بسمه تعالی
جلسه سخنرانی دهه سوم صفر حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : جهل (یکی از عوامل ایجاد واقعهی عاشورا)
(19/09/94)
شب بیست و نهم صفر المظفّر 1437 ه.ق
در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
اوصاف پیامبر از دیدگاه برخی از دانشمندان غربی
عن مولانا سیّد الأنبیاء، خاتم الرّسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم): «الظلم ثلاثة فظلم لا یغفره اللَّه و ظلم یغفره و ظلم لا یترکه فأمّا الظّلم الّذی لا یغفره اللَّه فالشّرک قال اللَّه: «إنّ الشّرک لظلم عظیم»، و أمّا الظّلم الّذی یغفره اللَّه فظلم العباد أنفسهم فیما بینهم و بین ربّهم و أمّا الظّلم الّذی لا یترکه اللَّه فظلم العباد بعضهم بعضا »[1].
پیامبر رحمت، به عنوان کسی که برای تمام کردن مکارم اخلاق مبعوث شد، یکی از خصوصیّاتش این است که به دنبال ترویج عدل و دور کردن ظلم در جامعه بشری بودند. امروز هم برخی از اقوال دانشمندان غربی را در مورد ایشان بیان کردیم.
جرجیس سول، دانشمند انگلیسی، میگوید: محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، بهترین و نیکوترین اخلاق را داشت. او منزّه از هر بدی و پلیدی بود. کسی بود که برای اصلاح اخلاق بشر قیام کرد و از جمله اصلاحات اخلاقی او، گسترش عدل و مبارزه با ظلم بود.
یکی از افراد دیگری که در این زمینه مطلبی را بیان کرده، دکتر بُدلی سوئدی است، او اینگونه سخن میگوید، میگوید: محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، با این صفت ممتاز است که تمامش از روی وحی است و او نه قدّیس و نه ملک بود و هیچ صفتی را که او را به غیر از بشر منتسب کنند، نداشت. او وحی خدا را تبیین میکرد و به همین خاطر هیچگونه امتیاز مادی و رفاهی بر مسلمانان برای خود قائل نبود. نه مالی از او باقی ماند و نه کاخی. شخصیّت والایش او را ممتاز کرد، طوری که او، مبارزه با ظلم و ستم و گسترش عدل را بهترین راه برای رسیدن به مکارم اخلاق تبیین کرد.
امیل برنامکارم که خاورشناس بزرگ انگلیسی است، راجع به پیغمبر اینگونه بیان میکند: من خواستم شخصیّت محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، به صورت واقعی تا آنجا که قدرت دارم مجسّم کنم، او با کمال اعتماد به خود، بزرگترین کار را در دنیا کرد و آن، این بود که مردم را به اخلاق دعوت کرد. او زندگی خود را با زحمت، از دستمزد خود میگذراند، او ثروتی نداشت و به دستمزد خود اکتفا میکرد. سرمایه او در جوانی، راستگویی، امانتداری، پاکدامنی و اخلاص بود. به خدا سوگند همین صفات کمال بهترین و پر ارزشترین ثروتهاست. آری، چنین بود اوصاف شایسته محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در میان اجتماعی که نه اخلاق داشت و نه کمال را درک میکرد. او اخلاق را گسترش داد، عدالت را برپا کرد و با ظالمان ستیز کرد.
پیامبر، بیرحمترین افراد را به مقام ایثار رساند!
اینها خصایص پیامبر از دیدگاه این افراد بود. حالا اینها را در فرمایشات و حالات خود پیامبر ببینیم. اوّلاً خود پروردگار عالم، پیامبر را به عنوان رحمت للعالمین معرّفی کرده است. پیامبری که با اخلاق و رفتار و منش خود، دیگران را به سوی خود جذب کرده بود. ایشان قبل از پیامبری هم به امین بودن معروف بود. تاریخ الدمشقیّه مینویسد: وقتی میگفتند: جاء الامین، معلوم بود که پیامبر آمدند. دیگر حتّی اسم ایشان را نمیگفتند و لقب امین را در مورد ایشان به کار میبردند. به تعبیری ضمیر مرجع خود را پیدا میکرد. یعنی در جاهلیّت هم پیامبر را به عنوان امین شناخته بودند.
پیامبری که با اخلاق کریمانه بود و خداوند در مورد ایشان فرمود: «إنک لعلی خلق عظیم». نوع رفتار، برخورد، نشستن، برخاستن، سخن گفتن و ... او، همه و همه، به عنوان انسان کامل قبل از بعثت بود.
