درس
اخلاق
جلسه 6 30/9/84
راه سهل به سوی جنت
آن کسی که طریقهی تزکیهی علمی را نفهمد و درک نکند و از
راه علمی خود را تزکیه نکند، طبعاَ به سلوک حقیقی نخواهد رسید. کسانی به سلوک
حقیقی میرسند که درک کنند از کدام باب باید وارد شوند تا این راه بسیار طولانی را
بتوانند به صحت و درستی طی کنند.
در باب اهمیت
موضوع، همین بس که وجود مقدس خاتمالانبیاء، حضرت محمد مصطفی(صلی
الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «مَنْ سَلَکَ طَریقاً
یَطْلُبُ فیِهِ عِلْماً سَلَکَ اللهُ بِهِ طَریقاً إِلَی الْجَنَةِ»[1]. روایتی
با مضمون بسیار والا که نهایت کار انسان را بیان میکند؛ چون هدف از تزکیه و
پیمودن این راه، این است که انسان از این دنیا به سوی عقبی به گونهای حرکت کند که
در نهایت به جنه الماوی برسد. اگر در قرآن و روایات بحث «جنت» به میان آمده است،
منظور عاقبت به خیری، رسیدن به لقاءالله؛ یعنی نهایت خوبی برای بشر است؛ یعنی این
که انسان بداند هرآن چه در دنیا انجام میدهد، نهایتش به پرودگار عالم میرسد؛ چون
عزّوجلّ خود جمیل است و جلیل، و قدرت و جبروت و جلال و جمالش، آن زمانی برای انسان
محقق میشود که انسان به «جیم» جنت برسد؛ یعنی رسیدن به جلال و جبروت پروردگار عالم
و همچنین رسیدن به جمال کل.
لذا ایشان در
این روایت شریف میفرمایند: «یَطْلُبُ فیِهِ عِلْماً»؛ یعنی
کسی که در طریقهی سلوکش ملتمس به علم باشد؛ یعنی در واقع سلوکش از طریق علمی باشد،
عزّوجلّ راه رسیدن به جنّت را برای او آسان میکند. جنتی که نهایت عباد پرودگار
عالم دعوت شدن به دخول در آن است. «یا أَیَتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَةُ إِرْجِعی
إلَی رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَةً فَادْخُلی فی عِبادی وَادْخُلی جَنَّتی»[2]. نفس
مطمئنه مقام عالی برای رسیدن به جنّت است که در حقیقت همان با پروردگار عالم بودن
است.
این که بیان شده
نهایت و غایت عمل اولیای الهی، عرفای عظیمالشّأن و در رأس همهی آنها حضرات
معصومین(علیهم صلوات المصلین)، رسیدن به
پروردگار عالم است، در واقع طریقهی رسیدن به پروردگار عالم، ورود به جنتیِ مخصوص
پروردگار عالم است - بیان کردهاند «یا أَیَتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَةُ»
مخصوص وجود مقدّس ابیعبدالله(علیه السلام) است؛
یعنی در مرحلهی اول، معصومین (علیهم صلوات المصلین)
هستند - .
لذا آنهایی که
میخواهند به نفس مطمئنه برسند، هدف نهاییشان دارای نفس مطمئنه شدن نیست. اصلاً
نفس مطمئنه نمیخواهد نفس مطمئنه شود که در نفس مطمئنه بماند، بلکه نفس مطمئنه میشود
که از این طریق به مقام جنّت پروردگار عالم برسد، «فَادْخُلی فی عِبادی
وَادْخُلی جَنَّتی».
لذا میفرمایند:
طریقهی بسیار سریع و آسان سیر و سلوک که انسان را به جنّت برساند، طریقهی علمی
است.
