شرح دعای ابوحمزه ثمالی
شب 27 رمضانالمبارک 1436 جلسه: بیست و دوم 23/04/94
« رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ»
بالا رفتن پرچم گناه در قلب
در باب قلب نکاتی را عرض کردیم از جمله این که مرکز ورود مطالب معرفتی همین قلب است، همانگونه که معالأسف مرکز ورود ظلمات و گرفتاریها و ذنوب هم قلب است. قلبی که اگر انسان مراعاتش را کرد و برایش طهارت به وجود آورد، حالش را حال خوبی کرد، میشود حرم الله و اگر دقّت و مراقبه و مواظبت نکرد، گناه - که به تعبیر روایات شریفه هر گناهی مثل نقطه سیاهی در قلب وارد میشود - آرام آرام فضای قلب را میگیرد و طوری میشود کأنَّ سپاه و جنود و لشکری که از بیرون آمده، این قلب را تسخیر میکند. دیگر نه تنها معارف را درک نمیکند بلکه کارش به جایی میرسد که پرچم گناه و جرم و سیئه و خطا بر این قلب بالا میرود. آنوقت از معارف متنفّر میشود و وقتی از معارف متنفّر شد، دیگر لسان به سمت دعا و خواستن من ناحیه الله نمیرود. دیگر حال نجوا با ذوالجلال و الاکرام ندارد؛ چون این قلب با شیطان است و تحت جنود شیطان قرار گرفته است.
عجیب است! در روایتی بیان میفرمایند اتّفاقاً نجواهای شیطانی از قلب بیرون میآید و بر زبان جاری میشود؛ یعنی طوری میشود که اگر دیدید نعوذبالله لسان حرف زشت و رکیک زد، فحّاشی کرد، دروغ گفت، تهمت زد، غیبت کرد یا با زبان مَکر زد، همه اینها از نجواهای شیطان است. طوری میشود که دیگر تمام وضع این قلب خراب شده است.
لذا پیامبر عظیمالشّأن حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «قلب لیس فیه شیء من الحکمة کبیت خرب فتعلّموا و علّموا و تفقّهوا و لا تموتوا جهّالا فإنّ اللَّه لا یعذر على الجهل»[1].
عامل جلوگیری از هلاکت روح
اتّفاقاً « ان الحکمة فی قلب سلیم » موقعی انسان دارای حکمت میشود که قلب او، قلب سالمی بشود. لذا این از نکتة من النکات است که مهمترین چیزی هم که حکیم الهی دارد این است که قلب او، قلب سلیم است. وقتی قلب قلب سالم شد، حکمت از او نشأت میگیرد.
لذا من و شما را دعوت میکنند که به سمت این قلب بروید. روایت شریفه بیان میفرماید: « هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ »[2] هلاک میشود آن کسی که حکیمی را نداشته باشد که او را ارشاد کند. در بعضی از تعابیر روایی و تعابیر اولیاء خدا بیان شده که اگر من و تو حکیمی نداشته باشیم که ما را ارشاد کنند، مثل علف هرز رشد میکنیم. یعنی نهتنها خاصیّت و ثمره و میوهای نداریم، بلکه حتّی گاه مانعی میشویم برای آن درختی که میخواهد میوه بدهد. برای همین به من وشما گفتند برای این که هرز بار نیایید، وضعتان، وضع بدی نشود، حتماً باید طیّ زندگی خودتان را در زیر چتر حکمت قرار بدهید و محضر حکیمی باشید که ارشادتان کند؛ چون اگر اینطور نباشد عاقبت کار شما هلاکت است. معلوم هم هست که اینجا منظور از هلاکت، هلاکت روح است نه جسم. هلاکت در دین، هلاکت در نشناختن راه ملاک است.
بارها عرض کردم این « اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین » که میگوییم، همزات جنگ نرم است. گاهی ابلیس ملعون و جنود او به طریق همزات ما را فریب میدهند. بعضی از آن همزات این است که مثلاً گاهی به طریق عبادت انسان را هلاک میکنند، گاهی به طریق به ظاهر سیاست انسان را هلاک میکنند - گرچه خود سیاست اگر به حقیقت سیاست بود، عبادت است امّا آنچه که مَکر و حیله است و به اصطلاح در عام سیاست میگویند - گاهی به طریق سواد - که به ظاهر به نام علم میگوییم - هلاک میکنند و ... . لذا بیان میکنند حتماً خودتان را در محضر حکیم قرار بدهید که « هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ ».
