شرح دعای ابوحمزه ثمالی
شب 29 رمضانالمبارک 1436---جلسه بیست و چهارم---25/04/94
« رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ»
سرمنشأ کارهای غیر الهی چیست؟
تمام حرکات، سکنات و همه رفتار بشر منوط به قلب او است. اگر قلب، قلب الهی شد، همه مطالب درست میشود و اگر قلب، قلب غیر الهی شد، تمام حرکات، سکنات و اعضاء و جوارح انسان، غیر الهی میشود. دست او، پای او، چشم او، گوش او، دهان او، زبان او و ...، همه، غیر الهی خواهند بود.
حتّی عجیب است، ما این را در ادراکات ظاهری درک نمیکنیم، امّا اولیاء خدا بیان فرمودند: اگر قلب، الهی شد، مو و ناخن هم که به عنوان عضوهای زائد بدن هستند، طاهر میشوند و اگر قلب، خراب و شیطانی شد؛ اینها هم خراب و شیطانی میشوند.
لذا پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إذا طابَ قلبُ المَرءِ طابَ جَسَدُهُ ، وإذا خَبُثَ القلبُ خَبُثَ الجَسَدُ»[1]؛ هر گاه دل انسان، پاک شود، بدنش نیز پاک گردد و هر گاه دلش ناپاک شود، بدنش نیز ناپاک گردد و اعمال و رفتارهاى ناپسندى از او سرزند.
لذا همه چیز بستگی به قلب انسان دارد. هرگاه دل و قلب انسان، طیّب و طاهر و پاک شد و پاک ماند، جسد هم پاک میماند و به گناه نمیافتد. یعنی این بدن و اعضاء و جوارح او، در راه خدا، به کار میروند. اختیار چشم او، دست قلب طیّب است و با وجود قلب طاهر، چشم هم طیّب میشود.
امّا اگر این قلب، خبیث و ناپاک شد، بدن او هم ناپاک میشود. با وجود قلب خبیث که حسادت، حقد، کینه و نفاق در آن باشد، راحت دست هم خبیث میشود. چون جسد، به واسطه قلب خبیث، خبیث میشود. قلم برمیدارد، کسی را بیجا عزل و یا نصب میکند. قلم برمیدارد و علیه دین، مقاله مینویسد و ... .
وقتی قلب، خبیث باشد، نشانه آن، این است که با چاپ تقویم هم علیه دین کار میکند، تقویم چاپ میکند و 18 تیر را - که یک عدّه منافقصفت و رذل که دانشجو نبودند و به کوی دانشگاه حمله کردند - در تقویم خود مینویسد: حمله نیروی انتظامی و شبه نظامیان به کوی دانشگاه و لذا آن روز را روز کوی دانشگاه نامگذاری کرده و تقویم را هم همین دانشگاه تهران چاپ میکند و هیچ احدی هم به آن اعتراض نمیکند.
قلب خبیث، دست را خبیث میکند؛ قلم، قلم غیر الهی میشود و نعوذبالله علیه امیرالمؤمنین و علیه ابیعبدالله(علیهما الصّلوة و السّلام) و ... مقاله مینویسد. چقدر در آن دوران بسیار تاریک به ظاهر اصلاحات و پر از ظلمات، از این دست مقالهها نوشتند! اینها تا میبینند کسی دیگری روی کار آمده، وقت را غنیمت میشمارند و به کارهای ضدّدینی خود میپردازند. سال گذشته بود که اینها، آن مقاله را علیه مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) نوشتند و نعوذبالله امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را در آن روزنامه کذا پایین آوردند.
همه اینها برای چیست؟ برای قلب خبیث است. این را پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند که «إذا طابَ قلبُ المَرءِ طابَ جَسَدُهُ ، وإذا خَبُثَ القلبُ خَبُثَ الجَسَدُ» با وجود قلب خبیث، جسد هم خبیث میشود و معلوم است چنین قلبی طبق روایات، دیگر اندرز و موعظه هم گوش نمیدهد.
قلب در بدن، مانند امام و پیشوای مردم است
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «إنَّ مَنزِلَةَ القلبِ مِن الجَسَدِ بمَنزِلَةِ الإمامِ مِن الناسِ»[2] تحقیقاً مقام، جایگاه و منزلت دل، نسبت به بدن، مانند مقام امام و پیشوا برای مردم میماند.
