|
پایگاه اطلاع رسانی یاوران امام مهدی
(عج)
www.emammahdy.com
شنبه 3 آذر 1403
درس اخلاق
درس اخلاق جلسه 12
در جلسه ی قبل بیان شد چون فطرت بشر، فطرت الهی است. طبعاً تمام خلقیات او باید از حضرت حق باشد. حضرت حق بشر را تنها گزینه برای وجود خودش در عالم خلقت قرار داد. همانطور که در حدیث قدسی است که فرمود: «کنت کنزاً مخفیاً» من کنز مخفی بودم، خلق کردم تا آشکار گردم و این خلقت عظمای بشر است به حسب اینکه «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» است.
درس اخلاق جلسه12
85/1/23
نفخه ی روح احدیّت در جلسه ی قبل بیان شد چون فطرت بشر، فطرت الهی است. طبعاً تمام خلقیات او باید از حضرت حق باشد. حضرت حق بشر را تنها گزینه برای وجود خودش در عالم خلقت قرار داد. همانطور که در حدیث قدسی است که فرمود: «کنت کنزاً مخفیاً» من کنز مخفی بودم، خلق کردم تا آشکار گردم و این خلقت عظمای بشر است به حسب اینکه «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» است. اشاره کردیم اگر «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» حضرت حق نبود، عزّوجلّ به خودش «فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ» نمیگفت. هیچ جای قرآن نداریم که عزّوجلّ برای غیر از انسان هم بیان فرموده باشد: «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» و هم بیان فرموده باشد: «فَتَبارَک اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ». پس چون نفخهی روح حضرت احد هستیم، باید همه-ی اخلاقیات و خلقیات ما هم احد باشد. منتها این نکته را هم اشاره کردیم، یکی از اعجاز پروردگار عالم در بشر این است که در عین حالی که از نور باریتعالی است و از فطرت حضرت حق است، پیچیده شده در مباحث نفسانی نفس اماره هم هست. از این جهت بشر میتواند رشد و نمو بکند که شیطان را مغلوب کند و به هر آنچه از خلقیات حضرت حق است جواب دهد. سه نوع نظریهی مزاج اخلاق بشر علمای اخلاق، مزاج اخلاق بشر را چند نوع بیان کردند، یک گروه میگویند خلقیات بشر فطری است. البته منظور از خلقیات؛ تمام رفتارها، کردارها و همهی افعال بشر است، چه لبخندش، چه اخمش، چه خندهاش چه گریهاش، چه قهرش چه آشتیاش همه و همه فطری است. عدّهی دیگری میگویند همهی خلقیات اکتسابی است و دلیل اکتسابی بودن آن را هم تغییر و تحول میدانند. بیان میکنند اگر بنا بود خلقیات فطری باشد هیچگاه بشر قابل تغییر نبود. این که یک نفر با تمام خلقیات بد در محضر یک مرد الهی، یک عارف بالله یا یک رفیق خوب قرار میگیرد به مرور، خصوصیات بدش تبدیل به خوب میشود، دلالت بر تغییر و تحول است، پس خلقیات اکتسابی است، فطری نیست. گروه سوم بیان میکنند نه مطلقاً فطری است و نه مطلقاً اکتسابی است، بلکه یک مقدار از آن فطری است و یک مقدار از آن اکتسابی. لذا گروه سوم عقیده دارند چون بعضی مسائل در بعضی افراد تغییر و تحول نمیکند، فطری