حالا این حکیم چه دارد که اینگونه است؟ قلب سلیم. حکمت به وجود نمیآید و کسی دارای حکمت نمیگردد الّا به این که قلبش، قلب سالم باشد.
امکان رسیدن به حکمت از ضلالت
لذا حکمت هم برتر از علم است. همانطور این که پروردگار عالم میفرماید: « هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ »[3] نهایتاً حکمت است. خیلی جالب است، یک حاشیه بزنم بعد برگردم به اصل بحث حیفم آمد ادامه آیه را نگویم. و در ادامه با اعلان « وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ » میخواهد به امثال من بیچاره بگوید که اگر حتّی در ضلالت و گمراهی هم بودید ولی این راه و این صراط مستقیم را رفتید و این جورچین را پیاده کردید، شما هم حکیم میشوید. که این جورچین اوّل تزکیه، بعد علم و نهایتاً حکمت است.
تزکیه همان است که دیگر این قلب، قلب سالم بشود. دیگر در او گناه نباشد. اگر قلب سالم شد، اعضاء و جوارح هم سالم میشود. وقتی نقطههای تاریکی و گناه نیامد، « نکتة الاسود » که بیان میکنند، و قلب سالم شد، انسان به حکمت میرسد.
قلب بدون حکمت، خانهای ویران است
لذا پیامبر عظیمالشّأن میفرماید: « قلب لیس فیه شیء من الحکمة » اگر طوری شد که در این قلب هیچ حکمتی وجود نداشت - خیلی عجیب است! دقّت کنیم که ختمی مرتبت محمد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چه نسخهای را مرحمت میفرمایند- میفرمایند « کبیت خربه » مثل یک خانهای میماند که خراب شده است. خانهای که اصلاً همه چیز آن خراب است. به لوله های آن دست بزنید، خراب است. فقط بزک کردند و یک رنگی زدند ولی اگر در آن ورود پیدا کنید، میبینید که به هیچ عنوان قابل سکنی نیست، « کبیت خرب ». حال قلب غیر سلیم که حکمت در آن وجود ندارد، حال بیت مخروبه است. ولو صورت ظاهرش را کسی بزک کند امّا به کوچکترین زلزلهای خیلی عیبهایش نمود پیدا میکند و مدام خراب میشود، طوری که سقفش به برفی پایین میریزد. این تعبیر پیامبر عظیمالشّأن است.
پروردگار عالم چه عذری را نمیپذیرد؟
بعد در ادامه حضرت به زیبایی میفرمایند: « فتعلّموا و علّموا و تفقّهوا و لا تموتوا جهّالا فإنّ اللَّه لا یعذر على الجهل ».
من تأکید دارم که این مطالب را بگویم برای این که آرام آرام همه با این تعابیر معصومین(علیهم صلوات المصلّین) آشنا بشوند. چون بارها عرض کردیم کلام حضرات معصومین، مثل کلام الله است و نیاز به تعبیر و تفسیر دارد که چرا این حرف را اوّل آورده و آن را بعد. حضرت نفرمودند «و تعلّموا»، فرمودند «فتعلّموا»، فاء آوردند که هم معنی پس میدهد و هم معنی تحقیق - البته معانی المختلفه میدهد ولی این دو معنی در ترجمان این روایت استفاده میشود - یعنی پس به تحقیق آگاه باشید، «فتعلّموا و علّموا» پس اوّلاً به تحقیق خودتان بدانید و بعد آگاه کنید. بعد میفرمایند: «و تفقهوا» و خوب بفهمید و متوجّه شوید «و لا تموتوا جهالا» و مثل کسانی که نادان و جاهل هستند، نمیرید «فإنّ الله لا یعذر علی الجهل» باز فاء بر سر إنّ تحقیقه آورده که خود یعنی تحقیق مع التحقیق، یعنی صددرصد است، به تعبیر عامیانه مو لای درزش نمیرود، شک نکنید، «لا شک و لا ریب فیه» که پروردگار عالم برای جهل و نادانی عذری را نمیپذیرد.
بعد میفرمایند که «إنّ للقلب» به تحقیق برای قلب - لام تعلّقیه است - «إنّ للقلب عمل من الله تبارک و تعالی و عمل من الذنوب و الجهل من الذنوب» یک عملی است از ناحیه خداست.
