بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی) در شب هشتم محرم الحرام 1438
تاریخ (18/07/95) در محل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
قیام نکردن در مقابل سلطان جائر و همنشینی با او در جهنّم!
عن مولانا أبیعبداللّه الحسین(علیه الصّلوة و السّلام) : ««أیها الناس إن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلم قال: «من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرم اللّه ناکثا لعهد اللّه مخالفا لسنة رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله یعمل فی عباد اللّه بالاثم و العدو ان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قول کان حقّا على اللّه أن یدخله مدخله»».
حضرت در یکی از این خطباتشان راجع به این که چرا قیام کردم، اینگونه بیان میفرمایند که ای مردم! به تحقیق که پیغمبر، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، بیان فرموده است: کسی که ببیند یک زمامداری که بر مردم مسلّط است، جور و ستم میکند و حرام خدا را حلال میشمارد، عهدشکنی میکند، افعال و کردارش مخالف با سنّت پیامبر است و براساس همین مطالبی که دارد، در بین بندگان خدا به گناه و خطا و دشمنی و تجاوز عمل میکند؛ و بعد نه با عمل و نه با حرف زدن، علیه این حاکم جائری که دارد تغییر سنّت میدهد، مخالفت و قیام نکند، بر خدا این فرض و حقّ است که او را با آن کسی که ظالم و جائر و تغییر دهندهی سنّت و تبدیل کننده حرام خدا به حلال است، در یک جایگاه قرار دهد؛ یعنی جهنّم. چون معلوم است که او در جهنّم است، این هم با او محشور باشد. این بر خدا فرض است که اینگونه باشد و او را با همان ظالم در جهنّم قرار دهد.
لذا این یک دلیل قیام است. حضرت میفرمایند: اگر من سکوت میکردم و حرف نمیزدم و قیام نمیکردم، من با همین جائرین و ظالمین بودم. اینها سنّت را تغییر دادند و من هم با اینها بودم و محشور میشدم.
اعتراف اهل جماعت به ایجاد بدعتها بعد از پیامبر
ما راجع به این موضوع که سنّت پیامبر را تغییر دادند، نکاتی را بیان کردیم. البته باز هم این نکته را بگویم که بحث ما اختلاف انداخیتن میان شیعه و سنّی نیست. ما میخواهیم بگوییم: چه شد که کار امّت به جایی رسید که نه تنها تبعیّت از امام عادل نکرد، بلکه او را به قتلگاه برد؟ بیان کردیم: این نفوذ یهود است و این که برخی هم به واسطهی حبّ دنیا (حب الدنیا رأس کل خطیئة) به خطا رفتند. عدّهای حبّ به ریاست، جاه و مقام و مطرح شدن داشتند، یهود اینها را باد کرد و اینها هم پذیرفتند. بعد هم خودشان اقرار کردند که این بدعتها را به وجود آوردند.
از جمله بیان کردیم و سند هم از کتب خود اهل جماعت گفتیم که عایشه، به قول آنها ام المؤمنین، وقتی دارد از دنیا میرود، از او میپرسند: میخواهید شما را در کنار رسول الله و پدرتان ابابکر دفن کنیم؟ میگوید: نه، ما بعد از پیامبر بدعتهایی را گذاشتیم. یعنی ناراحت است که این بدعتها به وجود آمده است. بعد میگوید: من را پیش همان زنان و همسران پیامبر دفن کنید.
لذا این بدعتها به وجود آمد. بیان کردیم که امام در پردهی عصمت است، امّا متأسّفانه امام در جایگاه خودش قرار نگرفت و متأسّفانه اینطور شد.
برخی قائل به این هستند که چه کسی میگوید عصمت وجود دارد؟ از کجا میگویید: امام معصوم است و خطا نمیکند؟ در حالی که ما استدلال عقلی هم داشتیم که اگر کسی معصوم نباشد، خطا میکند و قول خدا فراموش میشود. یا وقتی خطا کند، چیزی بیان میکند که اصلاً مناسب نیست. حالا این مباحث عقلی یک طرف، امّا از کجا معلوم که اینها معصوم هستند؟ بعد هم به فرض شما شیعیان اینطور بگویید، ما که نمیگوییم باید معصوم باشند. ما میگوییم: به هر حال امور باید در دست کسی باشد.
