بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: اثر محرم و صفر در بیداری اسلامی و انسانی
(با توجّه به روایات اهل جماعت هم میبینیم که ما فقط باید به سمت حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) برویم و «کلهم نور واحد»)
ظهر سیام صفر المظفّر 1436 (02/10/93)
معیار حق و باطل
معیار حق و باطل و فرقان که جدا کننده حق و باطل است، نور خداست. در این جلسات بیان کردیم که پروردگار عالم از طریق همین نور است که راه اتّصال به خودش را به من و شما مرحمت فرموده است. جلسه گذشته این روایت شریفه را خواندیم که فرمودند: « بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى »[1] توحید و وحدانیّت خدا، از طریق ماست.
آنقدر اینها مهم است که نه تنها ما اهل ولایت و محبّت، بلکه همه اهل جماعت هم به این مطلب اعتقاد راسخ دارند و در کتبشان به این که اصلاً میزان، اهل بیت رسول هستند، اعتراف کردند. کما این که پروردگار عالم بالصراحه بیان کرده: « انَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً »[2].
آنقدر این مطلب، مطلب مهمّی است که احمد حنبل که پیشوای حنبلیها است، در کتاب مسندش و احمد بیهقی هم در کتاب صحیحش، این مطلب را بالصراحه روایت میکنند و بعد هم بیان میکنند که انسان از طریق اهلبیت میتواند حق و باطل و بنده خدا بودن را بشناسد.
این روایت بسیار عالی است و حسکانی در شواهد التنزیل، ابن ابیالحدید معتزلی در جلد نهم شرح نهجالبلاغه و ابن عساکر نیز در جلد دوم کتاب خودش آن را نقل میکند. تمام اینها هم این روایت را از پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میآورند و از انس نقل شده است.
نگاه به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام)
« عن انس قال کان النبی صلی اللّه علیه و آله و سلّم » . البته جالب است؛ خودشان وقتی میخواهند بیان کنند، میگویند: «صلّی اللّه علیه و سلّم»؛ آل را بیان نمیکنند. البته در اینجا چون بحث ما نیست، نکتهای را خیلی کوتاه و گذرا بیان کنم و آن این که در یک روایتی که در همه کتب صحاح ستّه (یعنی شش کتابی که آنها به عنوان صحیحترین کتابهای روایی و مستند خودشان تبیین میکنند) وجود دارد؛ یعنی بنده در همه کتبشان دیدم و یک کتاب هم نیست که در آن نباشد، بیان میکنند که پیامبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: هر کس میخواهد بر من درود بفرستد - که پروردگار عالم فرمود: «إِنَّ اللَّهَ »[3] اوّل خود خدا است که درود میفرستد « وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ » و بعد ملائکه درود میفرستند. لذا در باب صلوات احادیث زیادی است که بالاترین ذکر است. ذکر « من لسان اللّه تبارک و تعالی » است. بعد هم خطاب میشود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا » ای کسانی که ایمان آوردید که مستحب است که بگویند لبیک، « صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً » - اگر به خاندان من درود نفرستد، ابتر است. یعنی خود حضرت بالصراحه بیان فرمودند که به این سبک بیان کنید که بگویید: « اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد ».
حالا اینجا چون من « صلّی اللّه علیه و اله و سلّم » عرض کردم، گفتم بدانید آنها اینگونه نیاوردند و به تعبیر عامیانه خیانت در امانت آنها نکنیم. آنها اینطور بیان میکنند که « قال النبی صلی اللّه علیه و سلّم » امّا ما قائل به این هستیم که اصلاً نمیتواند آل بیان نشود.
کما این که بارها عرض کردم، درست است مثلاً در کتب بیان میشود «یا علی»، مثلاً پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: « یا علی شیعتک علی منابر من نور » امّا ما وقتی روایت را میخوانیم، حدّاقل در دلمان یا به زبان، بگوبیم: یا علی «صلوات الله و سلامه علیه». روایت آنطور نوشته است امّا ما اینطور بیان کنیم و احترام بگذاریم. اینها برکت دارد.
بارها عرض کردم دو بال برای بندگی است؛ یکی ادب و دیگری اطاعت که دو بال پرواز به سمت بندگی خدا هستند. لذا باید مؤدّب بود.
بیان میکنند که انس میگوید: «إذا أراد أن یشهر علیّا فی موطن أو مشهد علا على راحلته و أمر الناس أن ینخفضوا دونه؛ و إنّ رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلم شهر علیّا یوم خیبر فقال: أیّها الناس! من أحبّ أن ینظر إلى آدم فی خلقه، و أنا فی خلقی، و إلى إبراهیم فی خلّته، و إلى موسى فی مناجاته، و إلى یحیى فی زهده، و إلى عیسى فی سنّته، فلینظر إلى علیّ بن أبی طالب صلوات الله و سلامه علیه» هر موقعی که پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در جنگ یا مکانی بودند و میخواستند راجع به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) صحبت کنند و از فضائل او بگویند، شتر بسیار بلندی داشتند، روی او قرار میگرفتند و از فضائل امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بیان میکردند، بعد هم میفرمودند: مردم نزدیکشان بیایند و شروع به صحبت میکردند.
