بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
در شب میلاد با سعادت سالار شهیدان، حضرت أباعبدالله الحسین(علیه السّلام)
تاریخ: 96/02/09
تفاوتهای حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) در میان انسانها
حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، جایگاه تجلّی و اسماء خدا هستند و پروردگار عالم، ذوالجلال و الاکرام، آنها را به عنوان مبدأ برای حرکات، قرار داد و کاری کرد که اگر انسان بخواهد به حقیقت، به مقام انسانی خودش و هدایت برسد، راهی جز این حضرات نیست. لذا آن قادر، به قدرت خودش، آغاز و ختم در مطالب را با این حضرات قرار داد، «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَبِکُمْ یَخْتِمُ».
لذا حال حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، با همه متفاوت است:
اوّلاً در پردهی عصمت کامله هستند که از هر خطایی در هدایت انسانها مصون باشند. چون اگر کسی خودش خطا کند، نمیتواند هادی خوبی باشد. پس علّت عصمت کامله هم همین است که هیچ خطایی نکند، تا بتواند به خوبی هدایت کند.
ثانیاً چون منتخبین از ناحیهی خدا هستند و بناست از روز نخست، به عنوان هدایتگر خلق باشند، لذا نوع خلقت آنها گرچه صورت ظاهرش مثل همهی انسانها هست، امّا در اصل، با دیگران تفاوت دارد.
این که میشنویم و میخوانیم که وجود مقدّس بیبیدوعالم در رحم مادر، سخن میگفت؛ یا أبیعبدالله، سیّد و سالار شهیدان، در رحم مادر سخن میگفت، با مادر، حرف میزند و مطالبی از آینده را با عنوان «أنا العطشان» بیان میکرد، برای این است که چون از ناحیهی خدا هستند، درست است که سیر فیزیکی ظاهریشان، مثل انسانهاست، یک انعقاد نطفهای است و رشد و طفولیّت است و ...، بعد هم که نوجوانی و جوانی؛ امّا آنچه مهم است، جسم نیست. چون جسم، مرکب برای روح است. حضرات معصومین هم، روح عظیمی دارند که به تعبیر بزرگان، از جمله شیخالطائفه، شیخ طوسی، «نفخت فیه من روحی» حقیقی، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هستند و اینها چون نفخهی خدا هستند، طبعاً نیاز به رشد به این معنا که جسم هم رشد میکند، ندارند.
لذا ولو در قالب جسمانی، در رحم، سخن میگویند. چون آن که صحبت میکند، جسم نیست. آن، روح است که روحاللّهی آنهاست. چون بناست هدایت خلق را به دست بگیرند، باید تمام اسماء و صفات الهی در وجود او باشد، ولو نازلهاش، که بتواند هادی خوبی باشد و یکی این است که عصمت دارد و هیچگاه خطا نمیکند، این، قاعده است و اصلاً منفک نیست. عصمت، چیزی نیست که بعداً به معصومین بدهند.
البته به آنهایی که اهل تقوا هستند، بعداً عصمت میدهند و آنها در پردههایی از عصمت قرار میگیرند. هر چه این تقوا بیشتر شد و أتقی شد، تالیتلو معصوم میشوند. اینها، اکتسابی است، امّا برای حضرات معصومین، اکتسابی نیست. چون نفخهی روح حضرت حقّ هستند، هر چه که هست، همه، اسماء و صفات خداست و آن فیزیکشان هم به صورت ظاهر به نام انسان شد که «من انفسهم» باشد تا بشر اشتباه نکند و بتواند از آنها استفاده کند و إلّا مابقی دیگر همه اسماء و صفات خدا هستند.
نزول تمام اسماء و صفات خدا در معصوم برای هدایت خلق
لذا عصمت حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، اکتسابی نیست. اینطور نیست که بگوییم: حالا یک مدّتی پیامبر عظیمالشّأن، حضرت خدیجهی کبری، مطالبی را انجام دادند و بعد اینگونه شد. ائمّه هدی(علیهم صلوات المصلّین) هم همینطور، اینطور نبود که مطالب و مراقبههایی را داشته باشند و بعد خدا به آنها فرزند معصوم بدهد.