اوّلاً همین مطلبی که از حضرت بیان کردیم که پیامبر میفرمایند: اگر کسی سلطان جائر را ببیند که حلالی را حرام و حرامی را حلال میکند و عهد شکن باشد و مخالف سنّت پیامبر باشد و به اثم عمل کند و قیام نکند، با او محشور خواهد شد. دیدیم که همین کار را برای حضرت سلمان و بعضی از افراد دیگر انجام دادند و مجدّداً آن بحث جاهلیت را به وجود آوردند. اگر بخواهیم به آنها ورود پیدا کنیم، از اصل بحث دور میشویم. برای همین من مدام اشاره میکنم و میگویم: جوانهای عزیز! حتماً بروید اینهایی که من سند میدهم، بخوانید. از جمله خواهشی که دارم تاریخ دمشقیه و تاریخ طبری، دوران بعد از پیامبر را حتماً بخوانید، خودشان اینها را نوشتند که حتی چه کسانی را اذیت کردند، در مورد چه کسانی گفتند که اینها اصلاً با ما نبودند و بردگانی محسوب میشوند؛ یعنی دومرتبه به همان قضیه جاهلیت برگشتند. در حالی که پیامبر در مورد سلمان بیان میفرمایند: «منّا اهل البیت»، امّا آنها میگویند: عجم است و در بین ما نبوده و ... .
یعنی در آن ایدههای نبوی، آرام آرام، تغییر به وجود آوردند. ضمن این که در خود صلاه هم تغییر دادند که برای شما خواندیم که خودشان اقرار کردند و گفتند: بعد از پیامبر، حتی صلوة را هم تغییر دادیم که سندش را بیان کردیم. برخورد ظالمانه و جائرانه با دیگران داشتند و دیگران را آن هم به دست کسانی که یهودی بودند، زدند که مستندات تاریخیش هم هست. مثلاً مغیره یهودی بود و مستنداتش هست.
اهل بیت پیامبر؛ امان امّت از اختلاف!
با توجه به اینها، امام میفرمایند: اگر کسی در مقابل سلطان جائر که مخالف سنّت رسول خدا عمل میکند و حرام خدا را حلال میکند و به اثم و عدوان عمل میکند، قیام نکند؛ بر خداست که او را در همانجایی که آن شخص ظالم را که حاکمیت را دست گرفته، وجود دارد، قرار دهد و این با همان باشد؛ یعنی در جهنم است. حضرت میفرمایند: من برای همین قیام کردم. خود این دلالت بر این است که حاکم باید امام و معصوم باشد. چون اگر معصوم نباشد، تغییر میدهد.
بعضی بیان میکنند: اصلاً از کجا معلوم این عصمتی که شما میگویید، وجود داشته باشد؟! ثانیاً: ما قبول نداریم. حالا جواب آنها را بیان خواهیم کرد.
این روایت در مستدرک علی الصحیحین (جلد سوم، حدیث 4715) هست که میگوید: پیغمبر اکرم، محمد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: «النجوم امان لاهل الارض من الغرق» ستارگان، امان هستند برای اهل زمین از این که اشتباه بروند و در دریا، غرق بشوند. برخی راه را از طریق ستاره شناسی، کواکب و علم نجوم متوجه میشوند که شمال یا جنوب بروند و اینطور تشخیص راه میدهند. برای همین حضرت به این عنوان بیان فرموده است.
در ادامه نیز فرمودند: «و اهل بیتى امان لامتى من الاختلاف،فاذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابلیس» .
قرآن تعبیری به نام حزب الله و حزب الشیطان دارد.اصلاً در عالم، دو گروه بیشتر نداریم و گروه سوم نداریم. یا جبهه، جبهه حق است یا جبهه باطل. بارها عرض کردیم کارها یا الهی است یا شیطانی و عرض کردیم همه اینها از ناحیه شیطان ملعون، ابلیس است؛ چون اخراج شد و تصوّر کرد اخراجش به خاطر ابانا ادم و امنا حوا و به تعبیری تمام انسانهاست. باز این هم از حماقت خود ابلیس است؛چون رجیم شد تصور کرد ما مقصر هستیم، قسم هم خورد «فبعزتک لاغوینهم اجمعین» به عزتت قسم که همه اینها را به اغوا میکشم و عرض کردیم: راهش هم از طریق انسانهاست.