میشود. تمثیلی که میزنند میگویند: اگر درندهای فطرتاً خوی درندگی داشت ولو به اینکه با انسان محشور باشد و از زمان تولد، آن توله در دامن بشر بزرگ شود گاهی یک زمانی به فطرت خودش بر میگردد. گرگ زاده عاقبت گرگ شود/ گرچه با آدمیبزرگ شود. لذا بیان میکنند بعضی چیزها فطری است قابل تغییر و تحول نیست، امّا بعضی از خلقیات، بعضی از روشها قابل تغییر و تحول است. این که در ابتدای مباحث اشاره کردیم اگر کسی بخواهد واقعاً متخلق به اخلاق الله شود، راهش اخلاق علمی است، به خاطر همین مطالب است. همهی این مطالب به ما نشان میدهد اگر تهذیب ما علمی نشود، اگر متخلق به اخلاق الله از طریق علمی نشویم، گاهی انسان میپندارد که باید با هر آنچه که فطری است مبارزه کند تا مثلاً به زهد برسد. یکی از خطرهای بسیار بزرگ برای بشر این است که از طریق علمی، آن هم الهی، نخواهد خودش را تهذیب کند، آنوقت وقتی وارد نباشد گاهی تصور میکند به راه راست میرود امّا به بیراهه میرود. لذا گاه یک سال، دو سال، چند سال راهی را میرود بعد پشیمان میشود و بعد حتی از یک عمل زده میشود. علت اصلی هم همین است که نفهمید از اول باید راه علمی را پیش رود. یا مثلاً فکر میکند چون همه چیز اکتسابی است پس باید با همهی مسائل حتی با فطرت خودش مبارزه کند یا برعکس چون همه چیز فطری است باید در مقابل همهی اینها تسلیم شود، میگوید چون فطری است دیگر نیاز نیست که در مقابل فطرت خودم مقاومت کنم. گر چه ما روی مطالب هر سه گروه انقلت داریم که اشاره خواهیم کرد و نکاتی را راجع به هرکدام بیان میکنیم، هم نکات مثبت و هم نکات منفی و نهایتاً به فضل الهی بر اساس آیات و روایات نتیجهای بگیریم که ببینیم کدامیک از گروهها درست میگویند، آیا آن گروهی که بیان میکند همه چیز فطری است درست میگوید یا آن گروهی که میگوید خلقیات بشر اکتسابی است، درست میگوید یا آنهایی که نیمی را فطری و نیمی را اکتسابی بیان میکنند. کدام درست میگویند؟ اینها نیاز به مباحث علمیدارد. خلعتهای نورانی اما این را که واقعاً اگر از طریق علمی وارد بشویم و مسائل را بشکافیم چه حسنی برای انسان دارد، عنصر شجرهی طیبهی خلقت، وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در حدیث شریفی که راجع به علم و مباحث علمی است بیان فرمودهاند. «حَضَرَتْ إمْرَأَةٌ عِنْدَ الصِّدِّیقَةِ فَاطِمَةَ الزَّهْراءِ (علیها صلوة والسلام) فَقَالَتْ إِنَّ لِی وَالِدَةً ضَعِیفَةً» زنی محضر بیبی دو عالم رسید، عرضه داشت من مادر پیر بسیار ضعیفی دارم «وَ قَدْ لُبِسَ عَلَیْهَا فِی أَمْرِ صَلَاتِهَا شَیْءٌ وَ قَدْ بَعَثَتْنِی إِلَیْکِ أَسْأَلُک» احتمال این است که بدین معنا باشد: گاه به واسطهی بحث نمازش مشکلی پیش میآید که نمیداند چه کند (حالا یا شکاک شده یا به واسطهی کبر سن فراموشی به او دست داده است) و من را فرستاده که از شما سؤال کنم. «فَأَجَابَتْهَا فاطِمَةُ (ع) عَنْ ذَلِکَ» سؤالش