بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در ایّام شهادت أمّ الخلقه، حضرت فاطمه زهرا(علیها الصلّوة و السّلام)
93.12.13
بیبیدوعالم؛ نصرت خدا در روز قیامت برای مؤمنین است که به واسطه ایشان، شاد میشوند
پیامبر معراج رفته، از نور بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام)، مدهوش شدند!
در جلسه گذشته بیان کردیم: ادراکات بشری نسبت درک به مقام معنوی بتول عذرا، حضرت عنصر شجره طیّبه خلقت، عصمتالله الکبری، حجّت علی حجج الله، حضرت فاطمه زهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها) و همچنین خلقت آن حضرت و این که حضرت، قبل از این که آسمان و زمین وجود داشته باشد، خلق بوده است - که حضرت صادق القول و الفعل(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ» - عاجز است و حتّی انبیاء و نبیّ مکرّم اسلام(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم در این زمینه «وَ مَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ» هستند.
نسبت به بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام)، هیچ أحدی شناخت ندارد. طوری که در جلسه گذشته بیان کردیم که وقتی آن سیب را به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دادند، پیامبر، آن سیب را بوییدند و بر سینه گذاشتند «فَأَخَذْتُهَا وَ ضَمَمْتُهَا إِلَى صَدْرِی»، خطاب رسید: این سیب را بخور «قال یَا مُحَمَّدُ یَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ کُلْهَا» . تا آن را شکافتند، دیدند نوری از این سیب بیرون آمد، «فَفَلَقْتُهَا فَرَأَیْتُ نُوراً سَاطِعاً». پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که معراج رفتهاند و مطالب انحصاری دارند، پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که در معراج تا یک جایی روحالأمین، جبرائیل، میتوانست با ایشان برود و از آنجا به بعد هیچ احدی جز خود ایشان نبوده، پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که اعجازهایی را دیدند که حتّی به عقول انبیاء عظام و خصّیصین هم نمیخورد و چون ندیدند، ادراک آنها هم نسبت به این مطالب ضعیف است و ... از این نور ترسیدند، « فَفَزِعْتُ مِنْهُ»!
بیان کردیم که آیه «فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى» از آیات مشکله قرآن است که بیان میکنند: در زمان وجود مقدّس حضرت حجّت(روحی له الفداء)، فقط یک مقداری از آن معلوم میشود. این آیه به ظاهر میگوید: پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در معراج آنقدر بالا رفت که دو قوس یا کمتر با پروردگار عالم ملاقات داشت. امّا بیان کردیم: مگر نعوذبالله پروردگار عالم، جسم است؟! او که جسم نیست، «هو الاوّل و الآخر و الظّاهر و الباطن»، «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً أحد».
پس این چه معنی است که بیان میکنند: «فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى»؟! بشر مانده یعنی چه؟! یعنی چه که به معراج رفت و آنقدر اوج گرفت که وقتی به جبرائیل فرمود: بیا، او گفت: من دیگر از اینجا، بالاتر نمیتوانم بیایم و هلاک میشوم، از اینجا به بعد دیگر من نیستم، خودت هستی و پروردگار عالم. لذا عرفای عظیمالشّأن آن طبقه عرشیّه اربعه را تبیین میکنند و بعد از آن، به طبقه سبعه رسید که در آنجا دیگر «فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى». چیست؟ نمیدانیم. بارها هم بیان کردم: ما مخلوقیم، مخلوق، مفعول و فعل فاعل است و آنچه که مفعول است، محدود است؛ پس ما چه میفهمیم؟!
