بسمه تعالی
متن سخنرانی حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در شب شهادت حضرت جواد الأئمّه(علیه الصّلوة و السّلام)
در تاریخ 22 شهریور 1394
تقوا، لازمه دستیابی به بطون قرآن و امام، لازمه دستیابی به تقوا
لا شک و لا ریب که روح و حقیقت قرآن، عصمت است و عصمت یعنی انوار قدسیّه الهی که تجلّی این انوار، بیشتر در تبیین است، نه تنزیل. لذا امام به قرآن ناطق تبیین میشود.
حقیقت قرآن، در باب ادراکاتِ بطون قرآن (نه ظاهر قرآن)، طبعاً به ید عصمت است و این عصمت، در ناطقیّت، امام است.
بدون امام، قرآن معنا ندارد. قرآن ناطق، امام است که اگر اینگونه نبود، حقیقت قرآن، إلی الأبد، مکتوم میماند، ولو این که این حقیقت، بطون زیادی دارد و حتّی نسبت به ادراکات انسانها نیز، حسب تقوا که فرمود: « ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین»، قابل دستیابی است.
امّا انسان با کسب تقوا، تازه در بطن اوّلی آن قرار میگیرد و بعد هر چه تقوا بیشتر شود و انسان به مقام أتقی برسد، به بطون دیگر آن که گاه در روایت است که قرآن، هفتاد بطن (سبعین بطناً) دارد، خواهد رسید، امّا مهم این است که بدون امام، انسان به بطون نمیرسد.
شاید معنای تقوا هم همین باشد که دوری از همه گناهان و پلشتیها و زشتیها، انسان را به امام میرساند. هر کس، تقوایش بیشتر، هر کس، دوری از گناه و پلشتیهایش بیشتر و هر کس طهارت روحش بیشتر باشد، قُربش به امام یعنی قرآن ناطق هم بیشتر میشود.
آن هم که قُربش به امام، قرآن ناطق بیشتر شد، ادراکاتش، نسبت به بطون قرآن، بیشتر میشود که آن هم به نسبت تقوا یعنی قربی که نسبت به امام دارد، میباشد که بر اثر اجتناب از گناه، حاصل میشود. چنین شخصی به عصمت نزدیک میگردد و لذا آن که به عصمت نزدیک گردید، ادراکاتش نسبت به قرآن بیشتر میشود و از آن مفاهیم قرآن که قرآن ناطق تبیین میفرماید، بیشتر بهره میبرد.
قرآن چگونه سخن میگوید؟
این مطالب را میخواهم مقدّمه قرار بدهم که به بحث تفسیر هم در این شب شهادت امام نهم، حضرت جواد الأئمّه(علیه الصّلوة و السّلام) که قرآن ناطق است، وارد شویم. ابوبصیر روایتی را نقل میکند، میگوید: از امام جعفر صادق(علیه الصّلوة و السّلام) در مورد آیه «هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ»، سؤال کردند. حضرت فرمودند: قرآن که سخن نمیگوید امّا این ناطقیّت قرآن، پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و اهلبیت ایشان هستند.
در روایت دیگری باز حضرت صادق القول و الفعل(علیه الصّلوة و السّلام) بیان میفرمایند: این که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: من علم خدا و زبان گویای خدا هستم که «أنا علم الله و لسانه الناطق»، این تعابیر در قرآن به صورت «هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ» و ... آمده است.
ابن عبّاس بیان میکند - جالب است که این روایت در ینابیع الموده و شواهد التنزیل و احقاق الحق ترمذی که همه برای اهل جماعت هست، نیز وجود دارد - یک شب، مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام)، از سر شب تا صبح که دیگر میخواستند به نماز مشغول شوند، در باب تفسیر «بسم الله الرّحمن الرّحیم» مطالبی را بیان کردند که بسیار دُرربار و گهربار بود. هر کدام از آن کلمات حضرت، نیاز به تفسیر داشت. هنگام عبادت شد، حضرت فرمودند: اگر بخواهی، من هفتاد شتر بار برای تو راجع به همین «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، تفسیر میگویم. حالا آن کلام مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) هم خودش نیاز به تفسیر دارد.