اگر امام و پیشوایی، خوب بود، مردم به آن سمت خوبیها میروند. امّا اگر نعوذ بالله بد شد، مردم هم به سمت بدیها میروند؛ چون او، مردم را راهنمایی میکند. لذا فرمودند: «إنَّ مَنزِلَةَ القلبِ مِن الجَسَدِ بمَنزِلَةِ الإمامِ مِن الناسِ»، همانطور که در روایتی دیگر هم همینگونه مثال زده و فرمودند: «النّاس علی دین ملوکهم»، هر طور که رؤسا و پادشاهان و حاکمان باشند، مردم هم آنطور میشوند. هر دینی که آنها داشته باشند، هر نگاه و روش و آیین که آنها داشته باشند، مردم هم آنطور میشوند. حالا قلب هم همین است. اگر قلب، الهی بود، جسد هم الهی میشود و اگر قلب، خبیث بود، جسد هم خبیث میشود.
وقتی هم جسد، خبیث شد؛ کنترل زبان دیگر در دست خودش نیست، فحّاشی میکند، بیادبی میکند، غیبت میکند، تهمت میزند و ... . کنترل چشم هم دست خودش نیست، همه جا میگردد و همه چیز میبیند. توجیه قلب فاسد و خبیث هم این است که انسان باید از همه چیز بداند.
این که بیان میکنم، حرف یک جوان عزیزی هم بود که در مشاوره تلفنی به من گفت: شما به من بگویید چه کار کنم، من گرفتار شدم، البته حالا بحمدلله توبه کرده است. او میگفت: من با خودم میگفتم، باید ببینم شبکههای فلان چه میگویند، قضیّه آنها که میگویند فیلم فلان میگذارند چیست، باید همه را ببینیم و بدانم. امّا یک باره دیدم که وضعم خراب است. طبعاً همینطور هم هست، گناه، وجود انسان را فرا میگیرد.
این هم که میگویند: باید ببینیم و بدانیم چه خبر است، توجیه قلب است، این که میگویند: باب التوجیه واسع، همین است. یکباره انسان میبیند که قلب خبیث، انسان را به سمتی میبرد که بعد از مدّتی نگاه میکند و میبیند که تمام اعضاء و جوارح او به گناه مبتلا شده است.
بعد این شخص با گریه به من میگفت: کارم به جایی رسید که دیدم یک موقعی نعوذبالله با خودم چنین میکنم و چنان میشوم. اینطور است، قلب را باید مواظب بود که جسد را خبیث میکند. چون قلب، مثل پیشوا برای تمام اعضاء و جوارح است، اگر طیّب و طاهر شد، جسد هم طیّب میشود ولی وای بر وقتی که فاسد شود، «إذا طابَ قلبُ المَرءِ طابَ جَسَدُهُ ، وإذا خَبُثَ القلبُ خَبُثَ الجَسَدُ».
فرمانروایی قلب بر اعضاء و جوارح
لذا همین قلب فقط یک مطلب ندارد، جنودش هم وجود دارند که شاید همین اعضاء و جوارح، جنود قلب باشند. لذا پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به یک تعبیر دیگری بیان میفرمایند: «القَلبُ مَلِکٌ و لَهُ جُنودٌ ، فإذا صَلَحَ المَلِکُ صَلَحَت جُنودُهُ ، و إذا فَسدَ المَلِکُ فَسَدَت جُنودُهُ »[3] حضرت مثال میزنند که دل مثل یک پادشاه و فرمانروایی است که جنود و لشگر و سربازانی دارد. اگر این پادشاه، فرمانده، پیشوا و ملک، صالح بود، « صَلَحَت جُنودُهُ » سپاهیان و جنودش، همه صالح و شایسته هستند. «و إذا فَسدَ المَلِکُ فَسَدَت جُنودُهُ » امّا اگر این ملک و پیشوا و فرمانروا فاسد شد، معلوم است جنودش هم فاسد میشود.
در مثال عامیانه خودمان میگوییم، هرچه بگندد، نمکش میزنند، وای به روزی که بگندد نمک! اگر پیشوایی فاسد بود، مردم هم فاسد میشوند. اگر پیشوایی، صالح بود، مردم هم صالح میشوند. لذا اگر قلبی، فاسد بود، اعضاء و جوارح، فاسد میشوند و اگر قلبی، صالح بود، اعضاء و جوارح هم صالح میشوند. این، عالم اثر و مؤثّر است.
برای همین است که اینقدر تأکید میکنند که قلب، قلب سلیم باشد. اگر این حال را داشت، تمام است. اینها نکات بسیار مهمی است که نشان میدهد انسان باید خیلی مراقب باشد که قلبش گرفتار نشود.
