درس
اخلاق
جلسه 9
28/10/84
اَلْحَمْدُللهِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ
الْمُتَمَسَّکینَ بِوِلایَةِ مَولانا اَمیرَالْمُؤمِنین علیِّ بن ابیطالب صلواتُ
الله و سلامه علیه و اولادِهِ المعصومین علیهم صلوات المصلین.[1]
پرورش یافته در مکتب ولایت
شب عزیز و عظیمی است. شب رقم خوردن سرنوشت
بشر به ولایت و امامت. شب تکمیل دین. شب دادن نعمت ولایت به بشر و شب عزیزی که
فردایش به عنوان عید الله الاکبر نامیده میشود.
آنچه که از زندگی سراسر لطف مولیالموالی(علیه السلام) برای بشر به ارمغان مانده، زندگی توأم با اخلاق حسنه است. وجود
مقدس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عنوان مرکز ولایت، هم خود و هم
کسانی را که تربیت کرد مثل مالک اشتر و امثالهم، به عنوان افراد متخلق به اخلاق
الله تربیت نمود.
مالک اشتر در رشادت زبانزد خاص و عام
بود و بعضی او را به عنوان حمزهی زمان خودش یا حمزهی ثانی نام میبردند؛ یعنی آنقدر
رشید و شجاع و دلیر بود که هیچ کس جرأت مقابله با او را نداشت. او تنها کسی بود که،
در جنگ صفین که مولیالموالی با سپاه معاویه روبرو شده بود و آنها قرآن به نیزه
کردند، توانست لشگر دشمن را بشکند و به جایی که معاویه و عمروعاص بودند ورود پیدا
کند. در حالی که گرداگرد خیمهی این دو ملعون (معاویه و عمروعاص) را سربازان رشید
و افراد زبر دست گرفته بودند، تمام آنها را تار و مار کرد و کاری کرد که از جیش
مخصوص معاویه احدی باقی نماند. بعد از این که به خیمهی او ورود پیدا کرد، خبر
دادند که مولیالموالی(علیه السلام) فرمودند مالک برگرد.
حتّی پیغام داد آقا من در دو قدمی از بین بردن مرکز فساد هستم، شما یک مقدار تأمل
کنید و اجازه بدهید من سر این ملعونها را میآورم، پیغام دادند اگر برنگردی مولای
خودت را نخواهی دید، سپاه خودی علیه مولا قیام کرده.
همین آقایی که اینقدر رشید است، بارها
شنیدید وقتی در بازار، یک شخص بذلهگوی بیکاره که هرکس رد میشد یک طوری او را
تمسخر میکرد، نمیشناخت مالک اشتر کیست، مالک اشتر آمد رد شد او را به تمسخر گرفت
و به او اهانت کرد. یک شخصی شناخت گفت فهمیدی چه کردی؟ خودت را بیچاره کردی تو به
سپهسالار امیرالمؤمنین(علیه السلام) اهانت کردی، این
مالک بود. همین که اسم مالک را شنید، رعشه بر بدنش افتاد ترسید - اسم مالک را خاص
و عام شنیده بودند - لذا به دنبال مالک اشتر دوان دوان آمد، دید مالک اشتر در مسجد
است و نماز میخواند. بعد از نماز به پای مالک افتاد از او عذرخواهی کرد. مالک
اشتر گفت: اتفاقاً من آمده بودم برای هدایت تو دو رکعت نماز بخوانم. اینها دستپروردههای
امیرالمؤمنین(علیه السلام) هستند متخلقین به اخلاقالله. آن چه
که مقدمه عرض کردیم تبرکاً و تیمنناً به مناسبت این شب عزیز بود.
ظرف دین
ما باید بدانیم جسم بشر برای روح او
ظرف است. در عالم هر چیزی ظرفی دارد. مثلاً ظرف وجودی کل انسانها ارض است. زمین
به عنوان ارض است. اگر زمین نبود بشر کجا میتوانست زندگی کند. ظرف خطوط، اوراق
هستند. وقتی شما میخواهید کلمات را بنویسید ظرفی به نام ورق میخواهید.
لذا هر چیزی در عالم هستی نیاز به ظرف
دارد. وجود مقدس خاتم الانبیاء، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) چه زیبا بیان فرمودند: «الاخلاق وعاء الدین» اخلاق، ظرف
دین است. اگر کسی میخواهد دینش را حفظ کند نیاز به ظرف دارد. شما اگر بخواهید آب
نوش جان کنید نیاز به ظرف دارید که از آن آب که مایع حیات بشر است بهره ببرید. اگر
بخواهید از دینتان هم استفاده کنید باید ظرفی را به نام اخلاق داشته باشید.
