شرح دعای ابوحمزه ثمالی
شب 26 رمضانالمبارک 1437
جلسه: چهاردهم
کسی که دنیا در نظرش کوچک باشد، بزرگوار میشود!
12/04/95
« أَدْعُوکَ یَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاً خَائِفاً إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْت وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ
فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ »
چه چیزی سبب میشود انسان با این همه گناه، باز هم دستش را به سوی خدا بلند کند؟
بیان کردیم: کرامت ذوالجلال و الاکرام و بزرگواریاش، تا حدّی است که حتّی نه برای ما، بلکه به روی خودش هم نمیآورد و همین باعث میشود انسانی که ذنوب دارد و گناه خودش را میبیند، به کرم خدا طمع پیدا میکند.
وقتی در مقابل کسی، دو یا سه بار خطا کنی، تذکّر کوچکی میدهد و بعد ندید میگیرد، بار چهارم دیگر انسان را طرد میکند و این، قاعدهی دنیاست. امّا پروردگار عالم دنیوی نیست. چند بار خطا کردیم؟ چقدر گناه کردیم؟ دراین فراز میگوید: ذنوبی، نه ذنب. إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْت ، وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ. این که این همه گناه میکنیم، فزع میکنیم، وقتی هم کرم و بزرگواری تو را دیدیم، طمع میکنیم.
بیان کردیم: تفاوت کرم با جود در این است که کرم به معنی بزرگواری است. البته همانطور که بیان کردیم: در باب لغات، معانی متفاوتی برای کرم بیان کردیم، امّا بهترین معنا همان بزرگواری است. آن هم بزرگواریای که نه تنها به روی ما نمیآورد، بلکه به روی خودش هم نمیآورد. اصلاً همین بزرگواری خداست که باعث میشود انسان دائم دستش را به سمت خدا دراز کند.
ما در اعمال، فقیر هستیم!
در بین خالق و مخلوق، دو مورد است. مخلوق، ما انسانها، نه مخلوق به طور کلّی، چون آنها که در حالتی هستند میدانند، ولی ما نمیدانیم. لذا خطاب به ماست که نمیدانیم. ما در فقر هستیم، یا ایّها النّاس أنتم الفقراء إلی اللّه. در مقابل پروردگار عالم در کرم است، نه در جود. ما در فقر اعمال هستیم، فقط فقر مادّی نیست، فقر، همهی امور انسان را شامل میشود. ما در اعمال، فقیر هستیم. در کردار، فقیر هستیم. در گفتار، فقیر هستیم. در الهی العفو گفتنها فقیر هستیم.
اولیاء خدا میگویند: یک استغفار این است که بگویی: استغفار میکنم، از آن استغفاری که به ظاهر برای تو بود. چون یک موقع فکر نکنیم که در استغفارهایمان خبری است. استغفار از اعمال.
حتّی پیامبر هم از اعمالشان استغفار میکردند!
برخی از بزرگان فرمودند: این که پیامبر فرمودند که من روزی هفتاد مرتبه استغفار میکنم، یکی از دلایل آن، این است که این استغفار برای امّت است، امّا یکی هم این است که پیامبر با آن همه عظمتش، میخواهد بگوید: خدا! من از این اعمالی که از یک معصومی به نام پیامبر صادر میشود، استغفار میکنم.
به تعبیری میخواهند بفرمایند: منِ پیامبر هم وابسته به اعمالم نیستم. واقعیّتش هم همین است، من هم به کرم تو، یا ذالجلال و الاکرام، دل خوش دارم. چون بحث رسالت و ... وظیفهام است و من دارم وظیفهام را انجام میدهم. چون هر کسی یک وظیفهای دارد و انبیاء هم وظیفه دارند، وظیفهشان چیست؟ مبشّراً و نذیراً. هادی الهی هستند، بشارت میدهند و نذیر هستند.
لذا استغفار پیامبر که فرمودند: من روزی هفتاد بار استغفار میکنم، یکی برای امّت است، امّا فرمودند یکی هم برای این است که عرضه میدارند: خدایا! اگر من هم عملی را انجام میدهم، از همین عملم هم استغفار میکنم؛ یعنی دلبسته به عملم هم نیستم.
