بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی) در شب هفتم محرم الحرام 1438
تاریخ (17/07/95) در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
امام؛ وقف ذات حضرت حق است و در مقام عصمت
عن مولانا ابی عبدالله الحسین « فَلَعَمْری ما الْاِمامُ اِلّا العامِلُ بِالْکِتابِ وَ الْآخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّه ِ وَ السَّلام» در کربلا یکی از فرمایشات حضرت این است، فرمودند: به جان خودم قسم! امام نمیتواند باشد مگر کسی که به کتاب [خدا، قرآن] عمل کند و طبق عدالت رفتار کند و متدین به دین حق باشد و وجودش را تابع حضرت حق کند و و نفسش را در محدوده [خواسته های] خدا حَبْس نماید [و تسلیم بی چون و چرای خداوند باشد. فقط رضای خدا را ببیند و نفسش را وقف خدای متعال کند و غیر از آنچه خدا میگوید نگوید، فقط و فقط خدا..
عرض کردیم: بعضی هم که قیام کردند و بجای حق آمدند، دلیلش این است که نفس دون و از آنطرف هم یهود با نفوذ خودش اینها را بالا آورد تا جایی که اینها امام باشند. اما امام، طبق روایت بالا این خصوصیات را دارد. کسی میتواند عامل به کتاب باشد که کتاب را بشناسد، کسی که ظواهر آیات را هم نمیشناسد، چه رسد به بواطن آیات، طبعا نمیتواند هادی خلق باشد و امام و پیشوا باشد، امام باید عادل باشد، حرفی از خود نزند همه من ناحیة الله و خودش را وقف فرامین خدا کند و به یک تعبیر دیگر امام، عبد و مطیع محض خداست، امام خصوصیت بارزش این است یعنی باید معصوم باشد. لذا جواب اینکه چرا به عصمت معتقدیم از همین مطلب مشهود است. یعنی چیزی از خود نگوید و هرچه میگوید از خدا بگوید. چون مردم را به حق دعوت میکنند، داعی الی الله هستند نه داعی الی النفس!
خداوند متعال میفرماید: اگر میخواهید به سمت من بیایید به سمت اینها بروید«وجعلنا منهم ائمة یهدون بأمرنا» و خود خدا هم اجر و مزد رسالت را محبّت و مودّت مردم نسبت به آنها قرار داد والّا این بزرگواران از امّت اجر و مزد نمیخواهند. لذا میفرماید: قل یعنی بگو و بر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) واجب است بیان بفرماید، «قل لا اسئلکم علیه اجرا الّا المودّة فی القربی» چون امر خداست حضرت بیان فرمود و الّا حضرت بیان نمیفرمود.
کما اینکه بر حسب روایات، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از اینکه بعضی از این کجفکرها مطالبی را بیان کنند نگران هدایت افراد بود ولی خداوند متعال دستور داد امر ولایت، به صراحت گفته شود. که اگر بیان نکنی کأنّ رسالت انجام نشده است، در اینجا هم ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) قسم میخورد به جان مبارک خودشان و میفرماید: امام نیست مگر این که این خصوصیات را داشته باشد. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) در نهج البلاغه میفرمایند: ما چیزی را به شما نگفتیم الّا به اینکه قبلا خود عمل کردیم و شما را از چیزی نهی نکردیم الّا به اینکه هیچگاه خودمان به آن عمل دست نزدیم.
همان مثالی که شنیدید؛ رطب خورده، منع رطب کی کند؟ آمدند که حضرت به کودکی نصیحت کند که رطب نخورد فرمودند: فردا بیایید! چون حضرت رطب خورده بودند نمیخواستند چیزی را بفرمایند که خود عامل نبودند. امام هم باید آن خصوصیات را داشته باشد تا بتواند هادی باشد. همه اینها در عصمت بوجود میآید دیگران حرف خودشان را هم میزنند لذا اگر دین خداست، خدا هم باید افرادش را برای هدایت تعیین کند و معلوم هم هست باید هادی این خصوصیات را داشته باشد که هیچگاه مردم را به خود، دعوت نکند بلکه به خدا دعوت کند. آنکه دردناک هست برای ما هست اما برای حضرت، آن روزی که روی سینه رسول الله بود و آن روزی که وجهش بر روی خاک بود «یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثّری» هیچ فرقی ندارد، چون حضرت ملاکش امر خداست، رضاً برضاک تقدیرا علی قضائک اینطوری من را میپسندی؟ ممنونم!
مقام رضایت بصورت کاملش، فقط در عصمت است
اینها درس است، ما نمیتوانیم قیاس منیم امّا در یک مقیاس کوچک آن روزی که پست و مقامی داریم و آنروزی که نداریم ببینیم چطور هستیم، آنروزی که ثروتی داریم و ای بسا پروردگار عالم ثروت داد و ما فکر کردیم که در اوجیم و فکر میکردیم که لطف خداست! قران در همین سوره فجر پروردگار عالم میفرماید: بعضی وقتی مطلبی به آنها داده شود، میگویند: خدا به ما کرامت کرد و وقتی گرفته شود، میگویند: خدا به ما اهانت کرد. امّا پروردگار عالم میفرماید: ما نه اهانتی کردیم و نه کرامتی و اینها از روی کرامت و اهانت نیست.
