بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: اثر محرم و صفر در بیداری اسلامی و انسانی
(تنها راه رسیدن به پروردگار عالم وجهالله است و این وجه خدا، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هستند)
شب بیست و نهم صفر 1436 (30/09/93)
ذوالجلال و الاکرام از همه لحاظ از منظر ما غیب است
عرض کردیم نور و امر پروردگار عالم، عصمت است و دیگران هادی برای امر ذوالجلال و الاکرام، یعنی عصمت هستند. در آیه « وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[1]، منظور از ائمّه، معصومین نیستند- عرض کردیم که این نکته را به ذهنتان بسپارید و در آن تأمّل، تدبّر و تفکّر کنید - بلکه منظور از آن اولیاء خدا، تالی تلو معصوم و علمای ربّانی هستند که فرمود: « علماءُ امتی افضل »، که حتّی کاف تشبیه هم در بعضی از روایات نیست که « کافضل » باشد، بلکه فرمود: « افضل من انبیاء بنی اسرائیل » و امر در « یهدون بامرنا »، عصمت است.
با توجّه به مباحثی که از اوّل دهه عرض کردیم که هیچ احدی نمیتواند به حقیقت موحّد باشد إلّا به رجوع به نور، لذا اصلاً خود پروردگار عالم قاعده را اینطور چیده است و این قطعههای جورچین او برای رسیدن به پروردگار عالم اینطور تبیین شده که حتماً و حتماً از راه عصمت باشد.
همانطور که عرض شد، فرمودند: «نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصته و محل قدسه و نحن حجته فی غیبه»[2]. «نحن حجته فی غیبه » یعنی بدانید ذوالجلال و الاکرام از منظر شما، نه فقط از باب ذاتی بلکه از باب ادراک صفاتی و اسمائی، غیب است. شما هیچطور خدا را نمیشناسید. ذات که معلوم است، هیچ طور به اسماء و صفات هم نمیرسید. ما آن حجج الهی هستیم. برهان و دلیل خدا (حجّت یعنی دلیل)، دلیل خداشناسی شما ما هستیم، « فی غیبه » چون ذوالجلال و الاکرام از همه لحاظ از منظر شما غیب است.
گرچه ظاهر است امّا مخلوق هیچ نمیفهمد. میخوانیم: «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[3] امّا فقط میخوانیم. هیچ کس نمیفهمد. آنچه که درک میشود از منظر عصمت است؛ چون پروردگار عالم از همه لحاظ از ما غیب است. ما حجّت خدا هستیم « و نحن حجته فی غیبه » حجّت او در غیبت او ما هستیم.
خدا نزدیک است، ما دوریم
مگر خدا غایب است؟ فرمود: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ »[4] ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم. بله، او هست؛ چون او خالق ماست. ما نیستیم. او بنا نیست نسبت به ما ادراکات داشته باشد. ادراکات ما نسبت به ذوالجلال و الاکرام، ادرکات ضعیف است؛ چون ما که مخلوقیم. او همه مطالب ما را میداند. ضمیر ما را میداند.
خیلی جالب است. حدود 35 ، 36 سال پیش، در زمان طاغوت، آن موقعی که به اصطلاع رادیولوژی و عکس و ...، آمده بود، ابوالعرفا آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: این نمونهای است از باب « نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ » و بعد بیشتر میشود؛ یعنی بعدها طوری میشود که حتّی تمام رگها و حرکت جریان خون در رگها دیده میشود و بعد از آن طوری میشود که تار موهای رگها هم دیده میشود که خود رگ از تار موهای به هم پیوسته تشکیل شده و بافت او از این است.
بعد فرمودند: این شمّهای از «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ » است. چطور یک دستگاه میتواند درون انسان را همه جور ببیند؟! به قدری این شفاف میشود مثل این که رنگ لباس شما الان یک رنگ خاص است و رنگهای مختلف را میبینید، همه درون را همانطور میبینید. بعد فرمودند: باز این شمّهای از «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ » خدا است.