بعد از جنگ خیبر، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام)، محضر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بودند و پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شروع کردند برخی از فضایل را بیان فرمودند. فرمودند: مردم! هر کسی بخواهد حضرت ابانا آدم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را در خُلق و خویش، ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را از جنبه محبّتش «خلته » - چون دارد که ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) خیلی عجیب با محبّت بود - ، موسای کلیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را در مناجاتهای باعظمتش « إلى موسى فی مناجاته» - چون مناجاتهای موسای کلیم (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در کوه طور مشهور است. این پیغمبر مظلوم امتحان شده به قوم بنی اسرائیل، مناجاتهای عجیبی دارد - ، حضرت یحیی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را در زهدش « و إلى یحیى فی زهده» - چون مشهور است که در زمان خودش هیچ احدی در زهد به یحیی (علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) نمیرسید - و به هر آنچه که در روش و منش عیسی بن مریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) بود «و إلى عیسى فی سنّته» - یکی از روشهای عیسی بن مریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) این بود که مرده زنده میکرد، یا شفا میداد. میدانید هنوز که هنوز است با پیشرفت علم پزشکی، درمانی برای برص و جذام پیدا نکردند و فقط میگویند جلوگیری کنید. پیشگیری بهتر از درمان است، ولی عیسی بن مریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) درمان میکرد- «فلینظر إلى علیّ بن أبی طالب صلوات الله و سلامه علیه» به این آقا، مولا، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) نگاه کند.
بعد فرمودند: « إذا خطر بین الصفّین کأنّما یتقلع من صخر أو یتحدر من دهر» هر موقع دیدید دو صفی در مقابل هم قرار گرفتند، ببینید کدام سمت امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) است؛ چون آن سمتی که غیر او هست، از بین رفتنی است «یتحدر من دهر» از صفحه روزگار محو میشود.
ملاک حلال زاده بودن
حضرت در ادامه فرمودند: « امتحنوا أولادکم بحبّه » فرزندانتان را به حبّ امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) امتحان کنید، ببینند حلال زاده هستند یا نه. « فإنّ علیّا (صلوات اللّه و سلامه علیه) لا یدعو إلى ضلالة، و لا یبعّد عن هدى» این حبّ امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) شما را به سمت هدایت میبرد، از هدایت دور نمیکند و شما را به سمت گمراهی نمیبرد. « فمن أحبّه فهو منکم» اگر دیدید که بچّه شما امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را دوست داشت، او بچّه خود شماست.
خدا جورج جرداق به ظاهر نصاری، که ما اعتقاد داریم شیعه شده بود را رحمت کند. ایشان یک نکتهای را در کنگره امام موسی کاظم(صلوات اللّه و سلامه علیه) در بیروت بیان کرده بودند که خیلی جالب است. بیان کرده بودند: اگر به کسی امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را معرفی کنی و از فضائل او و اهل بیت، به او بگویی و ببینی که نسبت به این آقا نشانه حبّ در او بود و به او علاقه پیدا کرد، بدانید او از فضائل انسانی برخوردار است. حالا ایشان به تعبیر فضائل انسانی بیان کرده که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: این محبّ اهل بیت است.
«فمن احبه فهو منکم» پس اگر فرزندتان امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را دوست داشت، بدانید از شماست « و من أبغضه فلیس منکم» و اگر یک موقع دیدید نسبت به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بغض دارد، بدانید او بچّه شما نیست.
«قال أنس بن مالک: و کان الرجل فی بعد یوم خیبر یحمل ولده على عاتقه ثم یقف على طریق علی(صلوات اللّه و سلامه علیه) » انس بن مالک میگوید: بعد از این مردم بچّههایشان را روی دوش و گردنشان میگذاشتند و در جایی که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) از آنجا رد میشد، میایستادند « و إذا نظر إلیه، یوجّهه بوجهه تلقاءه و أومأ بإصبعه: أی بنی: تحبّ هذا الرجل المقبل؟» و او را درست طوری قرار میدادند که بچّه ببیند. بعد به انگشت اشاره میکردند: فرزند من! آیا این آقا را، که دارد میآید، دوست داری؟ « فإن قال الغلام: نعم » اگر این بچّه - غلام به معنی بچّه است- میگفت: بله، « قبله » او را بغل میگرفت و میبوسید. - این روایت را از اهل جماعت دارم عرض میکنم. اوّل بحث هم چند سند بیان کردم که همه آنها از کتب اهل جماعت بود - « و إن قال: لا، حرّف به الأرض» و اگر میگفت: نه، او را روی زمین میگذاشت « و قال له: الحق بأمّک و اهلها، » و به او میگفت: برو به سمت مادرت و اهلش؛ یعنی دیگر او را از خودش میراند « و لا تلحق بأبیک » دیگر هیچ موقع پیش من نیا و ملحق به پدرت نشو. « فلا حاجة لی » من اصلاً هیچ نیاز و احتیاجی ندارم به این بچّهای که « فیمن لا یحبّ علیّ بن أبی طالب (صلوات الله و سلامه علیه)» حبّ امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را ندارد.