لذا طبیعی است که حضرات معصومین، علم خدا هستند و علم خدا، قرآن ناطق است و همه قرآن هم به آنها برمیگردد. کسانی که خدا، آنها را انتخاب کرد و قرآن را در وجود آنها قرار داد.
وارثان قرآن چه کسانی هستند؟
روایت دیگری در این زمینه در اصول کافی است که همه افرادی که آن را نقل کردند «الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ عَنْ سَالِمٍ»، مورد اطمینان هستند، سالم بیان میکند: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» یعنی از وجود مقدّس امام باقر(علیه الصّلوة و السّلام) در مورد این قول خداوند در قرآن پرسیدم که فرموده: «ثُمَ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ».
- در حاشیه بیان کنیم که ما به وهابیّت ملعون هم همین را بیان میکنیم که اینها همه به اذن خداست و خود خدا اینطور خواسته است. آنها حتّی ظاهر آیات را هم متوجّه نمیشوند و این خیلی درد است. حتّی در باب شفاعت هم آمده: «مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِه»[4]، یا در آیه ای دیگر آمده: «وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَه»[5]، یعنی نیاز هم نیست که بگوییم باید به بطون قران نگاه کنیم، اینها در ظاهر آیات بیان شده است. گرچه بطون قرآن هم بسیار مهم است، مثلاً در جایی که آمده: «وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلا»[6]، نباید ظاهربین باشیم، چون منظور قرآن این نیست که بگوید هر کس در این کور است، در آخرت هم کور است؛ چون این، دور از عدالت ذوالجلال و الاکرام است که کسی در این دنیا بر اثر حادثهای کور شود و یا اصلاً کورمادرزاد به دنیا بیاید و در قیامت هم کور محشور شود. این را خود انسان هم میفهمد که ملاک چیز دیگری است، یعنی کسی که در دین، کور باشد و چشمش را بر حقایق بندد. لذا همیشه نمیشود بر ظواهر اعتنا کرد. امّا اگر آنها ادّعای بر ظواهر آیات دارند، همین ظواهر را هم نمیبینند -
آیهای که مورد سؤال قرار گرفت، چنین بیان میکند: سپس این کتاب را به آن بندگان خود که آنان را برگزیده بودیم به میراث دادیم، پس برخى از آنان بر خود ستمکارند و برخى از ایشان، مقتصد هستند یعنی حقّ را میپذیرند و باطل را از بین میبرند (معنی میانهرو در اینجا صحیح نیست) [7] و برخى از آنان در کارهاى نیک، به فرمان خدا، پیشگامند و این خود توفیق بزرگ است.
همین ظاهر آیات، ما را به این مطلب میرساند که احتیاج به تفسیر داریم. مگر قرآن، کتابی برای هدایت همه مردم نیست «هدی للنّاس»، پس چرا فرموده که به یک عدّه ارث دادیم؟! هر چند در جای دیگر آمده که «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین»، یعنی شرط هدایت، رسیدن به تقواست. تزکیه مقدّم است، وقتی انسان طهارت روح پیدا کند، هدایتش را از قرآن میگیرد. امّا اسّ و اساس این قرآن برای یک عدّه خاصّ نیامده است، «هدی للنّاس». امّا اگر برای هدایت همه بشر است، پس چرا خداوند میفرماید: «ثُمَ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا»؟
حضرت فرمودند: «السَّابِقُ بِالْخَیْرَاتِ الْإِمَامُ- وَ الْمُقْتَصِدُ الْعَارِفُ لِلْإِمَامِ وَ الظَّالِمُ لِنَفْسِهِ الَّذِی لَا یَعْرِفُ الْإِمَامَ»، حضرت از آخر آیه شروع کرده و میفرمایند: سابق به خیرات، امام است. مقتصد هم کسی است که عارف به امام باشد که باطل را رها کرده و حقّ را میپذیرد. آن کسانی هم که به نفس خود ظلم میکنند، کسانی هستند که امام را نمیشناسند!
