شرح دعای ابوحمزه ثمالی
شب 20 رمضانالمبارک 1436 جلسه: هفدهم 16/04/94
«أَدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ»
اجابت، روح دعا
در دعا فیذاته استجابت نهفته شده است. دعا توأم با اجابت است و دعایی نیست که دعا باشد و اجابت در او نباشد. منتها کدام دعا؟ دعای حقیقی. اگر دعا، دعا بود، مّن ناحیه الله تبارک و تعالی فرض شده است که حتماً روح دعا اجابت باشد. - خوب به این تعبیر دقّت بفرمایید، تعبیر عجیبی است -چون دعا جسم است امّا روحش اجابت است. این که فرمودند: «ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَکُم »، اولیاء و عرفای عظیمالشّأن میفرمایند: اصلاً اجابت درون خود دعا نهفته شده است. مثل خود دعا قالب و جسم است و اصل دعا، روح است که آن اجابت است
منتها گاه زبان، زبان دعا نیست، « قَدْ أَخْرَسَهُ» زبان لال نمیتواند دعا بخواند. اینجا حضرت تمثیل عجیبی میزنند. آن که به دلایلی لال باشد، حالا در اثر تصادف یا مادرزادی یا هرچه، ظاهر فیزیکی او مثل من و شماست. دهان را باز کند، زبان دارد، همانطور که خود دهان را دارد. تمام آن دندانها، خود حلق و مطالب دیگری را که عامل میشود برای ادای حروف دارد امّا چون لال است، سخن ندارد.
دعایی که روح، یعنی اجابت در آن نباشد، صورت ظاهر دعاست امّا لال است، دعا نیست. جسمی است که بدون روح است. لذا حرکت ندارد، اثرگذار نیست. آنچه که مهم است اینجاست: خود اجابت دعا، ثمره و میوه او، یعنی اثرگذار بودن دعا را میرساند. یعنی وقتی میگوییم: اجابت، نهایت اجابت و میوه این است که آن دعا اثر گذاشت. لذا عزیزان! وقتی دعایی میکنیم، اثر نمیگذارد، اوّلاً معلوم است اجابتی نبوده که بخواهد ثمره آن اجابت، اثرگذاری باشد. اینها همه نکات ریز و ظریفی است که اولیاء خدا بیان فرمودند و من نوار محضر مبارکتان عرض میکنم. چون در دعا خیلی مطلب نهفته شده. ما راجع به دعا دل شب سالهای گذشته هم نکاتی را عرض کردیم امّا مگر تمامی دارد؟! یکی هم همین نکتهای که عرض میکنیم.
لذا مَثل این دعا به لسان اخرس و لال همین است که یعنی در او اجابت نیست. وقتی اجابت نبود، اثر هم نیست. اما دلیل چیست که اجابت نیست و اثر هم نیست؟
امام حسن اجابت دعای چه کسی را ضمانت کردند؟
یک دلیل را صاحب نیمه این ماه حضرت امام حسن مجتبی(صلوات اللّه و سلامه علیه) اینگونه بیان میفرمایند: «أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ، فَیُسْتَجَابَ لَه». تعبیر عجیب، عالی، کلیدی، راه گشا و اثرگذاری برای اجابت است. چه کسی میفرماید: «أَنَا الضَّامِنُ»؟ حجّت خدا، قرآن ناطق، دعای مطلق - این را بدانید معصوم هم قرآن ناطق است، هم دعای مطلق. حالا راجع به دعای مطلق به فضل الهی در آینده عرض میکنم - میفرمایند: من ضامنم برای آن کسی که در قلبش جز خشنودی خدا خطور نکند که دعایش مستجاب شود.
چون عرض کردیم اسّ و اساس قلب است. میدانید صورت ظاهر در بدن هم قلب خون را پمپاژ میکند و اگر قلب نباشد، اعضاء و جوارح دیگر موجودیّت ندارند. اتّفاقاً وقتی روایات شریفه هم میخواهند در تمثیل بیان کنند که انسان الهی شود، همین را بیان میکنند، میگویند: « الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّه » این قلب حرم الهی است. پس قلب اثر دارد. لذا اینجا هم عنوان قلب بیان میشود.
