بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: بیان رموزی از سوره قدر
ایّام شهادت حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله علیها)
جلسه سوم – 92.01.25
فاطمه(سلام الله علیها)، سرّعظمی
در جلسه گذشته، وجود مقدّس بیبی دو عالم سرّ است همانگونه که قرآن سرّ است. انسان حقیقی در مقام تقوا میرسد به این که سرّ قرآن برای او هدایتگر میشود، «هُدىً لِلنَّاسِ»[1]که همان «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[2] میشود، به خاطر همین است که قرآن حتّی حرف، حرف بیان میفرماید: «الف لام میم» که در حروف مقطّعه وقف کثیر جایز است، الف بگویی و صبر کنی، بعد لام بگوبی و صبر کنی، میم بگویی. وقتی در یکی از حروف قرآن اینقدر سرّ وجود دارد، در کلمه چقدر اسرار هست.
به سراغ سوره قدر آمدیم که اصل آن را بر قدر گذاشتند و قدر از لحاظ لغت معانی مختلفی دارد که بیان کردیم و هر کدام نکات و اسراری دارند که به فضل الهی عرض میکنیم تا برسیم به این که «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[3]است.
آنقدر خدا حبیبش را دوست دارد که او را به معراج، آنجایی که دیگر هیچ احدی وجود ندارد و ملائکه، همه متحیّرند و نمیدانند آنجا چه خبر است، آنجا که عنوان کرد «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى»[4] میبرد.این «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» از آیات مشکلهای است که جدّاً تفسیر حقیقی آن در زمان حضرت حجّت(روحی له الفدا) تا حدودی تبیین میشود.بیان شد پروردگارعالم جسم نیست که بخواهد آن بالا در آسمان هفتم باشد، پس یعنی چه؟ نمیدانیم.
آن کد همیشگی که گفتیم ما مخلوقیم و مفعول، فعل فاعلیم پس محدودیم و محدود جز کسانی که متّقی شدهاند، نمیتواند آن چه که لایتناهی بیان میکند را بفهمد، البته آن متّقین هم تا حدودی میفهمند چون آنها هم مخلوقند.
جالب این است به آن کسی که بالا رفت و به «قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى» رسید، خطاب شد: «وَ ما أَدْراکَ»[5]نه به امثال ما. گرچه به او هم هبه شد «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ»[6].
عطا با اجر تفاوت دارد. اجر مزد است، کار کرده است و مزدش را میگیرد امّا این عطیّه یعنی هبه است.یک موقع من و شما به سفری میرویم هدیه و سوغاتی برای همدیگر میآوریم و پیش خود میگوییم چون فلانی آورده است بد است من نبرم یعنی یک بده و بستان میشود امّا یک موقع کسی را دوست داری و پیش خود میگویی میخواهد بیاورد، میخواهد نیاورد، من به او علاقه و محبّت دارم و برای او میبرم، او اصلاً برای من نیاورد. در میان عوام گاهی بعضی یک استدلالهایی میکنند که مثلا چون او برای من هدیه ای نیاورده است پس من هم برای او نمیبرم، مگر آن دفعه که او فلان جا رفت چه آورد؟!
همه خوبیهای انسان فضل الهی است
ولو حبیب پروردگارعالم، میتواند برای خداوند متعال چیزی ببرد؟! نکته بسیار مهمّ این است که همان حبیب خدا هم مخلوق اوست و خدا این اعضاء و جوارح را برای او قرار داده است. لذا از جانب بنده بیان میشود «عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک یا کریم»
نکته بسیار مهمّی که قبلاً هم بیان کردهام که باید اشاره شود این است: هنر اولیاء خدا، ابرار، خصّیصین، انبیاء و حضرات معصومین(صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین) این است که تمام اعضاء و جوارح را در راه خدا خرج کردهاند چون این اعضاء و جوارح برای اوست، چه کسی اینها را خلق کرده است؟ مهمترین هنر این است که آنها نگذاشتند ولو به لحظهای این اعضاء و جوارح جای دیگر خرج شود. معصوم که وضعیتش معلوم است و بحثش جداست؛ امّا هنر اصلی دیگران و تالیتلو معصوم که خود را در حد معصوم بالا میکشkد، این است که تمام اعضاء و جوارح خود را در راه آن کسی که خلق کرده است، خرج میکنند و مابقی تفضّل خداست.