البته معلوم است که انبیاء باید این خصایص را داشته باشند. امّا نکته بالاتر از این را بیان کنم و آن این که اصلاً انسان بما هو انسان باید اینگونه باشد ولی معالأسف ما به بیراهه رفتیم. کما این که جالب است که پیامبر عظیمالشّأن همین کار را کردند. کاری کرد همین عرب بادیهنشین جاهل قاتل تجاوزگر خونریز و بیرحم، آنچنان به اوج رفت که به مقام ایثار رسید. چون ایثار دیگر اوج است. یعنی انسان خودش نیاز داشته باشد، امّا خودش نخواهد.
دقّت کنید که انفاق، ایثار نیست. انفاق این است که انسان مقداری از مالش را میدهد. حقّ الله را داده، خمس و زکات و .. را داده، امّا انفاق و کمکی هم به دیگران میکند. این ایثار نیست. ایثار این است که انسان خودش نیاز داشته باشد و حین نیاز بدهد. این خیلی مهم است. از جان و مال خود بگذرد و ایثار کند.
ما این را دیده بودیم، برخی حتّی در همین تاریخ انقلابمان ایثار زیادی کردند، امّا شاید هنوز اسماء آنها شناخته شده نباشد. کسی که دو تا کامیون داشت، اموراتش هم خوب میگذشت. هر دو را به خاطر جنگ، از دست داد، یعنی به تعبیر عامیانه به زمین خورد، اما عندالله انسان بلند میشود، عندالله انسان بلندمرتبه است و ادّعا هم نکرد.
اتّفاقاً یکی از خصوصیّات ایثار، این است که انسان مدّعی نشود. یک موقع اگر توفیق شد و در مباحث اخلاق جلو رفتیم و به ایثار رسیدیم، بیان خواهیم کرد که ایثار چه مطالبی دارد و خصائص ایثارگران چیست که اوج انسانیّت در این مقام است که ادّعا نمیکنند و یکی دیگر از خصائضان، «لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ والاذی» است.
یکی از جانبازان عزیزی که بر اثر همین جانبازیاش به شهادت رسید، مجید اشرفی بودکه ایشان شیمیایی بود. هیچ کس اطّلاع نداشت، تا زمانی که از دنیا رفت. یکی دیگر از آقایان هم که آقای باقری بود، موجی بود و به شهادت رسید. یک بار عصبانی شده بود که چرا رسیدگی نمیکنند، دست خودش هم نبود، آنجا داد و بیداد کرده بود که اگر ما نبودیم ... . امّا بعدها دائم گریه میکرد و میگفت: من اجرم را از دست دادم و نباید اینطور میگفتم، در حالی که دست خودش هم نبوده، حالش تغییر کرده بود و موجی شده بود.
ایثار اینطور است که انسان بداند برای خداست. حالا پیامبر، جامعه جهل را اینگونه بالا برده، امّا همین پیامبری که اینقدر اخلاق و رحمت داشت و اینقدر برای زنان ارزش قائل بود - که امروز ظهر هم تاریخش را خواندیم - در مقابل ظلم اصلاً سکوت نمیکند. ما در قرآن، هیچ جایی نداریم که مثل این آیه، به اسم و بالصراحه بیان کند و بگوید: «محمّد رسول اللّه و الذین معه اشداء علی الکفار، رحماء بینهم» شدیدترین در مقابل کفّار و در میان خودشان، با رحمت و مهربانی بود.
عدالت، از منظر پیامبر اکرم
دلیلش این است که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، بالاترین مکارم اخلاق را عدل و گسترش عدل و دور بودن از ظلم میداند. لذا در تحف العقول و کتاب شریف خصال هست که ایشان تبیین میفرمایند: «من اعظم المکارم الاخلاق العدل والأخوة» عدل و برادری از اعظم مکارم اخلاق است.
به قدری پیامبر عدل را بالا و والا میداند که در مشکات الانوار آمده که میفرمایند: «عَدْلُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَةً قِیَامٍ لَیْلُهَا وَ صِیَامٍ نَهَارُهَا» ساعتی عدالت، بهتر از هفتاد سال عبادت است که در آن هفتاد سال شبهایش به نماز بپردازد و روزهایش هم روزه باشد.
لذا اتفاقاً بیان میکنند: اگر کسی عدالت نورزد، خیرات و برکاتش از بین میرود. باز در کتاب معدن الجواهر صفحه 73 آمده که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إِذَا حَکَمُوا بِغَیْرِ عَدْلٍ ارْتَفَعَتِ الْبَرَکَاتُ» هنگامی که به غیر از عدالت حکم کنند، برکتها از بین میرود. اینقدر عدالت مهم است.
