بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : یهودشناسی(نفوذ در اسلام)
(15/07/95)
مصادف با شب پنجم محرّم الحرام 1438 هجری قمری
در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
نقشهی پروردگار عالم و نقشهی شیطان برای انسان!
بیان کردیم: وقتی جریان شیطان و نفس دون، در مقابل الله، هادیان او و تقوای درونی، قرار گرفتند، طبعاً برای از بین بردن هم نقشه دارند. منتها نقشهی پروردگار عالم و اولیاء، از بین بردن افکار پلید است، نه خود افراد. به تعبیر عامیانه اصلاً نمیخواهند یک قطره خون از بینی کسی بریزد. امّا شیطان ملعون هم میخواهد خوبان عالم را از بین ببرد و هم بدها که فعلاً در سپاه او هستند.
تمثیل این قضیه را خیلی دیدیم. به عنوان مثال، بن لادن را درست کردند و خودشان هم او را کشتند. صدام را تحریک کردند و بعد چراغ سبزی به او نشان دادند که برو کویت را بگیر و بعد هم به بهانهی آزادی کویت، آمدند صدام را هم از بین بردند. اصلاً قاعدهی شیطان و اشرار عالم همین است که به خودی هم رحم نمیکنند و اصلاً خودی برای آنها معنا ندارد که این هم افکار شیطان است.
لذا این مطالب همه از شیطان است. در اصطلاح عامیانه گاهی میگوییم: برخی دست شیطان را هم از پشت بستند، امّا اینها همه همان همزات است که بیان کردیم و جنگ نرم شیطان است. لذا خود اینها در بین خودشان، خودشان را هم از بین میبرند. چون بیان کردیم: شیطان در قیامت هم با انسانها محاجّه میکند و میگوید: به من ربطی ندارد، من فقط وسوسه کردم.
لذا شیطان سعی در براندازی جسمی هم دارد، امّا اگر جسم را نتواند، افکار را از بین میبرد. بیان کردیم: طبعاً میخواهد در ابتدا انبیاء و هادیان الهی را به وسیلهی مهرههای خودش؛ یعنی ناسی که «من الجنّة و النّاس» از سپاه او شدند یعنی یهود، از بین ببرد، «یقتلون النبیین بغیر الحق». جایی که نشود انبیاء را به شهادت برسانند و انبیاء از دسترسشان خارج شوند، افکارشان در جامعه حاکم شود و طرفدار پیدا کند که همان طرفداران مراقب و مواظب نبی خواهند شد. مانند لیله المبیت که میخواستند پیامبر را بکشند و ... . حالا دیگر پیامبر پیروز شده، فتح مکّه هم اتّفاق افتاده و اسلام تثبیت شده است. حالا باید نفوذ کنند تا بتوانند افکار پیامبر را از بین ببرند.
اگر نمیشود جسم پیغمبر را از بین برد، افکار ایشان را با نفوذ میتوان از بین برد. نفوذ چیست؟ این است که بتوانند کسانی را قرار بدهند. پروردگار عالم بالصّراحه فرمود: من برای شما هادی میفرستم، اگر تبعیّت کردید، هم دنیایتان حسنه است و هم آخرتتان. دیگر هیچ خوف و حزنی ندارید، «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون».
انبیاء برای آخرت نیامدند، هم برای دنیا آمدند و هم برای آخرت. پروردگار عالم هم فرمودند: مؤمنین همیشه این را میخواهند: ربّنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة. لذا اگر آن افکار الهی که خدا در عصمت قرار داد، پیاده میشد و مردم هم مطیع محض بودند و تبعیّت میکردند، هم دنیا حسنه میشد و هم آخرت. به شرط این که مردم هم نمیگفتند: ما صاحب نظریم، ما هم بالاخره عقل داریم و ... . تعابیر به ظاهر خوش سیما، منتها درونش غوغایی است برای حماقت بشریّت. این که برخی بیان میکنند، به هر حال و امرهم شوری بینهم گفته شده، مشورت میکنیم و نظری به دست میآید، در حالی که خداوند فرمود: فاذا عزمت فتوکل علی الله. اگر تصمیم گرفتی، توکّل به خدا انجام بده. امّا بعضیها برایشان خوشایند نیست. به واسطهی همین حرفهای قلمبه سلمبه دموکراسی و ... میزنند و باعث میشوند آن افکار الهی در جامعه پیاده نشود.
