بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: بیان رموزی از سوره قدر
در ایّام شهادت حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله علیها)
جلسه چهارم – 92.01.25
همه قرآن، مانند حروف مقطّعه، دارای اسرار است!
عرض کردیم تمام آیات قرآن کریم و مجید الهی، اعجاز و سرّ است. عرض شد ذوالجلال و الاکرام، هدایت خلق را در باب سرّ قرار داد و اسرار قرآن را درک نمیکنند إلّا المتّقین. متّقین هم همان انسانهای کامل هستند که انسان بما هو انسان میباشند؛ یعنی دور از آن بُعد حیوانیت هستند و«الانسان حیوان الناطق» محسوب نمیشوند. که در جلسات گذشته بحث آن را عرض کردیم.
عرض کردیم: همانطور که حروف مقطّعه، سرّ است، همه قرآن هم همین حال را دارد. منتها به تعبیر صاحب مجمع البیان، وجود حروف مقطّعه از این باب است که به من و شما اعلان کنند: اگر حروف مقطّعه نبود، درک این که در قرآن، اسرار الهی وجود دارد، برای بعضیها معلوم نبود. لذا وقتی میگویید:«کاف»، یعنی چه؟! عرض هم کردم که میتوانید وقف طولانی در این حروف مقطّعه داشته باشید و بعد از لحظاتی بگویید: «هاء».
در این باب مطالبی به قدر وسع ما بیان شده است که در سطح پایین آوردند، ولی باز درک اینها جدّاً جز برای متّقین که آنها انسانهای کامل هستند، میسور نیست. لذا همه قرآن مثل همین «کاف» است، همه قرآن مثل همین«هاء» است، همه قرآن مثل همین «یاء» است و همه قرآن مثل «عین» است و همه قرآن مثل«صاد» است و ... . «کهیعص» رمز است و همه قرآن همین طور است. این حروف دلالت بر این دارند که همه جملات و کلمات قرآن دارای اسرار است.
اسرار سوره قدر!
اشاره کردیم قدر، در لغت به چه معنی است. پروردگار عالم در قرآن کریم و مجید الهی، نکاتی را راجع به قدر بیان میفرماید که عرض کردیم قدر، معانٍ مختلفه دارد. یک مطلب، همان بحث «انا انزلناه فی لیلة القدر» است که گفتند: یک معنای قدر، به عنوان همان مقدّر کردن و یکی دیگر به معنای قدر کسی را دانستن است و... که در این جلسه میخواهیم عرض کنیم. اتّفاقاً آیات الهی، مؤیّد همان نکاتی است که یک یک، در باب لغت، عرض کردیم. لذا آنها را به سوره قدر برگردانیم، همان سوره قدری که خطاب رسید: «و ما ادریک»! پس اگر «و ما ادریک» است، این مطالبی که ما تبیین میکنیم چیست؟ اینها در حدّ سرّی است که فقط یک مقداری از آن را تبیین کردند. «و ما ادریک حقیقة القدر».البته پیامبر یک مقداری از آن را متوجّه شدند که به فضل الهی روایات آن را عرض میکنیم.
در سوره انعام آیه 91، ذوالجلال و الاکرام میفرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثیراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُون» و بعد در آیه 92 میفرماید: «وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُون».
در جلسات گذشته معانی لغوی قدر را عرض کردیم و گفتیم: حضرت صادق القول و الفعل در مورد «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ» میفرمایند: «اللَّیْلَةُ فَاطِمَة»[1] و عرض کردیم منظور از ضمیر «ه»در «انزلناه» (ما نازل کردیم او را)، وجود مقدّس آقاجانمان است که إنشاءالله این مطلب را به طور مفصّل در نیمه شعبان عرض خواهیم کرد.
یکی از معانی قدر، عنوان مقدّرات است، یکی دیگر همان عنوان «قدروا» است؛ یعنی آنچه که تقدیر میشود. یکی دیگر هم یعنی اندازه و مقدار، مثلاً میگوییم: قدر خود را بدان؛ یعنی اندازه، اجر، مزد خودت را بدان. بیان کردیم: قدر یعنی شأن و ... .
پروردگار عالم در اینجا میفرماید:آنها خدا را آنگونه که باید نشناختند که این یک معنی اوّلی است که از این عبارت «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» برداشت میشود. اصلاً در باب روایت داریم که هیچ احدی نمیتواند پروردگار عالم را حتّی از باب صفات هم بشناسد.
کشف سر از لسان بی بی دو عالم
وجود مقدّس حضرت عصمت الله الکبری، حجة علی حجج الله، حضرت فاطمه زهرا(صلوات اللّه و سلامه علیها) در یک نکتهای بیان میفرمایند بسیار بسیار عالی، میفرمایند: «و نحن وسیلته فی خلقه»[2]؛ ما وسیله خدا هستیم در خلقش «و نحن وسیلته فی خلقه و نحن خاصته»؛ ما مخصوص خداییم فقط. بعضی بیان کردند «خاصته» با عنوان مصطفی گرفتند؛ یعتی برگزیده. نه «خاصته» همان معنی خاص است؛ یعنی ما فقط مخصوص خداییم، همین.
«و نحن خاصته و محل قدسه» خیلی عجیب است. «و محل قدسه» ماییم که قدس ذوالجلال و الاکرام در ما ورود پیدا کرده است، قداست ذوالجلال و الاکرام در ما ورود پیدا کرده است ما مقدّسان عالم قدس او هستیم، آستان قدس ذوالجلال و الاکرام ماییم؛ چون «و محل قدسه».
