بسمه تعالی
جلسه سخنرانی شام اربعین حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : جهل
(عوامل ایجاد واقعهی عاشورا)
(11/09/94)
در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
عقل؛ درمان جهل دو وجهی!
عرض کردیم: انبیاء و اولیاء الهی آمدند تا انسان را از جهل، از دشمن بشریّت و به تعبیر امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) اعظم المصائب، دور کنند. انسان را از جهل علمی و جهل عقلی دور کنند که عرض کردیم: از نکات عجیب این است که جهل هم در مقابل عقل است و هم در مقابل علم، و ما چیزی را اینطور نداریم. مثلاً شر در مقابل خیر است، کذب در مقابلش صدق است و قس علی هذا ولی جهل دو حال دارد: جهل علمی و جهل عقلی و بیان کردیم: جهل علمی، سواد است، این که انسان سواد پیدا کند؛ یعنی همان کلّیت علم، نه علم بما هوعلم که «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ»[1] که حقیقت علم است.
نکته این است: اگر کسی به حقیقت بخواهد به علم حقیقی برسد، آن علم نورانی، نه علمی که سواد هم شاملش میشود، باید دارای عقل باشد و عقل هم بوجود نمیآید الّا به اینکه «العقل ما عبد به الرّحمن». عین عبد، عقل و علم است.
منتها یک علم کلّی داریم که به ظاهر علم است و شامل سواد، سیاهیها هم میشود، آنچه که ما میخوانیم و حسب علم کلّی تبیین به علم میشود. شاید حقیقت علم باشد که انسان را از جهل دور کند، نه ظاهر علم کلی و سواد. وقتی تبیین میشود که جهل دو حالت دارد، جهل علمی و عقلی، همین است؛ یعنی حقیقت این است: کسی از جهل علمی بیرون میرود و به علم میرسد؛ یعنی جهل در مقابل علم نخواهد داشت که حتماً آن جهل در مقابل عقل از وجودش بیرون رفته باشد. عقل که بندگان خدا به حقیقت دارند، نه مکر و تزویر.
جهل و سپاهش در پوشش عقل
امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمود: اگر من هم میخواستم، بیشتر از معاویه میتوانستم مکر بزنم ولی من اهل مکر نیستم. بعضی معالاسف رفتار معاویه را زیرکی که زیر مجوعهی عقل است دانستهاند، اتفاقاً اینکه جهل در مقابل عقل است اینجاست؛ که گاهی مکر را عقل جلوه میدهند.
مکر، سپاه جهل است، جهل، خودش را در صورت عقل، نشان میدهد؛ یعنی مکر، در صورت عقل، خود را ظاهر میکند. لذا شاید جهل در مقابل عقل این معنا را میدهد: مکر، تزویر و.. را عقل جلوه میدهد و به تصور انسان، این طور میرساند. لذا انسان تصوّر میکند طرف، عاقل است، امّا درحقیقت جاهل است و تصوّر به عقل داده میشود.
حالا یک زمانی جهل است در مقابل سواد و علم کلی و گاهی جهل است در مقابل علم حقیقی، حالا این دو حال را میشود تبیین کرد، مثلاً بیان میکنند: یک کسی از بیسوادی مردم سود میبُرد. فرد با سوادی پیدا شد، آمد در آن منطقه و گفت: مردم! بیایید تا به شما سواد یاد بدهم، طرف دید اگر مردم، باسواد بشوند، همهی دکّان و بازارش تعطیل میشود و باید تا قبل از اینکه مردم با سواد شوند کاری کند.
آمد گفت: تو میخواهی به مردم سواد یاد بدهی؟ تو دروغگو هستی، کذّابی، من مردم را جمع میکنم و اثبات میکنم تو دروغ میگویی. مردم را جمع کرد و گفت: مردم! این میگوید: من با سوادم. من میگویم: بنویسد مار، آن بیچاره هم نوشت مار (مردم هم هنوز سواد ندارند و حروف را نمیشناسند) او هم عکس مار کشید، گفت: مردم! خداوکیلی بگویید: این مار است یا این؟!
مردم هم که حروف الفبا نمیدانستند، گفتند: معلوم است، این مار است. آن نوشته که معلوم نیست چیست؟ گفت: پس بزنید این کذّاب را و از شهر بیرونش کنید.