فلذا فقط حزب شیطان و حزب الله؛ جبهه حق و باطل داریم و دیگر جبهه سومی نداریم. اگر کسی بگویدمن نه این طرفم، نه آن طرفم، این اصلاً چیز بیخودی است. بعضی به نام مثلاً اعتدال بیان میکنند: نه این طرفیم، نه آن طرفیم؛ ما اعتدالی هستیم. حالا معلوم است نفاق است، این را دیگر نمیشود گفت، این یعنی دورویی، یعنی نفاق. قرآن این را میگوید.
همینطور که قرآن میفرماید: اینهایی که ادعا میکنند اصلاح طلبیم؛ این ها مفسد هستند «و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض قال انما نحن مصلحون»؛ میگوید فساد نکنید، میگویند: ما اصلاح طلبان هستیم. در قرآن هم میفرماید: «ألا انّهم هم المفسدون» اینها مفسد هستند.
به هر حال نمیشود یا باید در جبهه حق بود یا باطل. دو جبهه است، جبهه وسطی نداریم یا حزب الله هستیم یا حزب الشیطان.
اینجا هم پیامبر اکرم، محمد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان میکنند: هر قبیلهای از عرب با اهل بیت من مخالفت کند، هر که میخواهد باشد، اختلافهایشان زیاد میشود و اینها حزب ابلیس میشوند و دیگر در جبهه شیطان میآیند.
نظر مفسّر اهل جماعت (فخر رازی) در مورد عصمت اولی الامر
ذیل همین مطلب، فخر رازی - مفسر بزرگ اهل جماعت - چند مطلب میآورد، هم از آیات استفاده میکند و هم نهایتاً نتیجهگیری میکند، میگوید: علّت این که پیامبر فرموده به اینها تمسک بجویید و هر کسی از اهل بیت من دور شود، در حزب شیطان میرود؛ این است که اینها عصمت دارند و معصوم هستند؛ چون اینها هستند که خطا نمیکنند و دیگران خطا میکنند. برای همین میفرماید: هر کسی با اینها مخالفت کند، بالاخره شیطان فریبش میدهد، یک رأیی خلاف رأی اصلی میگوید و ناخودآگاه در حزب ابلیس میرود.
فخر رازی در باب همین مطلب، در کتاب تفسیر کبیر خودش (مفتاح الغیب، جلد دهم) چند مطلب را بیان میکند. میگوید که پروردگار عالم در سوره نساء، آیه 59 فرمود: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوالله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» ای کسانی که ایمان آوردهاید، خدا، پیغمبر و اولی الامر را اطاعت کنید. بعد میگوید: خداوند در این آیه به قطع و بدون قید و شرط به اطاعت از "اولی الامر" امر کرده است و از این گونه امر کردن می فهمیم که "اولی الامر" باید معصوم و در امان از لغزش و خطا باشد و گر نه خداوند به اطاعت از خطا و لغزش آنان امر کرده و حال این که اطاعت از لغزش و خطا به امر خدا ممنوع است و نمی شود در فعلی هم خدا امر کند و هم نهی نماید. پس این امر به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط بر عصمت مطاع و صاحب امر دلالت دارد.
لذا او میگوید: اصلاً واجب است که اولی الامر معصوم باشد؛ چون اگر معصوم نباشد، به اشتباه میرود و هیچ شکی نیست. پس باید « ان یکونوا معصوما» حتماً معصوم باشد.
بعد در ادامه میگوید: البته بعضیها علی الاجبار، گفتند: « ان خلفا الراشیدین هم اولی الامر» به تعبیر خودمانی یعنی بالاخره بعضی گفتند و ما چارهای نداریم که قبول کنیم، امّا از لحاظ جزم و قطع خودش میگوید که اولی الامر باید معصوم باشد.
