بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در ایّام شهادت أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا(علیها الصلّوة و السّلام)
93.12.12
شناخت بیبیدو عالم، میسور خلق نیست!
خلقتی قبل از خلقت آسمانها و زمین!
در سالهای گذشته، در مباحث فاطمیّه، در رابطه با بعد وجودی حضرت عصمتالله الکبری(صلوات اللّه و سلامه علیها) بیان کردیم که وجود مقدّسش، اوّلاً وجودی است که صلب ندیده است. همه انسانها، به جز أبانا آدم و أمّنا حوّا و عیسیبنمریم(علی نبیّنا و آله و علیهم الصّلوة و السّلام) و همچنین بیبیدو عالم(صلوات اللّه و سلامه علیها) در صلب بودند. حتّی همانطور که بارها بیان کردیم، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: من و امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) یکی بودیم؛ یعنی از یک اسپرم بودیم و از صلبی به صلب دیگر منتقل شدیم «أصلاب الشّامخة»، تا این که به عبدالمطلّب رسیدیم و در عبدالمطلّب، دو نیم شدم، من در عبدالله قرار گرفتم و او در أبیطالب قرار گرفت. پس حتّی پیامبر و امیرالمؤمنین هم در صلب بودند، امّا بیبیدوعالم اینچنین نبودند. لذا شناخت بیبیدو عالم، میسور خلق نیست.
در روایت عجیبی آمده: «عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ». جدّاً بیبیدو عالم(علیها الصّلوة و السّلام)، این بانوی با عظمت، چه اکسیر و گوهر بیمثالی است که خلقت او، قبل از خلقت آسمانها و زمین است!
چند سال است آسمانها و زمین خلق شدند؟ نمیدانیم. بعضی از اهل نجوم تبیین میکنند میلیاردها سال (نه میلیونها!) است که آسمانها و زمین خلق شدند. اخبار دیشب بیان میکرد: به تازگی متوجّه شدند که در زمانهای خیلی دور، باید در مریخ حیات بوده باشد. حالا میلیاردها سال قبل، آسمانها و زمین، خلق شدند و قبل از خلقت آنها، این سرّ عظمای پروردگار عالم و سرّ أخفی خلق شده است.
آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در شذرات المعارف خود، هفت مرحله در باب حالات انسانی و انسانیّت تبیین میفرمایند: 1- نفس. 2- خروج از نفس. 3- عقل. 4- سرّ. 5- خفی. 6- أخفی. 7- روح و نور است. حال، بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام)، این سرّ أخفی که اعلای همه خلقت است، کیست؟! «خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»، اصلاً برای همین، خلقت او، اعجاز است و طبعاً باید اوّلین نفر هم وارد قیامت شود. برای همین است که وقتی به اسم دنیا، یعنی فاطمه، انتخاب میشود، حال او حالی میشود که امور آخرت، به ید اوست. این، یک مطلب است.
مطلب دیگر، در مورد خلقت ثانویه ایشان که در عرش اعلا است، میباشد. لذا عبارت «قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»، اشاره به خلقت نور ایشان، قبل از تبیین به مکان عرشیّه است. امّا حتّی بعد از آن هم، باز خلقتی از حال منصوره دارند، چون اسم بیبیدوعالم در عالم عرش، «منصورة» و «زهرة الزاهریّه» بوده است که «زهرا»، از آن است.
فاطمه(علیها الصّلوة و السّلام)؛ هم انس و هم حوراء!
ادامه این روایت هم عجیب است، وقتی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند که خلقت او از نور و قبل از خلقت آسمانها و زمین است، عدّهای تصوّر میکنند که پس او، انسان نیست، « فَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَلَیْسَتْ هِیَ إِنْسِیَّةً»، امّا حضرت در جواب میفرمایند: «فَقَالَ ص فَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ». لذا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به ترکیب خلقتی حضرت، در عالم رؤیت انسانی (یعنی ما که مخلوق و محدودیم) که انسیه الحوراء بودن ایشان است، اشاره میکنند. حوراء با حوری فرق میکند. حوراء یعنی آنچه که ملموس و محسوس ما نیست، البته نه از باب رؤیت که بگوییم: چون در قالب انسی و به دید بشری نیست، نمیبینیم. بلکه از این جهت که قابل رؤیت عقل و ادراکات انسانی، ولو انسان کامل(پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)) نیست.
« قَالَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ کَیْفَ هِیَ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ» سؤال کردند: چطور میشود هم حوراء باشد و هم انسیّه؟ - ببینید مبدأ خلقت ایشان کجاست - «قَالَ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نُورِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ»، فرمودند: پروردگار عالم، او(بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام)) را، قبل از خلقت أبانا آدم و أمّنا حوّا (یعنی قبل از وجود هر انسانی)، از نور خودش، خلق کرده است.
عقل بشر، عاجز از درک این مطالب است. لذا ادراکات، براهین و استدلالات برای چینش مقام بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) با حال انسانها نمیخورد. به تعبیری، هیچ توجیه عقلانی، برای این موضوع، به واسطه ضعف ادراکات انسانی در باب عقل، موجودیّت ندارد. بشر، ضعیف است و بیش از حدّ، ضعیف است که درک کند انسیه الحوراء کیست.
در ادامه این حدیث سؤال شد: «قِیلَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ أَیْنَ کَانَتْ فَاطِمَةُ» وقتی هنوز آسمانها و زمین نبود که او از نور خدا خلق شد، پس در کجا بود؟ باز هم نکتهای بیان میفرمایند که بشر، عاجز از درک آن است، نه فقط ما، بلکه عقل کلّ، نبیّ مکرّم و دیگر انبیاء(علیهم صلوات المصلّین) هم عاجز از درک آن هستند. حضرت فرمودند: « قَالَ کَانَتْ فِی حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْش». حقّه چیست؟ ساق چیست؟ عرش چیست؟ تحت عرش چیست؟ اعلای به این اعلای ذوالجلال و الاکرام چیست؟
ذوالجلال و الاکرام، فاطر است، برای این که همه خلقت، در فطرت است و بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) هم به واسطه این، یکی از اسمائش، فاطمه است.
وجه تسمیّه نام فاطمه
البته یک دلیل دیگر وجه تسمیّه نام فاطمه، برای این است که محبّینش را از آتش جهنّم نجات میدهد که این روایت را اهلجماعت هم عنوان کردند. در جلد دوم کتاب ینابیع الموده آمده است که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «إنّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَطـــَمَ ابْنَتِی فاطِمَـــة وَ وُلدَهـــا وَ مَنْ أَحَبًّهُمْ مِنَ النّارِ فَلِذلِکَ سُمّیَتْ فاطِمَة» پروردگار عالم، آتش را بر دخترم، فاطمه و پسران و خاندانش و کسانی که آنها را دوست دارند، دور و منع کرده و به همین دلیل است که اسمش، فاطمه است.
یکی دیگر از مطالب این است که پروردگار عالم او را فاطمه نامید، تا از همه بدیها دور باشد. باز این روایت را از اهل جماعت بیان میکنم که بسیار مهم است. در کتاب الصواعق المحرّقه، کتاب اسعاف الراغبین و همچنین کتاب کنزالعمّال بیان میکنند: «إنّ فاطمه، فاطمه، حوراءٌ آدمیة، تحض و لم تطمث، فإنّها لکلّ شیء فطم، لأنّها فاطمة فی الدنیا فاطمة» فاطمه، حوریّه، انسیّه است. حیض ندارد، نفاس ندارد. ایّام زنانه ندارد. او از هر چیزی، بریده شده و برای همین، فاطمه است. یعنی از هر چیزی که به ظاهر برای بعضی از انسانها هم منعی نیست (مانند این ایّام زنانگی که لطف خدا به زنان است و خونشان تصفیه میشود و به همین جهت، سکته در زنان کمتر است)، پاک است. لذا این، یک معنی فاطمه است.