این جهل مردم، در مقابل سواد است، جهل در مقابل علم است «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ»، امّا جهلی که مهمتر است و بوجود میآید، جهل در مقابل عقل است، که گاه آن جهّال عالم، اعمالی را انجام میدهند که بین عموم مردم تصوّر به عقل میشود که معاویه کارش این بود که مطالبش را قبلا بیان کردیم.
فساد؛ میوهی جهل است
امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «اعظم المصائب الجهل» بزرگترین مصیبت جهل است. گاهی عدّهای اختلاس میکنند، نعوذ بالله از مردم سوء استفاده میکنند، حتّی آن هایی که دین را به عنوان ممرّ درآمد قرار میدهند که چقدر در روایات ما مذموم است و فحشا و منکرات و.. اینها میوه و ثمرهی جهل است، لذا فرمود: «اعظم المصائب الجهل».
انسان عاقل، انسانیّتش را به گناه نمیفروشد
عقلای عالم میفهمند. آنها که در مقام بندگی و انسانیّت و خلیفة اللهی هستتد و خداوند میفرماید: باید بروی و برسی به مقامی که پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: «إنّ الملائکة خُدّام المؤمنین»، ملائکه خادم شما شوند.
اینکه بیان میکنند: زمان ظهور، حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)، دست میکشند و عقول مردم کامل میشود؛ این روایت تفسیر دارد، بزرگان، معانی آن را بیان فرمودند، یک معنا این است: وقتی عقل در مقابل جهل قرار میگیرد، انسان عاقل میشود و دیگر از گناه بدش میآید.
لذا این را بارها عرض کردم: وقتی مردم، در عصر ظهور، متخلّق بشوند، دختری زیبارو از یمن تا شامات به تنهایی سفر میکند امّا کسی نگاه چپ به او نمیکند، یا مثلا زکات دهنده زیاد است امّا زکات گیرنده کم است یا نیست، چون عقل که کامل شد، انسان میداند که نباید گناه کند، گناه و پستی و .. میوهی جهل است. چه در خلوت و چه در جلوت، اگر گناه کنیم جاهلیم، انسان عاقل به هیچ وجه گناه نمیکند.
به عقل نرسیدیم، اگر رسیده بودیم میفهمیدیم که با گناه از مراتب انسانی ساقط میشویم و از مقام انسانیت سقوط میکنیم. آن هفت مرتبهی مقام انسانی که آیت الله شاه آبادی در شذرات بیان میفرمایند که خروج از نفس اماره و ورود به نفس مطمئنّه و وادی ایمن قلب و ورود به روح و ورود به عقل و ورود به سرّ و ورود به خفی و ورود به اخفی که این مراتب سبعه انسانی تبیین میشود.
عاقل میفهمد، گناه کند از مقام انسانیت ساقط میشود لذا هرچه هم شیطان فریبش بدهد، فایده ندارد، هر چقدر هم این اعدا عدو، این نفس دون امر به بدیها کند فایده ندارد.
تقوا در محاصرهی فجور است
این نکته را عرض کردم: خداوند میفرماید: فألهمها فجورها و تقواها، تقوا یکی است امّا فجور جمع است. تقوا وسط است و فجور، دور تا دور قرار گرفتهاند و کار مشکل است. اگر عاقل باشد میفهمد و این ادراکات عقلانی است که میفهمد من گناه کنم در فجور گرفتارم میکند و من را از مرتبهی انسانیت میاندازد.
مثالی بزنیم، اولیاء خدا بیان میکنند چون ما با محسوسات و ملموسات سروکار داریم، اتفاقاً، این نوع مثالها خوب است. یک تاجر یا خود شما، خانهتان را میخواهید بفروشید، زمینی دارید، ملکی دارید، یا شیئی دارید، میخواهید بفروشید و بدانید، با این معامله ضرر میکنید، خب معلوم است، نمیفروشید.
بله اگر فریب بخورد، بحث جدایی است که تازه آنهایی هم که متوجّهند میگویند، باید مواظبت میکرد که فریب نخورد، میگویند: اگر عاقل و هوشیار و مواظب بود در معامله فریب نمیخورد.