کما این که در زمان ما که الان دستمان کوتاه است، امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) یادمان دادند و فرمودند: روز عرفه - این مختص به روزهای دیگر نیست. زیارت در اربعین از جهتی به واسطه آن پیادهرویها که خیلی مهم است فضیلت دارد امّا از یک جهت عرفه برای اهل شیعه افضل از اربعین هم هست، به خصوص شیعه اثنی عشری - نظر خدا اوّل به سرزمین کربلاست بعد به صحرای عرفات. بعد فرمودند: هر کسی را هم در روز عرفه به کربلا راه نمیدهند، إلّا حلال زاده.
نمیفرمایند: إلّا شیعه؛ یعنی امکان دارد شیعه هم نباشد امّا بیاید، میفرمایند: إلّا حلال زاده؛ یعنی روز عرفه فقط حلال زاده میتواند بیاید. این را استثنا قرار دادند. حالا ایّام دیگر شاید هم بیایند، توبه کنند، گریه کنند و انابهای داشته باشند و خدا بخواهد که بیایند، امّا نشانه حلالزادگی در زمان پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، نظر به وجه امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) است که نگاه کند ببیند او را دوست دارد یا خیر.
اسم یک زائر مسیحی در اوّل لیست زائران ابیعبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه)
البته معلوم است، برای اولاد معصومینش هم همینطور است. برای هر کسی که حبّ آنها را داشت، طبعاً همین بیان میشود. کما این که داستانهای متعدّدی شنیدید که مسیحی با حبّ اهل بیت به کربلا آمده، ولی وارد حرم نشده.
بیان میکنند: یک مسیحی تا دم حرم ابیعبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) آمد، گفتند: شما را راه نمیدهیم. شما بالاخره نجس هستید. غسل بلد نیستید. مثل ما نیستید. نمیتوانید بدون طهارت به حرم حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) وارد شوید.
بعد شخصی در عالم رؤیا میبیند که ابیعبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) به جایی وارد شدند و بیان کردند: «اخی یا عباس! اقرأ زوّاری»، برادرم! بخوان امروز زوّار من چه کسانی هستند. ایشان یکی یکی میخوانند و حضرت برایشان دعا میکند. بعد میفرمایند که یکی را نگفتی، میگویند: نه، کس دیگری نیست.
میدانید برای زیارت ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) همه امور دست اباالفضل العباس(علیه الصّلوة و السّلام) است. برای همین هم میگویند که اوّل محضر حضرت اباالفضل(علیه الصّلوة و السّلام) بروید و این سنّت خوبی هم هست. شما هم آن را انجام بدهید. شاید در روایات نداریم امّا یک مطالبی هست که بالاخره وارده است و سنّت خوبی هم هست.
بعد حضرت میفرمایند: چرا، فلانی هست و اسمش را میبرند. میگویند: آقا! من ندیدم، نیامده. به قولی در این بینالحرمین که به سمت حرم من میآیند، ندیدم. حضرت فرمودند: او بیرون شهر آمده، ولی عشق و محبّت ما را دارد و اصلاً به این عنوان آمده. بعد حضرت بیان میفرمایند: «اکتب فی اوّل ورقک» اسم او را اوّل صفحه خودت بنویس.
این شخص از عالم رؤیا بلند میشود و تعجّب میکند که چه بود. در خود حرم قمر منیر بنیهاشم(علیه الصّلوة و السّلام) میآید، میگوید: من باید علامتی ببینم که آیا این خواب، به تعبیری رؤیای صادقه هست یا خیر. نماز صبح را میخواند. بعد از نماز، مردم برای دستبوسی آیتالله شهرستانی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، این سیّد عظیمالشّأن -که امام جماعت حرم حضرت اباالفضل(علیه الصّلوة و السّلام) بودند - میروند و ایشان هم میرود. تا میرود، آقا میفرمایند: رؤیایت صادقه است. او تعجّب میکند. آقا میگوید: چرا او را منع کردید؟ دعوتش کنید و او را منزل من بیاورید مهمان من باشد.
لذا هر که حلال زاده و محبّ اهل بیت باشد، خود حبّ او را نجات میدهد. این حبّ چیز عجیبی است.
نوری از انوار خدا
روایت دیگری نقل کنم که این روایت را حسکانی در کتاب شواهد التنزیل، از ابیحنیفه نقل میکند و ابیحنیفه هم آن را در کتاب صحیح خودش میآورد. همچنین احمدبنحنبل هم این را در کتاب خودش نقل میکند و جالب است که ابی هریره که خودش آن مطالب را دارد، این روایت را نقل کرده است.