لذا ناطقیّت کتاب الله، امام است و إلّا نمیتوان آن را متوجّه شد.
پیشوای شافعیها راجع به قرآن، نکتهای دارد که بسیار زیباست، در شواهد التنزل آمده است که او ذیل همین آیه «ثُمَ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ»، میگوید: «ظاهره جمیل و باطنه أجمل» ظاهرش زیباست، «فامّا الظاهر آیاته و امّا الباطن، امام عدل و هو علی(علیه الصّلوة و السّلام)». لذا او میگوید: باطن قرآن، امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) است.
خداوند از ما، در مورد چه کسانی عهد و پیمان گرفته است؟
اصل قرآن، هدایت به امام میکند. روایت شریفه ای هم در این زمینه آمده که از امام رضا(علیه الصّلوة و السّلام) در مورد آیه «وَ لِکُلٍّ جَعَلْنا مَوالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوالِدانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذینَ عَقَدَتْ أَیْمانُکُمْ...»[8] - و از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان و کسانى که شما با آنان پیمان بستهاید بر جاى گذاشتهاند، ...- سؤال کردند، حضرت فرمودند: «إِنَّمَا عَنَى بِذَلِکَ الْأَئِمَّةَ ع بِهِمْ عَقَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَیْمَانَکُمْ» این که پروردگار عالم در این آیه شریفه میفرماید، منظور ائمّه هستند که خدای عزّوجلّ میان شما و ائمّه، عهد و پیمان[9] بسته است و از شما در مورد آنان، عهد گرفته است. یعنی اصلاً به واسطه ائمّه است که شما هدایت میشوید و إلّا اصلاً برای شما هیچ هدایتی وجود نخواهد داشت.
قرآن، ما را به چه کسانی هدایت میکند؟
یا ذیل این آیه شریفه «إِنَ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ»[10] - این قرآن به آنچه استوارترین (أقوم، باب أفعل التفضیل است) است، هدایت میکند - هم روایتی به این مضمون بیان شده: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ مُوسَى بْنِ أُکَیْلٍ النُّمَیْرِیِّ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَیَابَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى- إِنَ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ قَالَ یَهْدِی إِلَى الْإِمَامِ»، حضرت فرمودند: این أقوم و استوارترین، امام است.
کلام و علم خدا!
لذا این قرآن، به امام هدایت میکند و وجود مقدّس جواد الأئمّه یکی از آن هادیان است. وقتی پروردگار عالم به امام هدایت میکند، دیگر جوان و پیر و کودک و کهنسال ندارد. همانطور که قرآن بالصراحه در مورد عیسی بن مریم بیان کرده که در گهواره سخن میگفت. روایت داریم که هر کدام از ائمّه وقتی به دنیا آمدند، لب به سخن گشودند. لذا این فقط متعلّق به امیرالمؤمنین نیست که در هنگام به دنیا آمدن خود آیات ابتدایی سوره مؤمنون را تلاوت کردند و طبق کتب اهل جماعت، پیامبر وقتی شنیدند، اشک ریختند. در آن زمان، هنوز قرآنی نازل نشده بود.
در مورد امام جواد هم همین حال را دارد. در بحارالانوار و اصول کافی در مورد ولادت حضرت فرمودند: وقتی ایشان به دینا آمد، سر به سجده گذاشتند و فرمودند: «أنا امام و أنا کلام الله الناطق».
با این مطلب میخواهند به مردم بگویند: تصوّر نکنید که امام، کوچک و بزرگ دارد. امام نیاز به کبر سن و تجربه و علم اکتسابی ندارد، علم امام، لدنی و الهی است. اینها بدون معلّم هستند. یعنی علم امام جواد از امام رضا نیست. بعضی تصوّر میکنند علم ائمّه از امام قبلی است که این، غلط است. یعنی امام، شاگردی امام قبلی را نکرده است.