چون پیامبر، در پردهی عصمت هستند و گناه نمیکنند. لذا استغفار پیامبر با استغفار ما فرق میکند. ما همه در فقر هستیم یا ایّها النّاس أنتم الفقراء إلی اللّه، و ذوالجلال و الاکرام در کرامت و بزرگواری است.
اقرار به ذنوب، عاملی برای چشیدن کرم پروردگار عالم
ما کریم نیستیم؛ چون اگر دو، سه بار، و یا اگر خیلی حلیم و بردبار و صبور باشیم، پنج بار از کسی خطایی را ببینیم، دیگر او را طرد میکنیم. امّا پروردگار عالم اینگونه نیست، برای همین است که عرضه میداریم: إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْت . مولای من! موقعی که گناهان خودم را میبینم - که بیان کردم معلوم است که این انسان متوجّه شده که مولا دارد و خودش، عبد است؛ چون إِذَا رَأَیْتُ ربّی نمیگوید و إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ میگوید - جزع و فزع و ناله و فغان میکنم. پس میفهمد ذنوب دارد.
وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ، از من گناه سر میزند، امّا وقتی کرم و بزرگواری تو را میبینم و میدانم که تو بزرگواری هستی که به رویم نمیآوری، طمع میکنم.
از اینجا معلوم میشود که علّت و معلولی هست و آن، این که انسان، اقرار کند. تا انسان، مقرّ نشود؛ کرم حضرت حقّ را نمیچشد. خداوند، کرم دارد، ولی او نمیچشد. یعنی ادراکی نسبت به آن پیدا نمیکند.
اقرار به ذنوب خودش، عاملی است برای این که انسان، کرم پروردگار عالم و بزرگواری ذوالجلال و الاکرام را بیشتر متوجّه شود. برای همین اوّل عبارت إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْت را میآورد و بعد عرضه میدارد: وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ. این یک نکته است.
نسبت به آنچه بر نفست، روا نیست؛ بخیل باش
تا انسان، مقرّ نشود که من گناهکارم و خطا و اشتباه کردم، ادراک به کرم خداوند نخواهد داشت. اگر مقرّ شود، درست است. خود این اقرار به ذنوب، باعث میشود که انسان، یک بزرگواری پیدا کند.
امیرالمؤمنین، اسد الله الغالب، علیّبنأبیطالب(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «امْلِکْ عَلَیْکَ هَوَاکَ وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ حَقِیقَةُ الْکَرَم»، هوی و هوس خودت، نفس دون، نفس امّاره را مهار کن و به دست خودت بگیر و مالک آن باش. همانطور که بیان کردیم این نفس دون هر طوری جلو میآید، حتّی گاهی به عبادت میآید و میگوید: الحمدلله برنامهی من خوب است و ... .
در ادامه میفرمایند: به این نفس خودت سخت بگیر و نسبت به نفس خودت بخیل باش، از آنچه که بر تو حلال و روا نیست. هر چیزی که انسان را گرفتار میکند و بر نفسمان، روا نیست و ما را بیچاره میکند، شامل این لَا یَحِلُّ لَکَمیشود. حالا گاهی موقعیّت شغلی است، گاهی موقعیّت عنوانی است، گاهی مال است و ... .
عهد آیتالله شیخ عبدالعلی قرهی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برای عدم نشستن در صدر مجلس و کنار علماء!
خدا عالم بزرگوار، آیتالله شیخ عبدالعلی قرهی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. ایشان بالای نود سال عمر کردند. هر موقعی در مجلس بزرگان و علماء که میرفتند، هیچوقت در محلّ نشستن علماء و ... که تکیه میدادند یا بر روی صندلی مینشستند، نمیرفتند و در وسط مجلس مینشستند.
یادم هست که آیتالله العظمی گلپایگانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) غریق رحمت الهی شده بودند، آیتالله خزعلی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) منبر رفته بودند. ایشان داشتند راجع به بیوت مراجع صحبت میکردند. در مثالهایی که میزنند، آیتالله شیخ عبدالعلی قرهی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودند و گفتند: کسی مثل حاج شیخ نیست که در زمانی که امام در نجف بودند، آنگونه ملازم ایشان بودند و الآن هم همینطور هستند و دفتر امام در قم حضور دارند و ... . اتّفاقاً همان زمان بود که ایشان رسید. ایشان را راهنمایی کردند که آن طرف که آقایان علماء نشستند بروند، امّا ایشان قبول نمیکردند. خیلی از آقایان بودند و همه شاهد این قضیّه هستند.