این پیامبر باعظمت در آنجا خیلی از چیزها را دیده و مدهوش نشده، امّا ببینید در اینجا چه میفرماید: «فَرَأَیْتُ نُوراً سَاطِعاً فَفَزِعْتُ مِنْهُ»، چرا؟ چون پروردگار عالم یکی از اعجازهای بسیار بسیار بزرگ خود را نشان ایشان داده که آن نوری که قبل از خلقت آسمانها و زمین بوده، در این سیب قرار داده است. در جلسه گذشته بیان کردم که دانشمندان نجوم میگویند: میلیاردها سال از خلقت آسمانها و زمین میگذرد. حالا آن نور قبل از خلقت اینها بوده و آن روایت را بیان کردیم که مکانش هم در «حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْش» بوده است و در آنجا به طعام «التَّسْبِیحُ وَ التَّهْلِیلُ وَ التَّحْمِیدُ » مشغول بود و این موارد، رزق آن حضرت بود. وقتی از حضرت سؤال میکنند که این مواردی را که بیان میکنید، اعجازی عجیب است، خلقت او چه بوده « قَالَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ کَیْفَ هِیَ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ»؟ حضرت میفرمایند: «خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نُورِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ»، مبدأ خلقت ایشان، نور خداست. معلوم است نور خدا را کسی نمیتواند ببیند. موسیبنعمران هم گفت: میخواهم ببینم، یک منظرهای را دید، قرآن میفرماید: مدهوش شد، «جَعَلَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقاً».
پیامبر عظیمالشّأن میفرماید: ذوالجلال و الاکرام این نور را به حالت سیبی درآورد و به من داد و من آن را خوردم و نطفه شد. لذا بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) صلبی ندیده است. این در حالی است که خود پیامبر میفرمایند: من صلب دیدم و با امیرالمؤمنین یک اسپرم بودیم و در عبدالمطلّب دو نیم شدیم، من در عبدالله قرار گرفتم و علی در أبیطالب(علیهم صلوات المصلّین). امّا بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) صلب ندیده، نور است، نور خداست.
ببین عظمت مطلب کجاست و چقدر مهم است که آن کسی که نور لولاکیّه الهی است (به بحث بیست و هشتم صفر سال گذشته ما مراجعه شود) و خودش عقل کلّ است و خودش کلّ عقل است، مدهوش میشود! لذا خطاب میشود: تو را چه چیز شده؟ «فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ مَا لَکَ لَا تَأْکُلُ کُلْهَا وَ لَا تَخَفْ »، آن را بخور و نگران نباش.
در جلسه گذشته تا همین قسمت از روایت را بیان کردیم، حالا به ادامه آن دقّت کنید:
« فَإِنَّ ذَلِکَ النُّورَ الْمَنْصُورَةُ فِی السَّمَاءِ وَ هِیَ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةُ»، حبیب من! این نوری که از این سیب ساطع شد و توِ حبیب - که اعجازهایی در معراج دیدی که خودت فرمودی: عقل بشر به هیچ عنوان نمیتواند آنها را درک کند و در آنجا مدهوش نشدی - مدهوش شدی، نور منصوره در آسمان و فاطمه در زمین است. پس آن سیب را بخور.
تنها حبیب خدا!
این لطف خدا و محبّت پروردگار عالم به پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است. از بس ایشان را دوست دارد که چنین هبهای به ایشان عطا میکند. از امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) سؤال میکنند: از بین القاب انبیاء، صفیّ الله، کلیم الله، خلیل الله و ...، افضل کدام است؟ فرمودند: حبیب الله. بعد فرمود: اصلاً همه چیز در حبّ است، «هل الدین إلّا الحبّ»؟! آیا دین غیر از محبّت است؟! یعنی حتّی خود دین هم محبّت است. بعد میفرمایند: حبیب الله در عالم فقط یکی است، آن هم وجود نازنین پیامبر عظیمالشّأن، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم).
کنیز خدا!
امّا ببینید این حبیب خدا چقدر برای خدا دوست داشتنی است که خدا چنین هبهای به او عطا کرده است. لذا این نکته بسیار مهم است که بدانید پروردگار عالم، بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) را به ایشان هبه کرده است. بیان کردم در کتب اهل جماعت از جمله جلد 14 تاریخ الدمشقیّه، جلد 5 لسان المیزان آمده که پیامبر فرمودند: «لما عرج بی الی السماء رأیت علی باب الجنة مکتوبا لا اله الا اللّه ، محمد رسول اللّه ، علی حبیب اللّه، الحسن و الحسین صفوة اللّه و فاطمة خیرة اللّه علی مبغضیهم لعنة اللّه»، شبی که به معراج رفتم، دیدم که این مطلب را بر درب جنّت نوشتند.
