شرح دعای ابوحمزه ثمالی
حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
شب بیست و دوم رمضانالمبارک 1438
جلسه: نوزدهم
عذاب، اثر اعمال ماست و خدا به هیچ عنوان قصد عذاب بندگانش را ندارد
96/03/27
فَإِنْ عَفَوْتَ فَخَیْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَیْرُ ظَالِمٍ
در جلسهی گذشته در مورد بحث عذاب - که اصل این عذاب، عمل ما هست - نکاتی را بیان کردیم. اوّلاً چون پروردگار عالم، ارحم الراحمین است، به هیچ عنوان قصد عذاب خلقش را ندارد. پس این عذاب چیست؟
این عذاب در باب همان رحمت الهی است؛ چون عذاب، عکسالعمل اعمال انسان است؛ یعنی عمل انسان به خودش برمیگردد و پروردگار عالم به هیچ عنوان نه عذاب میکند و نه قصد عذاب دارد.
دلیلش را هم بیان کردیم: خدا، خالق است. تنبیه با عذاب، دو چیز است. گاهی یکی را متنبّه میکنند تا بیدار شود. عذاب به صورت ظاهر از ناحیهی خداست، امّا حقیقتش، عمل انسان است.
لذا پروردگار عالم به نوعهای مختلف بیان کرده که بدانید من به هیچ عنوان قصد عذاب کردن بندگانم را ندارم، منتها دلیلی که عذاب به وجود میآید، خودشان هستند. از جمله این که در قرآن فرموده: «و الذین کذبوا بایاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون». ما آن کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمیدانند به سمت عذاب میبریم.
بعضی از مفسّرین و عرفا، ذیل این آیهی شریفه، نکاتی را حسب روایات شریفه بیان فرمودند. میفرمایند: عملی که انسان انجام میدهد، صد در صد از تفکّر انسان بر آمده است. یعنی این عمل اوّل به ذهن او خطور پیدا کرده است. همان بحث خطورات ملکی، الهی، نفسانی و شیطانی که در اخلاق بیان کردیم. پس ابتدا در ذهنش گذشته، حالا اگر آن عمل را که چه خوب باشد و چه بد، در ذهن تقویت کرد، به دنبال آن میرود. امّا اگر بر روی آن تأمّل نکرد و فقط خطور بود و از آن گذشت و بر روی آن تفکّر نکرد و نایستاد، طبعاً تبدیل به عمل نمیشود.
گاهی خوبیها هم همینطور است. مثل این که گاهی شما میآیی صدقه بدهی، در کار خیری کمک کنی و به ذهنت خطور میکند که الآن بدهی، در روایت داریم سرعت ببخشید؛ چون گاهی سرعت نبخشیدن، سبب میشود که انسان از انجام آن کار خیر پشیمان شود. مثلاً در مجلسی حاضر شده، با خود میگوید: حالا بعداً میدهم، بگذار ببینم اگر کم آمد بدهم و ...، لذا دیگر نمیدهد. امّا اگر بر روی آن تأکید کرد، دستش در جیبش میرود و کمک میکند. پس انسان در کار خیر هم اینطور است.
در باب معصیت که خودش عامل عذاب است هم همینطور است و ابتدا در ذهن انسان وارد میشود. در مثال مناقشه نیست، عالم، عالم اثر و مؤثّر است، نمیشود گفت در آتش بیافتی و نسوزی. مگر این که امر معجزهای مانند آنچه بر ابراهیم نبی اتّفاق بیافتد، باشد که آن هم به امر حضرت حقّ خطاب شد: «یا نار کونی بردا و سلاما» ای آتش، هم خنک شو و هم او سلامت بیرون آید و إلّا اگر خطاب ذوالجلال و الاکرام نبود، آتش تعارف ندارد، حتّی اگر ابراهیم خلیل هم باشی، میسوزاند.
خاصیّت خنجر این است که میبرد. پوست، گوشت و ... نازک است و به راحتی به واسطهی خنجر بریده میشود. اگر رگهای مبارک أبیعبدالله هم باشد، بریده میشود.