پروردگار عالم نزدیک است، منتها ما دور هستیم. خدا نزدیک است، ما دوریم، یعنی چه؟ یعنی ما درک حقیقت ذوالجلال و الاکرام را «لا بذاته بل بالاسماء و صفاته » نداریم. راه آن، فقط همان عصمت است. چون عرض کردم مخلوق دنبال مخلوق است.
هنرنمایی خدا در قرار دادن نور در قالب جسم
سؤال شده بود که حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هم مخلوقند، برای آنها چطور است؟ عرض کردیم که مخلوقیّت آنها با ما فرق میکند. آنها به این عنوانی که ما مخلوقیم، مخلوق نیستند. آنها نور هستند - راجع به نور قبلاً مباحثی را داشتیم و روایات زیبایی را هم پیدا کردم، منتها اصلاً گنجایش آنها نیست. روایاتی که مفصّل است و جالب است که اهل جماعت هم این روایات را دارند و در کتب اهل جماعت هم وجود دارد -.
پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: ما نور خدا بودیم و ذوالجلال و الاکرام ما را در قالب جسم آورد.
اصلاً هنرنمایی خدا همین است. ذوالجلال و الاکرام قادر است. همان قادری که قادر است خوبی و بدی را با هم در وجود انسان جمع کند « فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها »[5]. جمع ضدّین محال است، به ظاهر خوبی با بدی جمع نمیشود امّا این دو ضدّ را در ما قرار داد، « فالهمها ».
پروردگار عالم به واسطه همین مطلب و همین حالتی که راجع به فجور و تقوی هست، همین حالت را برای آن مخلوقش که گر چه مخلوق است امّا نور خودش است، به وجود آورد و او را در قالب جسم و مخلوقی آورد، برای این که ادراکات ما، ادراکاتی از طریق مخلوق باشد.
شب اوّل بیان کردیم « اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ »[6] وقتی گفتید نور، نور یعنی خلقت. نور، خدا نیست. خدا چیست؟ من و تو هیچ نمیتوانیم فکر کنیم. مگر من و تو قادریم فکر کنیم؟ ما مخلوقیم. مخلوق محدود است، مفعول است، فعل فاعل است، نه تنها لایتناهی، بلکه اصلاً درک اوّل آن را هم ندارد.
دور شما احاطهای است که اصلاً نمیتوانید نسبت به پروردگار عالم تأمّل کنید
جلسه گذشته بیان کردم، در « وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»، منظور از ائمّه، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نیستند. منظور از ائمّه، تالی تلو معصوم، انبیاء عظام، عرفای عظیمالشّأن و علمای ربّانی هستند که «افضل مِن انبیاء بنی اسرائیل» هستند و « یهدون بامرنا» هدایت به امر ما میکنند. یعنی همه اینها به پیامبر و امامان هدایت میکنند - پیامبر که میگوییم؛ یعنی عصمت کامله، نه همه پیامبران - به این چهارده نور و چهارده معصوم هدایت میکنند.
کما این که به صراحت در روایات داریم که اگر انبیاء عظام ولایت حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) و امامت دوازده امام را نمیپذیرفتند، هیچ کدام پیامبر نمیشدند. اصلاً نمیشود که کسی پیامبر شود و اینها را نداشته باشد.
همین «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» یعنی شما اصلاً نمیتوانید نسبت به خدا ادراک داشته باشید. اوّل قضیه چه میخواهید بگویید؟ اوّل قضیه اوست. آخر قضیه؟ آخر قضیه اوست، ظاهر؟ ظاهر اوست، باطن؟ باطن اوست.