بعد میگوید: من از باب این که اثبات کنم این آیه هم دلالت بر عصمت اولی الامر است، یک آیه دیگر برایتان میآورم که بدانید. نه تنها پیامبر اینگونه گفت، بلکه یک آیه دیگر هم این است: « وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ » وقتی پرورردگار عالم ابراهیم خلیل، آن خلیل الله را به ابتلائات فراوان مبتلا کرد، ذبح فرزند، افتادن درون آتش و ...، از همه اینها سربلند بیرون آمد و تازه آنوقت پروردگار عالم فرمود: تو الان امام شدی. بعد ابراهیم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) بیان میکند: این برای ذریه من هم هست؟ ذوالجلال و الاکرام بیان نمیکند که خیر امّا میگوید که ما آن را به ظالمین نمیدهیم « لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ »، این یک عهد و یک مطلب مهم است که به کسانی که ظلم کنند، نمیدهیم.
فخر رازی میگوید: «انی جاعلک للناس اماما یدل عنه علیه السلام کان معصوما عن جمیع الذنوب» ابراهیم از همه گناهان معصوم بود؛ چون همه امتحانات را با موفقیت پشت سر گذاشت و به تعبیر عامیانه یک جا هم نمره کم نیاورد.
بعد میگوید: « لأن الإمام هو الذی یؤتم به و یقتدى» برای این که امام باید متم قضیه باشد و خود اقتدای به مطالب خدا کند « فلو صدرت المعصیة منه» و اگر از او معصیتی صادر شود « لوجب علینا الاقتداء به فی ذلک» نمیشود ما بر او اقتدا کنیم. چون او امام شده، یعنی پیشوا است و جلو افتاده و همه باید به او اقتدا کنند. آنوقت آیا میشود کسی جلو بیافتد و راهنما و پیشوا باشد و دیگران به او اقتدا کنند، ولی خودش خطا کند؟!
حتّی در نماز که عبادت فردی است، میگوید: کسی میتواند امام جماعت باشد که قرائتش صحیح باشد، وسواس نداشته باشد، عدالت داشته باشد و ...، یعنی شرایطی را بیان میکنند.
بعد میگوید: «فیلزم أن یجب علینا فعل المعصیة وذلک محال» اگر اینطور شد، آنوقت ما هم مجبور میشویم آن عمل معصیت را انجام دهیم و این محال است. « لأن کونه معصیة عبارة عن کونه ممنوعاً» و ابداً معصیتی برای او نیست؛، چون این را برای او ممنوعه اعلام کردند. «من فعله» از فعل او همه اینها دور است و دیگر نباید اینها را داشته باشد « و کونه واجباً عبارة عن کونه ممنوعاً من ترکه والجمیع محال» حتّی او نباید چیزی را ترک کند که امر خدا باشد، چون دیگر نمیشود به او اقتدا کرد و لذا او از همه اینها دور است که این را در تفسیر الکبیر، جلد چهارم بیان میکند.
بعد ادامه میدهد تردیدی نیست که وقتی خود ابراهیم اینگونه است، پس او امام است و امامی است که هیچ گونه ظلمی هم به خود نکرده، چون راه را اشتباه نرفته. میگوید: این که خدا میفرماید: «لاینال عهدی جوابا لقوله و من ذریتی و قوله و من ذریتی طلب الامامه الذی ذکره الله تعالی فوجب ان یکون المراد و هذا العهد هو الامامه لیکون الجواب مطابقا للسؤال». بعد بیان میکند: « و امّا من اتخذ بهذه الامامه فوجب العصمه فی وجوده» وقتی کسی دارد میگوید: خدایا به ذریه من میدهی، پروردگار عالم میفرماید ما به آنهایی که ظالم هستند، نمیدهیم. ظلم یعنی چه؟ منظور این است که کسی که به خود هم ظلم کند، نمیتواند امام باشد. کسی که معصیت کرده باشد، ظلم به خود کرده است که ما این را در تفاسیر و روایات خودمان مفصّل داریم.
بعد ادامه میدهد، میگوید: پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: « و من اتخذ علیا اماما لدینه فقد استمسک بالعروه الوثقی فی دینه و نفسه» هر کس در دین خود علی، مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) را امام خود اتّخاذ کند، به واقع هم به ریسمان الهی چنگ زده و هم در دین و جان خود به آن تمسّک جسته است. میگوید: اینها به معنای امامت و عصمت است و مطالب دیگری هم بیان میکند که مفصّل است.
