سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
شب هشتم رمضانالمبارک 1438
جلسه: هفتم
کریم باش، تا از کرامت خدا بهرهمند شوی!
96/03/13
چرا در دعاها «یا کریم و یا ربّ» میگوییم؟
أَدْعُوکَ یَا رَبِّ رَاهِباً رَاغِباً رَاجِیاً خَائِفاً ، إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ وَ إِذَا رَأَیْتُ کَرَمَکَ طَمِعْتُ
فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ
بیان کردیم: وقتی دعا از لسان معصوم است، راه را برای انسان باز میکند و انسان دیگر میداند چگونه با پروردگار عالم سخن بگوید.
وقتی انسان، گناهانش را میبیند فزع میکند، امّا وقتی کرم ذوالجلال و الاکرام را میبیند، طمع میکند و این، فقط مختصّ ذوالجلال و الاکرام است که وقتی انسان با همهی بدیها، پلشتیها و گناهانی که خودش میبیند، به کرم خدا میرسد، طمع میکند. انسان به درب کدام خانهای میتواند برود که اتّفاقاً گناهِ خود او را کرده باشد؟!
همانطور که بیان کردیم: گناه عندالعرفا، یعنی هر چیزی که خلاف اوامر الهی باشد. حالا انسان، خلاف اوامر الهی کار کرده، امّا باز وقتی به درب خانهی حضرت حقّ میآید و کرم او را میبیند، طمع میکند! خیلی عجیب است! چرا؟ چون کرم ذوالجلال و الاکرام، لایتناهی است.
خدا سیّد بزرگوار، آیتالله کشمیری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. ایشان جملهی قشنگی داشتند. فرمودند: وقتی انسان یک کریم را میبیند، بعد میبیند او دارد کرامت میکند و بعد بداند کارش، کرامت است؛ دیگر ناراحت از این نیست که من خطا کردم و اگر بروم، او جواب نمیدهد.
بعد میفرمودند: ما در دعاهای خود «یا کریم و یا ربّ» میگوییم و «یا ربّ و یا کریم» نمیگوییم. وقتی انسان، خدا را اوّل به کرامتش صدا میزند و عرضه میدارد: یا کریم، دیگر آن موقع راحت میتواند یا ربّ بگوید. چون کسی میتواند یا ربّ بگوید که خلف وعدهی ربّ و گناه ربّ را نکرده باشد.
چون کسی که گناه کرده باشد، خودش خجل است که من چه ربّی بگویم؟! ربّ بگویم، در حالی که خلاف دستورات او عمل کردم؟! لذا بیان کردم: گناه عندالعرفا یعنی هر چیزی که خلاف اوامر الهی باشد.
در نزد اهل معرفت، گناه صغیره و کبیره معنا ندارد!
ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: آیتالله ملّا فتحعلی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) جملهی بسیار زیبایی داشتند. میفرمودند: وقتی انسان هر تخلفی را انجام بدهد و بداند این خلاف اوامر الهی است، گناه است و دیگر برایش صغیره و کبیره معنا ندارد.
حسب روایات شریفه، صغیره و کبیره بودن مطرح است، امّا جدّی آن کسی که در مقام معرفت قرار گرفت، میداند اصلاً خلاف اوامر الهی عمل کردن، یعنی گناه؛ لذا دیگر برایش صغیره و کبیره معنا ندارد. میگوید: اصلاً چرا من خلاف امر ذوالجلال و الاکرام عمل کردم؟!
لذا به قول فرمایش سلطانالعارفین(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، اهل معنا میدانند با گناه، از دایرهی بندگی خارج میشوند. پس دیگر ربّ و عبد بودن معنا ندارد. ولی وقتی میدانند با کریمی که کرامتش اینقدر زیاد است که اکرمالاکرمین است، برخورد دارند، اوّل میگویند: «یا کریم» و بعد میگویند: «یا ربّ». یعنی اگر من الآن هم به خودم اجازه میدهم که به تو ربّ بگویم، چون با کسی برخورد دارم که او، کریم است. وقتی اینطور کریم است، من راحت میتوانم بگویم: ربّ.