پس این معنی «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» یعنی شما نسبت به پروردگار عالم اصلاً ابتدای به حرکت هم به هیچ عنوان ندارید. مسدود است؛ چون شما مخلوقید. راه، فقط معصوم است. «یهدون بامرنا»، «هُوَ الْأَوَّلُ » نه این که خدا اوّل بود، آخر هم هست، ظاهر هست و در باطن هم هست؛ یعنی شما اوّل قضیه بخواهید، مسدودید، آخر هم معلوم است مسدودید، همه جوره دور شما احاطهای است که اصلاً نمیتوانید نسبت به پروردگار عالم تأمّل کنید. راهش فقط عصمت است و لذا باید از همین طریق جلو بروید. اگر از این طریق جلو رفتید، متوجّه میشوید وإلّا محّال است که متوجّه شوید چه خبر است.
در جو، نور به خلقت جسمیّه نیست
پروردگار عالم در قرآن کریم و مجید الهی، راجع به این که انسان به سمت خدا میخواهد، برود، میفرماید: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ » [7] معلوم است همه چیز برای خداست، شرق و غرب عالم محیط اله است.
اوّلاً عرض کردم ما در محیط بالا که برویم و از جو خارج شویم، اصلاً چیزی به نام شب و روز موجودیّت ندارد. علّت موجودیّت شب و روز، حرکت کره ما به دور خورشید و همچنین به دور خودش است. آنجا دیگر اصلاً همه چیز یکسان است و نور است. نه شبی هست به این عنوان که من و شما داریم و نه روزی. نورش هم اینطور نیست که شما تصوّر به خورشید کنید. خیلی چیزها را ما اصلاً نمیدانیم. تا انسان طی الجو نداشته باشد، نمیفهمد. اولیاء خدا که طی الجو داشتند، نکاتی را بیان کردند که آن را هم تا حدّی پایین آوردند که ما بفهمیم.
مثلش هم همان مثلی است که عرض کردم وقتی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از نشانههای آخرالزمان فرمودند و بیان کردند که جعبههای کوچکی میآید که نوازندگان در آن مینوازند، خوانندگان میخوانند و ... . اباذر سؤال کرد: یا رسول الله! یعنی انسانها کوچک میشوند؟ پیامبر بحث را عوض کرد، دید متوجّه نمیشوند. زمان، زمانی نبود که آنها متوجّه شوند. بالاخره هر چیزی شرط زمان و مکان دارد که لازمه اوست.
ما هم نمیفهمیم یعنی چه این خورشید آنجا نیست و نور هست، آن نور چیست؟! و جالب است آنجا نور به خلقت جسمیّه نیست؛ یعنی از جسم، چیزی استخراج نمیشود که نور از او باشد. نور، نور است بدون اینکه شیئی بخواهد آن نور را پخش کند. خود نور، نور است و همه عالم را فراگرفته است.
لذا همه چیز متعلّق به پروردگار عالم است. البته متعلّق به اولیاء خدا هم هست، آنها هم میتوانند عالم را داشته باشند. الآن اینجا شب است، آن طرف کره زمین در قاره آمریکا روز است. شب و روز برای من و شما که در این کره هستیم، معنا پیدا میکند وإلّا اصلاً شب و روز معنا ندارد.
هر طرف رو کنید، وجه خداست
«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ» مشرق و مغرب، هر دو ملک پروردگار عالم است، مِن ناحیة الله است. پس هر طرف رو کنید « فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » به سوی خدا رو آوردید، « إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ » خدا هم به همه جا احاطه دارد، واسع و علیم و آگاه است.
پروردگار عالم میفرماید: بدانید مشرق و مغرب برای من است. هر طرف هم رو کنید، به من رو کردید. پس اگر اینطور باشد، ما رو به قبله نماز نخوانیم، هر طرف هم نماز خواندیم اشکالی ندارد!
اتّفاقاً شما قبلهنما میگذارید و اینقدر مراقبید که یک درجه این طرف و آن طرف نشود که قبله درست باشد. البته بعضاً بیان فرمودند که بعضی از انحرافها بالاخره تا چند درجه معفو عنه است و عفو شده امّا علیایّحال در باب قبلهشناسی اصلاً یک بحثی در فقه داریم. پیش از قبلهشناسی حتماً باید علم نجوم را تا حدی یاد بگیرند که مثلاً اگر شما در بیابان گیر کردید چه بکنید، شب که ستارگان هستند، چه کار کنید، روز که خورشید هست، چه کار کنید و ... .یعنی در قبلهشناسی همه اینها را یاد میدهند برای این که شما باید نمازتان رو به قبله باشد.