علامات امام امّت
باز یک روایت دیگر بخوانم که خیلی جالب است. امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(علیه الصّلوة و السّلام) پنج مطلب را بیان میفرمایند که باید شخص اینها را داشته باشد تا سزاوار برای امامت امّت باشد و مردم به او اقتدا کنند وإلّا او عامل برای بدعت میشود و دین به انحراف میرود.
اوّل صحبت عرض کردیم که ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) بیان میفرمایند: بعضی دارند دین را به انحراف میکشانند و بدعت میگذارند. ما با این بدعتگذاری مخالفت میکنیم و برای همین قیام کردیم و هر کس هم که در قول و فعل با اینها مخالفت نکند، جایگاهش با همان شخص است.
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «الْإِمَامُ الْمُسْتَحِقُّ لِلْإِمَامَةِ لَهُ عَلَامَاتٌ» باید برای آن امامی که مستحق امامت است، علاماتی باشد «فَمِنْهَا أَنْ یُعْلَمَ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ الذُّنُوبِ»، یکی این است که از ذنوب معصوم باشد.
خیلی جالب است. یک موقع یک بندهخدایی که فرار هم کرد و در این لباس مقدّس است و به خارج از کشور رفت، در دانشگاه علّامه گفته بود: ما که این عصمت را نمیتوانیم ثابت کنیم. ما تا قرن یک و دو هیچی نداریم و اصلاً در کتب روایی ما هم، هیچ جا معصوم گفته نشده، نه در نهجالبلاغه و نه در بحار و نه در کتب دیگر، هیچ جا ما این را پیدا نکردیم. یعنی واضح دروغ میگفتند و مطالب روشن فکری درست میکردند.
لذا حضرت میفرمایند: یک علامتش این است که از ذنوب معصوم باشد «کُلِّهَا صَغِیرِهَا وَ کَبِیرِهَا» و اصلاً امام حقیقی این خصوصیّت را دارد.
مختار چه کرد که مقامش به شهدای کربلا نمیرسد؟
ما عرض کردیم این هم که ما در زمان غیبت با لفظ امام بیان میکنیم، برای تمرین امام و امّت است. امام بما هو امام معصوم است منتها در زمان غیبت اگر به امام راحل و عظیمالشّأنمان و الان به امام المسلمین، امامین انقلاب، امام میگوییم برای این است که ما تمرین کنیم که یاد بگیریم همه امّت باشیم ولی در حقیقت ایشان نائبان امام هستند. چون وقتی امام فرمان میدهد، دیگر نباید اظهار فضل کنیم و این مهم است. بعضی در مقابل امیرالمؤمنین اظهار فضل کردند، بعضی در مقابل امام حسن مجتبی اظهار فضل کرد.
مثلاً من سال گذشته بیان کردم که مختار قیام کرد و در روایت داریم دل اهلبیت را هم شاد کرد امّا بدانید که هیچگاه مقام مختار به مقام هیچ یک از شهدای کربلا نمیرسد. اصلاً خدا به خاطر همین مختار را در زندان نگه داشت و او را ادب کرد و گوشمالی داد؛ چون مختار اگر بیرون بود، شاید میآمد و به سپاه ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) ملحق میشد، چون فهمیده بود که اشتباه کرده است امّا خدا او را گوشمالی داد؛ چون آن موقعی که امام حسن مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) فرمود: برویم قیام کنیم، در مقابل فرمان امام بیان کرد که نعوذبالله امام دارد اشتباه میکند. اینها همانهایی هستند که با پدرش امیرالمؤمنین آنطور کردند. از روی دلسوزی هم میگفت، نه این که عناد داشته باشد. مختار به حقیقت دلسوز و محبّ و شیعه بود امّا خودش را هم صاحب خرد میدانست. بدبختی ما این این خردورزی است که بعضی بیان میکنند.
البته نمیخواهیم بگوییم ما با خرد مخالفیم، اشتباه نشود. قرآن هم خیلی به تعقّل و تدبّر دعوت کرده و فرموده «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ » « أَ فَلا یَعْقِلُونَ » اینها هست امّا بحث ما این است که در مقابل امام که علم مطلق خدا و حجّت بارزه الهی است، نباید اظهار فضل کرد. حالا نهایتاً یک نظری بده که نظر من این است امّا بعد بگو هرچه شما بفرمایید، چشم و مطیع محض باش، مثل مالک اشتر.
