بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: اثر محرم و صفر در بیداری اسلامی و انسانی
(چگونه شب یلدا را بگذرانیم؟ چه کنیم که دورهمنشینیهایمان، سبب حسرتمان در قیامت نشود؟)
شب بیست و هشتم صفر المظفّر 1436 (29/09/93)
فلسفه وجودی هادیان الهی: هدایت به امر خدا یعنی عصمت
بشر تا در دنیا گرفتار نشود، امور دنیای او به حقیقت مختل نشود و گرفتار ظلم و جور نشود، درک نمیکند که باید به سمت نور برود که اگر به سمت نور رفت، موحّد است.
فقط یک گروه هستند که درک کردند اصل هدایت از طریق نور است. لذا آن گروه به حقیقت هم بیان میکنند که خدایا! تو خودت هادی را حفظ کن، «فی هذه السّاعة و فی کل السّاعة». تا انسان به اوج گرفتاری نرسد و درک نکند که دلیل و برهان این گرفتاریها همین دور شدن از هادی است، این دعا، دعای قلبی او نخواهد بود.
انسان چون از هادی دور است، هدایت نمیشود و هادی مِن الله تبارک و تعالی، نور قدسی اوست، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ »[1] که آن نور هدایت، عصمت است و بیعصمت، موحّد شدن اصلاً معنا ندارد که بخواهیم بگوییم بیعصمت، هر که موحّد شد، به جایی نمیرسد، بلکه باید گفت: بیعصمت، اصلاً کسی موحّد نمیشود!
لذا فلسفه وجودی همه عرفا، اولیاء خدا، خصّیصین حضرت حقّ و تالیتلوهای معصوم، این است که مردم را به سمت نور هدایت کنند. در این جلسه که شب باعظمتی است، نکتهای بگویم که بسیار بکر و فوق رشحاتی است که اگر آن را متوجّه شدیم که هیچ و إلّا انسان در گمراهی ابدی خواهد بود. آن نکته، این است: منظور از «امر» در «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا »[2]، نور و معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) است. خدا ائمّه و هادیانی را در میان مردم قرار میدهد که آن ائمّه، ائمّه معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نیستند. معصوم(علیه الصّلوة و السّلام)، امر خداست. همانطور که فرمودند: «نحن امر الله فی سرّه»، امر خدا در سرّش، معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) است.
لذا منظور از «ائمّه» در «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا »، حضرات معصومین نیستند، بلکه انبیاء الهی، اصفیاء الهی، هادیان الهی، اولیاء خدا، تالیتلوهای معصوم و علماء امّت هستند که فرمود: «عُلَماءُ اُمَّتى أفضل من أنبیاءِ بَنى إسرائیلَ». « یَهْدُونَ بِأَمْرِنا »، «امر» چیست؟ «امر»، عصمت است.
فلسفه وجودی حضرات انبیاء، اصفیاء، تالی تلوهای معصوم، هادیان الهی به عنوان عرفا و اولیاء خدا، این است که مردم را به امر خدا هدایت کنند که امر، نور و عصمت است. پس باب جدیدی راجع به «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا » برای ما باز شد. تصوّر ما این بود که منظور از ائمّه، همان ائمّه معصومین(علیهم صلوات المصلّین) است. امّا اینگونه نیست، بلکه «امر»، عصمت و نور است. فلسفه وجودی دیگران این است که مردم را به سمت این امر خدا؛ یعنی عصمت و نور هدایت کنند.
لذا نکاتی را در این جلسه بیان میکنم که بسیار مهم است و باید در آنها تأمّل کرد.
مباهات خدا به ملائکه بابت اجتماعی از مؤمنین!
داوود بن سرحان از وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) راجع به مجالس مؤمنین سؤال میکند که حضرت فرمودند: اصل این مجالس، هدایت به امر است. «یَا دَاوُدُ، أَبْلِغْ مَوَالِیَ عَنِّی السَّلَامَ، »[3]، به دوستان من سلامم را برسان. حضرت با این عنوان، سلامش را به من و شما هم رسانده است! «وَ أَنِّی أَقُولُ» پیام من را هم برسان، من اینگونه میگویم: « رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اجْتَمَعَ مَعَ آخَرَ فَتَذَاکَرَا أَمْرَنَا، فَإِنَّ ثَالِثَهُمَا مَلَکٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُمَا» اگر دو نفر با هم جمع شدند و ذکر و امر ما را گفتند، روایت ما را خواندند، سخن ما را گفتند و ما را به خودشان معرّفی کردند؛ سومین نفر آنها ملکی است که خداوند قرار میدهد و برای آنها طلب استغفار میکند. « وَ مَا اجْتَمَعَ اثْنَانِ عَلَى ذِکْرِنَا إِلَّا بَاهَى اللَّهُ (تَعَالَى) بِهِمَا الْمَلَائِکَةَ» وقتی دو نفر جمع میشوند و راجع به ما صحبت میکنند، پروردگار عالم به واسطه این دو نفر، به ملائکهاش، مباهات میورزد و میگوید: ملائکه من! این دو نفر را ببینید.