پروردگار عالم میفرمایند: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » هر طرف رو برگردانید، بدانید وجه خدا همان جاست و رو به خدا آوردید « إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ ».
پروردگار عالم در آیه شریفه دیگری، مطلبی بیان میفرمایند که بسیار عالی است، میفرمایند: «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون»[8].
احمق و رزق و روزی زیاد؟!
البته آیات قبل از این، راجع به این است که بدانید رزق عندالله است، از خداست و به سمت خدا باشید و خدا هم به هر که، هر چه بخواهد، میدهد. از جمله میفرمایند: «أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ »[9]. با «أوَ» آورده است، «أ» همزه استفهامیه است و خودش حرف است و بر واو که حرف است قرار میگیرد. یکی از معانی واو تحقیق است منتها وقتی با همزه استفهامیه که به معنی سؤال است، میآید، معنی باور نداشتن را که در تحقیق است میدهد. یعنی میشود: آیا باور ندارند و ندیدند که « یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ » خدا به هرکه بخواهد رزق و روزی میدهد.
ما در روایات هم در باب رزق داریم که گاهی پروردگار عالم حتّی به احمق رزق و روزی زیاد میدهد که دیگران فکر نکنند خودشان هستند. این عین روایت است. چون یک وقت کسی فکر نکند که خودم بودم، بلد بودم و دو تا را چهارتا کردم و ... . لذا یک موقعی میبینی به یک عاقلی هیچ نمیدهد، دستش هم تنگ است امّا به احمق فراوان میدهد. شما دیدید بعضی به تعابیر عامیانه، مثلاً میگویند: این سرش به تنش نمیارزد امّا ببین چهها دارد! بلد نیست حرف روزمرهاش را بزند و ... .
در زمان طاغوت، در میدان ترهبار تهران در میدان شوش، یک حاجی بود که در آنجا چند حجره داشت و خیلی هم معروف بود. خدا رحمتش کند. او خودش چیزی بلد نبود، هیچ سوادی نداشت، میرزا داشت، امّا خدای متعال میخواهد بفرماید آیا غیر از این است؟ «أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » اینها نشانههایی است برای اهل ایمان.
وجه خدا در آیات قرآن
در آیه بعد میفرمایند: «فَآتِ ذَا الْقُرْبىحَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» ای رسول ما! حقوق ارحام، خویشاوندان و آن کسانی را که ابن سبیل(در راه ماندهها که در شهری گیر میکنند و پولشان تمام میشود) هستند، بده. « ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ » این برای آنهایی که مشتاق لقاء وجه و صورت خدا هستند، بهتر است « وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ».
یا در سوره الرحمن، بسیار خواندیم: « کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ »[10] همه فانی هستند إلّا وجه خدا. سؤال این است که مگر خدا صورت دارد که وجه خدا باقی است؟
یا در سوره کهف، باز راجع به این وجه پروردگار عالم، بیان شده است: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً »[11].
در آیات قبل، بحث این است که به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: شما مردم را دعوت کن و آیات را بر آنها تلاوت کن و بخوان. تو هر آنچه که میدانی بیان کن و نگران نباش که چه میشود. اوّلاً حکمت عندالله است و خدا هم اینها را میداند و اینها هم نمیتوانند کاری کنند و نمیتوانند تبدیل به کلمات کنند.مثل قبلیها نیست که بتوانند تحریف کنند. پروردگار عالم دارد به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بشارت میدهد.
بعد میفرماید: «وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ » با صبر و شکیبایی، با آنهایی باش که صبح و شب خدا را میخوانند و دنبال وجه خدا هستند، « وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ » چشمت را از اینها نپوشان، نکند که آنهایی که زینت حیات دنیا دارند باعث شوند که چنین کنی.