خاصیّت آتش، سوزاندن و خاصیّت تیزی، بریدن است. خاصیّت عمل زشت، عذاب است. این دیگر به این نیست که زید است، عمرو است و ... . اگر شما مؤمنین انجام دهید، عذاب دارد. اگر آنهایی هم که در فسق و فجور هستند، انجام بدهند، عذاب دارد. عالم، عالم اثر و مؤثر است و اثر عمل زشت، عذاب است.
خاصیّت عمل خوب و نیک، این است که اوّلاً عذابسوز است. لذا بیان کردند: اگر گناه کردید، سه کار انجام بدهید:
1. بلافاصله استغفار کنید.
2. صدقه بدهید که اثر عجیبی دارد.
3. نماز بخوانید که طاهر شوید.
این هم که در مسیحیان میبینید که پیش کشیش میروند، پول میدهند تا آمرزیده شوند، با این که غلط است ولی به نوعی از همین تعالیم دینی است. یعنی تعالیم دینی را تحریف کردند و اینطور عمل میکنند. چون دین، یکی است و ادیان، غلط است. خدا احد است، پس دینش هم یکی است «إن الدین عندالله الاسلام» و از اوّل هم اسلام بوده است. کما این که در مورد ابراهیم خلیل هم میگوییم: «حنیفا مسلما». پس همه یکی بودند، «لا نفرق بین احد من رسله» و انبیاء هم برای یک دین آمدند.
لذا این که انسان صدقه بدهد، از تعالیم دینی است، امّا تحریف شدهاش برای مسیحیان این شد که به ما بدهید! ما میگوییم: صدقه بدهید، مابقی آن هم دیگر دست خداست. ضمن این که در دین میفرمایند: پیش دیگران، اقرار نکنید. خدا اینقدر بندگانش را دوست دارد که به لسان نبیاش بیان فرموده: «اقرار الذنب ذنب». اقرار به گناه، گناه است. شما نمیتوانید پیش مرجع تقلیدتان بروید و بگویید: من فلان گناه را کردم. اقرار فقط باید نزد خدا باشد، «مقرا مذعنا معترفا». و إلّا اقرار به گناه نزد خلق، ولو مرجع تقلید، ولو امامالمسلمین، نائب امام زمان، گناه است.
پس عمل خوب، یکی از خصوصیّاتش این است که اوّل، سوزانندهی بدیهاست. البته شرایط دارد که بحث آن جداست. فعلاً بحث ما «و ان عذبت فغیر ظالم» هست.
پس اگر اثر عمل من، عذاب است، من را آرام آرام به سمت آن میبرند «و الذین کذبوا بایاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون». همه میگویند: وقتی اوّلین بار میخواستیم کار زشتی انجام دهیم، بدنمان میلرزید و نمیتوانستیم. مثلاً نعوذبالله بخواهد دزدی کند یا در بستر حرام برود و ...، تمام سلولهای بدنش میلرزد. ولی بعد آرام آرام تبدیل به عادت میشود و ورود پیدا میکند. اگر توبه و استغفار نکند و برنگردد، گرفتار میشود و بعداً دیگر برایش مهم نیست. گاهی عادت هم میکند.
خدا نگذرد از آنهایی که به دروغ بیان میکنند: اگر انسان با خودش بازی هم کند، خیلی خوب است؛ یعنی به راحتی فسق و فجور و کثافتکاری و لجنزاری را ترویج میکنند. در حالی که واقعاً از لحاظ پزشکی ثابت شده که از لحاظ جسمی ضرر میزند، چه برسد روح انسان.
امّا بعضی مواقع همین عمل هم تبدیل به عادت میشود و انسان را به سمت بدیها میرود. این یک قاعده است: کسی که از بدیها خوشش بیاید، دیگر از خوبیها خوشش نمیآید.
یک سؤال: میشود اصلاً هیچ موقع در عالم جنگ نباشد؟ میشود، زمانی که یک طرف همیشه باشند، یا همه جا نعوذبالله بدی باشد و یا همه جا خوبی باشد. در زمان آقا جان، همه جا خوبی میشود، مدینه فاضله. فضیلتها حکومت میکند.