خدای سبحان دید این اولیاء و خصّیصین، همه اعضاء و جوارح را در راه خدا خرج کردند، مراقبه دائمی دارند - اولیاء و عرفا و متخلّقین به اخلاق الهی میگویند: انسان باید مراقب دائمی داشته باشد - لذا به آنها عنایت و لطف و بزرگواری میکند. این هم یک نوع عطاست، که آن علم است. فرمود: وقتی تمام وجود خود را در اختیار پروردگارعالم قرار دادی یعنی چهل شبانه روز گناه نکردی، حضرت حق حکمت را در قلب تو قرار میدهد و این حکمت بر لسان جاری میشود.
اصل،در بندگی، کنترل جوارح متعلّق به خداست!
عزیزان! میدانید یک معنای گناه نکردن چیست؟ این است که انسان بتواند این اعضاء و جوارح را کنترل کند که در راه خود خدا خرج شود، راه شیطان و ابلیس و نفس امّاره را نرود. وقتی کنترل کردی پروردگارعالم عنایت و لطف میکند و إلّا فکر نکنیم که اگر ما این را داشتیم حقّمان است، نه، حق نیست، لطف خداست.
این مطلب را یک بار بیان کردهام، گذرا بگویم: آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن ابوالعرفا فرمودند: وقتی به آیتالله العظمی سیّد عبدالاعلی سبزواری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که بعد از رحلت آیتالله العظمی خویی یک سال و اندی مرجع تقلید بودند و به رحمت الهی رفتند- مطلبی دادیم (مقامات) و بعد گرفتیم، ابداً تغییر نکرند، بعد از شش یا نه ماه، مجدّداً همان حالات را به او برگرداندیم، باز هم تغییر نکردند.وقتی از ایشان سؤال کردند و تبریک گفتند، گفت: من بندگی خدا را میخواهم، این چیزها را نمیخواهم، حالا طیالارضی، مکاشفاتی گیرم آمده است، من اینها را نمیخواهم، من بندگی خدا را میخواهم!
مردان الهی میدانند مهمتر از همه این است که اگر پروردگارعالم اینها را بگیرد یا بدهد، این گرفتنها و دادنها به اصطلاح مزد کارهای آنها نیست، بلکه لطف خداست. من اصلاً مزدی ندارم، من اعضاء و جوارحم را کنترل کردم که گناه نکند چون این اعضاء و جوارح برای من نیست، متعلّق به خود خداست پس باید در راه خود او هم خرج شود.
هنر مردان خدا!
هنر اولیاء خدا همین است عزیزم! گرچه آنها این کارها را برای مزد نمیکنند ولی خدای متعال هم وقتی میبیند آنها کنترل کردند و این بستر، بستر آمادهایی است، حکمت را در قلب آنها میریزد، لسانشان را لسان الله میکند، عین الله ناظره میشوند، گوششان، گوش خدا میشود.
امّا اگر خدا همه را بگیرد یا اصلاً ندهد، از روز نخست هم ندهد که بخواهد بگیرد، اینها اصلاً نمیگویند که چرا به ما ندادید! پس چه شد ما که عمری بندگی کردیم چطور به فلانی دادید ولی به ما ندادید؟!چرا به فلانی مرحمت کردید و به ما مرحمت نکردید؟! اینها اصلاً در این وادیها نیستند. میگویند: ما داریم بندگی خدا را میکنیم. عزیزم! اسّ و اساس همین بندگی پروردگارعالم است.
یک موقع بحث اجر و مزد است و یک موقع بحث عطاست، پروردگارعالم به بندگان خود عطا میکند نه این که ما انتظار اجر و مزد داشته باشیم. نکته خیلی مهمّی است، حتماً در ذهنتان و اوراقتان یادداشت کنید، قضیه برعکس است اگر من و شما اعضاء و جوارحمان را کنترل کردیم و در راه خود خدا خرج کردیم او نباید به ما اجر و مزد بدهد بلکه برعکس چون او عامل هدایت ما به وسیله هادیان الهی شده است ما باید به آنها اجر و مزد دهیم، او که لطف و محبّت کرده است و زمینههای کنترل اعضاء و جوارح را برای ما قرار داده است، از جمله هادیان الهی، انبیاء و معصومین و عرفای عظیمالشّأن را که فرستاده است.