در شب ولادت حضرت معصومه بیان کردم که وقتی عدّهای از خراسان میآیند که از امام موسیبنجعفر سؤال کنند و امام حضور ندارند، کریمه اهلبیت، سؤالات را پاسخ میدهند. در راه امام را ملاقات میکنند و جوابها را به امام عرضه میدارند، حضرت میبینند و سه مرتبه میفرمایند: «فداها أبوها» پدرش به فدایش! همه صحیح است. نامه را میبوسند و بر چشم میگذارند. حضرت فاطمه معصومه، امام نیست. همه هم معتقدند که ایشان اینها را از امام یاد نگرفتند و این، خیلی عجیب است.
لذا علم، در درون اهلبیت، هست. امام فی ذاته، علم خداست و برای همین است که هدایت به سمت امام است.
با توجّه به این مطالبی که بیان شد که برای تفسیر قرآن باید به امام مراجعه کرد و اینها، بطن و حقیقت قرآن و قرآن ناطق هستند، پس هر کلامی که امام بیان کند، قرآن و تفسیر آن است. پس بدانید کلام معصومین به عنوان روایات، یعنی شرح قرآن، یعنی بطن قرآن، یعنی قرآن.
توصیههای از حضرت جواد الائمّه(علیه الصلوة و السلام)
سه نیاز مؤمن
حضرت جواد الأئمّه در روایتی میفرمایند: «الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثَلَاثِ خِصَالٍ تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ»[11]، مؤمن همیشه نسبت به سه چیز محتاج است:
اوّلین مطلب توفیق از ناحیه خداست که به آن نیاز دارد. باید بدانیم «و ما توفیقی إلّا بالله»، یک موقع فکر نکنیم خودمان، کسی هستیم، توفیق از ناحیه خداست.
مطلب بعدی این است که واعظی در درون خود داشته باشد که او مراقبت کند تا به گناه نیفتد.
مطلب سوم این است که پذیرش نصیحت را داشته باشد. انسان نباید از این که کسی او را نصیحت کند، آشفته شود و خودش را نسبت به دیگران بزرگ ببیند. حتّی در احادیث قدسیّه داریم که گاهی شیطان آمده و خواسته انبیاء را موعظه کند، ابراهیم خلیل به خداوند عرضه داشته که چه کنم، پروردگار فرموده که ولو شیطان میخواهد نصیحت کند، بنشین و گوش بده. لذا خیلی مهم است که انسان گوش شنوای نصیحت داشته باشد.
مؤمنان به دیدار یکدیگر بروند!
مطلب دیگری که در این روزها واقعاً به درد انسان میخورد، این است که حضرت میفرمایند: «مُلَاقَاةُ الْإِخْوَانِ نُشْرَةٌ تَلْقِیحٌ لِلْعَقْلِ وَ إِنْ کَانَ نَزْراً قَلِیلا»[12]، ملاقات و دیدار برادران دینی و دوستان، موجب صفا و نورانیّت دل است، دیگر این که سبب شکوفایی عقل میشود. اگر چه در مدّت زمان کوتاهی انجام بپذیرد.
لذا وقتی انسان دلش گرفته و برادر مؤمنش را ملاقات میکند، صفای وجودی او، حال او را هم عوض میکند و وضعش درست میشود. لذا توصیه میکنند مؤمنین با هم رفت و آمد داشته باشند. مانند همین هیئات که به مناسبت ولادت یا شهادت ائّمه دور هم جمع میشویم.
از دوستی با چه کسانی بپرهیزیم؟
امّا باز در روایتی دیگر هشدار به ما میدهند و میفرمایند: «إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الشَّرِیرِ، فَإِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ، یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَ یَقْبُحُ أَثَرُه»[13]، از مصاحبت و دوستی با افراد شرور بپرهیز. مثل آن، مانند شمشیر زهرآلود میماند. ظاهرش، براق است امّا اثراتش قبیح است و تو را بیچاره میکند.
