بسمه تعالی
سیصد و هشتاد و ششمین جلسه درس اخلاق حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع :
غضبی که افسار گسیخته بوده و تحت سیطرهی عقل نباشد، شجاعت نیست، تهوّر است!
(رذائل و فضائل قوهی غضب، راه رسیدن به فضائل آن و راه علاج رذائلش)
(96/05/16)
درمحل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
مبصر اعضاء و جوارح انسان، کیست؟
پروردگار عالم، بشر را در قوایی قرار داد که این قوا، تحت قوة النّظم، قوّهی عاقله قرار بگیرند، از جمله قوّهی غضب که بیان کردیم: اگر این قوّهی غضب، تحت فرمان قوّهی عقل، قرار بگیرد، شجاعت است.
البته منظور از این عقل، عقل سلیم است؛ یعنی عقلی که بندگی کند و «ما عبد به الرّحمن» باشد، نه عقلی که صورت ظاهر عقل است، امّا در حقیقت مکر است و تصوّر میکند مکّار هم هست، در حالی که بالجد «و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین». اگر بشر مطیع هوی و هوس («أعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک») و دشمن بیرونی (شیطان لعین و رجیم) شد، هزار کار میکند، تهمت میزند، دروغ میگوید، همه کاری بلد است و تصوّر میکند حسب مکر، پیروز است، امّا بیچاره و نابود است.
پروردگار عالم میفرماید: اگر غضب تحت قوّهی عاقله قرار گرفت، شجاعت است، شجاعتی که فقط در راه خدا، در راه دین، در راه انجام اوامر الهی، غضب میکند. امّا در راه نفس و حتّی در راه دفاع از خود هم غضب نمیکند، البته إلّایی دارد که در مورد دفاع مؤمنین از خودشان هست و آن را هم قرآن در سورهی شعرا و شوری اشاره میکند. امّا معمولاً این است که وقتی غضب تحت سیطرهی ناظم القوا قرار گرفت، دیگر فقط در راه خدا، به او برپا داده میشود و غضب میکند.
بهترین اسم برای قوّهی عقل، همین ناظم القواست؛ یعنی مبصر است. این که در مدارس هم عنوان مبصر بیان میشود؛ برای این است که مواظب و مراقب است که چه زمانی معلّم میآید و در آن هنگام به بچّهها میگوید: بلند شوید. عقل هم نسبت به دیگر اعضاء و جوارح، مبصر است، میگوید: شیطان دارد میآید، بنشینید، انبیاء دارند میآیند، قیام کنید. لذا حال قوّهی عقل، حال مبصری است، نظم میدهد، مراقبه میکند.
تهوّر؛ غضب افسارگسیخته!
وقتی قوّهی غضب تحت سیطرهی عقل قرار گرفت و از این عقل که «ما عبد به الرحمن» است (نه عقلی که ظاهرش را عقل میگویند، امّا اسمش، مکر است که خدا هم به خوبی و به موقع، جواب مکّارها را خواهد داد)، اطاعت کرد؛ شجاعت میشود. آیات و روایاتی را هم در زمینهی شجاعت در جلسات قبل بیان کردیم.
امّا اگر این غضب، تحت سیطرهی عقل قرار نگرفت، عنوان «تهور» است، به صورت ظاهر شجاعت است، امّا اصلاً شجاعت نیست. قوّهای است که طبق آیات قرآن، در آخر هم خودش را به هلاکت میاندازد، حالا یا این هلاکت در همین دنیاست و یا در آخرت. مانند بعضیها که دیدید به ظاهر شجاع هستند، کارهایی میکنند و خود را به هلاکت میاندازند. مانند شخصی که دیوانهوار در مترو آن کار را کرد، به صورت ظاهر عنوان شجاعت است، امّا در اصل، «تهور» است و به هلاکت میرسد. هلاکت اصلی هم در آخرت هست که جدّی هلاک میشود و کاری از دست او برنمیآید.
پس اگر غضب تحت سیطرهی عقل نباشد، به هلاکت میانجامد و این هلاکت، حتمی است و دیگر هیچ راه برگشتی برای او نیست.
لذا پروردگار عالم فرمود: «و لا تلقوا بأیدیکم الی التّهلکة» که حسب روایات شریفه منظور از «تهلکة» را همین مطلب بیان کردند که حال تهور دارند، عقل ندارند و غضب، یله و رهاست. از وقتی غضب، یله و رها شد، افسار گسیخته شد، فرد به هلاکت میرسد و نهایت تهور، همین هلاکت است، منتها این هلاکت یا در دنیاست و یا در آخرت.