خصوصیّت پیاده شدن افکار الهی، این است که همین دنیا هم بهشت میشود. بیان کردیم: ما نیستیم، نمیتوانیم هم برسیم و واقعیّتش هم همین است، آن فقط در دروان آقا جان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) قرار میگیرد. بیان کردیم: دوران وجود مقدّس آقا جان، جنّت الصّغری، بهشت کوچک است. بیان کردیم: اولیاء خدا فرمودند: اقلّ عمر، صد سال میشود و ... . روایات میفرمایند: زکات دهنده زیاد و زکات گیرنده، کم است و یا اصلاً نیست. امنیّت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است. حتّی بیان میکنند: دیگر درندهخویان آن درندگی را ندارند. خصلت گرگ درندگی است، به گلهای میزند، چند تا را خفه میکند که یکی را میخواهد بخورد. امّا میگویند: در آن زمان اینگونه نیست و گرگ و میش در کنار هم هستند. بیان میکنند: بیابانها هم سبز میشود؛ چون وقتی افکار علم، پیاده شود، همه جا رونق میگیرد. چون حضرات معصومین، عالم هستند. علم لدنی و علم الهی در سینهی آنها نازل شده است. طبیعی است که آنها نقشهی راه بلد هستند. نقشهی راه برای آخرت؟ خیر، بلکه نقشهی راه برای دنیا و آخرت، همه با هم هست، توأمان با هم هست. حتّی برخی تعبیر به دو پا کردند، چگونه انسان با یک پا نمیتواند راه برود، دو پا ستون است، باید هر دو، هم دنیا و هم آخرت تأمین شود. آنوقت این دنیا در زمان آقا که افکار الهی حاکمیّت پیدا میکند، جنّت الصغری میشود.
حماقت یهود او را به سمت نابودی میبرد
اتّفاقاً یکی از حماقتهای سپاه شیطان، یهود همین است. آیتالله مولوی قندهاری، آن کنز خفیّ الهی بیان میکردند: اگر یهود اجازه میداد آن افکار الهی پیاده شود، به نفع خود آنها هم بود؛ چون در آن عدالت و بالاتر از آن لطافت، فیضی میبرند که هیچوقت نبردند. لذا ایشان میفرمودند: بنده از آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی و همچنین آیتالله العظمی نائینی و میرتاج الدین در نجف اشرف شنیدم که در زمان ظهور آقا جان، همین یهودیها که در ابتدا یک عدّه از سرانشان میجنگند و کشته میشوند و از بین میروند، امّا یک عدّه هم که میمانند و این لطافت را در دوران آقا جان میبینند (آن دوران با دوران پیامبر فرق میکند، آن دوران قضیّه به انحراف کشیده شد و آن لطافت را نتوانستند درک کنند) و درک میکنند، خودشان به پیشینیانشان لعن میکنند که نه تنها ما، بلکه عالم را از چه فیضی دور نگه داشته بودید. وقتی میبینند عجب بهشتی است، اینها که با ما کاری نداشتند، اسلام دین لطف و سلم و آشتی و دوستی است.
چون همهی اینها نقشهی یهود است، وهابیّت را که تکفیریها از آن بیرون آمد، چه کسی تراشید؟ بهائیّت را چه کسی تراشید؟
لذا شیطان میداند که اگر انبیاء بیایند و این افکار پیاده شود، کمیتش لنگ است. آن هم قسم خورده که همه را به اغوا بکشاند، پس چگونه باید به اغوا بکشاند؟ این فوق نکات است، اصلاً نقشهی راه شیطان، همین است. اصل و اساس نقشهی سیاست بطلان در مقابل سیاست حقیقی، همین است. البته آن اصلاً سیاست نیست. آیتالله العظمی شاهآبادی در شذرات المعارف میفرمایند: لفظ سیاست را در مورد آنها نباید به کار برد، برای آنها مکر است. منتها ما به لفظ عامّه صحبت میکنیم.
نقشهی راه شیطان همین است که افکار انبیاء در جامعه برای انسانها محقّق نشود. چون اگر محقّق شد، مردم میگویند: مگر احمقیم، دنیا که خوب است، اقتصاد که خوب است، همه چیز خوب است، دیگر چرا به دنبال شیطان بیافتیم؟! از آن ابعاد شهوانی که خداوند متعال قرار داده، از آنها به نحو احسنش در طریق صحیحش استفاده کنیم. لذا اصل شهوت بد نیست. به بطلان رساندن آن بد است. وقتی هم به آنجا رسید دیگر شهوت نیست و اسم آن را عوض میکنیم.