پس آن چه که خدا میدهد چیست؟ عطاست، خدا دارد به همه ما محبّت میکند و عطا میکند، مزد نمیدهد، یک موقع نگویی مزد نماز خواندن من این میشود! نه، مزد نیست، اگر هم لطف و محبّت میکند این عطاست. ما باید مزد دهیم که هدایتمان میکند و زمینههای هدایت را برای ما مهیّا کرده است.
مزد رسالت، هدایت عاشقانه محبّین!
برای همین هم گفت ای حبیب من! بگو«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[7] من از شما اجر و مزدی نمیخواهم. مگر ما باید به پیغمبر مزد میدادیم؟ بله، او عامل هدایت ما شده است که بتوانیم اعضاء و جوارحمان را کنترل کنیم. بگو، این «قل» امریه است، چون من ناحیهالله تبارک و تعالی است، علما و مفسّرین میگویند «قل»هایی که در قرآن خطاب به پیامبر اکرم هستند امریه محسوب میشوند، یعنی باید بگویی.
ای پیامبر! ما به دین تو آمدیم، تو از ما اجر میخواهی!! نه، یعنی چه که به دین تو آمدیم! الآن خوب متوجّه میشویم، آن موقع متوجّه نمیشدند، چون ذهن بشر باید یک مقدار بالا برود، بگو اجر من مودّت اهل بیتم است.
بعضی نفهمیدند، گفتند چرا برای امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این حرم و بارگاه را ساختند؟ این که برای امام چیزی نیست، اگر کلّ ایران را حرم ایشان میکردیم کم بود، چون ایشان عامل هدایت ما شده است و ما را از دست طواغیت عالم و حکومت طاغوتی نجات داده است، حال میگوییم این حرم و بارگاه چیست؟! چه میگوییم! ما باید اجر بدهیم. میگوییم ما برای اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) عزاداریها میکنیم و خرج میدهیم، اینها وظیفه ماست.
گرچه هرچقدر هم ما کار و وظیفهمان را انجام دهیم آنها لطفشان زیاد است و برمیگردانند، این را بارها گفتهام آنها زیر بار منّت ما نمیروند، خدا گواه است، شما هزار تومان، ده هزار تومان، صد هزار تومان، بیشتر و کمتر برای اهلبیت (علیهم صلوات المصلّین) بده ببین چند برابرش را برمیگردانند، زیر بار منّت ما نمیروند، گرچه اصل اموال ما برای آنهاست چون ما را هدایت کردند، آنها نمیگویند به ما بدهید، امّا «العاقل یکفی به الاشاره» این مطلبی که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» همین است، ما در راه مودّت آنها باید جان دهیم، پابرهنه راه رفتیم! عزاداری کردیم! آنها لطف و محبّت میکنند، نه این که آنها مزد میدهد، محبّت و بزرگواری میکنند عوض این قدمهایی که شما امروز در دسته عزای بی بی دو عالم برداشتید -که خوشا به سعادت آنهایی که توفیق پیدا کردند و در دستهها بودند که دسته عزای بی بی باید مثل تاسوعا و عاشورا باشد- به ما لطف میکنند. ما طلبکار نیستیم ما باید بدهیهایمان را آن هم نه همه بدهیهایمان را تصفیه میکنیم.
یک مثال بزنم، عزیز دلم! روایات شریفه میگوید -که در بحث پدر و مادر هم بیان شد- پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمایند:شما اگر عمرت را به پای پدر و مادرت بگذاری، جبران یک لحظه از درد زایمان و سختی و فشاری که بر مادرت رفته است نمیشود.