عقل؛ یعنی بفهمی، گناه، تو را از مقام انسانیت سقوط میدهد و گناه نکنی
اگر کسی بداند، بالاترین مرتبهی انسانی را دارد؛ این که پروردگار عالم فرموده: «و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لأدم فسجدوا» این که بداند «ان الملائکه خدام المؤمنین»، این که بداند میرسد به آن مقامی که «انی جاعل فی الارض خلیفه» این که بداند میرسد به مقام نفس مطمئنهای که به او خطاب میشود: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی»، آنجا که دیگر نه جنّات است و نه رضوان است، اوست و پروردگار عالم و این که بداند فقط اوست که میتواند فانی فی الله شود و هیچ موجودی نمیتواند فانی فی الله شود، برای اینکه همه چیز متعلّق به پروردگار عالم است، یک بحثی است، امّا اینکه فانی فی الله شدن، در باب خفی و اخفا و اخفا تبیین به همان است که بفهمد و لذا در آن مرتبه قدسیهای است که پروردگار عالم، امور را به دست او داده «انی جاعل فی الارض خلیفه» حالا بداند، من که این مقام را دارم؛ گناه نمیکنم.
یعنی میخواهم عرض کنم: گرچه اینها را نمیشود با بُعد مادّی قیاس کرد امّا مع الاسف عرض کردم، ما با محسوسات و ملموسات سروکار داریم، از باب اینکه قریب به ذهن شود، محضر مبارکتان عرض میکنم، اگر بداند این مقام با عظمت را دارد حالا یک گناه کند این مقام را از او میگیرند، خب این جهل است.
پس این فسق و فجور و همهی اینها معلوم است که انسان را از مقام انسانیّت میاندازد، کسی که معامله گر هم باشد و عاقل باشد این کار را نمیکند، معلوم میشود، جاهل است.
علمی که باور نیاورد سواد است و از مصادیق جهل است
مولی الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) نکتهای عالی، در کلامی قصار و پر محتوا می فرمایند: «العلم قاتل الجهل» خیلی عجیب است، لفظ قاتل میآورند، کشندهی جهل علم است.
اگر انسان جدّی آگاه شود؛ یعنی بوسیلهی علم، بما هو علم، والّا جهل است؛ چون سواد ظاهری، از سوده است، خواندن سیاهی ها است، در مثال مناقشه نیست، اب العرفا آیت الله ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تبیین میفرمودند: مثلاً گاهی انسان، نزد پزشکی میرود، شاید پزشک به انسان بگوید، آقا سیگار نکش! بعد، ببیند، خودش سیگار میکشد!
بله به صورت ظاهر، مضرّاتش را هم میداند و بیان میکند امّا این جاهل است، عالم نیست، سواد دارد؛ یعنی علمش، باورآور نیست، علم باید برای انسان باور بیاورد والّا سواد است، خواندن سیاهی ها و سوده است. اگر علم بما هو علم شد، به خودی خود باور میآورد که چنین چیزی باید باشد.
علم حقیقی قاتل جهل است
جمله ای را شهید بزرگوار، آیت الله مطهری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمودند که یکی از دوستان پزشک من، زمان طاغوت، سال 50، در یک مجلسی راجع به مضرّات الکل مطالبی را خیلی عالی بیان کرد. فرمودند: بعداً که ما در خارج از کشور و برای یک کنفرانس علمی باهم بودیم، دیدم ایشان حال مناسبی ندارد، وقتی نزدیک شدم، دیدم، دهانش بوی گند آن مواد را میدهد، گفتم: فلانی تووآن مقاله و مضرات مشروب و الکل، پس چه شد؟
گفت: آنچه که گفتیم، گفتیم، اما باورش خیلی مهمّ است که ذیل این خاطره، شهید مطهری راجع به یقین و مقام یقین که ما علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین داریم و اینکه انسان به آن مقام ادراکات حقیقی برسد و باور کند، بیان میکنند.
لذا این علم حقیقی است که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «العلم قاتل الجهل» سه کلمه کوتاه، امّا پر از محتوا، علم کشنده جهل است، می کشد، جهل را از بین میبرد. این علمی که بیان میکنند، علم نوری است، العلم نور امّا علم سوادی برعکس میشود ، میشود «العلم هوالحجاب الاکبر» تازه حجاب می آورد که این علم کلّی است. لذا اصلاً خود جهل است که عامل عصیان و طغیان میشود.