میفرمایند: «أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ، فَیُسْتَجَابَ لَه» کسی که در قلبش جز خوشنودی خدا خطور نکند؛ یعنی برای قلبی که دعا میکند، نه به صورت ظاهر لسان.
اینجا یک نکتهای معلوم میشود که باز نکته من النکات است و آن این که دعایی، دعاست و روح اجابت در اوست که از قلب باشد، نه از زبان. لذا چنین دعایی از قلب بیرون میآید و به زبان جاری میشود امّا دعایی که فقط زبانی باشد و قلبی نباشد، اثر ندارد.
این که فرمودند: در قلبش جز رضای پروردگار عالم چیزی خطور پیدا نکند؛ یعنی در اعمال و کردارش رضای خدا را ببیند.
این مطلب را که میخواهم بگویم البته به این معنی نیست که انسان هادی نداشته باشد، خیر. انسان حتماً باید دنبال هادی الهی برود و حتماً دستش را در دست هادی الهی بگذارد که به انحراف نیافتد امّا داریم که حتّی اگر کسی برای رضای الهی کاری کرد امّا اشتباه کرد و بلد نبود، این چون از باب رضای خدا بوده، تنبیه آنچنانی ندارد. البته اگر بداند بدون امام جلو برود، خراب میشود و آن بحثش جداست.
لذا یک دلیل « قَدْ أَخْرَسَهُ »، قلب است. این روایت را عرض کردم که این را بگویم، چون قلب، قلب نیست و در این قلب رضای الهی نیست. پس یعنی قلبی، قلب است که رضای ذوالجلال والاکرام را انسان درون این قلب ببیند و محسوس و ملموس باشد. این میشود قلب الهی. این که بیان میفرمایند « بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ » این لسانی که لال است، دهان دارد، زبان دارد امّا لال است یعنی آن دعایی که در آن اجابت نیست. بیان کردیم: اجابت دعا تضمین شده است؛ یعنی هرجا دعا بود یقین بدان اجابت هم هست؛ پس معلوم میشود این دعا، دعا نیست، اینجا لال هستی گرچه صورت ظاهر زبان و دهان هم داری.
پس روح دعا اجابت است و قالب و کالبد دعا، خود ظاهر دعاست. و ثمره این اجابت و دعا این است که اثر بگذارد. حالا این کجا به وجود میآید؟ حضرت میفرمایند: در قلبی که جز رضای پروردگارعالم در او چیزی خطور نکند. امام مجتبی میفرمایند من ضامن میشوم که چنین کسی تا خدا را خواند، دعایش مستجاب شود «أَنَا الضَّامِنُ لِمَنْ لَمْ یَهْجُسْ فِی قَلْبِهِ إِلَّا الرِّضَا أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ، فَیُسْتَجَابَ لَه». در این دعا اجابت نهفته شده؛ یعنی هم کالبد است و هم روح، دعای متحرّک، دعای حقیقی، دعای اثرگذار، لذا خدا دعایش را مستجاب میکند.
پس مهم این است که در این قلب رضای خدا در آن به وجود بیاید. آنوقت آن قلبی که به دنبال رضای پروردگار عالم بود، رقّت قلب هم پیدا میکند.
نشانه وجود رضای خدا در قلب
چند نکته را که اولیاء خدا بیان فرمودند، من نوار خدمت شما عرض کنم. اینها نکات اصلی است و خیلی قشنگ است و برای همین دل شب است که بیان میکنیم.
یک مطلب این که اگر انسان میخواهد دعایش مستجاب شود و آن روح دعا که اجابت است، در دعایش نهفته باشد، باید این قلبش از لقمه حرام دور باشد. وقتی از این دهان لقمه حرام و شبههناک پایین رفت، اثر اجابت در دعا از بین میرود.
یکی دیگر از آن مطالب هم این است که اگر انسان میخواهد بفهمد در این قلبش رضای الهی وجود دارد یا نه، ببیند رقّت قلب دارد یا خیر.
