عن الصّادق(علیه الصّلوة و السّلام): «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ»[1].
یکی از مطالبی که ذوالجلال و الاکرام در مورد هدف از فرستادن انبیاء بیان فرموده، این است که انسانها را به حکمت برسانند، «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»[2]. راه رسیدن به حکمت هم تزکیّه است. تا انسان تزکیّه نشود، حکیم نمیشود. راه رسیدن به حکمت، شنیدن آیات الهی، سر تعظیم آوردن در مقابل این آیات الهی و رسیدن به علم الهی است که انسان با این علم الهی به حکمتی که ذوالجلال و الاکرام برای خلقت آسمانها، زمین و آنچه که در آنها هست، قرار داده، میرسد.
امّا چه زمانی انسان به حکمت میرسد؟ این روایت عجیب راه حکمت را فقط زهد و دوری از دنیا میداند. هر که به دنیا پشت کند و علاقهای به دنیا (ریاست، اموال دنیا و ...) نداشته باشد؛ بسیار آرام و با طمأنینه میشود.
امّا کسی که به دنیا پشت نکند، هر لحظه به خدا بدبین و نسبت به دیگران حسود میشود. اگر ببیند کسی مالی دارد، تهمت میزند و میگوید: آن را از راه دزدی به دست آورده. اگر ببیند کسی به ریاست رسیده، میگوید: این زد و بند کرده؛ همه اینها به خاطر این است که او روح آرام ندارد.
یکی از خصائص زاهدین در عالم این است که روح آرام دارند - این کد است، آن را به ذهنتان بسپارید - آنقدر آرام هستند که گویی پادشاه عالم یا از ثروتمندترین افراد دنیا هستند. برای آنها مهم نیست چه کسی رئیس باشد یا چه کسی چه چیزی دارد. آنها نه تنها حسود نیستند، بلکه برای دیگران هم دعا میکنند تا آنها هم به آرامش برسند.
وقتی انسان به دنیا پشت کرد و حبّ دنیا در دل او نبود، خدا هم از آن طرف اجر و مزدی به او میدهد که قابل وصف نیست. مگر آن اجر و مزد چیست؟ «أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ» خدا حکمت را در قلب او مهر و موم میکند.
«أَثْبَتَ اللَّهُ» یعنی طوری که ثابت، استوار و همیشگی باشد، نه این که یک لحظه باشد و لحظهای دیگر برود، بلکه او دیگر حکیم میشود.
حکیم یعنی - این معنا خیلی زیباست، آن را به ذهنتان بسپارید - آن کسی که چون حکمت در قلب او استوار، ثابت و مهر و موم شده است؛ هر لحظه اراده کند، به اذن الله تبارک و تعالی آن را بر زبان جاری میکند.
یعنی چنان حکمت در قلب او استوار میشود که سرچشمههای آن از قلب بر زبان او جاری میشود. لذا میفرماید: «وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ» زبان او را به حکمت گویا میکنم.
وقتی کسی به دنیا یک نه محکم و قوی گفت و به آن پشت کرد «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا»، روح او آرام است و مهم برای او این است که تکلیف الهی چیست - این را هم به عنوان کد به ذهنتان بسپارید - زهّاد عالم فقط و فقط نگاه میکنند به این که تکلیف آنها در عالم چیست تا همان را انجام دهند. اگر تکلیف این است که مطالب و مباحثی داشته باشد، آن را انجام میدهد. اگر تکلیف این است که حضور در صحنه داشته باشد، آن را انجام میدهد و ... . لذا چون کارهای آنها عنوان تکلیف دارند، آرام آرام هستند.
آنوقت پروردگار عالم هم به واسطه این قلبی که در آرامش هست و داخل آن غلّ و غش نیست، حکمت را به او مرحمت و آن را در قلب او ثابت و استوار میکند - لذا این هم یک کد است که اگر قلبی آرام نبود، حکمتپذیر نیست - دیگر هر موقع حرف بزند، حرفهای حکیمانه میزند.
لذا اگر انسان ساعتها هم در محضر حکیمان الهی بنشیند، سیر نمیشود. امیدواریم خدای متعال این حبّ دنیا را - که اصل همین است - از دل ما بیرون بگرداند و ما را موفّق به زهد حقیقی در دنیا قرار بدهد.