خلوتی به نام گوشی همراه!
لذا یکی از نشانههای صالح بودن قلب، این است که انسان خودش ببیند رفتار و منش او، در همه حالات، چه در خلوت و چه در جلوت، چگونه است. در روایات شریفه آمده است که اوّل از همه باید ببیند که رفتارش با پروردگار خودش چگونه است. همانطور که در روایتی راجع به قلب سلیم بیان کردیم که حضرت صادق القول والفعل، امام جعفر صادق(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «القَلبُ السَّلیمُ الذى یَلقَی رَبَّهُ ، ولیسَ فیهِ أحَدٌ سِواهُ»[4] قلب سلیم، آن قلبی است که وقتی خدا را ملاقات میکند، طوری ملاقات میکند که هیچ کسی جز خود خدا نیست، یعنی شیطان نیست و گناه که ابزار شیطان است، نیست.
لذا خود انسان میتواند بفهمد که قلبش، قلب الهی، صالح و سلیم هست یا خیر. یعنی چه در خلوت و چه در جلوت، باید مراقب باشد. گاهی خلوت هم به این معنا نیست که من تنها باشم. بعضی چیزها، امروزه، عامل خلوت فردی شخص شده که من مجبورم مدام بیان کنم، چون ظاهر امر این است که خیلی وضع خراب شده است، بیش از آن چه که ما تصوّر میکنیم. گاهی مطالبی به من میرسد، تماسهایی میگیرند که نشان میدهد خیلیها گرفتارند. گاهی خلوت، همین تلفن همراه است. همین موبایل و وارد شدن به فضاهای مجازی، خلوت است. کسی دیگر نیست، خود این شخص است و این ابزار، در دست اوست.
البته کسی با ابزار مخالف نیست، امام عظیمالشّأن هم فرمودند: ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. لذا این را بدانید که اسلام، خودش مشوّق است که اتّفاقاً ابزار جدیدی برای ترقّی بشر و در راه تعالی او ایجاد شود. پس کسی با این ابزار مخالف نیست، امّا اینها هم مصداق خلوت است و باید مراقب بود. خلوت، فقط این نیست که بگوییم تنها که شد، مراقب باشد. خیر، یک مصداقش، همین تلفن است که در این عالم چت و ...، همه را گرفتار میکند.
حالا اینترنت هم در همین تلفن آمده، یک موقع فقط در دستگاه رایانه بود امّا امروز دیگر همین تلفن همراه، خودش یک عالم است که با آن، به راحتی در عالم چت ورود پیدا میکنند، رفیق میشوند و قرار میگذارند و ... . چه بگویم، وقتی انسان بیحیا شد و در این عالم ورود پیدا کرد، گاهی هم معالأسف او را در خلوت میبرد، یک موقع میروند، با هم عکس هم میگیرند و یک موقع او هم نامردتر میشود و این عکس را پخش میکند و ... . حال اینها اینطور میشود، خیلی باید مراقب بود.
پس خلوت، این نیست که حتماً من در اتاق خودم بروم، نه، یک موقع همین گوشی همراه، خلوت تو میشود، مراقب باشیم. اگر بخواهیم ذوالجلال و الاکرام را با قلب سلیم ملاقات کنیم، آن موقعی میتوانیم که هیچ چیز، جز او نباشد، «القَلبُ السَّلیمُ الذى یَلقَی رَبَّهُ ، ولیسَ فیهِ أحَدٌ سِواهُ».
البته حبّ حضرات معصومین و اولیاء، خودش حبّ الله است؛ چون بارها هم بیان کردم که خود قرآن میفرماید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا»[5]. لذا این بزرگان، ما را میبرند و به پروردگار عالم اتّصال میدهند. اولیاء خدا، عرفای عظیمالشّأن، این اعاظم و بزرگان و متخلّقین به اخلاق الهی، اینها که در روایات داریم: نگاه به وجه آنها عبادت است، چون اینها، انسان را به خدا متّصل میکنند، اینها مردم را هیچگاه به خود دعوت نمیکنند، بلکه به خدا دعوت میکنند، اینها همان مسیر الهی هستند که باید بپیماییم. مگر در روایات نداریم که فرمودند: «إهدنا الصّراط المستقیم یعنی إهدنا الصّراط مولانا امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین» و بعضی از بزرگان هم در ادامه آن بیان فرمودند: «و صراط أهل التّقوی» و درست هم فرمودند. ما شاید متوجّه نشویم و حتّی إنقلت هم بیاوریم، ولی اگر کسی خوب توجّه کند، متوجّه میشود که صحیح است. مگر یک کسی دیگر خیلی دگم و خشک باشد و نخواهد درک کند. لذا بعضی از بزرگان ما تعبیر کردند و فرمودند: صراط مستقیم، «صراط علماء الربّانیین» است. لذا تمسّک و توّسل و رفتن به راه آنها، خود، صراط مستقیم است. حبّ آنها، صراط مستقیم است.
