شرح دعای ابوحمزه ثمالی
شب 7 رمضانالمبارک 1437 جلسه: چهارم 24/03/95
« أَدْعُوکَ یَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاً خَائِفاً»
رغبت، ودیعهی الهی در قلوب انسانها
در باب اتّصال به پروردگار عالم، رغبتی نیاز است که این رغبت، انسان را به عمل وابدارد. بیان کردیم: ثمرهی معرفت، رغبت است. تا جدّی معرفت پیدا نکند، اشتیاقی برای او ایجاد نمیشود و تا اشتیاقی ایجاد نشود، رغبتی برای او به وجود نمیآید.
منتها یکی از مطالبی که عامل میشود انسان از رغبت به خدا دور شود، رغبت به دنیاست. در جلسهی گذشته، راجع به رغبت به پروردگار عالم روایاتی را بیان کردیم. جای این رغبت به دنیا، باید زهد باشد تا رغبت به خدا به وجود بیاید.
ظاهر امر این است که رغبت در وجود انسانها، یک ودیعه از جانب خداست. منتها یا رغبت به سمت خدا میشود و یا رغبت به سمت دنیا. این که انسان علاقه داشته باشد (بیان کردیم که رغبت یعنی علاقه داشتن)، امری طبیعی است و طبعاً انسان در دنیا علاقهمند میشود، امّا یا به خوبیها علاقهمند میشود و یا به بدیها. چون خود این رغبت، ودیعهی الهی در قلوب انسانهاست.
اگر رغبت به پروردگار عالم و خوبیها داشت، زاهد در دنیا میشود. امّا اگر رغبت به دنیا داشت، معلوم است که قلب نمیتواند هم حبّ به خدا و مطالب الهی و طهارت را داشته باشد و هم رغبت به دنیا داشته باشد؛ چون جمع ضدّین، محال است.
لذا اصل رغبت که ودیعه است و موجود است، امّا این انسان است که باید ببیند چگونه این رغبت را پرورش بدهد.
زهد ورزیدن و آسایش قلب و جسم!
پیامبر عظیمالشّأن، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چقدر زیبا فرمودند: «الزُّهدُ فى الدنیا یُرِیحُ القَلبَ والبَدَنَ ». نکتهای که ما در مورد آن، اشتباه میکنیم، این است که فکر میکنیم زهد در دنیا، فقط روح را آسایش میبخشد، در حالی که زهد در دنیا، برای بدن هم خوب است.
حالا فرمایش حضرت را حسب آنچه که اولیاء فرمودند، توضیح میدهم: «الزُّهدُ فى الدنیا یُرِیحُ القَلبَ والبَدَنَ »، زهد در دنیا باعث آرامش و آسایشی در قلب و تن انسان میشود. برعکس آن چیست؟
حضرت در ادامه میفرمایند: «والرَّغبَةُ فیها »، یعنی رغبت به دنیا (هاء، به دنیا برمیگردد)، « تُتعِبُ القَلبَ والبَدَنَ»، باعث سختی و تعب قلب و جان میشود و آنها را به سختی و رنج میاندازد.
رغبت به دنیا، کلید رنج!
امیرالمؤمنین، علیّبنأبیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) نیز فرمودند: «الرَّغبَةُ مِفتاحُ النَّصَبِ»، رغبت به دنیا، کلید رنج است.
لذا اینطور نیست که وقتی انسان رغبت به دنیا پیدا کرد، برای او آسایش ایجاد شود. اتّفاقاً برایش رنج پیش میآید.
خصوصیّت رغبت، هم در باب الهی و هم در باب دنیوی، این است: هر کسی که رغبت و علاقه در وجودش آمد، به خاطر آن علاقه، تلاش میکند. تا انسان به چیزی علاقه پیدا نکند، تلاش نمیکند. وقتی به چیزی علاقه پیدا کرد، تلاش میکند که به آن برسد. این، یک قاعده و دو دو تا، چهارتاست.
حال، این تلاش در دنیا به جایی نمیرسد؛ چون خود دنیا گفته که من به شما کام نمیدهم. کما این که به پیشینیان شما هم کام ندادم. به تعبیر روایات، دنیا، عروس هزار چهره است و همه را دم حجله برده و کشته و به کسی کام نداده است.