این، قاعده است که اگر کسی بد باشد، اصلاً نمیتواند با خوبیها بسازد. اگر کسی خوب هم باشد، نمیتواند با بدیها بسازد. این هم که میگویند: خوبی با بدی با هم بسازند، اصلاً محال است و از لحاظ عقلی جواب نمیدهد.
اتّفاقاً میدانید گاهی یکی از وساوس شیطان هم همین میشود که انسانها که میخواهند به سمت خوبی بیایند، شیطان از همین قاعدهی درست برای فریب دادن استفاده میکند، میگوید: تو که در بستر حرام بودی، میخواهی نماز بخوانی؟! نماز برای خوبان عالم است. تو دزدی کردی، تو در کاسبی فلان دروغ را گفتی، حالا میخواهی نماز بخوانی؟! اینگونه میشود که طرف هم فریب خورده و میگوید: راست میگوید، نمیشود، یا خوبی یا بدی، نمیشود که خودم را فریب بدهم، من الآن بدی کردم، دزدی کردم، چشمچرانی کردم و ...، حالا بیایم نماز بخوانم؟! نمیشود!
لذا شیطان با استفاده از این قاعدهی صحیح، انسان را برای بازنگشتن توجیه میکند. چون میداند اگر این طرفی بیاید و آرام آرام از عبادت،نماز و ... خوشش بیاید، حالش تغییر پیدا میکند و از گناهانش پشیمان میشود و مدام به خودش بد و بیراه میگوید و به سمت خوبیها برمیگردد. دیگر از بدیها بدش میآید. برای همین است که شیطان انسان را از نماز که «إن الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر» است، دور میکند.
اگر بگوییم: در عالم جنگی نباشد، صحیح نیست، حتّی در زمان آقا جان هم جنگ هست، جنگ تا چه زمانی است؟ تا زمانی که تمام بدیها به ید مبارک ایشان از بین برود و به خوبی تبدیل شود. از آنجا به بعد دیگر همه جا، سلم است.
الآن اسلام ما، اسلام فردی است. امّا اسلام اجتماعی یعنی سلم، به حقیقت فقط در دوران آقا جانمان، امام زمان است. میخواهیم کارهایی انجام بدهیم و قبل از ظهور، آمادگیهایی ایجاد کنیم، به شرط این که منافقین بگذارند که نمیگذارند، امّا باز هم تا آقا جان نیایند، نمیشود. پس همیشه بین بدیها و خوبیها جنگ هست.
این که بگوییم: بیاییم با هم بنشینیم و با هم خوب باشیم و ...، اصلاً با قاعده نمیخورد. مثل این که شما بگویی: شیطان را دوست داشته باش، امام زمان را هم دوست داشته باش. یا نماز را دوست داشته باش، - نعودبالله - بستر حرام را هم دوست داشته باش. نمیشود، به هر حال یکی را دوست داری. وقتی این طرف میآیی، شیطان تو را فریب میدهد که این طرف نیایی. امّا وقتی این طرف میآیی، نشان میدهد که آرام آرام دارد از آن طرف که بدیهاست، بدت میآید. چون انسان خسته میشود. خدا کند خدا عنایت کند و انسان از خواب غفلت بیدار شود، «نبهنی فیه عن نومة الغافلین».
ما فعلاً در کمای غفلتیم، آن هم کمای روحی. یک معنی «نومة الغافلین»، کمای روحی است. مگر این که یک موقع از آن کما بیرون بیاییم و بفهمیم چه خبر است.
پس خوبی و بدی با هم جمع نمیشود و همیشه هم با هم جنگ دارند. اصلاً این معنا ندارد ما با آمریکا دوست شویم. برجام که هیچ. من چند وقت پیش گفتم: هر چیزی که نتیجه ندارد، برجام است. چند سال پیش در همایش دلواپسان عرض کردم: ما دلمان نمیخواهد شما بنیصدر شوید. اگر دلواپس هستیم، به این خاطر است.
