سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
شب دوازدهم رمضانالمبارک 1438
جلسه: یازدهم
بهترین رحمکننده و عفو گناهکار با وجود اتمام حجّتهای فراوان!
96/03/17
همراهی همیشگی نام خدا، با صفت رحمان و رحیمش
فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ
در اینجا به لسان معصوم در دعا عرضه میداریم: فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَیْرُ رَاحِمٍ . («فاء» بر سر «إن» آمد) یعنی پس به تحقیق اگر مرا عفو کنی و ببخشی، (باز «فاء» بر سر «خیر» آمد) پس به تحقیق تو بهترین رحمکنندگانی.
این که عفو را در بستر رحمت بیان میفرماید، به این دلیل است که همه چیز در بستر رحمت الهی است، «اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء» . حتّی اگر عفو میکند، برای این است که او به تحقیق، بهترین رحمکنندگان است.
این عفو و بخشش چیست؟ اصلاً چرا پروردگار عالم باید عفو کند؟ در دومین فراز (وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ) خوب معلوم میشود که اگر پروردگار عالم عفو نکند، ظلم نکرده است. امّا دلیل این که اینجا که عفو میکند، ذیل خود این مطلب در دعا نهفته شده است؛ اوّلاً چون خود راحم است. رحمت در ذات احدیّت وجود دارد.
بارها بیان کردیم: عرفای عظیمالشّأن، از جمله آیتالله العظمی شاهآبادی در کتاب رشحات البحار میفرمایند: «اسمائه و صفاته فی ذاته» اسماء و صفات خدا در ذات خداست، «و ذاته فی اسمائه و صفاته» و ذات خدا هم در این اسماء و صفاتش نهفته شده است.
لذا اسماء و صفات خدا در ذات خدا هست، منتها پروردگار عالم، یک صفت درخشانی است که همهی آنها براساس اوست و بارها اشاره کردیم و آن، صفت رحمتش هست.
اتّفاقاً به واسطهی این رحمت اوست که تمام سور به جز سورهی برائت را با بسم الله الرّحمن الرّحیم، شروع کرد. بیان کدرمی: بیان کردن سورهی توبه خیلی صحیح نیست، سورهی برائت است. چون اگر توبه بود، رحمت بود و لذا خدا در ابتدای آن سوره هم بسم الله الرّحمن الرّحیم را میفرمود. تمام سور به جز سورهی برائت (دوری جستن) با بسم الله الرّحمن الرّحیم شروع میشود و وقتی رحمانیبت و رحمیّت پروردگار عالم تبیین شد، دیگر تمام است.
لذا بیان کردیم: وقتی در بعضی از سور خوب تأمّل و تدبّر میکنید، میبینید عمدهی آن سوره، مباجث علم و حکمت است. لذا پروردگار عالم میتوانست به عنوان «بسم الله العلیم الحکیم» شروع کند که تنوعی هم بود. بشر هم که از تنوع خوشش میآید. یک جا «بسم الله الرحمن الرحیم»، یک جا «بسم الله العلیم الحکیم»، در بعضی از سور هم که از باب عظمت و قدرت خدا در خلقتش، بحث شد، میشد بیان شود: «بسم الله العلیّ العظیم». امّا پروردگار عالم مصرّ است در تمام سورش، به جز سورهی برائت، بسم الله الرحمن الرحیم بیان کند. چون میفرماید: تا «بیم الله» گفتی، باید «رحمن و رحیم» را بیان کنی. لذا حتّی در سورهی برائت هم نمیفرماید که بگویید: «بسم الله القاصم الجبّارین»، بلکه میفرماید: وقتی با نام من شروع کردید، رحمانیّت و رحیمیّت را بیان کنید، چون رحمت من، همه چیز را فراگرفته است، «اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء».