البته معصوم، همیشه مراقبه دارد و اصلاً خصوصیّت و ذات عصمت این است که انسان، همیشه دیگر مواظب است. علاوه بر فرزند معصوم که معصوم است، برخی از فرزندان ائمّه بالا آمدند و تالیتلو معصوم شدند، امّا معصوم نیستند. فرق معصوم و تالیتلو معصوم این است: آن که تالیتلو معصوم میشود، براساس تقوا به این مقام میرسد، او هر چه درجات تقوای خود را بالا برد و به أتقی رسید، آنجا دیگر حالش، حال معصومین(علیهم صلوات المصلّین) است. لذا تالیتلو معصوم میشود. امّا در باب عصمت باید گفت: حضرات معصومین، نازلهی تمام اسماء و صفات خدا هستند، لذا طبیعی است که عصمت هم دارند.
این حضرات، هادی کلّ هستند و در وجود آنها، هیچ خطایی نیست. به صورت ظاهر، جسمشان، جسم انسانی است؛ امّا این که در رحم مادر، سخن میگویند (چه بیبیدوعالم(علیها الصّلوة و السّلام)، چه مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) - که فاطمه بنت اسد بیان کردند: ایشان بارها با من سخن گفت - چه وجود مقدّس أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) که در رحم، با مادر سخن میگوید)، جسم و قدرت جسمانی نیست که سخن میگوید، اتّفاقاً آن چیزی که جسم را هم به سخن گفتن در رحم مادر درمیآورد، روح است «نفخت فیه من روحی» که این روح دیگر همان اسماء و صفات خداست.
لذا صورت ظاهر میگوییم: معجزه، چون معجزه یعنی «عجزت النّاس بعمله» و معانی دیگری که بزرگان بیان کردند. به هر حال از عجز است و برای این که دیگران از انجام آن عمل، عاجز هستند، به آن، معجزه گفته میشود. ولی علم و حقیقت است. لذا وقتی وجود مقدّس ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) در رحم مادر سخن میگوید، درست است که این جسم را وادار به سخن میکند، امّا چون به معنی حقیقی روح الله است، میتواند این کار را انجام دهد. این مختصّ به دو، سه امام نیست، بلکه برای همهی حضرات معصومین است. کما این که خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) بارها به پیامبر عظیمالشّأن عرضه میدارد که یا رسولالله، این طفل در رحم من، با من، حرف میزند و سخن میگوید. چون وقتی کسی، روحالله و تجلّیگاه اسماء و صفات الهی شد، جسم را هم به حرکت درمیآورد و این، قدرت روح است.
لذا وقتی در باب هدایت بیان میکنیم: امام باید همهی اسماء و صفات را داشته باشد تا بتواند هادی خلق شود، دیگر برای آنها صغیر و کبیر هم معنا ندارد. جوادالائمّه نه ساله امام است. وجود مقدّس أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) بعد از برادرشان، امام حسن، امام است، البته امام بالفعل، چون امام بالقوّه که طبعاً هستند. یکی میبینی در سی سالگی امام است، یکی هم میبینی در طفولیّت!
این که عیسیبنمریم، در گهواره سخن گفت، معجزه است، چون در انسانهای دیگر چنین سبقهای نبوده است. بچّههای ما که به دنیا میآیند، سیر طبیعی خودشان را دارند. اوّل آن گریههایی که معروف است و همه بچّهها دارند و ما به ظاهر فکر میکنیم در هر حالتی یک حرف را هم میزنند، در حالی که اثبات شده که در زمان گرسنگی، تشنگی، نیاز به محبّت، مریضی و ...، هر کدام به حالت خاصّی بیان میکنند. امّا کسی در گهواره صحبت نکرده و از این عمل عیسیبنمریم، بقیّه عاجز بودند. مگر میشود نوزادی در گهواره بگوید: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّاً»؟!