عضوی که عامل صحّت و بیماری دیگر اعضاست
این تقریباً مشابه همان روایتی است که در جلسات قبل عرض کردم پیامبر بیان فرمودند: «فِی الْإِنْسَانِ مُضْغَةٌ إِذَا هِیَ سَلِمَتْ وَ صَحَّتْ سَلِمَ بِهَا سَائِرُ الْجَسَدِ فَإِذَا سَقُمَتْ سَقُمَ بِهَا سَائِرُ الْجَسَدِ وَ فَسَدَ وَ هِیَ الْقَلْب »[4] در انسان یک پاره گوشتی هست که اگر این سالم و درست باشد، هم سالم به سلم و دوستی و محبّت مِن الله و هم این که صحیح باشد و در او گناهی و نفوذ بدی نباشد، معنای صحّت را به ذهنتان بسپارید؛ صحّت یعنی در او هیچ خللی وجود نداشته باشد، صحیحِ صحیح باشد، در آن موجودیتّی از خارج نباشد، من الله باشد، فرمودند: اگر اینطور صحّت داشت و سالم بود؛ تمام اعضاء و جوارح دیگر انسان هم سالم میماند؛ یعنی دیگر در امان است از این که دست و پا گناه کند، چشم گناه کند. معلوم است اگر این قلبش انسان سالم و دور از گناه شد، حالش، حال الهی شد، دست و پای او هم تابع این قلب سلیم است، چشم او تابع این قلب سلیم است، چشمش هرزه نمیشود، همه جا نمیچرخد و همه چیز نمیبیند. اختیار زبانش به دست این قلب سلیم است، همه چیز نمیگوید، حرف بیخود نمیزند حرفهای رکیک نمیزند، حتّی حرفهای بیهوده هم نمیزند، حرفهایی که به نفع قلب نیست، هرزه هم نمیگوید -اینها نکات بسیار مهمّی است و من فرمایش بزرگان را عرض میکنم - حتّی کارش به جایی میرسد که تشخیص میدهد الآن باید فلان حرف را بزند یا نزند، سکوت کند یا نکند. چون بعضی مواقع، بعضی از حرفها صورت ظاهرش اشکالی ندارد امّا اگر بی موقع باشد اشکال دارد. اگر قلب سالم بود، اعضاء و جوارح هم تا این حدّ سالم که حتّی تشخیص موضوع میدهد، تشخیص زمان و مکان میدهد. همه اینها از قلب سلیم است.
« فَإِذَا سَقُمَتْ سَقُمَ بِهَا سَائِرُ الْجَسَدِ وَ فَسَدَ » و اگر بیمار شد و به گناه آمد، همه جسد هم فاسد میشود و « وَ هِیَ الْقَلْب » آن قلب است.
ریشهیابی علّت گناهان
لذا اینجا هم تبیین به این میکنند که این گناه است که قلبت را بیچاره میکند. این که بیان میفرمایند « أَدْعُوکَ یَا سَیِّدِی بِلِسَانٍ قَدْ أَخْرَسَهُ ذَنْبُهُ رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ » اگر حالت این حال شد که وضعت تغییر پیدا کرد و خدای نکرده لسان به گناه مشغول شد، معلوم است از قلب نشأت گرفته است. چشم هم که گناه کرد، از قلب است. به تعبیری ریشهیابی علّت گناهان این قلب است، اگر قلبت سالم شد، همه چیز سالم میشود.
لذا اینجاست که گاهی مناجات میکنیم امّا با آن قلبی که از کثرت جرم و خطا دیگر از هلاکت هم گذشته! جلسه گذشته عرض کردیم چرا «اوبقه» میگویند، یعنی حالی که کاملاً ویران شده است و بعید است برگردد. خدا نکند که انسان اینطور شود.