دیگر این قوا؛ قوای خدادادی میشود و این قوای خدادادی بد نیست؛ مثلاً خود محبت بد نیست –این را بارها محضر مبارکتان عرض کردم - این روایت خیلی جالب است اهل جماعت هم دارند- یک عرب بادیه نشین آمد از پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) سوالی بکند، دید پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) دارد امام حسن و امام حسین(علیهما الصّلوة و السّلام) نوازششان میکند، میبوید و میبوسد و روی زانوان مبارکش قرار داده است، تعجب کرد، یک نگاهی کرد و بعد گفت: شما اینها را میبوسید؟ پیامبر فرمود: بله، گفت: من تا به حال بچههایم را نبوسیدهام!
حضرت نفرمود تو مسلمان نیستی! فرمود: تو انسان نیستی! بعد حضرت فرمود: چطور میشود یک حیوان، بچهاش را محبت و نوازش میکند؟! و تو میگویی من به بچهام محبت نکردم؟! لذا تعجب کرد که پیامبر دارد نوازش میکند! و پیامبر هم تازه تعجب کرد که این دارد چه میگوید؟! میگوید من اصلاً محبت نکردم.
اصل دین بر محبت است «هل الدین إلّا الحب» آن مطالب دیگرش هم همینطور است. آنها هم براساس این عنوان نیست، افکار الهی اگر اجازه میدادند، پیاده میشد –که زمان امام زمان(اروحنا فداه) فقط پیاده میشود- متاسفانه به انحراف کشیده شد تا این که دیگر نمیشود کاریش کرد.
لعن حقیقی برای یهود در دنیای حسنه که فقط زمان حضرت حجّت(اروحنا فداه) است
چرا برای بعضیها یک چیزهایی هست و - لذا این را قبلاً در اخلاق عرض کردم باز هم بگویم خیلی جالب است – گفتم اولیای خدا فرمودند: این آیه شریفه با این که به عنوان دعا میخوانید، در قنوت بیان میکنید امّا تا زمان آقاجان محقق نمیشود؛ «ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنه و قنا عذاب النار» پس این را میخوانیم برای این که محقق شود؛ یعنی ما دوست داریم و میخواهیم اینگونه شود. امّا بدانید تا امام زمان(اروحنا فداه) نیاید دنیای حسنهای وجود ندارد.
لذا این جمله را عرض کردم آنها از جمله یهودیها که باعث انحراف از اسلام شدند در آن زمان مورد لعن بیشتری واقع میشوند چون آن موقع آدم میفهمد؛ عجب! کاش پدران ما هم چشیده بودند. ابی عبدالله (علیه الصّلوة و السّلام) میخواست بیاید همین را انجام بدهد، امیرالمومنین(علیه الصّلوة و السّلام) میخواست این کار را بکند، نگذاشتند.
آن روی سکّه عدالت، رحمت است
خیلی جالب است جملهای را جرج جرداق مسیحی دارد خیلی قشنگ است؛ میگوید: اینها که از عدالت علی فراری شدهاند اینها نفهمیدند. –حالا به لفظ علی میگوید و ما امیرالمومنین(علیه الصّلوة و السّلام) میگوییم –
عجب قشنگ درک کرده است! خدا رحمتش کند! سال گذشته از دنیا رفت. من که معتقدم ایشان برگشته و شیعه شده بود؛ چون کتاب راجع به موسی بن جعفر(علیه الصّلوة و السّلام) نوشت، کتاب زیبایی نوشت. ایشان جمله خیلی قشنگی دارد میگوید: اینها که از عدالت علی –امیرالمومنین(علیه الصّلوة و السّلام)- را متوجه نشدند، فرار کردند، دیدند عدالت سخت است؛ لکن متوجه نشدند بعد از این سختی یک راحتی و لطفی خواهد بود که اگر تحمل میکردند خودشان جزو مبلغین این عدالت میشدند. جمله خیلی قشنگی است!
همانطور که مثلاً ما میگوییم که در اصطلاح «إنّ مع العسر یسرا» یا ''سیجعل الله بعد عسر یسرا''اگر تحمل میکردند، اصلاً عدالت زمینه رحمتسازی است! – این را یادداشت کنید و روی آن کار کنید خیلی قشنگ است– وإلّا معلوم نیست عدالت باشد. فوق عدالت؛ یعنی وقتی عدالت به وجود آمد زمینه میشود برای لطافت و رحمت.