حتّی آنجایی که یوسف صدیق گرفتار شد و آن طفل، سخن گفت، این قدرت به اذن یوسف صدیق بود، نه از خود آن طفل.
پس تمام حضرات معصومین در رحم مادرهایشان سخن گفتند، منتها برخی از آنها تبیین شده است. صورت ظاهر هم این عمل، معجزه است، امّا بیان کردم: چون روح، روح الهی است و آنها، روحالله هستند و تمام اسماء و صفات خدا در آنها، وجود دارد، قادر به تکلّم هستند و جسم را با خودشان میکشند، چه جسم بخواهد به حدّ اسپرمی که دیده نمیشود (و فقط با چشم غیرمسلّح دیده میشود) باشد و یا بزرگتر شود.
این هم که در قالب جسم انسانی قرار گرفتند، همانطور که بیان کردیم، از این جهت است که بتوانند انسانها را هدایت کنند. چون انسان معمولاً اینطور که نوع خودش را بیشتر میپسندد و همیشه هادی از خود دارد. علّامه طباطبایی تمثیل میزنند و میفرمایند: به پرندهها هم که نگاه کنید، میبینید که یک پرنده، پیشتاز است. میرود و آنهای دیگر به دنبال او میروند. حیوانات هم همینطور است، درندگان، خزندگان و چرندگان هم همینطور هستند و همه، راهبر دارند. انسان هم نوع خودش را بیشتر میپسندد و از غیر جنس خودش، هدایت نمیپذیرد.
من بارها بیان کردم: این که قرآن میفرماید: «من الجنّة و النّاس»، حتّی وسوسهگران هم که انسان را از راه هدایت دور میکنند، به طور معمول از جنس خود انسان هستند و نمیتواند غیر از این باشد. در عالم نگاه کنید، میبینید که همه مفسدهها از همین ناحیهی ناس است و مثلاً شیر و ببر و پلنگ و ... نبودند. انسان است که دارد خود را به ضلالت و گمراهی میکشاند. البته در پشت صحنه، خود شیطان ملعون است، امّا سپاه او، برای انسانها، از انسان است.
لذا هدایت به صورت ظاهر از جنس انسانی است، «مِن انفسهم». ولی حقیقتش این است که این، همان چیزی است که از ناحیهی خداست. همه چیز دیگر اسماء خداست. «بکم یقبل الطاعة المفترضة»، اصلاً به واسطهی شماست که خدا تمام آنچه را که واجب است، قبول میکند. «ینزّل الغیث» اصلاً آمدن ابر و بارش باران هم به واسطهی شماست. اینها همه به اذن خداست. امّا به هر حال این اسماء و صفات خدا باید در جایی شهود پیدا میکرد. وقتی کسی ذاتش قابل رؤیت نیست، طبعاً اسماء و صفاتش هم قابل رؤیت نیست؛ چون صفاته فی ذاته و ذاته فی صفاته. اگر پروردگار عالم بخواهد اینها را قابل رؤیت کند، باید در جسم بیاورد. این قالب جسم همان چیزی است که خود انتخاب و خلق کرده است.
اگر به این زیارت جامعهی کبیره که محشر است، نگاه کنید، میبینید طوری تبیین شده که حتّی میفرماید: خلقت ما به واسطهی شماست. اگر کسی که متوجّه نباشد، این را شرک میداند. امّا اگر موحّد باشد، میداند که اینها به اذن خداست. خدای متعال، قادر است و اتّفاقاً وقتی بنشینیم دو دو تا، چهار تا کنیم، میفهمیم که جدّی اسماء و صفات خدا به هیچ صورتی قابل رؤیت نبود. خدای متعال در آن حدیث قدسی فرمودند: من کنزی بودم که شناخته نمیشدم، خلق کردم شناخته شوم.
