بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در شب 30 صفر المظفر 1439
تاریخ (96/08/27)
با موضوع: پیوند حقیقی میان عمل صالح و حبّ حضرات معصومین
در محل مسجد امام مهدی(عج)
برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
عمل صالح و حبّ به هم گره خوردند و هیچیک جداگانه پذیرفته نمیشوند
بیان کردیم: امام، اصل است و حتّی طواف خانهی خدا، اگر بدون امام باشد، طواف احجار است و این طواف احجار، موقعی عندالله مقبول است که توأم با زیارت امام و عرضهی حال به عنوان ارادت به آن امام باشد. لذا بیان کردیم حضرت باقرالعلوم(صلوات اللّه و سلامه علیه) در روایتی میفرمایند: «إنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ یَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَیَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَأْتُونَا فیخبرونا بولایتهم و یعرضوا علینا نصرهم» (وسائل الشیعه، جلد 10)، خداوند امر فرموده که به سراغ این سنگها بروند و طواف کنند، سپس نزد ما بیایند و ولایت و همبستگیشان را به ما خبر بدهند و یاری خودشان را به ما عرضه کنند.
شناخت امام جدّاً میسور نیست، امّا چون از باب هدایت هستند، قولشان، فعلشان و تقریرشان که عنوان سنّت است، منجی بشر است. اگر کسی بخواهد نجات پیدا کند، همانگونه که فرمودند، باید به این هدایت تمسّک بجوید و در آن صورت به فضل و کرم الهی بتواند به مقام تقوا برسد. همانطور که در جلسهی گذشته از امام مجتبی(صلوات اللّه و سلامه علیه) در این زمینه روایتی را بیان کردیم.
پس تمسّک به اهلبیت و عمل به فرمایشاتشان، راه نجات و هدایت و به تقوا رسیدن است. امّا اگر به فرمایشات آنها عمل نکنیم، صاحب امشب و فردا فرمودند که حبّ شما، حبّ بیجاست. حضرت ثامنالحجج، آقا علی بن موسی الرضا(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «لا تَدعُوا العَمـلَ الصّالِـحَ وَ الاِجتهادَ فِى العِبادَةِ اتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمدٍ(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) وَ لا تَدعُوا حُبَّ آلِ مُحَمـدٍ(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) لامرِهـم اِتِّکـالاً عَلـى العِبـادَةِ فَـاِنَّـهُ لایَقـبَلُ اَحـدَهُـمـا دونَ الآخَر» (بحارالانوار، جلد 78)، به اتّکای دوستی محمّد و آل محمّد، اعمال نیک را رها نکنید. طوری نباشد که تصوّر کنید چون حبّ دارید، تمام است.
اتّفاقاً یک معنای «هل الدّین الّا الحبّ» که فرمودند: دین نیست إلّا محبّت، این است که اگر انسان، به کسی محبّت دارد، طبعاً مطیع او میشود. بزرگان بیان کردند: «دلالة الحبّ، اطاعة الامر». اگر بخواهی دلیل حبّ را بشناسی، ببین مطیع امر هست یا نیست و إلّا ادّعای حبّ، ادّعای گزافی است. آن کس که حبّ کسی را در دل دارد، طبعاً مطیع او میشود و این، قاعده است.
حضرت در این روایت شریفه میفرمایند: نکند عمل صالح را رها کنید، به اتّکای این که میگویید ما حبّ آل محمّد(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) را داریم. این حبّ، دروغ است و حبّ حقیقی نیست. از آن طرف هم حضرت میفرمایند: نکند حبّ را رها کنید، از این باب که بگویید: ما عمل صالح داریم. چون خودمان عمل صالح داریم، نیاز به حبّ نداریم!
اتّفاقاً معلوم میشود عمل صالح، موقعی عمل صالح است که توأم با حبّ به اهل بیت شود. همانطور که در جلسهی گذشته روایتی در این زمینه بیان کردیم که اگر معرفت به اهل بیت برای انسان به وجود آید، این انسان تمسّک به هادی الهی میزند و از آن هدایت، به تقوای حقیقی میرسد.