اعتراف ابوسفیان به ایمان دروغینش در آخر عمر
مگر پیامبر عظیمالشّأن، شمس رسالت، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، آن حضرتی که نور لولاکیه است، «لولاک لما خلقت الافلاک»، آن حضرتی که در خلقت پروردگار عالم دیگر برتر از او به عنوان انسان کامل نیست - الّا به بی بی دو عالم که حالا ایشان چون صلب ندیده است، استثناء است و بحثش جداست و الان ورود پیدا نمیکنیم. قبلاً در فاطمیّه مطالبی را بیان کردیم - رحمة للعالمین، مستقیم با بعضیها طرف نبود، امّا وقتی قلب دیگر «اوبقه» شد، حتّی کلام پیامبر اثرگذار نیست. آیا کلام پیامبر بر ابوجهل اثر کرد؟ خیر. بر ابوسفیان اثر کرد؟ خیر. در آخر عمرش که دیگر کور هم شده بود، گفت: من اصلاً این حرفها را باور ندارم. او آمد سیادت عرب را در دست بگیرد. در حالی که خود احمقش یادش رفت که روزی به پیامبر پیشنهاد داد که تو نگو توحید، نگو اله واحد، بگذار این چرخ بچرخد و مردم راخراب نکن، ما همهی زعامت عرب را به تو میدهیم امّا پیامبر فرمود: اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار بدهید، دست از تبلیغ و رسالتی که دارم برنمیدارم. او تصور کرد پیامبر برای این آمده بود. وقتی قلب انسان غیر سلیم باشد، حالش، حال گناه باشد، حال دنیا و ما فیها باشد، اینطور است. با این که زندگی سادهی پیامبر را دیدند، با این که خودشان چندین بار اعجازهای حضرت را دیدند، شقالقمر را دیدند، دیدند آن موقع که میخواستند پیامبر عظیمالشّأن را بکشند پیامبر در غار رفت و آن عنکبوت تاری را گذاشت و قبل از آمدن آن پرنده شروع کرد تخم گذاشتن و روی آن نشست و ...، همهی این اعجازها را دیدند امّا وقتی کسی قلبش سالم نیست، حالش، حال خوشی نیست، همه چیز را منکر میشود. دیدههای خودش را هم منکر میشود.
لذا این نکتهی مهمّی است که اگر کسی قلبش سالم نبود، شما نمیتوانی برایش از غیب بگویی. قلب غیر سلیم با او کاری میکند که حتّی دیدههای خودش را هم منکر میشود. وضعش تغییر میکند.
ظرفهای اراداه خدا
یک نکتهی بسیار مهم هم این است که وجود مقدّس آقاجانمان، مولایمان، سیّدمان، صاحبمان، حضرت حجّة بن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا»[5]. فرمودند: دلهای ما ظرف اراده و مشیّت خداست، هرچه او اراده کند، همان است. بعد به نائبشان بیان میفرمایند: «ان هذا القلوب قلوب لنا اذا لم تمثله بمثل ذنب من الله» به درستی که این قلوب، قلوبی است برای ما، آن موقعی که حالش، حال تمثیلیهای باشد که هیچ گناهی در او نباشد، آن قلوب در اختیار ماست. فرمودند شما هم همین حال را داشته باشید، ما همین چیز را اراده میکنیم منتها ارادهی ما برای شما در قلوبی میآید که در آن قلوب گناه نباشد. ظرف گناه نباشد، ظرف خدا باشد. ما قلوبمان ظرف خداست، شما هم قلوبتان را به دست ما بسپارید، ظرف خدا شود.
پس اینجا معلوم میشود آن روایت که پیامبر بیان فرمودند «فان الله لا یعذر علی الجهل» خدا برای جهل عذری را نمیپذیرد، یعنی چه. اگر جهل باشد، گرفتاریم.
راه خروج از جهل
اگر هم بخواهیم از این جهل خارج شویم، یک راه دارد و آن هم این است که انسان خودش را به اهل بیت و اولیاء خدا بسپارد، « هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ » همین است، خودش را به حجت خدا، به ولی خدا بسپارد و هر چه ابشان گفتند، گوش بدهد و انجام دهد؛ چون آنها انسان را نجات میدهند. راه نجات ما در مرحلهی نخست در دست حضرات معصومین، به عنوان اسماء و صفات نازلهی پروردگار عالم و بعد به دست اولیاء الهی است. مگر میشود کسی که خودش را بسپارد به حضرت حجّت(روحی له الفداء)، خودش را بسپارد به حضرات معصومین، خودش را بسپارد به دست پیامبر، خودش را بسپارد به دست حکیم الهی، نعوذبالله نستجیربالله هلاک و نابود شود؟ نه والله.
