بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در نهم محرم الحرام 1439
تاریخ (96/07/07)
با موضوع: حرکت بدون امام، به دور خود چرخیدن است و انسان را به خدا نخواهد رساند
(کربلا؛ زمینهساز ظهور)
در محل مسجد امام مهدی(عج)
برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
حرکت بدون امام، به دور خود چرخیدن است!
حلقهی وصل بین مخلوق و خالق، امام است و بدون امام، حرکت کردن، ضلالت محض است، ولو این که ظاهراً انسان دارد حرکت میکند.
شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه)، یک تعبیر بسیار عجیبی را به شاگردان معزّز و معظّمشان، حضرت شیخ الطائفه، شیخ طوسی و سیّدین نیّرین، آن دو آیت عظمی، سیّد مرتضی و سیّد رضی(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) فرمودند، ایشان میفرمایند: بدون امام، راه، راه مستقیم نیست، دور خود چرخیدن است، ولو به اعمال کثیره و به ظاهر در آن اعمال هم، اخلاص و ... هم باشد.
ملّا محسن فیض کاشانی، آن را تعبیر به استری میکند که برای گرداندن چرخ آسیاب، دور خود میچرخد و میفرمایند: اعمال انسان بدون امام، همین حال را دارد.
بیان کردیم: ذوالجلال و الاکرام، به ظاهر جسم صغیری را برای ما قرار داد، امّا امیرالمؤمنین فرمودند: «أ تزعم انک جسم صغیر و فیک مانطوی العالم الکبیر»، آیا فکر میکنی که تو جسم کوچکی هستی، در حالی که در درون تو، یک عالم بزرگ و مقامی عالی است.
اشاره کردیم که ما نه اصغر اجسام هستیم و نه کبیر و اکبر اجسام. در باب جسمانی، خدا، جسم صغیر قرار داد، امّا پروردگار عالم فقط و فقط به یک مخلوقش فرمود: «نفخت فیه من روحی» و آن، انسان است و این روح، عنوان کبیر است در جسم صغیر! و این هم از معجزات خود خداست.
و خیلی عجیب است که باز پروردگار عالم فرمود: قسمینی در او قرار دادم که او را پیچیده کردند و در هم تافته شده و حال اوست که باید به سمت خدا برود و معلوم است که بدون امام نمیتواند و آن دو قسم، فجور و تقواست، «فالهمها فجورها و تقواها».
بارها بیان کردیم: هنر اولیاء خدا این است که غلبه بر فجور کردند و به تقوا رسیدند و حالا فرمودند: وقتی به تقوا رسیدی، پلکان اوّل است، آنقدر پلههای تقوا را باید بالا بروی که به أتقی برسی. صد در صد بدون امام، این راه طی نمیشود، ولو حال، حال تقواست، امّا بدون امام، عقبگرد و به دور خود چرخیدن است و همانطور که فرمودند: ضلالت و گمراهی است.
لذا در این حال، این روح کبیر میماند، درمانده میشود، اسیر فجور میشود، از آن مقام أحسن تقویم سقوط میکند، اگر مراقب باشد، حسن میشود، اگر مراقب نباشد، پایینتر میآید، سفلی میشود، اگر مراقب نباشد و دیگر بدبختِ بدبخت شود، أسفل است، «ثم رددناه أسفل سافلین». چه سقوطی میکند!
درست است که اخلاق، حرف اوّل را میزند و متخلّق شدن و اخلاق الهی، حرف اوّل است. امّا کدام اخلاق؟! اگر انسان تربیت شود، اوج میگیرد. بیان کردیم: از این مقام روح به بالا میرود، جسم را هم مطهّر میکند و آنچه به جسم قرار میگیرد، جسم خارجی از این جسم هم حیات میگیرد. چون انسان، حیّ ابدی میشود. مثالش را هم زدیم که مانند شیخ صدوق، ابن بابویه که کفنشان هم بعد از صد سال، تازه بود. علّت، همین روح کبیر است که در اطاعت از امام، به مقام رشد رسیده است.
امّا اگر به فجور گرفتار شود، بیچاره و بدبخت میشود. لذا این باید متخلّق شود، امّا کدام اخلاق؟! تربیت شود، امّا چه کسی او را تربیت کند؟! نداریم جز امام. امام است که هدایت میکند و بیان میکند.
