درس اخلاق
جلسه 3
9/9/84
تقدم تزکیه بر
تعلیم
در جلسهی گذشته
در رابطه با تزکیه که بر علم مقدم است، صحبت کردیم. آن چه که از زبان پروردگار
عالم بیان شده است، «وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ
الْحِکْمَةَ»[1] است،
امّا آن چه که از زبان مخلوق است نه خالق، ابتدا بحث علم است بعد تزکیه.
حضرت ابراهیم
خلیل(علی نبینا و آله و علیه الصلوه و السلام) بعد
از این که پایههای خانهی خدا را با فرزندش اسماعیل بنا نمود و از پروردگار عالم
خواست «رَبَّنا تَقَبَّلْ مَنّا إِنَّکَ أنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ» و
دعاهای دیگری که نمود، دعای بعدش این بود «رَبَّنا
وَابْعَثْ فیهِم رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ
الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة وَ یُزَّکیهِمْ إنَّکَ أنْتَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»[2]
پروردگارا! مبعوث کن در میان ایشان رسولی که از خود آنها
باشد، برای آنها آیات تو را تلاوت کند و تعلیم بنماید کتاب و حکمت را و «یُزَّکیهِمْ» و
آنگاه تزکیهشان کند. در حالی که عزّوجلّ میفرمایند: «لَقَدْ مَنَّ
اللهُ عَلَی الْمُومِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مَنْهُمْ»[3]، خداوند
منّت گزارده است بر مؤمنین که از ما بین خود آنها رسولی را برانگیخت که «یَتْلُوا
عَلَیْهِمْ آیاتِه» تلاوت آیات و نشانههای حضرت حق بنماید «وَ
یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» آنها را تزکیه
کند و بعد تعلیم علم و حکمت کند. (در این آیه، ابتدا تزکیه بیان شده بعد تعلیم و
حکمت اشاره شده است.)
یا در سورهی
جمعه بیان فرمود: «وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ
الْحِکْمَةَ» که اینجا هم عزّوجلّ تزکیه را بر علم مقدم میدارد. بنابراین
علم بدون تزکیه در حقیقت علم نخواهد بود و همان حجاب اکبر است.
شناخت از خود تا
خدا
آن چه که
مقدمتاً باید بدانیم این است که خود بشر متشکل از روح و بدن است. در درجه اول
شناخت بشر مهم است. این که پیامبر اکرم، حضرت محمد مصطفی(صلّی
الله علیه و آله و سلّم) فرمودهاند: «مَنْ عَرَفَ
نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[4] به
خاطر همین است. تا کسی واقعاً نداند که چیست و کیست؟ برای چه آمده و نهایت او چه
خواهد شد، یقین بدانید خداشناس نخواهد شد. آن کسی خداشناس میشود که اول، فلسفهی
وجودی خود را از باب جسم و روح و از باب این که برای چه آمده است و نهایتاً به کجا
میرود، درک کند. لذا علمای اخلاق بیان کردهاند: انسان انقسام و تقسیمی دارد و
حالاتی دارد.
اولاً انقسام
انسان یکی سّر است و یکی عَلَن، بشر پیچیده شده از اسرار و مطالب علنی است که راجع
به این اسرار و مطالب علنی باید چیزهایی بداند، مثل صورت ظاهر جسم که بشر باید
آگاهی داشته باشد که جسم فیزیکیش از چیست؟ و این که انسان متشکل از روح و بدن است
که برای هر دوی اینها، هم آلام است و هم لذّات؛ یعنی همانگونه که برای جسم دردها
و لذائذی است، برای روح هم همینگونه است.
آن چیزی که جسم
را گاه به اذیت وامیدارد، گاه روح را هم به اذیت وامیدارد و آنچه که جسم از آن
لذّت میبرد، گاه روح هم از آن لذّت میبرد و گاهی هم متفاوت است. لذّتها و آلام
جسم با روح متفاوت است، گرچه اینها پیچیده به هم هستند؛ یعنی گاه روح که مریض
گردد، جسم را هم مریض میکند.