جاهایی که افراد مؤمن هستند، انسان آرامش میگیرد، امّا وقتی به افراد شرور مصاحبت کنی، گرفتار میشوی. مراقب باش. سراغ کسانی برو که حالتان را عوض کند و شما را به خدا نزدیک کند.
بهترین مجالس، کدام است؟
حضرت میفرمایند: مجلسی بهترین مجلس است که تو را از خدا ضایع نکند که کفالتش را از تو بگیرد، به علم تو اضافه کند. مثلاً وقتی در مجلسی یک روایت خوانده شود، همان به علم انسان اضافه میکند. لذا مجالس اهل بیت کلاً علم انسان را زیاد میکند. مجالسی که انسان را صفا میدهد و حالش را عوض میکند، بهترین مجلس است.
روایتی از جوادالائمّه برای سیاسیون امروز
حضرت فرمودند: «مَنْ لَمْ یَعْرِفِ الْمَوارِدَ اءعْیَتْهُ الْمَصادِرُ»، هر کس موقعیّتشناس نباشد، جریانات او را با خود میبرد و هلاک میشود. این روایت خیلی عجیب است و برای سیاسیون ما کاربرد دارد. انسان باید بداند در چه زمانی قرار دارد. این که امام المسلمین میفرمایند: ما در پیچ تاریخی هستیم، یعنی چه. انسان باید در اینها کمی تأمّل کند.
مانند همین جریان مذاکرات که ما موقعیّتشناس نیستیم و متوجّه نشدیم که آنها نیاز به ما دارند و تشنه رابطه با ما هستند. مسئلهای که هست، این است که ما با اهلبیت خیلی عجین نیستیم. ما معارف دینی را باور نداریم. امام راحل باور داشت. امام المسلیمن آن را باور دارد. امّا مسئولین ما باور ندارند. لذا حضرت امام المسلمین فرمودند: من دیپلمات نیستم، من انقلابی هستم. ایشان نفرمودند: من سیاسی نیستم! فرمودند: من دیپلمات نیستم. انقلابی حقیقی، سیاسی حقیقی است و او، سیّاس کیّاس است. متأسّفانه اشکال ما همین جاست که مسائل را دیپلماتی میبینیم و باور نداریم.
دعای تعجیل در فرج تا زمانی که مسئولین باور نکنند این نظام، نظام مهدوی است، مستجاب نمیشود!
هر کس موقعیّت شناس نباشد، جریانات او را میرباید. این روایت خیلی عجیب است. موقعیّت ایران در جهان یکهتاز است امّا داخلیها این را باور نکردند و مدام میگویند: ما گرفتاریم و در شعب ابیطالب هستیم و ... . در صورتی که ما باید سیاست، علم و حکمت را از ائمّه یاد بگیریم. هر کس در برار دشمن زانو زد، به جایی نمیزند.
آیتالله العظمی شاهآبادی در شذرات میفرمایند: اصل در تجارت، صادرات است، نه واردات.واردات فقط باید در مواردی باشد که نیاز دارید و در کشور نیست که بعد از مدّتی هم باید آنها را تولید کنید. خدا نگذرد از این خشک مقدّسهایی که نمیفهمند اسلام عجین با سیاست و اقتصاد است. آنها که امروز از سیاست دم میزنند، سیاست نمیدانند، آنها مکر است. کسانی که درب خانه ائمّه زانو زدند و از علم آنها بهره بردند، افرادی هستند که باید به آنها اطمینان کرد.