پس این که بیان فرموده: «ولیسَ فیهِ أحَدٌ سِواهُ» یعنی آن چیزی که غیر خدایی باشد. حالا هر که میخواهد باشد که معمولش این است آن چه که غیر خدایی میشود، مع الأسف انسان را به گناه دعوت میکند و اعضاء و جوارح او گناهی میشوند.
پس این روایات شریفهای که بیان کردیم که فرمودند: «إذا طابَ قلبُ المَرءِ طابَ جَسَدُهُ ، وإذا خَبُثَ القلبُ خَبُثَ الجَسَدُ»، «إنَّ مَنزِلَةَ القلبِ مِن الجَسَدِ بمَنزِلَةِ الإمامِ مِن الناسِ»، «القَلبُ مَلِکٌ و لَهُ جُنودٌ ، فإذا صَلَحَ المَلِکُ صَلَحَت جُنودُهُ ، و إذا فَسدَ المَلِکُ فَسَدَت جُنودُهُ » و این توضیحاتی که دادیم، همه نشاندهنده این است که میخواهند به ما بگویند: اگر قلب تو به سمت پروردگار عالم آمد، جسدت هم طیّب میشود، ولی اگر قلب که حال امام برای اعضاء و جوارح را دارد، به سمت خبائث و شیطان رفت و تو را گرفتار کرد و غیر خدا بر این قلب، حاکم شد؛ تمام اعضاء و جوارح هم که پیرو امامشان هستند، فاسد میشوند. امّا اگر قلب، به سمت امام صالح، الهی بودن، تقوا، طیّب و طاهر بودن رفت، جنود و سپاه او از آن ملک پیروی میکنند و لذا همه اعضاء و جوارح که جنود او محسوب میشوند، صالح میشوند.
راههای صیقل دادن قلب بعد از گناه
صدقه
قلب هم وقتی صالح شد، به قدری صالح میشود که جز خوبی برای دیگران نمیخواهد. لذا یکی از موارد قلب سلیم، همین است، امّا یکی، دو مطلب دیگر هم هست که کوتاه بیان میکنم.
حال، اگر قبول کردیم که «إنَّ مَنزِلَةَ القلبِ مِن الجَسَدِ بمَنزِلَةِ الإمامِ مِن الناسِ»، یا اگر قبول کردیم که «إذا طابَ قلبُ المَرءِ طابَ جَسَدُهُ ، وإذا خَبُثَ القلبُ خَبُثَ الجَسَدُ»، باید بدانیم راهش چیست که اگر قلب، خبیث شد و ما گرفتار شدیم، بتوانیم آن را صیقل دهیم؟ راه صیقل دادن چیست؟ با چه چیزی باید قلب را صیقل بدهیم؟
اولیاء خدا توصیه کردند و میگویند: اگر یک موقع نعوذبالله گناه کردید، چند کار را انجام بدهید. اوّل این که زود صدقه بدهید. من در جلسه گذشته، روایتی را بیان کردم که فرمودند: «أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى ع یَا مُوسَى ع لَا تَفْرَحْ بِکَثْرَةِ الْمَالِ وَ لَا تَدَعْ ذِکْرِی عَلَى کُلِّ حَالٍ فَإِنَّ کَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِی الذُّنُوبَ وَ إِنَّ تَرْکَ ذِکْرِی یُقْسِی الْقُلُوبَ ». توضیح دادیم که گاهی انسان تصوّر میکند که من مال دارم، اگر گناه کردم، مالم را میدهم که این، اشتباه است. ولی با این حال به ما گفتند: اگر گناه کردید، صدقه بدهید.
دو رکعت نماز
مطلب دیگری که بیان کردند، این است: بعد از نعوذبالله انجام گناه، دو رکعت نماز بخوانید که خیلی اثر دارد.
چرا میگویند: بعد از گناه، نماز بخوانید، خیلی تأثیر دارد؟ چون دو رکعت نماز، اعلان این است که به شیطان میگوییم: شیطان، درست است که من گناه کردم و هوا و هوس و نفس دون بر من حاکم شد، امّا با گفتن الله اکبر، میگویم که من بنده خدا هستم.