الله اکبر یک تعبیری میفرمایند خیلی عجیب «و نحن حجته فی غیبه» - یک تعبیر عجیبی است - ما حجت او هستیم، حجت خدا تا اینجاش معلوم حجج الهی، امّا «فی غیبه»؛ یعنی شما که ذوالجلال و الاکرام را نمیتوانید درکش کنید، حسش کنید، او خداست ذوالجلال و الاکرامی که احد است و به هیچ عنوان تمثیلی ندارد، اصلا و ابدا مثالی برای پروردگار عالم نه در ذاتش بلکه در صفاتش نیست، اصلا و ابدا. امّا شما میخواهید بفهمید، ولی خوب یک جوری باید خدا را بفهمیم خداشناس باید بشویم امام دستور دادند خداشناس بشویم. خدا را که نمیتوانیم بشناسیم، از آن ور هم میگویند بشناسید چه کنیم پس؟! نه خدا را میشناسیم و میتوانیم بشناسیم، از آنور هم امر کردند بشناسید؟!
فرمودند ماییم، از طریق ما فقط، همین ما را بشناسید. چون او را نمیشود «و نحن حجته فی غیبه» - تعبیر را خوب دقّت بفرمایید - در غیبتی که شما نسبتِ به، یعنی چه؟! مگر خدا غیبه؟! خدا غیبه؟! پروردگار عالم که میگوییم همه جا هست؟! «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ»[3]. یک تعبیری دارد ملاصدرای عزیز میفرمایند: «هو فی ستر کلّ شئ» او همه جا هست. کجاست که پروردگار عالم نباشد؟! در پرده همه اشیاء حضرت ذوالجلال و الاکرام است. کجاست که حضرت احدیت نباشد؟!
ولی اینجا میفرمایند: در غیب است.ما حجّتیم «و نحن حجته فی غیبه» غیب از این باب که یعنی شما درکش نمیکنید، شما خدا را درک نمیکنید، چه کسی میتواند خدا را درک کند؟! از آنور هم گفتند درکش کنید، ماییم. این نکتهای که تبیین میکند حضرت که ما حجّت خدا و آن هم حجّت فی غیبه؛ یعنی هر چه بخواهید ماییم و به هیچ عنوان نمیتوانید، خداشناسیتان هم از طریق ماست.
«نحن اسماء اللّه فی ارضه» در آن روایتی دیگری که عرض کردیم فرمودند و شما هیچ جوری نمیتوانید خدا را بشناسید، میتوانید پروردگار عالم را بشناسید؟! خیر. «نحن حجته فی غیبه» خیلی عجیب است. خدا غیب است! خدا که همه جا هست، ظاهر است! غیب، از این باب است که شما درک نمیکنید. عرض هم کردم باز هم به آن کد، مراجعه کنیم. ما مخلوقیم و مفعولیم، فعلِ فاعل و محدودیم. پس نمیتوانیم. باید خدا را بشناسیم، دستور دادند، خداشناسی همین است.
شناخت قدر خدا!
حالا این روایت شریفه را ببینید. اینجا هم «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»؛ یعنی نه خودِ خدا را، خدا را که نه، یعنی قدر آنگونهای که حق قدر خدا -حجّت - را باید بشناسند، نشناختند. چون اتّفاقاً ادامهاش دارد میگوید – آقا توجّه! توجّه! – میفرمایند: «إِذْ قالُوا» چرا؟ چون آنها اینجوری گفتند، چرا حق خدا را نشناختند؟ یعنی خود خدا را؟ خیر، «و ما قَدَرُ اللّه حق قدره» یعنیاهل بیت «نحن حجته فی غیبه». قدر؛ اندازه حقیقی که باید ایشان شناخته شوند. خدا را که کسی نمیتواند. چیست؟
چون ادامه میفرمایند: «إِذْ قالُوا» چه گفتند؟ آن موقع که گفتند: «ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ» گفتند: مگر میشود خدا بر بشر چیزی بفرستد؟! کتاب بفرستد؟! «ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ» پس همین قسمت از آیه قدر را «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» به خوبی تشریح میکند.چرا ذوالجلال و الاکرام فرمود: آنها آنگونه که باید قدر خدا را بشناسند، نشناختند؟ چون گفتند که «ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ» قدر خدا با خود خدا دو چیز است: قدر خدا همان بشری است که کتاب الله براو نازل شد ؛ همان حجّت.
خداوند خطاب فرمود: یهود! نه اسرائیل!
«مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ» معمولاً این یهود همه جا ردّ پایش پیدا میشود، این إنقلت یهود است، یک بار مفصّل از انبیاء گفتم، نبی بسیار مظلوم موسیبنعمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصلوة و السلّام) است، جدّاً گاهی که انسان حالات آن نبیّ مکرّم را میبیند اشک در چشمانش حلقه میزند، خیلی نبی مظلومی است، از مظلومیّتش همین که الآن یهود ملعون خودش را به ایشان متّصل میکند لذا قرآن وقتی میخواهد اینها را معرفی کند نمیگوید اینها کلیمی هستند میگوید اینها یهودی هستند، «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى»[4]، نمیفرماید «لا تتخذوا کلیمیا و مسیحیا» نکته خیلی قشنگی است.
برای همین من عرض کردم اشتباه کردیم، چون این بیشرمها آمدند کشور را به نام اسرائیل گذاشتند، خودشان را متّصل میکنند به حضرت اسرائیل، انبیاء و این هم مظلومیّت انبیاء بزرگوار است، نگفتند کشور یهود گفتند کشور اسرائیل، قرآن به صراحت میفرماید «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى». ما باید از همان اوّل رژیم صهیونیستی میگفتیم. لذا گفتم در تکبیر به جای مرگ بر اسرائیل، بگوییم: مرگ بر صهیونیسم جهانی تا ان شاءالله آرام آرام جا بیفتد.