مالک اشتر مطیع محض امام است در حالی که قوه تفکّر او هم عالی است. چون در مباحث جنگی وقتی امام میفرماید مطلبی را بگو، میگوید و امام میفرماید: همین که مالک میگوید؛ یعنی قوه عاقله و تفکّر و برنامهریزی او خیلی عجیب است امّا هیچ موقع جلوتر از امام خودش حتّی نظر نداد. لذا امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هم در وصف مالک میگوید: مَثَل مالک برای من، مَثَل من برای پیامبر است. این خیلی حرف بزرگ و سنگینی است! چون امیرالمؤمنین معصوم است و پیامبر هم همینطور. یک دلیل آن هم این است که هیچ موقع حتّی اظهار نظر هم نکرد. وقتی امام میفرمود، میگفت: چشم. نقشه میکشید امّا بعد امام تأیید میکرد.
اینجا معلوم میشود اتّفاقاً آنهایی که مطیعتر هستند، فهمیمتر هم هستند. امامالمسلمین در مقابل امام راحل و عظیمالشّأن مطیعتر بودند، فهیمتر هم بودند، نسبت به آنهایی که میگفتند ما چنین کردیم و به امام چنین گفتیم و افتخار خودشان هم میدانند و مینویسند. حتّی امام در مطالبی که نمیشود بیان کرد، به اینها تشر هم میزد امّا امامالمسلمین تا امام مطلبی میفرمودند، چشم میگفتند. این خیلی مهم است. لذا آن که فهیمتر است، نسبت به امام مطیعتر است و مالک اشتر این خصوصیّت را دارد.
بیان کردم این که ما امام میگوییم برای این است که تمرین کنیم تا دیگر وقتی امام و حجّت خدا آمد، مطیع محض باشیم و برای خودمان ننشینیم، دو دو تا چهارتا کنیم. چون چند تا واحد و دو ترم گذراندیم، یک مدرک و عنوانی داریم، حالا اظهار نظر کنیم و مدّعی هم بشویم و خودمان را در حد امامت بدانیم. لذا این تمرین امام و امّت است وإلّا واقعاً امام حقیقی، معصوم است. ما قائل به این هستیم و از بیانش هم ابا نداریم که این تمرین تا جایی است که حتّی اگر کسی در منصب مرجعیّت هم بود، او هم باید، هر که بود، مطیع باشد. چرا؟ چون تمرین کنیم و ببینیم واقعاً میتوانیم مطیع باشیم یا خیر. اگر توانستیم، آنجا هم میتوانیم. اگر الان إنقلت بیاوریم، وقتی معصوم هم بیاید، إنقلت میآوریم.
امام و دوری از صغیره و کبیره
حضرت در ادامه بیان علامات امام، فرمودند: « لَا یَزِلُّ فِی الْفُتْیَا وَ لَا یُخْطِئُ فِی الْجَوَابِ وَ لَا یَسْهُو وَ لَا یَنْسَى وَ لَا یَلْهُو بِشَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا» و وقتی فتوا میدهد، خطا نکند که بخواهد بعد بیاید تصحیح کند.
در خود تاریخ طبری نمونه داریم که خلفا فتوایی دادند و دیدند خراب شد و نزدیک بود اصل اسلام از بین برود، به امیرالمؤمنین تمسّک جستند و گفتند: ما اینجا را خراب کردیم، شما بیا مرحمت کن و درستش کن.
پس امام باید این خصوصیّت را داشته باشد که از همه گناهان کوچک و بزرگ، صغیره و کبیره دور باشد. وقتی فتوا میدهد، اشتباه نکند و پاسخ نادرستی ندهد و فراموشی هم به او دست ندهد.
بیان کردن چند جا از خلیفه دوم سؤال کردند شما اینطور گفتید و باید طور دیگر بیان میکردید؟ گفت: من فراموش کردم، مگر من اینطور گفتم؟! اینها را خودشان در باب احادیثی که نسیان بر خلیفه ممکن است یا خیر دارند و بعضی میگویند: میشود امّا فخر رازی میگوید: نباید باشد. منتها بعضی میگویند: عیبی ندارد و بعد آنوقت مثال میآورند. میگویند خلیفه خودش اینطور گفت و دفعه بعد یادش رفت، گفتند: شما اینطور گفته بودید؟ بعد شاهد آورد که فلانی راست میگوید من اینطور گفتم و ... که اینها را اگر بتوانیم بعدها بیان میکنیم.
