شرح دعای ابوحمزه ثمالی
حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
شب شانزدهم رمضانالمبارک 1438
جلسه: پانزدهم
عفو کنید تا مشمول عفو الهی قرار گیرید
برخی از عفوها خلاف رحمت خداست
96/03/21
فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ
حتّی قاتل را هم عفو کنید!
در این فراز از دعا که بیان میکردیم، مطالبی را بررسی میکردیم، از جمله این که چرا پروردگار عالم اگر عفو کند، «خیر راحم» است؟ بعد هم اشاره کردیم که عفو، نکاتی دارد. اوّلاً پروردگار عالم در قرآن کریم و مجید الهیاش، آیاتی را راجع به عفو بیان میفرمایند، منتها نکاتی را در این زمینه بیان کردیم که آیا این عفو، شامل همه میشود؟ این عفو تا کجا پیش میرود؟ و ... .
حتّی پروردگار عالم راجع به قصاص که خود آن، یکی از لطفهای الهی به انسان است، میفرماید: اگر فردی بود، عفو کنید. مثلاً کسی در منازعه و دعوایی با فردی دیگر، درگیر میشود و حالا به هر نوعی و با هر وسیلهای، عامل کشتن او میشود، قرآن میفرماید: اگر عمدی بود، طبعاً باید قصاص شود - اتّفاقاً ما مباحث فقهی قصاص را در بحث خارج فقهمان در مبحث دیات اشاره کردیم - امّا حتّی از این قصاصی که در آن حیات دارد، بگذرید و اگر فردی بود، عفو کنید که بهتر است.
آیهی شریفه در این مورد (آیهی 178 سورهی بقره) میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا کتب علیکم القصاص» اصلاً برایتان قصاص را نوشتیم. «فی القتلی» در قتل. «الحر بالحر و العبد بالعبد و الانثی بالانثی» همه را هم بیان کردیم - این عبارت بحث دارد که جایگاه آن در اینجا نیست و بحث من چیز دیگری است - مهم اینجاست که در ادامه میفرماید: «فمن عفی له من اخیه شیء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان، ذلک تخفیف من ربکم و رحمة، فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب الیم». منتها اگر کسی از برادرش و خونبها و ... بگذرد و عفو و گذشت کند، این خیلی خوب است و بهترین امر است.
به تعبیر عامیانه خون را با خون نمیشورند. بگذرید، عفو کنید. او اشتباه کرده است. البته وقتی یکی از نزدیکان کشته شود، مثلاً پدر برای فرزندان، ولیّ دم است، فرزندان برای پدرشان اولیاء دم هستند و ...، حالا میخواهند قصاص کنند و اگر قصاص نکنند، برایشان سخت است، به هر حال جوانش را از دست داده، پدرش را از دست داده و ... .
البته ناگفته نماند قصاص در برخی از موارد باید باشد، همانطور که خداوند نیز فرموده: «و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب». از جمله در مباحثی که اگر زیاد عفو کنی، شاید کسی جری شود. لذا ما حتّی در مباحث فقهی داریم که گاهی اگر اولیاء دم هم بگذرند، حاکم به عنوان حاکم شرع میتواند طرف را قصاص کند. یعنی حقّ اوّلیّه برای اولیاء دم است، حالا آنها گذشت کردند، امّا حاکم میخواهد قصاص کند، برای این که نظم در جامعه به وجود بیاید.
مانند کسی که یک بار جنایتی کرد و بخشیده شد. بار دوم هم جنایتی کرد که باز هم دل اولیاء دم به رحم آمد و او را بخشیدند، حالا حاکم میتواند برای این که نظم در جامعه به وجود بیاید، بگوید: این بار اگر اولیاء دم هم بگویند: ما بخشیدیم، ما حکم به قصاص میدهیم. چنین فردی دیگر نمیتواند بگوید: من دیهی اولیاء دم را میپردازم و آنها را راضی میکنم. اگر اولیاء دم هم خواهان قصاص نباشند و دیه بخواهند، حاکم شرع دیه را از بیتالمال میپردازد، ولی او را قصاص میکند. برای این که درس عبرتی شود تا کسی نگوید: من راهش را بلد شدم، پولدار هم هستم، میزنم و میکشم و پولش را میدهم. برای کسی که میلیاردر هست، 200 میلیون پول تو جیبی فرزندش است.
