درس اخلاق
جلسه 14
85/2/6
علم
متحرک
اگر انسان برای همهی عمر
به دنبال تزکیه باشد، نه تنها عمر خود را فنا نکرده، بلکه به حقیقت شناخت انسان
بما هو انسان رسیده است. یکی از عرفای عظیمالشأن راجع به آیهی شریفهی «وَ یُزَکّیهِمْ
وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ»[1] به
تلامیذ و خصیصین خود در بحث اخلاق و عرفانش نکتهای را بیان فرموده بودند که بسیار
قابل تأمل است. فرموده بودند: اگر کسی واقعاً به دنبال تزکیه باشد، علم به خودی
خود برای او خواهد آمد.
ایشان میفرمودند: شاید شما به من خرده بگیرید که قرآن
کریم و مجید الهی بیان فرموده: «وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ
وَ الْحِکْمَةَ» شما چطور بیان میکنید اگر تزکیه بود خود به خود تعلیم
هم خواهد بود؟!
بعد در جواب میفرمودند: اگر کسی یک عمر در تزکیه باشد خود
به خود به علم میرسد، نه از این باب که بگویم به دنبال علم نروید، نمیخواهم جهل
را ترویج بدهم. آنقدر که در آیات و روایات ما راجع به علم و علمآموزی و تعلیم و تعلم
تأکید شده است در هیچ یک از مکاتب شرق و غرب و حتی سایر ادیان الهی بیان نشده است.
اگر شما در همهی ادیان و مکاتب چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام جستجو کنید نمیتوانید
مطلبی را پیدا کنید که گفته باشند علمآموزی از گهواره است. همان که نبی مکرم
اسلام فرمود: «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد»[2]
از گهواره تا گور دانش بجویید. آن تزکیهای هم که اشاره کردیم خودش علمآور
است، تزکیهی علمی است. لذا اگر کسی بداند با تزکیهی علمی علم برای او حاصل میشود
و حکمت برای او نازل و قلبش مملو از علوم الهی میشود، مسلماً به دنبال علم میرود.
بعد میفرمودند: اگر سؤال کنید شما که گفتید علوم الهی، پس
علوم دیگر چطور است؟ جواب اینگونه است که همهی علوم، علوم الهی است منتهی بشر با
فکرش و با تأمل و تعقلش به این علوم دست مییابد.
یکی از محققین نکتهی خوبی را اشاره میکند، میگوید: در
عالم چیزی به عنوان کشف حقیقی برای بشر نیست، الّا به اینکه در مرحلهی اول،
مکشوف عندالله و فی بطن ارض است و چون خالق همه چیز عزّوجلّ است، ما اصلاً چیزی به
عنوان اختراع نداریم، خرعه نیست، اکتشاف و کشف است. همه چیز در مرحلهی نخست
اختراع شده است. اگر کسی ایراد بگیرد که آقا مثلاً برق در یک زمانی اختراع شد امّا
قبل از آن نبود. جواب این است که در عالم در اصل برق بوده است، امّا بشر در یک
زمانی به علم او دست یافت و آن را کشف کرد.
لذا در عالم حقیقت چیزی به نام اختراع برای بشر نیست منتها
بشر از حالی به حال دیگر تبدیل میکند، یعنی به واسطهی علم میتواند به ما نشان
دهد که در عالم چیزی به نام برق وجود دارد و فرمود به همین دلیل میگویم اگر کسی
واقعاً تزکیهی علمیو حقیقی کند، قلبش از علوم الهی مملو خواهد شد و علوم الهی
فقط بحث فقه و اصول و اخلاق و کلام و عرفان نیست، بلکه هر علمی که در عالم برای
بشر مکشوف میشود علم الهی است، ولی گاهی بشر از این علوم استفادهی بهینه و صحیح میکند
و گاهی هم استفادهی بد و نادرست.