دلیل این است که افراد وقتی به دنبال دنیا و مادیّات میافتند، روز به روز به سختیشان اضافه میشود. من و شما ظاهرش را میبینیم و فکر میکنیم اینها چه خانه و ماشینی دارند. نمیدانیم که اینها درون خودشان چه غوغایی دارند. دائم درگیر هستند، دائم باید با دیگران در تماس باشند، دائم باید مراقب باشند که کسی بر سرشان کلاه نگذارد و چکشان برگشت نخورد، دائم سر موضوعی با کسی مشاجره دارند و ... . مدام احساس میکنند که دارند شکست میخورند، رقیب برایشان آمده و ... . میتوانید از این کسانی که ثروتهای آنچنانی دارند، سؤال کنید، مدام مشغول هستند و ما فقط ظاهرش را میبینیم.
لذا رغبت به دنیا رنج دارد و این را امیرالمؤمنین، آن علم الله فرمودند، «الرَّغبَةُ مِفتاحُ النَّصَبِ». رغبت، کلید رنج است. آنها که به دنیا رغبت میورزند، خودشان را به تعب و زحمت و رنج میاندازند و گرفتار هستند. البته به ظاهر دوتای آنها چهارتا میشود، امّا باور کنید آرامش ندارند. استثناء هم ندارد، به یقین صددرصد، تمام آنهایی که به دنبال دنیا میروند، هیچکدام آسایش ندارند. میخواهند دو تا را چهار تا، چهار تا را شش تا، شش تا را هشت تا بکنند، یعنی مدام میخواهند اضافه کنند. لذا آسایش ندارند.
آسایش، این است که از آنچه داری، بهره ببری. امّا اینها اینگونه نیستند و بهره نمیبرند. دائم دنبال جمع کردن هستند، «الذی جمع مالا و عدّده». مدام به زحمت و رنجش خاطر میافتند. امیرالمؤمنین میفرمایند: بالاترین رنجش، رنجش فکر است که فکر انسان مشغول باشد. رنجش جسمی، رنجش نیست، تازه آن کسی که از بدنش کار میکشد و سر کار میرود، بدنش را قوی میکند. امّا بالاترین رنجش، رنجش فکر است که مشغول شود.
لذا تمام ثروتمندان عالم، فکرهایشان مدام مشغول است و در حال رنج هستند. اتّفاقاً دیگر کاری به پاییندستهای خود ندارند و مدام به رقبای خود نگاه میکنند. امّا امیرالمؤمنین فرمودند: در علم، به بالادست نگاه کن و در ثروت، همیشه به پاییندست نگاه کن. اینها که رغبت دنیا در وجودشان میآید، برعکس هستند، همیشه به بالادست و یا رقیبی که مساوی هستند، نگاه میکنند. میخواهند جزء چهار، پنج نفر ثروتمند دنیا باشند. یا در کشور خودشان، مثلاً جزء ده نفر اوّلیّه ثروتمند کشورشان باشند. اصلاً اینها دائم در تعب و رنج هستند و ما صورت ظاهر فکر میکنیم که آسایش دارند و خانهی فلان دارند و ... .
یکی از خصوصیّات بشر این است که بعد از مدّتی، به هر چیزی عادت میکند. لذا آن خانهی دو هزار متری هم بعد از مدّتی برای ما عادی میشود. اوّلش بهبه و چهچه هست که چه شده و چگونه است و چه گچکاریهایی دارد و ... . بالاخره همین ماسه و سیمان و گچ را برداشتند و به آن، حالت دادند. اوّلش انسان در تعجّب است، امّا بعد دیگر عادی میشود.
لذا ثروتمندان دائم در تعب و رنج و سختی میافتند، اوّلاً میخواهند اینهایی را که دارند از دست ندهند، ثانیاً آن را اضافه کنند، ثالثاً دیگران کلاه بر سرشان نگذارند و ... . دائم چنین درگیریهایی دارند. شما از درونشان خبر ندارید و فکر میکنید راحت زندگی میکنند. اتّفاقاً آنهایی که ندارند، راحتتر زندگی میکنند؛ چون فقط یک درد دارند که ندارم. امّا آن که دارد، آنقدر درد دارد که من و تو خبر نداریم.