به قدری این عدالت و دور شدن از ظلم مهم است که آن را از مکارم اخلاق تبیین میفرمایند و بیان میکنند که اصلاً خود عدالت، برادری میآورد. امّا معالأسف اتفاقاً آن چیزی که سبب شد مردم در مقابل حقّ و امام حقّ و امیرالمؤمنین بایستند، این بود که نتوانستند عدل را تحمّل کنند.
عرض کردیم جرج جرداق به ظاهر مسیحی - چون عرض کردیم ایشان دیگر مسلمان شده بود - راجع به امیرالمؤمنین کتابی به نام «صوت العدالة الانسانیة» نوشت. امیرالمؤمنین، صدای عدالت انسان بود، امّا تحمّل نکردند. او در آن کتاب میگوید: علی به خاطر عدل شدیدی که داشت، کشته شد؛ یعنی معالأسف مردم تحمّل این قضیّه را نداشتند.
در حالی که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» اصلاً من مبعوث شدم برای اینکه مکارم اخلاق را تمام کنم. اتمام مکارم اخلاق یعنی انبیاء قبلی هم برای همین آمدند و حالا من تمام کنندهام. انبیاء هم روششان همین مکارم اخلاق، همین برادری و دوستی بود که این با عدالت میسور است و بدون عدالت نمیشود.
غیبت فردی که عادل نباشد، جائز است!
لذا حتّی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در مورد غیبت که از بدیهاست، به تعبیری میفرمایند: اگر کسی عدالت نکند و اهل ظلم باشد، غیبت ندارد. در روایت شریفی در خصال هم میفرمایند: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ کَمُلَتْ مُرُوءَتُهُ وَ ظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غَیْبَتُه» هرکس در معاشرت با مردم به آنها ظلم نکند و وقتی با آنها سخن میگوید، دروغ نگوید و وعده که میدهد، خلف وعده نکند؛ جوانمردیاش کامل شده است. پس چنین کسی عادل است و عدالتش ظاهر گشته است.
یعنی اگر میخواهید بفهمید یک کسی عادل است یا نه، ببینید در سخن گفتن و رفتار و وعده دادنش با مردم چطور است، آیا این شخص را میتوانید به عنوان امین انتخاب کنید یا خیر. که اگر دروغ نگوید و خلف وعده نکند، جوانمرد است و عدالتش ظاهر میشود. خیلی جالب است در ادامه میفرمایند: برادری با او واجب میشود، یعنی با او باید برادر شوی.
گاهی ممکن است به تعبیر عامیانه پر عدالتش، قبای ما را هم بگیرد، امّا وقتی دیدی عدالت را دارد رعایت میکند، با او برادر شو. لذا پیامبر می فرمایند: حالا که عدالتش ظاهر میشود، دوست تو این است. برادری این نیست که بیاید با تو خلاف و غیر عدالت، رفتار کند و یا وعده بدهد و خلف وعده کند، این عدالت نیست، این اصلاً جوانمرد نیست. چون انسان باید با جوانمرد، طرح رفاقت بریزد. آنوقت میفرمایند: غیبت کردن چنین کسی، حرام است.
ملّا محسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در مقابلش اینطور بیان میفرمایند: همینطور است که اگر کسی که با مردم با عدالت رفتار نکند و وعده بدهد و خلف وعده کند، غیبتش جائز است. معلوم میشود عدالت اینقدر مهم است که اگر کسی عدالت را رعایت کرد و ظلم نکرد، غیبتش جائز نیست، امّا برعکس اگر کسی ظلم کرد، غیبتش هم جائز است.
ظلم سهگانه از لسان پیامبر اکرم
پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «الظلم ثلاثة »[2] ظلم سه نوع است: «فظلم لا یغفره اللَّه و ظلم یغفره و ظلم لا یترکه» ظلمی که خدا نمیآمرزد و ظلمی که خدا میآمرزد، ظلمی که خدا از آن نمیگذرد.
1. ظلمی که خدا نمیآمرزد
ظلمی که خدا نمیآمرزد، شرک است، « فأمّا الظّلم الّذی لا یغفره اللَّه فالشّرک قال اللَّه: «إنّ الشّرک لظلم عظیم»» این که شرک، ظلم بزرگ است، آیه شریفه قرآن است. حال، شرک یعنی چه؟ یعنی اینکه در کنار خدا کسی را قائل شوی، آن هم تازه بعد از معرفت باشد. یعنی اگر قبلش باشد، عیبی ندارد که بخواهد تحقیق کند. لذا عرض کردیم: اصول دین تقلیدی نیست، تحقیقی است. اصلاً تحقیق کنید که خدا یکی است یا سه تا، تحقیق کنید اشکالی ندارد، اما وقتی انسان متوجّه شد، دیگر نمیتواند برای خدا شریک قائل شود که ظلم بزرگی است.