دستور العمل ائمّه برای دور هم جمع شدن مؤمنین
« فَإِذَا اجْتَمَعْتُمْ فَاشْتَغِلُوا بِالذِّکْرِ» وقتی شما با هم جمع شدید. مثلاً میخواهید صله ارحام انجام بدهید. حالا متأسّفانه گرفتار سنّتهایی شدیم که اصلاً همین که این سنّتها برای کجا هم هست، مهم است که بعضیها میگویند: نکند یک کشور دیگر این را از ما بدزدد و ببرد در سازمان ملل به نام خودش ثبت کند. حالا بدزدد و ثبت کند، چه می شود؟! شب اوّل دی، یک ثانیه از شبهای دیگر طولانیتر است. برای یک ثانیه غوغا میکنیم! غوغا نمیکنیم برای این که وقتی دور هم هستیم، نامی از اهل بیت بر زبان بیاوریم. چقدر از قبلش تدارک میبینیم، بدو، بیا، بگیر، ببر، بخر، که چه شود؟! یک ثانیه بیشتر است و اسم آن را شب یلدا میگذاریم.
از این باب که دور هم باشیم، خوب است، امّا دور هم جمع شدنی که خصوصیّتی را که بیان کردیم، داشته باشد.
« فَإِذَا اجْتَمَعْتُمْ فَاشْتَغِلُوا بِالذِّکْرِ» وقتی اجتماع کردید، مشغول به ذکر شوید. ذکر چیست؟ یاد ما. «فَإِنَّ فِی اجْتِمَاعِکُمْ وَ مُذَاکَرَتِکُمْ إِحْیَاؤُنَا» وقتی شما مجتمع شدید و راجع به سخنان ما صحبت کردید، ما را احیا میکنید. حضرات معصومین ما را احیا میکنند و ما باید به سمت نور برویم، امّا خودشان میفرمایند: شما با این کار، ما را احیا میکنید!
بهترین مردم بعد از ائمّه
« وَ خَیْرُ النَّاسِ مِنْ بَعْدِنَا مَنْ ذَاکَرَ بِأَمْرِنَا وَ دَعَا إِلَى ذِکْرِنَا» بعد از ما بهترین مردم چه کسانی هستند؟ (چون معصومین در اعلی درجه هستند) آن کسی است که یاد امر ما باشد و ذکر کند و بیان کند. و همینطور مردم را به سمت ما (نور) دعوت کند. چنین افرادی، بهترین مردم بعد از ما هستند.
خیرات و برکاتی در اجتماع هست که عجیب است. اتّفاقاً بارها هم به این امر دعوت کردند و فرمودند که دور هم جمع شوید. به قدری این اجتماع بزرگ است که اوّل پروردگار عالم به واسطه شما به ملائکهاش مباهات میکند که ملائکه! ببینید من چه کسانی را دارم؟! حالا مگر این ها چه میگویند؟ از حضرات معصومین روایت میخوانند. لذا پروردگار عالم به اینها مباهات میکند.
دیدار برادران دینی، غنیمتی بزرگ!
در جلد دوم اصول کافی روایتی آمده که «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ النَّوْفَلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ» از ابی عبدالله جعفر بن محمّد الصادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) نقل میکند که سلسله رواة آن بسیار عالی است. «قال أبی و أبی من أبیه (یعنی وجود مقدّس زین العابدین) و أبیه من أبیه (أبیعبدالله) و أبیه من امیرالمؤمنین»، حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) این روایت را از جدّ مکرّمشان، امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) نقل میکنند. «لِقاءُ الإخوانِ مَغنَمٌ جَسِیمٌ و إن قَلُّوا»[4] لقاء دوستان و دیدار برادران دینی، غنیمت بسیار بزرگی است ولو کم باشد. حالا چرا اینقدر مهم است؟ این روایت هم از باب سند بسیار عالی است و هم میتوان گفت این روایت به نوعی سلسلهالذهبیّه است؛ چون بیان میکنند: این را پدرم از پدرش، پدرش از پدرش و او از مولیالموالی فرمودند که چه؟ «لِقاءُ الإخوانِ مَغنَمٌ جَسِیمٌ و إن قَلُّوا»، «إن»، «إن» شرطیّه است یعنی لقاء برادران، غنیمت بزرگی است، ولو به این که کم باشد.
ثمرات زیارت مؤمنین
در روایت دیگری دلیل این را بیان میفرمایند. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان میفرمایند: «تَزاوَرُوا »[5] به دیدار همدیگر بروید و همدیگر را زیارت کنید. «فإنّ فی زِیارَتِکُم إحْیاءً لِقُلوبِکُم ٌ» چون در این زیارت همدیگر، قلبهایتان حیات میگیرد.
لذا بدانید به قدری که اسلام راجع به این دید و بازدیدها و زیارت مؤمنین مطالب دارد، شاید جای دیگر نداشته باشیم. امّا این زیارات باید هدفدار باشد و به بطالت گذرانده نشود که در این صورت، احیای قلوب است و دیگر این که «و ذِکرا لأحادِیثِنا » محل ذکر و یاد میشود، آن هم با احادیث و سخنان ما.