البته اگر این هلاکت در دنیا باشد، در آخرت هم هست. یعنی اصل هلاکت در آخرت است. چون عنوان «هَلَکَ» در میان بعضی از بادیهنشینان، از جمله، طائف و ...، به معنی کسی است که دیگر همه چیز را از دست میدهد. «هلک شیء، لا شیء له فی نجاة» هلاکت یک شیء، زمانی است که دیگر هیچ شیئی برای نجات آن شیء نباشد. بالاترین هلاکت هم در آخرت است.
پس اگر غضب، افسار گسیخته شد، تحت سیطرهی عقل قرار نگرفت؛ دیگر تمام است. به تعبیر بعضی از اعاظم، از جمله شیخ الرّئیس، حال این تهوّر - که آن را غضب افسار گسیخته نام نهادیم - حال جنون است. یعنی کسی که تهوّر دارد، مانند مجنون و دیوانه است. به صورت ظاهر عاقل است و تصوّر عقل هم میکند، امّا عقل حقیقی نیست، جنون است و یله و رهاست و انسان را بیچاره و گرفتار میکند.
گاهی دیدید که مجنون، خودش را از کوه پایین میاندازد که ناشی از غضب اوست. در روایات داریم که در یأس، یک مطلبی خوابیده و نهایتش این است که انسان را به غضب میاندازد. وقتی انسان، اتّکای به خدا نداشت و از همه چیز مأیوس شد، طبیعی است غضب میکند و گاهی غضبش این است که خودکشی میکند. لذا در خودکشی به صورت ظاهر میگوید: من شجاعت به خرج دادم از این دنیا بریدم، امّا در اصل حماقت و ترس است، این فرد از دنیا ترسیده، از مشکلات ترسیده، یأس، وجودش را فرا گرفته است. لذا غضبی نسبت به اطراف به او حاکم میشود و این غضب، عامل میشود برای این که خود کشی کند، خودش را از کوه پرتاب میکند، در دریا خودش را غرق میکند، خودش را دار میزند و ... . همه دلالت بر این است که این شخص بعد از یأس، غضبش، افسارگسیخته شده است. همین است که حال تهوّر (غضب افسارگسیخته) را حال جنون بیان میکنند، چون وقتی اینگونه شد، تا جایی که بتواند دیگران را میزند و بعد هم خودش را از بین میبرد. یا این که از همان اوّل خودش را از بین میبرد و هلاک میکند که نشان میدهد غضبی در کار است.
وضو؛ آتش غضب را خاموش میکند
لذا ذیل همین تهوّر، روایات کثیرهای داریم. از جمله این که در نهجالفصاحه آمده پیامبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «انَّ الْغَضَبَ مِنَ الشَّیْطَان و إنّ الشّیطان، خلقٌ من النّار»، غضب از شیطان است و خلقت شیطان هم از آتش است؛ لذا میبینیم کسی که غضب میکند، سرخ میشود و وجودش، گُر میگیرد. «و إنّما یطْفِی النَّار بالماء فإذا غضب أحدکم فَلْیَتَوَضَّأْ» آتش را آب خاموش میکند، هر کس هم غضبناک شد، وضو بگیرد.
پس معلوم میشود این غضب، غضبی است که افسارگسیخته است و دیگر تحت سیطرهی عقل نیست. چنین غضبی هم اوّلاً از شیطان است، پس، برای انسان، یک آتش اوّلیّه است تا او را به آتش دیگری که همان هلاکت است که بیان کردیم، بیاندازد.
وضو؛ ترمزی در اوج غضب!
پس شجاعت، غضبی است که تحت سیطرهی عقل است و دیگر یله و رها نیست؛ پس کنترل آن هم راحت است، چون دست خداست. در اوج غضب بر دشمنان دین، اگر امر مولا دائر شود بر این که «أُسکُت»، «أُخرُج مِن الغَضب» و ...، دیگر او از حال غضب خارج میشود.
نمونهی بارز این مطلب هم بارها بیان کردیم که مالکاشتر است. ایشان در اوج غضب بر معاویه و عمروعاص، وقتی امر مولا را شنید، یک لحظه هم تأمّل نکرد که کاش امیرالمؤمنین اجازه میداد و ... . لذا بیهوده نیست که مولیالموالی، امیرالمؤمنین، نسبت به مقام ایشان فرمودند: مثل مالک برای من، مثل من است برای پیامبر! حرف، بسیار سنگینی است، مالک در باب اطاعت، شجاعت و ... مانند امیرالمؤمنین برای پدر بود! مطیع محض بود!