حالا همین مطلب را مسند حنبل میآورد و به جای «خیرة اللّه»، «أمة اللّه» بیان میکند. «أمة» یعنی کنیز. مگر خدای متعال نعوذبالله نیاز به کنیز دارد؟! «لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً أحد». مگر خدا جسم است؟! امّا «أمة اللّه» یعنی چه؟! در همین «أمة اللّه» هم هنوز که هنوز است بشر مانده که معنی حقیقی آن چیست. این را اهل جماعت در روایاتشان دارند که پیامبر اینگونه بیان کردند که دیدم بالای درب بهشت اینطور مکتوب است.
معراج جسمانی!
لذا این پیامبری که معراج و مطالب عظیم خلقت را رؤیت عینی کرده است، از دیدن این نور مدهوش میشود. البته این نکته هم حائز اهمیّت است که رؤیت پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در معراج، به عین بشری بوده، نه در باب اعجاز غیر عین بشری. معراجش، معجزه است، امّا دیدارش با همین چشم مادی بوده است. لذا اعاظم و بزرگان یک تعبیر بسیار عالی و زیبایی را دارند، از جمله آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمایند: نکته مهم معراج پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این است که با همین جسم رفته است، نه با روح.
چون انبیاء و اولیاء اگر بخواهند، روحشان میتواند پرواز کند. حتّی گاهی در مورد کسانی که تالیتلو معصوم و یا در درجات پایینتر هم هستند، بیان میشود که آنها موت اختیاری دارند. امام راحل عظیمالشّأن ما به حاج آقا مصطفی(اعلی اللّه مقامهما الشّریف) بیان کرده بود: من میدانم آقای بهجت، موت اختیاری دارد؛ یعنی روحشان میتواند پرواز کند و این طرف و آن طرف برود، امّا نه با این جسم. چون شما از جو که خارج میشوید، دیگر هوا نیست و اصلاً عقول بشری به این چیزها راه ندارد که چگونه میشود معراج پیامبر، مادی بوده باشد و حتّی شاید منکر هم بشود.
همانطور که بارها بیان کردم اگر صد سال پیش هم نه، بلکه شصت سال پیش، میگفتند: شیء کوچکی به نام تلفن همراه میآید و ما از این طرف دنیا با کسانی که در آن طرف دنیا هستند، صحبت میکنیم و آنها را میبینیم، میگفتند: این غیر عقلایی است، این اصلاً حرف بیخودی است، جائی نزنید، مگر ممکن است با یک شیء کوچکی همدیگر را ببینند؟! یک چیز بگویید با عقل جور دربیاید.
حالا در باب معراج پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم همین است. لذا آیتالله العظمی نائینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگویند: اسّ و اساس اعجاز معراجیّه، این است که پیامبر با همین جسم رفتند. چون شما به اکسیژن نیاز دارید، امّا وقتی از فضا خارج میشوید، در آنجا اکسیژن نیست ولی پروردگار عالم قادر متعال است و هر کاری را بخواهد، انجام میدهد.
حالا پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) همه مطالب معراج را دیده، امّا در آنجا نگران و مدهوش نشده، حالا چه شده که فرموده: من مدهوش شدم؟ آن هم پیامبری که بالاترین معجزات را در معراج دیده است. بد نیست یک مرتبه این حدیث معراجیّه پیامبر را بررسی کنیم، البته باید راجع به آن چندین جلسه بحث بشود که تازه آن هم در حد عقول خودمان است. نکات بسیار عجیبی دارد که به عقل بشر نمیگنجد و اصلاً یک چیزی شبیه افسانه است که به ذهن نمیآید. بشر هنوز که هنوز است از خیلی چیزها عقب است. امّا نکته مهم این است که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از هیچ کدام از آنها نه ترسید و نه مدهوش شد، امّا در اینجا ترسید، «فَرَأَیْتُ نُوراً سَاطِعاً فَفَزِعْتُ مِنْهُ».
