بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: بیان رموزی از سوره قدر
ایّام شهادت حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله علیها)
جلسه دوم – 92.01.24
انسان حقیقی، محرم اسرار
عرض کردیم پروردگار عالم به اعجاز کلام وحیش، آنچه که برای هدایت بشر تبیین کرد، در سرّی قرار داد که إلّا متّقین کسی درک نمیکند. و متّقین حقیقتاً همان انسانهای حقیقی هستند.
اشاره کردیم این که فرمود: «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین» و در جایی دیگر فرمود: «هدی للنّاس»، به حقیقت این ناس، همان متّقین هستند و متّقین، انسانهای واقعی هستند و إلّا مابقی، حیوان الناطق (همان تعبیری که منطقیون و فلاسفه بیان میکنند)میشوند.
عرض کردیم متّقین عالم از حیوانیّت درمیآیند و از جسم بما هو جسم خارج میشوند.هر کسی هم خواست انسان حقیقی بشود، جداً باید اینگونه شود و این معنای «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» است.
حالا وقتی انسان شد، قرآن را که حرف، حرف آن، رمز است، درک میکند. دیشب فرمایشات بزرگان را عرض کردیم که چرا فرمود: الف؟ چرا بیان فرمود: لام؟ و چرا فرمود: میم؟ عرض کردم: در این حروف مقطّعه، وقف کثیر جایز است؛ یعنی میشود گفت: بسم الله الرّحمن الرّحیم، الف، بعد با مکث طولانی لام گفت و باز هم با یک مکث طولانی میم گفت و هر کدام هم دلیل و برهان خاصّ خود را دارد که تا حدودی مطرح شد.
بعد عرض کردیم: همه قرآن رمز است و قرآن نه تنها برای هر کلمه، بلکه برای هر حرفش، معانی دارد. همانطور که فرمودند: همه قرآن در سوره حمد است و همه سوره حمد در بسم الله الرّحمن الرّحیم و مولیالموالی فرمودند: «أنا نقطة باء بسم اللّه الرّحمن الرّحیم». عرض کردیم: این مطلب یعنی چه؟! کجا در سوره حمد، سوره طلاق است؟! کجا در سوره حمد، مباحث جهاد است؟! کجا در سوره حمد، مبانی احکام است؟! و ... . گفتیم: آن که بر اسرار حروف، نه این حروف ابجدیه، بلکه آن اسراری که در حقیقت سرّ بما هو سرّ است، دست یابی پیدا کرد؛ معنا را میفهمد که آن هم متّقین عالم؛ یعنی انسانهای کامل هستند و در مورد ما بقی، دور از ساحت قدس شما، قاعده حیوانیت غلبه دارد. تازه اگر قاعده ناطقیت به عنوان عقل بما هو عقل و به اندازه وسع وجودی هر کسی باشد، به ما بقی انسانها، حیوان ناطق میگویند امّا حیوان ناطق، انسان نیست، بلکه همان حیوان ناطق است. لذا گفتیم این که منطقیون گفتند: حیوان الناطق مساوی با انسان است، اشتباه است.
ما هم در بحث مهدویت و هم در منطق و هم در خارج فلسفه مفصّل راجع به این موضوع بیان کردیم و خواهیم کرد امّا حقیقت انسانی از دیدگاه ذوالجلال و الاکرام و همه کتب الهی، مطلب دیگری است و درک رموز هم جدّاً فقط برای انسانی است که انسان است و إلّا من و امثال من، انسان نیستیم.
آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیر عجیبی را میفرمودند. ایشان میفرمودند: استاد عظیمالشّأن ما، آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، زمانی در مورد بحث رجال از لسان مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) مطلبی را تبیین کردند، فرمودند: ما، اشبه النّاس هستیم، اشبه الانسان یعنی شبیه به انسان هستیم، امّا حقیقت انسانیّت چیز دیگری است که این هم یکی از آن نکاتی است که به حقیقت اولیاء خدا، عرفای عظیمالشّأن و به تعبیر دیگر، آنها که انسان به معنای حقیقی انسان شدند، میفهمند یعنی چه.
باسواد شدن چه سخت است، انسان شدن محال است!
