بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در هشتم محرم الحرام 1439
تاریخ (96/07/06)
با موضوع: معرفت به امام، راه دسترسی به حقایق را باز میکند
(کربلا؛ زمینهساز ظهور)
در محل مسجد امام مهدی(عج)
برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
آسمانیان مقام امام حسین(علیه الصّلوة و السّلام) را بیشتر از زمینیان درک میکنند
بعضی مواقع انسان، به روایاتی برخورد میکند که آن روایات، نکاتی دارد که نباید همینگونه از کنارش گذشت، از جمله یک روایتی ما داریم و هم اهل جماعت، از لسان مبارک پیامبر اکرم محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله وسلّم) که راجع به وجود مقدّس اباعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند:«ان حسین بن علی فی السّماء اکبر منه فی الارض فانه فلیکتب فی یمین عرش الله ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» لذااصل این روایت معروف این هست و مجزّا نیست،پیامبر فرمودند: حسین(علیه الصّلوة و السّلام) در آسمان، خیلی از آنچه که در زمین هست، بزرگتر است، اباعبداللهی که الان همه او را میشناسند، کسی نیست در عالم، از هر دینی، که ایشان را نشناسد، بخصوص در اربعین میتواند انسان، این را ببیند که از کجاها و چه کسانی میآیند. امّا در آسمان اکبر است، آیا اکبر است از این باب که مردم، همه نمیشناسند؟ خیر.
اینکه حضرت کشتی نجات و چراغ هدایت است، با این فعلا کاری نداریم، بحث امامت را از همان روایت شریف حضرت ثامنالحجج میپردازیم، امّا بحث من این هست که چرا در آسمان اکبر است نسبت به زمین؟ فقط دلیل این هست که در عرش نوشتند« ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة» ؟ خیر.
دلیل این هست که بشر، امام را نشناخت. ملائکه و همهی آسمانیان و هر کس که از این عالم برود، چون هر کس از این عالم برود، حتی در عالم برزخ، حقایق مکشوف میشود، آنجاست که بخصوص در آسمانها عند الانبیاء و اولیاء و ملائکه میدانند که حضرت چقدر بزرگ است. چون به حقیقت، مصباح را میدانند یعنی چه؟ سفینهی نجات را میدانند چیست، امّا بشر دنیوی، جز یک عدّهی خاص، مانند شهدای کربلا، که سلام و درود خدا بر آنان باد، آن یک عدّه و کسانی که ادراک پیدا میکنند به مقام امامت، دیگران نمیفهمند، بله، یک عزاداری میشود، امّا اینکه امام حسین(علیه الصّلوة و السّلام) چراغ راه و کشتی نجات هست یعنی چه!
لذا آن روایتی که عرض کردیم، حضرت ثامن الحجج(علیه الصّلوة و السّلام) که عبدالعزیز بن مسلم بیان کرد وقتی روز جمعه وارد مرو شدیم، ما هم به مسجد رفتیم و بحث امامت شد و مردم نظرات مختلفی گفتند بعد آمدم محضر سیّد خودم عرض کردم: اینها اینطور میگویند. فَدَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی ع فَأَعْلَمْتُهُ خَوْضَ النَّاسِ فِیهِ فَتَبَسَّمَ...
فرمود:آیا عقل اینها میخواهد این رابفهمد؟ و مطالبی که دیشب بیان کردیم واینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلّم) کمال دین را و اتمام نعمت را به دستور خداوند متعال بیان کرد و بعد شروع کردند امامت را توضیح دادند.