« و أحادِیثُنا تُعَطِّفُ بعضَکُم عَلى بعضٍ ، فإن أخَذتُم بها رَشَدتُم و نَجَوتُم ، و إن تَرَکتُمُوها ضَلَلتُم و هَلَکتُم ، فَخُذُوا بها و أنا بِنَجاتِکُم زَعِیم» این روایت خیلی عجیب است. حضرت دارند توصیه میکنند، آن هم چه توصیه زیبایی. در این دیدارها چیست؟ محرّم گذشت، ماه صفر هم دارد میگذرد، دو ماه محرّم و صفر عزاداری و مجالس داشتیم. دلیل این مجالس چیست؟
دلیل این است: شما با همدیگر مهربان و برادر میشوید. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»[6] امّا این برادری باید در لوای حضرات معصومین قرار گیرد. همانطور که در ابتدای بحث عرض کردم این که بیان فرمودند: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا »، منظور از «ائمّه»، حضرات معصومین نیستند. منظور از «ائمّه»، تالی تلوهای معصوم، انبیاء عظام، اصفیاء، اولیاء خدا و علمایی هستند که فرمودند: «عُلَماءُ اُمَّتى أفضل من أنبیاءِ بَنى إسرائیلَ» (افضل است که از باب افعل التفضیل است. کاف تشبیه هم در بعضی جاها نیامده است که کانبیاء بیان شود). این هادیان الهی باید هدایت به امر داشته باشند. خداوند متعال میفرماید: اینها بین شما هستند، «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ»، یعنی از خود شما، امامانی قرار دادیم که پیشوا و هادی میشوند تا مردم را به امر ما هدایت کنند. حالا امر چیست؟ عصمت، نور و آن مباحث فلسفی و عرفانی که از جلسه اوّل عرض کردیم که مخلوق، مخلوقشناس است و نمیتواند خالقشناس باشد و خلاصه کلام طریق توحید، حضرات معصومین هستند.
لذا میفرمایند: به وسیله یاد کردن از احادیث ما، یک خصوصیّت در شما بهوجود میآید و آن این که نسبت به همدیگر، مهربان میشوید. مؤمنین وقتی در لوای حضرات معصومین و هیئت و ... قرار میگیرند، قلبهایشان نسبت به هم مهربان میشود. « تُعَطِّفُ بعضَکُم عَلى بعضٍ » و عاطفه در بین آنها پدید میآید.
« فإن أخَذتُم بها رَشَدتُم و نَجَوتُم » شما به واسطه این اجتماع، مطالب اهل بیت را میشنوید و رشد میکنید. این رشد چیست؟ یعنی هدایت میشوید. «رشدتم» یعنی به واسطه این رشد، به هدایت حقیقی میرسید. هدایت حقیقی هم همان معصومین هستند و غیر از این نمیتواند باشد.
راه تضمینی نجات از طرف معصوم
در ابتدای بحث عرض کردم که فقط یک عدّه هستند که دائم میگویند: «اللّهمّ کن لولیّک الحجّة بن الحسن المهدی»؛ یعنی مدام از خدا درخواست میکنند و میگویند: خدایا! باش برای ولیّت، در این ساعت و در هر ساعتی، سرپرست و ...؛ اینها فهمیدند وقتی هدایت از طریق معصوم نباشد، ضلالت و گمراهی میآید.
قبلاً هم بیان کردم و باز هم میگویم تا در ذهنتان ملکه شود و آن این که در زمان آقاجانمان، حضرت حجّت(روحی له الفداء)، لعن بیشتر میشود. دلیل این است که مردم هدایت حقیقی را درک میکنند و میفهمند چه کسانی عامل شدند که اجداد آنها نفهمند.
میدانید یک علّت این که رجعت اتّفاق میافتد، چیست؟ علّت رجعت این است که یک عدّه از مؤمنین ناب و یک عدّه از کسانی که ظلم میکردند، برگردند و ببینند آن دولت مهدوی و دولت الهی یعنی چه. که بیان کردیم الحمدلله نظام ما نظام مهدوی است، امّا دولت مهدوی نداریم. دولت مهدوی تنها در زمان وجود مقدّس آقاجانمان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) است.
لذا آنهایی که میفهمند، به حقیقت «فی هذه الساعة و فی کل الساعة» میگویند. اینطور نیست که به دنیا، زندگی روزمره، خورد و خوراک، تجارت و ... چسبیده باشند، حالا یک دعایی هم بکنند. امّا بعضی هم اصلاً نمیفهمند این دعا یعنی چه، نمیفهمند ولیّ و حافظش باش یعنی چه؟! نمیفهمند نیاز است که «فی هذه الساعة و فی کل الساعة» در همه ساعات و همه لحظات، خدا محافظش باشد. امّا آنها که فهمیدند یازده هادی الهی مفت از دست رفته و فقط یکی دیگر مانده و آن بقیّه الله است؛ معلوم است، دنبال این هستند که یک موقعی عمل زشت ما و مطالب دیگر سبب رنجش خاطر او نشود.
لذا اولیاء در یک حال و فغان دیگری هستند. من و شما میگوییم: خوب خدا حفظش میکند دیگر، حالا چه نیازی دارد که ما دعا کنیم؟! این یک بحث مفصّل دیگری میخواهد که اینجا جای آن نیست، امّا اولیاء فهمیدند. لذا گریه و فغان میکنند، برای آقاجان نذر میکنند، نمازها میخوانند؛ چون آنها میفهمند. آنها میدانند که تنها راه توحید، عصمت است که دیگر بعد از پیامبر، آن یازده هادی هم رفتند و فقط یکی دیگر از آن انوار قدسیّه مانده «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و فقط این نور میتواند ما را به هدایت برساند و همین نور است که عامل تجلّی اسماء و صفات خدا به صورت نازلهاش هست و ادراکات عقلیّه بشر را رشد میدهد.