چرا نام بیبیدوعالم در زمین، فاطمه است؟
حضرت میفرمایند: وقتی امر شد و من آن سیب را شکافتم، یک نوری از آن ساطع شد که من ترسیدم. معلوم است این نور، پیامبر را وادار به مدهوش شدن کرده است.
بعد خطاب شد که نترس و آن را بخور. این را بدانید که اگر خطاب نمیشد، باز هم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هیچ جرأتی نداشت. آن هم خاتم انبیاء، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که هم کلّ عقل و هم عقل کلّ. هم کلّ الکمال و کلّ الجلال است و هم کمال الکل و جلال الکل است. یعنی اگر به این پیامبر هم بیان نمیفرمود: « کُلْهَا وَ لَا تَخَفْ »، نگران نباش؛ ایشان هم دیگر نمیتوانست طاقت بیاورد. لذا این امر خدا بوده و خدا یک حالی برای او ایجاد کرده که بتواند ادامه دهد.
لذا به ایشان خطاب شد: « فَإِنَّ ذَلِکَ النُّورَ الْمَنْصُورَةُ فِی السَّمَاءِ وَ هِیَ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةُ»، این نوری که دیدی از این سیب و تفاح بهشتی ساطع شد، منصوره در آسمان و فاطمه در زمین است.
«قُلْتُ حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ وَ لِمَ سُمِّیَتْ فِی السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةَ وَ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةَ»، خود حضرت میگویند: از جبرئیل سؤال کردم چرا در آسمان، منصوره و در زمین، فاطمه نام گرفته است؟«قَالَ سُمِّیَتْ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فَطَمَتْ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا»، جبرائیل میگوید: در دنیا فاطمه قرار گرفت، برای این که شیعیان خودش را از آتش جهنّم جدا کند.
لذا در اینجا معلوم میشود که چرا امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «نحن حجج اللّه علی خلقه و أمّنا فاطمة حجة علینا» ما حجّتیم بر همه خلق، امّا مادرمان حجّت است برای ما. و باز هم در اینجاست که معلوم میشود چرا گرههای کوری که پروردگار عالم نمیخواهد حتّی برای معصوم هم باز شود، با توسّل آنان به بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) حل میشود. همه چیز دست خود خداست، قادر متعال است، هر چه بخواهد، همان میشود. لذا درست است که معصومین، از ناحیه خدا، علم خدا هستند و همه مطالب را میدانند. امّا گاهی خدای متعال مشکلاتی را برای آنها قرار میدهد که إلّا به توسل به بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) حل نمیشود، «لِأَنَّهَا فَطَمَتْ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ فُطِمَ أَعْدَاؤُهَا عَنْ حُبِّهَا».
انبیاء هم از شیعیان بیبیدوعالم هستند!
یک روایت بخوانم که خیلی جالب است تا این حالت اعجاز در مورد بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) را بیشتر بدانید و آن این است: در مورد این روایت که فرمودند: شیعیانش را از آتش جدا میکند، انبیاء هم از شیعیان ایشان محسوب میشوند. این روایت در کتب اهل جماعت، از جمله در مجمع الزوائد و همچنین جلد سوم لسان المیزان آمده که پیغمبر اکرم، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: ؟«إنّ فاطمة فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةَ لِأَنَّهَا فَطَمَتْ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ أنّ الأنبیاء من شیعتها» لذا انبیاء هم از شعیان او هستند.