گاهی شرک در روایات اینطور بیان شده که انسان هرچه را مِن ناحیه الله بیاید، قبول نکند و هرچه خودش بخواهد، ملاک قرار دهد که میگویند این نفس خود را برای خدا شریک قرار داده که مدام میگوید: من اینطور میپسندم.
ابلیس ملعون؛ اوّل مشرک عالم
اوّل کسی که برای خدا شریک قائل شد، ابلیس است، کجا شریک قائل شد؟ آنجایی که به آدم ابوالبشر سجده نکرد. اتّفاقاً صورت ظاهرش این است که میخواهد بگوید: خدایا! سجده فقط مخصوص تو است. سجده مربوط به این تازه به دوران رسیده یعنی انسان نیست. میگوید: من فقط خدا را سجده میکنم، آدم ابوالبشر را سجده نمیکنم.
به صورت ظاهر، موحدترین افراد خود شیطان است؛ چون میگوید من به آدم ابوالبشر سجده نمیکنم. امّا میگویند: این شرک است . چرا شرک است؟ چون نفسش گفت: نه، امّا خداوند متعال گفته: انجام بده. یعنی برای خدا هم شریک قائل شده است.
لذا گاهی شرک این است که انسان، آنچه پررودگار متعال بیان میکند، نپذیرد و بگوید: من میدانم این طوری باشد بهتر است.
لذا همه اینها باید در بستر معرفت باشد، ما با کسی که بی معرفت باشد، کار نداریم، ولی واقعاً اگر انسان با مباحث علمی جلو برود و با علم و عقل، از جهل بیرون بیاید و با معرفت جلو رود، میتواند به آن مقام بندگی نائل آید. لذا عبد بما هو عبد، عینش هم علم است و هم عقل، بائش، برّ است و دالش، دعوت الله و داعی الی الله است.
اتّفاقاً خیلی جالب است آن که عبد الله است، محقّقترین انسانها است و آن که عبد الله است، عالمترین و عاقلترین انسانهاست. یا اگر تخفیف بدهیم، آن که عبدالله است، علم دارد، عقل دارد و اصلاً با معرفت جلو میرود، نه بدون معرفت. نمیگوییم: کورکورانه، منتها با معرفت جلو میرود. چون میداند همه چیز دست خداست.
ابلیس ملعون متوجه است که خالق اوست. انسان هم گاهی خودش این را میفهمد. من این را بارها عرض کردم که خداوند متعال میفرماید: «فانظروا الی آثار رحمت اللّه». وقتی انبیاء میآیند، اول چیزی که پرودگار میفرماید، این است: « یتلوا علیهم آیاته»، یعنی آمده که آیات را تبیین کند. ایات یعنی چه؟ یعنی که ای انسان! بدان تو بزرگترین نشانه خدا هستی.
مگر من چه کسی هستم؟ اوّل اسپرمی که با چشم غیر مسلح دیده نمیشود و بعد لقاح با تخمک صورت میگیرد و بعد آن طور رشد و نمو و بعد از رحم بیرون بیاید و در طفولیت با آن وضعیت باشد و بعد رشد کند و بعد خدا چه فکری به او بدهد که بتواند آسمانها و زمین را تسخیر کند.
وقتی انسان فکر میکند، میگوید: من چطور توانستم موشک بفرستم، سفینه بفرستم، فضا پیما بفرستم و ... . انسان چه بوده، آیا از اوّل به قوه مخیله انسان میرسید که اصلاً میشود یک زمانی این طور شد. میشود یک زمان انسان تلویزیونهای بزرگی بسازد که آنها را تا کند و در جیبش بگذارد و بعد هر وقت خواست در بیاورد و روشن کند و ببیند و بعد دوباره جمع شود؟! امروز گفتند که نمونههای کوچکش آمده است. من قبلاً عرض کردم که انسان به آنجا میرسد و دیروز بیان کردند که آمده است.
این انسان چیست که میفرمایند از نشانههای آخرالزّمان این است که «یری الناس من المغرب الی المشرق و من المشرق الی المغرب» مردم از مشرق، مغرب را میبینند و از مغرب، مشرق را میبینند. میگویند: وقتی این روایت را بیان کردند، مردم تعجّب کرده بودند که اصلاً این چیست که مشرق و مغرب را نشان میدهد، امّا امروز با این تلفن کوچک، اینترنت، ماهواره و ...، از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق، همدیگر را میبینند و صحبت میکنند که به قوه مخیّله انسان هم نمیرسید.