خدا آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آقا معلّم دامغانی(عارف دامغانی)(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. یک مرتبه با حجّت الاسلام و المسلمین شیخ هادی مروی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که در قوه قضائیّه بودند، خدمت ایشان بودیم. ایشان یک نکته خیلی زیبایی بیان کردند، فرمودند: یک موقعی من به اطراف زنجان به دنبال یک کسی که گفته بودند عارف است، رفته بودم. خدمت ایشان رسیدم و بعد از شنیدن حرفهای ایشان، گفتم: آقا! یک نصیحت کنید. یک نگاهی کرد و گفت: این همه حرف زدم، حالا میگویی یک نصیحت کنم؟!همه اینها نصیحت بود دیگر.
دیدید، بعضیها بعد از سخنرانی بزرگانی، مثل آیتالله خوشوقت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی و عظیمالشّأن میگویند:آقا! من را یک نصیحت هم بکنید، ایشان هم همین را گفته بودند و آن عارف به ایشان فرموده بود: خوب همه اینها که گفتیم نصیحت بود دیگر.
عارف دامغانی فرمودند، گفتم: آقا! یک نصیحت ویژه کنید.
فرمودند: عالِم شو ...، بعد مکثی کردند و فرمودند: نه، باسواد شدن هم، سخت است چه برسد به عالم شدن، آدم شو ...، بعد فرمودند: نه، آدم هم نه، انسان شدن محال است و بعد گفتند: حالا برو.
عارف دامغانی فرمودند: خداحافظی کردیم و داشتیم میرفتیم. ایشان ما را تا جلوی درب منزل بدرقه کردند و در گوشم فرمودند: البته این که گفتم محال است، برای امثال من و تو است و إلّا یک عدّه انسان شدند.
خود ایشان (عارف دامغانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف))، رفیق شفیق امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، انسان شده بودند - که بارها در مباحثم عرض کردم - امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) دلش که میگرفت، از این دنیای وانفسا و از بعضی از این افراد، به حاج سیّد احمد آقا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگفت: ببینید که آقا معلّم وقت دارند تا ما در خدمتشان باشیم؟ به دامغان زنگ میزدند و ایشان تشریف میآوردند. سکینه و آرامش قلب امام بودند. معلوم است یک مقامی دارند که امامالعارفین که جدّی کسی امام را در باب عرفان نشناخته است، با دیدن ایشان آرام میشد. اگر بدانید امام در عرفان چه بود؟!
امثال ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در مورد امامالعارفین فرمودند:این مرد الهی (آقای خمینی)، مراحل عرفان را در عمل به مراحل بالا طی کرده است.امّا وقتی دلش میگرفت، میگفت: آقا معلّم، بیایند.
حروف مقطّعه، اسرارالهی!
انسان اگر به معنای حقیقی انسان شد «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» حرف حرف قرآن را میفهمد، الف، لام، میم یعنی چه؟ بیان کردیم که وقف کثیر اینجا جایز است، کاف[مکث طولانی]، کاف چه میخواهد بگوید،هاء[مکث طولانی]، یاء[مکث طولانی]، عین[مکث طولانی]، صاد[مکث طولانی]، تعابیری شده است و مطالبی گفتهاند، معانی مختلفی کردهاند امّا باز هم، نه آن که هست.
علامه حسن زاده آملی(حفظه الله) بیان کردند: یک موقعی خصوصی محضر علامه طباطبایی(اعلی الله مقامه الشّریف) بودیم ، گفتم: آقا! این حروف مقطعه چیست؟ فرمودند: این حروفی است که انسان کامل ، حضرت حجّت (ارواحنا فداه) میفهمند، من و تو خیلی دنبالش نگردیم، به اندازه مطالبی که تبیین شده، سعی کنیم بفهمیم.
سرّ بودن قرآن با "هدی للنّاس" منافات دارد؟!
این قرآن با این عظمت که گفتیم همه مطالبش سر است ، پس اگر سر ّو «هدی للناس» است، هدایت مردم چه میشود؟ اتّفاقاً سرّ است که انسان را هدایت کند، کدام انسان؟ «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین» و اتّفاقاً انسان کامل، همان متقین هستند.