یک دلیل نداشتن حال دعا و عبادت
در این باره از لحاظ تغذیه بعضی از نکات را بیان میکنند که خوب هم هست. مثلآً انسان عدس بخورد، برایش رقّت قلب میآورد. یا گوشت زیاد رقّت قلب انسان را میبرد و او را قسی میکند. دیگر حال دعا ندارد.
در یک روایتی دیدم که خیلی عجیب است – إنشاءالله شب بیست و سوم آن را میخوانم - میفرماید: آن کسی که گوشت زیاد بخورد، دیگر جسمش سنگین وخوابش زیاد میشود. دیگر فرز نیست، طوری نیست که چابک و چالاک باشد. بیحال است، نمیتواند بلند شود. لذا یک دلیل این که معمولاً شب نمیتوانیم بلند شویم و حال نداریم، خوردن گوشت است.
البته نمیخواهم بگویم اصلاً نخوریم، اشتباه نشود. در مباحث عرض کردم ما به زهد بیجا دعوت نمیکنیم. عرض کردیم زیاد خوردن، این که در هر وعده غذایی باید گوشت باشد، حتّی بیان کردند که چهل روز بیشتر مکروه است که انسان گوشت نخورد. اولیاء خدا از همین مطلب نکتهای گرفتهاند و میگویند یعنی خود این به تعبیر امروزیها دارد به ما یک نوع گرا میدهد و آن این است که حتّی چهل روز یکبار هم کفایت میکند. حالا نمیخواهم بگویم حتماً اینطور باشد امّا خوردن گوشت زیادی هم، جسم را سنگین میکند و دیگر حال بلند شدن ندارد. دلش میخواهد دعا و مناجات بیاید امّا میگوید حال ندارم. لذا وقتی انسان افطار سبک میخورد، مثلاً همان نان و پنیر و تا سحر دیگر چیزی نمیخورد حتّی این جسمش ، حال دارد، قدرت حرکت دارد.
پس بیان شده بعضی چیزها رقّت قلب میآورد، مثل عدس و بعضی مثل گوشت زیاد، قساوت قلب میآورد امّا غیر از این مطالب آن قلبی که در آن رضای پروردگار عالم بود، رقیق میشود.
دعا کردن در چه زمانی غنیمت است؟
لذا پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «اغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ عِنْدَ الرِّقَّةِ فَإِنَّهَا رَحْمَةٌ». چه موقعی دعا کنیم که آن روح اجابت در آن باشد؟ چون عرض کردیم خود دعا مَثل کالبد و جسم را پیدا میکند و اجابت به عنوان روح است. پیامبر فرمودند: دعا کردن را در مواقعی که قلبتان رقیق است، غنیمت بشمارید؛ یعنی وقت بسیار خوبی است.
در مثال مناقشه نیست. در این خیلی تمثیل خوبی نیست ولی مجبوریم دیگر. ما چون مادّی هستیم و با محسوسات و ملموسات سر و کار داریم، باید همین مطالب محسوسی و ملموسی را بیان کنیم. در جنگها میگفتند: هر کسی غنیمت گرفت، مال خودش است و چون مال خودش بود، هر کسی سعی میکرد، بیشتر بردارد، چابک بود.
حضرت میفرماید: اینجا وقتش است، غنیمت بشمارید. موقعی که رقّت قلب دارید، وقت بسیار خوبی است، چرا؟ چون خود این رقّت قلب، رحمت پروردگار عالم است و شما موقعی که پروردگار عالم را میخوانید، به رحمتش امید دارید « اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ ». خود این رقّت قلب، یک دلیل اجابت است.
لذا گاهی که برای انسان یک مصیبت پیش میآید، بالاخره در زندگی بشر، این فراز و نشیبها هست. مثلاً جوانی را از دست میدهد، یا عزیزش را از دست میدهد یا مشکلی برایش پیش میآید، یک لحظه قلبش منقلب میشود،حالش دگرگون میشود و یک رقّتی برایش به وجود میآید، میفرمایند: این زمان را غنیمت بشمارید، دعا کنید. وقت، وقت اجابت است. اینجا روح اجابت، در این قالب دعا وجود دارد و دعایتان مستجاب میشود.