ما حقایق عالم را نمیدانیم
تا به اینجا رسیدیم که حضرت، بعد از اینکه این نکته را بیان فرمودند، فرمودند: بدان که امام، الْإِمَامُ الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَى الظَّمَإِ وَ الدَّالُّ عَلَى الْهُدَى وَ الْمُنْجِی مِنَ الرَّدَى الْإِمَامُ النَّارُ عَلَى الْیَفَاعِ الْحَارُّ لِمَنِ اصْطَلَى بِهِ وَ الدَّلِیلُ فِی الْمَهَالِکِ مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِکٌ تا اینجا گفتیم که امام مانند آب گوارا برای تشنگان هست و رفع عطش می کند، مثال زدیم که الان ما حقایق عالم را نمیدانیم، خیلی چیزها برای ما مکشوف نیست، همانطور که برای گذشتگان ما مکشوف نبود، همانطور که ظواهر علمی با توجه به اینکه حد یقف ندارد و امروز آنچه که میدانیم، گذشتگان نمی دانستند، مانند تکنولوژی امروز که باورکردنی نیست.
تازه اینها هیچ هست و همین کره خاکی را نمی دانیم چه خبر هست و نمی دانیم طی الارض چیست؟ و نداریم و باید در آینده عمومی بشود! طی الجو باید بشود و همه این ها عادی می شود مانند همین تلفن همراه که اگر کسی چند سال قبل می گفت کسی باور نمی کرد. بارها این جمله را گفتم که آیت الله العظمی ادیب وقتی این بی سیم ها آمده بود فرمودند در آینده کوچکش می آید و دست همه هم هست گرچه اطرافیان طور دیگری برداشت کردند و احساس کردند آقا خیلی حواسشان نیست. اما بعد که پسر مرحوم حاج حلوایی از انگلیس زنگ زد و گفت من دارم با چنین وسیله ای با شما حرف می زنم تازه متوجه شدیم که آقا آینده را می دید!
لذا حضرت می فرماید که بدانید که الدَّالُّ عَلَى الْهُدَى وَ الْمُنْجِی مِنَ الرَّدَى امام طوری است که همه چیز به دست امام است و او از نابودی ها نجات بخش است.
مطلبی را از بعضی بزرگان نقل کنم؛ وقتی علم می آید سواد نیست، بعضی ممکن است که مسخره کنند چون نمی فهمند که چه می گویی. مثلا وقتی بیان کردیم اگر همین مطالب علمی امروز به دست کسی که متقی بود می رسید دیگر تخریب و عوارضی نداشت، بعضی مسخره کردند.. چون نمی فهمند و آینده را نمی بینند. لذا فرمودند علمی که به دست امام باشد و امام آن علم را بدهد دیگر در آن مفسده نیست، ما به دنبال علم هستیم ولی مفسده هم دارد، همین وسیله نقلیه ای که برای راحتی خودمان درست کردیم و بعد متوجه شدیم برای محیط مناسب نیست و تازه به دنبال وسیله ای هستیم که هوا را آلوده نکند.
اما امام چون از ناحیه ی خداست متفاوت است فلذا این جملاتی که از این روایت در این شب ها خواندیم و ترجمه کردیم و ورودی هم به تفسیر آن نداشتیم، غوغاست. امام باید خودش معرفی کند که کیست، شاید این طور بشود گفت که امام یک بحث حقیقی دارد و یک بحث حقوقی و اینجا امام دارد از بحث حقوقی امام دفاع میکند و میفرماید: امامت این است، آنوقت اینها که بیسواد هستند (حتّی اگر کسی عالم هم باشد، در این مورد بیسواد است) در مسجد نشستند و دارند در مورد امامت حرف میزنند؟! امامت را باید از خود امام سؤال کرد. کسی غیر از امام نمیتواند بگوید امام کیست.
متّقین عالم، امام اشیاء هستند! / نجات یک روستا از حمله گرگها، توسط یک مرجع تقلید بزرگوار!
لذا امام دارند توضیح میدهند که این مقام، امامت است. همانطور که در جلسهی گذشته بیان شد، حضرت فرمودند: الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِیَ فِی الْأُفُقِ بِحَیْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَیْدِی وَ الْأَبْصَارُ ، این معانی غوغاست و ما فقط یک ترجمهی تحت اللفظی کردیم. «شمس الطالعة» چیست؟ «مجللة بنورها للعالم» یعنی چه؟ در تمام عالم، نور آن حضرات تجلّی پیدا میکند.