لذا حضرت فرمودند: به اتّکای اعمال صالحتان هم حبّتان را کنار نگذارید؛ چون فرمودند: هیچ کدام از این دو مورد، جدا پذیرفته نمیشود، نه عمل صالح بدون حبّ و نه حبّ بدون عمل صالح. به هم پیوند خوردند، آن هم پیوند حقیقی. لا ینفک هست و کسی نمیتواند اینها را از هم جدا کند.
پس اگر خواستیم دلالت حبّ را بدانیم، باید بگوییم: این حبّ دلالت بر معرفت است که باید اوّل سخن آنان را بدانیم و بعد به آنها عمل کنیم و إلّا شناخت آن حضرات که نور هستند، میسور نیست و فقط شناخت از باب هدایتی میسور است. امّا از باب حقیقت الامام که امام کیست، طبعاً نمیدانیم. چون نور بودند و بارها بیان کردیم که پروردگار عالم، لطف و محبّت کرد و از باب حبّ به انسان، اینها را به قالب جسمانی انسان و برای هدایت انسان آورد و این لطف خداست.
آیا ما نیز جزء عقلای عالم هستیم؟
امّا از باب هدایتی ببینیم چه میفرمایند. یک روایت بسیار باعظمت در تحف العقول از وجود مقدّس ثامن الحجج، آقا علی بن موسی الرضا(صلوات اللّه و سلامه علیه) هست که اگر کسی بخواهد ببیند جزء عقلا هست یا خیر، ببینید این فرمایش حضرت در وجودش هست یا خیر. حضرت میفرمایند: «لَا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ حَتَّى تَکُونَ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ» عقل هیچ فرد مسلمانى کامل نگردد، تا برخوردار از ده خصلت شود:
<!--[if !supportLists]-->1. <!--[endif]-->«الْخَیْرُمِنْهُمَأْمُولٌبه»، خیر او امید باشد، یعنی از وجودش خیر بریزد، انسان شروری نباشد و وجودش، وجود خیر باشد. بعضی معالأسف، وجودشان دائم شر است، معلوم میشود عاقل نیست و إلّا آن کسی که عاقل است، وجودش، خیر است. لذا خیلی عجیب است که حضرت نشانهی اوّل از عقل را وجود خیر داشتن میدانند.
<!--[if !supportLists]-->2. <!--[endif]-->«وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ»، و از شرّش ایمنى باشد، یعنی اتّفاقاً شرّی از او نیست. هر کس نزد او بنشیند و با او رفیق باشد، از شرّش در امان است؛ چون شرّی ندارد و شرّی نمیرساند. لذا نشانهی عقلای عالم این است که شرّ نرسانند، خیر مطلق باشند و از شرارت به دور باشند. پس باید ببینیم حالمان چه حالی است، آیا دائم به دنبال شرّ رساندن به دیگرانیم و یا این که برای دیگران خیرخواهی میکنیم.
<!--[if !supportLists]-->3. <!--[endif]-->«یَسْتَکْثِرُ قَلِیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ»، خوبى و خیر دیگران را بسیار شمارد. یعنی حتّی اگر خیر دیگری، اندک باشد، او زیاد میشمارد. اگر از طرف کسی به او خیر رسید، تمجید میکند. درست است آن کسی که کار خیر انجام میدهد، باید قربة الی الله باشد و نباید منتظر تشکّر باشد، ولی خود حضرت در روایت دیگری فرمودند: «من لم یشکر المنعم من المخلوقین، لم یشکر الله عزّوجلّ»، آن کسی که بابت نعمتی که از ناحیهی مخلوقین به او میرسد، تشکّر نکند، در واقع از خدا هم تشکّر نکرده است.
بعضی از بزرگان و اعاظم ما چه حال خوبی داشتند و قاعدهی تربیتی درست کرده بودند، حتّی در سفرهی طعام. بنده دیده بودم که مرد الهی و ولیّ خدایی، قبل از این که الحمدلله ربّ العالمین بعد از غذا بگوید (که بلند هم میگفت تا اگر دیگران هم یادشان رفته، بگویند)، به همسرشان رو میکرد و میگفت: دست شما درد نکند و بعد میگفت: الحمدلله ربّ العالمین. «من لم یشکر المنعم من المخلوقین، لم یشکر الله عزّوجلّ»، اگر از نعمتدهنده تشکّر نکنید، از عزّوجلّ هم تشکّر نکردهاید.