کریمی که کرامتش با همه، فرق میکند!
لذا بیان میکند: وقتی من کرم تو را میبینم، میدانم کرامتت فرق میکند.
در مثال مناقشه نیست (بزرگان فرمودند: «بیان مثالهای دنیوی که برای انسان محسوس و ملموس است، اشکال ندارد». خودشان هم بیان میکردند، ما نوار هستیم و فرمایشات آنان را بیان میکنیم): مثلاً یک کسی میداند که فردی، دست و دل باز است. یک بار، دو بار، سه بار میآید از او درخواست میکند، قرض میگیرد و ... . امّا اگر تکرار شود، طرف یک نگاهی به او میکند که چه خبر است؟!
در اینجا میفرماید: آنچه از کرم تو میبینم، کرمهای عادی نیست، کرمی است که من طمع میکنم. جنسش، عادی نیست و باعث میشود من با تمام بدیها، پلشتیها و زشتیهایم، به آن، طمع کنم. من که یک گناه، دو گناه نکردم، ذنوب است إِذَا رَأَیْتُ مَوْلَایَ ذُنُوبِی فَزِعْتُ ، که با دیدن آن فزع میکنم.
کما این که وقتی استغفار میکنیم، بیان میکنیم: استغفر اللّه من کل ذنب و من کل اثم و من کل خطیئة. یک گناه کردم؟! دو گناه؟! صد گناه؟! هزار گناه؟! آنقدر گناه دارم که خیلیها از آنها را فراموش کردم؛ چون تو اینقدر کریمی که نسیان برایمان قرار میدهی.
ولی دارم از هر چه گناه دارم، استغفار میکنم، من کل ذنب، هر چه که هست، من نمیدانم چقدر است، من کل اثم و من کل خطیئة، دیگر همه را بیامرز. چون میدانم با کریم برخورد دارم، آن هم این کریم! فرق دارد. با کسی برخورد دارم که کرامتش، مافوق دیگران است. اکرم الاکرمین و اجود الاجودین است. پس طمع میکنم.
روایاتی را در مورد کرم و کریم بودن بیان کردیم که کرامت پروردگار عالم تا کجاها را دربرمیگیرد. چون فرموده است: «و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و الاکرام»، معلوم است که تو بقا داری، همه از بین میروند، امّا تو ابدی و ازلی هستی، امّا مهم این است که بیان شده: «ربّک ذوالجلال و الاکرام».
شیشه شیری که مردی الهی را در آن دنیا گیر انداخته بود!
اگر کسی، کرامت کسی را چشید و همنشین کریم شد، حال خودش هم همین حال میشود. یعنی او هم کریم میشود.
وجود مقدّس پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: «إن اللّه تعالی کریمٌ یحبّ الکرم و مَن جَلسَ عند الکریم یختصّ به بالکرامة»، خدا کریم است و آن کسی را هم که کرم کند، دوست دارد. اصلاً این خاصیّت است که آن کسی که نزد کریم نشست، باید حالش، حال کریمانه شود.
لذا روایتی در بحارالانوار در مورد حقّ النّاس داریم که بزرگان، آن را ذیل کرامت خدا بیان کردند. حقّ النّاس، خیلی خطرناک است، حقّ النّاس را مواظب باشیم. نمیخواهم بگویم که نعوذبالله حقّ الله را کم اهمیّت بدانیم. امّا حقّ النّاس، بالجد خطرناک است. فرمودند: فردای قیامت، جلوی کسی را که حقّ النّاسی بر گردن دارد، میگیرند و به او میگویند: ادا کن. آنجا هم که چیزی ندارد، بخواهد بدهد، برای همین از عمل او میگیرند.