آن روایت این است: ابو سعید خِدری - که اکثر خُدری بیان کردهاند که به نظر ما غلط است و به ادّله و براهینی که اینجا، جای بحثش نیست و علمی است، خِدری است - نقل میکند: « کنّا حول النبیّ صلّى اللّه علیه و اله و سلم فأقبل علیّ بن ابی طالب صلوات الله و سلامه علیه ، فأدام رسول اللّه صلّى اللّه علیه و اله و سلم النظر إلیه، ثمّ قال» ما یک عدّهای بودیم که محضر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بودیم. دیدیم ایشان دارد دائم به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) نگاه میکند. بعد پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اینطور فرمودند: « من أراد أن ینظر إلى آدم فی علمه، و إلى نوح فی حکمه، و إلى إبراهیم فی حلمه، فلینظر إلى هذا و هذا الرجل نور من انوار اللّه تبارک و تعالی یهدی الناس به » هر کسی میخواهد اراده کند آدم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را در علمش - که «و علّم آدم الاسماء کلها» - ، نوح(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را در حکمتش و ابراهیم خلیل(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را در حلمش ببیند، به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) نگاه کند «فلینظر الی هذا الرجل» و این مرد، نوری از انوار خداست و او هدایت کننده به سوی خداست.
همه حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) یکی هستند
همه اهل بیت(علیهم صلوات المصلّین) اینطور هستند. خیلی جالب است. در یک روایتی - که این را ما داریم و اهل جماعت ندارند - که در عیون اخبارالرضا هست در باب ذکر اخلاق حمیده و عبادات، «فی ذکر اخلاق رضا الکریمه و وصف عبادته علیه الصلوه و السلام»، صاحب امروز، وجود مقدّس حضرت ثامن الحجج(صلوات اللّه و سلامه علیه) نکتهای را بیان میفرمایند که بسیار زیباست.
ایشان راجع به عبادت صحبت میکنند، هم عبادت خودشان را بیان میکنند و هم عبادت مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) را و بعد نهایتاً میفرمایند: «کلّنا نور واحد و مَن ثیِّب علی منّا اهل البیت کلّنا له خصله» اگر چیزی نسبت به اهل بیت تبیین میشود و به آنها پوشانده میشود، بدانید همه ما بر آن خصلت موجودیم و همه ما آن خصلت را داریم. اگر میگویند علم، همه ما علم داریم و اگر میگویند: حلم، همه ما حلم داریم.
در سنوات گذشته عرض کردهام که همه حضرات راضی به رضای خدا هستند. مگر میشود راضی نباشند؟! منتها یک موقعی به واسطه شرایط زمان و مکان یک خصلت و صفتی برای ما، نه برای آنها بروز پیدا میکند - به این نکته خوب دقّت کنید و آن را در ذهنتان بسپارید. این خیلی مهم است، باید روی این تأمل کنید - .
یعنی این طور نیست که بگوییم صفت رضا در امام رضا(علیه الصّلوة و السّلام) بروز پیدا کرده، خیر، بلکه ما آن صفت رضای امام رضا(علیه الصّلوة و السّلام) را میبینیم؛ چون اسم آقا، علی بن موسی الرضا (صلوات اللّه و سلامه علیهما) است. پس آن صفت برای ما بروز پیدا میکند، نه این که آن صفت در حضرت بروز پیدا میکند؛ چون شرط زمان و مکان عامل میشود ما درک کنیم ایشان چقدر راضی به رضای خدا هستند.
کما این که همه این حضرات حلیمند، همه بردبارند، همه کریمند امّا زمان اقتضا میکند برای من و شما کرامت وجود مقدّس امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) بروز پیدا کند، لذا میگوییم کریم اهل بیت، وإلّا طبعاً همه آنها کریم هستند. مگر میشود نعوذبالله یکی از آنها کریم باشد و یکی دیگر کریم نباشد؟ «کلهم نور واحد»، همهشان کریم هستند امّا به واسطه شرایط زمان و مکان بروز کرامتشان برای ما معلوم و مشهود میشود.
کما این که همه حضرات شجاع هستند. عرض کردیم ما میبینیم که در جنگ صفین، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) به محمّد حنفیه و ابن عباس بیان میفرماید که مواظب مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) باشید. چون آمده است که بی محابا در دل دشمن میرفت، میزد، چند تا را قلع و قمع میکرد، حضرت را محاصره میکردند، دومرتبه برمیگشت، قلع و قمع میکرد و عقب میآمد.