من قبلاً نوع دیگری عرض کرده بودم، گفتم: «هدی للناس» عموم، است وشرط خصوصش این است که اگر لا ریب میخواهیم، باید متّقی باشیم، امّا دیشب عرض کردم، خیر، طور دیگری بیان میکنم که «هدی للناس» همان لاریب فیه هدی للمتقین» است و مطالبی دیگر که تکرار نمیکنم، منتها اینها را میخواهیم تطبیقاً بیان کنیم، که قدر چیست؟
ضمیر "ها"در "إنا أنزلناه"
گفتیم این که فرمود «إنّا انزلناه» اولاً عنوان «إنّا» چیست؟ «إنّا» به معنای نحن، به معنای حرمت است، دو وجه دارد، یک حرمت، حرمت خود ذوالجلال و الاکرام است و یک حرمت، حرمت مخاطبیه است که بعضی از عرفای عظیمالشأن تبیین کردهاند. آیا این است؟ یا نه «إنّا» در باب همان «إنّ» در ادبیات است که بیان میکنند: إنّ وأنّ، کأنّ، لیت لکنّ لعلّ / ناصب اسمند و رافع در خبر.
امّا بحث، چیز دیگری است، آنجا که ذوالجلال والاکرام «إنّا» فرمود:به معنای تحقیقاً است، خصیصین حضرت حق این طور فرمودهاند، یعنی بدانید به تحقیق ما غیر از این نخواستیم، یعنی آن چه که ما تبیین و تعیین کردیم، همین است و لاغیر.
ما اینگونه تبیین و تعیین کردیم که در «انزلناه» «ه» به چه کسی برمیگردد؟ اگر بگوییم ضمیر به «لیله» برمیگردد که «لیله» به معناالفاطمه است، خوب «ه» ضمیر مذکر است، مونث میخواهد!چون ضمیر حالاتی را دارد، مرحوم استرآبادی(علی الله مقامه شریف)که در بحث شرح کافیه و همچنین مغنی در باب الحروف مسائلی راتبیین کردند که گاه ضمیر می تواند اوّل بیاید، بعد، انتها قضیه را بگوید یا ضمیر بیاید و آن ضمیر عنوان ضمیر منفصل تبیین بشود ولی اصلا در خود آن موجودیتی که فعلا در جمله است، نباشد و گاهی در خود جمله است و بعد معلوم می شود یا اصلا در جمله نیست که البته به زبان خیلی ساده این طور است- بحث تخصصی است ما بقی اش را اینجا عرض نمی کنم البته لازم است نکته ای عرض کنم که اعزّه ی روحانی وطلبه ها باید ادبیات را به همان سبک شرح کافیه و .. بدانند ، مختصر کردن ادبیات و....ضرر می زند - باید در ادبیات قوی باشیم،چون خودش در قرآن وشناخت قرآن اثر دارد البته هم اثر ظاهری ،وهم اثرحقیقی در تقوا دارد، در همان تقوا است که عرض کردیم ،«انا انزلناه» این «ه» به چه بر می گردد؟
ما نازل کردیم و تحقیقا اینگونه تبیین کردیم وتحقیق کردیم که نازل کنیم اورا؟ نه برای او؟که دراین تامل کنید، چه داریم بیان می کنیم؟ «فی لیلة القدر» نازل کردیم او را، لیله به تعبیر حضرت صادق القول والفعل امام جعفر صادق (صلوات الله وسلامه علیه) ، حضرت فاطمه(علیها صلاه والسلام) است، ما او را نازل کردیم در درون فاطمه، آیا این معنای این نیست که هر چه که هست که همه ی انبیاء ، همه ی اولیا ،همه ی معصومین، تمام اینها خلاصه می شوند در وجود مقدس آقا ومولی وسید وصاحب وسالار حضرت حجت ابن الحسن المهدی (صلوات الله وسلامه علیه) و آن بقیه ی خداست!؟
من به شرط حیات، نکته ای را شب نیمه ی شعبان عرض می کنم که یک غوغایی است، «ه»در این «انا انزلناه» یعنی مهدی موعود، گفتیم: (فی) را در باب الحروف معانی مختلف گفتهاند، ما دیشب به چند معنای قدر هم اشاره کردیم حالا بعضی ازآن معانی را با قرآن تطبیق می دهیم، وقرآن هم «قدر» دارد، چند «قدر» در قرآن هست که تطبیق می دهیم.