لذا گاهی طرف در اوج ثروت است امّا با یک اشتباه کوچک که هیچ موقع به قوه مخیله او هم نمیرسید چنین کند، به تعبیری آنها که در ابتدای راه تجارت هم هستند، میفهمند که این اشتباه فاحش است امّا این آقا که عمری است، تاجر است، این اشتباه را میکند و یک مرتبه از ثروت آن چنانی که دارد و به ظاهر در اوج عزّت و مکنت است، به پایین کشیده میشود. این یک قیاس کوچک است.
آیا ما واقعاً به خدا ایمان داریم یا خیر، و اینجا همانطور که پروردگار عالم بیان کرده بیان میکنیم که خدا به ما اهانت و جسارت کرد و چرا اینطور شد؟ امّا برای ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) اینگونه نیست. کما این که برای همه حضرات معصومین اینگونه نیست که بگویند ما تفاوت داریم.
امام رضا (علیه الصّلوة و السّلام) چه آن روزی که در مدینه بود و نه تنها بین علویّون و هاشمیّون بلکه بین همه اهل مدینه عزیز بود و چه آن روزی که ولایتعهدی را پذیرفت و حتّی علویون بر او إنقلت گرفتند و در عصمت و امامتش شک کردند، راضی بود. نمیگوید: خدایا! من حجّت تو هستم، ببین یک امتحانی پیش آمده که من خودم هیچ امّا در اصل امامت تشکیک به وجود میآید. این در ذهن ماست امّا در ذهن ثامنالحجج چنین چیزی هم به وجود نیامد؛ چون میگوید: اگر بناست تشکیک شود یا نشود، خدا خودش میداند و به من ربطی ندارد. پروردگار عالم من را اینگونه پسندیده و لذا لقب رضا برای آن حضرت در زمان خود تبلور پیدا میکند و اوج رضا در همین است وإلّا صورت ظاهر واقعاً سخت است. آنوقت کسی که امام بر حق و در علم مطلق است، چون حجّت خداست، ولیعهد یک آدمی که دون و دنی و ادنی بشود. بنی العباس با مکر و حیلهای که کردند، نسل به نسل حاکم شدند و حالا حکومت به دست مأمون خبیث و مکّار رسیده و آنوقت آن امام باعظمت بیاید و ولیعهد او شود، این خیلی سخت است امّا راضی به رضای خداست.
امّا ما چه؟ اگر اینطور شود، خیلی چیزها بیان میکنیم. میگوییم: آقا ول کن، نستجیربالله خدا هم عدالت ندارد؛ یعنی حتی به ذات احدیت هم مشکوک میشویم و در اوامر پروردگار عالم تشکیک میکنیم.
لذا امام برای خودش مهم نیست که «یوم علی صدر المصطفی» باشد و «یوم علی وجه الثری» باشد. بله، این برای من و شما درد است و ما نباید میگذاشتیم امّا این به این معنا نیست که امام از این مطلب ناراحت است، امام ناراحت نیست. برای امام هر دو بالسویه است، خدا من را یک روز آن زور و یک روز این روز میخواهد امّا امام برای امّت میگوید بدانید امام بر حق این گونه است «فلعمرى ما الامام الّا العامل بالکتاب، و الآخذ بالقسط، و الدّائن بالحقّ، و الحابس نفسه على ذات اللَّه» امام در خطبه ای که در کربلا میخواند، این را میگوید که امام باید این خصوصیات را داشته باشد. به جانم سوگند که امام این طور است.
علّت قیام سیدالشّهداء؛ تبیین جایگاه امامت
و لذا این بحثی هم که ما میکنیم، همین است. امام هم برای این موضوع قیام کرده که بگوید: مردم! بدانید این امامی که هست، ما هستیم.
این هم یک نکته مهم است که بدانید اگر امام جایی هم از خود تعریف میکند، باز هم امر خداست؛ چون گاهی این طور است که تعریف میکنند و نباید گفت: چقدر از خودش تعریف میکند. این چون فرمان خداست، باید گفته شود.
لذا فرمود: « انا احق بذلک الحق المستحق علینا ممن تولاه» ما اهل بیت به این حکومت و زمامداری، که شما نفهمیدید که اگر ما حاکم باشیم، آن دنیای حسنه و جنت الصغری را برایتان میسازیم، استحقاق داریم. نسبت به آن کسانی که تصرف کردند و این ولایت را گرفتند، ما محق هستیم و شما متوجه نشدید. یعنی بر اسا این حق است که خدای متعال بیان کرده و این حق هم برای همین است که شما را نجات دهیم و بتوانیم به ان مقام برسانیم. این نکته بسیار مهمّی است.