چرا برخی به مرحمتهای حاصل از شبخیزی
دست نمییابند؟
باز در همین
زمینه، حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
«نَومٌ مَعَ عِلْمٍ خَیْرٌ مِنْ صَلوةٍ مَعَ جَهْلٍ»[3]
خوابی که با علم باشد بهتر از نماز با جهل است. بنابراین عالم حقیقی، وقتی به مقام
سلوک علمی و تزکیهی علمی رسید، خوابش بهتر از صلوه جاهل است. لذا اگر کسی شبخیزی
کند، امّا عالم نباشد، به مرحمتهای حاصل از شبخیزی دست نمییابد.
طبق فرمودهی قرآن
کریم و مجید الهی«وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدَ بِهِ نافِلَةً لَکَ عَسَی
أنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحموداً»[4] ، بیان
جهود در شب، از این باب است که انسان به مقام محمود برسد. مقام محمود چیست؟ در
مرحلهی اول خود پروردگار عالم محمود است، هو المحمود و دیگران حامدند؛ یعنی حمد
میکنند، امّا اگر کسی بخواهد به مقام محمودیت برای همهی خلق برسد، راهش دل شب
است.
میفرمایند: اگر
خواستی پردهها کنار زده شود، شبخیزی داشته باش. اگر خواستی به مقامات برسی و
منابع حکمت بر قلبت جاری شود و یا حتّی اگر خواستی وجود مقدس آقا و مولا و سید و سالارمان
امام زمان (صلوات الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) را
ببینی شبخیزی داشته باش. امّا خیلیها سؤال میکنند چگونه است که ما شبخیزی
داریم، امّا به هیچ یک از این مقامات نمیرسیم؟
پاسخ درحدیث
پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است. چرا که
جاهل، هزار شب هم قیام کند، برای او خیر ندارد «نَومٌ مَعَ عِلْمٍ
خَیْرٌ» امّا اگر عالم، دل شب قیام کند، نور علی نور است. اگر کسی
اهل علم به معنی حقیقی شد و تزکیهی علمی کرد، آنگاه وقتی در دل شب قیام کرد، دل
شب خودش نور است، شب، صورت ظاهر ظلمانی است، امّا دل شب، آن ظلمت را که بشکافید
نور خاصی برای اولیای الهی دارد، خودش نور، قیام عالم نور، نور علی نور میشود.
لذا عالم حقیقی
است که میتواند به این مقامات برسد و پردهها را بدرد، امّا اگر کسی مدتی قیام
کرد و بعد هم نتیجه نگرفت و نهایت هم خسته شد، دلیلش این است که با جهل بوده است.
«نَومٌ مَعَ عِلْمٍ
خَیْرٌ مِنْ صَلوةٍ مَعَ جَهْلٍ» ما برتر از صلوه چیزی نداریم. صلوه،
معراج مؤمن است. امّا میفرمایند: خواب عالم برتر است از آن جاهلی که نماز میخواند.
پس آنقدر که راجع به علم و تزکیهی علمی و افضلیت آن بیان کردهاند، راجع به مسائل
دیگر چنین بیان نشده است.
عالم؛ اهل بصیرت
وجود مقدّس و
منوّر خاتم الانبیاء، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) در
روایتی در میزانالحکمه میفرمایند: - البته این روایت جلسهی گذشته نیمه تمام گفته شد
- «فَضْلُ الْعالِمِ عَلَی الْعابِدِ سَبْعُونَ دَرَجَةً»[5]
فضل عالم بر عابد هفتاد درجه است «بَیْنَ کُلِّ دَرَجَتَیْنِ
حُضْرُ الْفَرَسِ سَبْعینَ عَاماً» که فاصلهی هر درجه تا درجهی بعدی به
اندازهی هفتاد سالی است که اسب تیزپایی دائم شب و روز بدود.
علّت این افضلیت
عالم بر عابد چیست؟ «ذلِکَ لِأَنَّ الشَّیْطانَ یَضَعُ الْبِدْعَةُ لِلنّاسِ»
برای این که شیطان برای مردم در دینشان بدعتها میگذارد.