خلاصه ایشان را به اجبار به سمتی بردند که علماء نشسته بودند. امّا تا به آن سمت رفتند، دو مرتبه برگشتند و در وسط مجلس نشستند. به برخی از آقایان برخورد که چرا ایشان این کار را کردند.
من خودم بعدها به آقا گفتم: ببخشید، در محضر مبارکتان جسارت است، امّا من یک سؤال دارم، وقتی اینقدر آقایان اصرار کردند چرا نپذیرفتید، مگر ما نداریم که ادب اقتضا میکند هر جا میزبان بگوید، انسان بنشیند. این افراد هم میزبان بودند، چرا نپذیرفتید؟! این برای من سؤال شده که دلیل و برهانش چیست؟
فرمودند: حالا ما یک کاری میکنیم.
گفتم: من میخواهم بدانم.
فرمودند: من در جوانی در درس خارج آیتالله العظمی بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میرفتم، یکی دو مرتبه در درس سؤال کردم و آقا خیلی خوششان آمد. فرمودند: اسمت چیست؟ گفتم: من، عبدالعلی قرهی هستم. تا گفتم قرهی، فرمودند: برای قهی هستی؟ گفتم: بله، گفتند: حاج آخوند چه شد؟ - خدا حضرت آیتالله حاج آخوند قرهی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان در قهی مدفون هستند. در کتاب آیتالله جهانگیر خان قشقایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، عکس ایشان هست که از شاگردان مبرّز ایشان بودند – گفتم: آقا! از دنیا رفتند.
آقا گریه کردند و فرمودند: من با ایشان در مدرسهی صدر اصفهان، همحجرهای بودم و ایشان در اصول، خیلی قوی بود و از من، قویتر بود و اشکالات من را رفع میکرد و با هم هممباحث بودیم. به این شیخ گفت: اینقدر نرو خودت را در یک دهات محصور کن.
آشیخ عبدالعلی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: بعد از آن، آقا به من خیلی احترام میگذاشتند. من جوان بودم، امّا آقا هر موقع من را میدیدند، میفرمودند: آشیخ! بیا و به من احترام میکردند. خوب دقّت کنید، میخواهم این عبارت شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ را توضیح دهم؛ چون لَا یَحِلُّ لَکَ برای هر کسی یک طور است.
ایشان میفرمودند: یک بار رفتم و آقا متوجّه نبودند، چند تا از آقایان بودند، آقای فلسفی هم آمده بودند که منبر بروند. دفعات قبل، هر موقع من میرفتم، آقا و آقازادهشان بزرگواری میکردند و من در اتاق میرفتم. این بار آقا پشت کرسی بودند، من دم در بودم، دیدم آقا حواسشان نیست، همان جا نشستم. آنها مشغول بودند و تمام شد. یک مقدار به من برخورد و از آنجا به خودم گفتم: عبدالعلی! غلط کردی که به تو برخورد، از اینجا به بعد همیشه میروی در وسط مجالس مینشینی که دیگر توقّع نداشته باشی که به تو بگویند بالا بیا و کنار آقا بنشین.
البته ایشان میفرمودند: من به خاطر آقا هم بود که دلم میخواست بالا بنشینم، چون دوست داشتم خدمت آقا باشم. انسان به هر حال دوست دارد که در کنار یک عالم ربّانی و بزرگوار، آن هم مانند آیتالله العظمی بروجردی، مرجع یکّهتاز باشد.
لذا فرمودند: از آن به بعد، حتّی پیش امام هم که سالهای سال بودم، در کنار ایشان نمینشستم. یک عکس هم دارم که آن هم ناگهانی بوده، حتّی پیش امام عکس هم که میخواستند بگیرند، در کناری میرفتم.
فرمودند: بله، شما درست میگویید، وقتی میزبان میگوید کجا بنشینیم، باید گوش دهیم، امّا این عهدی است که من با خودم بستم.