لذا پروردگار متعال میفرماید: اوّل چیزی که انبیاء عظام به من و شما بیان میکنند، این است که حواستان باشد، آیات را ببینید که بزرگترین آیه، خود انسان هست. شما آیات عظمایید و نشانه بزرگ خدایید. در خودتان تأمّل و تدبّر کنید.
جدّی ببیند این زبان چیست که انسان یاد میگیرد صحبت کند و اصلاً قدرت یادگیری چیست. الآن بچّه که به دنیا میآید، از گهواره او را بردارید و به کشور دیگر مثلاً ژاپن ببرید، وقتی آنجا رشد کند، آن زبان را یاد میگیرد. این چیست؟ این فکر و ذهن و قدرت چیست که خدای متعال عنایت کرده؟!
وقتی انسان اینها را میبیند، دیگر شرک معنا ندارد. حالا چرا میگویند: ابلیس، مشرک است؟ اتّفاقاً او که به صورت ظاهر گفت: من به آدم ابوالبشر سجده نمیکنم؛ چون اطّلاع دارم که سجده فقط مختص به توست. لذا اصلاً به تعبیر خودمان، جا خورد که خداوند متعال میفرماید: «و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم»، گفت: برای چه به این انسان تازه به دوران رسیده تعظیم کنیم؟!
ببینید یک موقع انسان، کسی را میبیند که مزایایی دارد و سر تعظیم فرود میآورد، امّا شیطان با خود میگفت: این چه مزایایی دارد؟! سجده که مختص به خداست، چرا باید در مقابل این باشد؟! لذا این جورچین ابلیس به هم ریخت و آخر هم اقرارکرد که اگر اگر بنا به سجده باشد، به جای «و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم» باید بگوید: «و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لإبلیس» باید به من سجده کنند، نه به آدم که تازه به دنیا آمده، من از آتش هستم و او از گل سرد.
او یادش رفت که پررودگار عالم فرمود: «نفخت فیه من روحی»، « یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی». لذا این شد که ابلیس، مشرک شد و میفرمایند که شرک، ظلم بزرگ است و خداوند متعال آن را نمیبخشد.
میفرمایند: « فأمّا الظّلم الّذی لا یغفره اللَّه فالشّرک قال اللَّه: «إنّ الشّرک لظلم عظیم»»، شرک، ظلم بزرگی هم هست، نه ظلم کوچکی. معلوم است دیگر این از باب معرفت است و اگر ما یک مقدار تأمّل کنیم، میفهمیم که عالم، عالمی است که وحدانیّت هست. ما با با یک نگاه به خودمان و خلقت خودمان متوجّه میشویم، از روز نخستی که پایمان را در دنیا گذاشتیم و از آن دوران غارنشینی تا به این دوران آمدیم؛ چقدر پیشرفت داشتیم. ولی حیوان همان حیوانی که بوده، هست. شیر و فیل و دیگر حیوانات به همین شکل بودهاند. بعضیها ذاتاً حیواناتی هستند که با گل برای خودشان خانه درست میکنند، ولی وقتی برف و باران میشود، به وسیله غریزه میدانند باید کوچ کنند. برای اینکه میدانند سرما شده و ... . امّا کسی ندیده اینها هواپیما و چیز دیگر بسازند. انسان وقتی اینها را دید نمیخواهد خداشناس شود؟! با همین دو دو تا چهارتای ظاهری هم میشود فهمید، همینها هم کفایت میکند. پس شرک، شرک است و خدا این را نمیپذیرد و برای همین میگوید: شرک، ظلمی است که آمرزیده نمیشود.
آیا شفیع قرار دادن معصومین، شرک است؟
پس یک نوع شرک این است که هر چه خدا بگوید، انسان نپذیرد و آنچه را ملاک قرار دهد که خودش میپسندد. حالا خداوند متعال میفرماید: «لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمن» خدا شفاعت را به هیچ کس نمیدهد، مگر آن که خدا اذن دهد. حالا خداوند متعال به انبیاء و حضرات معصومین اذن داده است که شفیع باشند. آن وقت اینجا اگر وهابیّت بگوید: شرک است، نشانه حماقت است و شرک، حرف آنهاست. چون آن چه را که خدا گفته، نپذیرفتند.