<!--[if !supportLists]-->4. <!--[endif]-->«وَ یَسْتَقِلُّ کَثِیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ»، و خیر بسیار خود را اندک و ناچیز. لذا قاعدهی عاقل این است که اگر خودش خیر زیاد هم برساند، میگوید: کم بود. چون میداند اوّلاً اجر مِن ناحیة الله است؛ پس هر چه بکوشد، کم است؛ چون میداند «الدنیا مزرعة الآخرة»، پس هر چه کشت کند، کم است و از آن طرف، برای این که نکند غرور و تکبّر او را بگیرد و تصوّر کند از خود خودش هست، آنها را کم میپندارد.
عاقل میداند که اگر هم توفیق خیر رساندن دارد، مِن ناحیة الله است، خدا لطف و عنایت و محبّت کرده که او میتواند خیری برساند. اگر خدا دست کسی را نگیرد و به او لطف نکند که از طریق او، به دیگران خیرات برسد، مطمئناً هیچگاه توانایی خیر رساندن نخواهد داشت. این، لطف، محبّت و بزرگواری خداست. عاقل میداند که خدا او را وسیله قرار داده است، لذا خیر کثیرش را قلیل میشمارد و همین باعث میشود که پروردگار عالم برایش زیادتر قرار بدهد.
یکی از موارد «من لم یشکر المنعم من المخلوقین، لم یشکر الله عزّوجلّ»، همین است که انسان جدّی باور کند که همه چیز از ناحیهی خداست و حالا دارد از مخلوقی که خدا خواسته تشکّر میکند و خود را نادیده میگیرد. آن مخلوق هم که نعمتی از ناحیهی او به انسان رسیده، خودش را نادیده میگیرد و میداند لطف خداست.
آنوقت «لئن شکرتم لازیدنکم»، امّا اگر فکر کرد کار من کار بزرگ و عظیمی است، خدا میگوید: بس است دیگر، خودت اینطور فکر میکنی. خدا آیتالله العظمی بهاءالدّینی را رحمت کند، ایشان میفرمودند: آن کسی که تصوّر کند کارش بزرگ است، پروردگار عالم میگوید: تو فکر میکنی کار بزرگی کردی، پس دیگر برای تو بس است. امّا اگر کسی شکرگذار باشد، یعنی میداند از طرف خودش نیست و دیگر این که بابت این لطف خدا، شکر میکند و لذا زیادتر میشود «لئن شکرتم لازیدنکم».
<!--[if !supportLists]-->5. <!--[endif]-->«لَا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَیْهِ»، از مراجعه نیازمندان به خود خسته نشود. یعنی طوری نشود که تصوّر کند چرا اینقدر به سمت من میآیند. بداند که اینها لطف خداست. هر چه از او طلب میکنند، نگران و ناراحت نمیشود. تازه مدام دنبال این میگردد که خدایا، من را باب الخیر قرار بده.
ملّاصدرای عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگوید: میرداماد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به من بیان فرمود: محمّد، خدا، تو را دروازهی خیر قرار بدهد که هر چه کار خیر میکنی، باز بخواهی بیشتر خیر انجام دهی. اگر انسان این حال را پیدا کند، چقدر عالی است، نه این که تا یکی دو بار به سمتش آمدند، خسته شود. بلکه وجودش را برای مؤمنین و خداوند وقف کند. چون فرمودند: بعد از ترک محرّمات و انجام واجبات، هیچ عمل مستحبّی بالاتر از خدمت به خلق نیست.
البته این که میگویند: عبادت به جز خدمت خلق نیست، غلط است، امّا بعد از ترک محرّمات و انجام واجبات، برترین عمل مستحبّی، خدمت به خلق خداست، چه قدماً، چه مالاً، چه ارزاً، چه این که آبرویش را برای کسی مایه بگذارد، مالش را در اختیار کسی قرار دهد، جانش را برای نجات کسی به خطر بیاندازد و ... . هیچ عمل مستحبّی بالاتر از این نداریم. لذا عاقل از این کار خسته نمیشود.