همانطور که میدانید
از آنجا که شیطان، مِنَّ الّجِنَةِ وَ النّاس، نمیخواهد
انسانها در دین حق باقی بمانند، در آن بدعتها میگذارد. شما نگاه کنید در هر
کدام از ادیان، بدعتهای فراوانی وارد شده تا جایی که حتّی خود دین عوض شد و دیگر
دین اصلی باقی نماند، لذا پیامبر جدید میآمد. الان میبینیم که تورات دیگر تورات
حقیقی نیست، انجیل، انجیل حقیقی نیست. بلکه تواریت است؛ توراتهای متعدد، اناجیل؛
انجیل های متعدد.
ادامهی روایت میفرماید:
«فَیُبْصِرُهَا الْعالِمُ فَیَزیلُهَا» عالم به بدعتها
آگاه میشود، پس آنها را از بین میبرد. این نکته قابل تأمل است که ابتدا نفرمود:
«فَیَزیلُهَا الْعالِمُ» اول میفرماید: «فَیُبْصِرُهَا
الْعالِمُ»، زیرا یکی از خصایص عالم این است که اهل بصیرت میشود.
از خصوصیات علم
این است که انسان را اهل بصیرت میکند؛ یعنی دیدش را باز نموده، قدرت تشخیص حق و
باطل را به او میدهد. یکی از خصایص اهل بصیرت کیاستشان است؛ یعنی زیرکند، درک میکنند
چه کسی حق است، چه کسی باطل؛ چون گاهی آنقدر حق و باطل به هم ملتبس میشوند و آنقدر
نزدیک به هم میشوند و باطل خود را به جلوهی حق نشان میدهد که کسی باور نمیکند
باطل است و در روایات آمده است به یک تار مو، انسان آنها را نمیتواند تشخیص دهد،
مگر این که اهل بصیرت باشد. از خصایص دیگر اهل بصیرت این است که نسبت به مسائل،
زودگذر نیستند، تأمل و تدبرشان در مسائل بیش از همه است، برای همین عالم اهل بصیرت،
متوجه بدعتها شده و آنها را از بین میبرد.
بدعت یعنی چه؟
بدعت یعنی گمراهی و باطلی که در پوستین حق خود را جلوه میدهد؛ یعنی در مرحلهی
نخست اگر کسی دقّت نکند، به نظرش کار خوبی میآید. بدعت یعنی انسان آنچه را که در
دین نیست، به سلیقهی شخصی خود اضافه کند.
به عنوان مثال یک
عدّه در مقابل بتان، دست بسته میایستادند، الان هم یک عدّه در مقابل دیگران که میخواهند
احترام بگذارند، دست به سینه و دست بسته هستند، حال، میگویند: چه اشکال دارد در
مقابل پروردگار عالم دستمان را ببندیم؟! صورت ظاهر، کار خوبی است، انسان در مقابل
پروردگار عالم دستانش را میبندد، حالت تواضع دارد، شاید حالت خشوع و خضوعی هم
داشته باشد، امّا چون در دین نیامده بدعت است.
پس بدعت در لباس
حق است، صورت ظاهر زیباست، امّا این را چه کسی میتواند تشخیص دهد؟ اهل بصیرت؛ یعنی
همان کسی که از طریق علمی و با تزکیهی علمی به آن برتری عجیب نسبت به عابد رسیده
است. برتری که با زندگی هفتاد ساله و صد سالهی دنیا نمیتوان محاسبه کرد.
«وَالْعابِدُ یُقْبَلُ
عَلی عِبادَتِهِ» عابد فقط اقبالش بر عبادت خودش است. فقط بر گِرد
عبادت خشک و بی مغز و تهی خود، عبادتی که هیچ در او نیست، میچرخد، امّا عالم مردم
را نجات میدهد؛ چون اگر بدعتها در دین بهوجود بیاید، چون عموم مردم اطلاع کافی
ندارند، امکان دارد کم کم بدعتها جایگزین اصل دین شوند و اصل دین، فرع محسوب شود.