یک مرتبه ماجرایی را در این باره، در درس اخلاق بیان کردم که حدود چهل سال پیش، یکی از مردان الهی، حاج آقای گنجی از دنیا رفت، ایشان مکلّا بود و معمّم نبود، امّا بسیار متّقی بود و حال عجیبی داشت. ما آن شب، برایشان نماز لیلةالدّفن خواندیم. فردا صبح، مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) سراسیمه از خواب بیدار شدند. مرحوم والده پرسیدند: چه شده؟ گفتند: چیز عجیبی دیدم، حاج آقای گنجی را در خواب دیدم که گیر هستند، به من گفت: یک شیشه شیر (اگر یادتان باشد قدیمها شیر را در شیشه میفروختند و مردم صف میایستادند و میخریدند) از حسین آقای بقّال دست من مانده و الآن من را در اینجا گیر انداختند و من میترسم، آقا شیخ به دادم برس.
مرحوم والده میگفتند: آقا شیخ مانند مرغ سرکنده، پریشان بود، این طرف و آن طرف میرفت و مدام ذکر میگفت. دائم ساعت را نگاه میکرد که چه زمانی مغازهها باز میشود. یک شیشه شیر از خانه برداشتند، درب مغازه رفتند و به بقّال گفتند: این را بگیر.
پرسید: این چیست؟
گفتند: این برای آقای گنجی است که یک شیشه شیر در خانهاش جا مانده و الآن گرفتار است.
بقّال تعجّب کرد، گفت: چه میگویید؟!
گفتند: نه، او گفته که آن بقّال فردای قیامت میاید و یقه من را میگیرد.
گفت: حاج آقای گنجی حقّ عظیمی به گردن ما دارد، حالا من بروم به خاطر یک شیشه شیر، یقهی او را بگیرم؟!
گفتند: اینجا برای تو یک شیشه شیر است، امّا در آنجا به خاطر همین، جلوی او را میگیری و میگویی: عملت را به جای آن شیشه به من بده - حقّالنّاس خیلی عجیب است -
کرامت خدا در محاسبهی حقّ النّاس!
در آنجا که دیگر پول نداریم. یک هزار تومانی از شما پیش من مانده، اینجا وقتی میگویم: میگویید آقا هزار تومان قابل نداره ...، امّا در آنجا که همین را هم ندارم، رو به رو میکنند، میگویند: از اعمالش کم کنید و بدهید تا بندهی من راضی شود. بعد که میبینند او هر چقدر عمل میگیرد راضی نمیشود، خدای متعال میگوید: بندهی من، ما که بیشتر به تو دادیم، امّا اگر بخواهی اینطور دقیق شوی، من هم وسط میآیم و نسبت به حقّ الله حسابرس میشوم. لذا آن بنده عقبنشینی میکند. میگویند: این هم از کرامت خداست.
خدا خیلی کریم است و کرامتش اینقدر زیاد است که حتّی تا حقّ النّاس هم پیش میرود. تا جایی که پیش میرود، دیگر میگوید: بس است و إلّا من هم در حقّ الله حسابرسی میکنم. ما چنین کریمی روبهرو هستیم.
حلالیّت دیگران را بپذیرید
لذا پیامبر فرمودند: کسی که همنشین کریم میشود، باید از صفت او بگیرد. کریمانه از هم بگذریم.
بارها بیان کردم و هر سال تکرار میکنم: بزرگان، اعاظم و عرفای عظیمالشّأن که توفیق بود و زیارتشان کردیم و افعالشان را میدیدیم، قبل از لیالی قدر، از دیگران حلالیّت میطلبیدند. مانند کسی که میخواهد به حجّ برود و حلالیّت میطلبد.
میگویند: اگر کسی هم میخواهد مشمول رحمت الهی شود، وقتی کسی از او، حلالیّت میطلبد، بپذیرد.
بعضی از بزرگان مثال میزنند و میفرمایند: مثلاً اگر کسی احسان کرد و دعوت کرد، کرامت و جواب احسان این است که تو هم جواب مثبت بدهی.
بعد میفرمایند: حلالیّت دیگران را بپذیرید که پذیرش حلالیّت دیگران، صفت کریمانه است.