امّا یک معنی دیگر فاطمه، همان است که عقل، از همه مطالب، به دور است. «قِیلَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ أَیْنَ کَانَتْ فَاطِمَةُ قَالَ کَانَتْ فِی حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْش »، اولیاء خدا ذیل این روایت بیان کردند: «فطم العقول عن کنه هذه الروایة لأنّها فاطمه، فاطمه» عقول، عاجز است و درک نمیکند، عقول، بریده شده است؛ یعنی که عقل نمیتواند بفهمد که بیبیدو عالم چه کسی است، با عقل نمیشود حساب کرد و اگر بخواهیم عقلانی بحث کنیم، نمیتوانیم. تازه هرچه پیامبر توضیح میدهد، کار مشکلتر میشود.
بعد سؤال کردند: « قَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَمَا کَانَ طَعَامُهَا » اینکه بیان کردم هر چه بیشتر جلو میرود، عجز عقل، معلوم میشود (فطم العقول)، همین است. چون بشر خودش، مخلوق، مفعول و فعل فاعل است، سؤالهای دنیوی میکند. لذا پرسیدند: غذا و طعام او چه بوده؟ حضرت هم نفرمودند طعامی نداشت، بلکه فرمودند: «قَالَ التَّسْبِیحُ وَ التَّهْلِیلُ وَ التَّحْمِیدُ »، تسبیح، یعنی پاک و منزّه شمردن خدا؛ تهلیل، یعنی لا اله إلّا الله گفتن و تحمید، یعنی حمد خدا. همان چیزی که در نماز، در تسبیحات اربعه بیان میکنیم. البته این مطلب در همین حد بماند؛ چون نمیتوانیم آن را درک کنیم.
عجز همه خلق از درک هبه الهی به حبیبش!
امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) در آن کلام نور ساطع صادقیّه فرمودند: « وإنّما سمّیت « فاطمة » لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها» آن از غذایش که انسان نمیفهمد و آن هم از مکانی که در آن بوده («حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْش») که باز هم انسان نمیفهمد، «عجزت العقول»، «فطم العقول». لذا فرمود: «وإنّما سمّیت « فاطمة » لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها»، هیچ کس در خلق نمیتواند بفهمد او کیست. حتّی ملائکه مقرّب ذوالجلال و الاکرام، از امین وحی خدا (جبراییل) گرفته تا روحالأمین، میکاییل، اسرافیل، قرطاتیل و ... هم درک نمیکنند. چون نفرمود: «لأنّ الانسان فطم عن معرفتها»، بلکه فرمود: «لأنّ الخلق»، هیچ کسی درک نمیکند.
پس بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام)، استثناء و سرّ عظمای خداست که به قالب جسم عنایت کرد. لذا معلوم است که این سرّ خدا نباید در صلب باشد. در جلساتی در فاطمیه عرض کردیم که بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام)، «هبةاللّه» است به حبیبش، به آن که در موردش فرمود: «لو لاک لما خلقت الافلاک». معلوم میشود خدا خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی حبیبش را دوست دارد که نه از باب مزد و اجر کارش، بلکه از باب حبّ شدیدش به حبیبش، چنین هبهای به او داده است.
او، حبیب الله است. حبیب که شد؛ یعنی خیلی دوستش دارد. اگر محبّت کسی در دل کس دیگری بیافتد (خدا که دل ندارد، امّا به تعبیر عامیانه برای ادراکات انسانی، اینگونه مثال میزنم) حاضر است همه چیز خود را (نه یک مقدار، بلکه همه چیز را) فدای او کند. همانطور که نسبت به اهلبیت میگوییم: «بأبی أنت و أمّی»؛ چون اصل وجود ما از پدر و مادر است و از بهترین چیزهای ما هستند. لذا میگوییم: «بأبی أنت و أمّی و أولادی و مالی و عشیرتی»، همه به فدای تو. این، از باب حبّ است، تا حبّ نباشد، فدایی نمیشود. «هل الدّین إلّا الحبّ» آیا دین جز محبّت است؟!