البته عرض کردیم اسّ و اساس رقّت قلب، برای آن قلبی است که رضای پروردگار عالم در آن موجود باشد. راضی باشد به رضای ذوالجلال و الاکرام، به رضای حضرت حق. این خیلی مهم است.
هرکه در این بزم مقرّبتر است، جام بلا بیشترش میدهند
اولیاء خدا گاهی اصلاً در زندگیشان به صورت ظاهر ابتلائات مختلفی هم دارند و پروردگار عالم اولیاء خدا را به ابتلائاتی سختتر از ابتلائات ما مبتلا میکند. همانطور که ابراهیم خلیل داشت. بیجهت نباید خلیل بشوی، خلیل شدی، ابتلاء هم داری. «إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ» یکی دو تا هم نبود، « بِکَلِمات ». لذا این کد است که هر که قلبش بیشتر رضای الهی را داشت، ابتلائش هم بیشتر میشود. هرکه در این بزم مقرّبتر است، جام بلا بیشترش میدهند.
بعضی عامیانه فکر میکنند، میگویند: ما بحمدالله در عمرمان هیچ مشکل و مسئلهای نداشتیم و وضعمان خوب بوده. بحمدالله خدا خیلی به ما لطف کرده است. من نمیخواهم بگویم لطف نیست، اینها همه لطف است امّا نمیداند که ابتلاء خودش عنوان قرب است - این هم نکتة من النکات است که آن را به ذهنتان بسپارید - هر چه ابتلائی بیشتر، عنوان قرب و نزدیکی تو بیشتر. لذا تصور به این نشود که مثلاً من وضعم خوب است و دیگر هیچ ابتلائی نیست.
تفاوت ابتلائات
اتّفاقاً ابتلائات هم مختلف است. ابتلاء یک نفر به ثروت است، یک نفر به فقر است، یکی به صحّت است، یکی به مریضی است. همه اینها ابتلائات است و این هم نکته من النکات است. عرض کردم چون این شبها، شبهای عجیبی و استثنائی است و دل شب است دائم باید این نکته من النکاتها بیان شود. عندالاولیاء همه چیز ابتلا است، ثروت ابتلاست، فقر ابتلا است، جمال ابتلا است، حتّی به صورت ظاهر خوشگلی و بدگلی هم ابتلا است. آن که به ظاهر دارای جمال زیباست، پروردگار او را به این مبتلا کرده و اگر مواظب و مراقب نباشد، گاهی این جمال ظاهری او را به جهنّم میکشاند و گرفتار و بدبخت و بیچارهاش میکند. او را از دایره انسانیّت خارج میکند. یک موقع میبینی برعکسش هم هست. چه کسی؟ آن کسی که معترض باشد که چرا قیافه من این است. نعوذبالله بگوید: چرا من قیافهام اینطور است؟ ببین پروردگار عالم یکی را چطور تراشیده و من را چطور! این ابتلا است. یک موقع او راهم از دایره انسانیّت خارج میکند. اینطور نیست که تصوّر کنیم فقط از یک طرف است.
پس عندالاولیاء خود ثروت ابتلاست، فقر هم ابتلاست. بعضی ثروتمند میشوند، بدبخت و گرفتار و بیچاره میشوند. دائم مطالب را به امروز و فردا میاندازند، آخرش هم ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد و باید جواب پس بدهند. یک کسی هم با فقرش بدبخت و جهنّمی میشود. چرا؟ چون معترض میشود. اعلان به این مطالب که خدا، خدای پولدارها. خدا به ما نگاهی نمیکند، ما بدبخت بیچارهها و ... . همه اینها نوعی کفر است.
آن روایتی که اوّل بحث خواندم که خیلی روایت عجیبی بود که قلبی که در آن رضایت الهی نیست. اجابت در دعا هم برایش نیست امّا وقتی رضایت الهی باشد، به ظاهر غلام سیاه زین العابدین، امام العارفین، آقا علی بن الحسین(صلوات اللّه و سلامه علیه)، سر را به خاک میگذارد و با خدا صحبت میکند. میگوید: خدا! اگر میشود به خاطر من باران ببارد و باران میبارد. عنوان رضا اینگونه است.