خصوصیات وعاء یا ظرف چیست؟ ظرف میتواند
یک محافظ خوبی برای مظروف خود باشد. اگر شما بخواهید آب را در دستتان بگیرید
بیاورید، مسلماً آبها میریزد و دیگر محال است آب را به سمت تشنهای ببرید مگر
یکی دو قطره در دست شما بماند. باز هم اگر دستتان را مشت کنید این حالت ظرف است،
امّا محال است آنقدر بتوانید ببرید که تشنه را سیراب کند. پس نیاز به ظرف دارید
تا از آن آب محافظت کند.
اگر کسی میخواهد دینش را محافظت کند
نیاز به این دارد که اخلاق داشته باشد. اخلاق محافظ دین است، ظرف دین است. در
حقیقت کسی که اخلاق ندارد مسلماً دین ندارد چون ظرفی ندارد که بخواهد دینش را در
آن قرار بدهد. خصوصیت اخلاق این است. جملهی حضرت به صورت ظاهر جملهی کوتاهی است،
اصلاً کلمات حضرات معصومین قصار امّا پر معنا و پرمحتوا است. «الاخلاق وعاء الدین»
سه کلمه بیشتر نیست یک جملهی کوتاه امّا پر معنا.
راه جذب مردم به دین
لذا قرآن وقتی میخواهد خصوصیت جذب
مردم به دین را بیان کند، خطاب به حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) اینگونه بیان میفرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ
مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ
حَوْلِکَ»[2]
در پرتو رحمت الهی تو با مردم مهربان شدی و این مهربانی
باعث این شد که مردم جذب شوند در حالی که اگر خشن، تندخو و غلیظ القلب بودی از
اطراف تو پراکنده میشدند.
ظرف پذیرش دین مردم، اخلاق پیامبر (صلی الله علیه و آله و
سلم) بود. اگر اخلاق پیامبر نبود مردم به دین جذب نمیشدند.
لذا بیان میفرماید: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»[3]
تو دارای اخلاق عظیم و برجستهای هستی.
ما دو پیغمبر بزرگوار داریم که بیان
کردند هم رسول هستند هم امام، یکی وجود مقدس ختمی مرتبت، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و
سلم) و یکی هم وجود مقدس حضرت ابراهیم به صراحت قرآن
کریم و مجید الهی «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبِّهِ بِکَلَماتٍ فَأَتَّمَهُنَّ
قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إماماً»[4] خداوند بیان میفرماید ما تو را
امام قرار دادیم.
راجع به همهی انبیا داریم با اخلاق
بودند، اگر با اخلاق نبودند مردم جذب دین نمیشدند، امّا بعضیها یک مواقعی حلم و
بردباریشان کم میشد که البته آن هم به خاطر دین بود. «وَ ذَالنُّونَ إِذْ ذَهَبَ
مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُلُماتِ أَنْ لا إلهِ
الّا أنْتَ سُبْحانَکَ إِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ»[5] این آیهی شریفه برای نبی مکرمی است که به خاطر دین حلم و
بردباریش را از دست داد، مردم را نفرین کرد با این که فردایش مردم آمدند گفتند
اشتباه کردیم باز دست برنداشت. لذا در دل ماهی در دریا جای گرفت، آنجا صدا زد من
اشتباه کردم، راه به بیراهه رفتم «فَنادی فِی الظُلُماتِ أَنْ لا إلهِ الّا أنْتَ
سُبْحانَکَ إِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ» من به خودم ظلم کردم حلم و بردباریم را
از دست دادم.
امّا راجع به ابراهیم خلیل (علی نبینا و آله و
علیه الصلوه و السلام) بیان میفرماید: «إِنَّ إبْراهیمَ
لَحَلیمٌ أَوّاهٌ مُنیبٌ»[6] به درستی که ابراهیم بردبار، بسیار
مهربان و بازگشتکننده به خدا بود. آنقدر حلیم و بردبار بود که هرچه میگفتند باز
کسی را نفرین نمیکرد، این حلم و بردباری باعث جذب دین است.
پس این که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و
سلم) میفرماید: «الاخلاق وعاء الدین» و اگر بیان میشود
هرچیزی نیاز به ظرفی دارد و بهترین ظرف برای دین اخلاق است؛ یعنی همین، که خود
اخلاق باعث جذب مردم به دین میشود. آن کسی که اخلاق ندارد دین ندارد.