مثل غالیان که امیرالمؤمنین با آنها مبارزه کرد و در تاریخ دارد که امیرالمومنین آنها را محاصره کرد و آنها را قلع و قمع کرد و گفتند: اگر میکشی هم بکش ولی ما میگوییم: تو خدایی، یعنی از بس چیزهایی دیده بودند نمیتوانستند هضم کنند.
برای همین است مطالبی راجع به حضرات معصومین هست که به ذهن بشر نمیگنجد. ولی باید بداند که خدا داده است. همین که بیان میشود: ها علی بشر کیف بشر.
یا همین که بیان میشود: شیطانی که از جنّیان بود، به صورت یک انسان پیش پیامبر آمد و گفت: من یک سؤالی دارم.
حضرت فرمودند: چیست؟
گفت: یا رسول الله! ما هر کسی را اذیّت کردیم، از انبیاء هر کسی که میآمد، میگفتند: نبیّ آخر الزّمان است و ما میآمدیم و اذیّت میکردیم. بعد از حضرت نوح مدام آمدیم و اذیّت کردیم. بعد نبیّ دیگری میآمد و تعجّب میکردیم و باز او را هم اذیّت میکردیم. باز نبیّ دیگری میآمد و او را اذیّت میکردیم و ... .
پیامبر فرمودند: حالا سؤالت چیست؟
گفت: یک شخصی میآمد و ما میفهمیدیم که این نبی، نبیّ آخر نیست. او جوان رعنایی بود، میآمد و شمشیرش را میکشید و ما میفهمیدیم و فرار میکردیم. میگفتیم: این نبیّ آخر است و میآید. بعد نبیّ بعدی میآمد و میدیدیم نه، باز هم این میآمد و شمشیرش را میکشید. نفر بعدی میآمد و میدیدیم باز این میآید و شمشیرش را میکشد. ولی حالا شنیدیم که شما خاتم الانبیائی، امّا هر چه میبینیم شما یک شباهاتی به او دارید ولی او نیستید.
امیرالمؤمنین پیش پیامبر بود و سرشان پایین بود. پیامبر فرمودند: یا علی! سرت را بالا بیاور. بعد فرمودند: این نبود؟
او تعجّب کرد، گفت: یا علی العجب! این بود؟!
حضرت فرمودند: بله، این بود که موقعی که نوح بود، بود، موقعی که ابراهیم بود، بود؛ موقعی که عیسی بود، بود؛ موقعی که دیگر انبیاء بودند، بود.
او تعجّب کرد و گفت: خدا گواه است همین بود. آخر چطور میشود؟ الآن آن هم در این سن و سال هم باشد؟
خدا میخواهد اینطور میشود. حالا این را هم به شما بگویم در زمان وجود مقدّس آقا جان، حضرت حجّت(روحی له الفداء)، اکسیری که به عنوان اکسیر جوانی است، مطرح میشود. اینها همه علمی است. «و اللّه علیم حکیم».
اعجاز هم که اعجاز میگویند، از عجز میآید؛ چون ما عاجزیم، میگویند: اعجاز و إلّا امکان دارد یک چیزی بعدها دیگر معمولی شود و دیگر از اعجاز بودن هم بیرون بیاید. اگر بگوییم: آنهایی که پنجاه سال پیش، از دنیا رفتند، به دنیا بیایند و امروز ما را نگاه کنند، اصلاً تعجّب میکنند که اینها چیست که در دست و گوش ماست. در روایت داریم: یکی از نشانههای آخرالزّمان این است که مردم راه میروند و با خودشان حرف میزنند. بعد میفرمایند: کالمجانین، مانند دیوانهها. حالا همین است دیگر، طرف دارد راه میرود یکباره میخندد و بلند بلند حرف میزند، میگویند: حال او خوش نیست، اصلاً چیزی هم دستش نیست، بعد میبینند یک گوشی کوچک کنار گوشش است. حالا ای بسا بعدها طوری شود که مثلاً از طریق قلب و سینه بگذارند و اصلاً نیاز به گوش هم نباشد و این هم صحبت کند و آن یک تکه گوشی هم نبینند.
یک موقع تصاویر سه بعدی که آمده بود، همه تعجّب میکردند. اگر انسان همینها را ببیند، تمام است. پروردگار عالم میتواند و همه، علم است. باید به آنها گفت: شرک عظیم را شما دارید که باور به این که خدا میتواند را ندارید. میگویید: مگر میشود خدا به یک نفر بدهد؟ بله، اگر خدا بخواهد به یک نفر می دهد. نمیشود؟! این، قدرتنمایی خداست.