کما این که داریم تا قبل از ظهور حضرت، بشر فقط به یک شاخه یا یک حرف، از هفتاد و دو حرف علم، میرسد؛ یعنی نجوم، پزشکی، فیزیک، شیمی، فقه و اصول، صنایع، علوم تجربی و علوم انسانی و یا هرچه که شما تصوّر کنید، همه اینها (گرچه به صورت ناقص هم هست) برگ و میوه یک شاخه است، ولی هفتاد و یکی شاخه یا حرف دیگر زمان آقاجان میآید. لذا وقتی حضرت میآیند چه خبر میشود! چه قیامتی میشود!
برای همین است که امنیّت بهوجود میآید، اقتصاد عالی میشود، زکاتدهنده زیاد است، امّا زکاتگیرنده یا نیست و یا خیلی کم است. برای همین است که بیان کردند: زمانی که حضرت بیایند، با دستی که حضرت میکشند، عقول کامل میشود. خیلی عجیب است، یعنی چه؟
لذا اینهایی که صاحب ادراکات عقلیّه هستند و رشد ادراکات عقلیّه آنها با من و شما تفاوت دارد، بیشتر فغان میکنند و «فی هذه الساعة و فی کل الساعة» میگویند؛ چون میدانند رشد و هدایت به واسطه آنهاست و باید به سمت آنها برویم.
پس یک عدّه هم آمدند که همه را به سمت معصومین یعنی نور دعوت کنند که توحید معلوم شود.
فرمودند: « فإن أخَذتُم بها رَشَدتُم و نَجَوتُم » اگر شما، اینها را گرفتید، هدایت میشوید، رشد میکنید و نجات پیدا میکنید، «و إن تَرَکتُمُوها» امّا اگر آنها را ترک کردید، « ضَلَلتُم و هَلَکتُم» به گمراهی میافتید و هلاک میشوید. « فَخُذُوا بها » پس این روایات و سخنان ما و این نور را بگیرید که من نجات یافتن شما را تضمین میکنم.
پس این نجات، تضمینی است. دیدید بعضی اجناس را میگویند: تضمینی است. حضرت هم میفرمایند: من تضمین میکنم « و أنا بِنَجاتِکُم زَعِیم». زعیم یعنی حتمی است.یعنی زعم من این است که حتمی و به تعبیری تضمینی است. پس من نجات شما را تضمین میکنم.
لذا این مجالس برای همین مطالب است. به قدری مهم است که هر چقدر هم بگوییم، باز ما در اینجا متوجّه نمیشویم، جز یک عدّه قلیل که گفتیم خود آنها هادی، ائمّه و امام هستند.
«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا » خدا فرموده: ائمّهای از میان خودشان قرار میدهم که مردم را به امر ما هدایت میکنند. حالا امر پروردگار عالم چیست؟ نور و حضرات معصومین.
یعنی یک معنی دیگرش این میشود جز آن ائمه که همان تالیتلوهای معصوم و انبیاء و خصّیصین حضرت حقّ و عرفای عظیمالشّأن و آنها که در درجات بالای ادراکات عقلی قرار دارند، هستند؛ باز کسی این مطلب را متوجه نمیشود که چقدر این جلسات مهم است.
مجلسی که سبب حسرت روز قیامت میشود
این روایت را بخوانم خیلی جالب است. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «ما اجْتَمعَ قومٌ فی مَجلسٍ لَم یَذْکُروا اللّه َ و لَم یَذْکُرونا إلاّ کانَ ذلکَ المَجلسُ حَسْرةً علَیهِم یَومَ القیامةِ»[7]. هرگاه عدّهاى در محفلى گرد آیند و در آن، ذکر خدا و یاد ما نکنند، آن محفل در روز قیامت، براى آنان، مایه افسوس، خواهد بود.
دوستان در مورد شب یلدا سؤال میکنند. یکی از راههایی که من عرض کردم همین ذکر اهلبیت است. حالا دیگر ما هم ناچاریم و گرفتار شدیم و إلّا این که یک ثانیه به شب اضافه میشود، مگر چه اتّفاق مهمّی است؟! شما که مؤمن هستید، این مطلب را پخش کنید و انتقال بدهید که حداقل حالا که دور هم هستیم و جمع میشویم، این شب را خراب نکنیم. البته صله ارحام انجام بدهیم؛ چون صله ارحام خیلی خوب است، امّا از طرفی هم حضرت صادق القول و الفعل فرمودند: «نحن صلة الارحام» اصلاً صله ارحام حقیقی، ما هستیم.
علیایّحال صله ارحام و دید و بازدید، خوب است امّا یک روایت هم خوانده شود و شادی به عنوان جشن و ... نباشد. حالا نمیخواهم بگویم خوردنی هم نباشد، امّا بعضی چیزها - از ساحت قدس آقاجانمان و قداست منبر و خانه امام زمان، مهدیه عذرمیخواهم - مانند تخمه شکستن و ... که نشأت گرفته از شادیها محسوب میشود و برای مناسبتهای مخصوص هست، نباشد. مواظب باشیم. مثلاً حالا یک شب اینها نباشد چطور میشود؟! آسمان به زمین میآید؟! زمین به آسمان میرود؟! هیچ نمیشود! هیچ اتّفاقی نمیافتد!
لذا حضرت میفرمایند: اگر مجلسی تشکیل شود و یک قومی در آن مجلس باشند که عزّوجلّ در آن یاد نشود، ذکر ما پیش نیاید و یک روایتی از ما بیان نشود، فردای قیامت این مجلس مایه حسرت آنها خواهد شد.