من یک مرتبه این مطالب را در جمعی که افرادی مولتی میلیاردر و ... حضور داشتند، بیان کردم، یکی از آنها بعد از سخنرانی گفت: آقا! خدا وکیلی شما خودتان یک تاجر بزرگی هستید! گفتم: خیر، این حال شما معلوم است چه حالی است. رنگ رخساره نشان میدهد از سرّ درون. به تعبیر عامیانه نخوردیم نان گندم، دیدیم دست مردم. ما هم دیدیم و میدانیم چه حالی دارید.
لذا رغبت به دنیا اینطور نیست که تصوّر کنیم زندگی را برایمان آسان میکند. حضرت میفرمایند: «والرَّغبَةُ فیها تُتعِبُ القَلبَ والبَدَنَ»، قلب را هم به تعب میاندازد و دائم در فکر است، بدنش هم میلرزد که چنین شود. معلوم است فکری که آسایش نداشته باشد، آرامش و آسایش بدن را هم میگیرد. این، یک قاعده است.
لذا اکثرشان هم مریضیهای خاصّی دارند و والله لذّت نمیبرند. از غذاهایشان هم لذّت نمیبرند. من و شما امکان دارد از سفرهی افطاری سادهمان که مثلاً آش رشته و حلیمی هم دارد، لذّت ببریم، امّا آنها از سفرههای رنگین هم لذّت نمیبرند، میخورند، ولی لذّتی نمیبرند و در تعب هستند (البته بینی و بین الله من از تبیین این مطالب خوشم نمیآید، امّا به هر حال چون ما دنیوی هستیم، مجبوریم که این مثالها را بیان کنیم).
پیامبر میفرمایند: «والرَّغبَةُ فیها تُتعِبُ القَلبَ والبَدَنَ»، امیرالمؤمنین میفرمایند: «الرَّغبَةُ مِفتاحُ النَّصَبِ». آن کسی که رغبت به دنیا داشته باشد، هم قلبش به تعب میافتد و هم بدنش.
امّا زهد در دنیا چه؟ «الزُّهدُ فى الدنیا یُرِیحُ القَلبَ والبَدَنَ »، راحت هستند. در دنیا، آسایش دارند، هم قلبشان و هم بدنشان. یعنی چه که اگر زهد داشته باشند، هم قلب و هم بدنشان در آسایش است؟ چون این، خصوصیّت زهد صحیح است که دیگر حرص نمیزند و آرامش دارد.
زهد بیجا، یکی از فریبهای شیطان است
من بارها بیان کردم و تأکید دارم که همیشه کنار «زهد» باید لفظ «دینی» هم باشد، زهد دینی، نه زهد بیجا. زهدی که دین بیان میفرماید. چون بعضیها زهدهای بیجا دارند. مرتاضها هم به صورت ظاهر زهد دارند، امّا زهد آنها زهد تأیید شده توسّط دین نیست. منظور ما آن زهدی است که دین بیان میفرماید. فرمودند: «لا رهبانیة فی الاسلام».
اصلاً عبد همین است و من بارها بیان کردم که عبد، دو بال پرواز دارد، یکی ادب و دیگری اطاعت است. عبد شدیم، مطیع هستیم و هر چه دین گفت، میپذیریم. دین میگوید: این کار را انجام بدهید و زهدتان در این حد باشد، میگوییم: چشم. بیشتر جلو نرو، چشم و ... .
چون اگر زهد، زهد غیر دینی شد، از فریبهای شیطان خواهد بود، از همان همزاتی که در ذکر روزانه میگوییم: «اعوذباللّه السّمیع العلیم من همزات الشّیاطین و اعوذ باللّه أن یحضرون إنّ اللّه هو السّمیع العلیم». بیان کردیم که شیطان، مبدع جنگ نرم است و بلد است با انسانها نعوذبالله چگونه بازی کند. یک راهش هم همین است، وقتی میبیند که کسی از طریق گناه، جلو نمیآید و میخواهد بندهی صالح خدا شود، گاهی از طریق زهد بیجا او را زمین میزند. این، خیلی مهم است.
لذا اگر انسان دقّت کند و عبدالله شود، دو بال برای بندگی خود خواهد داشت، یکی ادب و دیگری اطاعت. هم مؤدّب خواهد بود هم مطیع است و هر چه خدا گفت، انجام میدهد.