طلب علم و عبادتی چهل ساله
وجود مقدّس و
منوّر خاتمالانبیاء، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
«مَنْ خَرَجَ یَطْلُبُ باباً مِنْ عِلْمٍ لِیَرُدَّ بِهِ باطِلاً إِلَی
حَقٍّ وَ ضالاً إلَی هُدیً کانَ عَمَلُهُ کَعِبادَةِ أرّبَعینَ عاماً»[6]
آن کسی که برای طلب بابی از علم که به واسطهی آن باب علم، باطل را از
حق، و گمراهیها را از هدایتها جدا کند، خارج میشود، عمل او مثل کسی است که
عبادت 40 ساله کرده باشد.
در مراحل عبادت
گفتهاند: اگر کسی تا 40 سال عبادت کرد، دیگر امکان انحراف او کم خواهد بود یا به
تعبیر بعضی محال است، گرچه باید همه از شر شیطان به خدا پناه ببرند، همه باید دعا
کنند که عاقبت به خیر شوند، امّا گفتهاند: آن کسی که 40 سال عبادت حقیقی کرد،
دیگر محال است منحرف شود.
در این حدیث میفرمایند:
کسی که برای طلب علم خارج میشود، نفرموده: کسی که حتماً طالب علم است و عالم میشود،
حتّی کسی که برای طلب علم خارج میشود، پروردگار عالم عملش را مانند عبادت چهل
ساله قرار میدهد.
گفتهاند: چهل،
کمال اعمال و صد، اکمل است «الاربعین کمال والمأه اکمل من الاعمال».
این از مطالب سیر و سلوک است. بعضی از اعاظم، قائل به این هستند که اگر هر عملی را
خواستید انجام دهید، صده بگیرید، اکتفای به چهل نکنید. حتّی در مورد صده هم بیان
کردهاند حداقل یک صده. بعضی از بزرگان میگویند: چون بعضی از اعمال خیلی سنگینی
دارد، انسان باید صدهها بگیرد تا به مقصود برسد، ولی خود کمال در چهل است.
دور باطل
چرا تزکیه باید
علمی باشد؟ چون اکثر مردم نمیدانند اگر کسی در کنار اخلاق حسنه، اخلاق مذمومه
داشت، محال است به مقامات برسد. نمیگویم شاید به مقامات برسد، محال است به مقامات
برسد. بعضی از مردم فکر میکنند اگر حسنهای را انجام میدهیم، حالا اگر کنارش
گناهی هم مرتکب شدیم، اشکالی ندارد عزّوجلّ میبخشد. البته اگر بحث استغفار و
بخشیدن تنها باشد، یک باب است که آن هم مراحل دارد که واقعاً کدام گناه را عزّوجلّ
میبخشد و آن هم اتفاقاً باید تعریف علمیاش را بداند.
تعریف علمی یعنی
همین که انسان اولاً گناه را بشناسد، مثلاً ما الفرق بین الذنب و السیئه؛ فرق ذنب
و سیئه چیست که هر دو در قرآن آمده، یا ماالفرق بین الذنب و الاثم، فرق بین ذنب و
اثم چیست؟ آیا اثم همان ذنب است؟ آیا اثم زیر مجموعهی ذنب است یا نه اصلاً ذنب
جداست، اثم جدا است؟ اگر کسی نداند راه استغفار چیست، اصلاً چه زمانی پروردگار
عالم میبخشد؟ در چه مواقعی نمیبخشد؟ اگر کسی عالم به این مطالب نباشد یقیناً به
انحراف کشیده میشود. یک عمر به این خیال که خدا میبخشد، بر بار گناهان خود اضافه
میکند، خودش را بیچاره و بدبخت میکند، فقط و فقط به خاطر یک کلمه، این که
پروردگار عالم ارحم الراحمین است، امّا نمیداند همین ارحم الراحمین کسی است که در
کمین هم مینشیند، یک جا ارحم الراحمین است، امّا یک جایی هم اشدالمعاقبین است، به
شدت عقاب میکند. اگر کسی متوجه نشود، امکان دارد به این بیچارگی و بدبختی دچار
شود.