امام از چه کسی بی چون و چرا تبعیّت میکرد؟
من یک نکتهای بگویم که باید بسیار در آن تأمل کنید و کم بیان شده است. البته بعضی از آقایان که اهل معنا بودند برای ما بیان کردند و من هم عرض میکنم و خودمان این را از حالات امام هم متوجّه شدیم. برای همین هم امام راحل عظیمالشّأن ناراحت میشدند که چرا بعضیها حرفشان را گوش نمیدهند که الان هم بعضی افتخار میکردند و در خاطراتشان مینویسند که مثلاً با امام مجادله میکردیم. چون امام عظیمالشّأن خودش را شش دانگ دست آیتالله العظمی شاهآبادی سپرده بود. هر چه آیتالله شاهآبادی گفت، مو به مو انجام داد. چون میداند او حکیم است، گر چه خود امام هم به حکمت رسیدند.
معدن تقوا کجاست؟
اتّفاقاً یک نکتهی بسیار مهم هم این است که اگر انسان بخواهد به حکمت برسد، باید در محضر حکیم به حکمت برسد. کما این که بیان کردند: اگر شما تقوا میخواهید، باید سراغ معدن تقوا بروید. پیامبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «لِکُلِّ شَیْءٍ مَعْدِنٌ وَ مَعْدِنُ التَّقْوَى قُلُوبُ الْعَارِفِین »[6] برای هر شئیی معدنی است؛ معدن طلا داریم، معدن نقره داریم، معدن زغال سنگ داریم، هر پزی معدن دارد. معدن تقوا کجاست؟ فرمودند: « وَ مَعْدِنُ التَّقْوَى قُلُوبُ الْعَارِفِین » قلبهای عرفا معدن تقواست. انسان باید خودش را به اهل معنا متّصل کند، نه آنهایی که دکان و بازار میزنند، عارف بالله. وقتی هم متّصل شد، دیگر به تعبیری از باء «بسم الله» تا نون «والضالین» خودش را به دست او بسپارد، هر چه او گفت.
امام اینطور بود و هیچ وقت برای خودش تصمیم نمیگرفت. اگر آیتالله شاهآبادی بیان میکردند این کار را بکن، نعوذبالله به تعبیر عامیانه الکی بیان نمیکرد باشد و بعد خودش برود یک کار دیگر بکند. این سپردن نیست. امام خود را شش دانگ در اختیار آیتالله العظمی شاهآبادی قرار داده بود. برای همین است که وقتی اسم آیتالله العظمی شاهآبادی میآمد، امام بیان میفرمودند - و در نوشتههایشان هم این هست - روحی له الفداء. میداند خودش را به خوب کسی سپرده است.
اتّفاقاً اصلا معنای روایت « هَلَکَ مَنْ لَیْسَ لَهُ حَکِیمٌ یُرْشِدُهُ » همین اطاعتپذیری محض از اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن و از حکماست. امام اختیار خودش را به آیتالله العظمی شاه آبادی سپرد؛ چون میدانست قلب او، قلب سلیم است و این دلها، ظرفهای اراده خدا و مشیّت خداست. حضرت فرمود: هرچه خدا اراده کند، ما هم همان را اراده میکنیم و هرچه ما اراده کردیم، شما هم همان را اراده کنید و کسی که اراده ما را نمیپذیرد، اراده خدا را نمیپذیرد، یعنی آن کسی قلبش به گناه است.
کم خوری، عامل صحّت بدن
یکی از چیزهایی که مهم است و اتّفاقاً خیلی جالب است که در همین ماه مبارک رمضان برایمان محّقق میشود - البته به شرطی که بشود – این است که فرمودند: «مَنْ قَلَّ طَعَامُهُ صَحَّ بَدَنُهُ وَ صَفَا قَلْبُهُ وَ مَنْ کَثُرَ طَعَامُهُ سَقُمَ بَدَنُهُ وَ قَسَا قَلْبُهُ»[7].
ماه مبارک رمضان به من و شما این را یاد میدهد که کم بخوریم، حتّی حلال نخوریم و کم بخوریم. خوشا به حال آن کسی که بعد از ماه مبارک رمضان هم این حال را ادامه بدهد و به آن عادت کند. نمیخواهم بگویم که حتماً روزه بگیرد. عرضم این است که کم بخورد. اگر بتواند روزه بگیرد، حداقل آن دوشنبهها، پنجشنبهها، اوّل و وسط و آخر ماه و روزهایی که در باب روزههای مستحبی تبیین شده، که نور علی نور، نور فوق کل نور، امّا اقلّش این است که دوباره خودش را گرفتار طعام نکند.