در روایت داریم که چند مرتبه خود امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمود: الله اکبر! الله اکبر! اصلاً معاویه مانده بود. لذا عرض کردم معاویه اصلآً باور نمیکرد امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) صلح را بپذیرد. گفت: یک بار قرآن را به نی کردیم، دیگر این دفعه نمیشود با قرآن کار کرد. این دفعه میگوییم این ورقه خالی دست من فقط مهر و امضا میکنم، شما هر شرطی میخواهی بنویس. معمولاً در مذاکرات یکی این میگوید و یکی آن میگوید، ولی او این کار را نکرد و میگفت: اصلاً حسن بن علی، امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) این را هم قبول نمیکند؛ چون شجاعت حضرت را دیده بود. گفت: این کسی است که آمده قلع و قمع کند و انتقام امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را هم بگیرد. لذا الآن وقت خوبی است. ما هم میزنیم و همه اینها را قلع و قمع میکنیم. در تاریخ هم میبینیم که اگر امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) نمیپذیرفت، اصلاً دیگر چیزی نمیماند، همه شیعیان را نابود میکرد. لذا امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) صلح را پذیرفت، گرچه تحمیلی بود و گرچه شرایطش را نوشت، ولی او عمل نکرد، ولی معاویه باور نمیکرد بپذیرد.
پس در شجاعت همه آنها یکی هستند. این نیست که فقط ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) شجاع باشند. بروز شجاعت در آن زمان به یک عنوانی است و در زمان دیگر به یک عنوان دیگر. لذا امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) در جنگ صفّین میگوید: امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) را مواظب باشید. امّا در آنجا امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) صلح را میپذیرند.
امام رضا(علیه الصّلوة و السّلام) هم، به این دلایل رضا است، وإلّا همه آنها یکی هستند.
حالا با توجّه به این روایات اهل جماعت که با سندهایش بیان کردیم، میبینیم که ما فقط باید به این سمت برویم. «کلهم نور واحد».
عالم آل محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)
با توجّه به این موضوع، روایت دیگری را بیان کنم که بسیار جالب است. چون روز شهادت امام رضا(علیه الصّلوة و السّلام) است و ایشان راضی به رضای حضرت حق بودند، بیان میکنم. دیشب عرض کردم تصوّر دشمن این بود که آقا خیلی چیزها را نمیپذیرد. یا کشته میشود یا اگر هم بپذیرد، اینجا میآید و از بین میرود.
«حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ أَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ أَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو ذَکْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ إِبْرَاهِیمَ بْنَ الْعَبَّاسِ »[4] سند را بیان میکند که از احمد بیهقی به ابراهیم بن عباس میرسد. «یَقُولُ مَا رَأَیْتُ الرِّضَا ع یُسْأَلُ عَنْ شَیْءٍ قَطُّ إِلَّا عَلِمَ » میگوید: سؤالی ندیدم که از علیبن موسی الرضا(علیه الصّلوة و السّلام) بشود، مگر این که پاسخ آن را بداند.
ما فقط راجع به امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) داریم که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا »[5] امّا این برای همه حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) است، فقط آنها که نیستند. اتّفاقاً دلالت همین قضیه، امام باقر و امام صادق(علیهما الصّلوة و السّلام) هستند که باقرین صادقین هم بیان میکنند. هردو باقرالعلوم هستند و وجود مقدّس خود حضرت ثامن الحجج؛ عالم آل محمد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم همه چیز را میدانست و همه جوابها را میداد.
«وَ لَا رَأَیْتُ أَعْلَمَ مِنْهُ بِمَا کَانَ فِی الزَّمَانِ الْأَوَّلِ إِلَى وَقْتِهِ وَ عَصْرِهِ » بیان میکند: من در تاریخ از ابتدای زمان تا عصر خودش، از وی با اطلاعتر ندیدم.
البته ایشان میگوید: « إِلَى وَقْتِهِ وَ عَصْرِهِ »؛ چون تا آنجا را برای آنها بیان کرده. ابراهیم بن عباس اینطور دیده، ولی حضرات، علم اوّل و آخر در دستشان است. همه مطالب هست. یکی از مطالب همان چیزی است که حضرت صادق القول و الفعل(علیه الصّلوة و السّلام) بیان کرده و در اصول کافی است که صحف فاطمیه در دستشان است و ریز ریز همه مطالب در آن بیان شده است.
«وَ کَانَ الْمَأْمُونُ یَمْتَحِنُهُ بِالسُّؤَالِ عَنْ کُلِّ شَیْءٍ فَیُجِیبُ فِیهِ » و مأمون ملعون - که بیان کردیم همه را آورده بود که همه جوره از حضرت سؤال کنند که به تعبیر عامیانه یک طوری یک جایی مچ حضرت را بگیرد امّا نتوانست – همه را آورده بود، خیلی عجیب است. از هر چیزی، از هر مطلبی سؤال میکردند و حضرت هم جوابی را در آن مطلب داشت و بیان میکرد.
«وَ کَانَ کَلَامُهُ کُلُّهُ وَ جَوَابُهُ وَ تَمَثُّلُهُ انْتِزَاعَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ » و هر چیزی که بیان میفرمود، جوابهایی که میداد، مثالهایی که میزد، همه مطالب را از قرآن استخراج میکرد.