علی ایّ حال میگویند: اینقدر عفو مهم است که در باب قتل هم میگویند: عفو کنید. خدا اینگونه میخواهد که انسانها عفو کنند.
عفو خدا بیشتر شامل حال چه کسانی میشود؟
ما این آیات را بیان میکنیم، چون در روایت داریم: خداوند میفرماید میدانید چه کسی مشمول «فخیر راحم» میشود، آن کسی که وقتی از طرف بندگان برایش مطلبی پیش آمد، از او بگذرد و او را عفو کند. لذا خدا هم عفوش را بیشتر شامل حال این شخص میکند.
همانطور که بیان کردم: پروردگار عالم فردای قیامت در مورد حقّ النّاس هم که خیلی مهم است، دخالت میکند. البته حقّ النّاس خیلی مهم است و این مطلب بدان معنا نیست که ما در مورد حقّ النّاس سهلانگاری کنیم. برای همین است که اولیاء خدا میفرمایند: بعضی از مواردی را که وجود دارد و حتّی از فرمایشات حضرات معصومین است، نگوییم بهتر از این است که بگوییم. چون معالأسف ظرفیتش را نداریم و خودمان را گرفتار میکنیم.
از جمله این که پروردگار عالم فردای قیامت، در مورد حقّ النّاس، خودش پا در میان میگذارد. وقتی خدا میبیند کسی که حقّ النّاسی به گردن دیگری دارد، مدام میخواهد از ثوابهای آن فرد بگیرد تا رضایت دهد؛ میفرماید: او را نگاه دارید. بعد او را که حتّی حقّ الباسی بر گردنش نیست، مؤاخذه میکند و میفرماید: تو در فلان جا، در نماز، حواست جای دیگری بود، من از تو نماز مقبول میخواهم، نماز مقبول برای من بیاور. این، عین حدیث قدسی است که خداوند میفرماید: یک نماز مقبول برای من بیاور، نمازت در اینجا این اشکال را داشت، در نماز دیگرت – نعوذبالله - ریا بود و ...، به ظاهر نمازت را درست خواندی، در آن شک هم نکردی و حسب عادت، صحیح هم خواندی، حتّی قرائتت هم خیلی خوب بوده، امّا مقبول نبود. تو برای من، نماز مقبول بیاور، من هم اجازه میدهم که در بهشت بروی. لذا پروردگار عالم به او میگوید: چرا اینقدر به بندهی من سخت میگیری؟!
لذا میفرمایند: خدا عفوش را بیشتر شامل حال کسانی میکند که اینها هم در دنیا با هم معاملهی عفوگرایانه داشته باشند. برای همین است که این آیات عفو را میخوانم.
زنانی که با بیبیدوعالم محشور میشوند
یکی از آیات دیگر (237 بقره) اتّفاقاً در باب ارتباط اجتماعی بین زن و شوهر است. ببینید عفو الهی که از باب رحمت خدا هست، تا کجا پیش میآید. لذا خدا میخواهد که اوّل بندگان از هم بگذرند.
این آیه در مورد طلاق است که اسمش، عرش را میلرزاند. پروردگار عالم میفرماید: اوّلاً باید بدانید که اگر مهر تعیین شده، ولی ارتباطی نبوده، باید نصف مهری را که برایشان تعیین کردید بپردازید. امّا در ادامه هم میفرماید: «إلّا أن یعفون» مگر این که آنها ببخشند.