از رحمت فراگیر ماه مبارک، غافل نشویم
هر شیئی را میبینید، رحمت خدا آن را فرا گرفته است. منتها گاهی رحمتی است که ملموس و محسوس است، مانند این ماه مبارک که ما متوجّه میشویم رحمت و لطف خداست که به ما عنایت میکنند و إلّا ما در طول سال، چه زمانی، این موقع شب بیدار بودیم؟! چه زمانی، این موقع شب، من و شما جمع میشدیم و مناجات میکردیم؟!
حالا بگذریم که در همان دعای روز اوّل - که بیان کردم این دعا را هر روز بخوانید - دارد گوشمالی میدهد که مواظب باشید، «اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِینَ وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ». فیه، منظور در روز اوّل نیست، بلکه در این ماه را میفرماید؛ یعنی فی هذا الشهر. خدایا، من را متنبّه کن تا از خواب غفلت بیدار شوم، چون گاهی معالأسف همینطور است ما شبها بیدار میشویم ولی در غفلت به سر میبریم.
مثل جام رمضان و ... که راه میاندازند. البته من با ورزش مخالف نیستم، انسان باید ورزش کند. چقدر هم در اسلام سفارش شده که باید بدن انسان قوی شود. در دعای کمیل هم میخوانیم: «قو علی خدمتک جوارحی». منتها همانطور که بیان میکنیم به نبال قوی کردن بدنمان هستیم، امّا نه برای این که به تعبیر عامیانه پز بدهم که بدنم چگونه است و زیبایی اندام رفتم و چقدر وزنه برمیدارم و ... . بلکه عرضه میداریم: «قو علی خدمتک جوارحی»؛ یعنی جوارج من قوی شود تا در خدمت آرمانهای تو قرار بگیرد.
اتّفاقاً اصل ورزش و هدفگزاری آن هم باید برای همین باشد. در آن زمان، حتّی اگر مدال هم آوردیم، آن مدال هم الهی میشود؛ چون فرمودند: «انما الاعمال بالنیّات». اگر نیّت درست شود، در مسابقات جهانی ورزش مدال هم بیاوری، الهی میشود. مانند کیانوش رستمی که بعد از کسب مدالش در وزنهبرداری گفت: هیچوقت اجازه نمیدهیم خون شهیدان پایمال شود و این مدال را به شهدای مدافع حرم تقدیم میکنم. اگر هدف این باشد، آن مدال افتخار هم دارد، «قو علی خدمتک جوارحی».
بحث اینجا بود که گاهی مواقع شب بیداریم، ولی غفلت میکنیم، «وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ»، مثلاً جام رمضان و ... . همانطور که بیان کردم ما با ورزش مخالف نیستیم، امّا هر چیزی یک جایی، وقتی و موقعیّتی دارد. مانند نماز در حرب که برای آن زمان، نماز حربیّه داریم. حالا کسی بیاید خشکمقدّس بازی دربیاورد و درست در زمان جنگ که حالا داری جلو میروی، بگوید: نه، من میخواهم بایستم، پوتینهایم را هم دربیاورم و وضوی درست و حسابی بگیرم. در حالی که ما صلاه حربیّه داریم که شما نمیرسید وضو بگیرد و تیمّم کنید و حتّی نمیرسید بایستید. میگویند: همینطور بخوان و حرکت کن، قبله هم نمیخواهد. چون نماز اینقدر مهم است، میگوید: بخوان. مثل محتضر که اگر به او بگویند: موقع نماز است؛ او به نیّت نماز خواندن، چشمش را ببندد و باز کند، همین کفایت میکند. یا مریضی که آب برایش ضرر دارد، دیگر نباید بگوید نه، من حتماً میخواهم وضو بگیرم. یا اگر کسی که روزه برایش ضرر دارد، بگوید: نه، من میخواهم روزه بگیرم؛ باید بداند که اگر روزه جدّاً برایش ضرر دارد، روزهداری او حرام است.
لذا ما با اصل ورزش مخالف نیستیم، ولی نباید غفلت کنیم.
بهترین رحمکننده و عفو گناهکار با وجود اتمام حجّتهای فراوان!