البته پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که این کار را نمیکند امّا از باب اینکه دارد به دیگران میگوید، بیان شده؛ چون امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: بعضی چیزها را ما خودمان به خودمان نسبت میدهیم که شما مطّلع شوید - این روایت در بحارالأنوار است -
« تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا » مواظب باش یک موقع زینتهای دنیا خراب نکند، « وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» از آن کسی که یاد خدا نمیکند، از ذکر ما غافل است، از هوی و هوس خودش تبعیت میکند و کسانی که تبهکارند و افراط در امور میکنند، تبعیت نکن.
پس در این آیات، صحبت از وجه خدا، شده بود. ما وجه را چه باید بگوییم؟ بگوییم خداست؟ خدا صورت دارد؟
منظور از وجه خدا چیست؟
در احتجاج شیخ طبرسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، روایتی از وجود مقدّس آقا علیبنموسیالرضا(علیه الصّلوة و السّلام) ذیل آیه 115 سوره بقره - که میفرماید: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » مشرق و مغرب برای پروردگار عالم است، پس به هر طرف که رو کنید، به خدا رو کردید - آمده است و بیان میفرماید که منظور از این وجه کیست.
حضرت فرمودند: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ اللَّهِ- هُمْ بَقِیَّةُ اللَّهِ یَعْنِی الْمَهْدِیَّ یَأْتِی عِنْدَ انْقِضَاءِ هَذِهِ النَّظِرَةِ فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[12].
گاهی ما صورت ظاهر آیات را میبینیم. آیه را میخوانیم که خدا میفرماید: هر طرف رو کنید، وجه خداست، «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » هر طرف رو کنید، رو به خدا کردید. میگوییم: عجب! پس چرا ما رو به قبله نماز میخوانیم، در حالی که میفرمایند: مشرق و مغرب از آن خداست؟ اصلاً پروردگار عالم فرمود: مشرق و مغرب، جنوب و شمال نگفت، حالا چه کسی گفته حتماً رو به کعبه باید باشد؟ اینها را باید دقّت کنیم.
حضرت فرمودند: آن وجه خدا، بقیّه الله، مهدی موعود(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است.
البته نکته بسیار مهم و حیاتی را بیان کنم، اگر دیدید حضرت ثامنالحجج(علیه الصّلوة و السّلام) برای آقاجان این را بیان میفرمایند، بدانید برای خودشان هم همین است. این مطلب را بنده خودم از وجود نازنین آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) شنیدم که فرمودند: هرجا دیدید یک معصومی راجع به معصوم دیگری نسبت به آیهای میگوید که اوست، خودشان هم همان هستند؛ چون «کلهم نور واحد».
کما این که در خود زیارت روز چهارشنبه - که روزها را تقسیمبندی کردند، روز شنبه متعلّق به پیامبر اکرم، خاتم رسل، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، یکشنبه، متعلّق به بیبی دو عالم و مولیالموالی(علیهما الصّلوة و السّلام)، دوشنبه متعلّق به وجود مقدّس حسنین، سیّدان شباب اهل الجنّه(علیهما الصّلوة و السّلام)، سه شنبه متعلّق به امام زینالعابدین، امام باقر و امام جعفر صادق(علیهم الصّلوة و السّلام)، روز چهارشنبه، متعلّق به امام موسی کاظم، امام رضا، امام جواد و امام علی النقی(علیهم الصّلوة و السّلام)، پنجشنبه متعلّق به امام حسن عسگری(علیه الصّلوة و السّلام) و روز جمعه متعلّق به آقاجانمان حضرت حجّتبن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است - بیان میکنیم: «السّلام علیکم یا اولیاء اللّه». جمع ولی، اولیاء میشود، چهار امام هستند، میگویید: «السّلام علیکم»، در فراز دیگر میفرماید: «السّلام علیکم یا حجج اللّه»، جمع حجّت، حجج است، حجج خدا هستند. امّا وقتی به نور میرسد، میفرماید: «السّلام علیکم یا نور اللّه»، یا انوار الله تبیین نمیشود.