توجه فرمودید چه شد؟! این خیلی مهم است! لذا کسی با این مخالفت ندارد که مثلاً گریه بکند آقا! چرا گریه کردی؟ چرا اینگونه بود؟ نه! یا مثلاً چرا محبت به فرزند کردید؟ اصلاً دین میآید برای محبت. عرض کردم اینگونه که این تعجب کرده و باورش نمیشود مگر میشود پیغمبر این دو فرزند را در دامن خودش ببوید و بوسد؟! حالا نکتهای میخواهم بگویم خیلی جالب است این را هم دقت بفرمایید! خیلی زیباست.
راجع به این که گریه حتی اعلان محبت است و اصلاً لطافت و محبت ایجاد میکند، راجع به همین موضوعی که بیان کردم راجع به فرزند. این نکته را هم از وجود مقدس پیغمبر اکرم محمد مصطفی(صلی الله و علیه و آله و سلم) در کتاب صحیح بخاری (جلد دوم، صفحه 85) اهل جماعت میگویند و صحیح مسلم(جلد چهارم، صفحه 1808)[1]، کتاب فضائل الباب الرحمة بسریان (انسان به فرزندانش رحمت داشته باشد) و در کتاب العقیق الفرید (جلد سوم، صفحه 19) و در کتاب سنن ابن ماجده(جلد یکم، صفحه506) این روایت را بیان میکنند.
خیلی جالب هست که عبدالرحمان بن عوف میگوید: وقتی پسر پیامبر ابراهیم(علیه السلام) از دنیا رفت - که نوشتند یک سال نهایت بعضیها گفته بودند هجده ماه، به دو سال هم نمیرسید. مادرش هم ماریه بود- میگوید من دیدم پیغمبر گریه میکند، تعجب کردم و عرض کردم: یا رسول الله شما هم گریه میکنید؟! حضرت فرمود: «یابن عوف إنّها رحمه»؛ این از رحمت است. یعنی ما با همدیگر رحمت داریم، ما همدیگر را دوست داریم، معلوم است کسی که کسی را دوست دارد، از دست میدهد به واسطه آن لطف و رحمتی که هست، گریه میکند. این چه حرفی است که میزنی؟! «إنّها رحمه». بعد حضرت فرمودند:«أن العین و القلب تحزن و لایقول ما یرضی ربنا و إنّا بفراقک یا ابراهیم لمحزونون » میفرماید: چشم گریه میکند، قلب ناراحت است.
بله! فرزند یک انسان از دنیا رفته است؟! انسان یک انگشترش را گم میکند یک مدت ناراحت است! عذر میخواهم مرغ خانگیاش از دنیا میرود ناراحت میشود حالا انسان فرزندش را از دست بدهد! این را میخواهم بیان میکنم- خوب دقت کنید- این که دنیای محبت میخواهد به وجود بیاورد. «ربنا اتنا فی الدنیا حسنه..» این است! عدل نیست؛ فوق عدل است، «فوق عدل»؛ یعنی لطافت و مهربانی. حضرت میفرمایند: اصلاً عالم، عالم رحمت است فرمود: اصلاً این اشک هم عنوان رحمت دارد؛ «یابن عوف إنّها رحمه».
بله ما حرفی که رضایت خدا در آن نباشد نمیگوییم، این که چرا مردی و الآن وقتش نبود و مثلاً بعضی موقع ها میگوییم این چه موقعی بود و خدا باید به ما رحم میکرد و الآن پدرم نباید از دنیا میرفت و مادرم اینگونه! اینها حرف بیخودی است. ما اینها را نمیزنیم، ما چیزی نمیگوییم که رضای حضرت حق در آن نباشد امّا بله! ناراحت میشویم چه کسی میگوید ما ناراحت نمیشویم؟! اشک هم میریزیم.
بعد حضرت برای این که بداند که نه فقط من –دقت کنید حضرت خیلی قشنگ بیان میفرمایند – میفرمایند: «و إنّا بفراقک یا ابراهیم ... » همه ما به فراق تو یا ابراهیم حزن داریم. حضرت جمع میآورد؛ همه ما. اینگونه نیست؛ چون اصلاً رحمت است. خدا همه چیز را در باب رحمت میخواهد. پس اگرشیطان ملعون که اسّ و اساس شیطان است اجازه میداد، افکار انبیاء که همان فکر الهی است، همان چیزی است که برای اعتلای بشر است، حاکم میشد.