پس غضب تحت سیطرهی عقل الهی، از لحظهای که امر مولا را بشنود که «أُسکُت»، «أُخرُج مِن الغَضب» و ...، دیگر خاموش میشود. غضب، برتر از عصبانیّت است، تا عصبی نشوی، حال غضب نمیآید. امّا اگر همین غضب تحت سیطرهی عقل باشد، در همان اوج هم میتواند آرام شود.
در مثال مناقشه نیست، مانند این که شما در اوج سرعت ماشین که بالای 280 و ... است، ترمز کنی، بدون این که واژگون شوی، به کسی آسیبی بزنی و موتور از کار بیافتد. غضبی که تحت سیطرهی الهی است و عنوان شجاعت میگیرد، چنین حالی دارد. پس اگر غضب برای خدا باشد، در اوج آن هم میتوان ترمز کرد. اگر برای غیر خدا شد، نمیتواند، میرود و رها نمیکند؛ چنین غضبی عنوان شیطان دارد.
امّا آن غضب الهی، دیگر غضبی که در تعریف عامّه هست، نمیباشد و حالش، حال شجاعت است. اصلش از غضب بوده، امّا دیگر غضب نیست. لذا وقتی غضب میآید، با شجاعت، دو مطلب میشود، غضب یک تعریف پیدا میکند و شجاعت، تعریف دیگر. با این که اصل شجاعت، از غضب است. امّا وقتی غضب، تحت سیطرهی عقل قرار گرفت، دیگر معنا، حال و تمام مطالبش، تغییر پیدا میکند.
لذا غضب برای شیطان است، همانطور که پیامبر هم فرمودند. منتها فرمودند: اگر غضب کردید، وضو بگیرید. چون همان آب زدن به سر و صورت، خودش بهخودیخود خشم را میخواباند که پیامبر هم فرمودند: آتش را آب خاموش میکند. امّا وضو، یک خصوصیّتی دارد و آن، این که نور است. «الوضوء نور». این، یک ترمز عجیبی، بدون واژگونی میشود.
ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: کسانی که دائم الوضو هستند، کم غضبناک میشوند. پس یکی از نسخهها، این است که دائمالوضو باشید تا غضب نکنید. اگر هم در وضو، باز غضب کردید، باز هم بلند شوید و وضو بگیرید. چون وضو، نور است «الوضوء نور»، نوری است که سبب ترمز گرفتن در غضب میشود، بدون این که واژگونی صورت بگیرد. چون نور است و روشنایی دارد.
لذا خیلی مهم است که انسان بتواند غضب را فروببرد، «و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و الله یحبّ المحسنین». چنین کسانی جزء محسنین و نیکوکارترین افراد میشوند. پروردگار عالم، خودش محسن است، همانطور که میگوییم: «یا محسن قد أتاک المُسیء». لذا اینها هم جزء محسنین میشوند و صفت پروردگار عالم را میگیرند.
غضب؛ برترین جرعهای که انسان فرومیخورد!
پس آن غضبی که تحت سیطرهی عقل است، شجاعت نامیده میشود و دیگر با آن غضبی که در تعریف عامّه است، فرق میکند. لذا اگر کسی بتواند غضبش را فرو ببرد، افضل و برترین است. فضیلت، یک خصلت درونی است که انسان را به مقام اوج میرساند و اگر افضل شود - که از نشانههای تقواست - قرب الی الله حاصل خواهد شد. لذا آنها که در مقام افضل هستند، فانی فی الله هستند.
آیتالله العظمی شاهآبادی در بحث رشحات خود میفرمایند: این که در مقابل رذائل، فضائل تبیین میشود، باید دانست فضیلت آن چیزی است که در درون، از آن نفخهی روح الهی است «نفخت فیه من روحی». ملّاصدرای عظیمالشّأن در شواهد الربوبیه خود هم نکاتی در این باره میفرمایند که فضیلت، به انسان، اوج میدهد.
حالا اگر غضب به وجود آمد، هر کسی بتواند این غضب را - که بیان کردیم دیگر شجاعت نیست و تهوّر است - فرو ببرد و بر خشم خود غلبه کند، بهترین عندالله است، افضل است. باز در نهجالفصاحه است که پیامبر میفرمایند: «ما تجرع عبد جرعتا أفضل عندالله من جرعة غیض کظمها ابتغاء وجه الله». خیلی عجیب است، بیان شد: غضبی که یله و رها شده و نامش را افسارگسیخته گذاشتیم، مکّار است، تحت سیطرهی عقل نیست و دنبال مطالب بیهوده میرود و در آخر هم خودش را به هلاکت میاندازد. حالا در اینجا هم میفرمایند: اگر انسان این غضب را فرو ببرد، به وجه الله میرسد.