یعنی هرکس شیعه فاطمه باشد، افتخار است و به این مطلب باید فخر بورزد. این مانند همان است بیان کردیم: هر کس در دوران امام زمان(روحی له الفداء) باشد، فخر است. این را چندین مرتبه بیان کردیم که ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «لو أدرکته لخدمته ما دام حیاتی»؛ اگر من ابیعبدالله، امام زمان را درک میکردم، تا زنده بودم، خادمش میشدم. خیلی عجیب است، چقدر به ما سفارش کردند که خادم پدر و مادرتان باشید، خادم جدّ و جدّهتان باشید. نه برعکس، آنها نباید خادم ما باشند و ما باید خادم آنها باشیم.امّا جدّ مکرّمش میفرماید: اگر درکش میکردم، من أبیعبدالله هم خادمش میشدم، تا زمانیکه زنده بودم و این را فخر میدانستم. حالا همین فخر برای شیعه بودن نسبت به بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) هم هست که حتّی انبیاء هم به این موضوع فخر میورزند.
راه به دست آوردن حبّ خدا!
روایت دیگری در جلسه گذشته باز هم از اهلجماعت بیان کردیم که حضرت فرمودند: « أتانی جبرئیل قال : یا محمّد إنّ ربّک یحبّ فاطمة فاسجد»؛ « إنّ ربّک یحبّ فاطمة » درست، امّا «فاسجد» دیگر برای چیست؟ یعنی بدان این بانو، بانویی است که هر که حبّ او، در دلش بود، بالاترین نعمت خدا را دارد که باید به واسطه این نعمت، شکرگزاری کند و بالاترین شکرگزاری، خشوع است. رکوع، خضوع است و سجده، خشوع است که انسان به خاک بیفتد، «فاسجد». «فسجدت»، من هم سجده کردم.
«ثمّ قال: إنّ اللّه یحبّ الحسن والحسین فسجدت» سپس فرمود: خدا حسن و حسین را دوست دارد و من باز سجده کردم. بعد هم فرمود: « ثمّ قال: إنّ اللّه یحبّ من یحبّهما»، خدا دوست دارد هر که اینها را دوست داشته باشد.
عزیان! یعنی خدا ما و شما را هم دوست دارد، چون محبّ اهلبیت هستیم. نفرمود: فقط شیعیان آنها را دوست دارد، بلکه فرمود: حتّی محبّین آنها را هم دوست دارد. چون حبّ با شیعه بودن تفاوت دارد. شیعه، آن کسی است که درست پا جای پای حضرات بگذارد. ما خیلی خلافها داریم و گرفتار نفس دون، اعدی عدو («أعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک») گرفتار حبّ دنیا، حبّ مال، حبّ ریاست و ... هستیم. اینها وجود ما را گرفته و باعث میشود که قدمهایمان را جای قدمهای حضرات معصومین نگذاریم و زندگیمان مثل زندگی آنها نباشد. امّا اگر همین حبّ را هم داشته باشیم، پررودگار عالم میفرماید: به واسطه این حبّ، ما را دوست دارد.
چرا حضرت در آسمانها، منصوره نامیده شدهاند؟
جبرائیل در جواب قسمت دوم سؤال حضرت که حکمت نام منصوره بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) در آسمانها را پرسیدند، فرمود: «وَ هِیَ فِی السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةُ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ. بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُیَعْنِی نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّیهَا». بهبه! خیلی عجیب است! حکمت منصوره بودن حضرت را با یکی از آیات قرآن بیان میفرماید.
حالِ این آیات الهی نسبت به وجود مقدّس بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) چند حالت است:
1. حال تنزیل است، یعنی بعضی از آیات نازل شده برای خود حضرت است، مانند «انّا أعطیناک الکوثر».
2. حال تفسیر است، یعنی آیاتی داریم که تفسیرش به بیبی دو عالم میخورد.
3. حال تأویل است، آن آیاتی که نشانههایش، تأویل به او میگردد.
4. حال تطبیق است؛ یعنی آن آیات، درست با بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) مطابقه میشود.