عبیدبنامین مادر را به دوش گرفته بود و راه میرفت، وجود مقدّس امام باقر(صلوات اللّه و سلامه علیه) را دید، حضرت او را تشویق کردند، وقتی مادر را برد، برای نماز، پشت سر حضرت آمد، گفت: آقا! خیلی ممنون، چه طور بود؟ آیا توانستم حق او را ادا کنم؟ فرمودند: نه، اگر کل شبانهروز مادر را به دوش داشته باشی و حرکت کنی به اندازه یک شیردادن او، نمیتوانی جبران کنی.
ما هدایت شدهایم، اگر همه عمر و همه دارایی خود را هم برای اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) خرج کنیم، پیادهروی آنچنانی کنیم، بر سر و سینهمان بزنیم، هر وقت آب و نوشیدنی میخوریم، به او بگوییم که ای نوشیدنی! اشک برای اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) شو، هرچقدر هم دائم اشک بریزیم باز هم نتوانستهایم جبران کنیم، آنها ما را هدایت کردهاند، آنها هادی ما هستند، هرچه هم که ما وظیفهمان را انجام دهیم امّا آنها در قِبل آن عطاء و لطف و محبّت میکنند، چون آنها هدایت کردهاند.
اگر بدانیم هدایت یعنی چه؟ به فضل الهی اگر بتوانیم یک موقع راجع به اصل هدایت که خود هدایت چیست صحبت کنیم، خود هدایت غوغاست، اسم هدایت از بس که تکرار شده است دیگر نمیفهمیم که هدایت یعنی چه!
بهره مندی امام خمینی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) از مجالس اهل بیت(علیهم صلوات المصلّین) در عالم اخری
به یقین دارم میگویم نه این که تصوّر کنید بخواهم غلوّ کنم، آنقدر این مطلب مهم است که اینطور میگویم، آقاجانمان شاهد و ناظر است، والله العظیم، به یقین میگویم هر قدمی که من و شما امروز برداشتیم و در این دسته عزای حضرت زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) راه رفتیم و همین الآن که ما در مجلس عزای بی بی دو عالم نشستهایم امام خمینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، آن امام العارفین دارد ثواب میبرد و تند تند برای او مینویسند چون او عامل هدایت ما شد، هرچقدر هم اسم او را بیاوریم، هر روز هم بیاوریم کم است.
آیت الله خوشوقت(رضوان اللّه تعالی علیه) عاشق جوانان بود
این مردان خدا مثل آیتالله خوشوقت(رضوان اللّه تعالی علیه) که چه میدانیم که بود و چه بود؟ چقدر جوانها را هدایت کرد! یکی از بستگان ایشان میگفت: یک موقعی آقا میآمد میدیدیم خسته شدند و لباسهای آقا خیس عرق است، میگفتیم آقا اینطور شما مریض میشوید، میگفت: نه، باید حواسمان به این جوانها باشد، فردای قیامت از ما میپرسند چرا جوانها را رها کردید؟ آقا جانمان امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) میگوید: چرا جوانها را رها کردید؟ خود را وقف کرده بود. اسم همه آن اعاظم و آن بزرگان ابوالعرفا، آیتالله قاضی، آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و ... باید همیشه جاودان باشد، این وظیفه ماست، ما باید مزد بدهیم، اسمشان باید همیشه باشد چون باعث هدایت ما شدند.
خدا که نباید به پیامبر مزد بدهد برای این که حبیب من، این کارها را کرده است، نه، آن کارها وظیفه پیامبر بوده است، خدا به پیامبرش و حبیبش عطا میکند، لذا میفرماید:«إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» خدا به تو کوثر را عطا کرد، چون میداند پیامبر چه طور است و خیلی هم پیامبر خود را دوست دارد، مزد را باید مردم بدهند که پیامبر هدایتشان کرده است، «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى» خدا که مزد نمیدهد، خدا عطا میکند.
چه چیزی عطا کرد؟ مثلاً یک موقع کسی را دوست دارد و بدون دلیل و بهانه به او عطا میکند، نمیگوید او برای من یک چیزی آورد من هم برای او میبرم، نه، به او علاقه و محبّت دارد میگوید میخواهم به شما بدهم، امّا چقدر میدهد؟ آیا سند خانه خود را میدهد؟ آیا تمام اموال خود را میدهد؟ نه، همه را که نمیدهد.