در مثال مناقشه نیست، ابنسینا میگوید: من هر استادی میدیدم، یک هفته یا دو هفته بعد، در آن علم خودم استاد میشدم. راجع به علّامه مجلسی هم همین مطلب هست. ایشان بالای درخت بود، آمدند سؤال کنند. گفتند: خانه مجلسی کجاست؟ شنیدیم سیزده سال دارد و چیزهایی میداند، در تعجّبیم و میخواهیم از او سؤال کنیم.
خانه خودشان را به آنها نشان داد. در اتاق نشستند، او رفت و عبایی بر دوش انداخت و آمد. گفت: حالا بفرمایید.
گفتند: آقا زاده! ما با مجلسی کار داریم.
گفت: خودمم هستم. مگر نگفتید جوان است، منم.
گفتند: پس دو تا سؤال شد، یکی تو بالای درخت چه میکردی؟ یکی سؤالهای علمی ما.
گفت: آن خصوصیّت بچّگی من است. جوان هستم، جنب و جوش دارم و بازی میکنم. آن را خدا قرار داده است. کما این که خصایص جوانی، مسنّی، پیری و ... هم چیزهای دیگر است.
ابنسینا هم هیمن حالت را داشته است. قانون در طب مینویسد که هنوز که هنوز است برخی از مطالب قانون، معلوم و مشهود نیست. کتاب شفای او در منطق و فلسفه است. در حالی که به ظاهر پزشکی با فلسفه جوردرنمیآید.
خود ابنسینا میگوید: من در هجده سالگی حافظ کلّ قرآن شدم. او یک شاگردی دارد که میخواست او را امتحان کند، مدام او را وسوسه میکرد که تو یک ادّعایی بکن که من پیغمبر هستم. یک روز در زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود، به او گفت: برو و برای من آب بیاور.
آن موقع هم اینطور نبود که همه چیز در دسترس باشد و تهیّه آب سخت بود و ... . گفت: استاد! الآن سرد است، شما آب بخورید، قولنج میکنید و ... .
گفت: تو برای من که خودم پزشک هستم، میگویی؟!
دو مرتبه گفت: بعد اینطور و آنطور میشود. گفت: برای من میگویی؟
گفت: استاد! اشکال ندارد، تذکار که خوب است.
ابنسینا گفت: عیبی ندارد، من بر عطشم صبر میکنم و از خدا قوّت و قدرت برای تحمّل دو چیز میخواهم، یکی تحمّل عطش و یکی تحمّل تو به عنوان شاگرد.
اذان شد، وقتی اذان گفتند که آن موقع مثل الآن بلندگو و ... نبود، مؤذّن بر روی منارهها میرفت و اذان میگفت. ابنسینا رو به آن شاگرد کرد و گفت: تو این پیغمبر را میبینی که دارد اسمش را میآورد؟ این پیغمبر، چنین مریدی دارد که در برف و سرما بلند میشود و از این مأذنه بالا میرود و اذان میگوید. من به تو گفتم: برو آب بیاور، من تشنه هستم، هزار تا دلیل و برهان آوردی، دو مرید مانند تو باشد، پیغمبری خداحافظ!
2. ظلمی که خدا آن را میبخشد
« و أمّا الظّلم الّذی یغفره اللَّه فظلم العباد أنفسهم فیما بینهم و بین ربّهم» ، خدا گناهی را که بین خودش و خدایش باشد، میآمرزد. البته این به این معنا نیست که دائم گناه کند، بلکه اگر واقعاً اشتباه کرده و بعد توبه کند، خدا میآمرزد.
3. ظلمی که خدا آن را رها نخواهد کرد
«و أمّا الظّلم الّذی لا یترکه اللَّه فظلم العباد بعضهم بعضا»، خدا ظلم برخی بر برخی دیگر را ترک نمیکند. یعنی خدا او را رها نمیکند. اگر هم کسی بگوید: من بخشیدم، خدا میگوید: من ترک نمیکنم.
یکی از مواردی که به وجود آمده، بحث این است که اگر کسی ظلم کند و عدالت را در جامعه گسترش ندهد، خدای متعال از او نمیگذرد. لذا یکی از چیزهایی که دشمن درست کرد برای این که دین را زایل و ضایع کند، سه نوع ظلم در همین ظلم به مردم است که در نهجالفصاحه بیان شده است:
1. ظلم انسانی که دین را واژگون جلوه دهد، مانند همین داعشیها که دین را به حالت بدی جلوه میدهند.
2. ظلم یک عدّه حاکم بر مردم باشند، ولی عدالت نکنند.