پس چهار حالت است، حالا حضرت دارد سؤال میکند چرا در آسمان، منصوره است؟ جبرائیل میگوید: «ذلک قَوْلُ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ: یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاء» چون همه مؤمنین را یاری میکند و مؤمنین در آن روز، به یاری خدا و نصر الهی شاد میشوند. یعنی بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) باید بیاید و کمک کند، «یَعْنِی نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّیهَا».
قیامت، جایی است که اولیاء خدا بیان فرمودند: حتّی انبیاء هم در وحشت و اضطراب هستند. ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در کتاب شعر طاقدیس خودش، یک شعر مطوّل و زیبایی را راجع به قیامت دارد که در آنجا به روایتی اشاره میکند و میفرماید: انبیاء در اضطراب و واهمه ...، یعنی انبیاء هم در آنجا وانفسا میگویند و همه منتظرند. شاید برای همین هم میگویند که ما از شیعیان هستیم؛ چون انبیاء هم میترسند.
پس چرا در آسمان، منصوره است؟ «وَ هِیَ فِی السَّمَاءِ الْمَنْصُورَةُ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ. بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُیَعْنِی نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّیهَا». مؤمنان شاد میشوند، از چه شاد میشوند؟ از نصرت و یاری خدا، منتها این نصرت برای هر کسی است که بخواهد. لذا روایت داریم وقتی بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) وارد محشر میشود، دیگران بسیار طمع میکنند.
معانی «کوثر» از نظر اهل جماعت
در باب خیرکثیر که یکی از معانی کوثر است، این مطلب را از اهل جماعت عرض کنم که إبنأبیالحدید معتزلی و همچنین زمخشری و آلوسی و شوکانی در تفسیر آن آیه میگویند: کوثر چند معنی میدهد، یکی بقای نسل پیامبر است که همه هم میگویند از طریق بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) است؛ یعنی همه معتقدند که مصداق فقط بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) است و مصداق خارجی ندارد.
بعد میگویند: کوثر، نهری در بهشت است و انطباقش فقط بر بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) است که به واسطه آن، مؤمنین شاد میشوند «یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللَّهِ » و آن نصر خدا یک علّت بیشتر ندارد که آن هم بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) است «یَعْنِی نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّیهَا» و برای همین منصوره است و این از اسماء اخروی ایشان است.
خدا علامه سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. ایشان یک نکته عالی را به نقل از آقا سیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند. میگفتند: آیت الله قاضی بارها میفرمودند: صفات و اسماء فاطمه زهرا(علیها الصّلوة و السّلام)، یکی است. یعنی هیچ کدام صفت نیست، بلکه همه از اسماء ایشان است. البته این یک بحث بسیار مهم دارد که اینجا جای آن نیست و فقط گذرا عرض کردم که بدانیم کدام بانوی مکرّمه است که خداوند در مورد ایشان به حبیبش میفرماید: «إنّا اعطیناک الکوثر» ما به تو کوثر را عطا کردیم.
در باب عطا هم عرض کردیم که عطا، جزای شیء نیست، بلکه للحبّ است. یک کسی کاری میکند، مزد به او میدهند و بناست سر ماه شود حقوقش را بگیرد. امّا انبیاء جزا ندارند، قرآن میفرماید: هیچکدام از انبیاء جزا ندارند و خود خدا فقط در مورد پیامبر ما فرمود که «قل» بگو، «لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى». در روایت داریم که «قل»ها در قرآن، امر به خود پیامبر است. امّا حالا به خود حبیبش میفرماید: حبیب من! من میخواهم به تو یک چیزی بدهم، نه به خاطر این که برای دین کار کردی، بلکه من اینقدر دوستت دارم که میخواهم چیزی را که فقط مال خود من هست، به تو عطا کنم. همانطور که بیان کردیم این «أمة اللّه» مختصّ به ذات احدیّت و از نور خداوند خلق شده است. حالا پروردگار عالم میفرماید: من از بس حبیبم را دوستت دارم، این را به او عطا میکنم.