امام؛ مشاهده ظرف وجودی هر فرد و بهترین هدایت برای او
شما به اولیاء خدا، اعاظم و بزرگان ما نگاه کنید، گاهی کسی را میبینند و از ظرفیّت وجودی او متوجّه میشوند که باید چه ذکری بگوید. درست است که کتب ذکر و دعا هست که اگر فلان دعا را بخوانیم، اینطور میشود و ...، امّا آنها به حقیقت ظرفیّت وجودی افراد را میبینند و ذکر میدهند. در برخی از کتب نوشته شده که مثلاً شیخ رجبعلی خیاط به کسی گفته: اگر این دعا را چهل روز بخوانی که شرطش خالصا لوجه الله است، به زیارت حضرت حجّت نائل میشوی. بعد این جوان باصفا میخواند، نمیرسد، دو تا چهل روز هم میخواند، نمیرسد، سه تا چهل روز میخواند، نمیرسد، دیگر یا به دعا شک میکند و یا به خود شیخ رجبعلی خیّاط که آیا چنین عارف باللّهی بوده یا خیر. لذا تبیین این مطالب خوب نیست؛ چون ایشان ظرف وجودی آن فرد را دید و فقط به او بیان کرد، نباید این ذکر را همه بگویند.
یکی از دوستان تعریف میکرد که خدمت آیتالله حاج آقا مرتضی تهرانی(حفظه اللّه تعالی) (برادر حاج آقا محتبی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) بودیم، یکی از دوستان مشکلش را به آقا گفت، من هم نشسته بودم که آقا به او فرمود: اینها را بگو و ...، هنوز تمام نشده، رو به من کرد و فرمود: آقا، شما اینها را نمیگوییها! من این نسخه را فقط برای ایشان دادم، برای شما نیست!
چون حال وجودی افراد را میبینند و ظرفیّت را میبینند؛ بعد براساس آن ظرف وجودی، مطلب میدهند. این یک قاعده است. چون ای بسا یک کسی آن ظرف وجودی را نداشته باشد، به اصطلاح عامیانه خودمان، چپ کند. این که یک مرد الهی است، اینگونه میگوید. امام که در عصمت کامله است، معلوم است که خوب بلد است هدایت کند.
لذا حرکت بدون امام، ولو به سمت خدا رفتن، حرکت نیست و فرد را به ضلالت و گمراهی میکشاند و گرفتار میشود. شیعه، پا جای پای امام میگذارد.
در مثال مناقشه نیست، در زمان دفاع مقدّس مانند الآن که مینیاب و ... هست، نبود. یک کسی از گروه تخریب جلو میرفت و میگفت: نفر بعدی پایش را جای پای من بگذارد و بیاید. چون اینجا مین کاشته شده و درست باید جای پای او پا بگذارند. اگر یک میلی پا را این طرفتر بگذارید، ای بسا انفجاری صورت بگیرد. راه خطرناک است.
یک عدّه کوه میروند، یک بلد میخواهند. بعد میگوید: باید به همین سمتی که من میروم، بیایید. اگر یک لحظه غفلت کنید، زیرپایتان خالی میشود. بلد که جلو رفت، پایش را محکم گذاشت و دیگر معلوم شد لیز نیست، حالا نفر بعدی درست پایش را جای پای آن بلد میگذارد.
حال امام برای مردم همین است. اگر میخواهیم به سمت پروردگار عالم حرکت کنیم، بدون امام، ولو صادقانه هم حرکت کند، هلاک است.
امام؛ باران شستشو دهندهی بدیها و حیاتبخش
لذا بیان کردیم: ما میخواهیم بحثی را بیان کنیم و بگوییم: وجود مقدّس امام، حالش، حالی است که بدون امام حرکت کردن، ضلالت و گمراهی است. دوم این که قرآن، عنوان صاحب امر دارد. روایت داریم که در زمانهای مختلف، دو بزرگوار آمدند و به حضرت اباعبدالله بیان کردند: شما صاحب امر هستید و حضرت فرمودند: خیر، من صاحب امر نیستم. صاحب امر میآید. گفتند: صاحب امر کیست؟ میفرمایند: «الذی یملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً». لذا تا امامت شناخته نشود، صاحب امر شناخته نمیشود.