حاکم شدن افکار الهی= جنّت الصغری
اصلاً میگویند: این که بگوییم انسان به دنیا تبعید شده، یا این تعبیر «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود»، اشتباه است. اتّفاقاً میتوانی همین جا یک جنّت صغری درست کنی. منتها خدا میفرماید: این جنّت صغرا با بندگی به وجود میآید. آنوقت طوری میشود که همه به هم محبّت میکنند و طوری این محبّت سرایت میکند که حیوانات هم به هم محبّت میکنند و این در زمان امام زمان رخ میمی دهد.
آنوقت بدن که سالم باشد، روح که سالم باشد، تغذیه که سالم باشد و فکر مشغول نباشد، آلودگی هوا نباشد، این یکی از دیگری ندزدد و آن به دیگری نارو نزند و چیزهای دیگر نباشد، عمر انسان هم طولانی میشود. چون علم حقیقی میآید، دیگر آلودگی هوا نیست. ابزار به وجود میآید. اصلاً میدانستید طی الارض علم است. لذا علم حقیقی به وجود میآید و میفرمایند: اقل عمر صد سال میشود.
خیلی جالب است، آیتالله مولوی میفرمودند: طوری میشود که آسیّد ابوالحسن اصفهانی میفرمودند: بعضی آن موقع دیگر نمیخواهند بروند، منتها یک چیزی از آنجا به آنها نشان میدهند که میفهمند اینجا برای آنجا است، «الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة »[2] و آن موقع میروند. یعنی میبینند در همین دنیا همه چیز هست، بهشت میخواهند که اینجا دارند.
بعد من سؤال کردم این صد سالی که عمر میکنند، مریض نمیشوند؟ فرمودند: اصلاً وقتی تغذیه سالم باشد و آلودگی نباشد، مریضی معنا ندارد. علّت دارد که انسان مریض میشود. سرما میخوری یا. کارهای دیگر میکنی، مریض میشوی. همین طور الکی که مریض نمیشوی. البته سستی جسم بالاخره با افزایش سن میآید امّا مریضی نیست و به تعبیری بدن تحلیل میرود ولی ایشان میفرمودند: آن زمان تحلیل هم نیست. یعنی تا آن لحظه آخر هم پیرزن و پیرمرد میشوند ولی قدرتمند هستند و پیر به معنای امروز وجود ندارد.
مثل همان که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: در بهشت پیرزن و پیرمرد راه نمیدهند. یک پیرزنی گفت: پس ما چه؟ فرمودند: آنجا اصلاً جای پیری نیست و همه جوان میشوند.
اصلاً چرا میگویند وقتی آقاجان میآید، حالش، حال انسان چهل ساله است؟ چون وقتی بلد باشی از راه علم چه کنی، پیر نمیشوی. علم در دست آقاست. اینها که ما داریم علم نیست، سواد و سوده است، خواندن سیاهیهاست. علم که در دستت باشد، بلد هستی چه کنی که مریض نشوی. آنوقت طبیعی است، صورتت چروک هم نمیشود.
مثل این که بعضی میگویند: فلانی ژنش طوری است که پنجاه، شصت سال سن دراد امّا فکر میکنی هنوز سی یا چهل ساله است. امّا میفرمایند: اگر از راه علم بلد باشد، اصلاً همه اینطور میشوند و حضرت حجه بن الحسن المهدی(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) علم در دستشان است. لذا آن زمان «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً »[3] هم محقّق میود.
پس اصلاً طرح اصلی شیطان برای انحراف بشر که قسم هم خورد « فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ »[4] برای همین است که وقتی دنیا حسنه نبود، بندگی هم کنار میرود - این جمله را به ذهنتان بسپارید - امّا وقتی دنیای حسنه بود، طرف میبیند به واسطه آنچه که معصومین و انبیاء میگویند، دنیا، دنیای نیک شده، دنیایی که تجاوز و هیچ چیز بدی در آن نیست و میداند همه اینها هم من ناحیه الله است، بنده خدا میشود. لذا وقتی دنیای حسنه باشد، بندگی به وجود میآید.
پس اتّفاقاً شیطان آمد که اوّل دنیای امن را از ما بگیرد و خونریزیها و کشت و کشتارهای عالم هم برای همین است. این که اوّل بحث عرض کردم: اگر یهودیها میدانستند، اینطور است، اینقدر دشمنینمیکردند، کما این که در زمان امام زمان(اروحنا فداه) که متوجّه میشوند، خودشان به پیشینیانشان لعن میکنند که چه اشتباهی کردید، خدا لعنتتان کند. باید میگذاشتید افکار انبیاء پیاده شود امّا شما به دنبال افکار شیطان رفتید. آنوقت میدیدید که بعد از عدالت، لطافت و لطف است. عدالت زمینه است، نهایت نیست. بعدش رحمت است. این که خواندم پیامبر فرمود: «إنها من الرحمة» همین است.