کسی که در دنیا، زاهد نشد؛ حریص میشود و آرامش ندارد
اگر کسی، این زهد دینی را نسبت به دنیا داشت، هم قبلش آرام است و هم بدنش. چون وقتی زاهد شد، دیگر دنبال حرص نیست. کسی که در دنیا، زاهد نشد؛ حریص میشود. این، قاعده است.
زهد هم همانطور که بیان کردیم به معنی نداشتن نیست، بلکه به معنای به دنیا دل نبستن است. لذا فرمودند: «الزُّهدُ فى الدنیا یُرِیحُ القَلبَ والبَدَنَ »، با زهد در دنیا، هم قلب راحت میشود و هم بدن آسایش دارد. «والرَّغبَةُ فیها تُتعِبُ القَلبَ والبَدَنَ»، رغبت به دنیا، هم سختی برای بدن میآورد و هم روح. برای همین است که بیان کردم تمام ثروتمندان، بلا استثناء، در تعب روحی هستند که همین مسئله، تعب بدنی هم برایشان ایجاد میکند. هر کس به دنبال دنیا افتاد، آرامش ندارد. این را میتوانید از خودشان بپرسید. خدا گواه است آرامش ندارند.
اتّفاقاً هر چه بیشتر هم به دنبال دنیا بروند که بیشتر بیندوزند و از همردیفان خود جلو بیفتند، رنج و تعبشان هم بیشتر است و آرامش نخواهند داشت. چون اینها مدام میخواهند از رقیب خودشان عقب نیفتند، به بالادستی خود نگاه میکنند و لذا تعب و زحمتشان بیشتر میشود. اینقدر به دنیا مشغول میشوند که یک مرتبه میبینند شصت، هفتاد سالشان شده و متوجّه نبودند. چون دینا، خیلی آنها را مشغول میکند. جمع هم میکنند، امّا از آن، استفاده نمیکنند و آرامش ندارند. بیان کردم امکان دارد که سفرههایشان هم رنگینتر باشد امّا لذّت هم نمیبرند. این، قاعده است و حتمی و صددرصدی است. چون اگر غیر این باشد، نعوذبالله خلاف فرمایش پیامبر هم میشود که فرمودند: «والرَّغبَةُ فیها تُتعِبُ القَلبَ والبَدَنَ».
ثروتمندی که بعد از اتّصال به ولیّ خدا تازه به آرامش رسید!
مرحوم حاج آقای حلوایی هم نکتهای را خودشان در همین زمینه بیان کردند. قبلاً بیان کردم که دلیل این که ایشان با آیتالله العظمی ادیب آشنا شدند، این بود که از پدرشان اطاعت کردند. ایشان میخواستند به حوزه بروند، پدرشان در بازار بودند و مخالفت کردند. ایشان هم دیگر پیش پدر در بازار ماندند و یک مرتبه پیش آقا سیّد علی نقی تقوی که خداوند رحمتشان کند، رفتند و گفتند: من میخواهم به حوزه بروم، امّا پدرم مخالفت میکند. ایشان فرموده بودند: تو به حوزه هم که میخواهی بروی، برای بندگی خدا میروی، بندهی خدا حرف پدر را گوش میکند. لذا حرف پدر را گوش داد و خدا هم برایش استادی مانند آیتالله العظمی ادیب را قرار داد.
آیتالله العظمی ادیب، بزرگانی را در نجف پرورش داد، مانند آیتالله العظمی سیّد عبدالاعلای سبزواری. دو دوره در آنجا شاگردان عرفانی را تربیت کرد که غوغا و محشر بودند. بعد در ایران هم سه دوره، شاگردانی مانند آیت الله حقّ شناس و حاج شیخ رجبعلی خیّاط و ... را داشت. مرحوم حاج آقای حلوایی هم به محضر ایشان آمدند.