حالا ببینیم این موارد در ما وجود دارد یا خیر.
راه تشخیص میزان صفات الهی در درونمان
روایت میفرماید: کسی که میخواهد خدا کریم است و حالا میخواهد درب خانهاش برود و بگوید: «یا کریم و یا ربّ». باید خودش هم از این خصلت برخوردار باشد و إلّا وقتی میگوید: خدایا، تو کریمی؛ دروغ گفته است، چون اصلاً نمیداند کرامت یعنی چه و خودش این صفت را در وجودش ندارد.
البته کرامت، زیاد و کم دارد. کرامت بعضیها خیلی زیاد است و حتّی حلالیّت نطلبیده میبخشند.
استاد عظیمالشّأنمان، آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به نقل از آیتالله ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، استاد عرفانشان میفرمودند: کسی که بخواهد بداند صفات الهی در درونش وجود دارد یا خیر و مثلاً میزان جود، رحمت، کرامت و ... در وجودش چقدر هست، ببیند چقدر تقوا دارد. هر چه تقوایش بالاتر بود، این صفات بیشتر در درونش، تجلّی پیدا میکند.
این حرف، حرف بسیار بزرگ و قشنگی است. واقعیّت هم همین است، این صفات در متّقین عالم بیشتر هست. لذا براساس تقوای درونی، کریم بودن انسان هم بیشتر میشود. تمام این صفات به تقوا بستگی دارد، بیهوده نیست که میفرمایند: «إنّ اکرمکم عندالله أتقاکم». هر چه تقوا بالاتر رفت، این صفات بیشتر در انسان، تجلّی پیدا میکند.
آن کسی که میگوید: نه، من نمیگذرم، یک مراجعه در درون خودش داشته باشد و ببیند تقوایش در چه حد است؟! امّا یکی دیگر میگوید: قبول است، میگذرم. یکی دیگر هم میگوید: اصلاً من گذشتم، قبل از این که او بگوید، من گذشتم. اینها نشاندهندهی درجات تقوا است. تمام اینها با هم در ارتباط است.
تاثیر کرامت بر روی اعتقادات/ اگر کریم نباشی، لحظهی مرگ نمیتوانی از کرامت ذوالجلال و الاکرام بهرهمند شوی!
همهی بزرگان هم میفرمایند: هیچ احدی هم بصیرتر به خود انسان، از خودش نیست، إلّا عرفا که آنها هم فرق میکنند و بحثشان جداست. امّا انسان خودش را میشناسد.
در مریضیهای عامیانه هم میگویند: خود انسان بهتر میداند و میفهمد که چه چیزی برایش خوب است. خودش میفهمد که کدام غذا را بخورد نفخ نمیکند و برایش خوب است و ... .
هیچ کسی هم مثل خود انسان به مریضیهای درونی خودش از دیگران، آگاهتر نیست. خود انشان هست که مریضیهای درونی خودش را میداند و آگاه است. پس از آن حدّ هم میفهمد که چقدر تقوا دارد.
مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعریف میکردند: ساعت یک بود درب خانه را زدند، یکی از همسایههایمان مریض احوال بود، فهمیدم آن فرد در حال احتضار است و خانوادهی او مضطرّ شدند که آن زمان به درب خانهی ما آمدند. سراسیمه بودند و گفتند: حاج آقا ما نمیدانیم چه کار کنیم، شما بیایید، او دارد میمیرد. من رفتم و پاهایش را روبه قبله گذاشتم.
آن شخص دو سالی بود که با خانمش قهر بود. خانمش کینهای، او هم کینهای تر از او. من شروع به تلقین دادن او کردم. گفتم: بگو اشهد ان الا اله الا الله، آه و ناله میکرد و نمیتوانست بیان کند. گفتم: بلند بگو من بشنوم، بگو اشهد ان الا اله الا الله، میخواست بگوید، امّا نمیتوانست بیان کند.