در مورد عبارت الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ، بیان میکنند: وقتی این نور بر هر کسی طالع شود، خود او مانند ماه میشود. ماه به خودی خود، نور ندارد، امّا وقتی شب چهارده میشود، شما ماه را پر نور میبینید، این انعکاس نور خورشید است که به زمین طالع میشود و همه فکر میکنیم که این نور متعلّق به ماه است. ماه نور ندارد. وقتی امام طلوع کند، میگویند: همه «بدر الطالعة» میشوند و حال آنها، حال ماه است. یعنی از حالت مأمون محض به یک امامت نسبی و از مجهول بودن محض به یک علم نسبی میرسند. اگر این مطلب را متوجّه نمیشویم، توقّف نکنیم و بگذریم، یعی ما امام میشویم؟! بله، امام بله اشیاء میشویم. کما این که الآن متّقین عالم، امام به اشیاء هستند. به حیوان درنده میگویند: «قِف» و آن میایستد! میگویند: برو، میرود!
آیتالله العظمی مرعشی نجفی، استاد عظیمالشّأنمان میفرمودند: از یکی از روستاهایی اردبیل و اطراف مغان خدمت آیتالله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی آمده بودند که گرگها در آنجا ما را بیچاره کرده است. به خصوص در زمستان، انسانها و حیواناتی را که داریم، میدرند. یک دعایی به ما بدهید. آقا دعایی به آنها دادند و آنها رفتند. باز سال دیگر آمدند و گفتند: آقا، دعا هیچ اثری نکرد، حتّی گرگها یکی دو نفرمان را هم کشتند. آقا فرمودند: وقتی صدای زوزه شنیدید، یکی روی بام برود، داد بزند: میرزا جواد گفت: بروید دیگر در این منطقه پیدایتان نشود.
آنها آن دعا را برده بودند و با چه اعتقادی خوانده بودند، نتیجهای نداشته است. حالا بروند بگویند: میرزا جواد گفته، نتیجه میگیرند؟! یکی از آنها خیلی معتقد بود، گفت: میرویم میگوییم. صدای زوزه که شنیدند، او به بام رفت و به همان زبان آذری خودش گفت: میرزا جواد گفته بروید و دیگر در این منطقه پیدایتان نشود و در آن سال دیگر هیچ گرگی نیامد!
حالا کسی نمیتواند این را ادراک کند، دیگر چه کنیم؟! امامت بر اشیاء، یک موردش همین است. به زور نمیتوان این مطالب را به کسی تفهیم کرد، انسان باید خودش به این مطالب برسد. شنیدن کی بود مانند دیدن؟! برخی از مطالب ادراکی است و انسان باید به آنها برسد. من بارها بیان کردم که پیامبر اکرم راجع به آخرالزمان بیان میفرمودند، فرمودند: یکی از نشانههای آخرالزمان این است که جعبههای کوچکی میآید که در آن نوازندگان مینوازند و رقّاصان میرقصند. حالا چه کسانی آنجا هستند؟ امیرالمؤمنین، سلمان، اباذر بودند. اباذر میگوید: یا رسول الله! انسانها کوچک میشوند که شما میفرمایید در جعبه جا میشوند؟! حضرت مجبور شدند بحث را عوض کنند. معمّا چو حل گشت، آسان شود، امروزه من و شما تلویزیون را دیدیم و میفهمیم. یا همین تلفن همراه برایمان جا افتاده است، امّا اگر کسانی که در دهه هفتادی از دنیا رفتند، الآن بلند شوند و تلفن همراه را در دست من و شما ببینند، تعجّب میکنند که این چیست که با هم حرف میزنند، همدیگر را میبینند و ... . باورش در دهه هفتاد سخت بود، امّا امروز شد.