را پرسید و حضرت هم جواب داد «فَثَنَّتْ فَأَجَابَتْ» سؤال دوم را پرسید، حضرت جواب داد، «ثُمَّ ثَلَّثَتْ إِلَی أَنْ عَشَرَتْ فَأَجَابَتْ» سؤال سوم تا دهم را هم پرسید، همهی سؤالها را حضرت جواب داد. «ثُمَّ خَجِلَتْ مِنْ الْکَثْرَةِ» خجالت کشید این همه سؤال پرسیده است «فَقَالَتْ لَا أُشُقُّ عَلَیْکِ یَا ابْنَةَ رَسُولِ اللهِ» بیان کرد شما را دیگر بیش از این به مشقت نمیاندازم، اذیتتان نمیکنم - البته راجع به سؤال و علم درآینده اشاره خواهیم کرد که حتّی سؤال باید چه نوع باشد که گاه سؤالهای بیهوده، وقت آن کسانی که علمای دین هستند را نگیرد. امّا سؤالها، سؤالهای دینی است و باید مسائل شرعیاش را میدانست ولی خجالت کشید، عرضه داشت دیگر شما را بیش از این به مشقت و به دردسر نمیاندازم – «قَالَتْ فَاطِمَةُ علیها الصلوة و السلام » بی بی دو عالم بیان فرمود: «هَاتِی وَ سَلیِ عَمَّا بَدَا لَکِ، أَرَأَیْتِ مَنِ اکْتُرِیَ یَوْماً یَصْعَدُ إلِی سَطْحِ بِحِمْلِ ثَقِیلِ وَ کِرَاهُ مِائَةُ أَلْفِ دِینَارِ، یَثْقُلُ عَلَیْهِ» سؤالت را بپرس و نگران نباش. من از تو سؤالی دارم و آن اینکه اگر به یک مردی بهواسطهی دست مزدی که میگیرد و آن هم صد هزار دینار باشد، بگویند بار بسیار سنگینی را به پشت بام ببرد، آیا واقعاً برای او مشقت دارد؟ آیا او ناراحت و خسته میشود؟ «فَقَالَتْ لَا» گفت نه؛ چون بالاخره میداند در ازای بردن بار سنگین به پشت بام برای او اجر و مزدی هست. «فَقَالَتْ اکْتُرِیَتْ أنَا لِکُلِّ مَسْئَلَةٍ بِأَکْثَرَ مِنْ ملْءِ مَابَیْنَ الثَّرَی إِلَی الْعَرْشِ لُؤْلُؤاً» فرمودند: بدان بهواسطهی هر مسألهای که سؤال میکنی، بیشتر از مابین آسمان و زمین، از ثریا تا عرش برای من لؤلؤ است، دُرهای گرانبها «فَأَحْرَی أَنْ لَایَثْقُلَ عَلَیَّ»، آیا وقتی میفرمایند این همه اجر و مزد میدهند، آنوقت برای من سنگینی دارد؟! «سَمِعْتُ أَبِی (ص)» من از پدرم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم «یَقُولُ إِنَّ عُلَمَاءَ شِیعَتِنَا یُحْشَرُونَ فَیُخْلَعْ عَلَیْهِمْ مِنْ خِلَعِ الْکَرَامَاتِ عَلَی قَدْرِ کَثْرَةِ عُلُومِهِمْ» میفرمایند: فردای قیامت که علمای شیعیان ما محشور میشوند، خلعتی از کرامات دارند که بر اساس کثرت علومشان است. (همه چیز مبنای علمی دارد. در آغاز بحث اخلاق اشاره کردم، علت اینکه باید حتی بحث اخلاق مبنای علمی داشته باشد این است که عزوجل در قرآن مجید و کریم الهیاش میفرماید «هَلْ یَسْتَوِیَ الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» آیا آنهایی که میدانند و آنهایی که نمیدانند یکسانند. در هر زمینه اگر بشر نداند به اشتباه میرود) «وَجِدَّهِمْ فِی إِرْشَادِ عِبَادِ اللهِ» و بر اساس اینکه چه قدر در ارشاد بندگان خدا کوشش کردند، آن خلعتهای کرامت را خداوند متعال به آنها مرحمت میکند. هرکه دلسوزتر باشد و برای خدا