جاهل؛ هر چه علم ظاهری و جایگاه و منزلتش بیشتر شود، خطرناکتر است
در کتاب اعلام الدین فی صفات المؤمنین وجود مقدّس پیغمبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «انّ الجاهل من عصی الله» انّ تحقیقیه است؛ یعنی حقیقتاً و تحقیقاٌ اینگونه است که جاهل، آن کسی است که معصیت و نافرمانی خدا را میکند، بعد حضرت اضافه میفرمایند: «وان کان جمیل المنزل عظیم الخطر» هرچند که زیبا چهره یا دارای موقعیتی بزرگ باشد.
چون گاهی موقعیت های آنچنانی دارد، یا پزشک است، یا موقعیت های مشابه، امّا خودش مبتلا است، گرفتار است، این معلوم است، جاهل است، در جهل است، بله سواد هم دارد، اتفاقاً این سواد وقتی روی هم جمع شود، گرفتار میشود، انسان، تازه مدّعی هم میشود؛ چون سواد دارد.
در اقسام جهل عرض کردم: جهل را به شش یا هفت نوع طبقه بندی میکنند، یکی از طبقه بندیهای جهل این است که ما در طبقه بندیهای علمی دو حالت داریم؛ یکی جهل در مقابل سواد است، که جهل بسیط میگویند؛ امّا جهل در جهل آن موقعی است که انسان به سواد میرسد و آن را جهل مرکب میگویند.
آن کسی که نمیداند و میگوید: نمیدانم، بلد نیستم، جهلش ، جهل بسیط است، امّا آنکه نمیداند و تصوّر میکند که میداند امّا فقط یک سوادی یاد گرفته، این جهل مرکب است، خطر آنهایی که جهل مرکب دارند، خطر بزرگی است، چون انسان باید باسواد باشد و بداند «اقرأ باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علّم بالقلم» حروف و مطالب و مسائل را بداند، حالا این «علم بالقلم» این نیست، ترجمه اولیهاش این است والا «علّم بالقلم» را باز اولیاء خدا، هفت مطلب، بیان کردهاند که سه مورد را ملّا محسن فیض کاشانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) با عنوان اصل های ثابت، برای علم بالقلم بیان کردند که باید در جای خود بحث شود.
ولی انسان، باید بداند، سواد نداشته باشد، از او سوء استفاده میکنند، مانند همان داستانی که عرض کردم مار را کشید و... امّا کسی که سواد پیدا میکند و تصوّر میکند که این علم است و فعلش با دانسته هایش نمیخواند، معلوم است که به حقیقت، نمیداند، امّا تصوّر کرده که میداند، این جهل مرکب است که خطرناکترین جهل است.
جاهل؛ با توهّم دانستن، در جهل مرکّب خود، از حقایق، محروم است و حتّی کمر به نابودی حق میبندد
حالا من هنوز جهل در مقابل عقل را بیان نکردم، فعلا ًدر مقابل علم و سواد است! حالاچرا مدّعی میشود من خودم میدانم؟ مگر ما خودمان نمیدانیم در مقابل امیرالمؤمنین میگفتند: ما خودمان قرآن میدانیم، خیلی ها حافظ قرآن بودند، هم قرآن حفظ میکردند هم قرآن می خواندند، حالا امیرالمؤمنین چه کند؟
دیشب هم عرض کردم: وقتی قرآن را به نی کردند؛ بعد هم گفتند: «کفانا کتاب الله» کتاب خدا برای ما کفایت می کند، صورت ظاهرش هم شعار قشنگ و خوبی است و در آن هم حرفی نیست، مگر بد است حکمیّت که هرچه خدا در قرآن گفته عمل کنیم؟!
امّا این قرآن چه میگوید؟ حقیقت قرآن چیست؟ آیا به ظواهر قرآن می شود تمسک جست؟ آیا ظواهر قرآن همه چیز را تبیین میکند؟ مثلاً عبارت بئر معطله چیست؟ روایات تبیین میکنند: وجود مقدس آقاجانمان حضرت حجّت ابن الحسن المهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است.
یا اینکه قرآن می فرماید: هرکه در این دنیا کور است در آخرت هم کور است آیا می شود به ظاهر آیه تمسک جست؟ «من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی» آیا می شود کسی که کور مادر زاد است یا در تصادف کور شده، در آخرت کور باشد؟ واقعاً آیا از عدالت خدا دور نیست؟ یا نه منظور، کور در دین است؟ نمیشود فقط ظواهر قرآن را گرفت.