این بحثی که منِ نوار خدمتتان عرض کردم، خیلی بحث شیرینی است منتها طور دیگری به ما تلقین کردند و شیطان نگذاشت. اگر بدانیم اینطور است، اتّفاقاً ما دشمن شیطان میشویم که ملعون نگذاشت دنیایمان دنیای خوبی شود که زمینهی برای آخرت خوب شود و دیگر تا آقاجان هم نیاید متأسّفانه نمیشود.
فلسفه نفوذ شیطان در مقام جانشینی انبیاء
حالا شیطان چه کند؟ همان که عرض کردیم: ورود از راه نفوذ. چرا؟ چون میگوید: وقتی پیغمبر رفت، معلوم است که اوصیا و جانشینان و خلفای او اتّفاقاً بهتر افکار او را تبیین میکنند؛ چون تنزیل که مرحله اولی است متعلّق به نبی است و تبیین و بعد از آن تفهیم متعلّق به حجّت است. اگر آن افکاری که نازل شده، به خوبی تببین و بعد در جامعه تفهیم شود، معلوم است کمیت شیطان در جامعه میلنگد و دیگر اصلاً نمیتواند طبق قسمش، بشر را منحرف و اغوا کند. پس چه کند؟ نفوذ پیدا میکند تا خلفایی را کنار خلیفه و جانشین حق بسازد و آنها را به عنوان جانشین پیغمبر معرفی کند. چون آنها از فهم تنزیل تهی هستند. آن کسی که قادر است تنزیل را تبیین و بعد به لسان دیگر بر مردم تفیهم کند، که خود آن زمینه را داشته باشد و آن زمینه به وجود نمیآید إلّا در عصمت و آن عصمت به وجود نمیآید إلّا مِن الله تبارک و تعلالی و پروردگار عالم باید انتخاب کند.
شیطان میگوید اگر این افکار، آن هم متعلّق به آخرین پیغمبر حاکم شود، کار من تمام است. چون ما روایت داریم، کما این که اهل جماعت هم این روایت را دارند - من اگر بخواهم یکیک این روایت را بخوانم، نمیرسیم بحث را تمام کنیم. گرچه در هر حال باز هم در این دهه مقدماتی از بحث تبیین میشود و نمیتوانیم آن طور که باید و شاید تبیین کنیم- که وقتی پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مبعوث شد، شیطان تمام شیاطین و بچّه شیطانهای خود را جمع کرد و گفت: ناله بزنید. چرا؟ چون کسی آمد که دمار ما را درمیآورد. بعد هم خواست که برای مقابله با او طرح بدهند. بعضی از آنها گفتند: مگر ما تا حالا این کارها را برای اغوای مردم نکردیم، برای او هم همین کارها را میکنیم. گفت: نه، این فرق دارد، خدا برایش حججی درست کرده که نمیشود. میگویند: یکی از آنها که چند اسم برای او تبیین کردند که قرآن میفرماید: اسم اصلی او خنّاس است، گفت: من طرحم را بگویم، میخواست اوّل بگوید امّا شیطان گفت: بگذار دیگران بگویند. دیگران طرحهایی را گفتند امّا درنهایت او گفت: باید از راه نفوذ وارد شویم. گفتند: چطور؟ گفت: ما باید بتوانیم از همین الان برایش جانشین درست کنیم. لذا شیطان به او گفت: آفرین و به دیگران گفت: علّت این که من همیشه خنّاس را تکریم میکنم، همین است.
یعنی شیطان فهمید اگر بنا شود این افکار الهی در جامعه رشد پیدا کند، مردم میفهمند که دنیایشان خوب است و پیغمبران برای دنیا و آخرت حسنه توأمان با هم آمدند. لذا گفت: باید نفوذ کنیم و کسانی بیایند که جاهل هستند و جانشین عالم شوند. وقتی آنهایی که چیزی بلد نیستند، زمام امور را به دست بگیرند، معلوم است آنوقت انحراف ایجاد میشود و تمام است. آنوقت مردم هم مأیوس میشوند که اگر دین، این است، چیزی از آن درنمیآید.