همانطور که عرض کردم: وقتی دور هم جمع میشوید (همه مجالس، نه فقط شب یلدا و ...)، حداقل یک روایت از حضرات بخوانید. فارسی آن را هم بگویید خوب است. وقتی دیدن همدیگر میروید و دیگر همه آمدند و میخواهید حرف زدن را شروع کنید، بیایید با خواندن یک روایت، مجلس را بیمه کنید که خدای ناکرده به غیبت و ... هم کشیده نشود.
امتحان کنید ببینید واقعاً بیمه میشود یا خیر. بعضی از آقایان بیان کردند که واقعاً همینطور است. لذا در ابتدا یک روایت بخوانید و مثلاً بگویید: یک روایتی است که من از رادیو شنیدیم یا پای یک منبری بودم و در آنجا یادداشت کردم و ...، حالا میخواهم برای شما هم بخوانم. وقتی اول مجلس این کار را بکنید، دیگر اصلاً شیطان ملعون و سپاهش نمیتوانند ورود پیدا کنند، «الْوَسْواسِ الْخَنَّاس الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاس» و این همزات و جنگ نرم از طریق شیطان نمیتواند به وجود بیاید. لذا میبینید که دیگر غیبت نکردید، مطالب ناروایی به کسی نسبت ندادید و ... . امّا اگر ذکر نباشد، « إلاّ کانَ ذلکَ المَجلسُ حَسْرةً علَیهِم یَومَ القیامةِ» فردای قیامت این مجلس مایه حسرت آنها خواهد شد.
لذا این مجالس، مجالس ذکر و یاد حضرات معصومین است. علّت العللی که دو دهه فاطمیه، ماه محرم و صفر، ماه مبارک رمضان و ... قرار داده شده، همه برای این است که ما مدام با این ذکر آشنا بشویم که خدا گواه است هر چقدر هم بیان شود، کم است. چون اولاً فرمایشات حضرات معصومین زیاد استو تمامی ندارد، ثانیاً اگر هم تکراری شنیدیم؛ چون کلام آنها نور است «کلامکم نور»، ولو از لسان گرفتاری مثل من هم بیان شود، هر چند از آن نور کاسته میشود، امّا بالاخره انتهایش باز هم نور است و این خصوصیّت نور است.
لذا وقتی یک روایت گفته شود، این نور، مجلس را جلا میدهد، حال انسان را عوض میکند و احیای قلب میشود و إلّا اگر غیر از این باشد، حسرت میخوریم.
تر شدن چشم به اندازه بال مگس و آمرزش تمام گناهان!
فضیل، یکی از علاقهمندان به وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میگوید: محضر آقا رسیدم و راجع به محبّین که دور هم جمع میشویم، صحبتهایی را کردم. حضرت فرمودند که «تَجلِسونَ و تُحَدِّثونَ ؟ »[8] آیا مینشینید و سخنهای ما را میگویید و یک حدیث میخوانید؟ عرضه داشتم: « نَعَم جُعِلتُ فِداکَ » بله آقاجان! مولای من! همینطور است. حضرت بیان کردند: « إنَّ تلکَ المَجالِسَ اُحِبُّها » من اینطور مجالس را خیلی دوست دارم، «فأحْیوا أمْرَنا یا فُضیلُ » امر ما را احیا کنید، « فَرَحِمَ اللّه ُ مَن أحْیا أمْرَنا» خدا رحمت کند آن کسی که امر ما را احیا کند.
پس این مجالس، مجالس احیای امر است. باید به امر خدا یعنی نور و عصمت دعوت کنیم، «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا »؛ چون اصلاً توحید؛ یعنی حضرات معصومین و غیر از حضرات معصومین یعنی شرک. چون ما که نمیتوانیم خدا را بشناسیم و باید از طریق این نور که حضرات هستند، خداشناس شویم.
بعد حضرت ادامه میدهند: «. یا فُضَیلُ ، مَن ذَکَرَنا أو ذُکِرْنا عندَهُ » هر کسی به یاد ما بیافتد، یا کس دیگری نزد او ذکر ما را بیان کند، «فَخرَجَ مِن عَینِهِ مِثلُ جَناحِ الذُّبابِ » و چشمش، به اندازه یک بال مگسی، تر شود، یا یک قطره اشک در چشمش جمع شود، «غفَرَ اللّه ُ له ذُنوبَهُ » خدا همه گناهان او را میآمرزد. «ذنبه» نیست، «ذنوبه» است، یعنی پروردگار عالم همه گناهان او را میآمرزد، «و لَو کانَ أکثرَ مِن زَبَدِ البحرِ» اگر چه بیش از کف دریاها باشد. دیدید یک موقع موج میزند و سطح دریا کف میکند، حالا تصوّر کن یک موقع همه دریا را کف بگیرد؛ یعنی اگر خودش از اهلبیت ذکر کند یا نزد او ذکری از آنان شود و به اندازه بال مگسی، اشک از چشمانش جاری شود، خدا اینچنین گناهانش را میآمرزد، حتّی اگر از کف دریاها هم بیشتر باشد.
علّامه مجلسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) و همچنین آن مخلَص باعظمت، آیتالله حاج شیخ عبّاس قمی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن آیت حقّ که بالجد نه مخلِص بود، بل مخلَص بود[9]؛ ذیل این روایت نکتهای را بیان میفرمایند و آن این که میفرمایند: این که حضرت فرمودند: هر کسی ذکر ما را بکند یا در پیش او ذکر ما بشود و به اندازه یک بال مگس، چشمش تر شود ...؛ فقط بحث گریه برای مصایب نیست. چون گاهی دیدید وقتی روایاتی از حضرات معصومین تبیین میشود، انسان به وجد میآید که خدایا! شکرت که من محبّ اهلبیت هستم و در این حال، قطره اشکی در چشمش جمع میشود. پس حتماً برای عزاداری نیست.