لازمترین علم برای هر کس
حتّی در رابطه با علوم که اشاره کردیم
باید طوری باشد که تزکیه، تزکیهی علمی باشد، از وجود مقدّس و منوّر آقا موسیبنجعفر،
بابالحوائج (علیه السلام) این روایت شریف بیان شده، میفرمایند:
«أَلْزَمُ الْعِلْمِ لَکَ مَا دَلَّکَ عَلَی صَلاحِ قَلْبِکَ وَ أَظْهَرَ
لَکَ فَسَادَهُ»[7] لازمترین علم برای تو آن علمی
است که تو را به پاکسازی دل و قلبت راهنمایی کرده باشد (اصلاح قلب یعنی در حقیقت
همان تهذیب نفس). این علم در مرحلهی اول برای انسانها واجب است، اگر این علم
نباشد باعث میشود انسان با دو تا کلمه احساس الوهیت یا احساس برتری نسبت به
دیگران کند.
یکی از مفاسد اخلاقی این است که انسان
احساس کند نسبت به دیگران برتر است. آن لحظه، لحظهی سقوط اوست و بعید است دیگر
روی سعادت را ببیند. چون کسی که خودش را در مقام برتر از دیگران دید و احساس کرد
من شاخصهای دارم که دیگران ندارند دیگر به دنبال عیبهای خودش نمیرود. مفسدهی
خودبینی این است که انسان دیگر به دنبال عیبجویی از خودش نمیآید؛ چون احساس میکند
برتر است.
لذا میفرماید «أَلْزَمُ
الْعِلْمِ لَکَ مَا دَلَّکَ عَلَی صَلاحِ قَلْبِکَ وَ أَظْهَرَ لَکَ فَسَادَهُ» و فساد آن (قلب) را برای تو آشکار میکند، علمی به درد
بشر میخورد که به پاکسازی دل و آن مرحلهای که اشاره کردیم در اخلاق نیاز است و
مرحلهی تخلیه نام دارد کمک کند، تا بشر در طول روز محاسبه نفس خودش را بکند و وای
بر آن کسانی که دیگر بیچارهاند، حتّی در عالم خواب و رؤیا هم دچار گناهان زیادی
میشود که گاه خودش غافل است.
لذا نیاز دارد به علمی که آن قلبی که
در آن مفسده به وجود آمده را اصلاح کند «اصلاح قلب» علمی که نهایتاً باعث شود
فسادهایی که در وجود بشر است را آشکار کند. اگر به این مقام رسیدیم آن وقت درک میکنیم
که «الاخلاق وعاء الدین» یعنی چه؟ تصور نکنیم که اگر اخلاق ظرف دین است آن را به
همه دادهاند، خیر اگر کسانی دارای اخلاق کریمه شدند که با این اخلاق کریمه درون
خودشان را از هرچه رذائل و پستی هاست تهی کردند، بدانند این از رحمت پروردگار عالم
است. بدانند این بخشش پروردگار عالم است.
بخشش مخفی عزّوجلّ
همانطور که عرض کردم پروردگار عالم به
پیغمبر و حبیب خودش، به رفیق خودش بیان میفرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ
مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ
حَوْلِکَ» این رحمت الهی بود تا با مردم مهربان
شدی. لذا ذیل همین آیه، وجود مقدس ختمی مرتبت، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و
سلم) میفرمایند: «الْأَخْلاقُ مَنائِحُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ»[8] اخلاق، بخششهای خداوند عزّوجلّ بر بشر است - جود را بخشش
میگویند، امّا منایح یعنی در حقیقت آن بخششهای مخفی. مثلاً شخصی وقتی در جایی
وارد میشود که عدّهای هستند به همه یک جور سلام میکند، امّا اگر یکی را بیشتر
دوست داشته باشد، در خلوت نوع دیگری با او خوش و بش میکند، نوع دیگری با او رفتار
میکند. منایح در حقیقت این بخششهای عالی است که خدا به بندگانی که دوست دارد میکند
- .
همین که ما نفس میکشیم این بخشش
پروردگار است این جود پروردگار است. همینقدر که به ما رزق و روزی میدهد، این
بخشش پروردگار عالم است. امّا همه دارای اخلاق نیستند، عزّوجلّ بر خودش فرض و واجب
کرده است به همه از جود و کرمش رزق و روزی بدهد، امّا آیا همه دارای اخلاق هستند؟ خیر،
نه این که خدا نخواهد به همه اخلاق حسنه بدهد بلکه باید زمینههای کار را خود بشر
آماده کند.