امّا اگر دین به دست امامی بود که مِن ناحیه الله است، کار شیطان تمام بود. چون «مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ » توضیح میدهند چرا پروردگار عالم این نور و مصباح را تبیین میکند؛ چون اگر جایی نور باشد، دیگر ظلمتی نیست. اگر اینجا برق را روشن کردند، دیگر تاریکی نیست. تاریکی برای زمانی است که نور نباشد. این قاعده است. طبعاً نور الهی که آمد، بر همه مطالب دیگر خط بطلان میکشد و راه روشن میشود و نشان میدهد که دنیا چه بهشتی است. دنیا جنت الصغری میشود و این دنیا، دنیای ممدوح میشود. دیگر دنیا، دنیای مذموم نیست. مذموم بودن آن را ما ایجاد کردیم. آنطور که شیطان دنیا را درست کرده بود، حضرت میفرمایند: دنیا الدنیه است امّا اگر افکاری که معصوم دارد حاکم شود - که این بعد از تنزیل، تبیین و تفهیم برجامعه است - دیگر دنیا الدنیه معنا ندارد و دنیای ممدوح میشود. همان طور که خودشان در روایات فرمودند.
فضیلت سازی؛ فریب مردم و به شک انداختن آنها در اصل دین
پس شیاطین حالا چه باید بکنند؟ عرض کردیم یکی از مطالبشان فضایلسازی برای کسانی است که این فضایل را ندارد؛ چون همین طوری که نمیتوانند جانشین درست کنند. شیطان هم برای این مطلب دو هدف دارد. اوّل این که مردم را به اشتباه بیاندازد که راه را گم کنند و بعد وقتی مردم دیدند که اینها فضائل ندارند، به اصل و اساس وحی و دین و هادیان الهی شک کنند. بگویند: عجب! این بود میگفتند امام است؟! این بود میگفتند خلیفه است؟! این که چیزی حالیش نیست! این که اصلاً دارد همه را به اشتباه میبرد! این جانشین رسولالله است؟! پس حتماً رسول اللهاش هم چیزی بلد نبوده است. معلوم است که اصلاً نعوذبالله کذّاب بوده است و ... .
پس مرحله اوّل انحراف است که هادیان حقیقی حاکم نشوند و مرحله ثانی این که از اصل دین زدگی ایجاد شود و بر اصل دین اشکال وارد شود.
اتّفاقاً داریم که در زمان یکی از خلفای عبّاسی، پادشاه روم چند تا سؤال مطرح کرد و گفت: شما که میگویید دینتان حق است، این سؤالها را جواب دهید. آنوقت خودشان مجبور شدند با این که امام هادی(علیه الصّلوة و السّلام) را در تبعید به عسکر(یعنی جایی که سپاهیان و لشکریان هستند) فرستاده بودند، به حضرت مراجعه کنند و گفتند: آقا! این جا دیگر ما نیستیم، اسلام در خطر است، جواب اینها را بده. إنشاءالله بعداً سؤالاتی را که عرض کردند و حضرت جواب دادند را بیان میکنیم. بعد آن شخص گفت: فهمیدم این جوابها مال شما نیست و مال کس دیگری است. این جوابها درست است و واقعاً این دین، دین حقّی است.
پس برای همین است که وقتی ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) میآیند، میفرمایند: دیگر انحراف به وجود آمده، من برای ظلم قیام نکردم، بلکه «لطلب الاصلاح فی امة جدی» قیام کردم. امّت ما نفهمیدند چه خبر است. فقط یک نماز ظاهری میخوانند. چون عرض کردم: اگر دنیای حسنه به وجود بیاد، خود مردم به خودی خود عبدالله و بنده خدا میشوند و خودشان عشق به صلاه و صیام پیدا میکند. امّا چون انحراف به وجود آمد و مردم یک عدّه را که در مصدر کار قرار گرفتند، به عنوان حجّت و جانشینان و خلفای دین تصوّر کردند، دیدند دنیایشان هم خیلی به هم ریخته و بدتر از همه مطالب شد.
یک مطلبی بگویم که خیلی عجیب است. آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این مرد الهی فرمودند: این که بیان میکنند: « الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ»[5] را امام حسن توضیح دادند. وقتی آن یهودی که فقیر بود آمد به حضرت طعنه زد و گفت که «الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ» و منظورش به خودش بود، حضرت فرمودند: اتّفاقاً اگر همه دنیا را بهشت کنند و به مؤمن دهند، در مقابل آن بهشت اخروی سجن و زندان است.