کنیزة الله!
لذا در «انا انزلناه فی لیله القدر» یعنی فقط او کسی است که می تواند، کسی که کنیز الله است، کسی که صلب ندیده است که قبلا سالهای پیش فاطمیه بحثش را کردیم و روایتش را هم خواندیم، صلب ندیده است ، به معراج رفت وخدا به او میوه داد، خود پیامبر فرمودند: من صلب دیدم، امّا با امیرالمومنین باهم یک نطفه بودیم، به قول امروزی ها یک اسپرم بودیم، از صلبی به صلب دیگر «الأصلاب الشّامخه و الأرحام المطهّره» آمدیم تا در عبدالمطلب دو شق شدیم من در عبدالله او در أبیطالب، ولی یکی بودیم، رسول خدا صلی الله علیه وآله: «أنا و علی من شجرة واحدة و الناس من أشجار شتّی»
آبوالعرفا میفرمود: معلوم میشود بعضیها اصلاً شجره نیستند، کشجره شتّی، عالم خلقت، غوغایی است ، محشراست، یک طوریست اگر انسان دقّت نکند و همینجور حیوانی بگذراند میبازد، غوغاست، امّا بیبیدوعالم صلب ندیده، خودش فرمود، من رفتم آن میوه را خوردم، پروردگار عالم فرمود: إنّا أعطیناک الکوثر، فی لیله القدر.
همه معصومین (علیهم السلام) در آرزوی خدمت به حضرت ولیعصر(ارواحنا فداه)
اینجا یک حاشیه بزنم، حیفم میآید اشاره نکنم، به تعبیر عرفای عظیمالشّأن که فرمودند: وقتی از دو معصوم تعبیری داریم؛ یعنی از همه حضرات معصومین «علیهم السلام» داریم، اینجا معلوم میشود چرا أبیعبدالله و حضرت صادق القول والفعل «علیهما صّلاه و السّلام» ، اینطور بیان میفرمودند که «لو أدرکته لخدّمته» منِ أبیعبدالله، سیّدوسالار شهیدان، منِ صادقالقول و الفعل، رئیس مذهب، اگر درکش میکردم، خودم خادمش میشدم!«لام» تحقیقیه است، «لام» جنسیت نیست، یعنی بدون شک بدانید من اگر درکش می کردم خادمش میشدم!
غبطه ی درک فرزند و خدمت به او!!
«لو» هم معانی مختلفی دارد، یک معنیاش غبطه است، یعنی غبطه میخورم چرا درکش نمیکنم! «لو أدرکته لخدّمته» اگر درکش میکردم خودم خدمتش میکردم؛ یعنی چه؟ بارها و همچنین در مباحث پدر و مادر مفصّل عرض کردیم – که کتاب آن هم تحت عنوان دو گوهر بهشتی چاپ شد - خیلی مطالب خوبی بود، عرض کردم مرحوم حاج حلوایی میخواست برود طلبه شود، پدرش گفت: نه! گفت: رفتم مسجد، آن بزرگوار فرمود: پدرت میگوید، قبول کن.
قبول کرد و رفت بازاری شد، امّا خدای متعال دستش را در دست آیتالله العظمی ادیب(اعلی الله مقامه الشّریف) گذاشت و عارف شد ، خانهاش را از شمیران فروخت و آمد صابون پزخانه، تا کنار آقا باشد، اینکه امثال آیتالله خویی(اعلی الله مقامه الشّریف) و امثال آسید عبدالاعلی سبزواری(اعلی الله مقامه الشّریف) ، که عارف عجبیی بود، یک کتاب هم به زبان عربی در وصف حالات او چاپ شده، یک سال و اندی بعد از آبتالله خویی(اعلی الله مقامه الشّریف) مرجع بود و از دنیا رفت، این مرد الهی، اینها را پرورش داد، بعد خواب دیدند در روز قیامت، روی سر حاج اقا حلوایی یک عمامه بسیار زیبا و شکیلی است! حرف پدرو مار را گوش کرد و اینطور شد.