لذا اینها یکی هستند، تصوّر نکنید فقط وجه خدا وجود مقدّس آقاجان ماست. معلوم است که در زمان ما که بحمدالله در امامت آقاجانمان هستیم، اینطور است. آن آقاجانی که هرچه خوبان همه دارند، او یک جا دارد. همه صفات انبیاء و معصومین(علیهم صلوات المصلّین) در وجود مقدّس آقا هست. بقیه الله است. معلوم است خدا این آخرین مهره را هدر نمیدهد و همه چیز هم در او جمع شده است. خیلی مهم است، انسان خادم و خادمه پدر و جدّ و جدّهاش است، نه برعکس. امّا ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: اگر او را درک میکردم تا وقتی که زنده بودم خادمش میشدم «لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی»[13]. معلوم میشود یک چیز عجیبی است. اوضاعی در این زمان است.
بیان کردیم « وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» یعنی خدا هادیان الهی و ائمّهای را قرار میدهد، که از جمله خود انبیاء هستند که باید مردم را به سمت «امرنا» که معصومین هستند، هدایت کنند. برای همین است در روایاتی راجع به زمان حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) داریم که انبیاء دلشان میخواهد، آن زمان باشند. اصلاً وقتی جدّ مکّرمشان، ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) نسبت به وجود مقدّس آقاجانمان، حضرت حجّت بن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان میفرمایند: «لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی»، طبعاً انبیاء عظام هم همینطور هستند.
لذا همه دوست دارند در آن زمان باشند، منتها بعضی مواقع فقط ما دعای عهد میخوانیم که خوانده باشیم، امّا بعضی مواقع ما واقعاً عهد میبندیم و بعد دعا میخوانیم که باشیم. این خیلی مهم است. کسی که مدّعی بیعت با آقاجان است و میخواهد با آقاجان، حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) عهد ببندد، باید عهدش دائمی باشد، نه این که الکی عهد ببندد.
لذا برای همین حضرت، آخری را بیان میکند وإلّا همه آنها یکی هستند. بعد حضرت میفرمایند: در این نگاه آخری که همه دنیا دارد تمام میشود، آن موقعی که دیگر زمین پر از ظلم و جور شده، زمین را پر از قسط و عدل میکند، «فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»[14].
پس وجه الله، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هستند. گاهی انسان بعضی چیزها را باورش نمیشود. «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) امر خدا هستند و إلّا نه خدا وجه است و نه ما میتوانیم ورود به ذوالجلال و الاکرام پیدا کنیم. ما در صفات و اسمائش هم ممنوعالورودیم. اصلاً ما در حصر مخلوقیّت ماندیم. لذا به هیچ عنوان اسماء و صفات خدا را نمیتوانیم درک کنیم. چه کسی میتواند درک کند؟ نازلهاش در عصمت آمده است و لذا توحید یعنی ورود از طریق عصمت - بعضی چیزها را که اصلاً نمیشود بیان کرد. این دهان بستی دهانی باز شد، تا خورنده لقمههای راز شد -.
این که اولیاء فرمودند، خود من هم متوجّه نمیشوم، گیجم که یعنی چه، امّا خود پروردگار عالم خلق کرده است. پروردگار عالم اینها را اینطور قرار داده است. آن پروردگار عالمی که «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ » است، هست، ما نیستیم. اگر ما بخواهیم، فقط از طریق وجه الله است.