فرمودند: هرکه زیاد بخورد، اوّلاً تنش بیمار میشود « سَقُمَ بَدَنُهُ ». قبلا عرض کردم، واقعاً اینطور است، اولیاء خدا، حتّی غیر اولیاء خدا، آنهایی که اهل معنا و معرفت بودند و یک مقدار مطالبی را متوجّه میشدند، هیچ کدام با کم خوردن مریض نشدند امّا خیلیها با پرخوری مریض شدند.
والده مکرّمه ما - نه از این باب که چون والده من هستند، میخواهم بگویم من دیدم و من و تو هم میتوانیم. عرض کردم آنجا فرمود « وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ » حتّی اگر اینطور هم باشیم، میتوانیم برگردیم، میتوانیم از راه تزکیه، به علم و بعد حتّی به حکمت هم برسیم – در سن بالا، نود سال، تا روز آخر، نه اوره، نه قند، نه چربی، هیچ بیماریای نداشتند. غذایشان هم به اندزه یک کف دست بود. عبادتش، نمازش، دعایش، بیداری شبش را هم داشت. خیلی جالب است، حتّی که یک مواقعی که اذان صبح، چون بعضی جاها مساجد دور است و صدای اذان نمیآید امّا بدون این که تلویزیون یا رادیویی روشن باشد میگفت: اذان شد، و درست همان موقع هم اذان بود.
اینها چیست؟ زیاد نخوریم، زیاد بخوریم که چه شود؟ تنمان هم بیمار میشود. ابوالعرفا قریب به صد و ده سال عمر کردند، سالم. آیتالله مولوی قندهاری، سالم. همه آنهایی که نخوردند، سالمتر ماندند و عبادت بیشتری هم انجام دادند و حاشان هم حال خوشی بود، وضعشان هم وضع دیگری بود. این دنیا و مافیهایش، از جمله این خوردنیهایش خیلی مواقع ما را گرفتار میکند.
هرچه زیاد بخوری، بیشتر باید بروی و فاسد تحویل بدهی!
من چون ولیّ خدایی بیان کردند، عرض میکنم. چون بعضی از اینها را وقتی ما میشنویم، میگوییم این ها چه حرفی است؟! من خودم هم وقتی شنیدم، بیرودربایستی عرض کنم اوّل یک خورده ناراحت شدم که این تعابیر چیست، بعد که انسان خوب تأمّل میکند میبیند اتّفاقاً نه، باید اینطور گفت. اولیاء بلدند یک چیزهایی را بگویند که من و شما را تکان بدهند. میدانند با ما چطور صحبت کنند. یکی از اولیاء خدا(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، فرمود: آقاجان! اتّفاقا هرچه که زیاد بخوری، باید بروی آن جا بنشینی و زیاد تحویل بدهی. تازه تو طاهر خوردی و باید فاسد تحویل بدهی. باید بیشتر وقتت را در یک جای خبیث بگذاری. چون حتی موقع داریم که تخلیه در بیت الخلاء دعا بخوانید، بگویید: «اللهم اطعمنی طیبا فی عافیه و اخرجه منی خبیثا فی عافیه». هرچه زیاد بخوری، بیشتر باید بروی آنور تحویل بدهی. واقعیّتش همین است. انسان مدام بخورد که چه بشود؟! جز این که مریض میشود و ... .
پرخوری، عامل قساوت قلب
ماه مبارک رمضان آمد که به من و شما بگوید کم بخور و حلال نخور. سفرههای رنگین، چرب و شیرین دنیا انسان را بدبخت میکند. « وَ قَسَا قَلْبُهُ » و غیر از مریضی جسم، انسان قساوت قلب هم میگیرد. مگر ما دنبال نسخه نمیگردیم؟ مگر یک مواقعی جوانها نمیگویند نسخه اولیاء خدا چیست؟ بهترین نسخه را معصوم(علیه الصّلاة و السّلام) بیان فرمودند.
خدایا! حال ما را، حال دوری قلب از گناه، قلبی که جرمش که او را به هلاکت و مافوق هلاکت میاندازد، قرار بده.
خدایا! قلب ما را قلب الهی خود قرار بده.
[1] نهج الفصاحه، ص: 600، حدیث: 2095
[2] بحارالانوار، ج: 75، ص: 159، باب: 21
[5] بحارالانوار، ج: 52، ص: 51، باب: 18
[6] إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج: 1، ص: 15
[7] بحارالانوار، ج: 59، ص: 268، باب: 88