قبلاً هم عرض کردیم بحث ما، بحث اختلاف نیست. میخواهیم بگوییم اگر از روز نخست امامت بود، کار به این جا نمیکشید که نه تنها اطاعت از امام معصوم نشود، بلکه امام معصوم به دست امّت در قتلگاه برود.
پس حضرت میفرمایند: یکی از مطالب امام این است که معصوم باشد و خطا نکند و باز یکی دیگر از نکات مهمّش هم این است که دل به دنیا نبندد. «وَ لَا یَلْهُو بِشَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا» یک موقع به چیزی از امر دنیا دل نبندد و به سمت دنیا نرود.
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «غُرِّی غَیْرِی » به سمت کس دیگر برو، من اصلاً تو را سهطلاقه کردم. «قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً »، همانطور که وقتی کسی سه مرتبه کسی را طلاق دهد، دیگر نمیتواند با او ازدواج کند.
آنوقت همه آنها معترف هستند که آرام آرام عثمان کاخ درست کرد و باعث شد به سردمداری به قول خودشان عایشه، امّالمؤمنین، عثمان را بکشند، آن هم تشنه که امیرالمؤمنین مردانگی کرذند و محمّد حنفیه را فرستادند که به او آب بدهد. بعد هم تاریخ طبری و تاریخ الدمشقیه مینویسد که جنازه او را تا هفت روز در زباله دان انداختند، به طوری که بدن بو گرفت و متعفن شد. بعد هفت روز که خشمشان خوابید، آمدند دفنش کنند و تازه در قبرستان یهودیها دفنش کردند که بعدها آمدند و آن قسمت را به بقیع ملحق کردند وإلّا اوّل دور از بقیع بود. از باب دلبستگی به دنیا کار به جایی رسید که صدای همه را درآورد.
امامت و اعلمیّت
بعدحضرت میفرمایند: « وَ الثَّانِی أَنْ یَکُونَ أَعْلَمَ النَّاسِ بِحَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ» دوم مطلب برای امامت این است که اعلم انسانها باشد، حرام و حلال خدا را بداند، بیخودی حکم نکند، یک موقع حرام را حلال و حلال را حرام کند و امام باید این خصوصیّت را داشته باشد.
حالا بگذریم که یک چیزهایی شده که حلال خدا را حرام کنند منتها به یک نوع دیگری و از راه حرام کارهای دیگری میکنند امّا مثلاً تا اسم صیغه میآید، تمسخر میکنند. در همین بقیع تا کسی میخواست مناظره کند، چون بلد نبودند مناظره کنند، تعدادی از این افاغنه اهل جماعت را که فارسی بلد بودند، گذاشته بودند و میگفتند: برو بچه صیغهای! صیغه که اشکالی ندارد امّا از راه دیگر حرام را انجام میدهند، جهاد نکاحی درست میکنند که در یک روز چندین نفر با یک دختر باشند و به او تجاوز کنند و حلال خدا حرام شود و مطالب دیگر که مباحثش زیاد است.
«وَ ضُرُوبِ أَحْکَامِهِ وَ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ جَمِیعِ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ النَّاسُ فَیَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَیْهِ وَ یَسْتَغْنِی عَنْهُمْ» و این که بتواند احکام را جمع و جور کند. وارد باشد؛ یعنی به تعبیر علم لدنی داشته باشد، امر و نهی الهی را بشناسد و به موقع جمع و جور کند و جمیع آن چیزی که مردم احتیاج دارند؛ یعنی به تعبیری احکام ثانویه را بداند و طوری مطلب را بیان کند که واقعاً دیگر مردم از آن مطلب مستغنی شوند؛ یعنی راهگشا باشد، بلد باشد. امام باید آنقدر در همه چیز وارد شود که دیگر نخواهد شورا داشته باشد. دیگران از باب این که معصوم نیستند، اینطورند.