یک مطلب دیگری هم عرض کنم که خیلی جالب است. باز حضرت در روز عاشورا مأمور هستند که برای آخرین بار این مطالب را تبیین کنند. فرمودند: «ایها الناس فانکم ان تتقوا الله و تعرف الحق لاهله یکن ارضی لله و نحن اهل بیت محمد ص اولی بولایه هذا الامر من هولاء المدعین ما لیس لهم و السّائرین بالجور و العدوان» ای مردم! اگر شما از خدا بترسید – یک نکته بسیار مهم، اگر حق در دست محق آن نباشد، باید بدانیم که ما دیگر آن وقت از خدا هم نمیترسیم. یعنی از آرمانهای الهی دور میشویم – و بدانیم و این را بشناسیم که حق متعلق به چه کسی است، این کار موجب رضا و خشنودی خداست، خدا خوشش میآید که شما متقی باشید و بدانید حق کجا باید باشد. و ما اهل بیت هستیم که أولی به این ولایت امر هستیم، نسبت به آن کسانی که مدعی دروغین هستند و به جور و عدوان این منصب را غصب کردند. اینها نکات مهمی است که حضرت بیان میفرمایند که شما بدانید. لذا حضرت به همین خاطر قیام کردند.
برادران اهل سنت یا همان اهل جماعت، جان ما هستند
و ما عرض کردیم دلیل این مباحثی هم که ما این شبها بیان کردیم، این انحراف به واسطه یهود و باد کردن بعضیها، برای این نیست که بخواهیم بحث اختلافی بیان کنیم و یک موقع اشتباه نشود. خدای ناکرده ما بحث شیعه و سنی نداریم و همان چیزی که مرجع بزرگوار بیان فرمودند امروز هم هر دو امام انقلاب، چه امام راحل و چه امام المسلمین روی آن تأکید دارند که برادران اهل سنت یا همان اهل جماعت جان ما هستند و اختلافی نیست. ما میخواهیم تبیین حق کنیم که چه شد.
چون اگر این تبیین حق نشود، آرام آرام همان بحثی میشود که اینها تبیین میکنند شما چرا گریه میکنید و ... . البته این بحث مفصّلی است که من در مجلس دیگری بر اساس خود کتب اهل جماعت بیان میکنم که آیا گریه جایز است؟ آیا عزاداری بر ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) جایز است؟ این که وهابیت إن قلت گرفتند، چیست؟ حتی در کتب اهل جماعت داریم که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در ولادت ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) گریه کرد. باز در یک سالگی ایشان گریه و بار در دو سالگی ایشان گریه کرد. وقتی حضرت در سفر بودند باز چیامبر گریه کرد و همه اینها در چندین کتب اهل جماعت آمده است که بحثش را آن جا داریم و این جا فقط اشاره میکنیم. پس اتفاقا حودشان هم عزاداری را دارند منتها وهابیت این حرف را میزند.
و ما قائل به این هستیم که اگر برادران اهل جماعت ما دقّت میکردند، اصلاً امروز این طور نبود که وهابیت بیاید و فریب دهد و ای بسا با یک مناظره علمی حقانیت معلوم میشد؛ چون بنای بر این هست که ما حق را بشناسیم. من بارها عرض کردم واقعا هم باید به دور از تعصب ظاهری بحث کرد ولی اگر دیگر فهمیدیم چه کسی بر حق است و من ناحیه الله بر مسند است، این جا باید تعصب به حق باشد و باید حتما تکریم و تعظیم کنیم و بگوییم خاک پای کسانی هستیم که خدا تعیین میکند و خاک پای پیروان آنها هم هستیم و همیشه هم به آنها تمسک و توسل میجوییم.
اتفاقا این را خلاف کسانی که میگویند شما چرا توسل میجویید، خود اهل جماعت چقدر روایت دارند درباره تمسک که نه تنها تمسک به اهل بیت(علیهم صلوات المصلّین)، بلکه میگویند بلکه توسل جستند به معاد، به کسان دیگر و قبور دیگران تمسک جستند. خیلی جالب است حتی خود اینها به عمر بن عبدالعزیز تمسک جستند، به قبر او تمسک جستند و کسان دیگر، نه اهل بیت. در کتب خودشان است. لذا آنها توسل را خوب میدانند امّا بحث وهابیت ماعون جداست و همه این شبههها برای وهابیت ملعون است.
حالا اگر ما دیدیم به حق است منتها ما تمسک جستن به هر کسی را قبول نداریم، ما میاییم بحث میکنیم. چه اشکالی دارد آدم بحث علمی کند و بگوید: به همه که نمیشود تمسک کرد. بارها عرض کردم اگر کسی هم آمد و به شما گفت: از کجا معلوم که امیرالمؤمنین بر حق است، شما نباید بگویی که غلط یادی نکن وگرنه با مشت در دهانت میزنم. شما باید اثبات کنی امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بر حق است. ای بسا کسی گفت که شما از کجا میگویید امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) بر حق است؟ ما میگوییم که خلیفه اول و دوم بر حق بودند. شما از کجا میگویید که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را پیامبر انتخاب کرد. امّا در انتخاب اول خلیفه که آن به این سبک میگوشند و ما ان را خلافت من ناحیه الله و امامت میدانیم صحبت است. ما میگوییم: خب شما بیا و اثبات کن. اگر شما اثبات کردی که اولی و دومی بر حث است، ما میپذیریم.
