جلسه گذشته بیان کردیم که یک اصل این است: «الْیأْسُ مِمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ»[1]. اصل دیگر این است که آرزوها را کم کنیم. اگر کسی آرزوهایش را کم کرد، طبیعی است اعمالش خالص میشود. تمام درد ما این است که آرزو داریم.
میرداماد عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمایند: این که بزرگان به شاگردانشان بیان میفرمایند: درس بخوانید که به مقام اجتهاد برسید و اگر آمدهاید که درس را شل بگیرید، ما راضی نیستیم؛ وظیفه آنهاست، امّا اگر درس را هم خواندید که بگویید یک روز میخواهم مجتهد شوم؛ این خودش جزء آمالی است که امکان دارد شما را بیچاره کند.
نکته مهم اینجاست: باید بگویید: خدایا! تکلیف کردی که علم بدانم و فرمودی: طلب علم بر هر مسلم و مسلمهای واجب است «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» یا فرمودی: از گهواره تا گور انسان باید به دنبال دانش باشد، یا فرمودی: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» ، پس من هم برای علم آمدم؛ چون تو امر فرمودی و من این را بر خود واجب دیدم.
امّا اگر بگویید که من میخواهم مجتهد شوم، به این معنا که چنین و چنان، بیچاره میشوید و این همان آرزوست. باید بگویید: من میخواهم تکلیفم را انجام بدهم؛ چون تو فرمودی: برو به دنبال علم، چشم.
همانگونه که امثال این شهید بزرگوار، احمدی روشن، تکلیف دیدند که وارد این علم هستهای شوند تا نظام مقدّس جمهوری اسلامی سربلند باشد. آنها برای این که خودشان کارهای شوند، ورود پیدا نکردند. ملاک این است: خدا! تو گفتی، چشم. استاد میگوید: حتماً باید درس بخوانی تا اجتهاد، چشم. مطیع امرم. مهم این است.
میرداماد عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: این که اساتید میگویند: باید تا اجتهاد بخوانید، برای این است که آنها وظیفه دارند. چه طلبه و چه دانشجو نباید یک موقعی سست باشد، بلکه باید تلاش و کوشش و جهدش زیاد باشد. امّا اگر گفتی: میخواهم مجتهد شوم که دکترا بگیرم و ... که نعوذبالله، نستجیر بالله پشتش مطالب دیگر باشد، فخر باشد و ... ، این همان سوادی است که علم نیست؛ چون اخلاص در آن نیست.
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ» میوه علم، اخلاص در عمل است. مخلصین عالم اینطورند، فقط برای خدا کار میکنند. آنها میگویند: امروز امر این است، چشم.
همین چیزی که اخیراً سیصد دانشجوی عزیز ما در دانشگاه صنعتی شریف بیان کردند، آنها بیان کردند: میخواهیم تغییر رشته بدهیم، اگر آنجا مهم است، چشم ما آنجا میرویم. این علم میشود و دشمن به واسطه این مطلب میلرزد.
این که کدام رشته بروم، پولدارتر میشوم، یا کدام رشته برای من عاقبت دارد، سواد میشود. امّا این که وظیفه من امروز چیست، حُکم، مِن ناحیه الله تبارک و تعالی، مِن ناحیه الحجه، مِن ناحیه الامام المسلمین، ولی فقیه چیست، هرچه باشد من همان را انجام میدهم، اخلاص در عمل است. انسان بداند که از ناحیه خدا برای او چه چیزی را میخواهند.
جوانی به من گفت: با بحث اخلاص یک تغییر و تحوّل عجیبی در من رخ داده. گفتم: چطور؟ گفت: یک موقعی میگفتم: اگر من بکوب درس بخوانم - تعبیر خودش را میگویم - استاد میشوم، بعد از این طریق میتوانم معاون دانشگاه شوم و بعد ... . در ذهنم این آرزوهای دراز بود، امّا اخلاص راه من را عوض کرد.
برگرفته از درس اخلاق معظم له به تاریخ 28 دی ماه 1390