حالا این شبها ما دور هم جمع میشویم، خودش رحمت خداست، «فخیر راحم»، خدا دارد عنایت میکند. لذا این هم که چرا عفو میکند، برای این است که «فخیر راحم» هست، فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَیْرُ رَاحِمٍ. نه راحم و رحمکننده، بلکه بهترین رحم کننده هست. نفرمود: فان عفوت، فانت راحم، بلکه میفرماید: «فخیر راحم»، تو بهترین رحمکننده هستی. اصلاً همهی مطالب در بستر رحمت توست و به همین خاطر عفو میکنی. چون اگر فرض بگیریم رحم نکنی و من را به واسطهی اعمال زشتم، عذاب کنی، وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ، تو ظالم نیستی، معلوم است اثر عمل خودمان است.
مثال بزنم، در مثال مناقشه نیست، یک کسی سیگار بکشد، ریههایش از بین برود. بعد بگوید: چرا ریههای من از بین رفته؟ عالم، عالم اثر و مؤثّر است، تو خودت کار را خراب کردی. به هیچ احدی هم نمیتواند ایراد بگیرد، به دکتر هم نمیتواند بگوید: پس تو چه دکتری هستی که من را جواب کردی و ... . دکتر ظلم نکرده، خود انسان به خودش ظلم کرده است.
لذا میگوید: اگر هم فرض بگیریم که عذابم کنی، تو ظلم نکردی، اثر عمل خود من هست. آن کسی که نعوذبالله به اعتیادهای آنچنانی خود را گرفتار کند، دیگر از کسی انتظار نباید داشته باشد، خودش به خودش ظلم کرده است. لذا اثر عمل خود من هست که عذاب میآورد و خدا عذاب نمیکند، بلکه عمل خود من هست، تو ظالم نیستی.
امّا چرا عفو میکنی؟ چون تو راحم هستی. چون نه تنها راحمی، بلکه خیر راحم هستی. در بین ما، یک موقع کسی به کسی رحم میکند، امّا اندازهای دارد. میگوییم: دیگر بس است، این دیگر پررو شده، زیادی لطف کردیم روی ما سوار شده، رحم زیادی، او را مست کرده و ... . امّا پروردگار عالم بهترین رحمکننده است.
و إلّا جدّی اگر پروردگار عالم بنا بود ما را به حال خودمان بگذارد و ما در این دنیا معذّب میشدیم، الآن نباید در مجلس دعا باشیم. چون گناه کردیم. اگر اینقدر خدای متعال بنا بود به عدل خودش برنامهریزی کند، به انسان میگوید: من به تو گفتم، از روز نخست گفتم: «أ لست بربّکم»، شما گفتید: «بلی». بعد هم که به زمین آمدید و هبوط کردید، من به شماگفتم: شما را یله و رها نمیگذارم، «قلنا اهبطوا منها جمیعا فاما یاتینکم منی هدی» من برای شما هادی میفرستم، حالا دیگر خودتان باید دقّت میکردید؛ چون گفتم: «فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون» امّا شما تبعیّت نکردید.
لذا خداوند حجّت را بر ما تمام کرده، انبیاء آمدند، ائمّه هدی آمدند، عقلی به ما داده که اگر انسان یک مقدار تأمّل کند متوجّه میشود. یعنی حجّت درونی و حجّت بیرونی را برای انسان کامل کرده و انسانها را یله و رها نگذاشته است. پس خداوند میتواند بگوید: حجّت من بر شما تمام شد و به هر طریقی برای شما کار کردم، دیگر از اینجا به بعد خودتان میدانید.
امّا خدا این کار را نکرد و گناه کردیم، باز ما را بخشید و باز ما را آورد. دوباره گناه کردیم، میتوانست بگوید: یک بار این کار را کردی، با این که حجّتها را برایت قرار داده بودم و بنا بر این نبود که من عفوی برای تو داشته باشم، امّا باز هم گذشت.