لذا فرمودند گریه ممکن است در باب مصیبت، یا شفاعت، یا فراغ و یا شوق باشد. مثلاً یک کسی تا اسم آقاجان، امام زمان میآید، اشک میریزد که این، گریه فراق و شوق است. پس این گریه هم محبت به اهل بیت محسوب میشود و فکر نکنیم منظورشان فقط گریه برای عزاداری بوده است.
اطاعت از امام؛ سبب وحدت و نظم اجتماع
لذا ملاک این است که یاد حضرات معصومین در این جلسات باشد. حالا ما هم کاری کنیم که در این شبها به این حالت باشیم که ذکر حضرات معصومین را زنده کنیم، اگر این طور باشد خیلی عالی میشود.
واقعاً دلیل چیست که باید ذکر حضرات معصومین باشد؟ عرض کردیم بی بی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) بیان فرمودند: وقتی ما را یاد میکنید، باعث میشود که شما یاد اطاعت بیفتید «و اطاعتنا نظام للملّة و امامتنا امان للفرقة» و اطاعت و پیروی ما، باعث نظم در اجتماع میشود.
برای همین است که عرض کردم وقتی آقاجان بیاید، لعن بیشتر میشود؛ چون میفهمند آنها که اشتباه کردند، چه گرفتاریهایی برای همه به وجود آوردند. دنیا را ببینید، همه جا خونریزی است، این چه وضعی است؟! گرچه بشارت هم هست و افول اینها واقعاً دارد خودش را نشان میدهد. این که امام المسلمین چند سال پیش فرمودند: افول آمریکا نزدیک است، همین است. ببینید با یک کوبا هم نتوانستند دربیفتند و یک شهروند خود را با سه کوبایی معاوضه کردند! آن هم کوبای دربسته که واقعاً همه جا به رویش بسته بود. اتّفاقاً این را بدانید دلیلش این است که اینقدر اقتصاد آمریکا از درون پوسیده شده که حالا معلوم نمیکند، ولی به زودی صدایش درمیآید. یکی از آن موارد، این است که میخواهند کالاهای خود را با کوبا داد و ستد کنند؛ یعنی این قدر وضعشان خراب شده و الّا نه با کوبا دوستند و نه با کس دیگر.
لذا امامت و پیروی از اهل بیت، نجات دهنده است و سبب نظم اجتماعی میشود. امامت، عامل وحدت و امان از تفرقهها است و برای همین مردم به وسیله آن، هدایت میشوند. لذا ما باید به سمت اطاعت از معصومین برویم. حیف شد که مردم این را نفهمیدند.
میدانید چرا محرّم و صفر را زنده نگه میداریم؟ برای این که به مردم بگوییم: ببینید این طوری است، اگر سمت اینها میرفتید، هدایت میشدید. اگر ما از روز نخست حرف انبیاء و اولیاء و اعاظم و تالی تلو معصومین و هادیان الهی را گوش میکردیم و دست در دست آنها میگذاشتیم که ما را به سمت «امرنا» که نور و معصومین هستند، میبردند؛ عالم، گلستان میشد و ادراکات عقلیّه - همان طور که در زمان آقاجان رشد میکند - رشد میکرد.
سؤال بزرگ این است، چرا فقط آن زمان باید عقل ها رشد کند و چرا آن زمان علوم باید معلوم و مشهود شود و چرا آن زمان باید طهارت بیاید؟
این را شما بدانید ولو به این که کسی به سخره بگیرد، من این مثال را زدهام، گفتهام اگر همین هفتاد سال پیش (خیلی عقب نمیرویم) یک دانشمندی میگفت: شیئی کوچک میآید که شما از این طرف دنیا، با شخصی دیگر که در آن طرف دنیاست، حرف میزنید و همدیگر را میبینید؛ همه میگفتند: این بنده خدا سیمهایش قاطی کرده و روی هم افتاده است. حتّی دوستانش میگفتند: آقا! حرف عقلایی بزن؛ یعنی عقل را آن چیزی میدانستند که در محدوده فکر خودشان بود.
یا بارها عرض کردم اگر دویست سال پیش میگفتند: پارههای آهن به هم وصل میشود و به آسمان میرود و مردم هم سوارش میشوند، میگفتند: این چه حرفی است میزنی؟! پر کاه را جاذبه زمین میگیرد، دیوانه شدی این حرف را میزنی! حرف غیر عقلایی نزن.
لذا من عرض میکنم در زمان آقاجانمان علم بما هو علم است و در آن، فساد نیست. در علم الآن، فساد است. اتم فی ذاته خوب است، امّا چرا بمب اتم و ... از آن ساخته میشود؟ چون از جایگاه طهارت بیرون نیامده است. لذا مردم تازه میفهمند که باید به سراغ نور بروند.
پیام آخر سبط اکبر به شیعیانش: استفاده از دنیا به قدر میته!
