|
پایگاه اطلاع رسانی یاوران امام مهدی
(عج)
www.emammahdy.com
دوشنبه 3 دی 1403
روایات حکیم از سلوک عرفا 110
اگر دنیا را هم میخواهید، ترک دنیا کنید!
امام راحل عظیمالشّأنمان تعبیری را در درس اخلاقشان در سال 40، 41 داشتند که بسیار عالی است. ایشان فرموده بودند: اگر دنیا را هم میخواهید، ترک دنیا کنید! آن کسی که به دنبال دنیا میرود، دنیا مدام او را به طرف خودش میکشاند و او را بازی میدهد. امّا وقتی دنیا را ترک کردی، دیگر خودش به سمت تو میآید.
منتها فرمایش ایشان یک رمز دارد و آن، این است: وقتی دنیا را ترک کردی که اهل دنیا شوی، وقتی به دنیا «نه» گفتی که دنیادار شوی؛ لذّتی از این ترک دنیا میچشی که اگر دنیا تو را التماس کند و جدّی جدّی بگوید: من دیگر نمیخواهم تو را بازی و فریب دهم و میخواهم در اختیار تو باشم - که اصل دنیا به فریب است؛ چون دنی، پست و رذل است - تو دیگر اصلاً روی به دنیا نمیآوری.
لذا تاکیدی که امام راحل دادند، این است که اگر دنیا را هم میخواهی، دنیا را ترک کن. چون وقتی دنیا را ترک کنی، بعد میفهمی که اصلاً اشتباه کردی آن را خواستی. یک عالم دیگری جلو میآید که معنی دنی بودن این دنیا را میفهمی. یک چیز دیگری در اختیار تو قرار میدهند که میفهمی اینها اصلاً هیچ و پوچ است. مثلاً این که یک خانه بزرگ داشته باشم، در مقابل آن مطلبی که عالم هستی در تسخیر توست؛ کوچک و هیچ است.
وقتی به تو یاد دهند که کره زمین خودش در مقابل بعضی از سیّارات خیلی کوچک است - که بارها بیان کردم مثل عدسی میماند که نه در یک مکانی مثل مهدیه، بلکه در کره زمین بیاندازیم - دیگر میفهمی که ارزش آن در مقابل این دنیا، هیچ است. کره ماه هم در مقابل بعضی از سیّارات، همین حال را دارد. لذا وقتی این را به تو نشان دادند، حالا دیگر میفهمی خانهای که من به ظاهر میگفتم بزرگ است، مثلش همان تعبیر عامیانه است که میگوید: مورچه چیست که کلهپاچهاش چه باشد! اصلاً دنیا را به من بدهند، هیچ است؛ چه برسد یک خانه بزرگ مثلاً ده هزار متری. اینها در مقابل آن که به انسان نشان دادند این عالم، چه عالمی است؛ اصلاً عددی نیست.
وقتی به تو آن عالم را نشان دادند، دیگر مطالب این دنیا به چشم نمیآید. البته آن کسی که به مقام تسلیم رسید، آن عالم را هم نمیخواهد؛ امّا ما چون با محسوسات سر و کار داریم مجبوریم اینطور بگوییم؛ چون ما مخلوق و محدودیم و هر آنچه هست، محسوسات و ملموسات است، لاجرم مثلهایمان هم همین مثلهای محسوسی و ملموسی است. حالا آن عالم را که نشان میدهند، دیگر مافوق تصوّر و محسوسات و ملموسات است. وقتی کسی آن را ببیند، دیگر برایش این مطالب معنا ندارد که مثلاً میخواهم رئیس فلان جا شوم. اصلاً این چیست؟! رئیس جمهور فلان کشور، چه میشود؟! همه دنیای کوچک کره زمین هم هیچ است!
وقتی عالم را نشان دادند، وقتی نشان دادند که همه ملائکهالله در مقابل تو در حال تعظیم و تکریم هستند «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»[1] و تو میتوانی به عالم ملکوت فرمان دهی، مُلکی که در اختیار توست، مُلک نیست، دیگر هیچ است. وقتی در مقام تسلیم که بعد از مقام رضا است، قرار گرفتی و آن حال برای انسان به وجود آمد، با خود میگویی: وقتی بنا باشد کره زمین یک عدس باشد، دیگر آن خانه به ظاهر بزرگ هیچ است؛ تسلّط بر این عدس هم در مقابل آن که به ملائکهالله فرمان میدهی، هیچ است.
|
|
|