حالا همین روایت را فخر رازی هم میآورد و میگوید: خود این که امیرالمؤمنین این چند مورد را بیان میکند دلالت بر عصمت است و میگوید: تنها کسی هم که این خصوصیّات را داشت، خود علی بن ابیطالب بود و لاغیر.
پس حضرت بیان میفرمایند: امام باید طوری باشد که بتواند احکام را استخراج کند و بتواند راهی درست کند، نه این که یک شورای افتا درست کند و بلد نباشد چه کند. راهگشای برای مردم باشد و به موقع احکام ثانویه را صادر کند که راهگشا باشد و مردم مستغنی از او بشوند و مطالب را بدانند و مواظبت کند و او از مردم بینیاز باشد. طوری نباشد که او برود و شورای افتا درست کند و آخر هم نداند چه کند. از روی علم و یقین بیان کند و این دومین خصلتی است که میفرمایند باید معصوم داشته باشد.
معصوم نبودن و بدعت گذاری در دین
اوّل بحث گفتم که ابیعبدالله فرمود: ما برای این مطالب قیام کردیم و اگر کسی این خصوصیّات را نداشته باشد و در مقابل این جائر ظالمی که بدعت گذاشته، قیام نکند، چه به فعلش و چه به قولش، با او محشور میشود. یعنی اگر او در جهنّم است، این هم در جهنّم میرود و با او محشور میشود و جایگاهش، همان جایگاه اوست.
حالا بدعتگذاری از کجا پیش میآید؟ از این که عالم نیست، از آنجا که معصوم نیست و لذا خطا میکند.
بعد آنوقت به هر کسی اجازه میدهند که فتوا دهد. حالا اگر فردا شد عرض میکنم که همه آنها یهودی بودند و اسمائشان را بیان میکنیم. ابوموسی اشعری یهودی زاده است و شریح قاضی همینطور است و جالب است که اینها فتوا میدهند هر کسی که خانه خدا را در ایّام حج ترک کند، قتل او واجب است. یعنی حجّت خدا که همه مطالب در دست اوست و میداند اینها میخواهند با نامردی شمشیر بکشند و حرمت خانه خدا را از بین ببرند.
میدانید اصلاً خانه خدا حرم امن الهی است و نباید به کسی آن جا متعرض شد. حتّی در مطالب فقهی داریم اگر کسی در حرم تحصن کرد، شما نمیتوانید با زور او را بیرون ببرید. فقط اگر خواست شمشیر بکشد و ...، میتوانید غذا و آب به او نرسانید که از زور گرسنگی و تشنگی از حرم بیرون بیاید و آن موقع دستگیرش کنید. فرمودند: حتّی قاتل را؛ چون حرم امن الهی است.
حالا میخواستند آنجا شمشیر بکشند و ابیعبدالله را به شهادت برسانند. کما این که دیدیم بعد همین یزید ملعون خانه حرم امن الهی را آتش زد. یا در مدینه که مردم به مسجد النبی و کنار قبر پیغمبر پناه آوردند، همان آنجا چقدر خون ریخت و تجاوز کرد. تاریخ الدمشقیه مینویسد که اقل هزار نفر نطفه حرم به وجود آمد و آن جنایتهایی که کردند.
پس منشأ همه اینها را ما یک مطلب میدانیم و آن حبّ اینها و نفوذ یهود است که إنشاءالله ادامه روایت را جلسات بعد بیان میکنیم.
«السلام علیک یا ابا عبداللّه(علیه الصّلوة و السّلام)»
عرض کردیم کتاب مدرک علی الصحیحین، کتابی است که دیگر اوج است. چون این ها دو کتاب به نام صحیح مسلم و صحیح بخاری دارند که این دو کتاب را بعد از قرآن برترین کتبشان میدانند. مستدرک الصحیحین؛ آن روایاتی را که در هر دو کتاب مشترک هست آورده و ضمن اینکه مدارک صحیحهاش را هم تبیین کرده است. به تعبیر عامیانه نور علی نور برای خودشان، خیلی دیگر حساب شده است، یعنی دیگر کسی نمیتواند روی این کتاب إنقلتی بیاورد. مثلاً در کتب حدیثشناسی عند اهل الجماعه و عند اهل السنه این دیگر افضل و برترین کتب است که تبیین میشود.
بحارالانوار، ج 25، ص: 164، چاپ بیروت