در حالی که خدا میتوانست بگوید: یکی از همین باب رحمت من این است که تو را یله و رها نکردم، برایت حجّت فرستادم، ادله و براهین برایت فرستادم، عقلت را برایت قرار دادم، نگاه به خلقت، نگاه به خودت و حجج الهی برای تو آمد، کتب آسمانی آمد، بعد از آن اولیاء الهی، عرفای عظیمالشّأن آمدند و در هر زمان هم باز شما را یله و رها نگذاشتم.
مثلاً برای این که نگوییم سلمان فارسی، آن سلمان محمّدی، اباذر، مقداد، میثم و ... برای زمان پیغمبر است، به چه درد ما میخورد؛ میآید در زمان من و تو، حجج الهی مثل آیتالله العظمی بهاءالدینی، آیت الله العظمی بهجت، امام راحل عظیمالشّأنمان، آیتالله حقشناس، آیتالله خوشوقت و ... را قرار میدهد.
لذا دومین بار میتوانست بگوید: من که حجت را بر تو تمام کردم، باز تو گناه کردی؟! امّا باز میگوید: با این که حجّتها بر تو تمام شده، ولی باز تو را میبخشم، عفوت میکنم، بیا.
سومین بار هم گناه میکنیم، اگر من و شما باشیم، به طرف میگوییم: تو خیلی پررو هستی. یک بار به من ظلم کردی، به خودت ظلم کردی، حقّ الله و حق الناس را ادا نکردی،حالا میخواهی سومین بار هم تو را ببخشم، تو چقدر پررویی؟! ما باشیم نمیگذریم. حالا دیگر چقدر طرف کریم باشد که سومین بار هم عفو کند ولی میگوید: این برای بار سوم بود دیگر بس است.
امّا در محضر ذوالجلال و الاکرامی هستیم که هر چه گناه کردیم، عفو کرد. چرا؟ چون «فخیر راحم» هست. هر که در درون خودش برود، بعضیها اصلاً نه یک بار، نه دوبار، نه ده بار، نه صد بار، اصلاً عمری است که درب خانهی خدا نیامدند، یک سال جوانی کرد، دو سال جوانی کرد، سی سالش شد، باز جوانی کرد، چهل سالش شد ...، گاهی نزدیک شصت سال از عمرش میگذرد و حالا که تمام کارهایش را کرده، تازه یادش میافتد که پیر شده و دیگر قوّت و قدرتی برای عبادت و ... ندارد. تمام عمرش را به جای این که در طاعت پروردگار عالم بگذراند، بیهوده تلف کرده است.
اگر من تأمّل میکردم، میدانستم این دست، پا، زبان و ... را خودم خلق نکردم، چه کسی میتواند بگوید من خودم خلق کردم، پس متعلّق به خداست و باید هم در راه خودش خرج میشد. امّا من این اعضاء و جوارح را در جای دیگر، در مجلس گناه خرج کردم و حالا که دیگر آنها فرسوده و از کارافتاده شده، درب خانهی پروردگار عالم آوردم.
امّا پروردگار عالم میگوید: باز هم تو را میبخشم، چرا؟ چون «فخیر راحم» هست. لذا هیچ جا جز درب خانهی پروردگار عالم چنین بخششی را پیدا نمیکنی که انسان این همه پلشتی و زشتی انجام دهد که حتّی آمارش از دست خود آن شخص هم در رفته، ولی بیاید و باز هم مورد عفو قرار بگیرد.
در روایات داریم: تا میآید و الهی العفو میگوید، به جای این که بیان کند: «برو بیرون، حالا که تمام اعضاء و جوارح را در بیراهه خرج کردی، در حالی که متعلّق به من بود و من خلق کردم و تو ناسپاسی کردی؛ تازه آمدی و طلب عفو میکنی؟!»، به ملائکهاش میگوید: دیدید این کسی که میگفتید این دیگر باید عذاب شود، برگشت؟!