گاهی ما زمینهها را آماده نمیکنیم،
گاهی خلاف جهت عمل میکنیم. لذا اگر بناست خدا به انسان کراماتی را مرحمت کند مثل
پیامبر که «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ» هست باید انسان زمینه را در خود ایجاد کند. در این مطالب اگر کسی بخواهد
تأمل و تدبر کند، میفهمد که واقعاً کسی را که خدا دوست دارد بهترین چیز که به او
داده اخلاق است.
امنیت اجتماعی با اخلاق
مولیالموالی، امیرالمؤمنین، علیبنابیطالب
(صلوات
الله و سلامه علیه) بیان میفرمایند: آنقدر اخلاق
مهم است که «لَوْ کُنّا نَرْجُوا جَنَّةً وَ لا نَخْشَی ناراً وَ لَا ثَواباً وَ لَا
عِقَاباً لَکَانَ یَنْبَغِی لَنَا اَنْ نَطْلُبَ مَکارِمَ الْأَخْلاقِ فَاِنَّهَا
مِمَّا تَدُلُّ عَلَی سَبِیلِ النّجَاحِ»[9] اگر به بهشت و ثواب آخرت امیدوار نباشی،
اصلاً گویی بهشت و جهنمی نیست، اگر فرض را هم بر این بگیریم و از آتش جهنم نهراسیم،
باز هم شایسته است که فضیلتهای اخلاقی را طلب کنیم «لَکَانَ یَنْبَغِی لَنَا اَنْ
نَطْلُبَ مَکارِمَ الْأَخْلاقِ» چرا؟ چون فضائل اخلاقی از چیزهایی است که ما را به
راه رستگاری هدایت میکند «فَاِنَّهَا مِمَّا تَدُلُّ عَلَی سَبِیلِ النّجَاحِ».
اصلاً دارا شدن اخلاقهای کریمه برای
بشر، یکی از فضائلش این است که باعث خوب زندگی کردن بشر در دنیا میشود. آنهایی
که اخلاق ندارند و در دنیا بداخلاقی میکنند، باعث مفسدههای دیگر در زمین میشوند.
آن کسی که اخلاق کریمه دارد، میداند باید حتماً مواظبت کند، رعایت کند. وقتی حلال
الهی را رعایت کرد و از حرام الهی دوری جست مسلماً به مقام امنیت اجتماعی برای بشر
هم میرسد.
مولیالموالی(صلوات الله و سلامه علیه) میفرماید: اصلاً ما نگوییم بهشتی هست، جهنمی هست، خود
دارای اخلاق بودن مایهی نجات بشر است. چون در سایهی اخلاق، بشراز بدیها، رذائل،
پستیها و زشتیها در امان میماند. اگر دیدیم در جامعه طلاق زیاد شد، طبعاً به
واسطهی بداخلاقیهاست.
اخلاق یعنی چه؟ یعنی خلق و خویی که
برای هر عضوی از بدن نیک باشد. مثلاً آن کسانی که چشمچران هستند، معالاسف باعث میشود
نهایتاً با این که همسر خوب هم دارند امّا به ظاهر به انحراف کشیده شوند، بعد این
انحراف باعث میشود متأسفانه کار به جایی بکشد که طلاق بگیرند. اینها همه به خاطر
رعایت نکردن اخلاق است.
امیرالمؤمنین(صلوات الله و سلامه علیه) میفرماید: نجات بشر در اخلاق است. مفاسد اقتصادی برای چه به
وجود میآید؟ مسلماً به دلیل رعایت نکردن اخلاق. اگر کسی بداند نوشتن مطلبی باعث
میشود ثروت بیجایی برای او بیاید ولی چون این گناه دارد انجام ندهد، مسلماً مفسدهی
اقتصادی در جامعه هم به وجود نمیآید. این که مفسدهی اقتصادی به وجود میآید برای
این است که انسان رعایت اخلاقهای یدی و فکری خودش را نمیداند و به گناه کشیده میشود.
آن وقت جامعه، جامعهی ناامنی میشود. یک عدّه آنقدر دارند که نمیدانند حسابهایشان
چطوری باید رسیدگی شود، یک عدّه هم حتّی نان شب ندارند. صلاح بشر در رعایت اخلاق
است.
