چرا بیان میکنیم که انبیاء و ائمّه باید عصمت داشته باشند؟
پروردگار عالم، به پیغمبرش حضرت محمّد مصطفی(صلی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان میفرمایند: وقتی تو حرف میزنی، از روی هوی نیست «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»
معمولاً هوی و هوس را با هم میآورند. «هَوی» یعنی آن چیزی که از درون نفس باشد؛ یعنی ولو به این که نکته خوبی هم باشد امّا نفسانی است. پس هرچه از درون نفس باشد «هَوی» است و هرچه از ناحیه پروردگار عالم باشد، الهام و وحی است. الهامات برای اولیاء و وحی برای انبیاء است.
ما قائل به این هستیم که حتّی اولیاء الهی هم ولو به این که حرفشان، حرف خوبی هم باشد امّا از روی «هَوی» و نفسشان حرف نمیزنند، بلکه هرچه میگویند الهام است، چون به علم الله متصل هستند و با دیگران فرق میکنند.
خیلی از افراد در جامعه هستند که حرف خوب هم میزنند، امّا از روی «هَوی» است؛ چون گاهی نفس هم حرفهای خوبی میزند، امّا فرق هوی با الهام این است که آن چه الهام باشد، هم الهی است و هم کامل و تام است، پس راهگشاست، انسان را به هدایت میرساند و فریب و ابهام در آن نیست.
«ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» یعنی ای پیامبر! این همه حرفهای قشنگ و خوبی که میزنی و مردم دورت جمع میشوند، هوی نیست، وحی و از ناحیه خداست و وقتی وحی شد یعنی چیزی را از نفس خودت نمیگویی، لذا در پرده عصمت قرار میگیری که هیچ چیزی را ولو خوب از خودت اضافه نکنی.
لذا قرآن از ناحیه خداست و حتّی حرف خوبی از جانب نفس هم در آن نیست و قرار گرفتن در پرده عصمت یعنی تو چیزی ولو خوب را از خودت بر این قرآن اضافه نکردی و هرچه که هست حرف من و وحی است.
برای همین به قرآن، کلام الله میگوییم؛ یعنی کلام خداست، کلام نبی نیست - نکته بسیار مهمی است - فرق کلام الله و کلام الرسول این است که ای پیغمبر! کلام خودت ولو خوب باشد، در آن نیست. گرچه شیعه یک قدم جلوتر میگذارد و با ادلّه ای که دارد، میگوید: حتّی آن کلام معصوم هم که به صورت ظاهر از ناحیه پروردگار عالم نیست، الهی است - البته فعلاً در مورد آن صحبت نمیکنیم -
«ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»؛ یعنی هرچه هست، کلام خداست که نازل شده است. برای همین میگوییم قرآن نازل است؛ یعنی حرف خدا پایین آمده است، پس پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نمیتواند چیزی از خودش گفته باشد.
این مطلبی است که اهل جماعت هم راجع به هوی قائل هستند و میگویند: هوی آن چیزی است که از نفس انسان بیرون آید. قرآن هم بالصّراحه میفرماید: هرچه تو گفتی از نفس نیست.
منتها اهل جماعت قائل به این هستند که ما فقط راجع به قرآن میتوانیم این را بگوییم. ما هم میپذیریم و میگوییم: اصلاً راجع به حرفهای دیگر پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شاید «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» نباشد امّا شما میگویید: سوره هایی با بیش از 500 آیه در قرآن بوده و بعد 200 آیه شده که پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرموده: من فراموش کردم، خدایا! ببخش، همین قدر بر امّت من بس باشد! این که دیگر قرآن نمیشود، یعنی نعوذبالله، نستجیربالله پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در رساندن وحی به امّت خیانت کرد و آن چه خدا خواسته بود برای امّت بگوید، نگفت!
آیا میشود به پیغمبری - پیغمبر ما یا هر پیغمبر دیگری - که خدا همه وحی را به او رسانده امّا او یک مدّت آن را به مردم نگوید و بعد فراموش کند، اعتماد کرد؟! آیا اصلاً این پیغمبر، پیغمبر سالمی است؟! ما چگونه به این پیغمبر اعتماد کنیم؟!
کما این که میگویند: از عایشه و به قول خودشان از ابابکر صدّیق(؟) داریم که پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: من بعضی از آیات را یادم رفت، امّا خواستم آیات کامل شود، بعضی از نکات را خودم بیان کردم، امید است پروردگار عالم فردای قیامت بر من خرده نگیرد!!!
اگر نعوذبالله اینطور بود که باید میگفتیم: ای پیامبر! تو خیانت کردی، چرا چیزی را که یادت رفته بود، خودت اضافه کردی و گفتی: ای مردم! ببخشید وحیی را که آمده بود، فراموش کردم امّا حالا میبینم که سوره ناقص میشود باید بالاخره یک طور تمامش کنم، حالا خودم اضافه میکنم، امیدوارم که پروردگار عالم فردا از من بگذرد. قرآن به تو گفت: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»، آن وقت تو چیزی را از خودت به آن اضافه کردی که ولو خوب باشد هم اشتباه کردی.
ما اصلاً این پیغمبر ساخته اهل جماعت را پیغمبر نمیدانیم. اصلاً این پیغمبر دروغینی که شما میبافید! کجاست؟ از طرفی قرآن میگوید: «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»، از طرف دیگر شما میگویید: پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خودش یک چیزهایی را اضافه کرد، پس ما کدام را بپذیریم؟ معلوم میشود این حرفها، حرفهای خود شماست که گفتید.
پس طبق آیه «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» معلوم میشود پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هیچ چیزی را اضافه نکرده است.
لذا پیغمبر باید معصوم باشد؛ چون خود قرآن میفرماید: ارتکاب گناهان عاملی میشود برای این که هوی و هوس حاکم شود.