مرحوم حاج آقای حلوایی ابتدا در شمیرانات مینشستند و بعد برای نزدیک شدن به ابوالعرفا به صابونپزخانه آمدند. آقا فرموده بودند: چون شما در ابتدا آنجا مینشستی، حالا که پیش ما آمدی، به خاطر خانواده، خانهی بزرگتری بگیر. ایشان هم وقتی خودش را به ولیّ خدا سپرده بود، دیگر مطیع بود. ما (خودم و امثال خودم) به ظاهر میگوییم: بله، هر چه شما بگویید و نسخه بدهید، عمل میکنیم، امّا بیرودربایستی دروغ میگوییم. اطاعت نمیکنیم. بیان کردم که دو بال بندگی، اطاعت و ادب است. قبول نداریم که باید اطاعت کنیم. امّا ایشان اطاعت کرده بودند و وقتی به صابونپزخانه آمدند، خانهی بزرگتری گرفتند.
لذا وقتی آمدند، همهی مطالب را به آقا سپردند. خود مرحوم حاج آقای حلوایی بیان کردند: من، قبل از آن، دائم در رنجش و سختی بودم که چه میشود و کلاه سرم نرود و ... . تا میدیدیم یکی از بازاریها ورشکست میشد، میگفتیم: نکند ما اینگونه شویم. تا میدیدیم کسی که فقط اسمش را هم میآورند، اعتبار بود و حتّی نیاز نبود دستخط بدهد، ورشکست شده، در استرس میافتادیم. امّا از وقتی دیگر همه را به خود آقا سپردم، آرام شدم.
یعنی مؤمنین هم اگر ثروتمند باشند، در این تعب میافتند و گرفتار میشوند. این، یک قاعده است. دنیا، این را نشان داده است. میتوانید از خودشان هم سؤال کنید، تنها آنها را پیدا کنید و بگویید: تو که ثروتمند هستی و میلیاردری، حضرت عبّاسی بگو این تعب قلبی و جسمی را که پیامبر فرمودند، صحیح است یا خیر؟ آیا تو آرامش داری یا همیشه میترسی که دائم چنین و چنان نشود؟
امّا زهد حقیقی اینگونه نیست و آرامش به دنبال دارد.
هر اتاق اضافی که در این دنیا داشته باشیم، در آخرت باید آن را بر روی دوشمان حمل کنیم
بیان کردیم که اوّلاً رغبت برای همه هست و این ودیعهی الهی در قلب همهی انسانهاست، منتها یکی رغبت به خوبیها و یکی هم رغبت به دنیا دارد.
یپغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إنَّ الزاهِدَ فی الدنیا یَرتَجِی ، و یُرِیحُ قَلبَهُ و بَدَنَهُ فی الدنیا و الآخِرَةِ ، و الراغبَ فیها یُتعِبُ قَلبَهُ و بَدَنَهُ فی الدنیا و الآخِرَةِ». بى رغبت به دنیا به آنچه نزد خداست، امیدوار است و جان و تن خود را در دنیا و آخرت آسایش دهد و کسى که به دنیا راغب باشد، تن و جان خویش را در دنیا و آخرت به رنج افکند.
در روایت دیگری، حضرت صادق القول و الفعل میفرمایند: فردای قیامت، آنهایی که بیش از اندازه برای معونه زندگیشان خرج میکنند و خانهشان بزرگتر از آنچه که باید باشد، هست، مثلاً دو اتاق نیاز دارند، امّا سه اتاق داشته باشد، به ازای هر اتاق اضافه، بر روی دوشش آن خانه را قرار میدهند و برایشان تعب است. این را عارف باللهای نگفته، بلکه امام معصوم فرمودند. البته حالا هر کس هر چقدر نیاز دارد، گاهی پنج، شش فرزند داری و سه اتاق نیاز است که آن، ایرادی ندارد.
امیرالمؤمنین به خانهی یکی از محبّینشان رفتند و وقتی خانهی آنچنانی او را دیدند، فرمودند: خودت را گرفتار کردی. حضرت میخواستند برگردند، او نگذاشت و حضرت گفتند: اگر میخواهی فردای قیامت، گرفتار نشوی، پس اتاقهای اضافی خود را به دیگران بده، او هم این کار را کرد.
زاهد در دنیا، امیدوار به لطف خداست
لذا پیامبر فرمودند: آن کسی که زاهد است، همیشه به لطف خدا امیدوار است و میداند که عمل ما هیچ چیزی ندارد، امّا امید به لطف خدا دارد. پس حسب فرمایش پیامبر اکرم، یکی از خصوصیّات زهد در دنیا، رجا و امیدواری به لطف خداست، «إنَّ الزاهِدَ فی الدنیا یَرتَجِی».