آیتالله شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در این زمینه مباحث بزرگی را در شذرات بیان کردند که شرح معظّمی دارد و ما مدّتی است که در همین قضیّه ماندیم و جلو نرفتیم. با این که شذرات ایشان در باب مباحث حکومت دینی است، امّا در آنجا توضیحاتی داده و میفرمایند: چون اسماء و صفات پروردگار عالم با ذاتش یکی است و همهی اینها نشأت گرفته از ذات الهی است و ذات قابل رؤیت نیست، در نتیجه صفات هم قابل رؤیت نیست، فرمودند: بالمشیّه قرار دادیم. مشیّت چیست؟ فرمودند: معصوم است. لذا پروردگار عالم، حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را به قالب جسمی انسان درآورد که آنچه اسماء و صفات است، ولو نازله است (نزول یعنی درجات حقیقی نیست، چون درجه حقیقی، ذات میشود و ذات هم قابل رؤیت نیست) در آن قرار داد.
درست است که فیزیک ملاک نیست، امّا در مورد همون فیزیک و ظاهر هم باید گفت: بافت جسم انسانی نسبت به همهی موجوداتی که پروردگار عالم خلق کرده، متفاوت است. پروفسور رجحان بیان میکند: تمام حیوانات و کسانی که به عنوان موجودات دانرد در عالم میچرخند، بافتهایشان شبیه هم هست و کمی اختلاف دارند، امّا بافت انسان یک بافت عجیب و غریبی است. کما این که مغز انسان با مغزهای حیوانات متفاوت است، ولو بگویند: دلفین، میمون و ... هم چنین و چنان هستند و از هوش بهره بردند، امّا بافت سلولهای مغزی انسان، چیز دیگری است. لذا در خلقت انسان هم تفاوت وجود دارد و این، از عجائب است. فرمودند: «لقد خلقنا الانسان فی أحسن تقویم»، امّا آن قوامش چیز دیگری است. قوامش براساس روح است.
پس معلوم شد چون معصوم، تجلّیگاه اسماء و صفات خداست و اسماء و صفات خدا فی ذاته است و به هیچ عنوان قابل شهود نیست؛ خدای متعال انسان را خلق کرد که اینگونه شود و اصل آن در عصمت است.
خیلی جالب است هنوز هم که هنوز است بشر نفهمیده که این که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی» یعنی چه؟ یک معنی آن، این است: چون حضرت از اسماء و صفات خداست و علم هم از صفات خداست؛ هر چه که قبل و بعد بوده، در وجود ایشان به آن، موجود بود.
نمونهی آن، حضرت ثامنالحجج(علیه الصّلوة و السّلام) است. وقتی اباصلت تعجّب میکند که حضرت چگونه در مناظرات با هر کس به زبان خودش صحبت میکنند و بر تمام زبانهای رومی، چینی، فارسی، عربی، ترکی و ... تسلّط دارند؛ به حضرت عرضه میدارد: شما این همه زبان را از کجا یادگرفتید؟ حضرت فرمودند: ما حجّت خدا هستیم، چرا متوجّه نیستی؟!
یک معنی آن همین است که چون جایگاه اسماء و صفات خدا هستند، هر چه را که هست، قادرند. خدای متعال میفرماید: عیسای مسیح - که ایشان هم به اذن حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) به دنیا آمده است - میتواند مرده زنده کند. این مطلب خاصّی نیست. ابوالعرفا میفرمودند: با مرحوم آیتالله سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در وادیالسّلام بودیم، ایشان فرمود: میدانی به اذن الله، زنده کردن مردگان یعنی چه؟ بعد میّتی را آوردند که دفن کنند، دیدند خشکیده، معلوم بود از جای دوری آمده و نذر کرده بود تا او را به نجف بیاورند. آقا فرمودند: نگاه کن. من دیدم آن بدن خشکیده یکباره تازه شد و بعد زنده شد و همه فرار کردند. تکان خورد و چشمانش را باز کرد. لذا ابوالعرفا(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: ما با چشمان خودمان دیدیم که سلطانالعارفین(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، میّت را زنده کرد. شکی نیست که به اذن الله است و هیچ کس از خود چیزی ندارد.