نمیگوید: یک عمر کجا بودی؟! این اعضاء و جوارح را که متعلّق به من بود، کجا خرج کردی؟! برعکس میگوید: خوش آمدی. «فخیر راحم» این است. که هیچ جا نمونهی آن را پیدا نمیکنی.
با این که اگر عذاب میکرد، طلم نکرده بود، «غیر ظالم». اصلاً من مستحقّ عذاب بودم؛ چون اعضاء و جوارح را برداشتم و جایی که نباید میبردم، بردم. بعد هم آنطور حجّتهایش را بر من تمام کرد و باز من را بخشید ولی من بدتر کردم و بدتر کردم، از آن طرف ستاریّتش را بر من قرار داد و پرده انداخت. یک بار گناه، دو بار گناه، ده بار گناه، صد بار گناه، ...، مدام پرده میانداخت و گاهی حتّی خودم پردهدری کردم.
گناه زیاد، به هر نوعی باشد، عقل را زایل میکند. لذا شخصی که زیاد گناه میکند؛ چون عقلش زایل شده، گاهی خودش معالأسف پردهدری میکند. لذا پروردگار عالم کلّی هوای من و تو را دارد که به پردهدری از طرف خودمان نرسد. چون میداند گاهی ما خرابکاری میکنیم و خودمان آبروی خودمان را میبریم. لذا به لسان نبوی میفرماید: «اقرار الذنب ذنب»، اقرار به گناه، خودش گناه است.
مثلاً بعضیها احمق میشوند، سنّی از آنها گذاشته، میخواهند دیگران را نصیحت کنند، میگویند: بچّه بیا، این کارها خوب نیست، ما یک زمانی خودمان هم – نعوذبالله - عرق میخوردیم، ورق بازی میکردیم و ... . در حالی که پروردگار عالم پرده انداخته تا کسی نفهمد، امّا خودش میآید آبروی خودش را میبرد. دلیل هم این است که چون گناه زیاد میشود، عقل زایل میشود و خود انسان، آبروی خودش را میبرد. و إلّا عزیزان بدانید که پروردگار عالم، ستّارالعیوب است. امّا این انسان، خودش، خودش را بیآبرو میکند!
ببینید چقدر خدا هوای ما را دارد که به ما میگوید: تو غلط کردی گناه کردی و ...، امّا حالا نروی جاهای دیگر بگویی.
در حالی که در اصلف خدا باید از دست ما عصبانی باشد و حتّی خودش افشا کند. امّا میگوید: نه تنها من افشا نمیکنم، اگر خودت هم در جایی بگویی و اقرار کنی که در جایی گناه کردی، باز به پای این حرفت، گناه مینویسم، «اقرار الذنب ذنب».
در بعضی از روایات هم داریم که خدا این گناه اقرار را مضاعف میکند و میگوید: غلط کردی، آبروی خودت را بردی، خدای متعال اینگونه هوای ما را دارد، «فخیر راحم» هست.
جدّی کجا جز درب خانهی خدا پیدا میکنیم که اینطور هوای بندههای بد و فراری خودش را داشته باشد؟! میدانید یک معنای «و لا یمکن الفرار من حکومتک» چیست؟ یک معنا همین است که میگویند: هر جا بخواهیم برویم گناه کنیم، خدا هست، من کجا میتوانم بروم گناه کنم که ملک خدا نباشد و ... . حتّی اگر بخواهم فرار کنم هم باید به سمت خودش فرار کنم و الّا در قبر که نمیتوانم فرار کنم و ... .
امّا یک معنای دیگر «و لا یمکن الفرار من حکومتک»، این است: خدایا، من هر جایی باشم، تحت ظلّ تو هستم، به ظاهر دارم فرار میکنم، امّا تو میآیی سایهات را روی سر من قرار میدهی که اعمال زشت من معلوم نشود. من مدام میروم و فرار میکنم، امباحکومت تو مدام دنبال من میآید و هر جا هستم میآید. چون وقتی تحت ظلّ حکومت الهی باشم، پروردگار عالم میگوید: چون تحت ظلّ حکومت من هست، در امان است.