صورت ظاهر گاهی
جسم در رشد و نمو است و روح در مریضیهای گناه به سر میبرد، امّا این صورت ظاهر
است ولی در حقیقیت همان روح مذنب، روح دردناک، به جسم هم آسیب میرساند. لذا پس از
مدّتی گاهی بعضی میبینند، بعضی مریضیها را دارند که در اثر همان دردهای روح است که
گاهی اطباء متوجّه میشوند و گاهی متوجّه نمیشوند. امّا مقدمتاً این مطلب را
داشته باشید که هر جسمی که درد بگیرد و عذابی ببیند، به روح آسیب نمیرساند، امّا هر
روحی که آسیب ببیند به جسم ضرر میزند.
لذا اگر کسی
خودش را نشناسد، طبعاَ خداشناس نخواهد بود و لازمهی شناخت این است که انسان بداند
از سرّ و علن، روح و بدن تقسیم شده است و برای هر کدام آلام و لذائذ و مهلکات است.
بعضی از چیزها انسان را هلاک میکند، جسم را به هلاکت میاندازد و روح را هم به
هلاکت میاندازد.
معنای تزکیه
تزکیه عبارت است
از تصفیهی جسم و روح از همهی آلام و دردها و
مهلکات و آن چیزهایی که باعث هلاکت بشر میشود.
کلمهی تزکیه در
لغت، معانی متفاوتی دارد. در قرآن کریم و مجید الهی، کلمهی تزکیّ به معنای صدقه
دادن یا به عنوان وارسته و پاک شدن آمده است. در کتاب لغت از جمله المنجد، معانی
مختلفی برای تزکیه بیان شده از جمله: تزکیه به معنی طاهر شدن، پاک شدن، زکیه الله
یعنی خدا او را پاکیزه گردانید، اصلاح کرد.
امّا اشاره
کردیم تزکیه در حقیقت تصفیه است، تصفیه یعنی چه؟ یعنی جسم دچار آلام و دردها شده، روح
دچار دردها شده است و انسان باید آنها را تصفیه کند، صاف کند و از بین ببرد. به
این معنا هم گفتهاند که گاه خوب و بد با هم مخلوط شده، برای این که همه را خوب
کنیم، باید بدیها را بیرون ببریم. تزکیه یعنی انسان از بدیها تصفیه شود، آنچه
که میماند خوبیها باشد.
پس از این جهت
که معنی زکی که ریشهی تزکیه است، رشد کردن و زیاد شدن است و از آن جایی که بشر در
تمام طول زندگیش نیاز دارد که به رشد و نمو برسد و انسانی که توقف کند انسان نیست
و اگر نتواند خود را به مراحل بالا برساند انسان کامل نیست، لذا علمای اخلاق،
تزکیه را در همهی مراحل زندگی لازم میدانند.
راه تزکیهی نفس
حال سؤالی که
مطرح است این است که تزکیه را باید از چه طریقی بپیمائیم؟ با این که عزّوجلّ در
قرآن کریم فرموده است: «وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ
الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» امّا راه تزکیه را نیز باید از طریق علم
بپیمائیم. این که بیان کردهاند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ
رَبَّهُ» هر کس خودش را بشناسد خدایش را میشناسد، اگر کسی عالم
نباشد، چگونه میتواند عارف به نفس خودش باشد؟! پس راه شناخت خود و تزکیهی نفس
راه علم است.
شهید ثانی میفرمایند:
کمال انسان به علم است، امّا خود این کمال نیاز به مقدمات دارد، باید ابتدا انسان شرائطش،
آدابش و وظایفش را بداند. علم حقیقی آن موقعی برای انسان میّسر میگردد که انسان
شرایط و آداب علم را بداند. ما از طریق علم به معرفت میرسیم و از طریق علم به
تزکیهی حقیقی میرسیم. این که ما فرمایشات حضرات معصومین و آیات را میخوانیم، اینها
یعنی علم، وقتی آگاهی پیدا کردیم تزکیه از طریق علمی چه طور است، خودمان را موظّف
میکنیم که آن کارها را انجام دهیم. تزکیهی حقیقی طریقهاش علم است.