بندهی خدا، هیچی جرعهای ننوشید که نزد پروردگار عالم، افضل باشد از جرعهی خشمی که برای رضای خدا، فرو بخورد. ابتغاء وجه الله، یعنی کسی که خود را دائم در محضر ذوالجلال و الاکرام میداند و به مقام الهی رسیده، دائم با خداست و خدا را میبیند. به تعبیر دیگر، کسی که فانی فی الله شده و دائم وجه الله را میبیند و ضمن این که همیشه حضرت حقّ را حاضر میبیند، خودش را هم در محضر خدا میبیند.
غضبی که سبب از دست دادن تمام اعمال نیک میشود!
پس اگر کسی لحظهای غضب کرد (که گفتیم از اینجا به بعد، منظورمان از غضب، غیرخدایی و شیطانی است، چون غضبی که در راه خداست، شجاعت است)، چون غضب از آتش است، گُر میگیرد، امّا شجاعت، گُر گرفتن ندارد، وقتی میگویند: بایست، میایستد. حالا اگر کسی غضب را بخورد، به وجه الله میرسد. معلوم است که اصلاً به وجه الله رسیده که توانسته این جرعهی غضب را بنوشد، خیلی مواقع انسان در غضب، حرفی میزند که دیگر نمیشود آن را جمع کرد.
یار صدّیق امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه)، أبی عبید جحفی به همراه غلامش در نزد امام راه میرفتند، غلامش ادب نداشت و مدام از امام جلو میافتاد، او به غلامش اشاره میکرد که به عقب برگرد. تا جایی که غضبناک شد و به او گفت: زنازاده ... . حضرت شنیدند، به او گفتند: چه گفتی؟! گفت: آقا، این سیاهپوست است، معلوم نیست حبشی است، آفریقایی است، یا ... . حضرت فرمودند: مگر چون سیاه است و حبشی است و ...، میتوان بیان کرد که ولد زناست؟! دیگر پیش من نیا، «هذا فراق بینی و بینک». او تعجّب کرد، هر چه کرد، حتّی أبیبصیر هم از آقا درخواست کرد، امّا ایشان نپذیرفتند.
پس باید مراقب بود که کسی غضب نکند و به همسر، فرزند، همسایه، پدر و ...، حرف بیربط بزند. چون چگونه میخواهد فردای قیامت جواب بدهد؟!
طبق روایات که بیان خواهیم کرد، یک عامل این غضبها، حسادت است. فرمودند: برخی مواقع، حسادتها، عامل غضب بیجا میشود و دهان بیهوده باز میشود و همه چیز میگوید. یا تهمتی میزند که چون حقّ النّاس است، پروردگار عالم دیگر نمیپذیرد. خدا نکند که آن شخص هم بگوید: دیگر نمیبخشم، تا فردای قیامت که آن شخص بیچاره است. در روایات داریم که این شخص هر چه اعمال نیک و مستحبّ در دنیا انجام داده، تازه بعد از این که توبه کند و بگوید: خدایا ببخش، من حرف بیجا زدم؛ از او گرفته میشود و برای آن شخص مینویسند. در قیامت هم یقهاش را میگیرند تا این که آیا لطف خدا شامل حالش شود یا خیر. خیلی سخت است، غضب که آمد، دهان بیجا باز میشود، حرف بیهوده میزند و دیگر تمام است.
فروخوردن خشم و تبدیل منافق به مجاهد حقیقی!
لذا وقتی انسان، غضبناک شد، باید استغفار کند و آیهی «و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و الله یحب المحسنین» را تلاوت کند و مطالب دیگری که بیان خواهم کرد.
حتّی آن زمان که منافقین، بیرحمانه مردم را به شهادت میرساندند و چند هزار نفر از افراد بیگناه و عادی، مانند بقّال، دوچرخهساز و ... را کشتند، یکی از آنان را در یک خانهی تیمی گرفتند و هر چه بازجو به او میگفت: بگو، بگو و ... . هیچ نمیگفت. جا داشت یک سیلی به او بزند، امّا آن بازجو چنین کاری نمیکند - اگر کسی مسئولیتی دارد، باید خیلی مراقبت کند - حتّی آن فرد منافق آب دهان هم به صورت او میاندازد و خودش میگوید: انتظار داشتم که حداقل یک سیلی بر گوشم بزند، امّا آن بازجو بلند شد، راه رفت و بعد گفت: «و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و الله یحب المحسنین». یعنی برای خدا، خشم و غضب خود را فرو خورد. چنین کارهایی دگرگونی ایجاد میکند.