اتّفاقاً وقتی میگوییم که حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین)، تجلّی اسماء و صفات خدا هستند، یعنی کسی از خودش، چیزی ندارد و خدا میخواست خودش را نشان بدهد، اینطور خلق کرد. پس وقتی فرمود: سلونی قبل أن تفقدونی، یعنی تمام مطالب در ید من هست.
مأمون الرّشید، حضرت ثامنالحجج(علیه الصّلوة و السّلام) را در مناظرات میآورد و از هر دینی و حتّی لائیکها و بیدینها هم میآورد، تا حداقل یکبار ایشان نعوذبالله منکوب شود که معلوم است هزاران جلسه هم میگرفت، حضرت پاسخگوی آنان بودند. میگویند: مأمونالرّشید در سیّاس بودن، به قدری قوی بوده که صاحب کتاب تاریخ الدمشقیّه میگوید: عمروعاص با تمام عظمتش، انگشت مأمون بود. مأمون از بس عجیب بود، برخی از بزرگان ما به اشتباه افتادند و فکر کردند او شیعهی امامکش بوده، در حالی که بنده اثبات کردم که او به هیچ عنوان شیعه نبوده و تمام کارهایش از مکر بوده است.
لذا مأمون در نهایت بیان کرد: ما خواستیم او را شکست دهیم، امّا شکست خوردیم و او دین را ترویج داد و برای همین، حضرت را عالم آل محمّد بیان میکنند. تمامشان عالم هستند، امّا ایشان این مطلب را نشان دادند و ظهور و بروز زمانی و مکانی پیدا کرد. تمام ائمّه، باقر و صادق هستند، امّا این دو بزرگوار را باقرین صادقین بیان میکنند؛ چون شرط زمان و مکان، اینطور اقتضا میکند.
چرا چراغ هدایت و کشتی نجات بودن، در بین ائمّه، در مورد أبیعبدالله بیان شده است؟
یکی از موارد دیگر هم همین است که پیامبر عظیمالشّأن، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النّجاة»، چراغ هدایت و کشتی نجات است. سؤال این است که آیا معصومین(علیهم صلوات المصلّین) دیگر، نجاتدهنده نیستند؟! ضمن این که بیان کردیم تمام آنها در رحم مادرانشان سخن گفتند، در این مورد هدایت هم همینطور هست و همه هادی الهی هستند. در قرآن هم آمده: «و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا» که امام صادق فرمودند: این، اوّل در مورد ماست و بعد در مورد انبیاء.
لذا گاهی زمانی اقتضا میکند که هیچ چیز نمیشود، با سخن گفتن، نصیحت، بروز علمی و ... . امّا یک زمانی میبینیم که همه چیز میگویند، مانند باقرین صادقین که در آن زمان که بنیامیّه و بنیالعبّاس به هم مشغول بودند، حتّی جبر و فیزیک، شیمی، فقه، اصول و ... هم میگویند. چهار هزار شاگرد مجزّا بودند و در تمام دروس نبودند. البته بعضیها هم مشترک بودند. پشت سر هم درس میگفتند و علم را روشن کرده و میشکافتند.
میدانید چرا بنیالعبّاس از بنیامیّه بدتر بودند؟ مردم متوجّه شدند این که میگویند سراغ حضرات بروید، فقط از این باب نیست که این حضرات، فرزندان رسول الله هستند، بلکه اصل این است که اینها هستند که همه چیز در دستشان هست و راه را قشنگ نشان میدهند و علم روز را بیان میکنند.
جورج جرداق مسیحی میگوید: اگر همان زمان، مردم متوجّه شده بودند، پیشرفت علمی که امروز هست، در آن زمان، با سرعتی چند برابر خودش را نشان میداد. بعد مثال میزند، میگوید: اوّلین رصدخانه در باب علم نجوم را شاگرد امام صادق زده است. آن هم خود امام به او گفته که چگونه باشد و ... .