وقت گذشت، فقط این روایت را به عنوان مصیبت بخوانم. جناده بیان میکند: «دَخَلْتُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ بَیْنَ یَدَیْهِ طَشْتٌ یُقْذَفُ فِیهِ وَ یَخْرُجُ کَبِدُهُ قِطْعَةً قِطْعَةً مِنَ السَّمِّ الَّذِی أَسْقَاهُ مُعَاوِیَةُ لعنت الله علیه». اوضاع حضرت خوب نبود، ابیعبدالله اجازه نمیدادند کسی خدمت برادرشان بیاید. فقط دو سه نفری را قبول کردند، از جمله اسد بم ابی اسود که در لحظات آخر هم با وجود مقدس ابی عبدالله بود. جناده هم از ابی عبد الله اذن خواست که اجازه بده مولایم را در آخرین لحظات ببینم. حضرت فرمودند: وضع برادر و مولایم خوب نیست. گفت: خواهش میکنم اجازه بدهید. ابیعبدالله به خود حضرت فرمودند، حضرت فرمودند: بگویید داخل بیاید.
جناده در بعضی از کتب توصیفاتی هم دارد که وقتی آمدم دیدم حضرت صورتش زرد شده، دیگر فهمیدم اوضاع چطور است. میگوید: موقعی که من رسیدم، دیدم یک تشتی جلوی حضرت بود که خون از دهان مبارکشان میریخت و به خاطر آن سمی که معاویه باعث شده بود و به ایشان خورانده شده بود، پارههای جگرشان هم قطعه قطعه خارج میشد.
خیلی ناراحت شدم و به حضرت گفتم: «یَا مَوْلَایَ مَا لَکَ لَا تُعَالِجُ نَفْسَکَ». شاید منظورش این است که ما میدانیم کاری از طبیبان برنمیآید، شما خودتان یک کاری نمیکنید معالجه شوید؟! لذا میگوید: ای مولای من! برای معالجه خودتان، کاری نمیکنید. «یَا عَبْدَ اللَّهِ بِمَا ذَا أُعَالِجُ الْمَوْتَ» حضرت گفتند: بنده خدا مگر مرگ هم علاج دارد؟! چطوری مرگ را علاج کنم؟! من با چه چیزی آن را علاج کنم؟ «بِمَا ذَا أُعَالِجُ الْمَوْتَ» میگوید: تا این را شنیدم یک دفعه گفتم: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».
بعد حضرت نکتهای را گفت که این را هم در اینجا عرض کنم که برای همین بحثمان هم هست. «ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ» وقتی حضرت این حال من را دیدند که گفتم: « إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ »، به من توجّه کردند و فرمودند: «فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَهِدَ إِلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص» پیغمبر این عهد را بیان فرمودند که «أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ(و جعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا) یَمْلِکُهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً» دوازده امام داریم که «مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ » یازده امام، از ولد علی و فاطمه (مولیالموالی، امیرالمؤمنین و بیبی دو عالم، فاطمه زهرا(صلوات اللّه و سلامه علیهما)) هستند. بعد فرمودند: «مَا مِنَّا» نیست در بین ما، «إِلَّا مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ» مگر مسموم یا مقتول؛ یعنی یا ما را مسموم میکنند، یا به شهادت میرسانند.
یعنی ما به امر خدا تن میدهیم و ما هادی الهی هستیم و خدا هم ما را اینطور قرار داده است. همین است دیگر، هرکه در این بزم مقرّبتر است، جام بلا بیشترش میدهند.
جناده از حضرت خواست که او را موعظه کنند، « قَالَ فَقُلْتُ لَهُ عِظْنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»، حضرت هم بلافاصله فرمود: « قَالَ نَعَمْ » بله، من موعظه میکنم. به تعبیری اصلاً من برای همین تو را خواستم که موعظه کنم. « اسْتَعِدَّ لِسَفَرِکَ وَ حَصِّلْ زَادَکَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِکَ » یک بحث طولانی است که حضرت برای ما دارند بیان میفرمایند و یک قسمتهایی از آن را بیان میکنم. حضرت فرمودند: برای همیشه، این حال را داشته باشید که بیش از حد خودتان کار نکنید «وَ اعْلَمْ أَنَّکَ لَا تَکْسِبُ مِنَ الْمَالِ شَیْئاً فَوْقَ قُوتِکَ إِلَّا کُنْتَ فِیهِ خَازِناً لِغَیْرِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ». چرا؟ چون اگر بخواهی مافوق خودت کار کنی، خزانه دار غیر میشوی، بعدیهایت (بچّهها و ...) میآیند و میبرند. اگر حلال باشد، در آن حساب است و در حرامش هم عقاب است، «وَ فِی الشُّبُهَاتِ عِتَابٌ» و در در شبهاتش هم به تو عتاب میکنند و برخورد میکنند که چرا این کار را کردی. «فَأَنْزِلِ الدُّنْیَا بِمَنْزِلَةِ الْمَیْتَةِ» لذا دنیا را به منزله یک میته بگیر. میته چطور است؟ کسی که در بیابان گیر کرد، اگر به فرض عذر میخواهم حتّی الاغ یا خری هم مرده بود، به قدر رفع گرسنگی که جان ندهد، از آن استفاده میکند. حالا حضرت میفرمایند:دنیا را مثل آن بدان «خُذْ مِنْهَا مَا یَکْفِیک» و به قدر میته از آن استفاده کن که کفایت میکند.
بعد نکته مهم آخری این است که حضرت میفرمایند: «فاننا» به درستی که ما «فی الدنیا» در دنیا یک خصوصیّت بیش نداریم و آن این است: «اهل الزهد و شیعتنا هکذا» ما اهل زهد هستیم و شیعیان ما هم در دنیا این گونه هستند.