خیلی جالب است اتفاقاً وقتی سواد ظاهری داشته باشی و مدّعی باشی در مقابل امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم قد علم می کنی. گرچه با استدلالهای تاریخی خود آقایان اهل جماعت، عرض کردیم: که معاویه یهودی زاده بوده، امّا علی ایّ حال به صورت ظاهر، مسلمان شده و خودش چیزهایی میداند یا شریح قاضی، تصوّر میکند چیزهایی میداند که فتوای قتل ابی عبدالله را میدهد.
شما فکر میکنید چرا بنیالعباس بدتر از بنی الامیه هستند؟ بنیالعباس به ظاهر عموزادگان حضرات معصومین (صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) هستند و به ظاهر برای انتقام خون ابی عبدالله با بنی امیه جنگیدند و حاکم شدند امّا همینها در مقابل امام باقر و امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیهما) به خصوص وقتی امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) آنطور گسترش علم را تبیین کردند، برای اینکه آن نور علم حضرت را خاموش کنند، کسانی را که دنیا طلب بودند، در مقابل حضرت، قرار دادند که خودش هم بیان می کند «لولا الثنتان لهلک نعمان» اگر آن دوسال شاگردی امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) نبود، هلاک شده بودم.
اگر عقل حاکم میشد؛ اسلام ناب، در عالم حاکم بود
امّا میبینید که جابر، ابی بصیر، سالها شاگردی میکنند و دریای علم میشوند، امّا هیچ ادعایی نمیکنند. هرچه هم بیان میکنند میگویند: حضرت، اینگونه بیان کرده است. خود اینها کلامیِ بزرگ ، پدرِ شیعه و... میشوند، مطالب در دستشان است امّا مدّعی نمیشوند.
اما بنی العباس با جهل مرکب برای اینکه ائمه را نعوذ بالله نستجیربالله تحت نفوذ خودشان بگیرند و در فکر خودشان کوچک بکنند، در مقابلشان کسانی را قرار میدهند که یا شاگرد حضرت، بودند یا شاگرد شاگرد آنها بودند، امّا آنها را بالا میبرند و این جهل درعالم با عنوان فرق و مذاهب بوجود می آید.
لذا تعبیر امام عظیم الشأنمان، اسلام ناب محمدی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) درست است نه فلان مذهب و فلان فرقه! اتّفاقاً این ذکاوت علمی این مرد الهی است و اینکه ما اینها را الهامات الهی میدانیم. البته میترسم یک جملاتی را بیان کنم، بعضیها گنجایش ندارند، بعد یک موقعی یک طور دیگری برداشت میشود والّا بنده اعتقاد راسخ دارم که اینها الهامات هم نیست اینها مطالبی است که حضرت فرمایش فرمودند.
اجتماع اربعین؛ زمینهی رسیدن به اسلام ناب محمدی در عالم
کما اینکه در این دوساله حضرت، فرمایش فرمودند: اربعین مردم به سمت کربلا بروند و معلوم می شود چقدر میسوزند، معلوم میشود پیاده روی، واقعاً اثر خودش را گذاشته که امثال این بیسواد را جلو می اندازند که من اصلاً اسمش را هم نمیخواهم بیاورم اینها علم که هیچ، سواد هم ندارند، فقط دنبال هیاهوها هستند، این طرف و آن طرف بیان میکند: چرا دارند اربعین را اینطور تبلیغ می کنند؟!
اتفاقاً آنچه که باعث شده بفهمند اسلام ناب چیست، همین است. امثال این نمیفهمند که چرا بوداییها هم وسط آمدند؟ چرا صائبیها آمدند؟ چرا به ظاهر مسیحیها آمدند؟
بزرگترین راهپیمایی در جهان است که در او صلح و صفا است. مردم را به خانه هایشان دعوت میکنند، چه میشناسد که او کیست؟ میخواهد شما را به خانه اش ببرد، بعد تازه میگوید: من باید پای شما را بشویم!
یکی از علما بیان میفرمود: رئیس عشیرهای بود اصرار میکرد، میخواست پای ما را بشوید، من گفتم، نه، می خواستم برای خودم کمی تنبیه کنم که یک موقع مغرور نشوم ضمن اینکه درد پا هم داشتم.