هر کس خدا را دارای وجه قرار دهد، به یقین کافر است
در روایت دیگری آمده است که اباصلت میگوید: از وجود مقدّس ثامن الحجج، آقا علیبنموسیالرضا(علیه آلاف التّحیّه و الثّناء) سؤال کردم: «قَالَ قُلْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْخَبَرِ الَّذِی رَوَوْهُ أَنَّ ثَوَابَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ اللَّهِ؟»[15] این روایتی که داریم هر کس «لا اله الّا اللّه» بگوید، ثواب گفتن آن، نظر کردن به وجه خداست یعنی چه؟
خیلی عجیب است، در «لا اله الّا اللّه»، ابتدا نفی عبودیّت نسبت به همه، جز الله جلّ جلاله و عظم شأنه است. لذا اوّل برائت جستن است. بدانید در تولّی و تبرّی، اوّل تبرّی است، بعد تولّی. کما این که در باب اخلاق میگویند: اوّل تخلیّه است. ما باید تخلیّه کنیم؛ یعنی هر الهی را از وجود خودمان بیرون بریزیم.
لذا بیان کردم همه خلق در دایره عبودیّت هستند، یا عبد خدایند - که خوشا به سعادت آنها که عبد خدا هستند و اصلاً همه آمدند که عبد خدا باشند - یا نعوذبالله عبد ابلیسند و یا عبد هوی و هوس خودشان. هیچ کس نمیتواند بگوید من در این دنیا حرّ هستم. حرّ میشود منتها حرّ از دین میشود. اگر عبد خدا شدیم، مثل جناب حرّ میشویم که وقتی عبد خدا شد، حضرت فرمودند: تو به حقیقت حرّی؛ یعنی حرّ از غیر خدا. بعضی هم حرّ از خدا هستند، عبد هوی و هوس هستند.
لذا در «لا اله الّا اللّه» اوّل، نفی است. این که در زیارت عاشورا هم اوّل صد مرتبه لعن آمده، بعد صد مرتبه سلام، همین است. اگر برائت نباشد، نمیشود.
حضرت بیان فرمودند: « فَقَالَ ع یَا أَبَا الصَّلْتِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ بِوَجْهٍ کَالْوُجُوهِ فَقَدْ کَفَرَ وَ لَکِنَّ وَجْهَ اللَّهِ أَنْبِیَاؤُهُ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُهُ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ بِهِمْ یُتَوَجَّهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى دِینِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ. وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ فَالنَّظَرُ إِلَى أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ ع فِی دَرَجَاتِهِمْ ثَوَابٌ عَظِیمٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ولکن هم فی درجات مختلفه و نحن نور الله تبارک و تعالی فی کتابه» - نکته عجیبی است - میفرمایند: اوّلاً خدا را دارای وجه و صورت و چهرهای مثل وجوهی که میبینی قرار نده؛ چون هر کس اینطور باشد، به یقین کافر است.
در اینجا «فاء» که در باب الحروف معنای تحقیقاً است، بر سر «قد» که تحقیقیّه است، آمده است؛ یعنی التحقیق مع التحقیق؛ یعنی به تعبیر عامیانه مو لای درزش نمیرود و بدان شکّی نیست که هر کسی بخواهد خدا را به این وجوه بگیرد، کافر شده است «فقد کفر». امّا وجه خدا انبیاء هستند، رسل و حجج او هستند. چون اینها مردم را به دین خدا دعوت میکنند و معرفت خدا را میآورند.
انبیاء، انعکاس نور عصمت هستند
لذا ما اصلاً بدون حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نمیتوانیم. نور، اینها هستند. حالا به تعبیر عامیانه، حضرت تخفیف داده، انبیاء عظام و رسل را هم در این دایره آورده، ولی واقعاً انبیاء نوری از خودشان ندارند. کما این که روایت داریم و صراحت روایت است که انبیاء اگر ولایت حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را نمیپذیرفتند، اصلاً به مقام نبوّت نمیرسیدند.
مثل انبیاء، مثل خورشیده و ماه است. اگر شب چهارده، در بیابان باشی، اصلاً گاهی چراغ هم نداشته باشی، راحت میبینی و میروی، چراغ نمیخواهی. ماه به آن درخشندگی، کأنّ اصلاً ماه هم به زمین آمده، از بس هوا در بیابانها و روستاها در کویر صاف است. ماه شب چهارده، در دل شب راهبر و چراغ شما میشود، امّا آیا این نور برای خود ماه است؟ خیر، انعکاس نور خورشید است.