اینکه بیان میکنند در دوران وجود
مقدس آقا، مولا، سیّد، صاحب و سالارمان حضرت حجتبنالحسن المهدی (صلوات الله و
سلامه علیه) دختر زیبارویی تنها از یمن حرکت میکند و به شامات (سوریه) میرود و
برمیگردد، نه تنها کسی به او تعرض نمیکند، حتّی نگاهش هم نمیکند، به خاطر رعایت
کردن اخلاق است. مردم به یک فهم بالایی میرسند، میدانند نگاه کردن به ناموس
دیگران جزء رذائل است، جزء پستیهاست. لذا وقتی رعایت میکنند، جامعه، جامعهی
امنی میشود. یک فرد مجرد میتواند شهر به شهر، کشور به کشور تنها و با امنیت و
آسودگی خاطر برود و برگردد.
علّت این که بشر امروز دچار بدبینیها
شده است، به خاطر رعایت نکردن اخلاق در جامعهی بشری است. علت این که ظنّ وگمانها
که خود ظن هم «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم»[10] است – انشاءالله به آن هم خواهیم پرداخت که کدام ظن را بیان میکنند
اثم است و منظور از ظنّ چیست؟ فرق اثم و ذنب چیست؟ چرا قرآن کریم و مجید الهی بیان
نفرموده «اِنّ بعض الظن ذنب»؟ و ... - این ظن و گمانهایی که حتّی ظنّ و گمانها
خودش گناه است، به خاطر رعایت نکردن اخلاق در جامعه بشری است. میترسد وحشت دارد -
تا حدودی میشود گفت حق است و تا حدودی حق نیست و گناه میشود - چرا حق است؟ برای این
که جامعه (بعضی جوامع بشری) آن مبناهای اخلاقی را از دست داده است. لذا میترسد
نکند همسرش گناهی را انجام بدهد. میترسد نکند دیگران که گرگ صفت هستند به ناموسش
چنین و چنان نگاه کنند. برای این که جامعهای که در آن اخلاق رعایت نشود، دچار این
مسائل میشود و جامعهای که اینگونه شد، دیگر در آن دین نمیتواند حکومت کند.
جامعهی دینی
اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان فرمود: «الاخلاق وعاء الدین» برای همین است که اگر
بخواهیم در جامعه دین را پیاده کنیم، ظرفی به نام اخلاق میخواهد. اگر رعایت نکنیم
مسلماً دیگر نمیشود دین را در جامعه پیاده کرد.
ممکن است گاهی بگوییم دینداریم، امّا
یک مقدار از این دین رعایت میشود، یک مقدار رعایت نمیشود که در بحث دینشناسی میگویند:
دینی که بنا باشد مقداری از آن در جامعه پیاده شود و مقدار دیگر آن دین در جامعه
پیاده نشود، یا پیادهاش نکنند، آن جامعه، جامعهی دیندار نیست، جامعهی بیدین
است و نقص دینی دارد. اگر هم نگوییم بیدین است، دینش دین کاملی نیست.
گاهی بعضیها میگویند دین را پیاده
کردن یعنی چه؟ یعنی تک تک احکام پروردگار عالم که این احکام یا این قوانین که
مجموعه قوانین است و اصلاً دین یعنی مجموعه قوانین الهی، در جامعه پیاده شود، که
اگر پیاده بشود دنیا بهشت است.
به قول بعضی از بزرگان که با وجود مقدّس
آقا و مولایمان بودهاند، حالا در آن مکانی که حتّی اهل و عیال آن حضرت هستند، در
آن مکان بسیار عالی و سرسبز هم از لحاظ اخلاق و هم از لحاظ دین، آنها که به آن
جزیره رفتند و دیدهاند این طور بیان میکنند، چون دین در آن منطقهی محدود به طور
کامل رعایت میشود، اصلاً به نظر میآید این که وعده دادند انسان را به بهشت میبرند،
اصلاً بهشت حقیقی یعنی همین و الّا بهشت دیگری نداریم.
این که در زمان وجود مقدّس آقا زکات میآورند،
امّا دیگر کسی نیست زکات بگیرد؛ تمام مردم در یک اقتصاد خوب و عالی هستند؛ این میشود
بهشت. این به خاطر اخلاق یعنی وعاء الدین است؛ چون اخلاق رعایت میشود؛ ظرفی برای
اجرای مجموعه قوانین الهی یعنی دین هست. اگر بنا باشد دو تا قانونش رعایت نشود دین
ناقص است، دین کاملی نیست.
لذا بشر هنوز طعم دینداری را نچشیده و
هنوز نمیداند دین یعنی چه؟ الّا بعضیها. صورت ظاهر اسمی از دین هست، امّا دین به
معنای حقیقی نیست. اگر مردم بدانند دین یعنی چه؟ حقیقت دین را بدانند خودشان را
فدای دین میکنند.
