|
پایگاه اطلاع رسانی یاوران امام مهدی
(عج)
www.emammahdy.com
یکشنبه 2 دی 1403
روایات حکیم از سلوک عرفا97/ سفری بدون توقّف
برو، توقّف نکن، تو نیامدی که اینجا باشی، من تو را گردش آوردم.
شخصی محضر میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمد، شکوه کرد، گفت: بچّه بد و ناصالحی دارم. آبرویم را برده است. دیگر پیش مردم نمیتوانم سرم را بلند کنم. نه به خاطر خودم، دین دارد از بین میرود، مردم میگویند: این فرزند فلانی است. این چه بلایی بود؟ یک دعایی، مطلبی، که این مشکل حل شود. ایشان یک تعبیر عالی بیان کردند، فرمودند: هنوز به آنجایی نرسیده که بدن تو را مثل آقا شیخ فضلالله نوری(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بالا ببرند، دار بزنند، فرزندت جلوی مردم، کف بزند و هورا بکشد. خدا دارد تو را امتحان میکند، تعلّق به بچّهات داری؟ همه چیز را باید رها کنی.
بعد ایشان این روایت شریف از وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) را برایش تذکار دادند. حضرت فرمودند: «إِنَ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ إِمَّا بِمَرَضٍ فِی جَسَدِهِ أَوْ بِمُصِیبَةٍ فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ مُصِیبَةٍ مِنْ مَصَائِبِ الدُّنْیَا لِیَأْجُرَهُ عَلَیْهَا»[1]. عزّوجلّ از این تعهّدی که از رهگذر بلا به مؤمن گرفته، میخواهد به او یک عنایت ویژه کند.
بزرگانی مثل آیتالله العظمی مرعشی نجفی، آیتالله مولوی قندهاری، آیتالله حاج آقا نورالدّین دزفولی، مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامهم الشّریف) و دیگران مطلبی را بیان فرمودند که جالب است. نکته عجیبی است و آن این که عزّوجلّ دوست دارد، هر موقعی، یک نوع امتحانی برای بندهاش بهوجود بیاورد که به او بگوید: اگر به سفر آمدی، - بیان کردم پروردگار عالم ما را به سفر آورده است. بعضیها لفظ گردش را به کار میبرند. گردش میکنند، کِیف میکنند.- بدان، نباید اینجا توقّف کنی، دوست ندارم توقّف کنی. دوست دارم بروی و حواست به من باشد. برای همین، چون بندهاش را دوست دارد، دوست ندارد دیگری را دوست داشته باشد، ولو فرزندش را. هر بار مطلبی را برای او پیش میآورد که بگوید: برو، توقّف نکن، تو نیامدی که اینجا باشی، من تو را گردش آوردم. بعضی از گردشها را گردش علمی میگویند، اسم این گردش، گردش معرفتی است. برای اینکه خودت را بسازی، بالا بروی و به آنجایی برسی که خدایی و الهی شوی.
لذا فانی فی الله همین است. هر چه جلو میرود، مطالب را میبیند، امّا میداند همه متعلّق به خداست. همه چیز را جلوه حضرت حق میداند. برای این هیچ موقع دل نمیبندد، میگوید: زیبا است، امّا تو خالق داری، به تو دل نمیبندم.
صبر – 11/12/86
[1]. بحار الأنوار، ج: 78، ص: 198، باب: 1
|
|
|