دیدم یک دفعه این شخص رفت و رو کرد به سمت حرم ابی عبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) وگفت: حسین جان! ببین زائرت بخیل است، اجازه نمیدهد من پاهایش را بشویم! گفتم: من این کار را نمی کنم که تکبر نداشته باشم.
بعضی از این میترسند، آنها میخواهند اسلام داعشی را تبلیغ کنند که اسلام نیست و اسلام یهود است. امّا این اسلام، سلم است اصلاً اسلام دوستی و محبّت است پیامبر فرمود: «هل الدین الا الحب» دین چیزی جز محبت است؟ دین حب است، همدیگر را دوست داشته باشند، باهم رفیق باشند، به هم عشق بورزند، و این عشق ورزی را ما در اولیاء خدا دیدیدم. بنده این عشق ورزی را در اولیاء خدا دیده ام که چطور عشق ورزی می کردند.
حالا ناراحتند، معلوم است، چون اثرگذاراست، این دستور خود حضرت است که این دو سه ساله حضرت امام «مدظله العالی» زیارت اربعین را بیشتر تأکید بفرمایند. به نظر بنده از خود حضرت است که امام راحل عظیم الشأن نفرمود: اسلام ناب علوی که یک عده سوء استفاده کنند، فرمود: اسلام ناب محمدی (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چون واقعاً همینطور است، پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) راجع به امیرالمؤمنین فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها» اهل بیت(علیهم صلوات المصلّین) همه متصل به پیامبرند و لذا تبیین به فلان مذهب هم غلط است.
زبان کسی که در جهل مرکّب است، به یاوهگویی گویاست
اما آنچه که جهل عظمی است و جهل مرکب بیان می شود این است که نمیداند، امّا با خواندن بعضی از مطالب دیگر تصور میکند که میداند و شاید تعبیری که در روایات شریف داریم که «الصّبیان علی المنابر» منظور این است که نمیدانی ولی همینطور یک چیزی بیان میکنی.
امّا اولیاء خدا حتّی چیزهایی که میخواستند بگویند، مزمزه میکردند که بگویم، نگویم، با اینکه میدانستند، با اینکه اینها اتّصال به علم حضرت حجّت روحی له الفداء داشتند و اتّصالشان اتّصال علمیّه بود؛ امّا باز مطالب را مزمزه میکردند که بگویند، نگویند، گاه بعضی از مطالب را به واسطه مستمع یا هرچه که احساس میشد نباید تبیین بشود، قورت میدادند، نباید همینطور دهان باز شود، شاید یکی از معانی «الصبیان علی المنابر» همین است که افکار آنها افکار بچگانه است والا نه اینکه راستی راستی بچّه روی منبر برود، اذهان آنها بچگانه است و اینها خطرشان بیشتر است.
لذا شریح قاضی فتوا به قتل ابی عبدالله میدهد، میبینیم ابوموسی اشعری به منبر میرود و درد این است که او را مقابل امیرالمؤمنین قرار می دهند! که شما بنشین کنار ما یک شیخ عالی مقام داریم، اوست که تصمیم میگیرد، نمیتوانیم شما را حکم قرار دهیم!
داشتن مبانی فکری صحیح و مقدّمات علمی حقیقی، درک صحیح تاریخ را به همراه دارد
در جلسات بعد قضیه معاویه را توضیح می دهم، اما اینها مقدمهی کار است و انصافا اگر ما با این مقدمات و این جورچین را نداشته باشیم، ادراکاتمان نسبت به مطالب تاریخ ادراکات ضعیفی میشود و آنطور که باید و شاید، درک نمیکنیم که مثلاً وقتی میگوییم امیرالمؤمنین مظلوم بود؛ یعنی چه مظلوم بود؟ همین که فقط حکومت را از او گرفتند مظلوم بود؟ یا اینکه ابوموسی اشعری را مقابل امیرالمؤمنین قرار می دهند؟
آنها که میفهمند داد میزنند و واقعاً از این داغ میسوزند. جرج جرداق این مطلب را فهمید در کتاب "صوت العدالت الانسانیه " میگوید: این درد است که در مقابل امیر المومنین ابوموسی را قرار می دهند، اگر کسی بفهمد، میداند که این بدترین مصیبت ها است و این جهل مرکب است که دو آیه خوانده یا حفظ کرده این طور مقابل حضرت بایستد.