کوشش کند، نه برای خود نمایی، جهد و کوشش و تلاشش برای ارشاد مردم باشد از خلعتهای کرامت بهره میبرد، امّا آنکه منتظر مزد دنیوی است، طبیعی است مزدش در دنیاست و دیگر نمیتواند در آخرت ادعا کند. «فَیُخْلَعْ عَلَیْهِمْ مِنْ خِلَعِ الْکَرَامَاتِ عَلَی قَدْرِ کَثْرَةِ عُلُومِهِمْ وَجِدَّهِمْ فِی إِرْشَادِ عِبَادِ اللهِ حَتّی یَخْلَعُ عَلَی الْوَاحِدِ مِنْهُمْ أَلْفَ إَلْفَ حُلَّةٍ مِنْ نُورٍ» به جایی میرسد که هر یک از آنها هزار هزار خلعتهای نورانی بر تن کردهاند «ثُمَّ یُنَادِی مُنَادِی رَبِّنَا عَزَّوَجَلَّ» یک منادی از پروردگار ما ندا میدهد «أَیُّهَا الْکَافِلُونَ لِأَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و اله و سلم» ای کسانی که کفالت ایتام آل رسول را گرفتهاید. ایتام آل رسول یعنی چه؟ وجود مقدس حضرت امام حسن عسگری (صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند ایتام آن کسانی هستند که امام بر سر آنها نباشد. ما در حقیقت چون وجود مقدس حضرت غائب ناظر حجتبنالحسن المهدی (صلوات الله و سلامه علیه) الان به صورت ظاهر بر ما امامت نمیکنند، گرچه حاضر هستند و ناظر هستند، امّا چون غایب هستند چون حکومت نمیکنند ما یتیم هستیم. آنکه بی امام بشود یتیم است. ما در روایات نداریم هرکه پیغمبر ندارد یتیم است، امّا هرکس امام نداشت و تحت کفالت امام نبود یتیم است. «النَّاعِشُونَ لَهُمْ عِنْدَ انْقِطَاعِهِمْ عَنْ آبائِهِمُ الَّذینَ هُمْ أَئِمَّتُهُم» آنهایی که از پدرانشان در حقیقت همان ائمه (علیهم صلوات المصلین) منقطع و دور شده بودند «هَؤُلَاءِ تَلَامَذِتُکُمْ وَ الْأَیْتَامُ الَّذینَ کَفَلْتُمُوهُمْ وَ نَعَشْتُمُوهُمْ فَخْلَعُوا عَلَیْهِمْ خِلَعَ الْعُلُوِم فِی الدُّنْیَا» آنها شاگردان شما هستند، مطالبتان را پذیرفتند. امروز این ایتام را شما کفالت کنید و بر تن آنها از این خلعتهای نورانی بهشتی که به آنها دادهاید بپوشانید که این خلعتها از خلع علوم دنیاست. (اینکه از راه علمی جلو رفتند) وجود مقدسه و منورهی حضرت زهرهی زهرا (علیها صلوه و السلام) میفرمایند: «فَیَخْلَعُوَن عَلَی کُلِّ وَاحِدٍ مِنْ أُولَئِکَ الْأَیْتَامِ عَلَی قَدْرِ مَا أَخَذُوا عَنْهُمْ مِنَ الْعُلُومِ» آنها بر تن این افراد (ایتام آل رسول) بر اساس اینکه چقدر از این علوم اخذ کردهاند، خلعت میپوشانند. اخذ از علوم یعنی چه؟ یعنی اولاً رفتن در محضر علم و بعد عمل کردن. اخذ علوم این نیست که انسان از یک گوش بشنود و از گوش دیگر در کند، فقط ساعاتی را در یک مجلسی به عنوان اینکه فعلاً آرامش روحی داشته باشد بگذراند. اخذ علوم یعنی آنچه را که از علوم الهی شنید به آنها عمل کند. معنای لغت اخذ این است که «من أخذ رجل» یعنی «من عمل فی وجوده» آن چیزی که اخذ کرد یعنی در وجود خودش پیاده کرد. میفرمایند: اینهایی که علوم را از شما اخذ کردند به قدر اخذشان از این خلعتهای نورانی