دیدید باز کنگره تحریمها را تصویب کرد، این هم نتیجهی برجام. چرا؟ چون هیچگاه بین خوبی و بدی جمع نمیشود. امام زمان هم که بیایند، بدیها را جمع میکنند.
حالا این بنده خدا تهمت بزرگی به امیرالمؤمنین زده که بعد از شبهای قدر جوابش را میدهم. مراجع عظام باید به این مطلب وارد شوند. حضرت آیتالله صافی گلپایگانی، حضرت آیتالله وحید خراسانی، حضرت آیتالله نوری همدانی، حضرت آیتالله سبحانی و ... باید اظهار نظر کنند. این دیگر دارد با امیرالمؤمنین و دین هم ابزاری برخورد میکند. اصلاً به دروغ چیزی را به چیز دیگری ربط داده است.
امیرالمؤمنین به همراه بیبیدوعالم، آن هم با پهلوی شکستهشان به درب خانهها میرفتند و میفرمودند: بیایید و اگر چهل نفر میشدند، تمام میشد. امّا این فرد ولایتالله را هم به رأی تبدیل کرد! حالا نکاتی را حتّی از روایات اهلجماعت بیان خواهم کرد و جواب خواهیم داد.
لذا بدی، بدی است، ولو در هر لباسی. هیچ موقع هم بدی و خوبی با هم جمع نمیشوند. حالا بگوییم: بیاییم با هم اتّحاد داشته باشیم، چه معنایی میدهد؟! اتّحاد فقط حول محور ولایت و این که همه بپذیرند خوب باشند، معنا میدهد. میشود بگوییم: صهیونیسم جهانی بیا با هم دست بدهیم و متّحد شویم؟! او یک تفکّری دارد و شما تفکّر دیگری دارید. دو تفکّری که با هم نمیخورد، متّحد نمیشوند.
میگویند: مگر بد است ما همه با هم خوب باشیم، شیطان، ما با تو دست میدهیم، با امام زمان هم دست میدهیم، چطور امکان دارد؟! هم خوب میگوید: باید عالم فقط خوب باشد و هم بد میگوید: عالم باید بد باشد. بدان عالم، نصف به نصف را هم اصلاً نمیپذیرند، آرام آرام جلو میآیند و همه را از بین میبرند. خودشان هم اقرار کردند: اصلاً دنبال این هستند که عالم را به پلیدیها، پلشتیها و زشتیها بکشانند. وقتی خود اروپا یک قدم عقب آمد و کشیشها از اعتقاد دینی ولو همان دین تحریف شدهشان عقبنشینی کردند، امروز میبینید که راحت همجنس بازی قانونی میشود. راحت میگویند: عقد آنها باید ثبت شود. ببینید هر چه عقب بنشینیم، تا کجا پیش میروند؟!
الآن مسیحیّت در اروپا حاکم است؟! مسیحیان (یا به تعبیر قرآن، نصارا) و تفکّر مسیحیت را کنار زدند. یعنی یا این همجنس بازی را پدر فروع دین خودتان میبرید و یا آن را میپذیرید. در حالی که هیچ جای مسیحیت این را نمیگوید و همهی کشیشان ناراحت هستند و پاپ هم از این قضیّه اظهار تأسف کرده است. امّا وقتی عقب بنشینی، همین میشود.
پس این عذاب استدراجی که بیان میشود، یعنی انسان را آرام آرام به آن سمت میبرد، چون اثر عمل است. کما این که اثر عمل باعث میشود انسان خوب باشد.
یک مثال بزنم، خود اروپاییها بیان کردند: تحقیقات دانشگاه آکسفورد نشان میدهد: کسانی که تحت عمل جراحی (به خصوص عمل قلب که سختترین عمل است) قرار گرفتند و به عیسیبنمریم و مریم مقدّس معتقد بودند، عملشان خیلی راحت بود. امّا کسانی که معتقد نبودند، وضعشان خراب بود.