بعد ایشان میفرمایند:
امّا خود این علم نیاز به یک تزکیه و آداب و شرایط دارد، آداب و شرایطش این است که
انسان بداند چگونه باید عمل کند. پس یک حالت دور است اگر کسی خودش را بخواهد تزکیه
کند، آیا تزکیه مقدم بر علم است یا علم مقدم است؟ یا نه به هم پیچیده است؟ علم
بدون تزکیه علم نیست و تزکیهی بدون علم تزکیه نیست.
لذا عزّوجلّ میفرماید:
«وَ مِنَ النّاسِ وَ الدَّوابِّ وَ الْاَنْعامِ مُخْتَلِفٌ اَلْوانُهُ
کَذلِکَ إنَّما یَخْشِی اللهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء إِنَّ اللهَ عَزیزٌ غَفُورٌ»[5] از
مردمان و جنبندهها و چهار پایان که در رنگهای مختلفند، فقط عالمان حقیقی از
پروردگار میترسند. پس عزّوجلّ میفرمایند: آن کسانی که حقیقتاً در درگاه پروردگار
عالم تضرّع دارند، علما هستند.
ذیل این مطلب
تفاسیر بیان کردند که منظور از «یخشی» ترسی نیست که
کسی از یک ظالم بترسد، بلکه منظور این است که به مقامی میرسند که میدانند در
مقابل پروردگار عالم هیچند، هیچ.
در تفسیر رازی
جلد دوم بیان شده که خود این «إنَّما یَخْشِی اللهَ مِنْ عِبادِهِ
الْعُلَماء» دلائل فضل علما است، فضل علم است و دلالت دارد بر این که
اهل علم به آن مقام خاشع عندالله میرسند و تزکیه مگر غیر از این است که انسان به
مقام خشوع و خضوع برسد و بفهمد که باید چه کار کند که خدای ناکرده دچار زشتیها و
پلیدیها در دنیا نشود.
قرآن کریم اولین
آیاتش را با نام علم آغاز کرد «إِقْرَاء بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقْ،
خَلَقَ الاِنْسانَ مَنْ عَلَقْ، إِقْرَاء وَ رَبُّکَ الاَکْرَمُ، ألّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمْ،
عَلَّمَ الاِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ»[6]
علمی که انسان را به مقام حقیقی برساند، این علم است. اگر کسی بخواهد راه تزکیه را
هم طی کند از طریق علم حقیقی خواهد بود.
اگر آن علم که
ما به عنوان قرائت بیان کردیم، برای انسان غرور بیاورد «العلم حجاب
الاکبر» علم، حجاب بزرگ میشود. حجب، زیاد داریم، گاه به عدد انفس. آنقدر حجب داریم که
گاه انسان به آن حجابها گرفتار میشود و راه پیشرفت خود و رشد و نموش را که یکی
از معانی تزکیه است، میبندد. امّا هیچ جا نداریم که بالاتر از علم به صورت ظاهر
برای انسان حجاب باشد.
لذا اگر کسی
طلبه یا دانشجو است باید بیش از همه به تزکیهی نفس خود بپردازد. چون همانطور که بیان
شد، این علوم قرائت است؛ ما کتب را می خوانیم؛ علم آن است که نور باشد «العِلمُ
نُورٌ یَقْذِفُهُ اللهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشاء»[7]. چرا
فرموده: «فِی قَلْبِ مَنْ یَشاء»؟ گفتهاند در
باب «فِی قَلْبِ مَنْ یَشاء» بحث
تزکیه است. آنها که مزکی شدند، خدا به آنها علم میدهد. علم به معنی حقیقی آن
نوری است که خدا در قلب بشر بگذارد، که اگر به وجود بیاید، حکیم که لب به سخن
بگشاید، از همان لحظهای که باء بسم الله را میگوید، قلوب را مسخّر خودش میکند. چرا
که آنچه بیان میکند، علم حقیقی است.
حال، چه کنیم که
به این مقامات برسیم؟ مراحلی دارد که در ابتدا باید فضل خود علم را بدانیم.