سیاست، اقتصاد و ... همه با علم ائمّه است. اتّفاقاً امروزه ما به علم آنان نیاز داریم. قرآن و اسلام برای همه ازمنه است. اگر اینطور نیست و اسلام برای همان زمان پیامبر است، پس اصلاً چرا من و شما الآن مسلمان هستیم؟! مگر نمیگوییم کتاب الله، کهنه نمیشود و همیشه هست. سخن ائمّه هم همه قرآن است و برای این زمان است. سیاست ائمّه هم برای این زمان است. امکان دارد مصداقها تغییر کند، امّا حقیقت و اصل آن تغییرناپذیر است. خدا گواه است اگر مسئولین ما این را میفهمیدند، همیشه میبردیم. والله قسم اگر مسئولین ما میفهمیدند، ظهور نزدیکتر میشد. این یک دو دو تا چهار تاست، نه این که از خود بگویم، چون این نظام برای ظهور است.
امّا متأسّفانه برخی از مسئولین ما این را باور ندارند که مؤسّس این نظام، حضرت صاحب(اروحنا فداه) است. مؤسّس این نظام، امام راحل و الآن امام المسلمین نیست، اینها مهره بودند و هستند. امام المسلمین به تنهایی نمیتوانست آن فتنهها را جمع کند، ایشان نائب امام زمان است که میتواند و هدایتهای غیبی به ایشان رسیده است.
لذا این را بدانید که با این نظام باید به حضرت حجّت برسیم و بدون این نظام نمیشود. پس تا مراقب این نظام نباشیم که به قول امام راحل به دست نامحرمان و نا اهلان بیفتد، ظهور به تأخیر میافتد. حداقل تعجیلی که ما میخواهیم و مدام میگوییم: «اللهم عجّل»، مستجاب نمیشود.
لذا دعای «اللهم عجّل لولیّک الفرج» تا زمانی که مسئولین ما باور نکنند این نظام، نظام مهدوی است مستجاب نمیشود. قرآن با کسی شوخی ندارد، میفرماید: «إن الله لا یغیر ما بقوم حتّی یغیروا ما بانفسهم».
راه برون رفت از تمام مشکلات جامعه
لذا امام، ولیّ خدا، حجّت خدا و قرآن ناطق است و راه برونرفت از مشکلات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ...، تمسّک به امام است. ما باید به حبل الله متمسّک شویم. باید به حضرت حجّت متوسّل و متمسک شویم، نه این که فقط دعای فرج بخوانیم. باید ببینیم که حضرت امروز از من و شما چه میخواهد. دعا خواندن به تنهایی مهم نیست، فرقه ضاله شیرازیها که نفهمترین افراد هستند و در تشیّع به وجود آمدند، هم دعا میخوانند، آنها نمیفهمند که الآن باید چه بیان کنند و خیلی از خونهای ریخته شده به گردن آنهاست. به قول جواد الائمّه کسی که زمان را متوجّه نباشد، جریانات او را میبرند. یهود ملعون، جریان سازی میکند. لذا بدانید منشأ این فرقه، هم یهود است.
پس باید خیلی مراقبت کنیم، ببینیم آقا جان از ما چه میخواهد، موقعیبت چیست، نترسیم و شجاع باشیم. به خدا قسم هیچ احدی نمیتواند به این مملکت ضربه بزند مگر در دو مورد، یکی در درون و یکی غفلت از تکثیر نسل. سربسته میگوییم خطر بزرگی است، مراقب باشید.
فرزندی که در پر قو بزرگ شود، سرباز امام زمان نمیشود!
حضرت حجّت الآن از جوانان میخواهد که ازدواج کنند و برای تکثیرنسل اقدام کنند. فرزندی را اخیراً نزد امام المسلمین برده بودند تا در گوشش اذان بگویند. آقا فرموده بودند: چندمین فرزند است، گفته بودند: اولی. فرموده بودند: چرا اوّلی؟! انشاءالله دومی و سومی و ... هم بیایند. مادر فرزند گفته بود: دانشگاه دارم و ... . آقا فرمودند: منافات ندارد. تازه اگر هم به ظاهر منافاتی داشته باشد، مهم برای شما تکثیر نسل است،... . لذا ما باید اهمّ و مهم را بدانیم. کسی که متوجّه نباشد چه موقعیّتی است جریان او را میبرد. اگر فکر کنیم، فرزند کم داشته باشیم، به راحتی زندگی کنیم، هر بچّه یک اتاق میخواهد و ...، خود را بیچاره و گرفتار میکنیم. بعد هم میبینیم امور به دست چه کسانی افتاده، تازه آنوقت بلند شویم و بر سر خود بزنیم که چه کردیم!