این که میگویند: قبل از تکبیر نماز، شش مرتبه الله اکبر بگویید، برای این است که شیطان میآید، در گوش انسان وسوسه میکند و میگوید: این نماز، مال آدمهای خوب است، تو که الآن نعوذبالله فلان گناه را کردی، تهمت زدی، غیبت کردی، تو که نستجیربالله در مجلس گناه و رقص بودی، تو که پناه به ذات احدیّت در بستر گناه بودی و ...، تو و نماز؟!!
امّا تو میگویی: الله اکبر؛ یعنی درست است گناه کردم، امّا من بندهی خدایم. لذا حتّی به شارب الخمر هم که در روایت داریم، همین مشروبات الکلی، أمّ الخبائث و مادر همهی بدیها و پلیدیها و پلشتیهاست؛ گفتهاند: تا چهل روز، نمازت قبول نمیشود، ولی نگفتند: نماز نخوان. لذا یک موقع فکر نکنید که دیگر نباید بخواند، باید بخواند، امّا باید استغفار کند، توبه کند، انابه کند، گریه کند، حتّی نماز شب هم بخواند.
موعظه
سوم چیزی هم که اولیاء خدا میگویند: وعظ است. لذا در روایت داریم که مجالس وعظ، اثر دارد و قلب را صیقل میدهد. مولیالموالی، امیرالمؤمنین در غرر الحکم میفرمایند: «المَواعِظُ صَقالُ النُّفوسِ ، وجَلاءُ القُلوبِ»[6]، این موعظهها و اندرزها، صیقلبخش جانها هستند و جلا دهندهی قلوبند.
در روایتی که قبلاً بیان کردیم، آمده که گناه، مثل نقطه سیاهی روی قلب است که یک موقع میبینی تمام قلب را میگیرد، امّا اگر انسان گناه کرد و بعد به مجلس موعظه رفت، اثر دارد؛ چون این گناهان و تاریکیهایی را که روی قلب فراگرفته، صیقل میدهد و پاک میکند.
اتّفاقاً یکی از نکاتی که اولیاء خیلی بر روی آن، تأکید کردند و من این را بارها از بزرگان شنیدم، همین بحث موعظه است. در زمان طاغوت، یک بنده خدایی بود، اسمش پرویز بود، خدا حاج آقای نورالدّین دزفولی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، در آن زمان، به او یک دعایی داد، یک وضع دیگری داشت، یکبار پیرمردی حاج آقای گنجی نام داشت، دعا میخواند. یکدفعه آیت الله دزفولی عصبانی شد، گفت: من چقدر بگویم: تو دعا نخوان، بده به این جوان بخواند، من را بدبخت کردی، من و تو از این خانه خدا، چه میخواهیم؟! به این جوان بده بخواند، من و تو یک عمر خواندیم.
اولیاء خدا از بس متوجّه میشوند که این موعظه چه صیقلی میدهد، سعی میکنند جوانها را به این سمت بکشانند. حاج آقای صفّارهرندی هم هیمن طور بود که محضر مبارک آیتالله شیخ محمّد تقی بروجردی رسیدند و دیگر در این راه افتادند. ایشان ورزشکار بودند و یک مرتبه وقتی با دوستشان از ورزش میآمدند، آن دوستشان گفته بود: آقایی یکشنبهها در این مسجد صحبتی دارد، من میخواهم به اینجا بروم. آقای صفار هم میگویند: من هم میآیم. همان یک مرتبه که رفتند، دیگر جذب شدند. خود ایشان میگویند: آقا همینطور که به جمعیّت نگاه میکردند، یکدفعه نگاهی به من کردند و لحظاتی، نگاهشان روی صورت من ایستاد. بعد به دوستم گفتم: عجب صحبتهای قشنگی میکند.
بعد از منبر همه به سمت آقا رفتیم. آقا گفتند: مثل این که اوّلین بار است که میآیی، پسرم؟ گفتم: بله، بعد جلسات دیگر که میرفتم، دفترچه هم میبردم و همه مطالب را مینوشتم. یک مرتبه خدمت آقا بردم و به ایشان نشان دادم. ایشان گفتند: خوب مطالبی نوشتی و اینطور شد که حاج آقای صفّارهرندی جذب شدند. حالا ایشان که ورزش میکرد و خودشان هم فرموده بودند: من اصلاً و ابداً در همان جوانی هم دنبال گناه نبودم. این مردان الهی اینطور هستند، امّا این موعظه، قلب همه را صیقل میدهد.