اهمیت علم در
اسلام
عزّوجلّ در آیات
کثیرهای به اهمیّت علم اشاره فرموده است، میفرمایند: «یَرْفَعَ
اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُم وَ الَّذینَ اُوتُوالْعِلْمَ دَرَجاتٍ»[8]
خداوند بالا میبرد آنهایی را که ایمان آوردهاند و آنهایی که صاحب علمند، دارای
درجاتند. چرا درجات را فقط برای اوتوالعلم میفرماید؟ یعنی هرچه علم مؤمن بیشتر
باشد (البته علم حقیقی نه علم قرائت)، درجاتش بیشتر میشود؛ چون عالم هر چه به
علمش افزوده گردد، مسلماً خضوع و خشوعش بیشتر میشود.
در باب روایات هم
اینقدر که در اسلام در مورد اهمیّت علم روایت وجود دارد، در هیچ فرقهای و هیچ
دینی نداریم. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید:
«مَنْ اَحَبَّ إنْ یَنْظُرَ إلَی عُتَقَاءِ اللهِ مِنَ النّارِ فَلْیَنْظُرْ
إلَی الْمُتَعَلِّمِینَ»[9] هر
کس میخواهد نگاه کند به آزاد شدههای از آتش جهنم، نگاه کند به کسانی که طالبان
علمند.
«فَوَ الَّذی
نَفْسی بِیَدِهِ مَا مِنْ مُتَعَلِّمٍ یَخْتَلِفُ إلَی بابِ الْعالِم إلّا کَتَبَ
اللهُ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ عِبادَةَ سَنَةٍ» به آن خدایی که
جان من در دست او است، آن کسی که برای گرفتن علم، درب خانهی عالم میرود،
پروردگار عالم برای هر قدمش عبادت یکسال را مینویسد «وَ بَنَی
اللهُ بِکُلِّ قَدَمٍ مَدِینَةً فِی الْجَنَةِ» و خدا برای او
با هر قدمی که برمیدارد به سمت خانهی عالم، یک شهر در بهشت بنا میکند. نمیفرماید:
یک خانه. وسعت خانهی مؤمن، فردای قیامت کل زمین است، آن چه اطراف آن از لحاظ جو
است، خانه است، نه شهرش.
«وَ یَمْشِی
عَلَی الاَرْضِ وَ هِیَ تَسْتَغْفِرْ لَهُ» و وقتی بر روی
زمین راه میرود، زمین برای او استغفار میکند، «َو یُمْسِی
وَ یُصْبِحُ مَغْفُوراً لَهُ» چه شب کند و چه صبح کند او آمرزیده شده
است. «وَ شَهِدَتِ الْمَلائِکَةُ» و ملائکه برای
او شهادت میدهند. «أَنَّهُمْ عُتَقَاءُ اللهِ مِنَ النّارِ» اینها
آزاد شدههای از آتش جهنم هستند.
ما در اسلام بحث
فارغ التحصیل نداریم. این را از کودکی به ما یاد دادهاند که «اُطلِبُوا
الْعِلم مِنَ الْمَهدِ اِلَی اللَّحَدْ»[10] انسان
باید تا لحظهی مرگ به دنبال علم باشد و اگر علم، علم حقیقی باشد، ملائکهالله
برای طالب علم (هنوز معلوم نیست عالم باشد) بالهایشان را پهن میکنند که روی بالهای
آنها قدم بگذارد.
برای طالب علم
حقیقی، اینقدر فضایل بیان شده. بنابراین اگر از ما بپرسند: تزکیه مقدم است یا علم؟
به دو صورت باید جواب بدهیم: اول تزکیهی مقدماتی (به معنی اصلاح نفس از همهی بدیها)
و الّا همان دزدی خواهیم شد که با چراغ، کالا را گزیدهتر خواهد برد، امّا در
مرحلهی بعد آن تزکیهای که باعث رشد و نمو است، در علم است. طریقهاش، طریقهی
علم است. انسان باید به مقامی برسد که به او زکی بگویند؛ یعنی صالح و شایسته شده.