استناد ما به کتب اهل جماعت، نشانه برادری است و دشمن؛ یهود است
یعنی اگر دیدیم انها بر حق هستند، دیگر تعصب به آنها داریم منتها باید اثبات شود. ما که نسبت به امیرالمرمنین و ائمه معصومین(علیهم صلوات المصلّین) تعصب داریم، همه را از کتب خودشان استخراج کردیم. میگوییم: خود شما میگویید که اینها همه بر حث هستند و خودتان میگویید که کسی نتواسته است بر علم علی(علیه الصّلوة و السّلام) پیشی بگیرد، ما نگفتیم. ما اصلاً به تعبیر کتب خود را میبوییم ومی بوسیم و کنار میگذاریم. اصلاً کتب ما را ولش کن. چون به تعبیر عامیانه کسی نمیگوید ماست من ترش است. ما از کتابهای خودمان نمیگوییم که شما بگویید: شما از کتابهای خودتان میگویید و ما آنها را قبول نداریم. ما از میخواهیم بحث علمی کنیم و اصلاً از کتب شما میگوییم. ما میخواهیم بگوییم تمام این انحرافاتی که تا امروز در جامعه مسلمین به وجود امده و این اختلافات همه بر اساس افکار یهود ملعون است و آنها خواستند اسلام را وارونه و چند نوع نشان دهند. وگرنه اسلام که یکی بیشتر نیست و برای همین است که «الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه» به وجود نیامد که حقانیّت اسلام است.
کما این که همه ادیان هم یکی است و ما اصلاً چند دین نداریم و این چند دینی هم غلط است. ما گفت و گوی ادیان را به صورت ظاهر درست میکنیم وگرنه ما اصلاً ادیان مختلف نداریم. عقل سلیم هم نمیپذیرد که ما چند دین داشته باشیم. وقتی گفتید: گفت و گوی ادیان، یعنی چند خدا دارید. وگرنه اگر خدا یکی است از باب احد بودن، نه یکی از باب این که دو دارد، طبعا دین او هم احد است و همه انبیاء پشت سر هم برای یک آرمان آمدند «لا نفرق بین احد من رسله». پس بحث ما این نیست و اگر هم بیان کنیم و الان هم باز توضیح میدهم برای این است که سی یک موقع تصور نکند و یا جایی این طور جلوه ندهد - چون بعضی واقعا مریض هستند، روح و جسشان مریض است – که فلانی مباحث تفرقه دارد و ... . ما اصلاً قائل به این نیستیم.
علّت پیدایش داعش و وهابیت و تفکر سلفی
امروز روز اتّحاد و وحدت است منتها میخواهیم بگوییم که چرا این طور شد. دلیل این است. چرا داعش به وجود آمد/ دلیل این تفکر سلفی و وهابیّت ملعون است. دلیل این تفکری است که مشأ آن یهود است و ابن تیمیه بیان میکند. دلیل این است که خودشان در کتب خودشان اعلان کردند که چند نفر از علمای یهود مسلمان شدند و خیلی جالب است که میگویند: حالا اینها شروع کردند به حدیث نقل کردن. حالا ما پذیرفتیم، سلمنا که شما مسلمان شدی امّا آیا جایز هست اینها حدیث بگویند. دلیل این است که اینها وقتی میآیند و حدیث میگویند: انچه را که در تورات است میگویند ودیگر آنچه که در اسلام است، نمیگویند.
من نمونههایی را بیان کنم. اوّل آنچه را که یهود در افکارش دارد بگویم و بعد بیاییم روایاتی که آنها اینها را میگویند بیان کنیم. آنها بیایند اینها را پالایش کنند، اگر پالایش کنند دیگر چند تا نمیشود و یکی میشود. بله، در این کهاول یا دوم به قول خودشان، ان را هم مینشینیم و صبت میکنیم که واقعا ببینیم چه کسی بر حق است. دعوا که نداریم. البته بعضی از سمت خود ما احمق تشریف دارند ، تصور میکنند باید فحش و ناسزا بگویند. آقا شما بیا بر اسا یک مناظره علمی صحیح حقانیت اهل بیت را نشان بده و بگوییم اگر شما هم به ما اثبات کردید که حقانیت آن سمت است، خداوکیلی ما تسلیم افکار شما میشویم، چون ما حق را میخواهیم و کاری نداریم که زید است یا عمرو منتها حالا که به تعبیری به زید و عمرو شما نچسبیدیم برای این است که خدا گفته. اگر غیر از این باشد و شما اثبات کنید که عمرو شما را خدا گفته و زید ما را نگفته، ما میپذیریم و هرچه شما بگویید قبول میکنیم.