پروردگارعالم، حبّ شدیدی به حبیبش دارد، برای این که خوب متوجّه این مطلب شوید، به بحث بیست و هشت صفر سال گذشته، به عنوان نور لولاکیّه مراجعه کنید. فرمود: «لو لاک لما خلقت الافلاک»، معلوم میشود خلقت تمام آسمانها و زمین هم به خاطر حبیبش است.
همانطور که بیان کردیم، قبل از آسمانها و زمین، بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) بوده است، امّا آسمانها و زمین برای بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) نیست، بلکه برای حبیبش است. بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) برای خودش است، متعلّق به خود خداست و کنیزه پروردگار عالم هست و متعلّق به هیچ کسی نیست.
خدا، فاطمه را دوست دارد، پس سجده کن!
بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام)، همه آن چیزی است که خدا برای خودش انتخاب کرده، آن وقت این را هبه میکند. یک روایت بیان کنم که باز از اهل جماعت است و روایت عجیبی است. در جلد سوم کتاب لسان المیزان و صفحه 146 الفصول المهمه که برای اهل جماعت است، آمده که پیامبر میفرمایند: «أتانی جبرئیل قال : یا محمّد إنّ ربّک یحبّ فاطمة» خدای تو، فاطمه را دوست دارد. تا اینجا که معلوم است، امّا از اینجا به بعد مهم است که به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: «فاسجد» پس سجده کن. خدا به او حبّ دارد و او را دوست دارد، امّا چه ارتباطی دارد که میفرماید: «فاسجد».
خدا ماموستا احمدی، امام جمعه سقز را رحمت کند. سال 63 منزلش بودیم. بحث وهابیّت شد. ایشان معلوم بود که هوشیار است، گفت: در آینده بدتر هم میکنند، بعضی از مطالب پیش آمد. گفتم: بله، من هم میگویم باید رعایت کنند و کارهایی مانند بوسیدن بارگاه ائمه و ... را انجام ندهند که آنها اشتباه برداشت کنند و ضدّ ما تبلیغ کنند. گفت: نه، من اعتقاد دارم سجده هم میشود کرد. با خود گفتیم: این دیگر ما را دیده، دارد اینطور میگوید. بعد گفت: آقا! من این را از کتاب خودمان میگویم، گفت: روایت داریم که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «أتانی جبرئیل قال : یا محمّد إنّ ربّک یحبّ فاطمة فاسجد» یعنی حالا که فهمیدی خدای تو، فاطمه را دوست دارد، پس سجده کن.
حضرت در ادامه میفرمایند: «فسجدت» من هم سجده کردم، «ثمّ قال: إنّ اللّه یحبّ الحسن والحسین فسجدت» سپس گفت: خدا حسین و حسین را هم خیلی دوست دارد، امّا دیگر نفرمود: «فاسجد» ولی من خودم سجده کردم، «فسجدت». ماموستا احمدی با توجّه به این روایت میگفت: پس میشود بارگاه معصومین را حتّی سجده هم کرد. البته ما آن درجه اعلاء را گفتیم، منتها ما باید رعایت کنیم.
« ثمّ قال: إنّ اللّه یحبّ من یحبّهما»، سپس گفت: خدا دوست دارد کسی را که اینها را دوست دارد. این برای شماست که اهلبیت را دوست دارید.
پس مگر میشود کسی فاطمه را بشناسد؟!
هدیه خدا در قالب سیبی بهشتی!