اگر هم به فرض
بپذیریم که باریتعالی ما را میبخشد، امّا یک نکتهی قابل توجه باقی میماند، این
که آیا ما میخواهیم مقامات را طی کنیم و به مقام انسانیّت و اشرف مخلوقات و مقام
خلیفهاللهی برسیم یا خیر؟ البته همهی ما فی ذاته به نص صریح قرآن کریم و مجید
الهی چنین میخواهیم. «فِطْرَتَ اللهَ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها
لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ»[7]
همهی فطرتها فطرت الهی است. فطر الناس فرمود، فطر المؤمن یا فطر
المسلم نفرمود.
همه به دنبال
خوبیها هستند، چرا که حتّی آنهایی که به مردم بدی میکنند، اگر کسی به خود آنها
بدی کند ناراحت میشوند، بعید است کسی به مردم ظلم کند و وقتی به خودش ظلم کنند
خوشش بیاید، مگر مجنون باشد و الّا انسانی که یک نیمچه عقلی در بدنش باشد، میفهمد
بدی بد است، هر چند امکان دارد خودش به دیگران بدی کند.
بنابراین همه بر
اساس فطرتشان طالب خوبیها هستند و میخواهند به مقامات برسند. کسب شناخت و معرفت،
در همهی زمانها از مطالبات انسان بوده است، امّا اگر کسی نداند که اخلاق مذموم، حجاب
برای معارف است، ابداً به معارف الهی نمیرسد. کسی که تزکیهاش علمی نباشد، اگر دو
رکعت نماز خواند یا دست کسی را گرفت، فکر میکند تمام است. ازآن طرف هم اگر گناه
کرد نهایتاً میگوید: من طلبکار خدا هستم و گناهانم نیز با یک بار استغفر الله ربی
و اتوب الیه از جانب او بخشیده میشود. این روش ما را به مقامات نمیرساند.
یکی از اولیای
الهی فرمودند: شخصی نزد من آمد و از من صدهها گرفت و رفت. بعد از مدّتی که صدهها
را انجام داد، یک روز درب خانهی ما آمد، گفت: فلانی هر آن چه میگویی جز داستان و
لطیفه چیز دیگری نیست، لطیفه میبافی و داستانسرایی میکنی. از او پرسیدم: چرا
چنین میگویی؟ گفت: آن چه که گفتی انجام دادم، امّا یک پرده هم کنار نرفت؛ چون
دروغ میگویی. گفتم: ناراحت نشو، بیا بنشین، شروع کردیم به صحبت کردن. از او سؤال
کردم فلان جا فلان عمل را انجام دادی یا نه؟ گفت: بله انجام دادم، گفتم: اشتباه تو
این است که فکر کردی با پنج تا صده، ده تا صده، انسان به مقامات والای عرفانی میرسد،
خیر، اگر هزاران هزار صده هم انجام بدهی و خدا طول عمری مثل طول عمر نوح و وجود
مقدّس آقا هم به تو بدهد، امّا تا این اخلاق مذمومه در تو هست، بدان به آن معارف
نخواهی رسید.
صدهها موقعی
کارساز است که انسان در اولین مرحله، تخلیه کند؛ یعنی از اخلاق مذمومه دست بردارد.
اگر کسی از این اخلاق مذمومه دست کشید، کم کم به واسطهی آن اعمالی که میگویند و
انجام میدهد به مقامات میرسد. ممکن است گفته شود: عجب! ما تصوّر میکردیم با
انجام یک کار خوب و کار بد، بالاخره به یک جایی خواهیم رسید. با این تعریف معلوم
میشود با وجود اخلاق مذمومه، هر قدم که جلو میرویم، دوباره به عقب برمیگردیم و
دچار دور در عمل میشویم که البته طبق نظر عقلا و فلاسفه دور، بطلانآور است. امّا
چون عرفا اخلاق مذمومه ندارند، با انجام هر عملی به جلو میروند.
لذا عرفا در
مورد نماز بیان کردند که هر نمازشان با نماز دیگر تفاوت دارد. وجود مقدّس حضرت
جواد الائمه(علیه السلام) بعد از بیش از
چهل روز صحبت کردن دربارهی «بسم الله الرحمن الرحیم»، تنها
«بای» بسم الله را آن هم برای کسی که اهل فهم و درک و معرفت بود، تفسیر کردند، او
میگفت: وقتی جلسه تمام میشد، من یک ساعت، یک ساعت و نیم غوطه میخوردم که آقا چه
مطالبی را فرمودند. هر روز فکر میکردم فردا آقا یک کم جلوتر میروند، حداقل به
سین بسم الله میرسند، امّا فردا میدیدم باز مطالب جدید در همان باب بیان میکنند.
دیگر کم کم احساس کردم پس چه زمانی جلو میرویم، تا آقا متوجّه این مطلب در ذهن من
شدند، فرمودند دیگر بس است، جلوتر برویم، امّا فرمودند: والله اگر تو حوصله میکردی،
من یک عمر فقط راجع به این باء میگفتم.
غوغایی است.
معرفت، تمام شدنی نیست. لذا علمای بزرگ بیان میکنند بسم الله الرحمن الرحیمی که
در سورهی حمد میخوانیم با بسم الله الرحمن الرحیمی که در سورهی دیگر میخوانیم،
متفاوت است. حمدی که در رکعت دوم میخوانیم، باید با رکعت اول متفاوت باشد. کسی که
کور است، علم ندارد، این مطلب را چه میفهمد. شاید تا آخر عمر هم کور بماند و آخرت
هم نفهمد. «مَنْ کانَ فی هذِهِ الدُّنیا أَعْمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أعْمی»[8]
کور، کور است، درک نمیکند، در هر دو دنیا کور است. اگر کسی درک کند، کور
نباشد، میفهمد که عالم عالمی است که رو به پیشرفت است که در آن دور و توقف راه
ندارد.
عرفا معتقدند
حتی در جسم انسانها توقف نیست، مگرآن زمانی که مرگ انسان فرا رسد. چرا که یک
زمانی انسان نطفه بود، اسپرمی که اصلاً دیده نمیشد، بعد درون رحم مادر پرورش پیدا
کرد، به دنیا آمد و هر روز رشد کرد تا زمانی که کم کم این جسم و آن قوایی که
پروردگار عالم داد، سیر نزولی پیدا میکند و ضعیف میشود، این موی سیاه کم کم شروع
میکند به سفید شدن و ریختن، آن صورت شاداب و جوان چروک میشود و به تدریج همهی
اعضاء و جوارح از کار میافتد که البته اینها را در بحث معرفتشناسی پیشرفت میگویند،
پسرفت نیست. کما این که در کتاب احادیثالقدسیهی شیخ حرعاملی آمده است که وقتی حضرت
ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه الصلوه و السلام) نگاهی
به آینه انداخت و دید محاسنش سفید شده، ناراحت
شد، عزّوجلّ خطاب کرد: این برای تو حسن است، نگران نباش، تو در حال پیشرفتی. اول
کسی که لفظ حسن داد، خود پروردگار عالم بود.
شروع روز با فاتحه برای مادر آقا
روح هم همینطور
است. با این تفاوت جالب که روح حتّی زمانی که از بدن هم فارغ شد، باز در عالم برزخ
هم در حال پیشرفت است و به مقاماتی میرسد. چطور این اتّفاق میافتد؟ مگر نگفتهاند
پروندهها بسته میشود؟ بله، امّا گفتهاند پروندهی سه گروه بسته نمیشود.