در باب در مثال مناقشه نیست. یک موقع یک کسی یک جایی میرود، هدیه میبرد. دفعه بعد هم که آن شخص به خانه او میرود، برای او هدیه میبرد. به تعبیری بده، بستان است. امّا یک موقع یک کسی حتّی چند دفعه برای طرف یک چیزی میبرد، آن طرف نمیآورد. شاید یک کسی بگوید: آقا! تو این همه میبری، او هیچ چیزی برای تو نیاورده است. او چه میگوید؟ میگوید: آقا! من نمیخواهم او بیاورد، من دوستش دارم که میبرم.
حال، پروردگار عالم میگوید: این، جزای تو نیست، بلکه چون من تو را خیلی دوست دارم، هر چه را دارم که در کوثر است، به تو میدهم.
لذا سیوطی یکی از معانی کوثر را «خیر کثیر لشیء یوجد علیه» بیان میکند، یعنی خیر کثیر بر آن چیزی که برای او به وجود میآید. پس یک معنی دیگرش، این است که همه مطالب از اینجا به بعد به وجود میآید. یعنی حبیبم! من چیزی را میخواهم به تو عطا کنم که همه چیز من است. لذا خیر کثیر فقط به این معنا نیست که اولاد و نسل پیامبر از طریق فاطمه پابرجا میماند، بلکه یعنی دنیا به واسطه فاطمه است، آخرت به واسطه فاطمه است، خودت به واسطه فاطمهای، تمام خلقت به واسطه فاطمه است. به تعبیر عامیانه دیگر من هر چی در چنته داشتم، در زهرایم بود و آن را به تودادم (شاید این تعابیر را ذهن ما نگیرد و این حرف را سبک بدانیم، امّا اولیاء خدا اینچنین بیان کردند و إلّا بنده جرأت بیان این مطلب را نداشتم).
«إنّا اعطیناک الکوثر» همه خیر کثیرم را به تو مرحمت کردم، از بس دوستت دارم، به تو عطا کردم. جزا و مزد زحمت تو نیست، بلکه چون من دوستت دارم، به خاطر حبّ به تو دادم، «هل الدین الّا الحبّ».
خلقت تمام آسمان و زمین با نور بیبیدوعالم!
این محبّت و عشق، چیز عجیبی است. حبیب من، من دوستت دارم، لذا همه چیز من را که در فاطمه است، دارم به تو عطا میکنم. چه چیزی را عطا میکنم؟ این نوری که در تحت عرش بود و در آنجا مشغول به تسبیح و تقدیس پروردگار عالم بود، این نور را آوردم و برای تو قرار دادم، این نوری که بیان فرمودند: «خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نُورِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ»، یا این که بیان فرمودند: « قَالَ کَانَتْ فِی حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْش» و یا «خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ تُخْلَقَ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ».
به قول شیخ الطائفه، شیخ طوسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اصلاً تمام آسمانها و زمین، به واسطه همین نور ساطعه از عرش است که خلقت پیدا کرد. یعنی همه عالم به واسطه نور بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) است.
لذا از اعجاز بزرگ خدا این است که این نور را تبدیل به جسم کرد و آن را به شکل حوراء الانسیّه به پیامبر عطا کرد. همانطور که بیان کردیم حورا به عنوان حوریه نیست که ما تصور کنیم، بلکه حورا چیز دیگری است که بیان کردیم. لذا خدا میفرماید: این نور باعظمتم را تقدیم و هبه به تو کردم. پس معلوم است خدا حبیبش را خیلی دوست دارد.
لذا با إنّا آورده و تأکید کرده، «إنّا اعطیناک الکوثر». ابنفارس میگوید: وقتی هم با الف و لام، معرفه میشود؛ یعنی بدان جز این نیست که من تو را خیلی دوست دارم و حالا هم دارم خیر کثیرم را به تو میدهم؛ یعنی خدا دارد فخر میفروشد که در مورد خدا عیبی ندارد.