در ادامه روایت میفرمایند: «فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ وَ أَخْرَجَنِی مِنْ صُلْبِهِ» وقتی خداوند آدم را خلق کرد و مرا از صلب او خارج کرد (یعنی من از صلب آدم هستم)، « أَحَبَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُخْرِجَهَا مِنْ صُلْبِی»، خدا دوست داشت که او را از صلب من خارج کند، امّا چگونه؟ « جَعَلَهَا تُفَّاحَةً فِی الْجَنَّةِ»، از بس خدا حبیبش را دوست دارد، آن نور نیّره زهره زاهریّه را در یک سیب قرار داد. «وَ أَتَانِی بِهَا جَبْرَئِیلُ ع»، جبرائیل آن را به من داد. « فَقَالَ لِی السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ یَا مُحَمَّدُ»، پس به من سلام کرد. «قُلْتُ وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهُ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ»، من هم به او سلام کردم. « فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ قُلْتُ مِنْهُ السَّلَامُ وَ إِلَیْهِ یَعُودُ السَّلَامُ قَالَ یَا مُحَمَّدُ إِنَّ هَذِهِ تُفَّاحَةٌ أَهْدَاهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْکَ مِنَ الْجَنَّةِ»، جبرائیل به من گفت: خدا به تو، این سیب را از بهشت هدیه داده است!
آیا کسی خود معراج پیامبر را میتواند وصف کند؟ لا یوصف است و نمیشود ادراک کرد. حالا خدا آن نورش را در سیب قرار میدهد و به عقل کلّ (همان عقل کلّی که کلّ عقل است)، کلّ الکمال (پیامبر، کلّ الکمال است، برای همین در موردش فرمود: «لو لاک لما خلقت الافلاک»)، کمال الکلّ، حقیقت الکلّ، کلّ الحقیقه، اشمس الشموس، اطلع البدر البدور، پیـــــــــــامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اهدا میکند.
پیامبر میفرمایند: «فَأَخَذْتُهَا وَ ضَمَمْتُهَا إِلَى صَدْرِی»، از بس آن سیب، خوشرنگ و خوشبو بود، آن را گرفتم و بر روی سینهام گذاشتم. جبرائیل گفت: «یَا مُحَمَّدُ یَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ کُلْهَا» ، ای محمّد! خدا میگوید: آن را بخور، این، برای بوییدن و نگهداشتن نبود. البته اگر هم آن را نگه میداشت، مانند سیبهای دنیوی نبود که بخواهد پلاسیده شود. «فَفَلَقْتُهَا فَرَأَیْتُ نُوراً سَاطِعاً»، تا آن را شکافتم، نگاه کردم، دیدم نوری از این سیب بیرون آمد. « فَفَزِعْتُ مِنْهُ»، فریادی زدم. عقل کلّ، حیرتزده میشود و طاقت نمیآورد.
خطاب شد: «فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَا لَکَ لَا تَأْکُلُ»، چه شد؟! چرا اینطور شدی و آن را نخوردی؟! « کُلْهَا وَ لَا تَخَفْ »، آن را بخور و نگران نباش، « فَإِنَّ ذَلِکَ النُّورَ الْمَنْصُورَةُ فِی السَّمَاءِ وَ هِیَ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةُ»، این نور، نور منصوره در آسمان و فاطمه در زمین است.
ادامه روایت برای جلسه بعد بماند. پس مگر ما میتوانیم متوجّه شویم؟! فقط باید در حدّ خودمان جلو برویم و توسّل کنیم. جدّاً وقتی به بیبیدوعالم رسیدید، واقعاً دو دست گدایی را به طرف او دراز کنید، «بین یدی حاجاتنا». بیهوده نیست که پیامبر دستشان را به سمت زهرا بلند میکند. روایت اهل جماعت است که وقتی بیبیدو عالم میآیند، پیامبر از جای خود بلند میشوند، به رکوع خم میشوند (دست بیبی را بالا نمیآورند، بلکه خودشان خم میشوند) و دست بیبی را میبوسند و بعد سر جای خود مینشینند!
«السّلام علیک یا فاطمة، یا بنت محمّد(علیها الصّلوة و السّلام) یا قرّة عین الرّسول یا سیّدتنا و مولاتنا إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بکِ إلی اللّه و قدّمناکّ بین یدی حاجاتنا یا وجیهة عنداللّه إشفعی لنا عنداللّه»
. بحارالانوار، ج: 43، ص: 65.