در روایت هم داریم که بهترین زنان امّت من - که در روایت دیگری هم داریم که حتّی بیبیدوعالم میفرماید: این زنان، با من محشور میشوند - آن زنانی هستند که مهریهشان را به همسرشان ببخشند. البته ناگفته نماند، به شرط این که آن مرد هم مرد باشد. بعضیها انصافاً نامرد هستند که این، خیلی بد است. از آن طرف او میبخشد، امّا از این طرف تو چه میکنی؟! آیا تو هم همسرت را - که دارد در این خانه زحمت میکشد - شریک اموالت میکنی؟! اگر یک خانهای به دست آوردی، باید حداقل سه دانگ را به نام او بزنی، حالا آیا تو حداقل دو دانگ را به نام خانمت میزنی یا نمیزنی؟ الآن در دلت میخواهی که او مهریهاش را ببخشد، امّا آیا خودت این حال را داری یا نداری؟! اگر او لطف کرد، شما هم باید به نحو بهتری جواب بدهید. در روایت داریم که اگر کسی به شما لطف و محبّتی کرد، بهترین جواب را به او بدهید، «فردوها الی خیر»، به بهترین وجه به او رد کنید. اگر او مهریه را بخشید، با این که حقّش هست و میتوانست نبخشد، تو هم جبران کن. مهریه اینقدر حقّ است که اگر کسی از دنیا رفت، اوّل از همه باید مهریه همسر را بدهند، بعد ارث را تقسیم کنند. حالا زن، مهریهاش را بخشید که در روایت هم داریم: بهترین زنان امّت، آن کسانی هستند که مهریهشان را ببخشند.
سنجشی برای تشخیص درجهی تقوا
لذا در اینجا هم میفرماید: «إلّا أن یعفون او یعفو الذی بیده عقدة النکاح و ان تعفوا اقرب للتقوی». نزدیکترین راه برای تقوا، همیشه عفو است.
آیتالله مولوی قندهاری میفرمودند: من هم از آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی و هم از آیتالله قاضی شنیدم که فرمودند: هر کسی بخواهد بداند واقعاً درجهی تقوایش چقدر است. ببیند عفو و گذشت او چقدر است.
به هر حال ما که به صورت ظاهر یک شیئی برای سنجش تقوا نداریم، چون تقوا درجه دارد تا به أتقی برسد. پس باید ببینیم چقدر اهل عفو و گذشت هستیم. به اندازهای که عفو و گذشت دارد، به همان اندازه هم تقوا دارد.
حالا کسی بگوید: من تا آخر عمرم هم از این فرد نمیگذرم. این معلوم است که بیتقواست.
در امور اجتماعی، حقّ گذشت نداریم
البته منظور از این عفو و گذشت در موارد فردی است، اگر یک مبحث اجتماعی و برای یک امّت بود، نباید بخشید. امّا میبینی فردی با همسایهاش دعوا کرده، میگوید: من اصلاً دیگر از این نمیگذرم که نشان از بیتقوایی است.
یکی از دلایل زیاد شدن طلاق هم این است که عفو و گذشت، کم است.
امّا همانطور که بیان شد، این مطلب برای امور فردی است و در مسائل اجتماعی حقّ گذشت نداریم. مثلاً آیا پیامبر میتواند در مورد کفّار عفو و گذشت داشته باشد؟ خیر، خداوند میفرماید: «اشداء علی الکفار».
مثلاً ما برای وجود مقدّس آقا جانمان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) عرضه میداریم: «أین الطالب بدم المقتول بکربلاء»، چون بحث، دیگر بحث فردی نیست، بحث حجّت خدا و هدایتی است که نسبت به مردم بر عهده داشت. همانطور که میدانید حضرت اباعبدالله محی الدّین است. دو نفر از ائمّه این لقب را دارند و دیگری حضرت حجّت(روحی له الفداء) است. لذا اینجا دیگر فردی نیست.
شریح قاضی در جنگ جمل بالای منبر رفت، گفت: «ای مردم کوفه، چرا میخواهید به علی یا عایشه بپیوندید. رهایشان کنید. اینه فامیل هستند، با هم جنگیدند. مطالبی است که بین بنیهاشم است. یکی داماد پیامبر و یکی هم همسر پیامبر است. به ما ربط ندارد، حواستان جمع باشد و دینتان را نگه دارید». یعنی مطلب را قبیلهای و فامیلبازی کرد.
مانند حدیث جعلیای که یک عدّه بیان میکنند: در آخر الزمان خونت را هدر نده و مراقب باش تا امام زمان بیاید. بنده این حدیث را از لحاظ علم الدرایه و علم الرجال بررسی کردیم و متوجّه شدم کاملاً جعلی است.