لذا این یهودیها خیلی دوست دارند به آنها کلیمی بگویند امّا خوب در ذهن ما الحمدلله جا افتاد که بگوییم یهودی، هیچ موقع هم نگویید کلیمی، چون عرض کردهام کلیمی حقیقی ما هستیم، مسیحی حقیقی ما هستیم، حضرت موسیبنعمران فرمود بعد از من آن نبیّ مکرّم، عیسی، میآید و پذیرفتند، بعد هم حضرت عیسی بیان فرمود: بعد از من میآید کسی که «اسمه احمد» اسم آسمانی پیامبر را بیان کرد چون میدانید دیگر «وَ فِی السَّمَاءِ أَحْمَدُ»[5] در آسمان حضرت به احمد(صلوات اللّه و سلامه علیه) مشهور هستند و ملائکه به این اسم صدا میزنند، پس ما هم باید مثل قرآن بگوییم یهودی و نصارا. یک مواقعی باید تیز بودن و کیّس و زیرک بودن را از قرآن یاد بگیریم، «الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ»[6] مؤمن باید زیرک باشد، ببیند قرآن چه گفته مثل آن عمل کند.
موسی کلیم مظلوم است، لذا میفرماید بگو «مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسى» مگر شما حضرت موسی را ادّعا نمیکنید؟! امّا جالب است کتابی که خدا برای موسی آورد و بلافاصله هم بیان میکند «نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ» که یکی از اسماء قرآن هم نور است، «مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ»، قرآن هم «هدی للناس» است، در تمام آن بحث اوّلیّه و مقدّماتی که عرض کردیم گفتیم همه این کتابها باید این حالت را داشته باشند، «تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثیراً» امّا شما آن آیات را در اوراق قرار دادید بعضی از آنها را آشکار کردید و بعضی را هم پنهان کردید یعنی تورات تحریف شد، «تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثیراً» و خیلیهایش را مخفی کردید، «وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ» و امروز همین قرآن، آن چیزی است که شما و پدرانتان نمیدانستید، به شما آموختهاند، یعنی بعضی کثیری از آن را پنهان کردند و گذاشتند کنارو امروز برای شما آمده است.
قدر، علم میدهد!
چه کسی «عُلِّمْتُمْ»؟ همان قدر، «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» قدر ندانستید، خدا را که نه، همان روایتی که الآن خواندم،«قُلِ اللَّهُ» بگو این خداست که این قدر را قرار داده است، «ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» بگو این از خداست، بگو این قدر از خداست، ببینید چه تعبیری دارم میگویم، اگر الآن با این تعابیر نگوییم دیر میشود، «ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» آنها را بگذار با این مطالب خودشان بازی کنند.
بازی با ظواهر، حجاب اسرار!
یک نکته بگویم و به قول ما طلبهها یک حاشیه بزنم، تو پرانتز بگویم، معلوم میشود عزیزم! آنهایی که حقایق را درک نکنند به ظواهر مشغول شود دارد بازی میکند و گرفتار بازیچه است، «ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ»، «وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ»[7] این قرآن کتابی است که ما فرستادیم پربرکت.
این «مُبارَکٌ» را ببینید حالا یک روایت دیگر بخوانم که خیلی زیباست، «دَخَلَتِ امْرَأَةٌ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع» یعنی وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) «فَقَالَتْ أَصْلَحَکَ اللَّهُ إِنِّی امْرَأَةٌ مُتَبَتِّلَةٌ» من یک زنی هستم، متبتل یعنی بریده از همه، دوست ندارم ازدواج کنم از همه بدم میآید، حضرت فرمودند: «فَقَالَ وَ مَا التَّبَتُّلُ عِنْدَکِ» چه چیز باعث شده که تو اینطور بشوی؟ از چه چیزی بریدی؟ این بریدن چیه؟ از چه چیزی بریدی که میگویی من بریدم و بریدم؟ «قَالَتْ لَا أَتَزَوَّجُ» دوست ندارم، از ازدواج اصلا بدم آمده است. حضرت فرمودند: «قَالَ وَ لِمَ قَالَتْ أَلْتَمِسُ بِذَلِکَ الْفَضْلَ». من احساس میکنم به واسطهی این مطلب پروردگار عالم یک فضلی به من میکند، مرحمتی میکند.
هر کس قادر به گناه باشد و انجام ندهد هنرمند است
وقتی انسان از افراد بریده بشود، بعضی اینطور هستند دیگر، فکر میکنند به زهد این است که از جامعه بریده بشوند، نه عزیزم اوّلاً زهد فردی است، بعداً باید در جامعه باشی، اگر در جامعه بودی، نعوذبالله، نستجیربالله جلویت یک وسایل گناه بود، بعد گناه نکردی، برنده هستی، در جامعه میآیی چهرههای آن چنانی درست میکنند، آنها را اصلاً نگاه نکردی، حالت به هم خورد ، تنفّر از گناه در وجودت بود؛ برنده هستی، وإلّا تنهایی در کوه برو، آنجا کسی نیست، آنجا دیگر میخواهم ادّعای چه بکنم؟ میخواهم بگویم من زاهد هستم؟ خب یعنی چه؟ در تنهایی چه زهدی؟ کسی نیست، وسیلهی گناه فراهم نیست که من بخواهم بگویم زاهدم و نمیدانم با تقوا هستم ... اینترنت و ماهواره و چه و چه بود و گناهی نکردی، اگر وسایل گناه فراهم بود وگناه نکردی، آن موقع هنرمندی.
محضر مبارکتان عرض کردم، کسی از حضرت شیخناالاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) سؤال کرد: آقاجان! میشود کسی به مقام شما برسد؟
مگر ایشان به کجا رسید؟ به اخ السّدید حضرت حجّت، آقاجانمان، کسی که خلّص انبیاء و اولیاء است. کسی که عرض کردیم کسی که، بزرگانی که مثل معصومین، مثل ابیعبدلله(علیه الصّلوة و السّلام) مثل امام صادق فرمودند: «لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ»[8] اگر درکش میکردم، خادمش میشدم. وقتی اجداد طاهرش این چنین میگویند، ببینید شیخناالاعظم کیست، به کجا رسید که عقد اخوّت خوانده است، خیلی عجیب است، وحضرت در توقیع شریف میفرمایند: اخ السّدید.
آقاجان میشود کسی مثل شما باشد؟ حضرت فرمودند: چون در زمان ما اصلاً این وسائل گناه نبود، این مطالب نبود، در زمان ما شب، بلند میشدی و میدیدی که همهی خانهها نیمهی شب روشن است و تلاوت قرآن و آیات الهی را میخوانند، یا اصلاً زن بیرون نمیآمد که مفسدهای ایجاد بشود، گناه بشود، زن بیرون نمیآمد، وسایلی نبود، ماهواره و سیدی و اینترنت و چه و چه نبود، وسایل گناه نبود، عرفا هم زیاد بودند، اگر الان کسی بتواند خودش را کنترل کند با این وسایل گناه نکند، مثل من میشود، برتر هم میشود. خیلی عجیب است!
آنوقت اگر دارد دیگر، شرطش همان اگر است، شرطش همان اگر است، اگر بتواند، اگر مقابله بکند با این همه ابزار گناه، ابزار گناه، وسایل همه فراهم و او گناه نکند، مثل این میماند کسی نعوذبالله، نستجیربالله یک مطلبی برایش باشد، بتواند اختلاس بکند و بتواند یک پولی را بردارد و بتواند چه بکند، این دزدی است دیگر، امّا خدا را ناظر ببیند، هیچ کس هم به تعبیری در ادارهای است، در جایی است، در مکانی است، وزارت خانه ای، شرکتی، چیزی، اگر پول ها را هم بردارد و جابجا کند هیچ احدی نمیفهمد، هیچ احدی، آهان، اگر اینجا توانست خودش را کنترل کند، مرد است. برای این اگرها، این اگرها، این اگرها مهم است، بله، حضرت فرمودند: اگر بتوانید تو این دوره مثل من که هیچی برتر هم میشوید، منتها این اگر ها، ...، اگر بشود چه میشود؟!
بله، این شخص فکر کرد که ازدواج نکند بالاتر است، خوب دقّت بفرمایید. «فَقَالَ انْصَرِفِی» از این کارت دست بردار، این چه حرفی است که میزنید؟ «فَلَوْ کَانَ ذَلِکِ فَضْلًا» اگر فکر میکنی که این برای تو فضل است «لَکَانَتْ فَاطِمَةُ ع أَحَقَّ بِهِ مِنْکِ إِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ یَسْبِقُهَا إِلَى الْفَضْلِ .. فرمودند:اگر بنا بود این ازدواج نکردن فضل باشد، بیبی دوعالم، خودمانی میگویم، بیبی دوعالم از تو فضلش بیشتر بود «أَحَقَّ بِهِ مِنْکِ» چون برای او هیچ احدی سبقه نسبت به آن فضل برای او ندارد، او مبارکه است.
قال اباعبدلله(علیه الصلوة و السّلام)، باز حضرت صادق القول والفعل امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه): «لِفَاطِمَةَ تِسْعَةُ أَسْمَاءٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[9] نه تا اسم نزد خدا «عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» است، یکی همان«فَاطِمَةُ» است «وَ الصِّدِّیقَةُ»، سوم «وَ الْمُبَارَکَةُ»، چهارم «وَ الطَّاهِرَةُ»، پنجم«وَ الزَّکِیَّةُ»، ششم «وَ الرَّضِیَّةُ»، هفتم «وَ الْمَرْضِیَّةُ»، هشتم «وَ الْمُحَدَّثَةُ»، نهم «وَ الزَّهْرَاءُ». اتّفاقاً اینجا یک حاشیه کوچک عرض کنم، «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً»[10]. پس یکیش هم مبارکه هست، «لِفَاطِمَةَ تِسْعَةُ أَسْمَاءٍ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- فَاطِمَةُ وَ الصِّدِّیقَةُ وَ الْمُبَارَکَةُ وَ الطَّاهِرَةُ وَ الزَّکِیَّةُ وَ الرَّضِیَّةُ وَ الْمَرْضِیَّةُ وَ الْمُحَدَّثَةُ وَ الزَّهْرَاءُ» میفرماید نه تا اسم قرار دادیم.
حضرت میفرماید چه داری میگویی؟ میگویی من بریدم، متبتله هستم، از مردم بریدم، وقتی میگویم چرا بریدی؟ میگویی: «لَا أَتَزَوَّجُ»، وقتی هم میگویم: «لِمَ»؟ میگویی «أَلْتَمِسُ بِذَلِکَ الْفَضْلَ» اگر بناست فضل باشد برای مبارکه عالم است.
اهل بیت همان قرآنند!
پروردگار هم اینجا همین نکته را عنوان کرده است، «وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ»، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»، «مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ» کسانی که ایمان به آخرت دارند، ایمان به همین کتاب مبارک دارند.
و حالا راجع به مصحف یک بار گفتم، مصحف فاطمیه، که بعضیها ماندند یعنی چه؟ که اگر آقا یک چیزهایی را درک نکردیم، خوب دقّت بفرمایید دو سه مرتبه عرض کردم، باز هم عرض میکنم، آقا اگر قرهی یک چیزهایی را درک نکرد، بشنود و ولش کند و برود. تأمّل هم نکنیم، ولی تکذیب هم نکنیم، حضرت فرمودند: شما به ما خدا نگویید، هر چه بگویید کم است. به همین خاطر است یک عده از عرفا و اولیاء عظیمالشّأن چیزی نگفتند و سکوت کردند، چون دیدند اگر چیزی بگویند، یک عدّه میشوند مانند علیاللّهیها، قاطی میکنند، یک عدّه هم که اصلاً باورشان نمیشود و همه چیز را تکذیب میکنند، یک عدّه هم یک چیزی میفهمند و میگویند شنیدیم ولش کن، امّا بگذار بشنویم حدّاقل، این خیلی عجیب است که خود حضرات میفرمایند ما قرآنیم.
مگر امیرالمؤمنین نفرمود «نحن ترجمان القرآن»؟ امیرالمؤمنین مگر نفرمود من قرآن ناطقم، این برگها را بزنید، خب یک عدّه تعجّب کردند - همیشه این دعا را بکنیم، یک مواقعی از اولیاء خدا اصرار میکردند، میگفتند: عاقبت به خیر شویم، یواش یواش انسان متوجّه میشود یعنی چه؟- شما فکر میکنید خوارج به ظاهر انسانهای بدی بودند؟ به خدا قسم بعضی از آنها در رکاب امیرالمؤمنین، زخمی شده بودند، جانانه میجنگیدند و جلو میرفتند ، امّا تا امیرالمؤمنین فرمود: قرآن های بر نی را بزنید، اینها مرکّباند، قرآن منم، بعضی به تعبیری سیستم ذهنشان هنگ کرد، امیرالمؤمنین چه میگوید؟!
تمام پازل وجودیشان به هم ریخت، ما تا اینجا آمدیم که تو با قرآنی، نه تا آنجا که تو برتر از قرآنی، چه ادّعایی! عجبا! ما نمیدانستیم تو چنین آدمی هستی، نمیدانستیم، حالا تو میگویی من قرآنم، اینها دوات و مرکّب است، بزنید؛ یعنی بعضیها از روی حقّ و حقیقت به روی امیرالمؤمنین شمشیر کشیدند، یعنی تصوّر میکردند واقعاً در جبهه حقّند، این که خدا عاقبت انسان را ختم به خیر کند، یعنی باورشان نشد، میدانید بعضیها بین این که جدّی جدّی حق امیرالمؤمنین است، که پیامبر فرمود: «علیّ مع الحق و الحقّ مع علی»، اتّفاقاً میگویند یکی از مواردش همینجاست و این را اهل جماعت خیلی در کتابهایشان دارند، بروید بگردید کتابهایشان را، «علیّ مع الحق و الحقّ مع علی»، اصلاً یکیش را به خاطر همینجا گفت.
ابوالعرفا آیتاللهالعظمی ادیب میفرمود: آیتالله سلطانآبادی یک مواقعی که با ما بود، میفرمود: پبامبر به خوارج فرمود: «الحقّ مع علی و علی مع الحق» که بدانید حق با علی است و علی هم با حق است و بعضی رفتند، یکدفعه فردای قیامت انگشت به دهان میمانند که چه خبر است؟! خدا عاقبتمان را ختم به خبر کند، بله بعضیها مرتد میشوند،چه داری میگویی آقا؟ وقتی این حرف را میزنیم بعضیها مرتد میشوند ، ولی دیگر آخرالزّّْمان است، باید گفت، إنشاءالله که به زودی زود آقاجانمان برسد.
بی بی دو عالم مبارک است! کلمة الله است!
بله مبارک اوست، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» عرض کردم مفسّرین میگویند، اگر حضرت نفرموده بودند: لیله، فاطمه است، من از شما سؤال میکنم: در عالم چه کسی جرئت داشت که بگوید این سوره متعلّق به بیبی دو عالم است؟ کسی جرئت نداشت. هر کس این حرف را میزد با مشت در دهانش میکوبیدند که چه داری میگویی.
یک جاهایی مستقیم گفتند، یک جاهایی طور دیگری با رمز گفتند. مستقیمش را گفته لیله، فاطمه است. خیلی مستقیم حضرت بیان فرمودند. این هم رمزی است که داریم بیان میکنیم.
نمیدانیم کیست! من نگفتم، چیزی هم نمیفهمم، من نوار هستم که میگویم امّا گفتند: این «کلمه اللّه»، نه خود الله، اشتباه نشود، «کلمه اللّه»، دیده بودید امام هم بالای سرش گذاشته بود «کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا»[11]. «هی» ضمیر مؤنّث است دیگر، کلمه، یعنی چه کلمه؟ «کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا»، بالاترین، اصلاً دیگر از او ... . کلمه الله حضرت زهراست. «الکلمة هی فاطمه»، «کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا».
عزیزان!این که عرض کردم بعضی مواقع لطف پروردگار عالم به بعضی از شعراست؛ یعنی خودشان هم نمیدانند، به ایشان لطف میشود، الهامات است. اتفاقاً امروز راجع به بحث عفت الله که بیان میکردیم، روایت خواندم که خدا گاهی به انسانهای عادی هم حتّی الهاماتی دارد، «الهمه اللّه» مثلاً اینطوری بیان میکند، یا «الهمها اللّه» حتّی برای زن، که عرض کردیم قضیهای در زمان حضرت داوود اتفاق افتاد، حالا قضیه را نمیگوییم چون بحث چیز دیگری بود و الان اینجا نمیتوانیم آن را بیان کنیم ولی خدا به آن زن در آن روایت میفرماید «الهمها اللّه»، خدا به او الهام کرد.
پروردگار عالم گاهی به شعرا الهامتی دارد. بیجهت نیست که شاعر میگوید: «عالم صدف است و فاطمه گوهر او»، فکر میکنید این را خودش گفته است؟ خدا گواه است خودش نگفته، فکر میکند خودش گفته امّا خودش نگفته. «گیتی عرض است و این گوهر جوهر او» یعنی فاطمه. خودش گفته؟! عرض چیست؟ جوهر چیست؟ صدف چیست؟ گوهر چیست؟ الهامات الهی است، پروردگار عالم عنایت میکند.
عرفای بالله محرم اسرار الهیند
امام تفسیر سوره حمد را شروع کرد، نگذاشتند تمام شود. همان امام العارفین، امامی که عرض کردم فقط او را سیاسی نبینیم. اگر بدانیم امام که بود، اصلاً عارف بالله بود که سیّاس کیّاس بود، تمام سیاسیّون عالم، باید زانوی تلمّذ عند العارف بالله بزنند، سیّاس کیّاس میشود.
ببینید یک موقع کسی زهد و تقوی دارد امّا در مقام عرفان بالا نیست. بله، زاهد است، خوب است و متخلّق است. اخلاق با عرفان متفاوت است. خیلی از علمای بزرگوار متخلّق هستند ما تصوّر میکنیم عارف هستند، نه. عارف بالله به عدد انگشتان یک دست گیر نمیآید.
یکی از آن عارف باللهها که سیّاس کیّاس بود، به موقع هم ورود پیدا کرد، آیت الله خوشوقت بود که من در آن پیامم هم عرض کردم که با قاطعیت هم میگویم از ناحیه حجّت(روحی له الفد)، مورد تایید بود. مخفی هم بود و این اواخر هم خوب وارد میشد، میدانست کی و چطور وارد شود.
و وقتی هم که غریق رحمت الهی شد، خیلیها خوشحال شدند. نه خیلی از آنوریها، خیلی از اینوریها خوشحال شدند که ایشان رفت. گفت: تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. خیلی برای بعضیها خوب شد که ایشان رفت، به خصوص اگر بنا بود برای ریاستجمهوری جلو بیایند، الان بودند ...، خیلی برای بعضیها خوب شد که ایشان رفت، خوشحال هستند که رفت. این را میدانم، چیزی را که ندانم روی منبر نمیگویم ولی میدانم که خیلیها خوشحال هستند. نمیگویم که و چه امّا میدانم، این را دارم به یقین عرض میکنم که خیلی خوشحال هستند که ایشان رفت. شاید در تشییع جنازه و ختمش هم شرکت کردند امّا خوشحال هستند که رفت، چون سیّاس کیّاس الهی، عارف بالله، چهرهها را میشناخت. یک موقعهایی به تعبیر خیلی عوامالنّاسی عوامالنّاسی - عذر میخواهم - در کاسهشان میگذاشت.میرفتند امّا جوابشان را نمیداد، میشناخت. عارف بالله این است. امام هم میخواست سوره حمد را ...، نگذاشتند.
جهّال؛ مانع کشف اسرارند
خیلی چیزها هست. این زهرای اطهر کیست؟ هیچ کسی نمیداند. «و ادرئک» حالا تازه این هایی هم که ما عرض میکنیم و با آن نکاتی که در مطالب لغویه عرض کردیم، تطبیق میدهیم، حالا یکی یکی ببرید، شب اوّل که سخت بود و دیشب یک مقدار، حالا باز امشب یک مقدار سهل و روانتر شد، اینها را اگر تطبیق بدهی که بعضی از اینها را طبق لغت آوردیم، حالا داریم تطبیق میدهیم، اینها تازه شمّه ای از آن چیزی است که بعضی از اولیاء اهی یک مقدار پردهها رفته، فهمیدند، لطف و عنایت خود زهرا اطهر(صلوات اللّه و سلامه علیها)، آنها یک چیزهایی فهمیدند، بعد هم گفتند که بماند حالا نواری مثل من هم میگوید.
چه بود که به علّامه حسنزاده إنقلت آوردند این مطالبی که گفتید چیست؟! بله، بعضی نمیفهمند.میدانید که بعضی حتّی ایشان را مرتد و ... میخواندند. نفهمیدند چه گفت، حق هم دارند، نفهمیدند، حق هم دارند. گفتند: یعنی چه امّالخلقه، امّالخلقه، در حالی که روایت داریم مادر خلقت است. خدا مگر مادری پدری است، این حرفها چیست که شما میزنید ام الخلقه؟!
آقا وقتی انسان نفهمید، محدودیم دیگر، مخلوق و محدود، باید رهایشان کند برود، بگوید: حالا اینها چیزی میگویند اگر هست که هست، نیست که نیست. به ما چه، ولش کن. سریع هم رد بشویم، برویم. اصرار به این نکنیم که اصلاً در عالم نیست.
وما ادریک؟!
یک جا بیان میشود، تورات موسی چیست؟ «نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ». «هدی للناس» چیست؟ «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[12]، متّقین حقیقی، متّقینی که میفرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»[13]. فرمود: «ان اکرمکم عند اللّه علمائکم»؟ نفرمود، بگردید اگر یک آیه چنین چیزی پیدا کردید. فرمود: «ان اکرمکم عند اللّه امرائکم»؟ نفرمود. فرمود «ان اکرمکم عند اللّه امنائکم»؟ نفرمود. فرمود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» منتها وقتی کسی اتقی شد، عالم هم هست، امیر هم هست، امیر قلوب است، امین هم که هست، چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. این است؛ غوغاست؛ غوغا، محشر، محشر، محشر! بعضی چه میدانند چه خبر است، چه عوالمی است؟! ...
ما در عالم مادّه خودمان هی داریم غوطهور میشویم و میرویم و میخوریم و میخوابیم و یک چیزی هم میگوییم، «بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه رب العالمین ...» یک چیزی هم میخوانیم، سریع هم رکوع و سجده، به ظاهر نماز شبی هم میخوانیم، نمیدانیم چه خبر است، همه اینها ظواهر است عزیزم!حتّی نماز شبش هم ظواهر است، اینها باطن نیست. باطن یک چیز دیگر است.
آقا این که دیگر هست، این را که دیگر کسی نمیتواند منکر شود، خود مولیالموالی فرمود: هر آیه از قرآن هفت پوسته ظاهری دارد، هفتاد بطن دارد. این روایت است، مفسّرین هم آوردهاند.هفتاد بطن! ما در پوسته ظاهری اوّلی هستیم، دوم و سومش را هم نمیدانیم چیست، کو تا هفتم؟! بعد تازه میخواهیم برسیم به بطن اوّل، بطن ثانی، بطن ثالث، بطن رابع و...، برو تا بطن سبعین. چه کسی میداند؟!
اگر خوارج میفهمیدند وقتی امیرالمؤمنین وقتی گفت من قرآن ناطق هستم، هیچ موقع منکر نمیشدند، میفهمیدند که آن مرکب است، این که ظاهراست.. من هرچه در این قرآن نگاه میکنم، واقعاً هم همینطور است، بسم الله، این ظاهر اوّل است، ظاهر دومش چیست؟ یک م قدار غور کنمببینم ظاهر دومش چیست؟! ظاهر دوم ندارد که! ظاهر سوم، ظاهر چهارم، ظاهر پنجم ...، بعد بطن اوّل، بطن ثانی، ...، خب کجاست؟! ما نمیفهمیم.
بازخواست ما از نعمت ولایت و امامت و علمای ربّانی
اگر میفهمیدم یعنی خود حجّت، خود امامت، خود نعمت اصلی که پروردگار عالم از همین نعمت سؤال میکند.آقا پروردگار عالم فردای قیامت از من و شما از نعمت ولایت و امامت سؤال میکند. خدا گواه است. بارها عرض کردیم، گفتیم خدا کریمتر از این حرفهاست که بخواهد از نخود و گوشت و فلان سؤال کند.
این بطن اوّل و بطن ثانی و بطن ثالث و برو تا سبعین بطنا، از اینها، ما که نمیدانیم. از حجّتت سؤال میکند، از هادی سؤال میکند.
عجیب است در روایت داریم فردای قیامت از عالم، عالم به معنای حقیقی که بوده و نتوانستی از او استفاده کنی، در همین شهر تهران آیتالله خوشوقت بوده، استفاده نکردی، بازخواستت میکنند. میگویند: ما به تو نعمت دادیم. آن عالم عارف بالله، آن که سینهاش پر از مطالب و مسائل است، ما برایتان قرار دادیم، سراغش نرفتید، از او نپرسیدید و یک شمّههایی را هم از او شنیدید، نرفتید و دنبال نکردید، پروردگار عالم از او سؤال میکند. میگوید او حجّت میشود، عالم حجّت میشود.
نعمت این است وإلّا مثلاً خدا از نخود و لوبیا و اینها سؤال میکند که چقدر نخود خوردی، چقدر برنج خوردی و ...؟! خدای کریم میآید این حرفها را بزند؟ خدا اینها را فرموده اصلاً «خلقت الأشیاء لأجلک»[14] اصلاً همه چیز را برای تو قرار دادم امّا «و خلقتک لأجلی» وإلّا همه چیز برای تو است.مثلاً خدا میآید بگوید که ماشین داشتی ..؟!
بله، حلال بودنش را فقط سؤال میکند، در حلالش حسابکشی است. حرامش که عقاب است «فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ»[15]، فقط خدا حلال و حرام را سؤال میکند وإلّا نمیآید بگوید مثلا تو چرا دیشب فلان غذا را خوردی، دیروز ظهر این غذا را خوردی. میپرسد حلال بود یا حرام بود؟ رزق حلال به دست آوردی یا نستجیربالله نعوذبالله حرام؟ اگر حرام باشد، نان و پنیرش را هم از تو مؤاخذه میکند، نان خالیاش را هم مؤاخذه میکند که چرا حرام؟! عقابت میکند. نان خالی حرام خوردی، عقابت میکنم امّا حلال، اسم نمیخواهم ببرم، هر که هر غذایی که مثلاً بهترین غذاست، دیگر از او سؤال نمیکند بگوید مثلاً این را خوردی یا آن را خوردی؟!
پروردگار عالم در روایت داریم از نعمت سؤال میکند، نعمت، هدایت است، هادی، از حجّت سؤال میکند، از امام سؤال میکند، از ولایت سؤال میکند، از عالم ربّانی بین مردم سؤال میکند که با اینها چه کردید وإلّا آنهای دیگر را نه.
اگر خوارج میفهمیدند که امیرالمؤمنینی که دارد میگوید قرآن هفتاد بطن دارد، هفت ظاهر، نگاه میکند این یک ظاهر که بیشتر ندارد، میفهمیدند یعنی باید کجا بروند، «العاقل یکفی به الاشاره» امّا معلوم است عاقل نبودند دیگر، کجا عقل هست؟! دیدی، سلام ما را هم برسان. عقل کجاست؟! عاقل کجاست؟! کو عاقل؟! میفهمیدند.
شمّه ای از معنای "شهر"
مقداری را عرض کردیم، بگذریم، من میخواستم تازه این قدر را بگویم که نمیتوانم تمامش کنم بعد برسم به «شهر»، در «شهر» غوغایی است.
یکی از معانی شهر را در کتاب لغت ببینید، به معنی عالِم است. «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ»[16] حالا خیر یعنی چه، خودش معانی دارد، «خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، از هزار عالم.
عالم یعنی چه؟ توضیح میدهد عالم یعنی چه، کدام عالم، از هزار ماه امّا از هزار عالم، کدام عالم؟ یک نکتهاش را عرض کنم، عالم همان است که فرمودند فقط عالمی که عالم هست، امیرالمؤمنین است.
عرض کردم دیگر محاجّه ای که بین حضرت خضر نبی، معلم الأنبیاء و موسی کلیم(علی نبیّنا و آله و علیهما الصّلوة و السّلام)، این دو بزرگوار شد، بعد گفت: «هذا فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ»[17] که قرآن اشاره میکند، گفت حالا بیا بگویم علت این سه کاری را که کردم، برایت بگویم که چه بود. «فِراقُ بَیْنی وَ بَیْنِکَ» که گفتند، بعد که تمام شد بعداً یک قطره، یک قطره کوچک گنجشک آورد، موسی هی به حضرت خضر التماس میکرد من را رها نکن، یک قطره کوچک گنجشک آب آورد و در دستش انداخت. - خود گنجشک چقدر است که یک قطره بیاورد! - حضرت خضر فرمودند: میدانی چه هست؟ بإذن الله موسی متوجّه شد، گفت: بله، گنجشک میخواهد بگوید علم اوّلین و آخرین در مقابل علم وصی پیغمبر آخرالزّمان، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، امیرالمؤمنین، علیبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) مثل یک قطره است در مقابل دریا روایت است. یک قطره در مقابل دریا عالم حقیقی این است. عالم حقیقی خود امیرالمؤمنین است.