اگر میخواهید بزرگوار شوید، بر آنچه بر نفستان روا نیست، بخل بورزید!
عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ، لذا گاهی چنین مواردی که برای انسان به وجود میآید که احساس میکند بر نفسش روا نیست، لذا باید بر آن بخیل باش. حال، این مطلب چه سودی دارد؟
میفرمایند: فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ حَقِیقَةُ الْکَرَم، اگر انسان به این نفس خودش، بخل بورزد و سخت بگیرد، این حقیقت بزرگواری است.
خدا بزرگوار است، من و شما هم باید شمّهای از بزرگواری پروردگار عالم را داشته باشیم. شمّهای از آن همین است که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند که «امْلِکْ عَلَیْکَ هَوَاکَ وَ شُحَّ بِنَفْسِکَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ حَقِیقَةُ الْکَرَم»، تملّک به هوای نفس خودت داشته باش و بر آن، غلبه کن. بر نفس خودت نسبت به آنچه بر تو حلال و روا نیست، سخت بگیر.
البته گاهی ما فکر میکنیم، بحث حلال و حرام، فقط همان است که در ابتدا به ذهنمان میآید که مثلاً گوشت خوک حرام است نخوریم و از چنین مواردی که حلال نیست، دوری بجوییم و ... . البته این موارد هم صحیح است. امّا در اینجا میفرماید: از آنچه بر نفس خودت روا نیست، دوری بجوی.
من دیده بودم که دأب آشیخ عبدالعلی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این بود که وسط مجلس بنشینند، امّا نمیدانستم قضیّه چیست. من که بچّه ایشان محسوب میشدم، نمیتوانم به خاطر وضعیّت فیزیکی و جانبازی و ... همیشه در وسط مجلس بنشینم، باید در صندلی و کنار مجلس بنشینم. لذا خجل میشدم که حتّی ختم و مراسمی از آقایان بود، آقا میآیند و در وسط مینشینند، امّا من مجبورم که روی صندلی بنشینم. البته چون میدانستم این دیگر دأب ایشان است، وقتی به ایشان خیلی اصرار میکردند، میگفتم: آقا! اصرار نکنید، بگذارید ایشان راحت باشند و هر جایی خودشان راحت هستند بنشینند.
لذا این بخل ورزیدن به آنچه بر نفسمان روا نیست، برای انسان، بزرگواری میآورد.
کسی که دنیا در نظرش کوچک باشد، بزرگوار میشود!
لذا کریم در نزد اولیاء خدا کسی است که دنیا در نزدش، کوچک باشد. باز امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند:«مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ صَغُرَتِ الدُّنْیَا فِی عَیْنِه»، آن کسی که برای نفس خودش را کرامت قائل باشد - که آن، دیگر نفس مطمئنّه میشود - دنیا در جلوی چشمش، کوچک میشود. چون به این چیزها نگاه نمیکند، به خدا نگاه میکند. آن کسی که به پروردگار عالم و امام زمان نگاه میکند، منصبها و مطالب و مسائل دنیا، همه در مقابلش، کوچک و خوار میشوند و برایش مهم نیستند.
البته این هم به این معنا نیست که به مردم بیاحترامی کند. اتّفاقاً احترام و تواضعشان نسبت به مردم، بیشتر است. اینطور نیست که وقتی گفتند: دنیا در جلوی چشمانشان کوچک میشود، اگر کسی حتّی منصبی در نظام اسلامی دارد، به او احترام نمیکنند و اهمیّت نمیدهند. البته اینطور هم نیستند که برای این که به چیزی برسند، به آنها احترام کنند.
امّا امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) در آن نامه به آن شهید بزرگوار، مالکاشتر فرمودند: حقّی از امّت بر گردن توست و حقّی از تو به گردن آنهاست. آن نامه را مطالعه کنید. یکی از آن مسائل، این است که مردم، وقتی میبینند امرای خودشان، انسانهای خوبی هستند، تکریم و تعظیم کنند و آنها را گرامی بدارند. لذا نه فقط از این باب که مالکاشتر است، بلکه چون جایگاهشان، جایگاه مهمّی است، باید تکریم کنند.