پس بیان کردیم چرا دعا مستجاب نمیشود؟ گفتیم چون قلب رضای الهی را ندارد و رضای الهی در قلب رقّت میآورد که موجب استجابت دعاست و آن مطالب و نکاتی که اولیاء گفتند و از اوّل بحث خیلی نکته من النکات گفتیم و عرض کردیم چون این شبها فرق میکند و باید اینها باشد.
پس این خودش دلالت بر این است که گاهی ابتلا دو طرفه است. نه فقط زیبایی ابتلا باشد. غیرزیبایی هم ابتلا میشود. عندالاولیاء همه چیز ابتلا است. وقتی شکوه میکند، خراب کرده است. امتحان و ابتلا او این قیافهاش بوده. ابتلا او این ثروتش بوده. ابتلا دیگری فقرش بوده. یا کسی که مثلاً فقط دختر دارد یا مثلاً فقط پسر دارد - گرچه راه دارد، ما بلد نیستیم و تصوّر میکنیم خدا نداده، حالا فرض هم بگیریم خدا نداده - نباید شکوه کند، این ابتلاست.
یا گاهی با همه چشم باز کردنها و با همه دقّت کردنها و تحقیقات که چند ماه میرود و مدام تحقیقات میکند، باز همسر بد گیرش میآید، باز هم این جزء ابتلائات است. نمیخواهم بگویم که انسان چشم بسته همسر اختیار کند، اینها نیست. اشتباه نشود. اتّفاقاً من بارها تأکید کردم که قبلش دو سه ماه بروید و تحقیق کنید و مطالب باشد امّا بعد از ازدواج دیگر نگویی- چون در مشاورههایی که من دارم گاهی میبینم - مثلاً نعوذبالله نستجیربالله، پسر به دختر بگوید تو دوست پسر داشتی و آن دختر هم بگوید: تو دوست دختر داشتی. از این حرفهای چرند بزنند، زندگی را خراب کنند و اوضاع را به هم بریزند امّا حالا برای یکی با همه تحقیقات، به تعبیر خیلی عامیانه هندوانه در بسته است. طرف پدر و مادر و همه خانوادهاش خوب هستند امّا بچه یک طور دیگر درمیآید. میگوید: به عنوان پدر یا مادر یا خواهر و برادرش رفتم امّا خودش یک طور دیگر است. خودش هم اوّل اعلان خوبی کرد امّا وقتی در زندگی آمد، خراب شد. این هم ابتلاء است. گرچه نمیخواهم بگویم انسان دائم بماند، خیر. بالاخره چیزی به نام طلاق که عرش را میلرزاند هم موجودیّت دارد ولی آن دیگر در حدّی است که واقعاً انسان نتواند امّا اگر صبر کند، حلم و بردباری داشته باشد، این هم ابتلا است.
کسی که این حال را داشته باشد و همه چیز را ابتلائات ببیند، قلبش راضی به رضای ذوالجلال و الاکرام میشود و این قلب رقّت هم پیدا میکند. « اغْتَنِمُوا الدُّعَاءَ عِنْدَ الرِّقَّةِ فَإِنَّهَا رَحْمَةٌ » و این هم به وجود میآید. پس اینها خیلی مهم است. به این نکات ریزی که در زندگی و حالمان، در قلبمان اثر میگذارد، دقّت کنیم، به این که اوّل بحث عرض کردم خود دعا یعنی کالبد و اجابت یعنی روح و آن توضیحاتی که دادیم اجابت یعنی روح به چه معناست و ثمره این روح اثرگذاری آن دعاست یعنی چه، دقّت کنیم. آنوقت معلوم میشود چرا حضرت بیان میفرمایند: « بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ».
خدایا! این قلب ما را قلب الهی قرار بده.
ای خدا! رضایت خودت را در قلب ما، در همه حالات مرحمت بفرما.
بحارالانوار، ج: 67، ص: 25، باب: 43
بحارالانوار، ج: 90، ص: 313، باب: 17
مفاتیح الجنان، فرازی از دعای کمیل
کاربران گرامی، برای ذخیره نمودن فایل ، بر روی گزینه دانلود
راست کلیک کرده و عبارت save target as را انتخاب نمایید.