بر آنها بپوشانید. «حَتَّی إِنَّ فِیهِمْ یَعْنِی فِی الأَیتامِ لَمَن یُخْلَعُ عَلَیْهِ مِائَةُ أَلْفَ خِلْعَةٍ» تا جایی که گاهی یک نفر از اینهایی که آمدند این علوم را اخذ کردند، صد هزار از این خلعتهای نورانی بر تن میکند «وَ کَذَلِکَ یَخْلَعُ هَؤُلَاءِ الْأَیْتَامُ عَلَی مَنْ تَعَلَّمَ مِنْهُمْ» حتّی خود اینها هم میتوانند خلعت بر تن دیگرانی که از آنها چیزی یاد گرفتند بکنند «ثُمَّ إِنَّ اللهَ تَعَالَی یَقُولُ أَعِیدُوا عَلَی هَؤُلَاءِ الْعُلَمَاءِ الْکَافِلینَ لِلْأَیْتَامِ حَتَّی تُتِمُّوا لَهُمْ خِلَعَهُمْ وَ تُضَعِّفُوهَا» عزّوجلّ به ملائک خطاب میکند اینها دارند خلعتها را میدهند شما بیشتر به اینها خلعت بدهید. تا جایی که آنقدر خلعتها را میدهند که تمام میشود «وَ تُضَعِّفَوهَا» باز اضافه میکنند «فَیَتِمَّ لَهُمْ مَا کَانَ لَهُمْ قَبْلَ أَنْ یَخْلَعُوا عَلَیْهِمْ وَ یُضَاعَفُ لَهُمْ وَ کَذَلِکَ مَنْ یَلِیهِمْ مِمَّنْ خَلَعَ عَلَیَ مَنْ یَلِیهِمْ» و قبل از اینکه خلعتها تمام بشود به آنها میدهند، باز بر مرتبهشان اضافه میکنند مرتبهای بر مرتبهی دیگر، رتبهای بر رتبهی دیگر «ثُمَّ قَالَتْ فَاطِمَةُ صلوات الله و سلامه علیها یَا أَمَةَ اللهِ» ای کنیزه خدا «إِنَّ سِلْکَةً مِنْ تِلْکَ الْخِلَعِ لَأَفْضَلُ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ» - ببینید چه کسی بیان میکند، بی بی دو عالم. سخن یک عارف نیست، سخن معصومی است که حجت است بر حجتهای الهی، سخن مادر خلقت است، سخن کسی است که وجود نازنینش آنقدر در درگاه پروردگار عالم جای دارد که خطاب به پیامبر میشود اگر تو و برادرت امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب (صلوات الله و سلامه علیه) خلقت دارید به واسطهی اوست «و لولا فاطمه لما خلقتکما»، سخن همهی خلقت است؛ یعنی در حقیقت سخن پروردگار عالم است. میفرمایند: فقط یک تار این خلعتهای زیبا از این دیباهایی که هزار هزار روی هم میپوشند نورانیتش برابری میکند «عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ». در عرب اگر بخواهند بگویند میلیون میلیونها، میگویند: الف الف. اصلاً یک معنای الف الف را میتوان اینطور گفت: بینهایت. یک تار آن چنان تلألؤ دارد که هزار هزار برابر از خورشید تلؤلؤش بیشتر است، بلکه برتر. خورشیدی که سالهای نوری از ما دور است، امّا وقتی تلألؤ میکند زمین را روشن میکند همین که خورشید به تعبیر ما پشت کوه میرود ولی به تعبیر علمیاش آن طرف زمین میرود، این طرف نیم کرهی زمین تاریک میشود، ظلمانی میشود، شب میشود، در حالی که سالها از ما دور است. میفرمایند: «لَأَفْضَلُ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ کما فَضَلَ مَا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ» و چه کسی فضل آن چیزی که شمس بر او میدرخشد را میداند؟ - خورشید تلؤلؤش حیات بخش است نه تنها نور دارد بلکه حیات میبخشد – «فَإِنَّهُ مَشُوبٌ بِالتَّنْغِیصِ وَالْکَدَرِ» درحالیکه گاهی میشود ابر جلوی خورشید میآید کدر هم میشود، گاهی ماه جلویش میآید، امّا هرچیز هم بیاید نور خودش را دارد. در ذیل این مطلب وجود مقدس حضرت زین العابدین (صلوات الله و سلامه علیه) میفرمایند: افضل علومی که بشر میتواند اخذ کند تا از این کرامات و از این خلعتها بهرهبری کند، علم نفس و انسانسازی و علم اخلاق است. «ان افضل العلوم عندالله تبارک و تعالی علم النفس». تطابق حجت درونی و حجت بیرونی لذا برای همین است که عرض میکنیم آن کسانی که طریقهی علمی را درک کنند و متوجه شوند، طبعاً درک میکنند، فضایل به معنای حقیقی کدام است و رذایل به معنای حقیقی کدام است. اگر بشر از طریق علمی درک نکند، گاه فضایل را رذایل و گاه متأسفانه رذایل را فضایل میشمارد. لذا باید درک کنیم که خلق و خوی یعنی چه؟ تأثیر مزاج در اخلاق یعنی چه؟ مثلاً بعضی بیان میکنند این سرشت بشر، این مزاج بشر، این خلقت بشر چنان در تمام صفاتش، در تمام ملکیاتش، در تمام مسایل اخلاقی او تأثیر و دخالت دارد که اصلاً جدا نشدنی است. مثلاً بعضی از افراد خشمشان بر اساس فطرت است و میگویند حق این است که ما بگوییم همهی مطالب فطری است. حیف است بشر برای علاج و درمان خودش به دنبال طبیب نرود. طبیب کیست؟ طبیب در مرحلهی نخست آن هدایت درونی بشر است، آن امام درونی یعنی فطرت. این نکتهی خیلی قشنگی است که علمای عرفان بیان میکنند: تا بشر جواب مثبت به حجت باطنهی خودش که فطرت الهی است ندهد مسلم بدانید جواب به حجت بیرونی که امام معصوم است نخواهد داد. بیان شد یتیمهای آل رسول آنهایی هستند که حجت بیرونی یعنی امام را ندارند. اما چه زمان انسان درک امامت را میکند؟ چه زمانی انسان میفهمد امام، امام است؟ آن زمانی که بر حجّت درونی خودش یعنی فطرت جواب مثبت بدهد. فطرت بشر بر اساس خوبیهاست. چون فطرت بشر از پروردگار عالم است؛ چون عزّوجلّ منبع همهی خوبیها و صفات عالی است. مسلماً بشری که نفخهی روح حضرت حق است، فطرتش منبع همه-ی آنهاست، منبع بدی نیست. منتها بدیهای درون بشر چیست؟ همان نفس اماره. چطور بشر برای جسم سراغ پزشک میرود امّا برای روح سراغ پزشک نمیرود؟ جواب دادن به فطرت درونی این است که خود را دائم با حجّت بیرونی یعنی امام چک کند. اگر بشر جسم را یله و رها بگذارد یک موقع میبیند مدتی است نعوذ بالله و نستجیر بالله سرطان دارد و خودش خبر ندارد. پزشک معالج میگوید اگر زودتر آمده بودی و متوجه شده بودی میشد درمان کرد و میشد جلوگیری کرد امّا حیف که دیر آمدی، اسفا که کار از کار گذشته ما دیگر نمیتوانیم درمان کنیم. لذا به تعبیر خودمانی چکاپ بیان میکنند یعنی انسان دائم جسمش را عرضه بدارد و هر شش ماه یک بار اوره، چربی و ... را با آزمایشهای کامل چک کند تا ببیند آیا مرضی دارد یا ندارد. چرا؟ چون اگر جسم از بین برود دیگر کاری از طبیب جسم بر نمیآید. اگر فطرت الهی بشر (به مثال توجه بفرمایید) حجت درونی بشر از بین برود. از بین رفتن یعنی اینکه نداند چگونه باید به فطرت الهیاش جواب مثبت بدهد، به بیراهه جواب بدهد، از طریق غیر علمی جواب دهد، گاه طوری میشود که حتّی حجت بیرونی که ناظر در درون بشر است به او تذکار دهد او حجت بیرونی را هم انکار میکند. شما فکر میکنید آنهایی که در زمان امیر المؤمنین (علیه آلاف التهیه و الثناء) بودند نماز نمیخواندند؟ روزه نمیگرفتند؟ قرآن نمیخواندند؟ حتّی نماز شب هم میخواندند، امّا از آنجایی که بلد نبودند به فطرت درونی خودشان ، حجت بالغهی درونی خودشان خوب جواب بدهند و آنها را با امامشان با حجت بیرونی چک کنند، مسلماً به اشتباه رفتند. علم اخلاق به ما میگوید خلق و خوهایی را بپذیر که خلق و خوهای الهی است. آن علمی میتواند علم حقیقی اخلاق باشد که حجت درونی تو با حجت بیرونی تو مطابقت کند. یکی از خصایص علم اخلاق این است که از طریقهی علمی حجت بیرونی را با حجت درونی بشناسیم. لذا گاهی میشود یک نفر ناوارد بعضاً ادعاهای کاذبی میکند. من بارها و بارها در مباحث عرض کردم ما تا آن زمانی که خودمان نتوانستیم از لحاظ علمی بالا باشیم باید حتماً مراجعه به مرجع تقلیدمان کنیم. اگر مراجعه به مرجع تقلید نکردیم یک موقع میبینید یک انسان بیسواد برای ما دکان میزند، هرروز برای هر قشری ذکری میگوید و معلوم نیست این همه ذکر را از کجا میآورد. دکان عطاری است هرکه پیش او میرود قوطی را باز میکند، این ذکر مال تو، این ذکر مال تو. یک بندهی خدایی میگفت من مشکلاتی داشتم که میخواستم حل شود، نیاز به بچه هم نداشتم، رفتم پیش کسی به من گفت: تو باید بچهدار بشوی و بچهات هم پسر باشد و مشکلات تو به واسطهی آن پسر حل شود، این که میگویند دختر رحمت است، نعمت است، اینها همه بیهوده است. آمادگیش را نداشتم بچهدار شدیم، اتفاقاً بچه دختر از کار در آمد. حالا مدام میگویند خدا فلانی را لعنت کند که باعث شده مشکلات ما ادامه پیدا کند. کسانی که مطالب را درک نکنند به این انحرافات کشیده میشوند. برای این است که ما تأکید میکنیم اگر کسی بخواهد تهذیب کند، طریقهی تهذیب نفس، طریقهی علمی است، آن هم طریقهای که آلالله به ما میگویند نه طریقهی من درآوردی که مثلاً زید و عمر و ... میگویند، اینها غلط است. لذا متأسفانه میبینیم چه مطالبی به وجود میآید. گاهی این طرف دکان است و گاهی آن طرف دکان است. لذا عزیزان برای چه به ما میگویند اگر کسی مجتهد نشد باید مرجع داشته باشد؟ برای اینکه هر چیزی شنید که شبههناک بود، سریع مراجعه به مرجعش کند. زید این را گفت، عمر این را گفت، قرهی این را گفت، آقای فلان این را گفت اینها همه باطل است. نمیتوانیم آنچه خدا گفت تشخیص بدهیم، هرچه مرجع گفت. اینجاست که مرجع بهدرد میخورد. مرجع فقط برای مسئلهی شرعی نیست. اینجاست که رهبر بهدرد میخورد، ولی فقیه بهدرد میخورد، فقط برای مسئلهی شرعی نیست که البته این هم مطالب شرعی است. لذا اگر از طریق علمی نباشد خودش را به هلاکت میرساند. اگر کسی حجت بالغهی درونی را با حجت بیرونی مطابقت ندهد مسلماً به گناه میافتد. انشاءالله در جلسهی بعد تأثیر تربیت از این طریق را اشاره خواهیم کرد. این سه قولی را که بیان میکنند و دلایلی را که میآورند، بیان میکنیم و بعد اینها را با آیات و روایاتی که داریم بررسی میکنیم، که کدام درست میگویند. گاهی بشر واقعاً میماند، اینجاست که علم بدرد میخورد. همیشه به دنبال علم باشید از جهل گریزان باشید. نه اینکه انسان علم زده شود. من در بحث اسرار الصلوه عرض کردم که حضرت امام، امام العارفین (اعلی الله مقامه الشریف) بیان میفرمایند: گاهی بشر حتی دیگر از این فروعات علمیه بیرون نمیرود. من نمیخواهم بگویم اینقدر دچار علمزدگی بشویم که در فروعات علمیه بمانیم. گرچه تعبیر من این است که آنها اصلاً علم نیست، آنها قرائت است، و روی این تعبیری که دارم پافشاری میکنم چون آیات و روایاتمان اینگونه بیان میکند. نه از این باب پافشاری میکنم که بنده میگویم، اساس آن چیزی است که آیات و روایات به ما میگوید اینها قرائت است. اگر کسی از طریق علوم (فی الظاهر بگوییم علوم) بخواهد به فروعات علمی بپردازد، خود این فروعات برای انسان یک پیله میشود. من نمیخواهم بگویم اینطور باشید، آن علمی را میگویم که پروردگار عالم در قرآن فرموده «رَبِّ زِدْنی عِلْماً» . آن علمی که وقتی انسان با تقوا به دست آورد، چنان میشود که قلبش منبع حکمت است، وقتی لب به سخن میگشاید منابع حکمت از قلبش بر لسانش جاری میشود. آنوقت یقین بدانید وقتی این علم را با آیات و روایات مطابقت میکنید، میبینید درست مطابقت دارد و خلاف آیات نیست، خلاف روایات نیست درست عین آیات است، درست عین روایات است. پس سه گروه سه نکته راجع به تأثیر مزاج در اخلاق بیان کردند. یک عده او را فطری گرفتند، یک عده اکتسابی مطلق و یک عده هم گفتند مقداری از او فطری و مقداری اکتسابی است. اینها را از چه راهی میتوانیم بحث بکنیم؟ بحث علمی. و آن روایت علم را بیان کردم برای اینکه اشتیاقمان به مباحث علمی بیشتر شود. حالا اینها همه مقدمه است وقتی ورود به مسائل پیدا کنیم میبینیم لذتبخش است، وقتی انسان با یک دید جدیدی ورود پیدا میکند میبیند چقدر لذتبخش است. ما علمای اخلاق بزرگی را داشتیم که خودشان معلم اخلاق بودند، وجودشان متخلق به اخلاقالله بود اما درس اخلاق بزرگان میرفتند. چون این علم یک شفافیتی، یک قشنگی و یک قیمت عظیمی دارد، اما یک شکنندگی هم دارد که اگر از آن حراست نکنند میشکند. مثل اینکه یک جام بلورین قیمتی زیبایی داشته باشید، اگر از جام مواظبت نکنید میشکند. شماهایی هم که متخلق هستید مواظبت و حراست از این جام گرانبها بکنید. پروردگارا به اولیاء و انبیائت به خصیصین درگاهت قسمت میدهیم همهی ما را متخلق به اخلاق الهیات بگردان.
|
|
|