به خانمش گفتم: بیا، این دارد میمیرد، از او بگذر. بعد هم در گوش آن شخص گفتم: از زنت بگذر، او هم از تو گذشته، بگذار راحت جان بدهی. اشک ریخت. به خانمش گفتم: بیا دست شوهرت را بگیر و او را ببخش.
گفت: آخر او خیلی من را میزد، شما میدانید.
من دیدم او دارد میرود و اگر شهادتین نگوید، وضعش نامناسب خواهد بود، مجبور شدم به خانمش بگویم: تو ببخش، من هم قول میدهم بهشتی باشی.
خانم آن شخص آمد دست شوهرش را گرفت و گفت: من تو را بخشیدم.
او هم زبانش باز شد و گفت: من هم تو را بخشیدم.
به او گفتم: حالا بگو: اشهد ان لا اله الا الله.
این بار به راحتی گفت: اشهد ان لا اله الا الله.
لذا شهادتین را گفت، چند دقیقه حال خوبی داشت، بعد دیدم بدنش میلرزد و بعد تمام کرد.
حتّی کریم بودن بر روی اعتقاداتت هم اثر میگذارد. اگر کریم نباشی، لحظهی مرگ نمیتوانی با کریم برخورد کنی و از کرامتش بهرهمند شوی. لذا یک موقع میبینی به زبانت، شهادتین هم جاری نشد. مانند خانوادهی این فرد که مضطرّ شده بودند و خدا او را نجات داد.
حاج آقا همیشه میگفتند: دستی که بر روی زن بلند شود، لای ساطور برود؛ حتّی میگفتند: این فرد که مریض شده بود، به ملاقات او که میرفتم، کمی عذابش میدادم که درست شود و به او میگفتم: إنشاءالله دستت لای ساطور برود که این زن را اینقدر عذاب دادی و زدی و ... .
من به حاج آقا گفتم: چطور شد این فرد که اینقدر همسرش را میزد، حتّی میگفتند: با لگد به پهلوی زنش میزد، نجات پیدا کرد؟
گفتند: خصلت خوبی داشت که خانوادهاش هم نمیدانستند. به کسانی که نیازمند بودند، پول میداد، کسی نمیدانست و خودش هم جایی تکرار نمیکرد. به همین خاطر خدا او را نجات داد. یک نصف شب بیایند درب خانه را بزنند، من باشم، آنجا بروم. چون خودشان مضطرّ شده بودند و نمیدانستند چه کار کنند. خانمش که نمیآمد و قهر بود. فرزندانش هم گریه میکردند و نمیدانستند چه کنند تا این که به دنبال من آمدند. نجات او به خاطر همان خصلت بود که پنهانی به دیگران کمک میکرد.
عالم، عالم اثر و مؤثّر است. یک کاری کنید، به هر حال در یک زمانی اثرش را میگذارد. خدا کریم است. منتها هر چه تقوایت بالا رفت، کرامت خدا را بیشتر درک میکنی. آن موقع که انسان، کریم بودن خدا را دید، طمعش هم بیشتر میشود.
. آیت حقّ، حاج شیخ عبّاس قمی، در مفاتیحالجنان، در تعقیبات نماز صبح و ذکر «یا فتّاح»، قسمی از حالات ایشان را بیان کردند.
. بعضیها نامرد هستند و فکر میکنند مرد هستند. مردی را به این میدانند که دست بر روی زن بلند کنند. کسی که دست بر روی زن بلند میکند، جدّی نامرد است.
از باب شکر هم برایتان بیان کنم که وقتی از سر سفره میخواهید بلند شوید، معلوم است که باید بگویید: الحمدلله رب العالمین، امّا مرحوم ابوی از طفولیّت به ما یاد داد که اوّل میگفت: حاج خانم دست شما درد نکند، بعد میگفت: الحمدلله رب العالمین. بعدها که بزرگ شدیم، میگفت: اوّل از خانمهایتان تشکر کنید، بعد خدا را شکر کنید؛ چون حضرت ثامنالحجج(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزوجل».