بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع: بیان رموزی از سوره قدر
در ایّام شهادت حضرت فاطمة الزهرا(سلام الله علیها)
جلسه پنجم – 92.01.26
راه دست یابی به ظواهر و بواطن قرآن
عرض کردیم آنچه که پروردگار عالم در قرآن کریم و مجید الهی خود بیان کردهاند، سرّ است. نکات سرّی او در هر حرفی وجود دارد و علّت تبیین حروف مقطّعه، اعلان همین مطلب است که کلّ قرآن (نه بعضی از آیاتش)، سرّ است و این نکته، نکته بسیار مهمّی است.
فرمودهاند: قرآن 7 ظاهر و 70 بطن دارد. لذا در اینجا یک سؤال پیش میآید؛ ظاهر اوّلیّه آن که معلوم است، همان آیهای است که میخوانیم، مثلاً «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ»، امّا ظاهر دوم، سوم و ... آن کجاست؟ نمیدانیم.آن «سبعین بطناً»، کجاست؟! اصلاً انسان چقدر میتواند به این قرآن کریم و مجید الهی پی ببرد؟
عرض کردیم قرآن «هدی للناس»، یعنی هدایتگر انسانهاست، منتها اگر انسان، انسان شد. حال، چه کسی انسان میشود؟ عرض کردیم آن کسی که جدّاً متّقی است. لذا فرمود: «ان اکرمکم عند الله اتقاکم»، «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین».
البته این درجه تقوا هم طبعاً تفاوت دارد، فلذا هر انسانی نسبت به تقوایش به بطون قرآن دستیابی پیدا میکند. لذا آن که تقوایش بیشتر بود، ورود او به بطن قرآن، بإذن الله تبارک و تعالی بیشتر است.
نسبت میان تقوا، دست یابی به بطون قرآن و قرآن ناطق بودن!
یک نکتهای بگویم که خیلی زیباست، این را حتماً به ذهنتان بسپارید:اولیاء الهی، خصّیصین و عرفای عظیمالشّأن فرمودهاند: هر چه درجات تقوا بالا برود، انسان به عصمت نزدیکتر میشود. لذا تالیتلو معصوم، آن کسی است که درجات تقوای او بیش از دیگران است.
پس با این فرمول، معلوم است اسّ و اساس متّقین عالم، خود حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هستند. عرض کردیم: وقتی میگوییم: امام المتّقین، یعنی کسی که خود، پیشوای متّقین است. لذا طبعاً در تقوا هم نسبت به دیگران اعلی درجه است و بدین ترتیب، معلوم میشود که شاخصههای عصمت هم در تقواست.
میخواهم یک تعبیری بیان کنم که بسیار مهم و عجیب است. البته شاید برای امثال ما اصلاً قابل درک نباشد امّا حیف است که ندانیم. ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند:قرآن ناطق، امیرالمؤمنین است، معصومین هم به اکمل ناطقیّت هستند و هر که به بطون قرآن، به اندازه وسع تقواییاش پی ببرد، او هم به همان اندازه، قرآن ناطق است.
مثل شیخنا الأعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) یا مثل شیخ صدوق(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که به دعای آقاجانمان به دنیا آمدند و امثال این بزرگان که خود، قرآن ناطق هستند. درست است آن قرآن ناطق اکملیّه، ساحت قدس معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) است که به همه بطون دسترسی دارد امّا این بزرگان هم تالیتلو معصوم هستند و به اندازه وسع تقواییشان، به بطون دسترسی دارند و به همان اندازه هم قرآن ناطق هستند.
اگر بخواهیم مَثَل آن را عرض کنیم، مثل ستارگان و کرات است که نورشان بستگی به میزان قرب آنها به شمس دارد. وقتی ماه در شب چهارده خوش میدرخشد و آنگونه بدر افشانی میکند، طبعاً آن تلألؤ نورش به واسطه قربی است که به شمس دارد. اینجا هم هرچه قرب به بطن بیشتر شد، ناطقیّت هم بیشتر است.
مبارزه با امیرالمؤمنین(علیه السلام)، قربة الی الله و برای دفاع از قرآن!!!
وقتی انسان قرآن را نگاه میکند، ظاهرش همین آیاتی است که میبوییم، میبوسیم، روی چشم میگذاریم و آنها را تلاوت میکنیم تا ثواب جمع کنیم. گاهی هم آیات را یک ترجمه تحتاللّفظی میکنیم و یا آنها را با مطالبی که بعضاً از حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) میگیریم - که باید هم همینطور باشد، چون انسان باید متّصل به نور باشد - تفسیر میکنیم؛ امّا همه اینها نوشتههاست.
عرض کردیم آن قرآنی هم که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) که خود قرآن ناطق هستند، فرمودند: آن را بزنید، همین نوشتهها بود.
بیان کردیم بعضی از خوارج که با امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) مبارزه کردند، بالجدّ تصوّر میکردند که دارند به حقّ از قرآن دفاع میکنند. لذا میگفتند: این مرد چه میگوید؟! ما تا به حال کنارش میجنگیدیم؛ چون تصوّر میکردیم او مدافع قرآن است امّا امروز فهمیدیم که او مدافع قرآن نیست و خودش را برتر از قرآن میداند. لذا تمام معادلاتشان به هم ریخت.
پس اینطور نیست که ما فکر کنیم همه آنها از روز نخست، معاند با امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) بودند. خیلی از آنها که شمشیر به دست گرفتند، قربة الی الله و برای دفاع از قرآن جنگیدند - این خیلی مهم است - آنها مطلب را نفهمیدند، گفتند: او چه میگوید؟! میگوید: من از قرآن برترم! اگر به او اجازه بدهید نستجیربالله دو روز دیگر میگوید: از رسول برترم و دو روز بعد هم میگوید: از خدا برترم! مانند فرعون که ادّعا کرد: «انا ربّکم الاعلی».
لذا بیان کردیم بعضی هم از آن طرف نفهمیدند مولا کیست. این مخلوقِ محدود، وقتی یک مقداری از درجات را متوجّه شد و یک پردههایی برایش کنار رفت، به تعبیر عامیانه قاطی کرد و تمام اوضاعش به هم ریخت و گفت:امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) خداست!!! لذا چون نفهمیدند، غلو کردند و جزء غالین یعنی علی اللّهی شدند.
پس یک عدّه نفهمیدند و طوری بود که گفتند:قربة الی الله برای خدا و دفاع از قرآن در مقابل او شمشیر میزنیم و یک عدّه هم نفهمیدند و او را خدا پنداشتند! آنها هر چه میدیدند، میگفتند: اعجاز است، چون بشر محدود به این دنیاست و بسیاری از مسائل را نمیتواند درک کند.
مبارکه، از اسماء بی بی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام)
حالا سؤال این جاست که این بطون قرآن چیست؟ نمیفهمیم ...!
ما در جلسات گذشته در مورد سوره قدر، رسیدیم به این که قدر در لغت معانٍ مختلفه دارد و یکیک معانی را از خود اهل لغت برایتان بیان کردیم که دیگر نمیخواهیم تکرار کنیم. بعد به بررسی آیه 91 سوره انعام پرداختیم که میفرمود: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیْء». گفتیم: منظور از «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» چیست؟ مگر کسی قدر خدا را میداند؟!توضیحات آن را بیان کردیم، به خصوص که بعد از آن اعلام میفرماید: «إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسىنُوراً وَ هُدىً لِلنَّاس».
در ادامه این آیه میفرماید: «تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثیرا». اتّفاقاً همین که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: بزنید، اینها کاغذ است، خود قرآن هم به یک تعبیری دارد بیان میفرماید: شما در ورقههایی نوشتید که بعضی از آنها را گفتید و اکثرش را هم مخفی کردید.
«ً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ» حالا آمدیم به شما آن چیزهایی را یاد بدهیم که نه شما آن را میدانید و نه پدرانتان میدانستند؛ چون نگذاشتند و تحریف شده بود.
«قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُون» بگو: همه چیز متعلّق به خداست. حالا اینها هم دارند بازی میکنند که عیبی ندارد، رهایشان کن - که این را هم توضیح دادیم -
سپس در آیه بعد فرمود: «وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَک» که اشاره کردیم در سوره قدر هم بیان شده: «انا انزلناه فی لیلة القدر» و به تعبیر حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) لیله یعنی فاطمه. بعد هم روایتی را خواندیم که بیبی دو عالم نه اسم دارند و یکی از آنها هم مبارکه است.
عرض کردم باید در اینها تأمّل کنیم و ببینیم پروردگار عالم چطور بیان میفرماید. البته درک این مطالب سخت است و گاهی ما از درک آن عاجزیم و میگوییم: مگر میشود؟! این چه حرفهایی است که میگویید؟! امّا بله، میشود. پس این بطون یعنی چه، آیا باید همه بطون را فراموش کنیم، به ظاهر بچسبیم و بگوییم: این حرفها را نزنید؛ اینها شرک است؛ اینها کفر است، هر که اینها را بیان کند، مرتد میشود و ... . همانطور که به امام که تفسیر سوره حمد را میگفتند، چنین حرفهایی زدند و امام هم ادامه ندادند.
به اعتقاد بعضی مراجع، نماز در کلّ سرزمین کربلا، کوفه و مسجد سهله، تمام است
یا مثلاً پروردگار عالم در سوره دخان بیان میفرماید: «بسم اللّه الرحمن الرحیم، حم». عرض کردم در حروف مقطعه وقف کثیره جایز است، لذا میگوییم: «حاء» [وقف طولانی] «میم». اگر شما مثلاً پشت سر هم بگویید «الم»، تصوّر میکنید این یک آیه است، گرچه مینویسند که یک آیه هم هست امّا آیه نیست. این را به شما عرض میکنم وجود مقدّس آقاجان که بیایند، خیلی تغییر و تحوّلات در قرآن ایجاد میشود. البته اشتباه نشود، اصل قرآن همین است و تغییر و تحوّلات در جابجایی آیات و اینگونه مسائل رخ میدهد.
یا وقتی شما بلافاصله پشت سر هم بگویید: «کهیعص»، تصوّر میشود یک آیه است امّا اینطور نیست. خدا میخواهد بگوید: کاف. حالا بگویید کاف یعنی چه؟ کاف، حرف است، این حرف چه میخواهد بگوید؟ بله، یکی از معانی آن را کربلا گفتهاند امّا فقط مختصر به همان است؟ خیر، این فقط یکی از آن هفتاد بطن است. ای بسا کاف، کوفه یعنی عنوان حکومت مولا باشد.
لذا در مورد کربلا هم من قبلاً به دوستان و طلبههای حوزه عرض کردم، امّا الان به صراحت میگویم که من اعتقاد دارم در تمام سرزمین کربلا، نماز تمام است. همانطور که در کوفه و مسجد سهله هم اینطور است و بعضی از بزرگواران و مراجع مثل آیتالله سیستانی و آیتالله حکیم هم این را اعلان کردند. آقایان میگویند: فقط قبه، ولی اگر اینطور باشد که فقط زیر آن گنبد برویم که نمیشود، لذا منظور از قبه، کلّ آنجاست. حرم حضرت ابالفضل و تمام آنجا که صحنه کربلا اتّفاق افتاده، زیر قبه محسوب میشود.
آیتالله مولوی قندهاری هم این مطلب را فرموده بودند و من هم گفتم. امّا خیلی از مطالب هست که ما تا میشنویم، جبهه میگیریم و میگوییم: مگر میشود؟! در صورتی که وقتی نمیدانیم، باید حداقل جبهه نگیریم و بگوییم: خوب شاید هم چنین چیزی باشد.
خود امام میفرمودند: من یک موقعی مسجد جامع بازار رفتم، دیدم آیتالله شاه آبادی دارند یک چیزهایی را بین عموم بیان میکنند که تعجّب کردم. بعد از سخنرانی، رفتم به آقا گفتم: آقا! شما چطوری بعضی از این مطالب را در عموم بیان میکنید؟! فرمود: حالا بگذار کمی از این کفریات ما را هم مردم بشنوند! این از زبان خود امام بیان شده که آقای حاج شیخ نصرالله شاه آبادی هم آن را بیان کردند.
اسراری از حروف مقطّعه «حم»
پس عزیزان! نسبت به مسائلی که نمیدانیم، نباید زود جبهه بگیریم. چه میدانیم، شاید منظور از حاء در «حم»، حجّ باشد. حاء در خود حجّ هم حقّ خواهی است و جیم آن جهاد است که جهاد با نفس بزرگترین است. پس در حج باید حاجی شویم تا حق را ببینیم و جهاد با نفس کنیم که به حقّ برسیم.
بعضی میگویند: میم هم در «حم»، محمّد است. محمّد کیست؟ هم خاتم انبیاء(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است و هم خاتم اوصیاء(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است (همان نام حضرت که گفتند در دوران غیبت نگویید). یا به تعبیر دیگر هم محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است و هم در مهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است.
لذا یک معنی را هم این گفتهاند که حقّ در موعود است؛ یعنی موعود که برسد، حقّ جلوه میکند. حقّ بما هو حقّ چه موقع عالم را میگیرد؟ موقعی که موعود؛ یعنی مهدی موعود برسد، «جاء الحق و زهق الباطل انّ الباطل کان زهوقا».
پس «حم»، یعنی حقّ در محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است، نه تنها حقّ، بلکه «و الکتاب المبین» هم همینطور است، یعنی آن کتابی که در موعود - که اسمش را شما مهدی میگویید و اسم حقیقیاش محمّد است - آشکار میشود.
منظور از لیله، مبارکه و منذر، کیست؟
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرین»، منظور از «إنّا»، همان «إنّا»یی است که در بحث سوره قدر گفتیم معانی آن چگونه است و مرحوم استرآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در شرح کافی و ابن فارس و دیگران چه بیان میکنند که یک مقداری مجبور شدیم ادبیاتی صحبت کنیم.
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ» که عرض کردیم یعنی وجود آقا نازل شده است در او، که «لیله» است و لیله، فاطمه است. آن فاطمهای که مبارکه است که «إِنَّا کُنَّا مُنْذِرین».
خیلی عجیب است دیشب آن روایت شریفه را خواندیم که برای بی بی دو عالم، نه اسم بیان کردند و یکی از آن اسماء، مبارکه است. نکته دیگری هم عرض کنم که خیلی عالی است. اینجا میفرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرین». «إِنَّا» را به عنوان «نحن»تبیین کردیم و برای «منذر» و «انذار» هم چند معنا در باب لغت بیان کردند که یکی از آنها این است که انذار به معنی ترساندن است و یکی دیگر به معنای دور کردن از چیزی است. یک معنی دیگر انذار این است: «الکفایة للحدّ» کفایت برای یک چیزی که حدّ و اندازه گرفتند. البته معانی دیگری هم دارد که فعلاً آنها را کنار میگذاریم تا به بحثمان برسیم.
«حم وَ الْکِتابِ الْمُبینِ» حاء، میم، این کتاب آشکاری است که میآید، «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» و ما او را در آن لیله مبارکه قرار دادیم - که بیان کردیم یکی از اسماء بیبی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) که حضرت صادق القول والفعل(علیه الصّلوة و السّلام) بیان کردند - «إِنَّا کُنَّا مُنْذِرین» که شما اتّفاقاً به وسیله او، از آن چیزی که برای شما بد باشد، دور میشوید.
حالا به این روایت توجّه کنید: «عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ:قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنِّی سَمَّیْتُ ابْنَتِی فَاطِمَةَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَطَمَهَا وَ فَطَمَ مَنْ أَحَبَّهَا مِنَ النَّار»
«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرین» پس اوّلاً که منظور از مبارکه، حضرت است که شما را دور میکند.در این روایت هم میفرماید: خدا، او و محبّینش را از آتش جهنّم دور میکند که این هم مژده است.
الله اکبر! پروردگار عالم در قرآن راجع به «قدر» مطالب عجیبی دارد که حالا این یک آیه را خواندیم. مطلب دیگر که پروردگار عالم بیان میفرمایند و ما میخواهیم با توجّه به این قدرهایی که معنا کردیم، بیان کنیم، در سوره حجر، آیه 21 است.
اوّلا در آیات قبلی آن میفرماید: «وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرینَ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیم إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ» خدای متعال در آسمانها، بروج قرار داد و آن را مزیّن کرد و آن را از شیاطین حفظ میکند و اگر کوچکترین چیزی بخواهد ورود پیدا کند، او را به واسطه آن شهابسنگها از بین میبرد.
«وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجاً» یک تعبیری را سال گذشته در روایتی خواندیم که در ذیل آیه «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاة» میفرمایند: این آیه مربوط به حضرات معصومین و بیبی دو عالم است. حالا به این آیه توجه بفرمایید. عرض کردم که اگر الآن بیان نکنیم، دیگر چه وقتی بیان کنیم؟! وقت دارد میگذرد و باید این مطالب بیان شود.
پس پروردگار عالم دارد میفرماید: کسانی که بخواهند به این نزدیک بشوند، به وسیله این شهاب سنگها از بین میروند و نمیتوانند به اینها دستدرازی کنند. در ادامه هم میفرماید: «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقینَ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ».
این «بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» یعنی چه؟ گفتیم: یکی از معانی قدر، اندازه است و اینجا هم همان معنای اندازه را میدهد، لذا «بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» یعنی به اندازه معلوم. امّا یک معنای دیگر هم که از کتب لغت خواندیم، این بود که وقتی میگوییم: قدر همدیگر را بدانیم، منظور از قدر یعنی قیمتی بودن. پس «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» یعنی خدای متعال نازل کرد بر او، آن چیزی را که عندالله تبارک و تعالی، قیمتی معلوم است.
«وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ» و نزد خدا، هر چیزی در خزائنش موجود است. «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» و ما نازل نکردیم جز بر او. این ضمیر در نُنَزِّلُهُ به چه برمیگردد؟ مثل «إنّا أنزلناه» که بیان کردیم ضمیر «ه»به چه برمیگردد. «إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» به معنی به اندازه معلوم نیست، یعنی به آن قیمتی که برای ما معلوم است. حالا آن قیمتی کیست؟ اشاره کردیم «إنّا أنزلناه» نازل کردیم او را، یعنی چه کسی را؟ «هو المهدی» که سرّ مستودع هم همین را بیان میکند.
این که علّامه امینی هم بیان فرمودند: بیبی دو عالم، ما بین در و دیوار صدا زد: مهدی من کجایی؟ از این جهت است که میداند او میآید.
اجداد بزرگواری در آرزوی درک و خدمت نوهشان!
آقا چه کسی است؟ برای چه آقا را بیان میکند؟ عرض کردیم که إنشاءالله در نیمه شعبان مفصّل بیان میکنیم امّا آقا، آن کسی است که از دو امام همام، حضرت أبیعبدالله الحسین و حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیهما) داریم که گفتند: «لو أدرکته لخدّمته». البته بیان این روایت از این دو امام، قطعی است، ولی به تعبیر بزرگان، چون این دو بزرگوار گفتند، در واقع همه دیگر حضرات معصومین هم گفتند که اگر درکش میکردم، خادمش میشدم.
این در حالی است که معمولاً کسی خادم نوه و بچّهاش نمیشود و همیشه نوه و بچه هستند که خادم اجداد و بزرگانشان میشوند؛ چون باید این حرمتها حفظ شود. مثل مادر که گفتیم: اینقدر مادر حرمت دارد که گفتند: نگویید فلانی مثل مادرم است که در باب فقه هم داریم و در درس خارج فقه هم عرض کردیم: اگر کسی بگوید:«ظهرک ظهر امّی»، چه حکمی دارد و ... . لذا نباید انسان به فرزند و نوهاش بگوید:این مامان کوچولوی من است و ...؛ چون مادر حرمت دارد. کما این که مثلاً میگویند:روایت داریم اگر اسم بچه را فاطمه گذاشتی، نباید به او سیلی بزنی، چون حرمت دارد. تازه اگر فکر کردی این شبیه مادرت است، به او احترام بگذار امّا حرفهای چرند مثل مامان کوچولو و ... نزن.
امّا در این روایت میبینیم که دو جدّ بزرگوار حضرت در رابطه با ایشان میفرمایند: «لو أدرکته لخدّمته»! راجع به آقا یک چیز عجیبی است که با همه فرق میکند. لذا عزیزان! من گفتهام، باز هم میگویم که بودن ما در این دوره حادثه نیست. ما در عالم ذر بودیم و آنقدر از صلبی به صلبی منتقل شدیم تا حالا که دوران امامت و به تعبیری حکومتش است، به دنیا بیاییم. میدانید یعنی چه؟ ما باید این مطلب را خیلی قدر بدانیم.
کدام شیعیان، فردای قیامت، همراه و در درجه خود معصومین هستند؟!
عرض کردم یک روایتی از بابالحوائج، موسی بن جعفر(صلوات اللّه و سلامه علیه) است که راجع به کسانی که آن دوران را درک میکنند و صبر میکنند، فرمودند: «طوبی لهم، طوبی لهم، طوبی لهم، و اللّه هم معنا و فی درجتنا یوم القیامة». جالب است خود حضرات به ما میگویند: قسم نخورید، امّا این مسئله، کار را به جایی میرساند که خود معصوم قسم میخورند و میفرمایند: به خدا قسم، اینها با ما و در درجه ما در روز قیامتند. یعنی درست در همان درجه معصومین!ما نمیتوانیم این را درک کنیم و باز هم اگر کسی جز معصوم این را گفته بود، در دهانش میزدند و میگفتند: شاید حالا با معصومین همسایه شویم، مانند آن که پیامبر راجع به شیعیان امیرالمؤمنین فرمود: «و هم جیرانی فی الجنّه» امّا تو چه داری میگویی؟! میگویی: در درجه آنها؟! آنها کجا و ما کجا؟! بله، همینطور است ولی این هم حقیقتی است که خود حضرت میفرماید: در روز قیامت آنها با ما هستند و درست در همان درجهای هستند که ما هستیم.
حرف، حرف سنگینی است، حالا یک چیزی میشنویم ولی واقعاً نمیتوان تأمّل کرد. امامان و معصومین در عصمت کامله هستند، شما چه میگویید؟! لذا آنها که خوب متوجّه میشوند این معنا چیست، قاطی کردند. آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی، استاد عظیمالشّأنمان میفرمود: پدرم آیتالله آسید محمود مرعشی نجفی میفرمود:هر موقع به این نوع روایات میرسم، فقط سجده میکنم که خدا اینطور دارد به ما لطف میکند، همین. لذا اینها که میفهمند، خودشان میگویند ما نمیفهمیم یعنی چی، بعد گیج میشوند و فقط سجده میکنند.
این خیلی عجیب است که معصوم میفرمایند: این افراد در روز قیامت با ما و در درجه ما هستند. در مثال مناقشه نیست، مثلاً یک کسی بگوید: فلانی در درجه فلان مرجع است، یا مثلاً فلان مرجع در درجه امام المسلمین، رهبر عظیمالشّأن ماست. هیچ کس درجهاش بالاتر از ولی فقیه نیست. لذا در تشخیص اعلم، دیگر تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. این مطلب را بنده اعتقادی عرض میکنم و إلّا خودتان میدانید که من نه عضو حزب و گروهی هستم و نه با فلان شخص و ... هستم، ما الشیخ فی الکنج هستیم که همین جا درس و بحثهایمان را داریم و اعتقادمان را عرض میکنیم.
لذا این، خیلی عجیب است که موسیبنجعفر، باب الحوائج میفرمایند:شیعیان ما در آن زمان، در درجه ما هستند. وقتی انبیاء میخواهند نبی شوند، باید به ولایت این معصومین اقرار کنند. حسب روایات شریفه اگر تقوا و همه این مطالب را داشتند امّا به ولایت امیر المؤمنین و اولاد معصومینشان اقرار نمیکردند، خدا مقام نبوت را به آن ها مرحمت نمیکرد. لذا این را بدانید که فقط اقرار به پنج تن ملاک نیست تا انبیاء، نبی بشوند، بلکه اقرار به ولایت یک یک حضرات معصومین، ملاک است که این را به صراحت علامه طباطبایی تبین فرمودند. حالا آنوقت ما بخواهیم اندازه آنها را داشتبه باشیم! خیلی عجیب است، غوغاست! انسان واقعاً میماند چه خبر است.
آیا فقط می توان به ظواهر آیات اکتفا کرد؟!
لذا عرض کردم ما اگر بخواهیم فقط به ظواهر آیات نگاه کنیم، متوجّه مطالب آن نمیشویم. مثلاً الآن یک آیه را اشاره میکنم، شما خودتان بروید ببینید ظاهر آیه چیست. من مخصوصاً بعضی از مطالب را فققط اشاره میکنم که آن روح تحقیق به خصوص در جوانها بیشتر شود. به قول آیتالله العظمی گلپایگانی که یک موقعی سر درس میفرمود: مثل این که مستشکلی نیست، بگذارید من خودم مستشکل باشم. لذا بد نیست ما هم گاهی خودمان اشکال ایجاد کنیم و جوابش را هم بدهیم. اینطوری بهتر است تا بخواهیم آنها اشکال ایجاد کنند و بعد ببینیم جواب چیست.
حالا این مطلبی که میخواهم عرض کنم، چیست؟ ببینید در آنجایی که میفرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی»، ظاهر آیه در مورد چیست؟ وهابیها میگویند: شما باید صورت ظاهر آیه را نگاه کنید، در مطالب قبلی این عبارت، کجا به غدیر خم و بحث ولایت و ... اشاره شده است؟!
امّا ما چند مطلب در جواب آنها داریم که یکی شأن نزول است.حالا بروید ببینید مگر قبلش چه میگوید که آنها ایراد گرفتهاند؟ حالا من جوابش را هم نمیگویم و به تعبیری فقط شبهه میاندازم. مگر آنها شبهه ایجاد نمیکنند، بگذارید یک بار هم خودمان، خودمان را به شبهه بیاندازیم.
لذا شاید یک عدّه بگویند: آقا! این چه حرفهایی است میزنید؟!مگر شما مرتد هستید؟! باید به آنها گفت: بله، درست است، ما مرتدیم! چون چیزی نمیفهمیم و حرفهایم باید جمع بشود. البته بنده که واقعاً چیزی نفهمیدم و فرمایشات آن اعاظم را محضر مبارکتان عرض میکنم امّا آیا نستجیربالله آن اعاظم که تأییدیه از آقاجانمان گرفتهاند، آنها که بدن مقدّسشان را زیر پای امیرالمؤمنین، علم مطلق پروردگار عالم بردند و ... ؛ مرتد و کافرند؟!!
یادتان نرود، عرض کردم بعد از این که حضرت خضر به حضرت موسی گفت: «هذا فراق بینی و بینک»، گنجشک، کف دست موسی، قطرهای انداخت و حضرت خضر گفت:چیست؟ او به اذن الله فهمید و گفت: میخواهد بگوید تمام علم اوّلین تا آخرین، در مقابل علم وصیّ پیغمبر آخر الزمان، مثل یک قطره در مقابل دریا میماند.
لذا امیرالمؤمنین که اینقدر علم دارند، به بعضیها هم آن قدر علم دادند که در آخر هم گفتند: تو را پیش خودم میبرم. لذا ما ملک نقال داریم که این ولیّ خدا را زیر پای امیرالمؤمنین بردند.
پس چنین اعاظمی این حرفها را زدند. امّا این هم درست است که امثال من نمیفهمند. امّا ما چرا باید بیان کنیم؟ برای این که اگر بیان نشود، دیر میشود. حدّاقل وصفالعیش باشد تا نصفالعیش بشود. چون خود عیش حقیقی که نیست.امّا حدّاقل قضیه یک چیزی به گوشمان خورده باشد.
لذا عزیز دلم! بدانیم یک عوالم دیگری هم هست، بدانیم که قرآن فقط ظاهر نیست، پس آن «سبعین بطنا» کجاست؟! اصلاً برای چه گفتند: «سبعین بطنا»؟! ما باید اینها را بدانیم.
نازکردن محبّین اهل بیت برای خدا!
بگذریم، وقت تمام شد امّا من نتوانستم، خیلی از مطالب را عنوان کنم. راجع به قدر هم خیلی از مطالب بود که وقت نشد بیان کنیم. شب اوّل فقط فهرستوار بعضی از معانی را گفتم که تازه دو سه مورد از معانی هم بیان نشد که میتوانید به کتاب لغت مراجعه کنید و خودتان تحقیق کنید.
ما تازه میخواستیم به شهر برسیم که شهر هم معانی مختلفی دارد که گفتیم: یکی از معانی آن در لغت، عالِم است. لذا «خیر من الف الشهر»، نه برتر از هزار ماه، بلکه برتر از هزار عالم که عرض کردم عالِم فقط یکی است و آن هم امیرالمؤمنین است.
«لیلة القدر» یعنی فاطمه که قدر مقدّر او شناخته شده نیست، آن که خود قدر است، یعنی خودش عامل اندازهگیری است. البته آیه دیگری هم در قرآن است که حالا فردا شب بیان میکنم و در آنجا میبینیم که اصلاً خودش عامل اندازهگیری است.
در روایت داریم که وقتی وارد میشود، پروردگار عالم خطاب میکند: برو، میگوید: نه، میخواهم بدانم اندازه و قدر من چقدر است؟ خطاب میرسد: همه محبّین و آنهایی که تو را دوست داشتند، با خود ببر. باز دارد که محبّین هم میخواهند قدر خودشان را بدانند. بحث محبّین هم عجیب است که این روایت را سالهای گذشته خواندم. آنها میگویند: خدایا! حالا ما میخواهیم بدانیم قدر ما چیست.
خدا آقا معلّم دامغانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. یک شبی محضر مبارکشان بودم، ایشان فرمودند: آقا روحالله! ما قدر خودمان را نمیدانیم که هستیم.
گفتم: آقا! موجب عجب و غرور نشود؟!
فرمودند: نه، این حبّ چیست که ما اینگونه محبّ اهلبیت هستیم. اگر ما قدرمان را بدانیم، این حبّ و عشقمان به اهلبیت بیشتر میشود.
ایشان فرمودند: ما باید قدر این حبّ را بدانیم که سبب میشود فردای قیامت، برای رفتن در بهشت، ما برای خدا ناز کنیم!حالا بیبی دو عالم ناز کند، یک بحث جدا دارد امّا ما محبّین میگوییم: خدایا!حالا ما قدرمان چقدر است؟ میگویند: شما هم هر که را میخواهید، ببرید.
در روایت است که آنقدر طمع زیاد میشود که یک نفر جلو میآید و میگوید: من به تو یک لیوان آب دادم، من در آنجا اینطوری تو را کمک کردم و ..، حالا دست من را بگیر.چه کسانی میگویند؟ آنهایی که اصلاً حبّ اهلبیت را نداشتند، آنهایی که اصلاً مسلمان نبودند و امکان دارد یک جایی کمکی به تو کردند و حالا در آنجا میگویند:بیا دست من را بگیر.
انسان کامل؛ مسجود ملائکه!
آقا به خدا قسم غوغاست! محشر است، محشر! چه خبر است؟! حالا آیا من باید فقط دور خودم بپیچم، بخورم، بخوابم و فکر میکنم انسانم؟! اصلاً انسان، یک چیز دیگری است، «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»، احسن باب افعل التفضیل است و دیگر برتر از این نیست. انسان میتواند اوج بگیرد و برسد به آنجایی که ملک بر او سجده کند، «اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم».
عرض کردم که علّامه آسیّد محمّدحسین حسینی طهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میگفتند: یک بار در دل شب که خصّیصین و اهل لیل با هم بودند، دیدم که آقا (آیت الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)) مدام در نماز با دست اشاره میکنند. با خود گفتم: در نماز باید طمأنینه و آرامش داشت، چرا آقا مدام دست خود را تکان میدهند؟! بعد از جلسه پرسیدم:آقا این چه بود؟ فرمود: هیچ. گفتم: نه آقا بفرمایید، اگر نگویید من چیزهایی را که میدانم آشکار میکنم. آقا فرمودند: تا زندهام نگویید، من تا اللهاکبر گفتم، دیدم ملائکه جلوی من آمدند و گفتند: اللهاکبر، منتها رو به من نماز میخواندند.رکوع رفتم، دیدم اینها رو به من رکوع کردند. بلند شدم، سجده کردم، دیدم رو به من سجده کردند. دیگر برای رکعت دوم که بلند شدم، ترسیدم یک موقع حواسم از اصل نماز و مطالب پرت میشود، اشاره کردم بروید. (علّامه میفرمودند: من فهمیدم و دیدم که خود آسیّد هاشم حدّاد هم این حال را داشتند).
«و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لآدم فسجدوا». این آدم، حضرت آدم است؟ نه، انسان کامل است. انسان بشویم، همینطور میشود. اگر بنا باشد بخوریم، بخوابیم، بگردیم و فقط یک نمازی بخوانیم که به درد نمیخورد.باید بفهمیم در عالم چیزهای دیگری هم هست.
اگر قرآن اشاره ای به جنّ نمی کرد، عموم مردم منکر می شدند! مواظب باشیم این گونه، منکر حقایقی که نمی بینیم، نشویم!
ابوالعرفا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک تعبیر خیلی ملموسی را میفرمودند، میفرمودند: اگر خود قرآن نمیفرمود جنّ وجود دارد (که هم اصلاً یک سوره به نام سوره جنّ است و هم فرموده: شیطان «من الجنّ» است و حتّی در مورد وسوسهگران ما هم میفرماید: «من الجنّة و الناس»)؛ اکثر مردم منکر جنّ میشدند و میگفتند:نیست، چون ما نمیبینیم. حالا بگذریم از یک عدّه که کارشان جنّگیری است. اصلاً کسی که انسان باشد که اصلاً نمیرود جنّ بگیرد، جنّ باید پیش انسان بیاید و از انسان یاد بگیرد، نه انسان از او بخواهد چیزی بیاموزد. آیتالله العظمی حاج شیخ جعفر کاشفالغطاء، مرجع تقلید اجنّه بودند.
اصلاً خود قرآن فرموده: انسان برتر از جنّ است. مگر نفرمود: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»، انسان فی احسن تقویم است، پس انسان برتر از جنّ است.انسان باید یک چیزی به جنّ یاد بدهد، نه این که از جنّ یاد بگیرد. گرچه جنّ سابقهاش هم زیاد است، آنها از زمانی بودند که ما نبودیم، امّا با این حال هیچ موجودی برتر از انسان خلق نشده است.
لذا ایشان میگفتند: اگر قرآن نمیگفت، عموم مردم منکر میشدند؛ چون این چیزها را نمیدانند و تازه اگر اسمش را هم بشنوند، میترسند و فکر میکنند جنّ، لولو خرخره است. یک موقع میشود میگویند: در خانه ما جنّ آمده، یک دعای جنّ بدهید و ... . به خدا قسم جنّ، لولو خرخره نیست.بیچاره فکر میکند اینگونه است و همه چیز را تقصیر جنّ میاندازد.
من یک نکته بگویم که خیلی عجیب است.مرحوم حاج آقا افضل هرندی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: آقای ناطق اصفهانی یکی از وعّاظ بسیار عالی بود که خانم امین، آن سیّده عظیمالشّأن، عارفه بالله - که عرض کردم آیتالله العظمی مرعشی نجفی، استاد عظیمالشّأن ما بیان فرمودند: یکی از افتخارات من این است که از دست این بانوی مکرّمه، اجازه روایی دارم! - هم ایشان را برای مجالسشان دعوت میکردند.
حاج آقا افضل هرندی میگفتند: من دیدم در پای منبر ایشان، اجنّه به زانوی ادب نشسته بودند و ایشان که مصیبت میخواندند، زار زار گریه میکردند.
لذا اجنّه مثل من و شمایند و ابوالعرفا میفرمود: اگر خدا در قرآن نفرموده بود، خیلیها منکر جنّ میشدند و میگفتند:نیست؛ چون ما نمیبینیم. پس چون عموم مردم نمیبینند، اگر در قرآن هم اشاره نمیشد، میگفتند: اینها حرف است، اینها چرند است، کو جنّ؟! جنّ کجا بود؟! امّا قرآن فرموده: جنّ هست، یک سوره هم به نام آن دارد.
پس در عالم خیلی مطالب هست که ما خبر نداریم. این را شاهد مثال برای این مطلب گرفتم که یک موقع نگوییم: این حرفها نیست.اگر مطلبی را هم درک نکردیم، بگوییم: ما این حرفها را متوجّه نمیشویم، شاید باشد. امّا اگر پایم را در یک کفش کنم و بگویم: نه، اصلاً این چرندیات چیست و ... ؛ اشتباه است. عرض کردم با بیان همین مطالب، نگذاشتند که امام تفسیر سوره حمد را بگویند. در حالی که واقعاً مطالبی در این عالم هست که ما خبر نداریم، پس چرا اینقدر اصرار به این داریم که نیست؟! نمیفهمیم ولی هست.
پس بطون یعنی چه؟ پس «سبعین بطونا» کجا رفت؟ ...
دعای بی بی دو عالم در آخرین لحظات
«السلام علیک یا فاطمة یا بنت محمد یا قرة عین الرسول»
بیان شده بیبی دو عالم در آخر عمرش یک دعا میکرد، میفرمود: «إلهی وَ سَیِّدی، أسْئَلُکَ بِالَّذینَ اصْطَفَیْتَهُمْ، وَ بِبُکاءِ وَلَدَیَّ فی مُفارِقَتی « خداوندا، به حقّ اولیاء و مقرّبانی که آنها را برگزیدهای و به گریه فرزندانم پس از مرگ و جدایی من با ایشان، ... . مگر حشرت چه چیزی میخواهد که دارد این همه عاجزانه درخواست میکند؟«أَنْ تَغْفِرَ لِعُصاةِ شیعَتی، وَشیعَةِ ذُرّیتَی». از تو می خواهم گناه خطاکاران شیعیان و پیروان ما را ببخشی.
همین دور هم جمع شدن ما برای عزای شهادت این حضرات ارزش دارد. بگوییم: بانو! ما که نمیدانیم شما که هستید، چه میدانیم؟! «انا اعطیناک الکوثر». ما که نمیدانیم هیچ، حبیبش هم نفهمید «و ما ادراک ما لیلة القدر» امّا ما دوستت داریم. ما به مجلس عزای شما آمدیم.
به آقاجان بگو: آقاجان! سرت سلامت یابن الحسن! ما آمدیم عزای مادر، مادر گیتی، دست ما را بگیر. ما این چیزها را که متوجّه نمیشویم امّا گنهکاریم، دست ما را بگیر. دست ما را بگیر خدا، دست ما را بگیر مادر!
«السلام علیک یا فاطمة یا بنت محمد یا قرة عین الرسول ...»