لذا می فرمایند نباید پایت را جلوی پدرو مادر دراز کنی ولو سهواً، استغفار کن، چه عرض کردم؟ پس فرزند باید خادم پدر و مادر باشد، برای همین میدانید که یک اصطلاحی است در عرب، میگویند: غلام، هذا غلامی، یعنی این فرزند من است، یعنی کسی که در خدمت من است، اصلاً بچّه را غلام میگویند. یکی از معانی غلام، فرزند است.
انسان باید خادم پدر، خادم پدر بزرگ، حتّی اگر جدّ بزرگ هم دارد، باید عین همان حرمتی که برای پدر و مادرش قائل است، برای آنها هم بگذارد حتّی بیشتر؛ چون آنها محاسن سفید هستند و تازه عمری از آنها گذشته است. اصلاً حسب روایات شریفه، پروردگار عالم به واسطه آنها و طفلهایی که در گهواره و شیرخواره هستند، عذاب را برمیدارد. به خاطر محاسن سفیدها عذاب را برمیدارد. به خاطر گیس سفیدها. پیرزنها، پدربزرگها، پدر و مادرها، به خاطر آنهاست که عذاب را برمیدارد. اگر یک موقع عذابی بخواهد بیاید، روایات میفرمایند، خوب بعد حرمتشان بیشتر است.
ولی ببین آقا جان ما کیست که اجدادش میفرمایند:«لو ادرکته لخدمته» اگر درکش میکردم، خادمش میشدم. چه خبر است؟! این آقا جان کیست؟! کیست که بقیّة الله است؟! ما نمیفهمیم. ما اگر میدانستیم آقا کیست، بالجد، دعای شب و روزمان، نه لقلقه زبان، از درون قلبمان میگفتیم: «اللهم عجل لولیک الفرج». اگر میدانستیم آقا خلّص انبیاء است، خلّص ائمّه است، رئیس مذهب میگوید:«لو ادرکته لخدمته». سیدالشهدا که شما دنبال تربتش میدوید، حضرت صادق القول و الفعل(صلوات الله وسلامه علیه) فرمودند، خدا در تربت ابیعبدالله(صلوات الله وسلامه علیه) برای همه مریضیها شفاء قرار داد ، «جعل الله لتربت الحسین شفاء من کل داء». آن که زیر قبهاش دعا مستجاب میشود. آن که شما بعد از نماز احترام میکنید و اوّل سلام را به آقا میدهید،«السلام علیک یا اباعبدالله». این آقا میگوید من خادمش میشدم، پس او کیست؟! کیست آن آقا؟! نمیخواستم در این وادی بیایم، الآن بماند.
معنای قدر
انا انزلناه فی لیلة القدر، این قدر چیست؟ من امشب یک کوتاهش را عرض میکنم. چون کفتیم: برای قدر معانٍ مختلفه بود، گفتیم یک معنای قدر یعنی نیرو. قدرت هم که میگویند، از همین است. گفتیم: یک معنای قدر یعنی تجلیل، میگویند: قدر فلانی را بدان. گفتیم: میگوییم یک معنای قدر یعنی مقرّر کردن، یعنی این قدر برایت مقرّر کردند یا این قدر سهمت است یا مقرّری تو این است، یک معنایش این است. همه اینها را از کتب لغت گفتم ، یک یک هم اسم بردم امّا حالا خلّص میگویم، چون اینها را دیشب بحث کردیم، عرض کردیم یکی دیگر از معانی قدر هم یعنی تدبیر، میگویند: مقدراتش؛ یعنی تدبیرش را تعیین کردند. یکی هم گفتیم:قدر به معنای خود توانایی یافتن است، یعنی توانایی پیدا کرد.
اینها را چون توضیح دادیم، دیگر حالا.این را من یک نمونهاش را بگویم، چه میخواهم بگویم؟
عجز همه از درک فاطمه(سلام الله علیها) ، فقط از لسان خدا حجّت است!
میخواهم بگویم: آقا! میدانید بیبی دو عالم کیست؟ به خدا اگر بدانیم کیست! نه ما، هیچ کدام از ما نمیدانیم هیچ، انبیاء نمیدانند، انبیاء نمیدانند فاطمه کیست، آقا وقتی همه انبیاء باید شهادت بدهند به پیامبر عظیمالشّأن، میدانید انبیاء وقتی نبی شدند، گفتند: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و اولاده المعصومین، انبیاء اگر این را نمیگفتند، انبیاء نمیشدند. اصلاً نمیتوانستند نبی شوند. «لولاک لما خلقت الافلاک» انبیاء که متوجّه نمیشوند، هیچ، خود پیامبر هم متوجّه نمیشود، «و ما ادریک».