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ!
کتاب شریف الغدیر را شیعیان امیرالمومنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) و شیعیان امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) باید بخوانند والا به این کتاب و به شیعه بودن خود اجحاف کردهاند، چون همهاش از مستندات اهل سنت است، کتابهای دکتر تیجانی مثل " ثم اهتدیت " را بخوانید و الّا لاف شیعه بودن نزنید، تحریفات وهابیّت را ببینید که خودشان هیچ ندارند.
در جریان سلمان رشدی ملعون که کتابش را بصورت داستان نوشت تا جذابیت داشته باشد و بعد امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن فتوا را دادند، وقتی مصاحبه کرد، از فتوای حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ناراحت شده بود و گفته بود: من همهی مطالب را از اسناد خودشان انتخاب کردهام. راست میگفت، ولی کتابهای آنطرفی که انتسابهای ناروا در کتبشان به پیامبر خدا داده اند و همین الان نیز بواسطهی آن حکم می کنند و دروغ است.
مانند جریان مصاحبه ای که فیلمش حدود دو سال پیش منتشر شد که یک خانم مجری که وضع حجابش مکشوف بود از یکی از این مفتیهای وهابی پرسید: شما گفتهاید: اگر خانمی در محل کار باشد و شیر هم داشته باشد می تواند به آن مردان شیر داده تا با آنها محرم بشود؟ مگر می شود؟ مفتی میگوید: شما امتحان کن تا ببینی که میشود!
این وهابی، این را از کجا گفته؟ از احادیث دروغ زیادی که به پیامبر خدا نسبت دادهاند، شما باید این کتاب " 150 صحابی ساختگی " علامه عسگری را مطالعه کنید، بله باید مطالب را دانست و پیگیری کرد، البته در این منابر نکات کلیدی اولیا خدا، که به ما رسیده را میگوئیم، که شاید در آن کتب هم نباشد ولی باید این مطالب را نیز دانست.
لذا در حدیث دروغ گفتهاند: روزی زنی نزد پیامبر خدا آمد که من پسری را بزرگ کردم و الان به سن 20 رسیده و شما الان میفرمائید که این محرم نیست چه کنم؟ پیامبر فرمود: شما فرزند کوچک دارید و شیر می دهید؟ زن گفت: بله
پیامبر فرمود: خب به او هم شیر بده تا محرم شوی! این در کتابشان هست. انسان چه بگوید؟ واقعا آدم خجالت میکشد. این درد است، جهل مرکب میشود زمینهی همان اسرائیلیات یا یهودیات که در اهل جماعت وارد شده و متاسفانه نسبتهای ناروا به پیامبر خدا می دهند. مثلا می گویند: پیامبر خدا با یکی از همسرانشان دراز کشیده بودند و در این هنگام شخصی وارد می شود، گفته شد برخیزید که غیرت الله آمد! آخر عقل هم خوب چیزی است؛ یعنی پیامبر خدا نعوذ بالله غیرت ندارد، ولی او دارد، پس چرا او پیامبر نشد؟!
عقل؛ مقابل جهل و ضدّ عصیان است
در مقابل جهل دو چیز است: اول جهل در مقابل علم که منظور علم بما هو علم است و دیگر جهل در مقابل عقل است. در جلسات مهدویت گفتیم: " العقل ما عبد به الرحمن " آنچه مقابل جهل است و ضد عصیان است؛ ضد آنچه انسان را از مقام انسانیت بیاندازد، انسان عاقل باید بگوید: من انسانم و هر چه من را از این مقام خارج کند ضد عقل؛ یعنی جهل است و میوهی جهل است هر چه میخواهد باشد، گاه الکل است، گاه قمار است، گاه ریاست و..
امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرماید: این همان میوه جهل است که خودش را بعنوان عقل نشان داده است که بزک شده و در بیابان برای فرد تشنه، سراب است؛ یعنی همانند آب است ولی وقتی جلو می روی، می بینی چیزی نیست. در روایات شریفه و کلام اولیاء الهی با عنوان مکر به آن اشاره شده است و می گوید: مثلا معاویه چقدر زرنگ بود یا مامون چقدر زیرک بود. این عقل نیست بلکه این مکر است و اتّفاقاً اینها بدون عقل بودند و خصایص آن این است: آنها که در مکر هستند آخرش ضربه میخورند. لذا آنها که با تحقیق وارد شدند، فهمیدند که از یزید و معاویه چیزی نماند و بدانید این آخر کار است و دنیا اسلام ناب محمدی را بهتر درک کرده است.