حالا شریح قاضی هم چنین مطلبی را بیان کرد، گفت: «خونتان را هدر ندهید، بگذارید اینها جنگهایشان را انجام دهند، هر کسی غالب شد، به هر حال از اسلام دم میزند، امام جماعت میشود و ما هم پشت او نماز میخوانیم. پس خونتان را هدر ندهید».
بعد از هزار و چند صد سال، این مطلب شریح قاضی تکرار شد. همانگونه که قبلاً هم بیان کردم مطالبی که امروز با آنها مواجه میشویم، همه، تکرار تاریخ است. مانند همین فمنیسم که تکرار تاریخ است و اسمش عوض شده است. از امام صادق این مطلب را سؤال کردند. در آن دولت به ظاهر اصلاحات که فساد بود، یک عدّه آمدند و گفتند: ما حتّی به خدا هم میتوانیم ایراد بگیریم. بعد در روزنامهها به أبیعبدالله هم ایراد گرفتند. بعد هم با کمال وقاحت در دانشگاهها و ... گفتند: یک جنگ قومی و عربی بوده، برای چه شما مدام محرم، محرم میکنید؟!
لذا راجع به این موضوعات دیگر نمیشود گذشت کرد و عفوی که میگوییم، فردی است.
عفوی که خلاف رحمت خداست!
پس «و ان تعفوا اقرب للتقوی» هم نشان میدهد که هر کس به اندازهای که عفو و گذشت میکند، تقوا دارد. امّا یکی هم بیاید بگوید: من دیگر از او نمیگذرم.
مانند این آقایی که با کمال بیحیایی میگوید: من از هر چه بگذرم، از این 2030 نمیگذرم. کأنّ به او تهمت بزرگی زدند! اتّفاقاً ما هم باید به او بگوییم: ما هم از هر چه بگذریم - که از هیچ کدام هم نمیگذریم - از این 2030 نمیگذریم.
وقتی مطالعه میکنیم، میبینیم چقدر مواردی که باید طبق این 2030 انجام شود، شرمآور است. واقعاً وقاحت دارد که بچّه مطالب جنسی را یاد بدهی و بعد بگویی: به بچّهها دروغ نگویید و نگویید لک لک آورده، از بیمارستان خریدیم و ... .
اگر اینها را نمیخواهی بگویی، نگو، بگو: خدا داد، مگر حتماً باید بگویی چگونه داده است و بیا بنشین برایت توضیح بدهم و عملیاتی نشان بدهم و ...!!! اینقدر بیحیا، اینقدر بیشرم! اینها همان چیزی است که دشمن میخواهد.
تمام اینها برای بیتقوایی است. وقتی انسان، بیتقوا و بیدین شد، اینگونه میشود که میگوید: کسی را که به زور نمیتوان به بهشت برد. یعنی بگذارید فساد و فسق و فجور زیاد شود، حتّی اگر کسی فسق علن هم کرد، به شما چه ربطی دارد؟! بعد میگویند: مگر قرآن نفرموده: «لا تجسسوا»؟
میگوییم: بله، این مطلب فردی است، اگر در اجتماع آمدید که دیگر «لا تجسسوا» نیست.
مثل این است که روزه بر کسی که مریض است، حرام است. یعنی اگر روزه بگیرد، فعل حرام انجام داده است. چون ملاک عبادت، نفس ما نیست. ملاک عبادت، اوامر الهی است. من دلم میخواهد روزه بگیرم، مگر دل بخواهی است؟! وقتی مریضی، نباید بگیری و إلّا فعل حرام انجام دادی.
در زمان طاغوت، تازه سرطان آمده بود که فردی از همسایهها که بنّای متدیّنی بود، سرطان گرفته بود. مرحوم ابوی به بیمارستان رفتند، همسر او به ایشان گفتند: او چند روز روزه گرفته و بدتر شده است.
مرحوم ابوی به او گفتند: خاک بر سرت، توبه کن که اگر بمیری، مستقیم تو را به جهنّم میبرند.