لذا این که حضرت برای أبیعبدالله میفرمایند: «إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النّجاة»، به این دلیل است که گاهی حتّی اجازه مباحث علمی داده نمیشود، امّا یک چیز نیاز است تا جلو ببرد و آن، در خون غلتیدن وجود ذیجود معصوم، نه هر انسان عادی است. لذا گاهی کار به جایی میرسد که هیچ چیز جز خون جواب نمیدهد. خون، هدایتگر میشود. آن هم در مورد اسلامی که از سلم، دوستی و محبّت است و از جنگ و ... بدش میآید و میخواهد دنیا، دنیای آرامش و عبادت باشد. اصل دنیا همین است، دنیای حسنه؛ یعنی دنیایی که هیچ بدی در آن نباشد و همه چیز براساس محبّت و رفق و دوستی باشد. امّا گاهی نیاز است که خونی ریخته شود.
لذا یکی از علماء اهل سنّت در تعبیر زیبایی میگوید: اتّفاقاً آنچه که از اهلبیت رسول در باب علم به وجود آمد، فقط و فقط این است که خون أبیعبدالله باعث آن شد که چنین جریانی به وجود بیاید و این، هدایت است.
حقیقت قرآن، حضرات معصومین هستند
روایتی از أبیعبدالله الحسین به نقل از پدرشان و پدرشان از پیامبر نقل شده که حضرت فرمودند: «کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِیَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیَاءِ ع»، کتاب خداوند عزّوجلّ بر چهار چیز استوار است:
1. عباراتی که در قرآن است.
2. اشارات و رمزهایی که قرآن دارد، مانند کهیعص و ... .
3. لطائف که خداوند بیان میکند.
4. حقایقی که قرآن دارد.
بعد میفرمایند: عبارت برای عموم است. منظور از عوام، عوام که ما میگوییم، نیست، بلکه منظور عمومی بودن است. کسی برسد به جایی که تفسیر و مطالب را بداند و تا همین حد است و از اینجا بیشتر نمیتواند برود.
اشارات برای خواص است و همه نمیفهمند، مانند الم، طه، یس و ... (طه و یس را پشت هم نخوانید، بین حروف آن وقف کنید، وقف آن واجب است، طاء، هاء؛ چون طه را پشت هم بگویید، تصوّر به اسم میشود). چرا این حروف با هم آمده؟ رموز است که برای خواص میباشد.
قسمت بعدی لطائف است یعنی مطالبی که از آن، استخراج میشود و راه را باز میکند که فرمودند برای اولیاء است.
امّا حقائق هم برای انبیاء است.
حالا هدفمان این است: وجود مقدّس امام حسن مجتبی، در تفسیر جامع، جلد ششم، ذیل فرمایش پیامبر میفرمایند: «نحن حقایق القرآن»، ما حقایق قرآن هستیم که طبق روایت قبل، تازه انبیاء، حقایق قرآن را میفهمند.
پس چگونه میتوان حقایق قرآن را فهمید؟ با صفات و اسمائش و در همان حدی که ما بفهمیم. لذا این که حضرت میفرمایند «إنّ الحسین مصباح الهدی و سفینة النّجاة»؛ برای این است که ما متوجّه شویم اگر اینها نبودند، ما هیچ نداشتیم. یکی از دانشمندان بیان میکند: اگر ابیعبدالله شهید نمیشد، هیچ چیز از ادیان نمیماند (نه شیعه، نه اهل جماعت، بلکه ادیان!).
ولادتهای و اعیاد شعبانیّه را به شما تبریک عرض میکنم. به ما میخواهند بگویند: اگر میخواهید وارد ماه مبارک رمضان شوید با ولایت این حضرات است، به همین ولادتهایشان هم در این ماه است تا «دعیتم فیه الی ضیافة الله». ولادتشان هست که عامل قوی شدن ولایت ما شود.