لذا به جوانها بگویید یک موقع اگر خدای ناکرده گناهی هم مرتکب شدند، باز هم خود را از مجالس وعظ دور نکنند.چون شیطان فریب میدهد و میگوید: دیگر نباید بروی، چون وضعت فرق کرده و ... . من میبینم، مثلاً بعضی قبلاً در یک مسجد یا مهدیهای بودند، حالا به دلایلی با کسانی آشنا شدند و نستجیربالله یک مقدار در وادی گناه افتادند و یک مقدار قیافه و چهرهشان عوض شده است. لذا شیطان فریب میدهد و میگوید: تو نباید اینجا بروی.
یک دلیل هم این است که بعضی مواقع ما بلد نیستیم. زیادی پیله میکنیم که تو چرا اینطور هستی؟! اگر هم کسی میخواهد بگوید، در خفا دوستش را نصیحت کند. مگر در روایت نداریم که عیوب را باید در خفا بگویی، آن هم دوستانه، نه معاندانه؛ یعنی واقعاً دلت بسوزد، کأنّ فکر کنی خودت هستی. یعنی چون دوستش داری، بگویی و آن هم یک طوری بگویی که او را خوار نکنی. پروردگار عالم به موسی کلیم میگوید، آن هم برای فرعون، با قول لیّن و نرم بگو.
امّا گاهی متأسّفانه ما، از من طلبه که چیزی بلد نیستم، تا بعضی از آقایان، رعایت نمیکنیم. تا یک کسی یک مقدار وضعش خراب شد، میگوییم: اِ! تو که فلان شدی.
یک بندهخدایی به من گفت، گفتم: فلانی کم پیدا شدی، دیگر نیستی؟! گفت: یک کسی به من گفته: تو ابروهایت خیلی تو هم پیچیده و خیلی افتضاح است. هر جا بروی، کسی به تو دختر نمیدهد، اصلاً هر کسی تو را ببیند، وحشت میکند. عزرائیل هم سراغت نمیآید؛ چون میترسد و ... . به خاطر همین ما کمی ابروهایمان را کوتاه کردیم، حالا مدام میگویند: زیر ابرو برمیداری و ما را مسخره میکنند. ما هم گفتیم: اصلاً نخواستیم بیاییم. بعد هم رفتم، بدترش هم کردم. لذا عزیزان! این درد است، ما بلد نیستیم چگونه بگوییم، امّا علی ای حال به همه بگویید که موعظه خیلی خوب است و قلب را صیقل میدهد.
کسانی که فقط برای مداحی به مجالس میروند، ضرر میکنند
یکی از چیزهای دیگری هم که گاهی شیطان ما را فریب میدهد، همین بحث وعظ است. خدا گواه است، این خیلی نکته مهمّی است. بعضی از شهرستانها، که من گاهی دعوت میشوم و میروم، اینگونه است که اوّل مداحی و سینهزنی دارند و بعد واعظ میرود. چرا؟ چون بعضیها میگذارند و فقط مداحی میآیند که این، درد است.
البته خدا گواه است بینی و بین الله، برای این نمیگویم که بنده خودم در بحث وعظ قرار میگیرم، آن که ناظر بر قلوب است میداند چه میگویم. من برایم مهم نیست پنج نفر، ده نفر، هزار نفر، ده هزار نفر، من آنچه که باید بگویم، میگویم. آنچه که وظیفهام است و روایات و مطالب دیگر است که وظیفه دارم و تکلیف شرعی من است، بیان میکنم، امّا الآن دارم کلّی بیان میکنم. لذا این هم باز فریب شیطان است که انسان موعظه را نپذیرد و پای وعظ ننشیند.
من که بینی و بین الله خطاب به نفس خودم بیان میکنم. ناظر بر قلوب میداند، امّا علی حال نه اینجا، هر جای دیگر، شما به بعضی جوانها تذکر بدهید، فقط برای سینهزنی و مناجات نروند، خود وعظ مهم است. نگفتند: مثلاً آن موقعی که شما برای سینه زنی بروید، قلبتان جلا میگیرد و روح و نفوس و جانهایتان صیقل میگیرد. فرمودند: «المَواعِظُ صَقالُ النُّفوسِ ، وجَلاءُ القُلوبِ» موعظه است که قلب را جلا میدهد. این قلوب، نیاز به مواعظ داد، نیاز به اندرزها و پندها دارد. این نکته مهمّی است.