کما اینکه اگر واقعا یهود و نصاری، (نه مسیح، چون مسیح همان «هو المسیح» است که قرآن بیان میکند. و بارها عرض کردم که ما مسیحی و کلیمی حقیقی هستیم) توانستند حقانیّتشان را تثبیت کنند، که این تحریف شده و دیگر دین نیست، من درآوردی است و شما اسمش را دین گذاشتید. ما میخواهیم بگوییم حیف است، شما هم از این من درآوری دست بردارید. شما اگر میگویید: اسلام ما من دراوردی نیست، بنشینید و اثبات کنید، اگر توانستید، ما تسلیم میشویم. واقعا اگر انسان عاقل غیر از این کند، باید به عقل او شک کرد.
اگر شما اثبات کنید این کلیمی بودن به ظاهر شما - چون کلیمی نیستید و پیرو حضرت موسی کلیم نیستید و دروغ میگویید - بر حق است و اسلام و مسیحیت دروغ میگویند و بر حق نیستند، گرچه ما میگوییم همه اینها یکی است و دو تا و سه تا نداریم و اینها تحریف شده است، ما تسلیم شما میشویم. همه بحث ما سر این موضوع حقیابی است که حق معلوم شود.
اگر از روز نخست حق معلوم میشد، همان طور که این روایت ابی عبدالله در کربلا را برایتان خواندم که حق را تبیین میکنند، اگر شما توانستید بگویید که حق است، ما تسلیم میشویم. روز نخست باطل آمد حق را کنار زد و جانشین او شد. ما میخواهیم این را اثبات کنیم. باطل جلوه حق نمایی کرده و ما این را بیان میکنیم که حرف بدی نیست.
اما بندههای خدا واقعا نمیدانند. لذا این که آیت الله العظمی سیستانی(حفظه اللّه تعالی) بیان فرمودند: جاهل هستند، درست هم میگویند چون که اینها که خدای نکرده نمی خواهند به بیراهه بروند. چه کسی واقعا نمیخواهد عاقبتش خیر شود و میخواهد عاقبتش شر شود؟! لذا بلد نیستند و اطلاعی ندارند. گاهی هم یک تعصبات بیجایی دارند که اگر اینها کنار گذاشته شود، کما این که از طرف ما هم همین طور است. بعضی فقط با فحش و ناسزا جواب میدهند. شما باید با مباحث علمی حقیقی که از خود کتب آن هاست اثبات کنی، خیلی از آنها میفهمند و برمیگردند. کسانی که به این راه برگشتند از همین طریق بود. فقط آقای دکتر تیجانی نیست، خیلیها برگشتند. دلیلش این است که وقتی آمدند و واقعا بدون هیچ تعصب خاصی مناظره علمی راه انداختند، حقانیت را فهمیدند با این که یک عمر در راه دیگری بودند. من و تو هم باید همین طور باشیم.
مسلک شیعه انگلیسی، بی عقلی و بیمنطقی است
شاید الان بعضی که کج فکر باشند اشکال بگیرند و بگویند: یعنی محبت امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را کنار بگذاریم؟! چرا چرند میبافی؟! کسی نمیگوید شما محبت امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را کنار بگذار. ما میگوییم شما بیا و امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را برای طرف مقابلت ثابت کن، نه این که بگویی هر که دشمن امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام)، که بله نهایتش این است امّا از همین الان چنین و چنان و... . آنچه که اعاظم و بزرگان ما مثل امامین انقلاب و بزرگاان و مراجعی مثل آیت الله العظمی سیستانی و دیگران برای همین است که شما یک طوری جلو برو که آنها تعصّبی بار نیاوری که بعد بگویند ... .
همان کسانی که اصلاً نیاوردن اسم آنها هم بهتر است و آوردنش کراهت دارد و انسان باید استغفار کند، همین یاسرالحبیب و ... بیایند روز وفات یکی از همسران پیامبر را جشن بگیرند و کیکی بیاورند و ... و خود وهابیت ملعون بگوید: ما هر قدر میخواستیم کار کنیم که نشان دهیم شیعه به تعبیر خودشان خبیث است، نمیشد امّا با یک فیلمی که از جشن گرفتنشان در روز وفات عایشه نشان دیگران میدهیم، میفهمند چه خبر است. یعنی این کار را به نام شیعیان تمام میکنند.
بعضی چیزها اصلاً زمان ندارد، اقتضای زمان ندارد، شعور هم خوب چیزی است. شم سیاسی و ادراک هم خوب چیزی است. بعضی هیچ کدام را ندارند و بحمدلله تهی هستند! فقط یک ادعای حبّ الکی دارند و به نظر میرسد که همینها بدتر میکنند.
علامه امینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در کتاب الغدیر بسیار زیبا، بدون این که کوچک ترین اهانتی به آنها کند، ولایت امیرالمرمنین(علیه الصّلوة و السّلام) را اثبات میکند.