در مثال مناقشه نیست. ما مجبوریم مثالهای دنیوی بزنیم و خود حضرات هم اینطور مثال میزدند. مثل این میماند که شما تا به حال باغ ندیده باشی، شما را به یک باغ کوچکی ببرند و بگویی عجب چیزی است. بعد شما را ببرند و یک باغ بزرگی نشانتان دهند و بگویند: آن که تو فکر میکردی باغ است، باغچه هم محسوب نمیشود، این باغ است. حضرت فرمودند: برای مؤمن هم اینطور است.
بعد فرمودند: اتّفاقاً «وَ جَنَّةُ الْکَافِر» هم برای تو که گفتند، درست است؛ چون اینجا فعلاً راحتی امّا آنجا چنان در عذابی که میگویی ای کاش در دنیا با همان فقرم بود، آنجا برای من بهشت بود.
بعد آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: منظور این است که حتّی اگر دنیا بهشت و جنّت الصغری شود، باز در مقابل آخرت مثل زندان است. لذا آن لحظه آخر به مؤمن نشان میدهند که جایگاه اصلیاش کجاست.
آن جایگاهی که یک مرتبه عرض کردیم در روایات بیان میفرمایند: کوچکترین خانه مؤمن هزار درب دارد و وقتی از هر یک از این درها وارد شوی، هزار حیاط دارد و هر حیاط، هزار سالن دارد و هر سالن که وارد شوی، هزار اتاق دارد و هر اتاق، هزار تخت دارد و .... و حالا چیزهای دیگر هم دارد. حالا ببین چه خبر است!
اینجا شما نهایتا چقدر میخواهی داشته باشی؟ مثلاً یک خانه هزار متری یا دو هزار متر داشته باشی؟! فرمود: همه اینها در مقابل آن سجن است وإلّا اصل هدف انبیا این است که این دنیا را هم حسنه کنند. فکر الهی آمده که این دنیا را هم حسنه کنند منتها نه از طریق حقّهبازی که یک عدّه داشته باشند و یک عدّه نداشته باشند، ظلم کنند، غارت کنند، اختلاس کنند؛ از طریق درستش. این خیلی مهم است.
لذا وقتی ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را دعوت کردند، بعضی میگویند: چرا حضرت آمدند؟ اتّفاقاً بر حضرت فرض است که بیایند و این کار را بکنند که بعد طور دیگری نگویند. کما این که بر پدرشان مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) فرض بود، منتها نگذاشتند. امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) هم همین را میخواست، نگذاشتند. احمقها همان چند کیسه پول ظاهری را دیدند. نفهمیدند که اگر اجازه میدادند این کیسه پولها حتی به لحاظ دنیایی در مقابل آن چیز که به دست میآوردند، خیلی کم بود. امّا نگذاشتند و اجازه ندادند این تفکّر محقّق شود.
این تفکّر فقط در زمان امام زمان(اروحنا فداه) محقّق میشود که میگویند طوری میشود که آنجا زکاتدهنده فراوان هست و زکاتگیرنده اصلاً نیست یا خیلی کم است. آن کم هم یعنی کسی که مثلاً مریض است و ... که او هم باز آن قدر دارد که نمیخواهد. اینطور نیست که فکر کنیم فقیر و ... داریم. امنیّت اجتماعی طوری است که دختر زیبارو از یمن تا شامات میرود و برمیگردد و کسی به او نگاه چپ نمیکند. امنیّت اجتماعی، امنیّت سیاسی، امنیّت اقتصادی و ... به وجود میآید و اقلّ طول عمر هم صد میشود، حالا دیگر برو تا هزار و بیشتر که بعضی عمر میکنند.
لذا وقتی همه چیز بر اساس موازین صحیح عقلی دینی محقّق شد، همان مدینه فاضلهای که همه دنبال آن میگردیم، به وجود میآید و این فقط از راه دین است و از راه دیگری نمیشود. تحقّق آرمانهای الهی از همین راه است و شیطان هم همین را هدف قرار داد که محقّق نشود.
«السّلام علیک یا أباعبداللّه(علیه الصّلوة و السّلام)»
کتب اهل جماعت عرض میکنم. میدانید اینها بعد از قرآن میگویند این دو کتاب؛ صحیح بخاری و صحیح مسلم دیگر صحیحترین است.
مجموعه ورام، ج: 1، ص: 183
مجموعه ورام، ج: 1 ، ص: 128