حضرت پیام میدهند که اگر بخواهید به طریق ما باشید، باید این طور باشید. یک زندگی داشته باشید که خیلی خودتان را گرفتار و بیچاره نکنید.
بعد میفرمایند: اگر این طور شود، شما یسیر میشود «فَإِنْ کَانَ ذَلِکَ حَلَالًا کُنْتَ قَدْ زَهِدْتَ فِیهَا وَ إِنْ کَانَ حَرَاماً لَمْ یَکُنْ فِیهِ وِزْرٌ فَأَخَذْتَ کَمَا أَخَذْتَ مِنَ الْمَیْتَةِ» تو اخذ کردی مثل اخذ میته، اگر حلال بود، بسیار خوب زاهدانه زندگی کردی، همان طور که ما زندگی کردیم. حرام هم بود، وزر و بال بر تو نمیآید؛ چون تو کم برداشتی، مثل یک میته. چون خیلی لقمهها را نمیدانیم چگونه است. لذا اگر شبهه بود «وَ إِنْ کَانَ الْعِتَابُ فَإِنَّ الْعِتَابَ یَسِیرٌ» بر تو این را آسان میکنند. «وَ اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً» پس در دنیا طوری زندگی کن، مثل این که همیشه هستی.
باز حاج شیخ عبّاس قمی ذیل این روایت نکتهای را بیان میفرمایند. میفرمایند: منظور این است، یعنی بگو حالا امروز هم نخوردم، فردا هست. امروز هم این پول به دست نیامد، فردا به دست میآورم. اینطور بگو، نه این که آن قدر جمع کنی که بگویی من میخواهم همیشه بمانم.
«وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً» برای آخرت عمل کن انگار که همین فردا میخواهی بروی. «وَ إِذَا أَرَدْتَ عِزّاً بِلَا عَشِیرَةٍ» و اگر میخواهی حتّی بدون عشیره و قوم، عزیز باشی «وَ هَیْبَةً بِلَا سُلْطَانٍ» و خدا یک هیبتی به تو بدهد، در حالی که اصلاً نه تو سلطانی، نه امیری، نه مقام و پستی داری اما به تو هیبت بدهد؛ «فَاخْرُجْ مِنْ ذُلِّ مَعْصِیَةِ اللَّهِ» پس از معصیت خدا خارج شو «إِلَى عِزِّ طَاعَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ » و به سمت عزّت خدا در طاعتش برو.
بعد حضرت نکاتی را بیان میفرمایند و در آخر میفرمایند: «و قل هذا الحدیث بشیعتنا » این سخن ما را به شیعیان ما برسان. حضرت نکاتی میگویند که خیلی طولانی است و دیگر عرض نمیکنم. امّا همین را بگویم که حضرت از ما این را میخواهند که مراقب و مواظب باشیم که دنیا فریبمان ندهد.
یک دلیلش چیست؟ اگر زاهدانه زندگی کنیم، در مقابل دشمن سر فرود نمیآوریم. امّا اگر زاهدانه زندگی نکنیم، دائم میخواهیم بگوییم چرا دنیا اینطوری است؟! چرا ما اینطوری هستیم؟! و ...، در حالی که خبر نداریم آنجا هم افول هست و معالأسف میخواهیم به سمت آنها برویم. آنها ما را خوار میخواهند، امّا ما باید عزیز باشیم. عزّت در طاعت خداست. خدا نمیخواهد مسلمان زیر دست غیرمسلمان باشد «و لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء»، «الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه». ما با این مباحث، پیام حضرات معصومین را به دیگران میدهیم و میگوییم: مراقب باشیم اینطور نشود.
«السّلام علیک یا أبا محمّد یا حسن بن علی ...»
[3]. الأمالی (للطوسی)، ص224.
[7]. بحار الأنوار : ٧٥/٤٦٨/٢٠.
[8]. قرب الإسناد : ٣٦/١١٧.
[9]. در مورد ایشان فقط همین را به شما بیان کنم که آیت الله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: برای ما معلوم گشت (حالا نفرمودند در باب رؤیت صادقه بوده یا مکاشفه) که حاج شیخ عبّاس از مخلِصین نیست، بلکه از مخلَصین است؛ چون مخلِصین هم در خطرند.
خود حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمودند: «الناس کلهم هالکون» مردم همه در هلاکتند، «إلّا العابدون» مگر آنهایی که اهل عبادتند. امّا عبد حقیقی کجا پیدا میشود؟! فرمودند: «العابدون کلهم هالکون» اهل عبادت هم در هلاکتند «إلّا العالمون» مگر آنهایی که اهل علمند. بعد هم میفرمایند: «و العالمون کلهم هالکون» اهل علم هم در هلاکتند، «إلّا العاملون» مگر آنهایی که اهل عملند؛ همانطور که در قرآن هم ایمان و عمل صالح توأمان با هم بیان میشود، «ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات». این دیگر خیلی عجیب است که در ادامه میفرمایند: «والعاملون کلهم هالکون» عاملون هم در هلاکتند، «إلّا المخلِصون» مگر مخلصون. در باب اخلاص مباحث مفصلی را در اخلاق عرض کردیم که آن روایات و مطالب واقعاً غوغا بود. کسی که مخلِص شود، بسیار عالی است. امّا حضرت در انتها میفرمایند: «و المخلصین فی خطر عظیم»، مخلصین هم در خطر بزرگی هستند.
لذا آیت الله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: ایشان مخلِص نبودند و مخلَص بودند.