شما شبهای پیشاور را بخوانید. در مناظرات بزرگان علمی ما این طور است، بدون کوچک ترین اهانتی یک بار میبینید که گروهی را برمیگردانند و لذا وهابیّت ملعون کتبی را تحریم میکند در حالی که ما اصلاً هیچ کتابی را تحریم نمیکنیم. ما فقط یک نکته داریم که بزرگان ما بیان میکنند که نکته خوبی است و جوانها باید دقت کنند و آن این که شما باید اول اطلاعات دینی خودت، نسبت به مذهب خودت و اسلام ناب زیاد باشد و مطالعه که اگر آنها شبهه انداختند بلد باشی و جوابش را بدانی و فکر نکنی که انها راست گفتند. بعد آن وقت هر کتاب ضالهای که خواستی بخوان امّا اگر قبلش آن کتب را بخوانی سم مهلک است امّا بعدش وقتی دستت پر باشد، میدانی چه خبر است و این نکته را نباید اشتباه کرد چون بعضی که ندانند، وقتی از آن سمت یکی شبهه بیندازد، فکر میکند که راست میگویند.
مثال میزنم مثلاً مدام شبهه میاندازند و میگویند: أمّ کلثوم، دختر امیرالمؤمنین، با خلیفهی دوم ازدواج کرده، امّا در کتب خودشان هست که این أمّ کلثوم کیست - که حتماً سعی میکنم در این دهه یک اشارهای به این مطلب داشته باشم و با سندهای خودشان بیان کنم -
البته باز هم میگویم: آن چیزهایی که بنده میگویم و حتّی علماء و بزرگان هم میگویند، با این که اعتماد به ایشان داریم، امّا وقتی سندی را بیان میکنند، حتماً خودتان به این کتب مراجعه کنید. هم در سایتهای خودشان موجود است و هم کتبشان در کتابخانهها موجود است، مراجعه کنید، ببینید این مواردی که بیان میشود، درست است یا خیر، شاید نعوذبالله کسی میخواهد علیه آنها حرف بزند. هر کس یک طرفه به قاضی برود، راضی برمیگردد. بروید ببینید واقعاً در کتب آنها هست یا خیر؟ وقتی مراجعه کنید و ببینید، لذّتی دیگر برایتان دارد. چون مطالب دیگری هم در کنارش به چشم خودتان میخورد. کسانی که عربی بدانند که خیلی بهتر است، مطالب عجیبی به دست میآورند. آنهایی هم که عربی نمیدانند، برخی از کتب را که به فارسی ترجمه شده، ببینند. اعتقاد راسخ ما این است که همهی اینها از کتب یهود به وجود آمده است. شما میتوانید به کتابخانه ملّی، چه سایت و چه حضوری مراجعه کنید و ببینید.
رد عصمت انبیاء در تورات!
مثلاً در کتاب سموئیل که به تورات نازله تبیین میشود، در باب 11، آیه 2، مطالبی نعوذبالله راجع به فسق و فجور حضرت داوود نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) میآورند. یا مثلاً در همین باب 11 بیان میکنند: خدا پسران داوود را بر زنان داوود مسلّط کرد، یعنی نعوذبالله با محارم خود باشند، همان چیزی که گاهی تشویق و ترغیب هم میکنند.
یا مثلاً در سفر پیدایش در مورد حضرت لوط(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) جریان مفصّلی را بیان میکنند و در آنجا - نعوذبالله - به فسق حضرت لوط نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) با دخترانش اشاره میکنند.
یا مثلاً در همان سفر پیدایش باب 19، آیه 11 به ارتباط حضرت یعقوب نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) - نعوذبالله - یا یک زن اشاره میکنند و میگویند: به همین دلیل خدا او را گوشمالی داد و یوسف را از او گرفت.
یا مثلاً در کتاب اول پادشاهان، باب 11، آیه 1 میگویند: حضرت سلیمان نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، بعد از اوج قدرت، - نعوذبالله - قلبش به بتها متمایل شد؛ چون خدا کاری را نهی کرده بود و او انجام داد و بتکده درست کرد و خدای متعال، قلب او را به سمت بتان برد و با خودش آشتی نداد.
یا مثلاً در باب سفر خروج، باب 4، آیه 21 و 24 میگوید: حضرت موسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) - نعوذبالله - خلافی انجام داد، صفوه (صفورا) زن حضرت موسی متوجّه شد که خدا میخواهد موسی را بکشد و او را باخبر کرد و در جایی مخفی کرد و نجات داد.
یعنی تعابیری از این دست دارند که خدا میخواسته زمین بیاید و او را بکشد! با بیان این مثالها میخواهم بگویم امثال این مطالب در روایات اهل جماعت نیز موجود است که حالا بیان میکنم.
در ادامه میگوید: خدای متعال به موسی بیان کرد: وقتی به مصر روانه شدی، همهی معجزات من را بنگر، در آنجا موسی خلافی کرد - که مفصّل توضیح میدهد - در بین راه هم پروردگار عالم در بدو ورود به منزلش، قصد کشتن او را کرد و صفوه، سنگ تیزی را برگرفت و مواظبت کرد، پسر خودش را ختنه کرد و پیش پای او انداخت و گفت: تو شوهر من هستی و ... خدا میخواست او را بکشد و او جدایش کرد.