این که بعضیها دینگریزند، برای این
است که نمیدانند دین یعنی چه. برای این است که گاهی یک مقداری از دین، در دنیا
اجرا میشود، یک مقداریش اجرا نمیشود، لذا مردم از دین زده میشوند. امّا اگر
انسان متوجه شد و فهمید دین چیست به این مقامات میرسد.
اخلاق بر اساس فطرت بشر است
اصلاً پروردگار عالم دین را بر اساس
فطرت قرار داد. این که در آیهی شریفه میفرماید: «فِطْرَتَ اللهَ
الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ»[11] دین را بر اساس فطرت بشر قرار داده، فطرت بشر چیست؟
این را امیرالمؤمنین در روایت شریفی
توضیح داده است. میفرماید: «فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وُ وَاَتِرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ
لَیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ»[12] خداوند پیامبران خودش را بین مردم برانگیخت و پشت سر هم
انبیاء را فرستاد تا در ادای پیمان فطرت، آن فطرت را از آنها طلب کند و نعمتهای
خدا را که از یاد بردهاند به خاطرشان بیاورد. بعد میفرمایند: «و جعل فطرت الله
للاخلاق» فطرت بشر که فطرت الله هست بر اساس اخلاق قرار گرفته.
بشر فطرتاً اخلاق را دوست دارد. ببینید
حتّی نعوذبالله اگر کسی دزد باشد مسلماً اگر بخواهند از خانهاش دزدی کنند، بدش میآید.
یا کسی نعوذبالله چشمچران باشد و نعوذبالله، نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حق دستدرازی
به ناموس مردم کند، مسلماً اگر بفهمد کسی میخواهد دستدرازی به ناموسش کند،
ناراحت میشود. اگر کسی خودش فحاش باشد و زبانش را نتواند کنترل کند، امّا به محض این
که یک فحاشی به او بکنند، بدش میآید و ناراحت میشود. یعنی چه؟ یعنی بشر فطرتاً
بر اساس اخلاق است، امّا گاهی فطرت را فراموش میکند. لذا اگر این اخلاق به وجود
آمد ظرفی برای اجرای احکام دین میشود. «الاخلاق وعاء الدین»؛ سه کلمه، امّا پر از
معنی.
بکوشید برای تهذیب نفس
وجود مقدّس ثامنالحجج، آقا علیبنموسیالرضا
(علیه
آلاف التحیه و الثناء) از آباء مکرم خودشان تا میرسد
به مولیالموالی و مولیالموالی امیرالمؤمنین از وجود مقدس ختمی مرتبت حضرت محمد
مصطفی (صلی
الله علیه و آله و سلم) این روایت شریف را بیان میفرمایند
که «عَلَیْکُمْ بِمَکارِمَ الْأَخْلاقِ فَاِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَنِی بِهَا»[13] این «علیکم» یعنی «جاهدوا»؛ به معنی تلاش کردن است. چون «علیکم»
اگر مبتدا قرار بگیرد سه معنی دارد یکی از معانیش جهد است، یکی از معانیش فرض است؛
یعنی بر شما باد و یکی دیگر از معانیش یعنی اختصاص به شما، مخصوص شماست که در این جا
به معنی جهد به نظر میرسد. گرچه اگر معنی دوم را هم بگیریم که بر شما فرض است، این
هم میشود.
«عَلَیْکُمْ بِمَکارِمَ الْأَخْلاقِ»
بکوشید تا به مکارم اخلاق تخلق پیدا کنید. چرا؟ چون خداوند مرا برای گسترش و بسط
اخلاق کریمه مبعوث کرده است. اصلاً هدف از بعثت انبیا همین است. مکارم اخلاق برگرداندن
به فطرت بشر است و این فطرت بشر باعث میشود که انسان به رستگاری برسد.
لذا مولیالموالی، امیرالمؤمنین، علیبنابیطالب
(صلوات الله و سلامه علیه) میفرمایند: آن کسانی که دنبال مکارم اخلاق و اصلاح نفس
خود نیستند، بدانند همان لحظه، لحظهی هلاکت آنهاست و دیگر باب نجاتی برای آنها
نیست، مگر یک منجی پیدا شود که بتواند آنها را نجات دهد. «یا عجباً لرجلٍ مسلم»
تعجب میکنم، برایم شگفتآور میشود که این چه مسلمی است که برای تهذیب نفس خودش
نمیکوشد.