لذا منظور از این که فرمودند: «مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ صَغُرَتِ الدُّنْیَا فِی عَیْنِه»، این نیست که مثلاً به مردم بیاحترامی کنند. بلکه یعنی دنیا و مافیهایش برای خودش کوچک بیاید. حرص نخورد و طمع نکند. دلش نخواهد. بعضی مواقع ما خیلی از چیزها را دلمان میخواهد. دلمان میخواهد خانهی آنچنانی، ماشین آنچنانی، ریاست و عنوان آنچنانی و ... داشته باشیم. امّا چنین کسی این چیزها را نمیخواهد و دنیا و مافیهایش در نظرش کوچک است. چنین کسی بزرگوار میشود.
وقتی دنیا در مقابلش کوچک شد، کرامت خدا را میبیند و طمع به کرامت خدا خواهد داشت.
قرار دادن ماه مبارک، نشان از بزرگواری خداست
پس وقتی کسی ذنوب خودش را ببیند، بزرگواری خدا را میچشد. امّا اگر ذنوب خودش را نبیند، متوجّه نمیشود. یعنی به تعبیری فقر خودش را ببیند. در انسان، فقر و در خداوند، کرامت و بزرگواری. ما فقیریم. یا ایّها النّاس أنتم الفقراء إلی اللّه. پیغمبرش هم، آن هم پیامبر باعظمت، خودش را فقیر میداند، چون میداند همه چیز از ناحیهی خداست و خدا او را انتخاب کرده و خدا خواسته او را برای هدایت امّت بفرستد و او را اشرف مخلوقات و انبیاء قرار داده است. خدا دلش خواسته و به او فرموده: «لولاک لما خلقت الافلاک». خدا او را حبیب خودش قرار داده، خدا، خدا، خدا. میداند که همه از خداست. پس خود پیامبر هم میداند که از خودش چیزی ندارد.
لذا پیامبر هم استغفار از عمل میکند، همانطور که بیان کردم. شاید برای من و شما سخت بیاید که این چه معنی دارد، چون پیامبر میخواهد بگوید: خدایا! من میدانم هیچ چیزی برای من نیست، همه برای توست. تو کریمی، تو بزرگواری.
بزرگواری خدا این است که گناهانمان را به رخمان نمیکشد که هیچ، به روی خودش هم نمیآورد. تازه بعدش هم یبدّل اللّه سیّئاتهم حسنات هم میکند. این بزرگواری خداست.
بزرگواری خدا همین است که این یک ماه را قرار داد، آن هم با وجود همهی پلیدیها و پلشتیها و زشتیهایمان. دیگر فقط یک شب، دو روز، سه روز و یک دهه نفرمود، بلکه یک ماه به ما فرصت داد و فرمود: از اوّل ماه تا آخر ماه، ابواب رحمت الهی باز میشود و مغلوق نمیشود. فرمود: دعاؤوکم فیه مستجاب؛ هر لحظهاش دعا مستجاب است. فرمود: انفاسکم فیه تسبیح؛ این هم هر لحظه اینگونه است. تا جایی که فرمود: نومکم فیه عبادة و ... . اینقدر هم مرحمت میکند که مافوق تصوّر ماست، طوری که حتّی یک آیه، ختم قرآن میشود و مطالب دیگر. اینها همه نکاتی است که از کرامت و بزرگواری خداست.
جالب است که هر سال هم تکرار میکند. هر سال هم مثل من قدر ماه مبارک رمضان را نمیداد و مفت هم از دست میدهد. وقتی ماه مبارک تمام میشود، خدا کند متوجّه بشویم، برخی مواقع که همین را متوجّه نمیشویم. امّا تازه آخر ماه مثل این که تازه از خواب غفلت بیدار شدیم (همان «و نبهنی فیه عن نومة الغافلین») تازه میفهمد که ای بابا! ماه مبارک دارد تمام میشود و یا بعد از ماه مبارک، افسوس میخورد که میتوانستم بیشتر قرآن بخوانم، یک آیهاش بیان شده ختم قرآن، پس چرا بیشتر نخواندم. ختمهای قرآن میتوانستم داشته باشم. به جای یک جزء میتوانستم سه جزء بخوانم، مگر یک جزء چقدر طول میکشد؟ نیم ساعت که بیشتر نمیشود. بعد یک موقع میبیند که خدای ناکرده یک جزء هم نخوانده است. بعد تازه افسوی میخورد و ناراحت میشود. این که میتوانستم به ایتامی رسیدگی کنم. بالاخره هدف از این صیام را بفهمم. گرسنگی و تشنگی چشیدن، حداقل صیام است تا به یاد ایتام و گرسنگان و ... بیافتم.