یک روایتی از وجود مقدّس ثامنالحجج، آقا علیّ بن موسی الرضا هست که عبدالعزیز بن مسلم میگوید: آن روزی که ما در مرو وارد شدیم، جمعه بود، به مسجد رفتیم، شنیدیم که مردم دارند راجع به امامت صحبت میکنند، خدمت ثامنالحجج آمدم و نظرات مردم راجع به امامت را به ایشان گفتم، آقا لبخندی زدند و شروع به صحبت کردند.
تا به اینجا رسیدیم که حضرت فرمودند امام کیست، «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِیئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ وَ الْعَیْنُ الْغَزِیرَةُ وَ الْغَدِیرُ وَ الرَّوْضَةُ الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ» ، در جلسهی گذشته نکاتی در مورد «السحاب الماطر» بیان کردیم که امام، مانند بارانی است که بدیها، پلشتیها و زشتیها را میشوید و میبرد و از آن طرف، حیات میدهد.
یک معجزهای که بلا استثناء، همیشه اتّفاق میافتد و هر کس مکه رفته، دیده است، این است: بعد از اعمال حجّ، وقتی از عرفه و منا برمیگردی و دیگر اعمال تمام میشود، بارات عجیب و شدیدی میآید، با این که نه ابری هست و ...، یکباره باران میآید و همه چیز را میشوید و میبرد. این یک حالت عجیبی است که همه میبینند و هر سال هم تکرار میشود. امسال هم تکرار شد.
لذا حضرت، امام را به «السحاب الماطر» توصیف کردند؛ یعنی همه بدیها و پلشتیها را میشوید و میبرد. در ادامه نیز میفرمایند: «الغیث الهاطل» یعنی امام، شویندهای است که همهی بدیها را در جامعه از بین میبرد؛ یعنی اگر اقتدای به امام کردی، بدی نمیبینی. اصلاً دیگر چیزی به عنوان بدی در عالم نیست. بعد حضرت میفرمایند: «و الشمس المضیئة»، امام، آن خورشید درخشان است که با نورش، همه را جلو میبرد.
« وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ وَ الْعَیْنُ الْغَزِیرَةُ وَ الْغَدِیرُ وَ الرَّوْضَةُ الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ» (خیلی عجیب است که امام را به عنوان برادر معرّفی میکند). امام، آسمانى است همیشه سایه کننده، و زمینى است گسترده (یعنی هر جا بروی، کم نمیآوری).
بیان کردیم که همهی علوم در دست امام است و مثالهایی در این زمینه بیان شد، از جمله این که ابیبصیر به حضرت میفرماید: آیا غیر از این همه درس فیزیک، شیمی و ... که شما میگویید، علمی دیگر هم در اختیار دارید؟ حضرت فرمودند: تمام اینها قطرهای از علومی است که در اختیار داریم. اباصلت هم سؤال میکند: چطور است که شما با هر کسی به زبان خودش حرف میزنید، با چینی، چینی صحبت میکنی، با هندی، هندی، با ترکی، ترکی و ...؟ حضرت فرمودند: اباصلت، ما حجّت خدا بر روی زمین هستیم، حجّت خدا تمام این مطالب را داراست.
حضرت در ادامه میفرمایند: امام، چشم بینای خدا بر روی زمین است و امام بهشتآفرین است. «وَ الْغَدِیرُ وَ الرَّوْضَةُ» یعنی برکهای که باغ درست میکند. حال این روح کبیر در جسم صغیر را به اکبر مقام میرساند که قرب الی الله است. لذا در کتاب احادیث القدسیه شیخ حرّ عاملی بیان شده که پروردگار عالم به انسان خطاب میکند: ای انسان، من تو را از طریق عبادت و بندگی خودم به جایی میرسانم که «انا حیّ الذی لا یموت و انت الحی الذی لا تموت»، تو هم حیّ میشوی! یعنی حیات ابدی پیدا میکنی.
آیتالله العظمی شاهآبادی در کتاب رشحات البحار میفرمایند: فانی فی الله شدن، حیات دائمی است، نه فنا به معنای نیستی. آن موت است که در باب صورت ظاهر اجسام است. بعد میفرمایند: در باب معاد جسمانی، موجودیّتش هست، روح است که توانست جسم را نگه دارد. همین که بیان کردم، امثال شیخ صدوق، وقتی سیل آمد و بدنش بعد از صد سال روی آب آمد، دیدند بدن و حتّی کفن هم سالم است و فقط کفن به واسطهی سیل پاره شده بود. حتّی دیدند یکی از ناخنهای ایشان بلند است، معلوم شد که درست بوده که ایشان پنجشنبه از دنیا رفتند و جمعه دفن شدند. ایشان یک ناخنش را گذاشته بود که جمعه بگیرد. گویی ناخنهایش بلند شده بود و پنجشنبه از بلندی آن ناراحت بوده، ناخنهایش را گرفته و یک ناخن را از باب استحباب گذاشته بود که جمعه بگیرد. لذا دیدند نشانههایی هم که بیان شده بود، در بدن موجود بود. این که این روح به جسم هم حیات میدهد، همین است. لذا آیتالله العظمی شاهآبادی میفرمایند: معاد جسمانی هم هست و فانی فی الله شدن، فنا به معنی از بین رفتن نیست، بلکه عنوان حیات جاودان است.