بعد میفرماید: وقتی شما برای تهذیب
نفس نمیکوشید، مسلم بدانید به مهلکه دچار میشوید. خصوصیت اخلاق کریمه این است،
منتهای امر همانطور که عرض کردیم چه راهی را انسان باید پیش بگیرد؟
عیب جویی از خود
اولین مرحلهای را که به ما اشاره
کردند و بیان نمودند، مقام تخلیه است. تخلیه یعنی انسان بگردد تا مطالبی را که درون
او احساس میکند باعث میشود جلوی رشد و نموش را بگیرد از بین ببرد وگفتند تخلیه
یعنی خالی کردن. چه زمانی این امر میسر میشود؟ دو جملهای را بعضی از علمای اخلاق
و یک نکتهای را بعضی از علمای عرفان اضافه کردهاند که آن نکتهی علمای عرفان را
عرض نمیکنم چون خیلی برای انسان ثقیل است.
امّا این دو نکتهی اخلاقی را علمای
اخلاق بیان میکنند که انسان باید رعایت کند که ببیند آیا در حال تخلیه هست یا نه؟
یک آن که به دنبال عیبجویی از خود باشد، دائم به دنبال این باشد که عیوب خودش را
پیدا کند، اگر اینگونه شد، مسلماً این شخص برنده خواهد شد.
کما اینکه مولیالموالی، امیرالمؤمنین
(صلوات
الله و سلامه علیه) بیان فرمودند: خوش به حال آن
کسانی که در وجودشان میگردند تا بتوانند رذائل خودشان را پیدا کنند. میفرمایند: «طوبی
لمن تهذب النفس و تأمل علی نفسه» یعنی تأمل میکند، تهذیب میکند، امّا بعد از
تهذیب دوباره تأمل میکند؛ یعنی باز هم میگردد که آیا چیزی را دارد یا نه. تهذیب
نفس میکند، امّا بعد هم تأمل میکند. اگر کسی حتّی فکر کند با مثلاً خواندن دو تا
کتاب اخلاقی دیگر متخلّق به اخلاقالله شد، این جا باخته است. اگر کسی تصور کند
خوب الحمدالله توفیقی است که من در کلاس اخلاق شرکت میکنم، این کافی نیست، باید
در وجود خودش بگردد و مطالب را پیدا کند.
نگاه کردن به خلأها
یک معنای تخلیه؛ یعنی نگاه کردن به خلأها؛
یعنی بعضی چیزها در وجود بشر به صورت ظاهر نیست. خلأ یعنی آن جایی که چیزی نیست. اتفاقاً
گاهی بد نیست آدم یک گوشه چشمی به آن جاهایی که فکر میکند دیگر مشکلی ندارد،
بیندازد. مثلاً فکر میکند من الحمدالله رب العالمین دیگر اخلاق بد زبانی ندارم. امّا
باید گاهی یک نگاهی به آن کند، تخلیه یعنی نگاه کردن به خلأها، چرا؟ چون مواظبت
کند ببیند آیا برای او به وجود میآید یا نه؟
حالا اشاره خواهیم کرد چگونه اولاً
رذائل را خالی کنیم. یک یک میشمریم هر کدام برای خودش مطالب جدایی دارد. مثلاً
اگر کسی خدای ناکرده دچار بددهنی است چه کارهایی را باید انجام بدهد که اولاً دیگر
بددهن نباشد و بعد دیگر تکرار نشود. اگر کسی خدای ناکرده دچار عصبانیت هست و زود
عصبانی میشود، چه کند که دیگر دچار عصبانیت نشود و بعد چه کار کند خلأ را که
احساس میکند عصبانیت از بین رفته کنترل کند چیز دیگری نیاید. چون گاهی بعضی چیزها
را انسان خالی میکند، امّا چیز دیگری به جای آن پر میشود.
به نظر میآید انسان باید برای هر شیئی
که تخلیه کرد بلافاصله بحث تحلیه را به وجود بیاورد. اگر بگوییم اول همهی رذایل
را باید تخلیه کنی، بعد امکان دارد در هر عضوی یک جایگاه خلأی که وجود داشته باشد
چیز دیگری جایش پر شود، یعنی یک رذیلهی دیگری بیاید. این رذائل را انسان باید از
بین ببرد، با چه چیزی؟ با پر کردن یک مطلب خوب.
مثلاً میگویند آقا شما اگر میگویید
فلان کار برای جوان بد است، در مقابلش یک کار خوبی را باید پیشنهاد کنی تا بتوانی
او را از آن فعل بازداری. اتّفاقاً اسلام این را چقدر زیبا بیان کرده. مثلاً اگر
بگویند اعتیاد بد است، میگویند در مقابلش باید جایگاههای ورزشی ارزان یا رایگان
باشد. تشویق و ترغیب در جامعه بشود که وقتی او را از این تفریحهای ناسالم دور
کردی، یک تفریح سالم در اختیارش قرار دهی.