میدانید کبریایی مختصّ به خداست امّا دیگران نمیتوانند متکبّر باشند. فخر هم همینطور است، ذوالجلال و الاکرام همه مطالب را دارد. لذا میفرماید: من دارم به تو فخر میفروشم که ببین حبیب من! چقدر دوستت دارم که کوثر را به تو عطا کردم «إنّا اعطیناک الکوثر فصلّ لربّک و انحر». حالا به خاطر همین نماز شکر بگذار و شتر، نحر کن.
«إنّ شانئک هو الأبتر» در مورد شانئک هم فقط تصور نکنید آنهایی هستند که پیامبر را مسخره میکردند، بلکه یعنی این به بعد هر کسی دیگر غیر از تو، غیر شأن تو و ابتر است و فقط تویی که مقام اعلی داری. پس همه ابتر هستند و تنها کسی که در عالم ابتر نیست، تویی؛ چون به تو خیر کثیرم را دادم.
این روایت را از اهل جماعت بیان کردیم که خداوند فرمود: هرچه که داشتم تبدیل به این تفاحه ای کردم که وقتی برای تو آمد، تو آن را گرفتی و بوییدی، «فَفَلَقْتُهَا فَرَأَیْتُ نُوراً سَاطِعاً فَفَزِعْتُ مِنْهُ » امّا از نور آن ترسیدی و مدهوش شدی.
این که تو در معراج مدهوش نشدی امّا با دیدن این نور مدهوش میشوی، برای این است که « فَإِنَّ ذَلِکَ النُّورَ الْمَنْصُورَةُ فِی السَّمَاءِ وَ هِیَ فِی الْأَرْضِ فَاطِمَةُ» این نور منصوره است در سماء و فاطمه است در ارض.
لذا فردای قیامت هم یاری فقط به بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) است. حالا درد است که مردم این بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) را نشناسند. در حالی که این، یکی از بزرگترین اعجازهای خداست که نور ساطعه خودش، تحت ساق عرش را، به قالب جسمانی و به شکل بشری که بناست احسن التقویم باشد، بیاورد.
البته تصوّر نکنید بیبیدوعالم، احسن التقویم است، این، اشتباه است. بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) اصلاً بشر نیست که بخواهیم در این مطالب یا «إنّی جاعل فی الارض خلیفة» را در مورد ایشان بیان کنیم. بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) خلیفه نیست، در مورد بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) فرمودند: «حجّة علینا»، «نحن حجج اللّه علی خلقه و أمّنا فاطمة حجّة علینا»؛ یعنی حجّت است بر ما،.
لذا معلوم است بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) نباید نبی شود. حال، یک عدّه میگویند: بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) این همه مقامات دارد، نمیشد مثلاً پیامبر شود؟ بعضی هم در جواب گفتند: چون نبی از زنان نیست، امّا اصلاً این حرفها غلط است، اصلاً بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) نباید پیامبر باشد، بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام) چیز دیگری است و با همه، تفاوت دارد.
«السّلام علیک یا فاطمة، یا بنت محمّد(علیها الصّلوة و السّلام) یا قرّة عین الرّسول یا سیّدتنا و مولاتنا
عزیز دلم! امروز میخواهی این بند دعای توسّل را بخوانی، یاد بیاور که بیبیدوعالم کیست، « فَطَمَتْ شِیعَتَهَا مِنَ النَّارِ » مادر گیتی، امّ ابیها، امّ الخلقه است. بزرگان بیان کردند که من و تو هم میتوانیم به ایشان بگوییم: مادر و فقط مادر سادات نیستند؛ چون ایشان مادر گیتی است و همه چیز به ید اوست، منصوره است، «یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ. بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُیَعْنِی نَصْرَ فَاطِمَةَ لِمُحِبِّیهَا».
إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بکِ إلی اللّه و قدّمناکّ بین یدی حاجاتنا یا وجیهة عنداللّه إشفعی لنا عنداللّه»
. لسان المیزان، ج: 3 و الفصول المهمه، ص: 146.