به ما یاد دادند جمعی باشیم، به ما یاد دادند کینه نداشته باشیم، به ما یاد دادند که همدیگر را ببخشیم تا خدا ما را ببخشد. این که یاد دادند برای همدیگر دعا کنیم، برای خودم دعا نکنم، برای پدر و مادرم دعا نکنم. اگر فقر ظاهری دنیوی هم دارم، برای فقر خودم فقط دعا نکنم، اللّهمّ اغن کلّ فقیر بگویم. اللّهمّ اشبع کل جائع، اللّهمّ اشف کل مریض و ... بیان کنم؛ یعنی همه را مدّنظر بگیریم. اصلاح مملکت، اصلاح امرو مسلمین را بخواهم. اللّهمّ اصلح کل فاسد من امور المسلمین. دنبال کارهایم خودم نباشم. همین روز قدس، یعنی فقط خودم و مملکت خودم ملاک نیست، همه را باید مدّنظر داشته باشم. انسان باید در این وادیها باشد. بعد ببیند که همه را یادش رفت، ماه مبارک رمضان گذشت.
حالا معلوم نیست که تا سال دیگر زنده باشیم یا خیر. این هم یک درد است. چون مدام انسان باید در خوف و رجا باشد. معلوم نیست من باشم یا نباشم. واقعیّت هم همین است. تضمین به این که حتّی همین ماه مبارک را هم بگذرانیم، نیست. بعد هم علوم نیست این ماه مبارک را با گناه خراب کنیم یا خیر. اصلاً چیزی به دست آوردیم یا خیر. بعد سال دیگر زنده باشیم یا نباشیم.
ولی بزرگواری او این است که اکتفای به یک ماه مبارک رمضان هم برای ما نکرده که بگوید: برای هر کدام از شما یک سال قرار دادم. این هم از بزرگواری خداست. مجدّداً یک ماه دیگر را برای ما در سال دیگر میآورد، البته به شرط حیات. این هم از بزرگواری خداست.
خدایا! بزرگواری کردی، ما هم هیچی نمیدانیم که تا همین الآن آمرزیده شدیم یا خیر - البته اولیاء خدا مطالبی را در این مورد فرمودند که چند حالت دارد که اگر این حالات را در خودتان دیدید، نشانههای آمرزش است، به خودتان غرّه نروید، ولی از آن طرف هم بیشتر ناله و فغان کنید که خدایا! حالا که این نشانهها را نشان دادی، از دست ندهیم. حالا إنشاءالله در جلسه آخر این حالات را بیان خواهم کرد - امّا واقعاً هم نمیدانیم که آمرزیده شدیم یا خیر. گرچه تو کریمی و فرمودی: ناامید نباشید و بالاترین گناه کبیره را هم یأس بیان کردی. شاید یکی از همزات شیطان هم همین باشد که یأس برایمان بیاورد. از آن طرف هم یک موقع رجای بیجا و خوف بیجا و ... هم هست که بیان کردیم: راغباً راهباً، خائفاً راجیاً. ولی ناامید هم نباید باشیم.
خدایا! بزرگواری کردی ما را امشب هم آوردی، ما هم هیچ نمیدانیم، بزرگواری کن و لحظهی مرگ ما را لحظهی آمرزش ما قرار بده که پاک شویم.
خدایا! بزرگواری کن (باید طمعمان هم زیاد باشد، وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ) ما را با کسانی که به حقیقت این ماه مبارک رمضان را درک کردند، محشور کن.
خدیایا! ما را با پیغمبر و آل پیغمبر محشور کن.
خدایا! ما را از خواب غفلت در این دنیا بیدار بگردان.
. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 241.