همسر او تعجّب کرد که همه میآیند دلداری میدهند، ایشان میگوید: مستقیم به جهنّم میروی! یعنی میخواست بگوید: او مؤمن است و روزههایش را هم گرفته است.
مرحوم ابوی به او گفتند: تو غلط کردی روزه گرفتی. آخر هم به او گفتند: من احمقتر از تو پیدا نکردم، خدا میگوید: حرام است، تو میگویی: من روزه گرفتم؟! فعل حرام است، ملاک، نفس که نیست که هر چه دلم خواست، انجام بدهم.
حالا سؤال اینجاست که من نوعی که روزه بر من حرام است، میتوانم به این خاطر بیرون بیایم و علن آب و غذا بخورم؟! اگر این کار را انجام دهد، همین مریض که علنی روزهخواری کرده، اگر برای مرضش، شدّت نداشته باشد، باید جلوی عموم تعزیر کنند و شلاق بزنند. این یک مبحث فقهی است.
لذا اوّلاً روزه گرفتن بر مریض، حرام است. امّا حالا که آماده علن روزهخواری کرده، باید در ملأ عام شلاق بخورد؛ چون حرمت ماه مبارک رمضان نباید شکسته شود.
حالا کسی که میگوید: کسی را نمیشود به زور به بهشت برد؛ باید بداند که هیچ فرد عاقلی قائل به این نیست که میشود کسی را به اجبار به بهشت بر «لا اکراه فی الدین»، شما نماز نمیخوانی، نخوان، روزه نمیگیری، نگیر، امّا نباید به روزه و نماز دهنکجی کنی. تو با این نوع حرف زدنت، میخواهی فساد و فسق و فجور در جامعه درست کنی و إلّا میتوانی فردی، نماز نخوانی؛ فردی، روزه نگیری و ... . حتّی میتوانی به خانه بروی و نعوذبالله مشروب بخوری و خلافهای دیگر انجام دهی.
البته با خانه هم تا وقتی کاری نداریم که شهره نشود. مثلاً اگر یک جا مشهور به خانه تیمی شود، باید برخورد کرد؛ چون فساد را ترویج میکند. لذا «لا تجسسوا» برای مواردی است که علن نباشد. این که همسایهی ما در خانهاش چه میکند، به من و شما ربط ندارد. امّا اگر خانهی این همسایه در محله معروف شود که اگر کسی نعوذبالله میخواهد مشروب بخورد، نستجیربالله میخواهد در بستر حرام برود و ...، به این خانه بیاید؛ دیگر تجسّس نیست و باید برخورد کرد.
پس عفو در این زمینهها درست خلاف رحمت خداست. چون شما عامل میشوی که غضب خدا را در جامعه بیاوری. شاید کسی بگوید: خدا که خودش ارحمالراحمین است و میبخشد، آنوقت شما نمیخواهی ببخشی؟! باید گفت: عفو در موارد فردی است، اگر پروردگار عالم هم فرمود: من کسی هستم که توّاب هستم و توبه را میپذیرم و پذیرشم بسیار شدید است، در مطالب فردی است. بنده به تنهایی هزار کثافتکاری هم انجام بدهم، هزار بار توبه کنم و بشکنم، باز توبه کنم، خدا میبخشد - البته ما نمیخواهیم گناه فردی را تشویق کنم. شما که اهل معرفت هستید، متوجّه میشوید که چه میگویم - امّا اگر نعوذبالله عمل من باعث شود که اجتماع به این گناه دچار شود، دیگر فردی نیست و عفوی در آن وجود ندارد. عفو در این حال، یعنی بازیچه دادن دین و اوامر الهی. یعنی نعوذبالله همه آنها کشک است! لذا چون دیگر فردی نیست، عفوی وجود ندارد.
روایاتی در مورد عفو، چگونگی عفو و درجات عفو در جلسات آینده بیان خواهیم کرد.
خدایا، ما بندگان خطاکار تو هستیم، نیمهی دوم ماه شروع شد، زود گذشت، ای خدا به حقّ اولیاء و انبیاء وخصّیصین درگاهت، قلم عفو بر اعمال پر گناه ما بکش و ما را مشمول عفو و رحمت خودت قرار بده.