مانند اصطلاح فقهی که داریم وقتی اهل کتاب به حکومت اسلامی بیایند، به دین خودشان هستند، فقط جزیه میدهند و تحت حکومت دینی، خون آنها هم خون مسلمین میشود. یعنی کسی حقّ تعدّی به آنها را ندارد.
لذا به خداوند عرضه میداریم: «و لا یمکن الفرار من حکومتک»، خدایا، من کجا میتوانستم فرار کنم؟! هر جا که میرفتم، باز تو میآمدی و حاکم بودی و اجازه نمیدادی.
البته با این که خدا «فخیر راحم» هست، امّا در بعضی از موارد بعضیها را عفو نمیکند و حتّی به پیغمبرش بیان میکند که اگر برای آنها استغفار کنی، از تو نمیپذیرم. اینها کسانی هستند که از حکومت خدا فراری شدند و منافق هستند. حتّی میفرمایند: اگر اینها از دنیا بروند، شما دلت به رحم بیاید (دیگر بالاتر از خدا که فخیر راحم است!!!) و برایشان فاتحه و آیات قرآن بخوانی، این آیات برای آنها عذاب میشود! دیگر ببینید اینها چه جانورانی هستند، چون خداوند هم فرمود: «کالانعام بل هم اضل».
لذا ببینید اینها چه کسانی هستند که همان ذوالجلال و الاکرامی که «فخیر راحم» هست، همان هم کسی که ارحم الراحمین است و هر سورهای را که شروع کرد، فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم بگویید، میفرماید: اگر برای اینها آیات قرآن بخوانید، آن آیات تبدیل به عذاب برایشان میشود.
پروردگارا، قسمت میدهیم آن رحمت واسعه خودت را بر ما روزافزون بگردان.
خدایا، ما جاهلیم، عامداً گناه نمیکنیم. حتّی آن کسی هم که بین محبّین، عمدی گناه میکند، فکر میکنند عمدی است، جاهل هستند. ما جاهل و احمق هستیم که داریم گناه میکنیم و إلّا مگر میخواهیم با خدا بجنگیم که عامداً گناه کنیم؟! خیر، همه از روی جهلمان هست و نشان میدهد احمق هستیم.
خدایا، خودت میدانی ما با تو دشمن نیستیم، حبّ تو در ضمیر و نهان ماست، حبّ اهلبیت در وجود ماست، درست است که خودت عنایت کردی دست ما را میگیری و در اینجا جمع میشویم، امّا اگر درصدی هم اختیار به دست ما باشد، اگر نمیخواستیم نمیآمدیم، پس این شبها، مناجات، اهلبیت، مطالب معرفتی عرفا را دوست داریم. به این مطالب عرفانی عشق میورزیم، ولو خودمان هم اهل معرفت نباشیم و نعوذبالله عارف بالله نشویم.
خدایا، قسمت میدهیم گناهان ما را السّاعه ببخش و بیامرز.
ای خدا، اقرار میکنیم که ما غفلت زیاد داریم و به قدری غفلت میورزیم که گاهی نوم میشود و در خواب غفلت میرویم، «و نبهنی فیه عن نومة الغافلین» مثل این که میگویند: یک کسی دارد بیهوش میشود، بعد اینقدر بیهوشی او طولانی میشود که در کما میرود. خدایا، ما در غفلت هستیم و گاهی هم معالأسف اینقدر غفلت میکنیم که خواب غفلت میشود، ما را از این خواب غفلت بیدار کن. چون معالأسف غفلت هست، مگر این که انسان به حضرت حجّت و در زمان غیبت به اولیاء خدا اتّصال پیدا کند و إلّا دائم در حال غفلت هستیم. خدایا، ما را از خواب غفلت بیدار بگردان.