ما فضه خادمه را شنیدیم که وقتی با او برخورد میکردند، هر چه سؤال میشد، میدیدند این خانم با قرآن جواب میدهد. حالا به صورت ظاهر ما فضه خادمه میگوییم؛ چون خادمه بود، امّا در محضر بانوی مکرّمه، سیده النساء العالمین بود، معلوم است همه چیز را میداند. حالا امام نداند؟! امّا آنها تعجّب میکردند. حالا اینها را چون ما باید بخوانیم تا بدانیم، بیان میکنیم و الّا واقعاً آن کسی که به حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) معرفت پیدا کند، اصلاً این برایش تعجّبی ندارد. خدا خواسته اینها را طوری قرار بدهد که همه چیز را بدانند. اتّفاقاً این هم قدرتنمایی پروردگار عالم است که در یک جسم کوچک - چون جسم حضرات هم از باب جسمی مثل من و شماست - هر چه را دلت بخواهد، قرار داده است. قادر متعال را هم باز میتوان در این مشاهده کرد.
پس مأمون حضرت را آورده بود در همه چیزها امتحان کند امّا هر چه میگفتند، حضرت جوابها را از قرآن میگفت. گفتارها، جوابها، شاهدها، تنزیلها و تمثیلهایی که بیان میکرد، همه از قرآن بود.
«وَ کَانَ یَخْتِمُهُ فِی کُلِّ ثَلَاثَةٍ » و قرآن را در سه روز ختم میکرد. «وَ یَقُولُ لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَخْتِمَهُ فِی أَقْرَبَ مِنْ ثَلَاثَةٍ لَخَتَمْتُ » و میفرمود: اگر من اراده میکردم که این را در کمتر از این ختم کنم، یقیناً ختم میکردم. لام، لام تحقیقیه است در «لختمته»، یعنی من صددرصد میتوانستم این را در کمتر از این زمان ختم کنم. «وَ لَکِنِّی مَا مَرَرْتُ بِآیَةٍ قَطُّ إِلَّا فَکَّرْتُ فِیهَا » ولی من از آیهای نمیگذشتم إلّا به این که در آن تفکّر میکردم.
امام دارد به من و شما تدّبر، تفکّر و تأمّل در قرآن و آیات الهی را یاد میدهد. همین آیاتی که در این شبها خواندیم و یک نمونهاش را بیان کردیم که پروردگار عالم بیان میفرماید: بدانید مشرق و مغرب از من است «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ »[6]، وجه چیست؟ بعد توضیح دادند که وجه وجود مقدّس آقاجان امام زمان است؛ یعنی وجه همه حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هستند. روایت را هم خواندیم که امام باقر(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «نحن وجه اللّه» ما وجه خدا هستیم. هر جا در قرآن خواندید وجه الله، ما وجه هستیم. « کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ »[7] ما هستیم. خدا که صورت ندارد، ما وجه خدا هستیم.
« إِلَّا فَکَّرْتُ فِیهَا وَ فِی أَیِّ شَیْءٍ أُنْزِلَتْ وَ فِی أَیِّ وَقْتٍ فَلِذَلِکَ صِرْتُ أَخْتِمُ فِی کُلِّ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ» حضرت دارند به ما یاد میدهند، میفرمایند: من از آیهای نمیگذشتم، إلّا به این که در آن تفکّر میکردم که در چه زمانی نازل شده و مطلب آن چیست و برای همین است که من در سه روز این قرآن را ختم میکردم.
این یک روایت است که بیان میکند با این که مأمون ملعون ایشان را آورده بود که دائم از حضرت سؤال کنند و حضرت را به همه مطالب امتحان کنند « وَ کَانَ الْمَأْمُونُ یَمْتَحِنُهُ بِالسُّؤَالِ عَنْ کُلِّ شَیْءٍ فَیُجِیبُ فِیهِ » امّا حضرت آنطور جواب میدادند.
زیارت امام رضا(علیه الصّلوة و السّلام)
پس باید به سراغ حضرات رفت. این مباحث ما، در کلّ این دهه این بود که ما خداشناس نیستیم و « بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ » از طریق حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) است که باید توحیدشناس شویم. چون واقعاً ما نمیتوانیم و غیر از این نیست. راه، همان حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هستند. ما خیلی بتوانیم هنر کنیم، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را، آن هم باز براساس روایاتشان بشناسیم. خود حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هم شناخته شده نیستند. واقعاً میشود کسی حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را بشناسد؟ وقتی ما خود حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را نمیتوانیم بشناسیم، چطور میتوانیم خداشناس شویم؟! خداشناسی ما فقط از این طریق است.
برای همین است که امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) بیان میفرمایند: هرکس ما را در ممات ما زیارت کند، کأنّ ما را در حیاتمان زیارت کرده است. «مَنْ زَارَنَا فِی مَمَاتِنَا فَکَأَنَّمَا زَارَنَا فِی حَیَاتِنَا»[8]. به خاطر همین است که به ما میگویند: حتّی بر سر قبور اینها هم بروید. بعضی میگویند: آقا! از همین جا سلام میدهیم، خیر، فرمودند: بروید و زیارت کنید.
در ثواب زیارت آقا علی بن موسی الرضا(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: « عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ یَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ع لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى شَیْءٍ مِنَ الْقُبُورِ إِلَّا إِلَى قُبُورِنَا »[9] برای زیارت هیچ قبری آماده نشوید بروید و سفر نکنید إلّا برای زیارت قبور ما.
بعد حضرت فرمودند: « أَلَا » به درستی که بدانید و آگاه باشید « وَ إِنِّی لَمَقْتُولٌ بِالسَّمِّ ظُلْماً» من را با سم میکشند و من کشته میشوم، آن هم «ظلماً». حضرت میدانند، جلوتر هم بیان کردند که من اینطور کشته میشوم. جلسه گذشته هم عرض کردم چرا حضرت سم را خوردند، چون میدانند چگونه است. «وَ مَدْفُونٌ فِی مَوْضِعِ غُرْبَةٍ» و من را در جای غریبی دفن میکنند «فَمَنْ شَدَّ رَحْلَهُ إِلَى زِیَارَتِی اسْتُجِیبَ دُعَاؤُهُ وَ غُفِرَ لَهُ ذُنُوبُهُ» هر کس برای زیارت من بیاید، خدا دعایش را مستجاب میکند و گناهانش آمرزیده میشود. «ذنوبه»، نه «ذنبه». گناهانش را خدا میآمرزد.
در جای دیگر هم باز روایتی از حضرت است که فرمودند: « قَالَ الرِّضَا ع مَنْ زَارَنِی عَلَى بُعْدِ دَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ»[10] هر کسی از راه دور به زیارت من بیاید، من هم در سه موقف میآیم و او را ملاقات میکنم و خلاصش میکنم «حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا» از آن جایگاههای هول و وحشت نجاتش میدهم. «إِذَا تَطَایَرَتِ الْکُتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا» آن موقعی که اعمال دارد از جانب راست و چپ پخش میشود و دارند دفتر اعمال را میدهند و به هر کسی از طرفی میدهند. حضرت میفرمایند: من آن موقع که نگران است، هول دارد، میآیم و نجاتش میدهم. « وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ» و موقعی که میخواهد از پل صراط بگذرد. «وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ» و موقعی که به اعمالش رسیدگی میشود و اعمالش را بررسی میکنند که ببینند چه خبر است، من به دادش میرسم.
وجود مقدّس آقا، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: « یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ ابْنِی مُوسَى اسْمُهُ اسْمُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع إِلَى أَرْضِ طُوسَ»[11] فرزند من فرزندی دارد که او را به سمت طوس میبرند و اسم او هم، اسم جدّمان امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) است «وَ هِیَ بِخُرَاسَانَ» و آن طوس در خراسان است «یُقْتَلُ فِیهَا بِالسَّمِّ» او به سم کشته میشود «فَیُدْفَنُ فِیهَا غَرِیباً» و در غربت دفن میشود. «مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ» هرکس او را زیارت کند، در حالی که عارف به حق او باشد - اصلاً ما این مباحث را برای همین عرض کردیم که ما معرفت پیدا کنیم، ولو معرفت نسبی؛ چون ما که نمیتوانیم معرفت حقیقی نسبت به آن حضرات پیدا کنیم، «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها »[12] خدا هم از ما بیشتر از این نمیخواهد چون میداند ما نمیتوانیم. ما کجا و آن رسیدن به قضایای عصمت کجا؟! - «أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ» خدا به او عطا میکند «أَجْرَ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ» و به او اجر میدهد مثل کسی که قبل از این که فتح مکّه شود، انفاق کرده است - یعنی کسانی که در راه خدا برای کسانی که درشعب ابی طالب بودند، انفاق کردند. منظور کسانی است که همه مطالبشان را انفاق کردند - «وَ قاتَل » و در راه خدا کشته شدند. خداوند اینگونه به او عنایت میکند.
خیلی عجیب است! آن قدر مهم است که پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: « سَیُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَا یَزُورُهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ»[13] به زدوی دفن میشود - با «سوف» نیست، با «سَـ» آمده؛ یعنی دیری نمیگذرد - به زودی پاره تن من در خراسان دفن میشود « بَضْعَةٌ مِنِّی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ ».
پس فقط بیبی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) پاره تن پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نیست. همه حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) پاره تن رسول خدا هستند. خیلی جالب است. من این روایت را در کتب اهل جماعت هم دیده بودم.