پس اعمال اثر میگذارد و آرام آرام حال انسان یا خوب میشود و یا بد. لذا خود آن عمل اثر میگذارد و اگر بد باشد، انسان را گرفتار میکند. در جان کندن، مأموران الهی (برای همه، حضرت عزرائیل نمیآید، سپاه ایشان میآیند) به سراغ انسانها میآیند، بعضیها خوب میمیرند و بعضیها بد. میگویند: این هم از اثر عمل است.
پس عذاب همان اثر عمل است که به همین دلیل، گناهکاران، ملکالموتشان را هم بد میبینند. اثر عمل خوب است که ملک الموتشان را هم خوب میبینند.
حالا پس در دعا میگوییم: اگر عذاب کنی، «و ان عذبت»، تو ظلم نکردی «فغیر ظالم». اثر عمل من بوده و تو ظلم نکردی. اگر پروردگار عالم لطفش شامل حال انسان نشود، یعنی خودش اصلاً وارد نشود، بگوید: من دنیا را برایت عالم اختیار قرار دادم و میخواهم ببینم چه میکنی؛ آن اثر عمل من، خودش، خودش را جلوه میدهد و اصلاً ذوالجلال و الاکرام نیست که بگوییم ظلم کرده یا نکرده است.
پس در مورد خداوند نه میتوان ظلم کردن و نه ظلم نکردن به کار برد. پس چرا فرمود: فغیر ظالم، چون تصوّر ما این است که عذاب از طرف خداست، میگوییم: حالا اگر این عذاب هم بشود، تو ظلم نیستی.
پس اگر خداوند به تعبیری کنار بیاید و لطفش شامل حال ما نشود و به ما عنایت نکند و ما را نبخشد، اثر عملمان خودش را نشان میدهد. از همان لحظه جان کندن، اثر اعمال ما نشان داده میشود. اگر اعمالمان زشت بوده، بد جان میدهیم؛ چون ملکالموتمان شبیه همان اعمال زشتمان میشود. تا درون قبر و عالم برزخ و قیامت هم بدین ترتیب اثر اعمالمان را میبینیم. امّا وقتی خدا رحم و عفو میکند، بهترین رحمکننده است، «فخیر راحم».
معالأسف ما وقتی به خودمان واگذار شدیم، خراب کردیم. لذا این بهترین دعاست که از خدا بخواهیم: آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وامگذارد. اگر واگذار شویم، با چرب و شیرنی دنیا، نفس دون (اعداء عدو)، وساوس شیطان و ... خراب میکنیم. پروردگار عالم فرمود: «فالهمها فجورها و تقواها» تقوا، مفرد و فجور، جمع است. یک تقواست و فجور دور آن را گرفته، هر چه میبینیم ظواهر دنیا دورش را گرفته است، حبّ ریاست هست، حبّ مقام است، حبّ عنوان هست و ... . ما که مدام حواسمان نیست که به قبرستان برویم تا بیدار و متنبّه شویم و ببینیم همه آمدند اینجا خوابیدند، کجا هستند؟! الآن هم که معالأسف تشییع جنازه در شهر هم نیست، میگویند: از بیمارستان به بهشت زهرا میبریم، به آنجا بیایید. از بس هم ما نامردی کردیم و با موبایل فیلم گرفتیم و ...، درب غسالخانه را بستند، در حالی که نگاه به غسل میّت، انسان را متنبّه میکند. لذا میدانید اصلاً مستحبّ است که انسان در عمرش، حداقل یک بار بدن میّتی را بشوید و غسل بدهد که بفهمد اینگونه هست. این بدن را این طرف و آن طرف میاندازی و هیچ کاری از دستش برنمیآید. با این که برای خودش یلی بود و ... . دیگر تمام شد و رفت. انسان باید پشت سر جنازه برود، لا اله الا الله بگوید، فکر کند او را بلند کردند و دارند میبرند. خیلیها که عقب میروند و میترسند جلو بیایند و نگاهی کنند. انسان یادش میرود که مرگی هست و باید حواسش را جمع کند. لذا گرفتار میشود.
انشاء الله خدا ما را آنی و کمتر از آنی به خودمان وامگذارد.