انصافاً این تعبیر، تعبیر بسیار صحیح است که اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن میگویند، خدا رحمت کند علّامه آسیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگفت: آقا، آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: اگر خود قران نمیگفت:«وما ادرئک» اگر حتّی روایات از امیرالمؤمنین(صلوات الله وسلامه علیه) و همه معصومین هم میآمد و از باب علم الرجالی و علم الدرایه و علم الحدیث، همه مطالبش درست بود، هیچ کسی نمیپذیرفت؛ میگفت: این حرف بیخودی است.
اتّفاقاً ابوالعرفا هم همین را فرموند که اگر خدا این را بیان نمیکرد، هیچ احدی نمیتوانست بپذیرد.
عرض کردم ایشان خیل کم راجع به بیبی میگفت. این را هم عرض کردیم وقتی گفتیم آقا چرا شما اسم حضرت را نمیگویید؟ یک تأمّل کردند، گفتند: فا آآآآه! طمه وااااای! آقا رفت. او تا یک حدّی میفهمد که چه خبر است. کسی نمیتواند راجع به ایشان حرف بزند. وقتی والجلال و الاکرام برای حبیبش، برای رفیقش «و ما ادرئک» بیان کرد، دیگران هیچ.
فاطمه (سلام الله علیها)، هدیه الهی
اصلاً خدا آنقدر پیامبر را دوست داشت که بیبی دو عالم را در قالب جسمانی قرار داد. «انا اعطیناک» در باب عطا گفت: در لغت عرب عطا با اجر فرق میکند. اجر، مزد است. بالاخره کسی کار کرده است، باید مزدش را بدهد. عطا بحث مزد نیست، نه این که برای مزد رسالتت این را دادم، نه؛ خیلی دوستت دارم، خیلی میخواهمت. مزد رسالتش نبوه است، «انا اعطیناک» عطا است، هدیه است، هبه است.
نمیدانی خدا چقدر پیغمبر را دوست دارد که یک چیزی که سر عظماست و فقط خودش داشته، آن هم موقعی که او را بالا آورد. عرض کردیم مفسّرین میگویند: این «قاب قوسین او ادنی» سخت ترین آیه است، نمیشود فهمید یعنی چه. اصلا قوس چیست؟ «قوسین او ادنی» خدا که نعوذبالله، نستجیربالله جسم نیست! آنجا که دیگر هیچ ملکی نیست، نه روحالأمینی هست، نه عزرائیلی هست، جبرائیلی هست، میکائیلی هست، هیچ، هیچ، اصلا از موجودات خبری نیست. این یعنی چه؟ مگر خدا جسم است که اوست؟! خدا که همه جا هست، این را نمیفهمیم.فرمود: «قاب قوسین او ادنی». هیچ کس نمیفهمد. پروردگار عالم چه کارها که نکرده است، آن قادر، قادر متعال است دیگر. این قادر متعال چه کارها نکرده، آنوقت هم به این حبیبش که آن قدر دوستش دارد عطا میکند.
یدالله حقیقی!
عیبی ندارد، یک سرّی را هم بگذارید امشب بگویم. این که پیامبر اکرم در معراج، ید امیرالمؤمنین را دیدند که بعضی گفتند: ید، ید مثالی است. فرمودند: نه، ید، مثالی نبود. ابوالعرفا میفرمود: ید الله است، برای همین باید آنجا میبود، حقیقت هم بود امّا خود حضرت حبیب الله است.
یعنی چه؟! عیبی ندارد، من هم فقط شنیدم، چیزی که نفهمیدم، حالا مثل نوار فقط آن چیزی را که فرمودند، بیان میکنم. شما هم بشنوید، شاید بعضی متوجّه شدند، اگر هم نشدیم لااقل یک چیزی شنیدیم، بهتر از این است که نشنیده باشیم. او یدالله است، او حبیب الله است.