لذا میفرمایند: وقتی علم بیاید، طلوع علم کاری میکند که دیگران هم عالم میشوند و امام اینگونه است. الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم، چنان افق او بالاست که هیچ کسی الآن نه میتواند بفهمد و دستیابی پیدا کند و نه میتواند بفهمد چه خبر است. آن زمان که امام زمان بیاید، این اتّفاق رخ میدهد. الآن بشر هنوز به آنجا نرسیده است. یک شمههایی از آن را خدا دارد قبل از ظهور درست میکند که بدانیم میشود.
امام؛ از بین برندهی دبدبه مدعیان و ذوب کنندهی یخ آنان
الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِیرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِرُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَ النَّجْمُ الْهَادِی فِی غَیَاهِبِ الدُّجَى وَ أَجْوَازِ الْبُلْدَانِ وَ الْقِفَارِ وَ لُجَجِ الْبِحَارِ الْإِمَامُ الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَى الظَّمَإِ وَ الدَّالُّ عَلَى الْهُدَى وَ الْمُنْجِی مِنَ الرَّدَى، الْإِمَامُ النَّارُ عَلَى الْیَفَاعِ الْحَارُّ لِمَنِ اصْطَلَى بِهِ، امام مانند یک آتشی میماند که بر آن چیزی که سرمازده است و حالا آن را آب میکند، به وجود میآید.
یعنی آن چیزهایی که انسانها در آن موارد، دگم شدند، مغزشان بسته شده و ادراک به حقایق دیگر ندارند. امام، آن یخ وجودی را آب میکند و هر کس همنشین امام باشد، حالش این میشود.
خود ابوحنیفه، رئیس فرقهی حنفیها گفته: «لو لا السنتان لهلک النعمان»، اگر آن دو سالی که خدمت جعفر بن محمّد الصادق نبود، من هلاک شده بودم و هیچ نداشتم. آن هم فقط دو سال و فقط راجع به مسائل فقهی بود. حضرت آنها را در مطالب معرفتی وارد نکرد. حضرت کلاسهای متعدّدی داشتند، هم فقه، هم اصول، هم جبر، هم نجوم، هم هندسه و ... میفرمود.
اباصلت به امام رضا بیان کرد که آقا، چگونه است که شما با چینی، چینی حرف میزنید، با ترک، ترکی حرف میزنید، با هندی، هندی حرف میزنید، با یونانی، یونانی حرف میزنید و با هر کس با زبان خودش دقیق صحبت میکنید، من ندیدم که شما کتابی در این زمینه بخوانید، امّا به آنها میگویید: در فلان کتابتان، صفحهی فلان، آیا همچنین چیزی نوشته یا خیر؟ شما در باب دوم کتابتان راجع به این موضوع گفتید. شما چگونه این همه مسلّط هستید؟ حضرت رو به اباصلت کرد و فرمود: اباصلت، ما حجّت خدا بر روی زمین هستیم، حجّت خدا همه چیز را میداند.
ابی بصیر هم میگوید: به امام صادق گفتم: آقا، شما این همه علوم دارید تدریس میفرمایید، آیا علوم دیگری هم هست که تدریس نمیکنید و هنوز باید باشد؟ حضرت لبخندی زدند و فرمودند: ابیبصیر همه آنچه که تا امروز از علوم مختلف گفتیم، قطرهای است از آن علمی که خدا به ما مرحمت کرده است. من ریاضی، هندسه، نجوم، شیمی، فیزیک، فقه، تفسیر و ... که گفتم، همه یک قطره است! بعد حضرت فرمودند: ولی میرسد زمانی که این قطره، جاری شود.
بعضی از بزرگان فرمودند: منظور از جاری شدن این قطره، همان زمان آقا جان امام زمان است.
چون امام از ناحیهی خداست، لذا آن یخها را آب میکند، الْإِمَامُ النَّارُ عَلَى الْیَفَاعِ الْحَارُّ لِمَنِ اصْطَلَى بِهِ، سرمازدههایی را که هیچ چیزی ادراک نمیکنند هم تفهیم میکند.