انس و رفاقت امام
در ادامه میفرمایند: امام، انیس و رفیق است. رفیقی که دروغ نمیگوید. چون اصلاً رفاقت، از رفق میآید. ما یک رفق و یک وفق داریم. رفق؛ یعنی کسی که میلش با او یکی است؛ یعنی روحشان به هم میخورد و با هم رفیق میشوند. هر دو یک نوع تفکّر دارند و از لحاظ روحیّه به هم میخورند. وفق؛ یعنی موافقت، یعنی موافق با او کار میکند. امّا رفق، برتر از موافقت است، رفق؛ یعنی یکی شدن، از باب این که روحشان با هم نزدیک است. امام اینگونه نزدیک میشود، اینقدر مونس میشود که رفق میشود؛ یعنی تو را بالا میکشد و به مقام حال عصمتیّه (حال معصوم) میکشاند. اگر به امام نزدیک شدی، همین حال را پیدا میکنی. تالی تلو معصوم میشوی و رفق این است. الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیقُ ، این است، دیگر انیس او میشوی.
این مطلب، همان است که بیان کردم، وجود مقدّس بابالحوائج، ذیل «الذین یؤمنون بالغیب» فرمود: اینها کسانی هستند که آخرالزمان امام را هم نمیبینند، امّا آنقدر به امام از باب اطاعت نزدیک هستند که «طوبی لهم، ثم طوبی لهم، ثم طوبی لهم، و الله هم معنا و فی درجتنا» به خدا قسم، این شیعیان، با ما هستند و در همان درجهای که ما داریم. گاهی میگویند: همسایگان ما هستند، مثل این که پیامبر به امیرالمؤمنین فرمودند: «شیعتک من منابر نور و هم جیرانی»، امّا در اینجا فرمودند: در همان درجهی ما هستند!
امام؛ پدری مهربان و برادری دلسوز!
لذا وقتی انسان به امام نزدیک شود، یک انیس رفیق برای اوست. در ادامه هم میفرمایند: وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ ، حال امام، حال پدر است. چطور یک پدر، دلسوز است، امام هم اینگونه است. «شفیق» یعنی آن عیوب را میشکافد و بیرون میریزد. «شفق» که میشود، یعنی نور میآید؛ منظور از این توصیف وَ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ هم این است که میشکافد و بیرون میریزد.
خیلی جالب است که در ادامه هم حضرت بیان فرمودند: وَ الْأَخُ الشَّقِیقُ، یعنی برادری که چنان دلسوز است که از برادر دلسوزتر است. معمولاً وقتی میخواهند شدّت دلسوزی دو نفر برای همدیگر را مثال بزنند، میگویند: با همدیگر برادر هستند. یا مثلاً در مورد دو نفر که با هم رفیق و خوب هستند، میگویند: فلانی از برادر به او نزدیکتر است. شقّ یعنی کسی که دلسوزی میکند.
لذا حضرت با این تعابیر بیان میکنند که امام، دلسوز حقیقی است و اطاعت کردن از او، انسان را نجات میدهد.
کلام خدا، از لسان امین خدا؛ یعنی امام
الْإِمَامُ أَمِینُ اللَّهِ فِی خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِهِ وَ الدَّاعِی إِلَى اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ ، امام، امین خداست. یعنی هر چه امام بگوید، کلام خداست. هر چه که بگوید، امانتدار درستی است. شما که نمیتوانید با خدا ارتباط مستقیم داشته باشید، خدا حلقهی وصل قرار داده است. «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا» امامانی که به امر ما هدایت میکنند. این امام، معلوم است که نعوذبالله خائن نیست و خیانت نمیکند، بلکه همان چیزی را که خدا میگوید، بیان میکند، «ما ینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی». همهاش، وحی است. اصلاً از خودش، چیزی نمیگوید.