زهد در دنیا و راحتی قلب بدن در دنیا و آخرت!
در ادامه میفرمایند: زاهد در دنیا، جان و تن خودش را هم در دنیا و هم در آخرت، در آسایش قرار میدهد، و یُرِیحُ قَلبَهُ و بَدَنَهُ فی الدنیا و الآخِرَةِ. اگر این فرمایش پیامبر به تعبیر امروزیها، عملیّاتی شود، یک نکته دارد و آن، این که دیگر فقری در جامعه نیست. اگر من فقط به اندازه وسع خودم بخواهم و دیگر بیشتر از آن را نخواهم، همه چیز درست میشود. حالا بیشتر داشته باشم که چه شود؟!
بعضی از وسع خودشان بیشتر هم دارند، امّا حتّی به فرزندانشان هم کمک نمیکنند. اصلاً ثروتمندانی که مدام به سمت دنیا میروند، به فرزندان خودشان اعتماد ندارند. حاضر هستند امور کارهای خودشان را به غریبهها بسپرند، امّا به فرزندانشان اعتماد نمیکنند. عجیب است! رغبت به دنیا، چنین خصوصیّاتی دارد.
امّا اگر به اندازهای که نیاز داری، داشته باشی، دیگر آرامش پیدا میکنی و میگویی: برای چه مدام بدوم؟! البته من نمیگویم که انسان به دنبال کار نرود، اشتباه نشود. امّا برای خودش مدام ندود. وقتی به اندازه خودش داشت، به فرزندش بدهد، به ارحام بدهد، به مؤمنین آبرومند و محبّین اهلبیت بدهد و ... . چنین کسی آرامش هم پیدا میکند، هم در دنیا و هم در آخرت. فردای قیامت پروردگار عالم میداند که او چگونه زندگی کرده است، میگوید: به تو دادیم، ولی تو زاهدانه زندگی کردی. زاهدانه هم یعنی به اندازهی معونهی زندگی، طوری که آبرومندانه باشد.
البته برخی آبرومندانه را هم اشتباه برداشت میکنند و میگویند: حالا که باید آبرومندانه زندگی کرد، پس من باید خانهی آنچنانی داشته باشم. این هم باز فریب دادن خودمان است. آبرومندانه یعنی این که دستت جلوی مرد و نامرد دراز نشود. امّا نه این که خانه و وسیلهی آنچنانی داشته باشی، باز هم این کلاه گذاشتن بر سر خودمان است. خدا را که نعوذبالله نمیتوانیم فریب بدهیم، داریم خودمان را فریب میدهیم.
برخی هم که میگویند: ما که اینگونه نیستیم و هشتمان هم گروی نهمان است. امّا بدانید که اگر کسی این حرف را بزند، خودش ناشکری است. اگر یک موقعی دیدید دوست یا رفیقتان، این را گفت، او را مذمّت کنید و بگویید: این حرف را نزند. البته اتّفاقاً گاهی ثروتمندان این حرف را میزنند و نسبت به رفیق دیگرشان، هشتشان را گروی نهشان میدانند! امّا ما این حرف را نزنیم، خوب نیست، ناشکری است.
علی ایّ حل اگر به این دنیا رغبت شود، ما را گرفتار میکند. پس رغبت، ودیعهی الهی است و همیشه هست، امّا رغبت به خدا یا رغبت به دنیا؟ کدام؟
رغبت به دنیا و تعب و رنج قلب و بدن در دنیا و آخرت
« و الراغبَ فیها یُتعِبُ قَلبَهُ و بَدَنَهُ فی الدنیا و الآخِرَةِ»، راغب به دنیا نه تنها در دنیا به سختی میافتد، بلکه در آخرت هم به سختی و تعب خواهد افتاد. اوّلاً باید برای همهی چیزهایی که دارد، جواب بدهد و تک تک سؤال میشود. تازه فرمود: «فی حلالها حساب و فی حرامها عقاب». در حلال هم حسابرسی میشود.
دیدید شرکتها یا وزارتخانهها میآیند و در آخر سال حسابرسی میکنند؟ باید همه را بررسی کنند. منتها امکان دارد در اینجا کسی بخواهد با پول دادن کارش را پیش ببرد، امّا در آنجا این خبرها نیست و تک تک داشتههای ما را مورد بررسی قرار میگیرد «فمن یعمل مثال ذرّة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرّة شراً یره».