در رابطه با رذائل اخلاقی هم همین است.
اگر گفتند چشمت ناموس مردم را نبیند، باید ما یک جمالی را ببینیم. گاهی عزّوجلّ
جمال مطلق را نه آن اطلاق علی الاطلاق که خودش باشد؛ یعنی وجود مقدس آقا را به
انسان نشان بدهد، اگر کسی خودش را کنترل کند، منتها نیاز به کنترل و مواظبت دارد. مسلم
این جور نیست که اگر خدا گفت این را از تو میگیرم، چیز دیگری ندهد. این را بدانیم
خدا هر چیزی را از انسان منع کند و بگوید انجام نده، در مقابل بهترینش را به انسان
مرحمت میکند منتها بشر باید مواظب باشد. این که اشاره کردیم گاهی نفحات برای بشر
میآید، همین است.
امّا بدانید بدون مربی، بشر نمیتواند
جلو برود. بدون انبیاء و حضرات معصومین بشر نمیتواند جلو برود. بدون علمای زاهد ساخته
شدهی متقی، بشر نمیتواند خود به خود با خواندن دو تا کتاب جلو برود. خوش به حال
آن کسانی که واقعاً خودشان را صورت ظاهر ذلیل میکنند، امّا عزیز عندالله میشوند.
یکی از بزرگان میگفت: تمام مقاماتی را
که من به دست آوردم، به خاطر ذلّت خودم در مقابل عالمان متقی بود. چون احساس کردم
اگر بخواهم یک مطلبی را در وجود خودم تخلیه کنم که اول، مقام تخلیه است، نیاز به
این دارم که او مرا راهنمایی کند و احساس کردم بالاترین مرتبت، ذلّت در مقابل عالم
زاهد است که انسان را به آن مقام برساند.
امیرالمؤمنین کسی است که به مردم میفرماید:
به خدا قسم مردم من شماها را به عملی ترغیب نکردم، مگر این که آن عمل را خودم
انجام دادم - مکارم اخلاق یعنی این - و شما را از زشتی نهی نکردم مگر این که اصلاً
به دنبال آن نرفتم.
عقد اخوت
شب، شب عزیزی است و فردا هم عید الله
الاکبر است که در آن عقد اخوت است. عقد اخوت را مواظب باشید. اینطور نیست که هر
کسی با هر کسی عقد اخوت بخواند. عقد اخوت طوری است که انسان در همهی امور رفیقش
شریک میشود، الّا به ناموس که حتّی ناموس را هم در غیابش باید نگهداری کند. وقتی
برادر میشوند و عقد اخوت میخوانند باید مواظبت کرد.
گاهی بعضیها مثلاً عقد اخوت میخوانند،
یک ماه بعد با هم قهر میکنند، دو سال بعد با هم قهر میکنند. اگر کسی این عقد
اخوت را خواند، مگر میشود جدا شد؟ امّا تبریک گفتن و نو پوشیدن در فردا لازم است.
درعرش غوغایی است، شادی و سروری است. باور کنیم که هر چه هست حبّ امیرالمؤمنین است.
شافعی میگوید: من اگر هیچ نداشته باشم،
همین شعر را که فردای قیامت بگویم، صلهاش را امیرالمؤمنین به من بدهد، برایم بس
است.
علیٌ حُبه جُنَه/ قسیم النار و الجَنّه
(این قسیم النار و الجَنّه روایت است که فرمود «یا علی انت قسیم النار و الجَنّة»[14] که هم اهل جماعت دارند هم ما
شیعیان) علی حبش، دوستیش سپر بلاهاست. تقسیم کنندهی جهنّم و بهشت است.
وصی المصطفی حقّاً (این جا خود شافعی
دارد با یک زبان بی زبانی میگوید درست است من هم امام شافعیها هستم، امّا وصی
حقیقی وجود امیرالمؤمنین است) / امام الانس و الجِنّه؛ امام انس و جن، پیشوای انس
و جن امیرالمؤمنین است.
السلام علیک یا مولای یا امیرالمؤمنین
یا علی بن ابیطالب
[1] اقبال، فصل فیما تذکره من فضل یوم الغدیر
[2] سوره آل عمران، آیه 159
[8] مستدرک الوسائل، ج 11 و
12 – بحارالانوار، ج 68
[13] مستدرک الوسائل، ج 11 – بحارالانوار، ج 66