الآن بدترین و سرسختترین افراد نسبت به دین، خدا، علوم و ... و شکّاکترین افراد را که اهل مجادله هستند، ببینید. امام چنان آنان را نرم و ذوب میکند که دیگر همه تسلیم میشوند.
عَنْ عِیسَى الْخَشَّابِ قَالَ: قُلْتُ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ قَالَ لَا وَ لَکِنْ صَاحِبُ الْأَمْرِ الطَّرِیدُ الشَّرِیدُ الْمَوْتُورُ بِأَبِیهِ الْمُکَنَّى بِعَمِّهِ یَضَعُ سَیْفَهُ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِیَةَ أَشْهُرٍ، عیسی خشّاب از حضرت ابیعبدالله پرسید: شما صاحب امر هستید؟ حضرت فرمودند: خیر و لکن صاحب امر کسی است الطرید الشرید است، یعنی یک عدّه را ذوب میکند و از آن یخی که بستند درمیآورد و هم یک عدّه را رشد میدهد. بعد حضرت میفرمایند: صاحبالامر، هشت ماه میجنگد و مابقی دیگر جنگ نیست.
لذا طبق فرمایش ابیعبدالله فقط هشت ماه ابتدایی ظهور، جنگ است. حضرت نمیخواهند با کسی بجنگند. امّا آنها خودشان دیگر شروع کردند و شیطانی محض هستند. مابقی دیگر با استدلال و کوچکترین چیزی، به سمت امام میآیند. معجزه هم در آن زمان، معجزهی علمی است. امام آن مغزهای یخ زده دگم را آب میکند که تا الآن هم مدّعی هستند ما برتریم، ما خوبیم، ما دانشمندیم، ما دنیا را میچرخانیم و ... . لذا امام اینهایی را که الآن مغرور هستند، آب میکند.
امام؛ متنفّر کننده از گناه و دور کننده از مهلکات
وَ الدَّلِیلُ فِی الْمَهَالِکِ مَنْ فَارَقَهُ فَهَالِکٌ، امام دلیل است در آن مواقعی که انسان در هلکات میافتد. آنها میفهمند که عجب، اشتباه میکردند، لذا خودشان توبه میکنند و برمیگردند و به اشتباه خودشان پی میبرند.
عالم، عالم اثر و مؤثّر است، وقتی مثلاً ما یک لحظه ترسیدیم، یا با ترس سمت حیوانی برویم، او بوی عرق ما را متوجّه میشود و میفهمد ترسیدیم. لذا بعضیهایشان میترسند و بعضی میدرند؛ چون فهمیدند ترسیدیم. شامهشان عجیب قوی است. یا این که شما بویی از شکر نمیفهمید، امّا وقتی در یک جا ریخته میشود، بعد از چند دقیقه مورچهها جمع میشوند. یک مورچه کوچک چه شامهای دارد که ما متوجّه نمیشویم، ولی هست.
حضرت طوری تبیین میکند که خود گناه، اثر وجودیاش این است که شما را از آن مقامی که داشتید و میتوانستید، هر کدامتان، امام لکلّ شیء شوید و من هم امام لکل امام شوم، سقوط دهد. لذا امام این مطلب را تفهیم میکند و طرف خودش متنفّر از گناه میشود. لذا امام او را از هلاکت دور میکند.
امام؛ ابری با بارش علم و حکمت، و از بین برندهی بدیها!
الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِیئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ وَ الْعَیْنُ الْغَزِیرَةُ وَ الْغَدِیرُ وَ الرَّوْضَةُ، حضرت این توصیفات را همینطور بیان میکنند و میگذرند، حالا عبدالعزیز یک مقداری را متوجّه میشود و یک مقداری را هم نمیفهمد. او یکی از شاگردان برجستهی حضرت است، با خود حضرت آمده و تمام مطالب را میداند چه خبر است. ادراک بالایی نسبت به دیگران داشت و حضرت او را به این طرف و آن طرف میفرستاد که مروّج نسبت به اهلبیت باشد و به او اختیاراتی میداد که چه چیزهایی را به زبان مردم بیان کند.
الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ ، امام مانند یک ابر بارنده است. ملّا محسن فیض کاشانی این فراز را ترجمه میکند و بعد میگوید: در آن زمان که کسی نمیدانست ابرها دو نوع هستند، یک ابر بارنده و یکی غیربارنده است، امام چنین مطلبی را بیان میکند.
کما این که این از نشانههای آخرالزمان است که دریاچه ارومیه خشک میشد، حالا هر چه هم می خواهند کار کنند و برایش بارندگی درست کنند و ...، نمیشود.
لذا فرمودند: امام، ابری است که میبارد. بارش او چیست؟ وجود مقدّس جواد الائمّه در روایتی میفرمایند: امام یک ابربارنده است که از آن، علم و حکمت که مافوق علم است، میبارد. ما هنوز به علمش نرسیدیم، سواد است، چه برسد به حکمت!
وَ الْغَیْثُ الْهَاطِلُ، یعنی امام همه چیز را میشوید و بدیها را از بین میبرد. با همان باریدن علم، بدیها را از بین میبرد. یک علّت گناه کردن ما این است که ما واقعاً به حقیقت نرسیدیم، چون به علم نرسیدیم. البته نعوذبالله این توجیه برای گناه نیست. بشر چون جاهل است، گناه میکند. اگر انسان جدّی مقام خودش را میدانست که من انسان هستم، انسان کیست و چه خصوصیّاتی دارد، گناه چه کاری با انسان میکند، یک حلاوت ظاهری دارد، امّا نهایت آن خسران و بدبختی برای خودش است، به سمت گناه نمیرفت، حتّی اگر عذابی هم در کار نبود. کما این که امیرالمؤمنین فرمودند: فرض بگیریم که بهشت و جهنّمی نباشد، اصلاً ذات انسان میطلبد که متخلّق به اخلاق الهی باشد. اصلاً وقتی انسان بفهمد که کیست، به سمت مکارم اخلاق میرود.
بیان کردم که آن روح کبیر، اگر بناست اکبر شود، در این جسم صغیر است. جسم ما نه اصغر است و نه کبیر و اکبر. جسم صغیر است و اصغر من الانسان موجود است و اکبر و کبیر من الانسان از باب جسمانی موجود است. امّا هیچ کس در عالم کبیر نیست، چون هیچ کس نفخهی روح نیست. جان و روح دو چیز است و تنها انسان است که هم جان دارد و هم روح. «نفخت فیه من روحی». خود تفکیک این، خیلی مهم است. برای این که رؤیت شیء برای انسان شود که هم روح را ببیند و هم جان را.
خدا ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب را رحمت کند، ایشان نشان داده بودند که هم جان و هم روح چیست. مثل این که شما به سونوگرافی میروید و تصویر اعضاء درونی بدن را میبینید، ایشان هم نشان داده بود که این، جان و این، روح است.
خدا کنز خفیّ الهی، آیتالله مولوی قندهاری را رحمت کند، ایشان فرموده بودند: اگر روح، روح شد، جان تا آخر این جسم را برای این روح حفظ میکند. بعد میفرمودند: تفکیک فعلی (کار) دارند، روح، یک چیزی است و جان، یک چیز دیگر و این جان، موظّف است روح را مراقبه کند تا در خدمت روح باشد و او را به اعتلاء برساند.