لذا در روایت داریم: بهشتیان وقتی فردای قیامت دور هم جمع میشوند، یک عدّه از آن ها وقتی یاد صف محشر میافتند، بدنشان مجدّد به لرزه میافتد. میگویند: اگر به فرض بنا باشد که ما یک بار دیگر به دنیا برویم و برگردیم، خدا ما را در صف قرار ندهد. اینقدر صف محشر سخت است و همان دلهره و اضطرابش انسان را میکشد. حالا کلّی داری، همه را هم میخواهند تک تک حساب کنند. شوخی نیست! ما شوخی گرفتیم، در آنجا پروردگار عالم با کسی شوخی ندارد و از تک تک اینها حساب میکشند. به تعبیر آن ولیّ خدا میفرمود: آجر به آجر حساب میکشند.
آن داستان را هم که شنیدید که پیامبر به چند نفر وجهی داد تا بروند و خرج کنند. فردای آن روز حضرت آتشی مهیّا کرد و فرمود: بر روی این آتش بروید و بگویید با آن پول چه کردید. وقتی به سلمان رسید، سلمان گفت: من همه را در راه خدا انفاق کردم و سریع رد شد. آن یکی گفت: من این کار را کردم، آن را خریدم، این را خریدم و ... . حضرت فرمودند: «فی حلالها حساب» این است.
حالا فردای قیامت، آتش جهنّم که هیچ، امّا همان صف محشر هم اینطور انسان را میسوزاند. در مثال مناقشه نیست، وسط ظهر، پای برهنه در حیاط بروید. یا دمپاییای را که در ظلّ آفتاب بوده بپوش، پایت را میسوزاند. طاقت نداریم.
غم و اندوه همیشگی ثروتمندان!
وجود مقدّس امام صادق فرمودند: «الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْغَمَ وَ الْحَزَنَ »، رغبت به دنیا، غم و اندوه را به ارث میگذارد و به بار میآورد. آنهایی که دنیا دارند، مدام اندوهگین هستند. غم و اندوه به این نیست که فکر کنید یکی دیگری را از دست بدهد، آنها دائم در اندوه از دست دادن مالشان هستند و مراقب هستند.
البته بحث دیگر غم و اندوه حقیقی است و آن این که یک موقع نگاه میکند، میبیند عمرش تمام شد، هیچ چیزی یاد نگرفته است. آیا شما ثروتمندی را دیدید که در دل شب به مجلس دعا و مناجات برود؟! اکثرشان نمیآیند و الآن دیگر خواب هستند. شاید تعداد کمی از آنها بیایند، ولی اکثرشان نمیآیند. حتّی مؤمنینشان هم اینطور هستند؛چون میگویند: ما فردا کار داریم. ظاهر امر این است که فقط من و شما بیکار هستیم. امّا آنها کار دارند. آنوقت غم و اندوه به وجود میآید.
خدا گواه است، و الله العظیم، اگر همین الآن پرده بالا برود و شما که صادقانه قدم گذاشتید و به مجلس دعا و مناجات آمدید تا روایات اهلبیت را بشنوید و با پروردگار عالم مناجات کنید، خواهید دید که شما ثروتمندترین انسانها هستید. ثروت حقیقی این است.
ثروتمندان ظاهری این دنیا گرفتار هستند و دام هم بیشتر میخواهند. بیشتر تلاش میکنند تا به هدفهای بالاتری برسند. تازه هدفگیری کردند و هنوز به آنجا که میخواهند نرسیدند.
گاهی پدر و مادرها وقتی میخواهند فرزندشان را تشویق کنند تا درس بخواند، میگویند: درس بخوان تا سری در سرها دربیاوری، من از این تعابیر خیلی بدم میآید، چون منظورشان اهل معرفت و اهل علم بما هو علم نیست، بلکه میگویند: از این طریق، تو هم مدیری بشوی، ثروتی به دست بیاوری و ... . مدام به دنبال دنیا هستیم. چقدر بد است که سری در سرها در آوردن را فقط دنیا میبینیم. بینی و بین الله چه کسی وقتی گفته که سری در سرها در بیاوری، منظورش این بوده که تو هم یک روزی بهجت القلوب، ابوالعرفا، شیخنا الاعظم(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و ... شوی؟!