انبیاء، انعکاس نور عصمت هستند کما این که عصمت، انعکاس آن نور خداست و ما هیچجور نمیتوانیم نسبت به پروردگار عالم ورود پیدا کنیم إلّا به وجه الله که این وجه خدا، مردم را به سمت این معرفت میبرند.
لذا بیان فرمودند: مگر قرآن نخواندی؟ قرآن میفرماید: « کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ. وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ » یا این که میفرماید: « کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ »، اینها همان پیامبران و هادیان الهی هستند که هر کدام هم نسبت به همدیگر فضیلت دارند، فضائلشان با یکدیگر تفاوت دارد و ما نور خدا هستیم.
با توجّه به این مطلب، خیلی خودمانی بگویم، شاید آنجا حضرت نمیتواند حتّی به اباصلت هم به حقیقت بیان کند که اباصلت! بدان اصلاً انبیاء هم کارهای نیستند إلّا ما. عرض کردم بعضی چیزها را نمیشود بیان کرد. اگر بیان کنی عنوان شرک و کفر به انسان میزنند، ولی واقعیّت این است. ولله العظیم، تالله العظیم، بالله العظیم، روی منبر، در خانه امام زمان قسم جلاله میخورم که اصلاً و ابداً غیر از اینها نمیشود. انبیاء هم از این خوان کرم، عصمت بهرهمند میشوند. مگر میتوانند آنها چیزی داشته باشند؟ هرچه که هست، اینجاست و ما هم بدون اینها نمیتوانیم. اصلاً چه میدانیم خدا چیست؟! کجا خداشناس شدیم؟!
وهابیّت ملعون که داد از توحید میزند، توحیدش چیست؟ خیلی دردآور است، کلیپش هم یک مدّتی پخش شده بود که طرف نماز را قطع میکند، یادش رفته است وضو بگیرد، میگوید: «اصبرو الدقائق»، دقایقی صبر کنید، من بروم وضو بگیرم و مثلاً دوباره بیایم. مردم بیچاره را معطل میکند. دین را مسخره کردند.
مثل همان که معاویه گفت: میخواهی بفهمی مردم چطورند، اعلام کنید معاویه کار دارد چهارشنبه، نماز جمعه را میخواند! اصلاً اسمش نماز جمعه است. آیا میشود نماز جمعه را چهارشنبه خواند؟! حالا مثلاً بگوید نماز غفیله را که بعد از نماز مغرب است، یک وقت دیگر میخوانم، شاید نفهمند، چون از اسمش معلوم نیست، امّا نماز جمعه، اسمش رویش است. ببینید مردم را چه پنداشتند.
دلیل این است که هر کس به سمت هدایت حقیقی و نور نرود، معلوم است که اصلاً توحیدش، توحید نیست و با او بازی میکنند. حالا مدام قرآن بخوان. الان هر ساعت بخواهی از مسجدالنبی و بیتالله، پخش مستقیم هست. صدای قرآن هم میگذارند. چه فایده؟! چه دارد؟! نماز هم میخوانند. کدام توحید؟! کدام وحدانیّت؟! این نوعی بتپرستی جدید نیست؟! ما به بیت میخواهیم نماز بخوانیم؟! چه میخواهیم بگوییم؟! میخواهیم بگوییم: ما بتپرستیم؟!
عرض کردم این «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ » یعنی چه و بیان شد که روایت بالصراحه بیان میفرماید: وجه الله، وجود مقدّس آقاجانمان، حضرت حجّت(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است. «عین اللّه النّاظره». خدا که جسم نیست. لذا باید در اینها تأمّل کنیم.
«السّلام علیک یا رسول اللّه»
[2]. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج: 16، ص: 211
[12]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج: 1، ص: 252
[13]. الغیبه (نعمانی)، ص: 245
[14]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج: 1، ص: 252
[15]. الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج: 2، ص: 409
G