کوثر، یعنی همه دارایی خدا!
با آن مطلب که راجع به قدر گفته شد و شب هم به فضل الهی ادامه بحث را میگوییم، معنای لغوی قدر و نکات علمی- عرفانی را تبیین کردیم، پروردگارعالم وقتی میگوید «إنّا أعطیناک الکوثر» هر چه داشت، هر چه اسماء و صفات داشت را داد، فقط یک چیز نداد که آن هم دادنی نیست و آن ذات خودش است چون احد است، پروردگارعالم کوثر را یعنی هر چه داشت را داد.
این عطای خدا به رسولش بلاتشبیه مثل این میماند - مثالهای ما که مخلوق و فعل فاعلیم و محدودیم در حدّ خودمان است، این نکته علمی تمثیلهای ماست که مطابقت با حقیقت ندارد امّا به ناچار تبیین میشود- که شخصی کسی را دوست دارد و بگوید تمام زندگیام را به تو میدهم، یا بگوید حتّی همسرم را هم طلاق میدهم و به شما میدهم -اگر کسی این را بشنود میگوید این چه حرفی بود که آقا زد، خیلی بیخودی حرف زد، بگذارید بگوید عیبی ندارد- ولی آن شخص که دیگر نمیتواند خودش را که به او بدهد، نهایتاً میتواند بیاید غلامی او را کند، ولی جسمش را که نمیتواند به او بدهد، این یک جسم است و آن هم یک جسم دیگر.
این تمثیل با حقیقت جور درنمیآید زیرا پروردگارعالم چیز دیگریست، خدا میگوید: من کنیزه خودم، أمه الله، را به تو میدهم، آن که قبل از این که خلقتی باشد، او بود و و من بودم، میخواهم او را به تو بدهم، «إنّا أعطیناک الکوثر» برای همین است که قدر یعنی قدر بدان که چه چیزی به تو دادم، قدر یعنی قدر تو را شناختم که آن را به تو دادم.
فاطمه(صلوات اللّه و سلامه علیها) کیست؟!
برای این که در این معانی که گفتیم خوب تأمّل کنیم این روایت شریفه را از وجود مقدّس خاتم أنبیاء، محمّد مصطفی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با هم مرور میکنیم، وجود مقدُس حضرت صادق القول و الفعل(صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْأَرْضَوَ السَّمَاء»[8] این را بسیار شنیدیم امّا تأمّل کنیم «خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ»، خود فاطمه چه معانی دارد؟ «قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْأَرْضَ» ارض به معنی همه گیتی است نه کره زمین، «وَ السَّمَاء» سماء جایگاهی است که همه گیتی در آن وجود دارد.
یک مثال بزنم شما از اینجا نگاه میکنید و میگویید کره ماه در آسمان است، وقتی به کره ماه بروید، برمیگردید و میگویید: زمین در آسمان است، در حالی که این آسمان نیست. پس چیست؟ زمانی یک مقداری راجع به آسمان و این که اینها طومارند و اتّفاقاً این مطالب در علم نجوم معلوم شده است و متوجّه شدهاند که یک حالت طوماری است، چون یک حالت پیچش دارد. عزیزم! جالب این است که این طومار به هم پیچیده، آسمان اول میشود، بعد در آسمان دوّم میرود، آسمان دوّم در آسمان سوّم و ... و پروردگارعالم اینها را باز کرده است، یک موقعی هم همه اینها را میپیچاند و یکی میشود.
هسته مرکزی اتم را مثال بزنم، در مثال مناقشه نیست، ببینید حضرت صادق القول و الفعل(صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند:«لکلّ شیء ذرة و لکلّ ذرة ذرة اخری» - همراه با علّامه محمّدتقی جعفری(رحمة اللّه علیه) خدمت آقای پروفسور حسابی بودیم، ایشان گفت: من وقتی این روایت را برای انیشتین خواندم، تعجّب کرد، گفتم: بله، ما میدانستیم، او تأمّلی کرد - «لکلّ شیء ذره» برای هر شیئی ذرّه دیگری است، اصلاً معلوم میشود که این شیء هم درون خود ذرّه دارد. اتّفاقاً امروز فهمیدهاند میتوانیم اتم را در هر چیزی کشف کنیم، «و لکلّ ذرة ذرة اخری» و برای هر ذرّهای هم ذرّه دیگری است، یعنی شکافتن اتم که آن هسته مرکزی اصل است.