فرق امام، با ما چیست؟ وقتی امام لب به سخن میگشاید، گویی خدا دارد حرف میزند! این که میگویند قرآن ناطق، یعنی همین. قرآن صامت، یک جلدی و همین است که هست. تحریف هم نشده و همان که در حجاز، چاپ میشود، در ایران هم چاپ میشود و فرقی ندارد. امّا قرآن ناطق، وقتی لب به سخن میگشاید، یعنی هر چه میگوید، همه کلام خداست.
لذا به عنوان مثال، ما وجوب صلاه را از خود قرآن نمیتوانیم بگیریم. قرآن تعبیر به «اقیموا الصلاة» کرده، اوّلاً تبیین به اقامه است، نه قرائت. ثانیاً بعضی میگویند: چون به صورت فعل امر آمده، ما وجوب را از آن میگیریم؛ صحیح نیست؛ چون در جای دیگر هم داریم: «و ارکعوا مع الراکعین»، «ارکعوا» هم فعل امر است، آیا فعل امر بودن، دلالت بر وجوب است؟ خیر، قرآن ناطق فرموده است. قرآن ناطق هم اوّل خود پیامبر است. بعد در خود قرآن، کجا گفته که نماز مغرب، سه رکعت است؟! کجا گفته نماز را به جهر یا غیر جهر بخوانید؟! رکعات صلاه کجاست؟! کیفیت حجّ کجاست؟! کیفیت صوم کجاست؟! امام میگوید. پس امام، قرآن ناطق است.
پس وقتی امام لب به سخن میگشاید، همهاش خداست. لذا امین الله است.
یکی دیگر از معانی امین الله، عنوان امنیّت است. یعنی اگر در کنار امام بودی، در امنیّت هستی. کما این که وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق میفرمایند: «الامام امین لأمنه»، امام امین برای امنیّت است، «و الامن امینه»، امن هم خودش، امین اوست. ملّا محسن فیض کاشانی در کتاب کلمات المکنونه، میفرماید: این یکی از آن مطالب سخت و پر از محتوایی است که امام دارد تبیین میکند. امام، خودش امنیّت است، اگر امنیّت میخواهی باید سراغ امام بروی.
حجّت و خلیفهی خدا بر بندگان
وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِهِ وَ الدَّاعِی إِلَى اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ ، دلیل و برهان بر بندگان خدا، امام است.
این که میگویند: فردای قیامت، امیرالمؤمنین، میزان و ترازوست؛ به این معنا است که اعمال ما با ایشان قیاس میشود. البته اعمال هیچکدام از ما اعمال ایشان نمیشود. خودشان هم فرمودند: شما نمیتوانید مثل ما باشید، امّا این که ما بخواهیم که آنچه آنها گفتند، انجام بدهیم مهم است. اگر یک موقعی هم اشتباه کرده باشیم، بحثش جداست.
کما این که در زمان غیبت هم ما را یله و رها نکردند و فرمودند: «من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، مخالفا لهواه، ...، فللعوام ان یقلدوه». هامن فقیه براساس برخی از مستنداتی که در دست دارد، فتوایی میدهد، امّا باز هم میگوید: «و الله العالم»؛ چون نمیدانم به حقیقت چیست، امّا چون حضرت اجازه داده که با همین مطالبی که در دستم هست (کتاب، سنّت، عقل و اجماع - که مفصّل در درس خارج اصولمان بیان کردیم اجماع حقیقی در عالم وجود ندارد - ) فتوا بدهم و جلو بروم، این کار را میکنم تا به امام برسیم.
لذا اینها بر بندگان، حجّت هستند؛ یعنی هر چه گفتند، بندگان باید انجام بدهند. هر فعلی که آنها انجام دادند، شما باید انجام بدهید و الا شما خداپرست و عبد نیستید؛ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ.
وَ خَلِیفَتُهُ فِی بِلَادِهِ، خلیفهی خدا هستند، همانطور که در قرآن هم فرمود: «انی جاعل فی الارض خلیفة». امام است که خلیفة الله است و دیگران، خلیفه نیستند . در تمام بلادش، امام است که خلیفه است.