<!--[if !supportLists]-->6. <!--[endif]-->«وَ لَا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ»، در طول عمر از طلب و تحصیل علم و دانش، ملول و خسته نگردد. یعنی طلب علم، ناگهان ناراحتش نکند و فکر کند بس هست. کسی که همه چیز را بداند، نیست، مگر معصوم و تالیتلو معصوم که تازه تالیتلو معصوم مقرّ به این هستند که لحظه به لحظه نیاز به علم معصومین و یادگیری دارند.
بعد از برگزاری اوّلین دوره مسابقات قرآن کریم، قرّاء مصری را خدمت آیتالله العظمی گلپایگانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بردند. ایشان به یکی از این قرّاء فرمودند: من نمازم را میخوانم، ببینید صحیح است یا خیر؟ آن هم چه کسی، مرجع تقلیدی مانند ایشان که در فقاهت، علم، زهد، تقوا و ... کم نظیر بودند. غرور، انسان را بیچاره میکند. این که انسان تصوّر کند خودم میدانم.
برخی از بزرگان و اعاظم، در منزلشان روضه میانداختند، منبری برود و من این را با گوش خودم شنیدم که میگفتند: یک چیزی روی منبر بگویید که برای من نصیحت شود. یعنی خود را محتاج نصیحت میدانند.
<!--[if !supportLists]-->7. <!--[endif]-->«الْفَقْرُ فِی اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنَى»، برای او فقر در راه خداوند از توانگرى در غیر راه حقّ بهتر باشد.
البته تمام انسانها فقیر هستند، «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله». لذا منظور این است که عاقل دائم خود را محتاج به پروردگار عالم میداند. بارها بیان کردم که هر کس ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظهی سقوط اوست. فقیر الی الله هیچ موقع تصوّر به غنی شدن نمیکند. بلکه هر چه بالا میرود، بیشتر فقر خود را درک میکند.
مثال بزنم، کسی که در چاه است، از تمام این دنیا، فقط دایرهای را میبیند، امّا وقتی بالا میآید، وسعت را که میبیند، احساس میکند که چقدر ضعیف است. مانند کسی که در روستاست و تصوّر میکند تمام عالم همانجاست، امّا وقتی در شهر میآید، میبیند چقدر بزرگ است. وقتی تمام شهرها را میگردد و کشور به کشور میرود، میفهمد چه خبر است. وقتی متوجّه میشود کرهی زمین در مقابل کرات دیگر چقدر کوچک است که میگویند: مانند یک نخود است که در کرهی زمین بیاندازی، باز هم بیشتر متوجّه عظمت خلقت میشود. وقتی هم بفهمد که کهکشانها و ... چه هستند، تازه آن موقع متوجّه میشود که چقدر پوچ است. در باب علم همینطور است، هر چه بالا رفت و معرفت به پروردگار عالم پیدا کرد، فقر خودش را میداند.
یک معنای دیگر هم این است که راضی به رضای خداست، حتّی اگر در فقر مادّی باشد. لذا یکی دیگر از نشانههای عاقل همین است که فقر را از توانگری در راه غیر خدا برتر میداند.
<!--[if !supportLists]-->8. <!--[endif]-->«وَ الذُّلُّ فِی اللَّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فِی عَدُوِّهِ»، و خوارى در راه حقّ، از سربلندى در راه دشمن خدا، نزد او محبوبتر است. این مطلب همان است که امامالمسلمین در باب اقتصادی مقاومتی بیان فرمودند و امام راحل عظیمالشّأنمان هم بیان فرمودند: ملّت ما ملّت روزه و صیام است. عزّتش عندالله برتر از ذلّتش در مقابل دشمن است. اگر انسان این مطلب را درک کند، تمام است.
<!--[if !supportLists]-->9. <!--[endif]-->«وَ الْخُمُولُ أَشْهَى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ»، نزد او؛ گمنامى از شهرت مطلوبتر است، یعنی عاقل میداند که اگر ناشناخته باشد برای او بسیار بهتر است؛ چون گاهی در شهرت، حسادتها به وجود میآید. گاهی متأسّفانه انسانهای شرور و پلید چهها که نمیکنند!