حضرت میفرمایند: به زودی پاره تن من به سرزمین خراسان مدفون میگردد « سَیُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ» هیچ مؤمنی او را زیارت نمیکند «لَا یَزُورُهَا مُؤْمِنٌ» پس باید مؤمن باشی «إِلَّا» إلّا حصریه است «أَوْجَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ الْجَنَّةَ» مگر این که خدا برای او بهشت را واجب میکند «وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ » و آتش را بر بدنش حرام میکند؛ یعنی حتّی اگر در آتش جهنّم هم بیافتد که اوّلاً حرام است، هیچ موقع این بدن نمیسوزد. آتش او را نمیپذیرد.
مگر ما نشنیدیم، مگر بیان نشده که یک هندو به عشق ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) سینه زده، دست و سینهاش نسوخته. اینها بر اساس روایات است. امکان دارد بعضی بگویند این رؤیا بوده یا دیدند، بله، درست است. بعد تعجّب کردند چرا این دست و سینه نمیسوزد، گفتند: میدانید رسم آن هاست که بدن را بعد از مرگ میسوزانند. آتش زدند، دیدند همه بدن سوخته امّا سینه و این دستی که همیشه با آن سینه میزده، نسوخته است. روایت دارد میگوید دیگر، « وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ».
فردای قیامت ما چشم انتظار به همین زیارت داریم. خود آقا علی بن موسی الرضا(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: در خراسان بقعهای است « إِنَّ بِخُرَاسَانَ لَبُقْعَةً یَأْتِی عَلَیْهَا زَمَانٌ تَصِیرُ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِکَةِ»[14] که ملائکه در آن میآیند و میروند «وَ لَا یَزَالُ فَوْجٌ یَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ فَوْجٌ یَصْعَدُ» یک عدّه میروند، یک عدّه میآیند، اصلاً خالی نمیشود. تا چه زمانی؟ «إِلَى أَنْ یُنْفَخَ فِی الصُّورِ» تا موقعی که صور اسرافیل دمیده شود، اینجا دائم فوج فوج ملائکه بالا میروند، پایین میآیند.
علی بن فضل هست، سؤال میکند «فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَیُّ بُقْعَةٍ هَذِهِ» یابن رسول الله! این کدام بقعه است؟ «قَالَ هِیَ بِأَرْضِ طُوسَ وَ هِیَ وَ اللَّهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ ». حضرت میفرماید که در سرزمین طوس است و قسم میخورد که آنجا گلستانی از گلستانهای بهشت است. «مَنْ زَارَنِی فِی تِلْکَ الْبُقْعَةِ» و هرکه من را در آنجا زیارت کند، «کَانَ کَمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ ص» کأنّ پیامبر را زیارت کرده است «وَ کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَى لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حِجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ» و عزّوجلّ برای او ثواب هزار حجّ و هزار عمره مقبول را مینویسد «وَ کُنْتُ أَنَا وَ آبَائِی شُفَعَاءَهُ» و من و پدرانم، فقط من نه، همه پدران من هم شفاعتش را میکنند «یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
خیلی جالب است! اسحاق منامی میگوید من وقتی این روایت را خواندم، خدمت امام جواد رسیدم، گفتم: آقاجان! شنیدیم که پدر شما این روایت را گفتند که به شیعیان من برسانید «أَبْلِغْ شِیعَتَنَا أَنَّ زِیَارَتِی تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ أَلْفَ حِجَّةٍ »[15] سؤال کردم آیا این درست است؟ «قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع ابْنِهِ أَلْفَ حِجَّةٍ» حضرت فرمودند: «قَالَ إِی وَ اللَّهِ » بله و تازه زیادش هم کردند، الف الف یعنی میلیونها. « أَلْفَ أَلْفِ حِجَّةٍ لِمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ».
پروردگار عالم زیارتش را از زیارت ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) بالاتر قرار داد. عرض کردم این دو ماه محرّم و صفر را هم به شیعیان خالص، شیعیان اثنی عشری مژده داد که به زیارت آقا علی بن موسی الرضا(علیه الصّلوة و السّلام) تمام شود.
شما ببینید در سلام دادنها که به همه حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) سلام میدهید، بعد یک سلامی هم برمیگردید مخصوص به آقا علی بن موسی الرضا(علیه الصّلوة و السّلام) میدهید. آقاجان! سلام ما به شما. آقا! ما میخواهیم زیارتتان کنیم. خوشا به سعادت آنهایی که الان در کنار آقا هستند امّا از همین جا هم میتوانیم زائر شویم. آقا! ما منتظریم دست ما را بگیری. ضامن آهو هستی، دست ما را هم بگیر.
«السلام علیک یا مولای یا علی بن موسی الرضا»
[1]. الکافی، ج: 1، ص: 145.
[4]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج: 2، ص: 180
[5]. بحارالأنوار، ج: 10، ص: 445، باب: 26
[8]. بحارالأنوار، ج: 97، ص: 124، باب: 2
[9]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج: 2، ص: 254
[10]. من لا یحضره الفقیه، ج: 2، ص: 584
[11]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج: 2، ص: 255
[13]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج: 2، ص: 255
[14]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج: 2، ص: 255
[15]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج: 2، ص: 257