لذا این رغبت، غم و اندوه به وجود میآورد. چون وقتی ملک الموت میآید، میبیند که اوّلاً تمام ثروتش را دارند از او میگیرند. من در تفسیر «مالک یوم الدین» در سوره حمد بیان کردم که ما حتّی مالک خانهای که سند شش دانگش به ناممان است، نیستیم. ما فعلاً به طور موقّت مالک همین جایی از خانهمان هستیم که نشستیم و بر مابقی آن ناظریم، نه مالک. مالک، آن کسی است که همه چیز تحت اختیار او باشد، ما وقتی در جایی نشستیم، جاهای دیگر تحت اختیارمان نیست و فقط داریم نگاه میکنیم و ناظر بر ملک هستیم، نه مالک بر آن. وقتی از اینجا بلند میشوم و جای دیگری مینشینم، بر همین جایی که جدید نشستم، مالک هستن و بر مابقی ناظرم. فکر میکنم مالک هستم. من مالک نیستم.
وقتی ملک الموت میآید، افسوس میخورد که چرا اینقدر به دنبال دنیا که فانی است، دویده است. برای همین است که فرمودند: «الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْغَمَ وَ الْحَزَنَ». غم وجود او را میگیرد و با نارحتی میگوید: چرا کاری نکردم؟! به راستی عمرم تلف شد! بعد هم دارم برای بچّهها میگذارم که آنها هم هنوز من نرفته با هم دعوا دارند. عجب! همه را جمع کرد تا در آخر چه شود؟! کدام مجلسی رفت که یک شب مناجات کند و با آقا حرف بزند و در دل شب، دو قطره اشکی بریزد، استغفرالله و الهی العفوی بگوید و خودش را پاک و طاهر کند و قلبش را جلا بدهد؟! میبیند جز غم و حزن و اندوه چیز دیگری برایش نمانده است. اگر حال آنها را بدانیم ... .
یکی از تاجران، مرد متّقی و خوبی بود. ایشان، خانهی وسیعی داشتند و روضه میگرفتند و ما هم وقتی قم بودیم، محبّت داشتند و میگفتند: شما باید بیایید. خود ایشان در اواخر عمرشان میگفتند: من میدانم که فرزندانم بعد از من یک سال هم نمیگذارند روضه باشد و ... . همان هم شد. آن مرد بزرگوار دلش میخواست که دائم در خانهاش روضه باشد، امّا نشد. در همان زمان میگفت: من از این وضعیّت پشیمان هستم.
رئیس مذهب دارد میفرماید: «الرَّغْبَةُ فِی الدُّنْیَا تُورِثُ الْغَمَ وَ الْحَزَنَ »، در ادامه هم میفرمایند: «وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَن».
زاهدترین در دنیا و راغبترین به آخرت، بهترینها در نزد خدا هستند
میخواهید بدانید بهترین شما چه کسی است؟ پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «خیارکم عند اللّه أزهدکم فی الدنیا و أرغبکم فی الاخرة». بهترین شما در نزد خداوند، آنهایی هستند که در دنیا، زاهدترین و راغبترین به آخرت هستند. نمیشود هم رغبت به دنیا و هم رغبت به آخرت داشت. جمع ضدّین محال است. البته منظور از زهد هم همان زهد صحیح و دینی است که بیان کردیم.
بهترین شما در نزد پروردگار عالم، آن کسی است که در دنیا زاهدترین باشد و راغبترین به آخرت باشد.
پس معلوم میشود که رغبت، ودیعهی الهی است و در دل همه هست، منتها گاهی رغبت به دنیا و بدیها و پلشتی ها و زشتیها و گاهی رغبت به آخرت و خوبیها است.
خدایا! قلب ما را رغبت به دنیا خالی بگردان (اصلاً رغبت به دنیا نباید داشته باشیم، اتّفاقاً دنیای ممدوح هم یعنی رغبت به دنیا نداشته باش و بفهم که «الدنیا مزرعة الآخرة». پس دنیای ممدوح فقط برای آخرت است). رغبت به خوبیها و آخرت در وجود ما قرار بده.
وَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیَا رَاحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَن
. نهج البلاغة : الحکمة ٣٧١.