راه زنده کردن قلب
امیرالمؤمنین، مولیالموالی، علیّبنأبیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) باز در آن وصیّتی که در نامه 31 نهجالبلاغه آمده و به فرزند گرامشان، امام حسن مجتبی(صلوات اللّه و سلامه علیه) مرحمت فرمودند، بیان کردند: «فی وصیتی لابنه و هو یعظه احی قلبک بالموعظه»، قلبت را با موعظه حیات بده، زندهاش کن.
پس یکی از راههایی که بالاخره این قلب بتواند از این وضع دربیاید تا توفیق داشته باشد، مناجات را درک کند، همین موعظه است. یعنی اگر گاهی ما حتیّ مثلاً در جلسه مناجات و دعا نمیتوانیم حال را داشته باشیم، برای این است که این قلب، قلبی است که گرفتار شده است. وقتی قلب گرفتار شود، معلوم است که با زبان لالیّه دعا میخواند « رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ » تحقیقیّه است « أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ ». این قلبی که جرم دارد، این قلبی که به واسطه موعظه صیقل نخورده است، با این قلب انسان بخواهد مناجات کند، معلوم است به جایی نمیرسد و حال مناجات ندارد.
پس علّت این که بزرگان ما مقیّد بودند و حتّی در بحث دعای کمیل هم همینطور بودند که حتماً قبلش موعظه کنند و مطالب و نکاتی راجع به دعا و ارتباط با پروردگار عالم را بیان کنند و بعد شروع به دعا خواندن کنند، همین است.
چون بیان کردم دعای کمیل، یک کنز خفیّ الهی بود که توسطه مولیالموالی به ما داده شد. دعای خضر نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) است. حضرت خضر، معلّمالانبیاء است، پس حتماً به همه انبیاء تعلیم داده است و بالاتر از همه، پیامبر ما هم که اشرف مخلوقات و اشرف انبیاء است، حتماً این دعای کمیل را میخوانده است. این دعا که اوّلش مِن ناحیه الله است. امیرالمؤمنین برای کمیل بن زیاد نخعی افشا کرد و اجازه داد به دست ما شیعیان برسد. لذا افتخار کنید که این دعا فقط در دست ما شیعیان است. پیامبر هم افشا نکردند تا به دست مولیالموالی، فقط برای شیعیان افشا شود.
آقای دکتر تیجانی را که میشناسید، ایشان از مستبصرین هست. ابتدا از اهل جماعت بود و بعد در دانشگاههای سعودی رفت و وهّابی شد. بعد برای تحقیق به نجف رفت و آنجا هم به این علّت رفت که مثلاً شیعهها را منکوب کند و بعد آن حالاتی که خودش تعریف کرد، برایش رخ داد و شیعه شد. ایشان گفته بود: با دو مطلب شما میتوانید همیشه با آنها محاجّه و مباحثه کنید. یکی راجع به این که چرا قبر بی بی دو عالم معلوم نیست و ماجرای فدک چه بوده و یکی هم راجع به دعای کمیل. لذا دعای کمیل، یک دعای عجیبی است. ما مفت در دستمان است و قدرش را نمیدانیم.
حالا بعضی جاها و مساجد، بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشاء، میگویند: بسم الله الرحمن الرحیم ...، دعای کمیل را میخوانیم. البته این هم خوب است و نمیخواهم بگویم بد است، چون بالاخره به تعبیر عامیانه «کاچی به از هیچی»، این باز بهتر است، عیبی ندارد، این هم خوب است. امّا بزرگان ما مقیّد بودند قبل ازدعا وعظ کنند که آن حال مناجات برای انسان بیاید.
مجالس وعظ، مجالس نور و مجالس عرشیّون است
پس این « قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ » به خاطر این است. « رَبِّ أُنَاجِیکَ بِقَلْبٍ قَدْ أَوْبَقَهُ جُرْمُهُ » یعنی با قلبی با تو مناجات میکنم که این قلب، بیچاره شده، جرم، او را در وادی هلاکت برده است. حالا چه کنیم تا به وادی هلاکت نرسیم؟ گفتم: سه مطلب، صدقه، دو رکعت نماز، مجلس وعظ. اینها را برایش درست کنیم. تغییر میبینیم، اوضاع مان درست میشود.
مجالس وعظ، مجالس نور است. حالا من راجع به این، خیلی نمیخواهم صحبت کنم. یک موقعی باید بحث مفصّل و مجزّایی راجع به آن داشته باشیم. گفتند: خود مجالس وعظ، مجالس العرشیون است و به این عنوان تبیین کردند.