دعوتکنندگان به سوی خدا و مدافعان حقوق خدا
وَ الدَّاعِی إِلَى اللَّهِ وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ ، دعوت کنندهی به سوی خدا، امام است. دیگران بخواهند هم دعوت کنند؛ بلد نیستند و علمش را ندارند. امام، عالم است. «انا مدینة العلم و علی بابها». دیگران چیزی بلد نیستند. علم به معنی آگاهی از حقیقت مسائل خلقت است. این که من و شما میخوانیم، سواد است و علم نیست. ما میخوانیم، امّا آنها میدانند. ما عالم نداریم، باسواد داریم. علمی هم که میگوییم، عنوان عام و کلّی دارد، امّا حقیقت علم نیست. البته آنها که از تقوا، جدّی به مقام أتقی رسیدند، به علم هم رسیدند، «و اتقوا الله و یعلمکم الله». «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» برای آنان به وجود میآید.
وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ ، دفاعکننده از حقوق خدا. یعنی بعضیها میخواهند بگویند به سمت خدا بروید، بلد نیستند. بعضیها هم میآیند یک جریان انحرافی و گمراهکننده به وجود میآورند، مانند یهود که وقتی دید نتوانست بر دین، فائق شود؛ نفوذ پیدا میکند. همان بحث نفوذ که بیان کردیم و امامالمسلمین هم در مسائل نظام و انقلاب بیان میفرمایند. با نفوذ میخواهد سبب انحراف شود. مانند وهابیّت. در ایران بهائیّت را درست کردند و بین اعراب، وهابیّت را درست کردند. در ایران، موفّق نشدند. اتّفاقاً دلیلش همان تمسّک به اهلبیت است؛ یعنی اگر من و شما هم تمسّک به اهلبیت نداشتیم؛ موفّق میشدند. البته یک مقدار نسبی جلو رفتند، امّا بیشتر پیش نرفتند و نتوانستند. بعد هم که چهرهی حقیقی خودشان را نشان دادند و قبرهایشان در حیفا و تل آویو و ... است.
یا همین کردستان عراق که بیان کردیم موفّق نشدند و موفّق هم نمیشوند. این کار صهیونیستها بود و پرچمی به نام کشور جعلی اسرائیل در دست داشتند. انبیاء چقدر مظلوم هستند که این صهیونیستهای ملحد یهود، اسم حضرت یعقوب یعنی اسرائیل را برمیدارند و به این نام قرار میدهند. همانطور که بیان کردم، قرآن هم به اینها کلیمی و یا مسیحی نمیگوید، بلکه یهود و نصارا میگوید.
لذا اینها انحراف به وجود میآورند و داعی الی الله، فقط امام است. اگر به غیر امام، تمسّک بجویی، همین است. بعضیها هم هستند که بلد نیستند. لذا میبینیم مطالبی چون دراویش و ... به وجود میآید. چون حرکت کردن بدون امام، انسان را به سوی خدا نمیبرد. داعی الی الله، فقط امام است. اگر انسان بدون امام، حرکت کند، به انحراف میافتد، ولو دلش هم بخواهد که به سمت خدا برود، امّا نمیرود!
لذا در ادامه هم میفرمایند: وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ ، اینها هم هستند که از حقوق خدا دفاع میکنند؛ چون بقیّه طور دیگری ترسیم میکنند.
کما این که ترسیم هم کردند و انحراف هم به وجود آوردند. خودشان قائل هستند که پیامبر دست باز نماز میخواندند، امّا ببینید وقتی تمسّک به امام نباشد، انسان گرفتار میشود.
اراده خداوند بر پاکی ائمّه از گناه
خصوصیّات دیگر امام، الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیُوبِ الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ نِظَامُ الدِّینِ وَ عِزُّ الْمُسْلِمِینَ وَ غَیْظُ الْمُنَافِقِینَ وَ بَوَارُ الْکَافِرِینَ، است. دیگران نمیتوانند امام باشند؛ چون اوّلاً امام از ناحیهی خدا تعیین میشود. اصلاً اینها نور بودند و در مافوق عرش بودند، قبل از این که خلقتی باشد. اتّفاقاً اهل جماعت هم این روایات را دارند که پیامبر فرمودند ما نور بودیم و به ذکر مشغول بودیم. گفتند: خوراک شما آنجا چه بود؟ فرمودند: سبحان الله و لا اله الا الله بود. آنها متوجّه منظور حضرت نشدند؛ چون حال آنها حال نوریّه بود و حال نوریّه با حال جسمیّه تفاوت دارد.