حبیب الله تنها با خدا، خدایی که جسم نیست، خدا که همه جا هست، پس چطور است؟...! نمیفهمیم و عرض هم کردم، این کد همیشگی الان به درد میخورد. گفتم: ما مخلوق هستیم، مخلوق مفعول است؛ یعنی فعل فاعل است. حضرت حق خالق است، فاعل است. مخلوق محدود است. ما یک حدّی داریم، چه میفهمیم لایتناهی چه کار کرده است؟! یک چیزهایی میشنویم.
تقوا، از بین برنده حجب
بعضیهایمان به واسطه تقوا یک پردههایی برایمان کنار میرود. مثل بعضی از بزرگان از جمله حاج شیخ جعفر شوشتری که گفت: خواستم یک صحنه از کربلا را ببینم، یک صحنه ماتی از آن نشانم دادند، که به چند ثانیه نرسید، مدهوش شدم و نتوانستم ببینم.
این که بعضی میگویند ما در خواب دیدیم فلان است و ...، اصلاً نمیشود، محال است، مگر میشود، صحنه کربلا را دید؟! غوغایی است. دیدن آن مصیبت «و جلت عظمت مصیبتک علی جمیع اهل السماوات»، برای ما غیر ممکن است.
اوج بندگی، فدایی ولایت بودن است
حالا بیبی دو عالم را که خدا عطا کرده است، فقط یک جمله امشب عرض میکنم که حیفم میآید نگویم. ببینید چه کرد؟ نهایتا خودش را برای ولایت فدا کرد.
این یک درس بزرگی است که بی بی دارد به ما میدهد. میگوید: اگر شمامی خواهید باید خودتان را برای دین، برای ولایت، برای ولایت امیرالمؤمنین، برای ولایت اهلبیت، برای ولایت امام زمان(روحی له الفدا) فدا کنید.
در غیابش هم برای ولایت فقیه که ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است. چه کسی گفت؟ امام العارفین. برای همین گفتند: هر اختیاری که معصوم دارد، ولیّ فقیه هم دارد. ایشان اعتقاد راسخ به این داشتند و کسی که میفهمد، ... . آیتالله العظمی شاهآبادی اینها را یاد داد، بعد ایشان به این مطالب رسید.
آیت الله العظمی اراکی قبل از مرجعیّت، در مدرسه فیضیّه نماز میخواند. یک بار بعد از نماز آمدند، نمازهای عجیبی هم داشتند، به آقا گفتند: آقا شما فرمودید ظاهراً خدمت امام که میرسید، میگویید: «السلام علیک یابن رسول اللّه». این پیرمرد، خمیده، حدود صد سال عمر شریفشان بود، با همان حالت خمیده فرمودند: از همین جا هم میگویم: «السلام علیک یابن رسول اللّه». اینها میفهمند.
آن بانوی مکرّمه خودش را فدای ولایت کرد. ما چطور هستیم؟ ما فقط حرف میزنیم.یک موقع هم میگوییم: آقا حالا دیگر با هم قاطی شد، بحثها رفت سیاسی شد. نه آقا، همین است. وای بر آن کس که متوجّه نشود اصلا هدف زهرای اطهر چه بوده است. چه فایده هدف را نشناسیم؟!
لذا فرمودند: اگر کسی آنچه که ما میگوییم عمل نکند و ادّعای حبّ ما را کند، دروغ گفته است. بعد حضرت این آیه شریفه را خواندند و فرمودند: مگر نخوانده اید که پروردگار عالم فرمود: «ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونی یحببکم اللّه و یغفر لکم ذنوبکم». پس این هست.
ابیبصیر هم میگوید: وقتی اوّل محرم میشد دیگر حضرت صادق القول و الفعل در حزن و اندوه بودند تا شب عاشورا که میدیدیم دیگر وضعیّت و حال آقا متغیّر میشد.
این بزرگان هم همین حالت را داشتند. گاهی از این بزرگان سؤال میکردیم آقا چطور است؟ میگفتند: شما چه میدانید چه خبر است؟ مثلاً امشب چه میدانید درب خانه امیرالمؤمنین چه میگذرد؟ امشب امیرالمؤمنین چه حالی دارد، این شب آخر چه بر امیرالمؤمنین میگذرد، چه بر این بچّههای کوچک میگذرد ...