کسی که بخواهد فرزندش در پر قو بزرگ شود، سرباز امام زمان نمیشود. خدا گواه است شعار نیست، سرباز امام زمان باید شجاع باشد. سرباز امام زمان باید حافظ قرآن باشد، پیرمردها و پیرزنها هم شروع کنند و ولو شده روزی یک آیه حفظ کنند. این را جدّی بگیرید. ما باید آماده رزم باشیم. خیلی از کسانی که مدام اللهم عجل لولیک الفرج میگویند، یک روز هم جبهه ندیدند. اگر جنگ هم صورت بگیرد، باز هم همانهایی هستند که فرار میکنند و از جبهه رفتن سر باز میزنند. اینها منتظر هستند که امام زمان بیاید و همه چیز درست شود و ما هم میگوییم: بله، الآن ما هم هستیم، اگر خواستید بقیع درست کنید، میآییم. امّا امام زمان میخواهد که ما در ابتدا بدویم. حالا میگویند: ما سالها جمکران رفتیم که شما بیایید همه چیز حل شود. سرباز امام زمان باید بدود، یعنی آماده به رزم باشد.
یک عدّه که اصلاً آرامش ندارند و مدام به عراق و سوریه و ... میروند و میآیند، سرباز امام زمان هستند. جان خود را بر کف دست گذاشتهاند. آنهایی که در فتنه 88 هم در کف خیابانها بودند و منظر امر نائب امام زمان بودند، سرباز امام زمان هستند. آنهایی که خالص خالص هستند. معذورم اسم ببرم، راضی نیستند. آنهایی که حتّی ما خواستیم از آنها تقدیر کنیم، اجازه نداند، اینها سرباز امام زمان هستند. برای خدا کار کردند، آبرو و جان و مال خود را وسط گذاشتند، حتّی برخی به اینها که دکتر و سردار هم هستند، بیسواد میگفتند. اینها نه به سرداری، نه به دکتری و ... خود افتخار میکنند، فقط میگویند: ما سرباز کوچکی برای این نظام هستیم.
حالا من در گوشهای نشستم و دعا میخوانم و تند تند جمکران میروم. امّا اگر در همین جمکران دو تا ترقه بزنند، دیگر نمیروم! امنیّت که ایجاد شد، دوباره میروم! بعد میگوییم: ما منتظر آن روز هستیم که در رکاب شما باشیم!
منتقم خون ائمّه، آن کسی است که هر لحظه آماده است.
«السلام علیک یا جواد الائمّه»
عزیزان! وقتی امام را نشناختی و یاری نکردی، امام در درون خانهاش به شهادت میرسد. لذا بیان کردم بحث بیان کردن امام به مقام معظم رهبری، تمرین امام و امّتی برای دوران ظهور است و إلّا نه امام راحل، نه امام خامنهای به آن معنا، امام است، بلکه این، تمرین امام و امّت است که دیگر کسی مانند جواد الائمّه در خانهاش به شهادت نرسد.
. صیغه عقد هم یعنی عهد و پیمان بستن که اینها با هم بمانند و همکفو شوند. بهترین لفظ آن، همان همسر است. چون در سر، چشم، دهان، گوش، زبان و مهمتر از همه فکر است. یعنی همسران باید دیدشان به زندگی یکی باشد. اگر دو تا سر شدیم، دیدمان متفاوت است. لذا انسان باید قبلش دقّت کند و بعد هم بداند که هیچوقت همسر نمیشوند، مگر در زندگی دین را محور قرار دهند. یعنی نه حرف مرد باشد و نه زن، نه زنسالاری، نه مردسالاری، بلکه دینسالاری باشد. اگر هر دو به دین مراجعه کردیم، همسر میشویم.