یا مثلاً در سفر اعداد، باب 31 بیان میکنند: موسی - نعوذبالله - ستمکار بوده و به قتل کودکان فرمان میداده و به آتش زدن خانهها امر میکرده است.
یا مثلاً در سفر اشعیاء، باب 20 میگوید: اشعیاء نبی - نعوذبالله - سالها لخت بین مردم راه میرفته است.
لذا مطالب زیادی از این مزخرفات در مورد دیگر انبیاء از جمله هارون، یوشع و ... هم بیان میکنند. یعنی همهی انبیاء در تورات، به نحوی خطا کردند. اصلاً عصمتی برای انبیاء نیست و همهشان از دید اینها نعوذبالله یک غلطی کردند و کارهای خلافی را انجام دادند.
یا مثلاً میگویند: پروردگار عالم در عرش تختی دارد و در آنجا تکیه داده و گاهی چوبی در دست دارد و با این چوب، انبیاء خودش را کتک زده! چون فرامین او را انجام ندادند.
رد پای یهود در روایات اهل جماعت!
حالا همین مطالب را اهل جماعت در کتبشان دارند که بیان خواهیم کرد. بحثمان این بود که نفوذ از همین جا شروع میشود. روایاتی هم که در ابتدای بحث از فرمایشات ابی عبدالله در کربلا بیان کردیم که فرمودند: اگر کسی نفسش را به دست امام حقّ نسپرده باشد، اینطور میشود که ستمگران بر شما مسلّط میشوند و فسق و فجور پیش میآید و ... .
در تاریخ الدمشقیّه و تاریخ طبری بیان میکند: معاویه با عمروعاص محاجّه داشت که مردم میفهمند یا نمیفهمند که گفت: نه، مردم نمیفهمند، گفت: اینقدر هم دیگر نفهم نیستند که من و تو فکر میکنیم. گفت: اگر میخواهی بفهمی که مردم نمیفهمند، بگو: جاز بزنند که خلیفه کار دارد و برای این که این جمعه از ثواب نمازجمعه محروم نمانیم، إنشاءالله چهارشنبه، نماز جمعه را میخوانیم! جار زدند و مردم آمدند که نمازجمعه، چهارشنبه خوانده شود!
لذا وقتی مردم دقّت نمیکنند و به اهلبیت مراجعه نمیکنند، همین میشود. اهلبیت ما را از دروغ، حقّه بازی و مکر دور میکنند و به عقل دعوت میکنند (البته عقلگرایی صحیح، نه مانند آنچه برخی اسم عقل را میآورند، امّا هزار کار خطا هم به نام عقل انجام میدهند. لذا مراد، عقل بما هو عقل است که فطرت انسانی هم به دنبال آن است و عقل جز در مرام اهلبیت نیست) امّا اینها مردم را به جهل دعوت میکنند.
تعصّب بعد از معرفت، عین عقل است
هر کدام از شما اثبات کردید که در بین آنها هم عقل است، من علن روی منبر اعلان میکنم که ما شیعه نیستیم و آن طرفی شدیم. اصلاً نیست. اگر پیدا کردید، جایزه دارید. هیچ جا جز اهلبیت نداریم. چون خدا اینها را تأیید کرده و من بیان کردم که باید مِن ناحیة الله باشد. اگر خدا آن اوّلی و دومی و سومی را هم تعیین میکرد، ما هم میپذیرفتیم، احمق بودیم اگر نمیپذیرفتیم. ما که تعصّب کورکورانه نداریم. بیان کردیم: بعد از علم و معرفت، متعصّب میشویم که باید هم بشویم و این، عین عقل است. اینجا هم اگر کسی نسبت به شخصی معرفت پیدا کرد و بعد بگوید: متعصّب نیستیم، حماقت و از فریبهای شیطان است. اگر متوجّه شدید که چه کسی برحقّ است، دیگر باید تعصّب داشته باشید و بر پای او تا جان بایستید، مانند صحابه ابیعبدالله که شب عاشورا بیان کردند: حسین جان! اگر چند بار کشته شویم و دوباره زنده شویم، باز هم در راه تو کشته میشویم. این تعصّب، تعصّب کورکورانه نیست، اگر توأم با معرفت شد، شما باید جانت را هزار بار برای امام زمانت بدهی. این فرق میکند، آن تعصّب کورکورانه بد است، امّا وقتی بامعرفت شد، دیگر باید تعصّب به خرج داد. اگر نباشد، آن هم فریب است که مثلاً برخی میگویند: ما میدانیم فلانی بر حقّ است، امّا تعصّبی هم نداریم، کار چنین افرادی اصلاً حماقت است.
اگر فهمیدی کسی بر حقّ است، اتّفاقاً باید تعصّب هم داشته باشی. تعصّب کورکورانه وقتی است که معرفت نداشته باشی و ندانی. اتّفاقاً وقتی معرفت پیدا کردی، باید متعصّبترین انسانها تو باشی، این، قاعدهی عقلی هم هست و عقل سلیم همین را میپذیرد.
وقتی فهمیدم حقّ با کیست، اتّفاقاً باید برای این حقّ تا جان دادن و قطعه قطعه شدن هم جلو بروم، باموالهم و انفسهم، مالم فدا شود، بابی انت و امی.