3. ظلم کسانی که ظلم اینها را ببینند و سکوت کنند.
ببینید الآن ظلم داعشیها یک نوع ظلم است. ظلم یک عدّه از مسئولان هم نوع دیگری است، کسانی که اصلاً رنج مردم را نمیدانند. مراقب باشید که انتخاب اینها مجدّد ظلم است، ظلم به انسانها و ظلم به خودتان است. آن کسی که خیلی راحت میآید، میگوید: من هزار میلیارد دارم و وزیر میشود. یا کسانی که مولتی میلیارد میشوند و اصلاً فقر فقرا را نمیفهمد و این نمایندهها هم اینها را تأیید میکنند، ظلم است. مواظب باشید که به چنین نمایندههایی رأی ندهید. این به خدا قسم، ظلم است. بگردید ببینید کدام نمایندهها به اینها رأی دادند. کاری هم نداریم کدام جناح هستند، ببینید چه کسانی بودند، آیا باید سکوت کنیم؟!
آیا اینها همان مواردی است که امام راحل عظیمالشّأن و یا الآن امام بیان فرمودند؟ شما زندگی ساده این دو سیّد عظیمالشّأن را ببینید. باور کنید از زندگی برخی مراجع سادهتر است. آنوقت برخی خانههای آنچنانی، شرکتهای آنچنانی و ... دارند. خیلی جالب است که برخی از دزدها، دزدگیر هم میشوند. خودشان غارت کردند و خوردند و بردند، الآن هم دو مرتبه وزیر شدند. طرفی که میآید میگوید: من هزار میلیارد دارم، باید از او سؤال کرد: قبل از انقلاب، این هزار میلیارد را داشتی؟ یا نداشتی و همینطور اضافه کردی؟ اصلاً بعد از انقلاب چقدر داشتی؟ آیا بعد از وزارتت یک باره اینطور گل کردی؟ معلوم میشود به برخی در جاهای دیگر داده و حالا به او برگردانند. منتها سهمی هم به آنها داده است. حالا چنین کسی بیاید اعلام کند، حالا که دارید من را وزیر میکنید، بدانید که من اینقدر میلیارد دارم، حالا بعد از این وزارتش، چهار سال دیگر ببینیم چه خبر خواهد شد. دیگر اصلاً ... . آنوقت اینها با آن شرکتهای نفتی آنچنان و ... . دزد تازه میآید دزدگیر میشود، خیلی عجیب است. این سومین ظلم را خدای متعال نمیگذرد و تعارف ندارد، باید مواظب و مراقب باشیم.
«السّلام علیک یا رسول اللّه(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)»
من مخصوصاً روایات پیامبر را آوردم، چون دیدم پیامبر عظیمالشّأن این همه برای خدمت کرده، واقعاً ظلم است که فرمایشاتشان فراموش شود. پیامبری که برای عدالت تلاش میکردند. پیامبری که میفرماید: از مکارم اخلاق، عدالت و اخوّت استو اصلاً بدون عدالت، اخوّتی به وجود نمیآید.
همین هم ظلم به رسول الله است که امام مجتبی باید در مدینه، غریب و مظلوم واقع شود. یا بعد از این که پیامبر اینها را رشد و نمو داد، به واسطه جهل عقلانی ادّعای أنانیّت کنند و گرفتار نفس شوند و امام حسن مجتبی باید در مدینه راه بروند، به ایشان سلام نکنند و وقتی هم حضرت سلام کنند، جواب سلامشان را بگویند: «و علیک السلام یا مذّل المؤمنین»، چقدر درد است! همین مردم دیدند امام حسن روی دوش پیامبر است. بارها دیدند که پیامبر به ایشان و امام حسین، میفرمودند: سیّدان شباب اهل الجنّه. همین مردم دیدند که وقتی سجده پیامبر طول کشید، بعد از نماز پرسیدند: در سجده وحی آمد؟ فرمودند: نه، این دو سیّد بر روی دوش من بودند. برخی ناراحت شدند و تعجّب کردند که دستشان را میگرفت و پایین میآورد. فرمودند: شما چه میدانید؟! اینها مگر فقط نوههای من هستند؟! اینها سیّدان شباب اهل الجنّه هستند. من خواستم اینها خودشان آرام پایین بیایند. اینها را شنیدند، اینها را دیدند، امّا ببینید چه شد که آن وجود نازنین، در مدینه غریب است!
«السلام علیک یا أبامحمّد، یا حسن بن علی(علیه الصّلوة و السّلام)»
. نهج الفصاحه، حدیث: 1924
. نهج الفصاحه، حدیث: 1924