لذا امام؛ چرا میتواند، داعی الی الله باشد؟ چون مطهر من الذنوب است. امام اصلاً گناهی ندارد، «انما یرید الله»، ارادهی خدا این است. پس دیگر کسی نمیتواند حرفی بزند. تمام شد و رفت. خدا اینطور خواسته است.
امام، الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ ، است و «یطهرکم تطهیرا» در قرآن هم همین است.
مقام مختار به مقام هیچ یک از شهدای کربلا نمیرسد!
وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُیُوبِ ، نه تنها امام گناه نمیکند، بلکه از هر عیبی هم بری است. اصلاً محال است که امام در جایی اشتباه کند.
عزیزان، هیچوقت راجع به افراد قیاس نکنید. مثلاً فلان عالم را با مرجع دیگری قیاس کنید و ...، درست نیست. امّا برخی از مطالب دیگر خیلی پرواضح است و اولیاء و عرفا و بزرگان بیان فرمودند و عقل سلیم هم میفهمد. یکی از آنها این است که مختار ثقفی با این که دل اهلبیت را شاد کرد، امّا به هیچ عنوان به مقام یکی از شهدای کربلا هم نمیرسد. خدا هم نخواست که در کربلا برود. لذا شهید هم شد و توبه هم کرد، امّا خدا نخواست در کربلا باشد. لذا باید در زندان باشد و آزاد نباشد تا نیاید به شهدای کربلا ملحق شود. چون آن زمان که امام مجتبی بیان کرد، إنقلت آورد که آقا، اینها که همانهایی هستند که میدانیم. اتّفاقاً در ذهن محمّد حنفیّه هم همین گذشت و به امام گفت: شما دعوت اینها را که به پدرمان هم وفا نکردند، پذیرفتید؟! حضرت فرمودند: وقتی امام را دعوت کنند، دیگر حجّت تمام است. امّا خیلیها نمیفهمیدند و بعضی از ما هم هنوز نمیفهمیم چه خبر است. چه میدانیم حضرت چرا و چگونه این حرکت را آغاز کردند، این محیّالدّین بودن حضرت یعنی چه؟! تازه یک مقدار معلوم شده است.
مختار به امام مجتبی گفت: شما که اینها را امتحان کردید، کوفیها همان کوفیها هستند. اینها وفا نمیکنند. صورت ظاهرش هم درست بود. سران لشگر، پول گرفتند و تمام شد و بعد هم به ران مبارک امام مجتبی ضربه زدند. صورت ظاهر این جورچینی که جناب مختار ثقفی چیده بود، درست از کار درآمد، امّا او نمیدانست که امام چیز دیگری را میبینند که او نمیبیند!
بین الحرمین؛ حرم مشترک ابیعبدالله و ابالفضل العبّاس(علیهما السلام)
کسی که امام را بشناسد، دیگر این حرفها را نمیزند، یک نمونهاش قمر منیر بنیهاشم حضرت عبّاس است. او برادر به عنوان برادر نیست، به عنوان یک عارف بالله، یک تالی تلو معصوم، یک کسی که شأن و مقام امام را میداند، هست. میداند امام، امام هست، ولو خود من، ولد و فرزند امام هستم. من فرزند امیرالمؤمنین هستم، امّا من امام نیستم، با این که فرزند امام هستم. قمر منیر بنیهاشم به این معرفت بزرگ رسیده است. تمام خصوصیّاتی که ثامنالحجج در این روایت میفرمایند، قمر منیر بنیهاشم با پوست و گوشت و استخوانش لمس کرده که امام کیست. لذا چون معرفت دارد، ادبش هم زیاد است.
بارها بیان کردم، دو بال پرواز برای بندگی است، یکی ادب و دیگری اطاعت. ایشان، هم مؤدّب است و هم مطیع محض. برای همین هر چه امام فرموده، پذیرفته است. ببینید خدا هم چه مقامی به او میدهد که میخواهد بدن مبارکش کنار شطّ فرات قرار بگیرد و قطعه قطعه شود و دیگر آن ابالفضل رشید نباشد ... و برای ایشان هم حرمی باشد. بعد هم بین حرم ایشان و حرم ابیعبدالله هم بینالحرمینی باشد که عرفا بیان کردند: خود بین الحرمین هم حرم است، حرم مشترک ابیعبدالله و حضرت عبّاس!
«السّلام علیک یا ابا عبداللّه(علیه الصّلوة و السّلام)»