جفت با خدا
انسان مزکی به
جایی میرسد که با خدا جفت میگردد؛ یعنی با خدا یکی میشود؛ یعنی آنقدر به خدا
نزدیک میشود که همانگونه که خدا همیشه با اوست و به او نزدیک است «نَحْنُ
اَقْرَبُ اِلَیْهِ مَنْ حَبْلِ الْوَریدِ»[11] او
هم با خداست و به خدا نزدیک است.
لذا یکی از
معانی زکی را عدد زوج گفتهاند، چه زمان انسان زوج است؟ انسان مزکی همیشه خود را
در محضر پروردگار عالم میبیند، هیچ موقع احساس تنهایی نمیکند، همیشه با خداست و
کسی که احساس کند همیشه با پروردگار عالم است، به هیچ عنوان دچار گناه نخواهد شد؛
چون خدا را ناظر و شاهد میبیند و این مقام کسی است که خود را از طریق علم حقیقی تزکیه
کرده است و آنوقت به مقامی میرسد که جز خدا دیگر هیچ نمیبیند.
مواظبت از روح
انسان برای رذائل
اخلاقی و آلام روح که او را به مهلکه میاندازد، نیاز به معالجه دارد. انسان از
روز اول به قول قرآن کریم و مجید الهی با فطرت الهی به دنیا آمده، «فِطْرَتَ
اللهَ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ»[12]، همهی
مردم با فطرت الهی به دنیا آمدهاند. نفرمود: فطر المؤمن، یا مسلم فرمود: «فَطَرَ
النّاسَ»، امّا همین انسان گاه به جایی میرسد که
در اثر غرق شدن در لجنزار گناه، رذائل برایش حسن میشود و محاسن رذیلت میشود. اینها
به خاطر این است که در مرحلهی نخست درک نکرد باید از روح خودش از طریقی که حضرات
معصومین فرمودهاند، مواظبت کند.
لذا تربیت در
مرحلهی نخست است و انسان اول باید تربیت شود، بعد تعلیم. حضرت شیخنا الاعظم، مفید
عزیز، آن اول مرجع دین، اخ السدید امام هماممان، حضرت حجّت بن الحسن المهدی (صلوات
الله و سلامه علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) آنقدر تزکیه
شده بودند که حتّی هر کس تحت لوای ایشان به رشد و نمو رسید، به مقامات والا رسید. سیّد
رضی و سیّد مرتضی، شیخ طوسی و اعاظم دیگر.
ایشان اول چیزی
که بیان کردند، این بود که هر گاه میخواست وسوسهی گناه به ذهنم بیاید، همان لحظه
رجوع میکردم و قرآن میخواندم و گریه میکردم که چرا فکر گناه به نظرم آمد و بعد
فرمودند: طوری شد که بعد از مدّتی دیگر حتّی فکر گناه هم به ذهنم نمیآمد.
اولین قدم برای
تزکیه
انسان میتواند،
منتها اول باید فضائل را بشناسد، رذائل را بشناسد، راه مبارزه با آنها را بداند،
امّا وقتی انسان مبتلا شد، اوّلین راه برای تزکیه، تخلیه است. تا انسان از رذائل
تخلیه نشود، نمیتواند فضائل را در دل و روحش بنشاند، در خانه دو شیء ضد هم نمیتوانند
زندگی کنند. در قلب هم نمیشود، هم گناه باشد، هم طاعت پروردگار عالم.
اگر خانهای آتش
گرفته باشد و بخواهید آن را تعمیر کنید، اولین راه این است که آن چیزهایی که در
خانه ریخته، بیرون بیاورید، جارو بزنید، بعد شروع به رنگ زدن کنید. اگر در دل منشئی
به نام آتش باشد و دود و غبار آن آتش، دل را سیاه کند، بعد بخواهید کنار آن نور هم
بیاوری یا به اصطلاح خانه را رنگ بزنی، آن دود و غبار روی رنگها مینشیند.
خانهی دل اول
باید از همهی بدیها و رذائل تخلیه شود، که البته آن هم از طریق علمی است. چرا میگوییم
از راه علمی؟ چون گاه بعضی چیزها را ما رذائل میدانیم، در حالی که رذیله نیست و
گاه بعضی چیزها را فضائل میدانیم، در حالی که فضیلت نیست.