البته یک قضیّه دیگر این است که آن کسی که چیزی دارد، میخواهد با پروردگار عالم خلوت داشته باشد و غیری در آن نباشد. من خودم از دو لب مبارک آیتالله العظمی بهجت، آن بهجت القلوب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در مشهد مقدّس شنیدم که فرمودند: وقتی اولیاء خدا و بزرگان شناخته میشوند، نالهشان در دل شب بیشتر است که خدایا، چه کردیم که شهره شدیم. با این که خدا آنها را شهره میکند که مردم بدانند فقط سلمان، مقداد و ابوذر نبود، در زمان شما هم هست، یکی ترک زبان میشود، یکی از فومن میشود، یکی از فارس است، یکی مکلّا مانند آقا سیّد هاشم حدّاد است، پس اینها را خدا شهره میکند تا برای امثال ما حجّت شوند. امّا خودشان آنقدر ناراحت میشوند که چرا ما شهره شدیم. لذا خلوت و با خدا بودن را که کسی نداند اینها چه دارند، بسیار میپسندند. عارف بالله که اهل دکان و بازار نیست. چه زمانی این بزرگان دعوت به خود کردند؟! اینها فقط دعوت به دوری از گناه، مراقبه و خدا کردهاند. امّا خدا اینها را شهره میکند که من و تو متوجّه شویم، ولی خودشان خلوت میخواهند. شما فکر میکنید آیتالله بهجت که معروف شد، خوشش آمد؟! ابداً! اینها اینطور هستند. لذا از نشانههای عاقل این است که از شهرت دوری میجوید.
<!--[if !supportLists]-->10. <!--[endif]-->«ثُمَّ قَالَ ع الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ، قِیلَ لَهُ مَا هِیَ، قَالَ ع لَا یَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ أَتْقَى»، سپس آن حضرت فرمودند: دهم و چه دهمى؟ پرسیدند: آن چیست؟ فرمودند: کسى را نبیند جز آنکه گوید: او از من بهتر و پرهیزگارتر است.
لذا بزرگان و اعاظم ما مانند آیتالله العظمی ادیب میفرمود: اگر بگویی: فلانی بهتر از ماست، خود این هم غلط است؛ چون خودت را به دانستهای که او را بهتر میگویی. باید در نفس خودت، خودت را به ندانی. البته در نزد خدا محفوظ است، العزة لله و لرسوله و للمؤمنین، این که خدا کسی را عزیز کند، بحش جداست، امّا خودت نباید تصوّر به عزّت داشته باشی و بگویی: او بهتر است، چون در این صورت خودت را خوب دانستهای. پس چه بگویم؟ بگویم: بد هستم؟! خیر، بگو: میخواهم دائم به سمت خوبی بروم. پس این، نشانههای عاقل است.
لذا همانطور که بیان کردم، ما که حضرات را نمیتوانیم بشناسیم، اینها قبل از خلقت آسمانها و زمین، به صورت نور بودند. لطف خدا برای هدایت شامل حال ما شد و اینها را آورد تا ما را هدایت کنند. نوع هدایت، همین کلامشان هست و حبّ هم این است که انسان به سمت اینها برود، «لا تَدعُوا العَمـلَ الصّالِـحَ وَ الاِجتهادَ فِى العِبادَةِ اتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمدٍ(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) وَ لا تَدعُوا حُبَّ آلِ مُحَمـدٍ(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) لامرِهـم اِتِّکـالاً عَلـى العِبـادَةِ فَـاِنَّـهُ لایَقـبَلُ اَحـدَهُـمـا دونَ الآخَر». عمل صالح و حبّ با هم هست. پس باید به سمت فرمایشات این حضرات برویم و آنها را در وجودمان، عملیّاتی کنیم.
توصیههای ثامنالحجج برای جامعهی امروزی ما
جملهای بگویم که از اعجازات حضرت است. حضرت میفرمایند: «ثلاثه موکل بها ثلاثه: تحامل الایام علی ذوی الادوات الکامله و استیلاء الحـرمان علـی المتقـدم فی صنعته، و معاداه العوام علی اهل المعرفه» (بحارالانوار، ج: 78). سه چیز وابسته به سه چیز است:
<!--[if !supportLists]-->1. <!--[endif]-->سختـی روزگـار، بـر کسـی که ابزار کـافـی دارد.