در این قضایای اخیر، چین آمده میگوید: شما بیایید و در آنجا کاری بکنید یا چچن و روسیه را ببینید. حتی اروپایی ها نیز فهمیدند این دروغ است این اسلام نیست.
یکی از خصائص حق این است که جلوه می دهد می خواستند با داعش اسلام را وارونه جلوه دهند بر عکس شد و این خاصیت حق است. حقّ، جرج جرداق مسیحی را عوض کرد، وقتی می بیند امیرالمومنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) اول می گوید قرآن های روی نیزه را بزند و بعد ابن عباس را نماینده خود در حکمیت می گوید، ولی ابوموسی در مقابل امیرالمومنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) قرار می گیرد و حکمیت اتفاق می افتد و خود آنها اعتراض میکنند، امیرالمومنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) حکمیت را قبول میکند و میفرماید: من آدمی نیستم که زیر قولم بزنم و من با مرامم، این عقل امیرالمومنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) است، که خیلیها را عوض کرده است.
عقل؛ عاقبت و نهایت دارد و متحول کننده است
عقل، عاقبت و نهایت دارد، ولی مکر عاقبت و نهایت ندارد، لذا مامون یکدفعه دید، عجب کلاه گشادی سرش رفته، او فکر میکرد امام را با چند نشان میآورد:
1. از علویون جدا میکند
2. علویون را بر ضد او می شوراند که می گویند: امام هفتم در زندان هارون بوده اما پسر امام بیاید ولایتعهدی مامون را بپذیرد، ریاست طلب است
3. پیش خودم است
4. او را با جلسات علمی منکوب می کنم
5. پذیرفته من خلیفه ام و خودش ولیعهد باشد؛ یعنی با اینکه آنها اهل علم هستند ولی من بالاترم.
مامون تعجّب کرد، امام با هر کس به زبان خودش صحبت می کند، فارسی، رومی، ترکی، یونانی، چینی، عربی، زبان های محلی حتّی نزدیکترین افراد تعجب میکنند و اباصلت میگوید: مولا! این همه زبان را از کجا می دانید؟
امام می فرمایند: من حجّت خدا هستم، حجّت خدا همه چیز را می داند. مامون تالار بزرگ درست کرده و بزرگان هر قوم را دعوت کرده و هر کدام را در جایگاهی و چندین روز پذیرایی کرده و به ظاهر هم گفته بدانید این پسر عمّ ما و ولیعهد ماست و البته امام نیز چند جا دست او را رو می کند، جلوی حضار به مامون می گوید که جواب مسأله را بدهد تا همه بدانند او نمیداند؛ یکجا مامون سکوت عمیقی کرد و به همین تعبیر جواب داد که " ما می دانیم علم نزد کیست " پس امام جواب داد.
به یونانی به آنها فرمود: خلیفه جواب را نمیداند و همه را به تعظیم واداشت آن ابهت حضرت است و علم حضرت است این انتهای عقل است و مکر؛ آخرش گرفتاری، مرگ، حماقت و از بین رفتن است .
"ما رایت الا جمیلا " تو به ما طعنه می زنی؟! بله من شاهد کشته شدن حسین بوده ام من کشته شدن ابوالفضل و دیگر برادرانم بودهام، علی اکبر، عون، جعفر و.. همه را دیده ام من کشته شدن علی اصغر را دیده ام من کتک خوردن بچه ها را دیده ام من معجر کشیدن از سر زنان و اهل بیت رسول الله را دیده ام من همه این ها را دیده ام اما "ما رایت الا جمیلا " اتفاقا این درست است مثل این راهپیمایی اربعین که بیانگر اسلام ناب محمدی است و باید که در آخر الزمان چنین راهپیمایی بزرگی برای نشان دادن اسلام ناب وجود داشته باشد معلوم می شود اسلام ناب چیست و معلوم می شود که اهل بیت کیستند..
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین»
[1]. مصباح الشریعه، ص: 16