حضرت محمد مصطفی
(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند «إِذا
ماتَ ابْنُ آدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلّا مَنْ ثَلاثٍ»[9]
وقتی فرزند آدم مُرد، عمل او قطع میشود، مگر سه گروه، «صَدَقَةٍ جارِیَةٍ
أَوْ عِلْمٍ یُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ وَلَدٍ صالِحٍ یَدْعُو لَهُ» گروه
اول: کسی که صدقهی جاریه داشته باشد؛ یعنی اگر کسی عمل خیری را بین مردم بگذارد، مثلاً
به دیگران یاد بدهد که وقتی میخواهند آغاز به کار کنند، روزشان را شروع کنند، اول
برای والدهی مکرمه و معظمهی وجود مقدس آقا فاتحهای قرائت کنند، بعد هم با ایشان
معامله کنند، بگویند غیر از بحث خمس و مطالب دیگر با وجود مقدس آقا شریک میشویم. آنقدر
رحمت و مطالب برای او به وجود میآید که یکی ازدیاد رزق است و هر کس آن را بعدها
انجام دهد، او هم ثواب میبرد.
یا مثلاً کسی به
مردم یاد بدهد که هرشب بعد از نماز عشاء، دو رکعت نماز لیله الدفن بخوانند و در
آخر هم بگویند: «اللهم صل علی محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الی قبور
المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات»، شما دو رکعت
خواندهاید، امّا یک شب ممکن است صد هزار مرده باشد، برای شما صد هزار نماز مینویسند
و به آنها هم هدیه میدهند. این هم نوعی صدقهی جاریه است.
دستهی دوم، علمی
که نفع بدهد و سوم، فرزندی که برای انسان بماند و دعا کند. اینها از بین نمیرود.
بنابراین اگر
کسی بخواهد به مقامات برسد، باید اخلاق مذموم و رذایل را از بین ببرد و برای این
کار باید از طریق علمی وارد شود؛ یعنی بشناسد گناه و سیئه یعنی چه؟ اخلاق مذموم
کدام است؟ اخلاق ممدوح کدام است؟ چرا که اگر انسان اخلاق بد و رذل را نشناسد،
مسلماً متوجه بدی آن نشده، لذا آن را مرتکب میگردد.
به عنوان مثال روایت
داریم که احترام به پدر و مادر آنقدر والاست که اگر کسی بخواهد کربلا برود، بعد
از یک عمر انتظار فرصتی پیش آمده راه کربلا باز شده باشد و امکان ندارد دیگر این
فرصت پیش بیاید، امّا پدر و مادر اجازه ندهند- با این که خصوصیت راه کربلا این است
که همیشه باز نیست– اگر او به این
سفر برود، نه تنها ثواب ندارد، بلکه سفر حرام انجام داده است و میبایست نمازش را
آنجا کامل بخواند. چرا اینگونه میشود؛ چون نمیداند رفتن به سفر زیارتی، حتّی
زیارت مقدس و والای حضرت ابیعبدالله (علیه السلام)
بدون اذن پدر و مادر حرام است.
در مورد اعمال
مستحبی دیگر هم همینطور است. مثلاً نماز نافلهای که توسط وجود مقدس آقا سه بار
به خواندن آن تأکید شده است، یا نماز شبی که به فرمودهی بزرگان، انسان را به
مقامات میرساند، بدون رضایت پدر و مادر جایز نمیباشد.
لذا اگر بخواهیم
به مقامات برسیم، باید راه را بدانیم که آن راه طریق علمی اخلاق است. حالا انشاءالله
اشاره خواهیم کرد که «ذم» یعنی چه، بعد تعاریفی که در روایات آمده و بزرگان گفتهاند
که شاید قریب بیست تعریف راجع به اخلاق مذمومه هست که انشاءالله در جلسات آینده
بیان خواهد شد.
[2] سوره فجر، آیات 30- 27
[3] بحارالانوار، ج 1، ص 185- منیه المرید، ص 104