یک مثال بزنم تا
در ذهن شما بماند. مثلاً یکی از قوایی که حضرت حق به انسان داده، قوهی غضب است.
اگر کسی بگوید قوهی غضب قوهی بدی است و نمیتواند برای روح لطیف، قوهی غضب وجود
داشته باشد و به نظر خودش این میآید که اگر کسی بخواهد به کمال برسد، باید اصلاً
چیزی به نام غضب در او وجود نداشته باشد و بخواهد آن را سرکوب کند، این شخص به
بیراهه رفته است.
قرآن کریم و
مجید الهی، پیامبر ما را به نام رحمه للعالمین معرفی میکند. او طوری است که حتّی
برای ایمان آوردن مردم خود را به هلاکت انداخت؛ «لَعَلَّکَ
باخِعٌ نَفْسَکَ اَلّا یَکُونُوا مُؤمِنینَ»[13] خودت
را به هلاکت میاندازی که چرا ایمان نمیآورند؟! امّا همین پیامبر را در موردش اینگونه
بیان میفرماید: «محمد (ص) رَسُولُ اللهِ والَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءَ
عَلَی الْکُفّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ»[14].
لذا غضب به خودی خود بد نیست، کجا استفاده کردنش مهم است. یا مثلاً انسان کجا محبت کند، کجا نکند. مثلاً محبت به
فرزند چهقدر باشد؟
پس اگر کسی از
راه علمی جلو برود، هم در دنیا موفق است و هم آخرت خوبی خواهد داشت. امّا اگر از
راه علمی پیش نرود، نه دنیا دارد و نه آخرت.
امّا تخلیه چیست؟
از کجا باید شروع شود؟ بعد از تخلیه چیست؟ در جلسات آینده به فضل الهی به اینها
خواهیم پرداخت.
حرکت از ما،
امداد از خدا
عزیزان! اگر کسی
بخواهد جدّی در این راه قدم بردارد، بدانید پروردگار عالم عنایت میکند. ما روایت
داریم که اگر کسی تصمیم بگیرد و بگوید: «اُفَوِّضُ اَمری اِلَی اللهِ
اِنَّ اللهَ بَصیرٌ بِالعِبادِ»[15] خود
را به خدا بسپارد و قدم بردارد، خدا به بندگانش بیناست و امداد میکند، فقط شرطش
این است که ما حرکت کنیم.
انسان میتواند
به جایی برسد که هر چه در آسمانها و زمین است، در تسخیر خود داشته باشد. وقتی از
حضرت شیخنا الاعظم پرسیدند: آیا ما هم میتوانیم به مقام شما برسیم؟ فرموده بودند:چرا
نمیشود؟! در زمان شما ظواهر و جاذبههای دنیا زیاد است، در حالی که آن زمان این
ظواهر نبود و لذا الان اگر کسی بخواهد و جدّی با نفس امّاره، با لقمههای حرام مبارزه
کند و در این دنیای وانفسا خود را بالا بکشد، حتماً به آن مقامات میرسد، فقط حرکت
لازم است و باید انسان به خدا توکل کند و جلو برود و اولین قدم هم تزکیه است؛ یعنی
صاف کردن و تصفیه زمانی میسور میشود که انسان خود را از همهی بدیها تخلیه کند و
یک نکته هم این که در تمام مراحل به یاد وجود مقدس آقا و مولایمان باشیم و از
ایشان کمک بخواهیم.
پروردگارا! به
اولیا و انبیائت قسمت میدهیم به ما توفیق تخلیه از همهی رذائل عنایت بفرما.
والسلام علی
من اتبع الهدی
[1] سوره آل عمران، آیه 164–
سوره جمعه، آیه 2
[3] سوره آل عمران، آیه 164
[9] تفسیر رازی - دره التاج، ج 1 - اصول کافی، باب
العالم – بحارالانوار ج 1
[10] نهج الفصاحه (مجموعه
کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله) ، ص: 218
[14] وسائل الشیعه؛ ج 15- بحارالانوار، ج 22