ما نمیفهمیم این روح، جان و جسم چیست و این برای همان نبود امام است. اگر امام بود این تفکیک کاری اینها را میفهمیدیم و این که اگر روح، روح باشد، جان، جسم را تنظیم میکند تا در اختیار روح باشد، یعنی چه. اینها برای ما قصه است، نمیفهمیم، ادراک نداریم؛ چون امام نبود. امّا امثال ابوالعرفا، چون متّصل به آقا جان بودند، میفهمیدند. البته آنها هم بیان میکردند امّا نمیدانستند ما نمیفهمیم. امّا به هر حال میخواستند پردهای نشان دهند که بدانید عالم، عالم دیگری است. عالم، فقط این نیست که من و تو الآن داریم میبینیم و حس میکنیم و به ظاهر سرعت تکنولوژی دارد جلو میرود. این که معلوم است که باید جلو میرفت. امّا عالم این نیست. اصلاً میخواهید که سرعت تکنولوژی برتر از این باشد که تو طیالارض کنی که اتّفاقاً علمی است و تو طیالجوّ کنی که اتّفاقاً علمی است. اصلاً آن مطالب علم همه در ید قدرت تو باشد و تعجّب نکنی. آنچه که انبیاء به عنوان معجزه آوردند، یعنی «عجزة الناس من فعله»، مردم از آن فعل، عاجز هستند و به همین خاطر معجزه میگویند. امّا همان معجزات انبیاء، علم بوده، یعنی کار علمی کردند. منتها مردم چون نمیدانستند، نمیتوانستند انجام دهند.
کما این که آن چیزی که مرتاضها انجام میدهند، همینگونه است. چون آنها رنجهایی کشیدند، یک مقدار فهمیدند، چون خدا فرمود: «لیس للانسان الا ما سعی». مرتاضها هم سعی و کوششی کردند و به مطالبی رسیدند، منتها در مقابل حقیقت، چیزی نمیدانند و فقط به یک ظواهری رسیدند. به تعبیر دیگر، آن نقطهی مرکزی و هستهی وجودی که بتوانند خودشان، آن را تولید کنند، بلد نیستند. اینها فقط رسیدند، دیدند عجب ابزار خوبی است و از آن، استفاده میکنند. امّا به آن بگویند: ابزار را بساز، نمیتواند بسازد.
شیخ بهاء، شیخ العجائب، از راه تقوا به این مطالب رسید. یک نمونه بگویم، ایشان توانست مس، روی و آهن را تبدیل به طلا کند. پیش پیر پالاندوز آمد. او گفت: شنیدم کارهایی میکنی و علم کیمیا داری؟ شیخ بهاء گفته بود: بله. پیرپالاندوز گفته بود: چه میکنی؟ گفت: سوزن پالاندوزیات را طلا میکنم. آن سوزن را برداشت و طلا شد. پیرپالاندوز گفت: اگر راست میگویی این را به همان حال اوّل برگردان، نمیخواهم طلا باشد. شیخ بهاء گفت: دیگر نمیتوانم برگردانم. پیر پالاندوز گفت: میخواهی من برگردانم؟ با شستش روی سوزن کشید و به همان حال اوّل برگشت. کیمیا نمیخواهد، تقوا به دست بیاور، خدا علم را در درونت قرار داده است. همهی اینها به موقع هست. یک موقع جایی نروی به این خاطر که بگویی من کیمیا و ... بلد هستم. این بود که شیخ بهاء مرید او شد.
وجود ما به وجود اهلبیت است، اگر نبودند، ما نبودیم!
لذا امام اگر بیاید، غوغا میکند. مردم امام را نفهمیدند و نشناختند. لذا ببینید علی اکبر امام حسین وقتی بیان میکند: عنوان أب میگوید، امّا عنوان امام هم بیان میکند و در رجزهایی که میخواند، لفظ امام را برای پدرش بیان میکند. چون میداند پدر بحث جدایی است که حبّ به پدر و مادر فرض است، امّا بحث امام مجزّاست. معرفت به امام داشت. اگر انسان این معرفت را پیدا کند، مطیع میشود.