حالا «خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» حالا هزار تا عالم پیدا کن، یک عالم بیشتر نیست، آقا چه خبر است! کیست این بیبی دو عالم؟! چه میدانیم هر چه میروی جلو متحیّری.
راجع به امیرالمؤمنین میگوییم که «ها علی بشر کیف بشر» امیرالمؤمنین است.
تازه عرض کردیم، روایتش را هم خواندیم امیرالمؤمنین را برای بیبی دو عالم خلق کردند. خود پیامبر فرمود اگر امیرالمؤمنین را خلق نمیکردند، طبعاً بیبی دو عالم هیچ کسی را که بتواند کفوش باشد، نداشت. پیامبر فرمودند: «لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ فَاطِمَةَ لِعَلِیٍّ- مَا کَانَ لَهَا عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ کُفْوٌ آدَمُ فَمَنْ دُونَهُ»[18]. فرمود برای مریم مقدّس(علیها الصّلوة و السّلام) ، کفوی نبود، امّا ملک آمد یعنی در زمان حضرت مریم کفوی برای حضرت نبود، امّا پیامبر میفرماید اگر خدا متعال امیرالمؤمنین را برای فاطمه خلق نمیکرد، بدانید برای او هیچ کفوی در عالم نبود. تازه امیرالمؤمنینی که «ها علی بشر کیف بشر»، امیرالمؤمنینی که فرمود «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[19]، امیرالمؤمنینی که فرمود: من طرق آسمانها را بهتر از زمین برایتان تشریح میکنم، امیرالمؤمنینی که اینطور است و عالم هست و همه میشوند شاگرد او. علم خضر نبی که معلمالأنبیاء بوده است در مقابل علم امیرالمؤمنین یک قطره است. او برای بیبی دو عالم هست.
«لیله القدر خیر من الف شهر و شهر بمعنا العالم»، چه خبر است، چه خبر است، نمیدانیم، فقط گیجیم، نمیدانیم، غوغا است، سرّ است، خودش سرّ است، اسمش سرّ است، سنّش سرّ است، خلقتش سرّ است، حالتش سرّ است، شهادتش سرّ است، قبرش سرّ است، وجودش سرّ است، سرّ است، سرّ است، سرّ است، سرّ است، نمیدانیم.
«السلام علیک یا فاطمه».
بگذریم، فقط به ما یاد دادند توسّل کنیم، حالا که فهمیدیم که نمیفهمیم وقتی به پیامبر «و ما ادراک» میگوید، چرا تعارف کنیم؟ حالا که فهمیدیم که نمیفهمیم چیست، انسان بهتر میتواند توسّل کند. درست است به تعبیری گیج میشویم امّا این گیج شدن یک خوبیّتی هم دارد و این که میدانیم حالا که آمدیم دست به دامنشان دیگر مؤدب میآییم.
میدانید برای همین است که گفتند هر که اسم دخترش را فاطمه گذاشت، باید احترام عجیبی بگذارد. اصلاً اسمی که در خانه به نام فاطمه آمد، دیگر غوغاست. اوّلاً آن خانه برکت میآورد، بعد هم باید دیگر احترامات عجیبی بگذارند، در تربیت هم باید خیلی دقّت کرد که آن دختر به انحراف کشیده نشود، چون این اسم خیلی مطالب دارد.
حالا وقتی توسّل هم میخواهی باید با احترام، با احترام.
«السلام علیک یا فاطمه»....
تا من گفتم «السلام علیک» احساس کردم بعضیها به دو زانو نشستند، همین است، با احترام میخواهیم با خانمی که اینگونه خدا اجازه داده اسمش را بیاوریم، همین که با آن عظمت اجازه داد اسمش را بیاوریم، خیلی برای ما عجیب است، «السلام علیک یا فاطمه یا بنت محمد یا قره عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا» اجازه دادهاند مولای ما باشد، سیّدهی ما باشد، «یا سیدتنا و مولاتنا» اگر همین جملات را بفهمیم چه خبر است خدا شاهد است اگر متوجّه بشویم این لطف خداست که قبض روح نمیشویم و گرنه قبض روح میشویم، غوغا است، غوغا است، «یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا» کسی را نداریم، شفیعهی عالم است ، خودش هم آن لحظات آخر دعا کرد، گفت خدا شیعیان من را، شیعیان ذریه من را بیامرز. دعای آخرش این بود، برای ما طلب غفران میکرد، فارسی این روایت را برایتان خواندم دیگر، شفاعت باید بکند، شفیعهی محشر اوست «و استشفعنا و توسلنا بک الی اللّه و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیهة عند اللّه اشفعی لنا عند اللّه».....
[1] تفسیر فرات الکوفی، ص : 581
[2] کشف الغمة فی معرفة الأئمة 479، ج: 1، ص: 484
[5] بحارالأنوار، ج: 15، ص: 307، باب: 3
[6] بحارالأنوار، ج: 64، ص: 307، باب: 14
[8] بحارالأنوار، ج: 51، ص: 148، باب: 6
[9] کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج: 1، ص: 463
[14] الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة (کلیات حدیث قدسى)، ص: 701
[15] نهج البلاغه، خطبه 82
[18] وسائل الشیعه، ج: 20، ص: 74، باب: 27
[19] بحارالأنوار، ج: 33، ص: 366، باب: 23