چرا؟ چون به او هجمه میآورند. ما وقتی به سمت خوداتّکایی و استقلال رفتیم (همان شعاری که امام المسلمین مدام بیان میکنند که ما میتوانیم)، طبعاً دشمنیها زیاد میشود. لذا سختی روزگار برای کسی که همه چیز دارد، به وجود میآید. ابزار کافی دارد، امّا سختی هم میآید.
<!--[if !supportLists]-->2. <!--[endif]-->محـرومیت زیـاد، بـرای کسـی که در صنعت عقب مـانـده بـاشـد.
خیلی عجیب است، کأنّ حضرت در آن زمان برای امروز ما بیان فرمودند. کسی که صنعت داشته باشد و در این صنعت، عقب بماند و به دنبال آن نزود و بدون صنعت شود، بیچاره میشود و محرومیّت زیادی پیدا میکند. همین امروز را میبینید دیگر، همین بحث اقتصاد مقاومتی است. اگر خودمان روی پای خودمان ایستاده بودیم، اینگونه نمیشد. مانند موشک که اگر این هم دست دولتها بود، همین را هم الآن نداشتیم. امّا وقتی دست ولایتفقیه، امامالمسلمین است، امروز حداقل از این بابت خیالمان راحت است و إلّا الآن دشمن بارها و بارها حمله کرده بود، امّا وقتی در این صنعت رشد کردیم، محروم نیستیم. چون فرمود: محرومیت زیاد برای کسی است که در صنعت عقب بماند. در صنعتهای دیگر محروم ماندیم، کما این که میتوانستیم روی پای خودمان بایستیم، امّا ... . ولی در اینجا که دست امامالمسلمین بود، محروم نشدیم.
گویی حضرت در آن زمان برای امروز ما میگویند. کما این که اباصلت یک مرتبه به حضرت گفت: آقا شما چگونه بر تمام زبانها تسلّط دارید؟ همانطور که میدانید مأمون مناظراتی گذاشت تا به ظاهر امام را منکوب کند. این که بیان کردند: مأمون، شیعهی امام کش بوده، غلط است، مأمون از عمروعاص حیلهگرتر بود. همه را جمع کرد تا حداقل یک جا به تعبیر عامیانه از حضرت، آتو بگیرد. ولی ندانست که همین ضرری برای خودش شد. یک مرتبه هم خودش اقرار کرد که ما اشتباه کردیم، آمدیم علی بن موسی را منکوب کنیم، خودمان منکوب شدیم!
حضرت در این مناظرات، با چینی، چینی؛ با رومی، رومی؛ با ترکی، ترکی؛ با محلّی، محلّی صحبت میکرد. اباصلت تعجّب کرده بود، پرسید: آقا شما این همه زبان را از کجا یاد گرفتید؟ حضرت فرمودند: اباصلت، ما حجّت خدا بر روی زمین هستیم.
لذا بدانید که این حجّت خداست دارد اینگونه بیان میفرماید که اگر شما در سنعت عقب افتادید، دیگران بر شما استیلا مییابند و از همه چیز محروم میشوید.
<!--[if !supportLists]-->3. <!--[endif]-->دشمنی مردم عوام با اهل معرفت.
لذا این که میبینید برخی مواقع اعاظم و بزرگان ما لب به سخن نمیگشایند، برای این است که دشمنیها را به وجود میآورد. بعضی فکر میکنند اینها بخیل هستند. آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی، آیتالله محمّد اصفهانی را به مسقط تبعید کرد و معروف به مسقطی شد. ایشان را به آنجا فرستاد، چون دید مردم دارند طور دیگری برداشت میکنند و یک عدّه هم به ایشان تهمت میزنند. ملّاصدرا را چگونه منکوب کردند و تهمت زدند؟!
پس اگر به فرمایشات معصومین تأمّل کنیم و به آنها عمل کنیم، به تقوا رسیدیم.
«السلام علیک یا مولای، یا علی ابن موسی الرضا، یا ثامنالحجج»