عزیزترین کس برای انسان باید پدر و مادرش باشد، چون وجودش از پدر و مادرش است. اگر کسی عزیزترین کسش، پدر و مادرش نباشد، باید در عقل سلیم خودش شک کند. باید بداند که در وجودش خرده شیشهای دارد که پدر و مادرش برایش عزیز نیستند. باید عزیزترین کسانمان، پدر و مادرمان باشند. روایات شریفه هم بیان میکند و عقل سلیم هم این را میپذیرد؛ چون اصل و اساس هر کدام از ما برای پدر و مادرمان است.
برای همین است که گفتند: حتّی اگر پدر و مادرتان کافر هستند، آنها را دعوت به حقّ بکنید، امّا حقّ اهانت و جسارت به پدر و مادر ندارید، «و لا تقل لهما اف». حقّ اف گفتن هم ندارید، اف یعنی بگویید: اَه ...، ولمان کن. حقّ اه گفتن به پدر و مادر هم نداریمف حتّی اگر کافر باشند. لذا عزیزترین کس باید برای شما پدر و مادر باشند.
امّا اگر حقّ را پیدا کردی، حالا میگویی: این عزیزترین کسم هم فدای حقّ، بابی انت و امّی، پدر و مادرم هم به فدایت حسین جان. اگر انسان فهمید امیرالمؤمنین بر حقّ است، باید بگوید: بابی انت و امّی.
حالا برخی میگویند: آدمهای خوبی هستند، حقّ هم هستند، امّا کارهای شما عاقلانه نیست، اینطور گفتن، اینطور عزاداری کردن، سیاه پوشیدن، گریه کردن و ... خیلی معنا ندارد. باید گفت: اگر آدمهای خوبی هستند و حقّ هستند، باید انسان همه چیز خود را فدای حقّ کند، باموالهم و انفسهم، آنوقت اینجاست که تا یک سلام به ابی عبدالله میدهند، چشمانشان پر از اشک میشود.
این که بیان کردم باید شعور به وجود بیاید که شور هم با معنا باشد، همین است. چرا بزرگان ما و اولیاء الهی که من خودم هم دیدم، تا السلام علیک یا ابا عبدالله میگفتند، به حقیقت اشک میریختند و ناله و فغان میکردند. فقط صدا درآوردن نبود، به حقیقت اشک میریختند، نه یک روز، نه دو روز، هر روز که زیارت عاشورا میخواندند، خود بنده دیده بودم که هر روز ناله و فغان میکردند. چرا؟
چون معرفت پیدا کرده بودند، وقتی معرفت پیدا کنی، دیگر باید همهی وجودت فدای آن حقّت شود. این تعصّب، تعصّب به جاست. لذا اصل تعصّب بد نیست.
«السّلام علیک یا ابا عبداللّه(علیه الصّلوة و السّلام)»
آیا امکان آب ندادن دشمن به یک طفل صغیر وجود دارد؟
البته انسان نباید با برخی تعصّبهای نا به جا خود را کور کند. باید به دنبال حقّ و معرفت باشد. الآن وهابیّت ملعون میگویند: مگر میشود طفلی را بالا برده باشد و بگوید: آب بدهید و آنها نداده باشند؟! این شبهات را میاندازند که مگر میشود تیر سه شعبه زده باشند؟!
امّا امروز میبینید که وهابیّت ملعون و داعش ملعون دارد همان کارها را انجام میدهد. بچّه دو، سه ساله را سر میبرد. کارهایی خلاف انسانیّت انجام میدهد. طرف را وادار میکند که گوشت را ببر و بعد در دهانت بگذار، بجو و قورتش بده! اصلاض انسان میماند که خداوکیلی اینها انسان هستند؟!
امّا انسان اینجا متوجّه همان روایت میشود که در درس اخلاق بیان کردم: خلق الله الانس ثلاثة اصناف، خدا انسانها را در سه صنف آفریده است و سه حالت در خلقتشان دارند. صنف کالبهائم، گروهی مانند چهارپا میمانند، اولئک کالانعام بل هم اضل. بعد فرمودند: صنف اجسادهم کاجساد بنی آدم و ارواحهم ارواح الشیاطین، جسدهایشان مانند جسدهای بنیآدم است، کاف، در ادبیات کاف تشبیه است. به صورت ظاهر باید میگفتند: صنف اجسادهم اجساد بنی آدم و ارواحهم کارواح الشیاطین، امّا پیغمبر میفرمایند: بدنهایشان، مثل بنیآدم است، ولی اینها راستی راستی خود شیطان هستند و ارواحشان، ارواح شیاطین است. بعد هم فرمودند: صنف کاملائکة که در اینجا هم کاف تشبیه آورد، چون انسان برتر از ملائکه است.
خلاصه اینها شیطان محض هستند، در کربلا هم چنین مواردی مانند حرمله پیش آمد ...............
«السّلام علیک یا ابا عبداللّه(علیه الصّلوة و السّلام)»