اتّفاقاً دگرگونی هم ایجاد کرد و همان منافق به جبهه رفت و شهید شد. حاج میرزا علیاصغر صفّار هرندی بر جنازهی افراد کمی نماز میخواند، امّا بر بدن ایشان نماز میّت را خواند. لذا چنین رفتاری منافق را تبدیل به یک مجاهد حقیقی میکند و در جبهه به شهادت میرسد. امّا در مقابل میبینید که یک غضب، سبب میشود آدم عادی، منافق شود!
چه کنیم کینهای نشویم؟
لذا نتیجهی بحث این شد که بیان کردیم: غضبی که تحت سیطرهی عقل است و به عنوان شجاعت، نام دارد، با تهوّر که غضب افسارگسیخته و رها شده است، فرق دارد.
پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی فرمودند: «ألا إنّ خیر الرجال من کان بَطِیءَ الْغَضَبِ سَرِیعَ الرِّضَا»، «ألا» تنبیهیّه است، بر سر «إنّ» هم که بیاید، حالت مشدّد بر خود «إنّ» هم دارد. یعنی هشدار که به تحقیق اینگونه است که بهترین و خوبترین افراد و کسی که وجودش، خیر است (چون بعضیها وجودشان، شرّ است)، آن کسی است که دیر به خشم میآیند.
در اداره، در محلّی که هستی و مدیریت داری، با دانشجویت، با استادت، با طلبهات، طوری برخورد کن که دیر به غضب بیایی. «بطیء الغضب» یعنی تا غضب میخواهد بیاید، میرود. «بطیء» یعنی آنچه نیامده، میرود.
در ادامه نیز میفرمایند: سریع الرضا، یعنی زود راضی شود و تا کسی عذرخواهی کرد، سریع بپذیرد.
یکی از مطالب و عواملی که باعث کینه میشود، این است که انسان، زود نگذرد. امّا اگر زود گذشت، اهل کینه نمیشود. اگر قبول کرد بگذرد، امّا گفت: حالا نه، فعلاً وقتش نیست، بعداً میگذرم؛ همین، عامل برای کینه میشود. لذا چنین کسی، کینه به دل میگیرد و میوه و ثمرهی کینه هم این است که اگر طرف، هزاران خوبی هم داشته باشد، دیگر نمیبیند و همه را بدی میبیند. وقتی انسان، کینهتوز شود، همین است و این حال برایش به وجود میآید.
پس اگر هم میخواهیم کینهای نشویم، سریع الرضا شویم. در دعای کمیل هم حضرت حقّ را به سریعالرّضا میخوانیم. همین است که حضرت حقّ، سریع راضی میشود و با یک الهی العفو، ما را میبخشد و إلّا که بدبخت بودیم. علاوه بر آن فرموده که تا هفت ساعت، گناهتان را اصلاً نمینویسم، ببینم استغفار میکنید، توبه میکنید و برمیگردید یا خیر. لذا حضرت حقّ را نمیشود با کسی قیاس کرد. امّا اگر سریع از ما نمیگذشت، ما الآن اصلاً وجود هم نداشتیم، نه فیزیکمان وجود داشت و نه روحمان در اینگونه مجالس بود. حضرت حقّ، سریع الرّضاست و دوست دارد بندهاش هم همین حال را داشته باشد.
کسی میتواند سریع الرضا شده و زود راضی شود که زود هم غضبش را از بین ببرد و «بطیء الغضب» باشد و إلّا سریع الرضا هم نمیشود.
«السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان»
آقا هم سریع الرضاست، هر چه بدی کردیم، زود میگذرد. امور به دست حجّت خداست، خیلی بدی کردیم، خیلی بیادبی کردیم، اطاعت نکردیم. آقا جان، خودمان را به خودت میسپاریم. ما نمیتوانیم خودمان را کنترل کنیم، نفسمان، غضبمان و گناهمان را نمیتوانیم کنترل کنیم. قربانت بروم شما هستید که میتوانید عنایت کنید. قربانت بروم، به عنایتت خیلی نیاز داریم.