یک یک شهدای کربلا به این مقام رسیدند که فهمیدند ابیعبدالله، امام است. ما همینطور اسمی میگوییم: امام است، امّا این که انسان ادراک کند که امام است، یعنی امور، همه باذن الله تبارک و تعالی، به دست امام است. «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء». به واسطهی آقا جان است که ما رزق و روزی مادی و معنوی داریم. شاید کسی بگوید: من خودم سرکار میروم و زحمت میکشم، باید گفت: باز هم حتّی رزق مادیات به دست امام است، این مطلب هم زمانی که خود امام بیاید، مکشوف به حقیقت میشود. البته انسان تا یک مقداری هم الآن متوجّه میشود. من و تو به صورت ظاهر کار انجام میدهیم، امّا رزق دست اوست. کما این که فرمودند: یک رزق معیّن است و یک رزق مکلّف. رزق معیّن، تعیین شده است، لذا گاهی میبینید کسی چند کار انجام میدهد، امّا یک رزق معیّن دارد.
خدا حاج آقای قرائتی، آن مرد مخلَص را حفظ کند، میگفت: در کاشان ما، فردی بود که فقط پیاز میفروخت، خیلی وضعش خوب شد، با خودش گفت: حالا کمی سیبزمینی هم کنارش میگذاریم، وضعمان بهتر شود، امّا سر ماه دیدم باز هم همان شد. چون رزقها معیّن است.
ما فکر میکنیم برای اهلبیت خرج میکنیم، ما داریم دست در جیب خود اهلبیت میکنیم. منتها آن بزرگواران، منّتی بر سر ما میگذارند و آن را چند برابر هم میکنند و میگویند: شما خرج کردید. مانند پدری میماند که یک مغازه برای پسرش بخرد، در آن هم بار و جنس بریزد و آن را در اختیار فرزندش بگذارد. بعد یک مرتبه به او بگوید: فلانی که آمد، برایش قسطی حساب کن، چند نفر هم بعداً معرّفی کند، بعد این پسر به خانه برود و به مادرش غر بزند که اینطور نمیشود، بابا مدام میگوید به این نسیه بده، با آن قسطی حساب کن و ... . این پسر باید خیلی احمق باشد که نفهمد این مغازه و پولها همه برای باباست، حالا به تو احترام گذاشته و اینطور میگوید، تازه نق هم میزنی؟! وجود ما به وجود اهلبیت است، اگر نبودند، ما نبودیم. لولاک لما خلقت الافلاک، خدا اینطور خواسته، ما که مخلوق هستیم و نمیتوانیم مدّعی شویم. در مثال مناقشه نیست، مثل این که مورچه به فیل لگد بزند. بعد ما بگوییم: ما نمی خواستیم، اگر اینطور بود، خدا اصلاً ما را نمیآفرید. حرفهای بیهوده و خندهدار و از روی جهالت محض میزنند. خداست، قادر است، من و تو مخلوقیم، من و تو هیچیم، من و تو یک مویمان را هم خلق نکردیم. خدا میگوید: همهی شما را به واسطهی پیامبر خلق کردم، این دیگر به کسی ربط ندارد. بخواهی و نخواهی، اینطور شده است. هر چه در این خلقت است، به واسطهی یک نفر است و ما به خلقت او خلق شدیم. با چه چیزی داری درگیری ایجاد میکنی؟! با چه کسی میخواهی دعوا کنی؟! مگر نفرمودند: شیعیان ما از گل ماندهی ما خلق شدند، یفرحون بفرحنا و یحزنون بحزننا. بعد تمام خلقت به یمن پیامبر است. اگر اینها را میدانستند امثال شمر، اوباما، ترامپ، نتانیاهو، یهود و ... حماقت نمیکردند. چون نمیدانند دارند حماقت میکنند. شما به یمن پیامبر به وجود آمدید، حالا دارید جلوی پیامبر میایستید؟! اگر کسی بداند، هیچ موقع نمیآید مبارزه کند. مانند گناه که اگر بداند، گناه نمیکند.
تمام شهدای کربلا می دانستند حضرت، امام است و به معرفت امام رسیده بودند.
«السّلام علیک یا ابا عبداللّه(علیه الصّلوة و السّلام)»