ما اصطلاحاً به این آسمان است امّا این ارض است و آسمان بالاتر از این میشود، چون هر چیزی که روی اینها قرار بگیرد، ارض میشود. مثل همان حالتی که وقتی شما در کره ماه هم میروید و نگاه میکنید، میبینید: کره زمین هم در آسمان است.
«خُلِقَ نُورُ فَاطِمَةَ ع قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْأَرْضَوَ السَّمَاء» معلوم است که انسان تعجّب میکند. «فَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَلَیْسَتْ هِیَ إِنْسِیَّةً» اصلاً او انسیه نیست؟! جوابی که بیان میکنند را ببینید که علّامه حسنزاده آملی(حفظه اللّه تبارک و تعالی)، آن مرد عظیمالشّأن و الهی فرمودند: علّامه طباطبایی(اعلی الله مقامه الشّریف) میفرمودند: این جواب یک جواب دوپهلویی است که خیلی کسی متوجّه نمیشود چیست، صورت ظاهر متوجّه میشود امّا متوجّه نمیشود.
«فَقَالَ فَاطِمَةُ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ قَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ کَیْفَ هِیَ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّةٌ قَالَ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نُورِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ إِذْ کَانَتِ الْأَرْوَاحُ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ عُرِضَتْ عَلَى آدَمَ»[9]. پروردگارعالم بیبی را از نور خود آفرید و او به صورت روح بود تا این که خدا آدم را خلق کرد و فاطمه را به او نشان داد. بعضی بیان کردهاند و همین طور هم هست که از آدم برای رسیدن به مقام انسانیّت به ولایت فاطمه و فرزندانش اقرار گرفت تا بتواند انسان شود، نه نبی شود فعلاً بحث نبوّت نیست و إلّا آدم جسم خالی بود.
راجع به انسان بما هو انسان و انسان به معنی حیوانالناطق گفتیم که اصلاً انسان به معنی حیوان الناطق نیست، از یک جهت که منطقیون و فلسفیون میگویند که شاید اصلاً فقط ما هستیم که آن یک بحث جدایی است، امّا انسان بما هو انسان که قرآن «هُدىً لِلنَّاسِ» بیان میفرماید، بعد میفرماید «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»، یعنی چه، در مباحث قبل توضیح دادیم.
تعجّب کردند، «قِیلَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ أَیْنَ کَانَتْ فَاطِمَةُ»کجا بود؟ «قَالَ کَانَتْ فِی حُقَّةٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْشِ». عرش چیست؟ این هم مطلب سنگینی است که یک مقداری راجع به آن گفتیم که اولیاء چه میگویند. در محلّی از عرش بود. «قَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَمَا کَانَ طَعَامُهَا».
این کد را مدام تکرار کنید که در ذهنتان بماند ما چون مخلوقیم و مخلوق چون مفعول و فعل فاعل است محدود است، اگر با این کد جلو رفتید، خیلی از مطالب برایتان حل میشود. معلوم است این مخلوق محدود همه چیز را هم بر اساس حدّ خود سؤال میکند، چون فعلاً از بُعد جسمی نگاه میکند میگوید ما غذا میخوریم دیگر، پس یا رسول الله! آنجا طعام چه میخورد؟!
جواب پیامبر را ببینید، «قَالَ التَّسْبِیحُ وَ التَّقْدِیسُ وَ التَّهْلِیلُ وَ التَّحْمِیدُ». مگر اینها خوردنی است؟! کار که مشکلتر شد! «التَّسْبِیحُوَ التَّقْدِیسُ وَ التَّهْلِیلُ وَ التَّحْمِیدُ»، لذا کسی نمیتواند متوجّه شود، إنشاءالله بیان خواهیم کرد.