وعظ خیلی خوب است. عجیب اثر دارد. البته اگر از همان اوایل باشد که غوغا میکند. امّا اگر مدام روی قلب گناه آمد، شک آمد، ریب آمد، بعد آرام آرام دیگر وعظ هم اثر نمیگذارد.
جلسه گذشته بیان کردم آن بندهخدایی که در مجلس هم آمد، گفت: من قلبم درد گرفت و بیرون رفتم، دو مرتبه آمدم، دیدم نمیتوانم، رفتم. وقتی قلبی به گناه مبتلا شد، به دنیا و حبّ دنیا مبتلا شد، انسان را گرفتار میکند. پس مواظب باشیم.
وقتی هم بیان میشود مجالس وعظ، میدانید که مجالس عالمان حقیقی است. البته نه این که مثلاً کسی تصوّر کند خدای ناکرده مثلاً مجلس فلانی، ولله نه، بالله نه، تالله نه. من که خطاب به نفس خودم میکنم. آنها که اهلند، آنها که عاملند، عالمین عامل، آنها که ربّانی هستند، آنها که نگاه به وجهشان عبادت است، آنها که حالشان، حال قدسی است، آنها که نفسشان و در محضرشان بودن، اثرگذار است.
آنوقت نگاه کنیم، ببینیم اگر ما بیرون رفتیم و یک روز گذشت و هنوز عوض نشدیم، بدانیم این قلبمان هنوز خیلی صیقل نخورده است. عرض کردم قدیم، پولها را صیقل میدادیم، امّا بعضی از آنها را هر چقدر هم زیاد روی پنبه میزدی، میدیدی نمیرود، از بس دیگر چرک شده بود، بعضی را هم تا یک ذره میزدی، میرفت. همین است. اگر گناه کمتر باشد، اگر حبّ به دنیا کمتر در قلب باشد، با یکی دو وعظ، حال انسان تغییر پیدا میکند. البته از آنجا به بعد، تازه خیلی خوشحال به وعظ است و میرود و مطالبی در پی دارد.
هیچ چیز مانند وعظ چهره به چهره، حال انسان را عوض نمیکند
عرض کردم مرحوم چلویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از شمیران بلند میشد و دائم محضر آقا میآمد. بعد دیگر آخر دید اصلاً نمیتواند فراق آقا را تحمّل کند، تصمیم گرفت نقل مکان کند و به نزدیکی محل سکونت آقا بیاید. وقتی قلب پاک باشد، دفعه اول دوم صیقل میدهد، حالا از اینجا به بعد دیگر علقه و عشق و حبّ به این سمت بیشتر میشود. امّا اگر نعوذبالله گناه اضافه شد، معلوم است حبّ به سمت گناه بیشتر میشود. بعضی هم به تعبیرخود قرآن کریم و مجید الهی «مذبذبین» هستند، گاهی اینطرف، گاهی آنطرف. این هم درد است، یک درد بسیار عظمایی که خودش جای بحث دارد که این مذبذبین چه کسانی هستند و چه خصایصی پیدا میکنند. لذا این وعظ را قدر بدانیم. مطالب وعظیه را قدر بدانیم که حال انسان متغیّر میشود.
اتّفاقاً به قول حضرت امام(مدّ ظلّه العالی) بیان فرمودند: هیچ چیز مثل مبحث چهره به چهره نیست. یعنی یک موقع نگوییم مثلاً ما از تلویزیون میبینیم و ...، نه. اصلاً این که انسان قصد و نیّت میکند و به واسطه او حرکت میکند، یعنی میخواهد. و هیچ چیزی مثل همین چهره به چهره نیست که انسان را تغییر و تحوّل بدهد و حال انسان را عوض کند.
لذا این مجالس وعظی که عرض کردم غیر از بنده که دورم خط قرمز بکشید، آنجاهایی که صاحب نفسان، اولیاء خدا هستند، اینها اثر خوبی دارد. ولله العظیم، آن که ناظر بر قلوب است میداند چه میگویم. قصدم خود رفتن به وعظ است که خود بنده بیشتر از همه نیاز دارم که انسان به این عنوان خود را طاهر کند.
خدایا! قلب ما را، قلب الهی قرار بده.
خدایا! این قلب ما را از هر نوع ریب و شک، از هر نوع بدبختی و گرفتاری، نفس دون، این اعدی عدو، پاک بگردان و صیقل حقیقی به آن مرحمت بفرما.
[2]. علل الشرائع : ١٠٩/٨.
کاربران گرامی، برای ذخیره نمودن فایل ، بر روی گزینه دانلود
راست کلیک کرده و عبارت save target as را انتخاب نمایید.