الطاف بی بی دو عالم(صلوات اللّه و سلامه علیها)
در انتها نکتهای بگویم که بشارت به شما باشد که حضرت لطف میکند، بیان شد اجر نیست، لطف است. حضرت فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) اواخر عمر شریف خود دعا میکردند ولی برای خودشان دعا نمیکردند.
وجود مقدّس امام مجتبی(صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند: یک شب نگاه میکردم، دیدم مادرم تا صبح مدام دیگران را دعا میکند، گفتم: پس خودمان چه؟
دلیل این تعبیر، نوع هدایت آنهاست که قولی و فعلی است که هدایت قولی و فعلی را در مباحث گذشته اشاره کردیم به چه معناست. در این دعای دل شب حضرت، نه این که امام حسن مجتبی(صلوات الله و سلامه علیه) نداند، یا مواقعی که مولیالموالی(صلوات الله و سلامه علیه) به امام حسن مجتبی(صلوات الله و سلامه علیه) کتابت میکند، مگر امیرالمؤمنین وجود مقدّس امام مجتبی را نمیدیدند، چرا نامه مینویسند؟ اینها برای ماست که ما بدانیم، آنها که میدانند.
فرمودند: «الْجَارَ ثُمَّ الدَّار»[10] اوّل همسایه، بعد خانه.این خانه را هم برای این میگویند که ما یک موقع نگوییم: پس خودمان چه؟! آنها که نگفتند.
نگاه کنید ببینید، اواخر عمر شریفشان چه میگویند، الهی و سیدی! اسئلک بالذین اصطفیتهم و ببکاء ولدی فی مفارقتی ، ان تغفر لعصاه شیعتی و شیعة ذریتی پروردگارا! به حق پیامبرانی که آنها را برگزیدی، و به گریه های حسن و حسین در فراق من،از تو میخواهم از گناهکاران شیعیان من و شیعیان فرزندان من در گذری[11].
معصومین دائم یاد ما هستند، هادیان الهی اینطورند،برای همین است که در روایت است ای کسانی که امروز برای خانم سیاه پوشیدید و گریه کردید و در دسته عزا پیاده رفتید، فردای قیامت خطاب میکنند: «این الفاطمیون»؟ فاطمیّون کجا هستند؟ گرچه بیان شد ما وظیفهمان را انجام میدهیم، اجر و مزد نمیخواهیم، طلبکار نیستیم، داریم بدهیهایمان را میدهیم، تازه این مقدار هیچ از بدهیهایمان است.
شما فکر میکنید آن که بیان شد «أَنْزَلْناهُ» به چه برمیگردد، آن آقاجان، عین الله الناظره، این قدمهای من و شما و این سینهزنیها را نمیبیند؟! آقا بدانید، خدا گواه است اگر این بارندگیها و این برکت و نشاط هست، با وجود این فشار اقتصادی که ملعونین آوردند، مردم باید در عید خیلی ناراحت و ... باشند امّا امسال عید، عجیب بود، مردم در یک نشاطی بودند، مسافرتهای نوروزی نسبت به سال گذشته ده الی پانزده درصد بیشتر شده بود، بله، من و شما و همه مردم در فشار اقتصادی هستیم ولی نشاط داریم، همه به خاطر این است که اهلبیت را [رها نکردهایم].
من هشتم فروردین ماه به مجلسی در سمنان دعوت شده بودم، میگفتم این ایّام کسی نیست که بخواهد در آنجا باشد مردم به دید و بازدید و مطالب مشغولند، حوصله ندارند ولی ماشاءالله شب دیدیم جمعیّت عجیبی آمدند، باورم نمیشد.
این حرمتی که مردم برای فاطمیه قائل هستند، آنها هم جبران میکنند. به شما مژده بدهم هر سال که فاطمیه اینطور باعظمت [برگزار میشود]، به خدا قسم، پیروزیم. آقاجان دارند ما را میبینند...
«السلام علیک یا فاطمه... »
[8] بحارالأنوار، ج: 43، ص: 4
[10] بحارالأنوار، ج: 43، ص: 82، باب: 4