از آیات قرآن کریم و مجید الهی و روایات ما اینگونه بر میآید
که اصلاً خود زمین اساسش بر اصلاح است. همان که در قرآن میخوانید «وَ
لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها»[3]
اساس ارض بر اصلاح است، منتها این بشر است که این دنیای ممدوح اصلاح را تبدیل به
دنیای مذموم میکند. قرآن کریم و مجید الهی به صراحت بیان میکند فساد در این دنیا
به دست بشر است «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ
أَیْدِی النّاسِ»[4] آن
چه فساد در دریاها و خشکیها ظاهر میگردد به دست مردم است. پس علوم همه از راه
تزکیه به دست میآید، امّا چگونه میشود این را تبیین کرد؟
اگر شما به علمای قدیم نگاه کنید، آن زمانی که هنوز علوم
به عنوان علوم روز و علوم قدیم تفکیک نشده بود، مثلاً حدود سال پنجاه، آیت الله
شیرازی در اصفهان بودند، ایشان، هم طب میدانستند، هم ریاضی، جبر، آنالیزم و هندسه،
هم فقه و اصول و کلام. همهی علوم به دست ایشان بود.
حضرت شیخ بها، آن شیخ العجائب (اعلی الله مقامه) ایشان بر
همهی علوم تسلط داشتند. وقتی سؤال کردند: چگونه است که شما بر همهی علوم مسلط
هستید؟ فرمودند: اگر کسی تزکیه را ملاک کار خود قرار داد، علوم به دنبال او میآید.
البته اول مطلب بیان کردیم، نمیخواهیم بگوییم انسان دنبال
علم نرود ولی [اگر کسی خود را تزکیه کند] همین که به سراغ علم میرود، علم سریعاً
در ذهن و فکر و وجودش رخنه میکند. خودش یک پارچه علم میشود علم متحرک، نه علم در
کتب! با تزکیهی علمی، عالم حقیقی میشود.
ادلهی
قائلین به اخلاق فطری
در جلسهی گذشته به آن اقوال سه گانه پرداختیم و بنا شد در
این جلسه بررسی کنیم کدام صحیح است. یک قول این بود که اصلاً اخلاق مزاجی و فطریست
و خلق و خوی بشر همهاش فطریست. ادلهی
مطلب را هم که آوردند بیان کردیم.
از دیگر ادلهای که بیان میکنند این است که وجود مقدس
خاتم انبیاء محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «النّاسُ
مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ خِیَارُهُمْ فِی الْجَاهِلِیةِ خِیَارُهُمْ
فِی الْإِسْلَامِ»[5] ، این
روایت را به سبک دیگری حضرت کاشف الحقائق حضرت صادق القول و الفعل جعفر بن محمد
الصادق (صلوات الله علیه) از قول مولی الموالی اشاره کردند که «النّاسُ
مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ فَمَنْ کَانَ لَهُ فِی الْجاهِلِیَّة
أَصْلٌ فَلَهُ فِی الْإِسْلَامِ أَصْلٌ»[6]
- در حقیقت محتوا یکی است – .
میفرمایند: مردم مثل طلا و نقره هستند، آنهایی که در زمان
جاهلیت خوب بودند و اصلشان اینگونه بود در زمان اسلام هم همینطور هستند. «خِیَارُهُمْ
فِی الْجَاهِلِیةِ خِیَارُهُمْ فِی الْإِسْلَامِ» خوبانشان در
جاهلیت خوبان در اسلام هستند.
همانطور که اشاره کردیم این آیهی شریفه را هم به عنوان
سند آوردند که قرآن کریم و مجید الهی فرموده است: «فِطْرَتَ اللهَ
الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ»[7].
همچنین این روایت شریف را وجود مقدس خاتم انبیاء محمد
مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان فرمودند: «إذا سمعتم بجبل زال عن مکانه
فصدّقوا و إذا سمعتم برجل زال عن خُلقه فلا تصدّقوا فإنّه یصبر إلى ما جبل علیه»[8] - ما
در یک دهه محرم، بحثی به نام تغییر و تحول و حرکت داشتیم که با ادلهی علمی ثابت
کردیم در عالم همه چیز در حال تغییر و تحول و حرکت است، حتی کوه که ما فکر میکنیم
ایستاده است در حال حرکت است - پیامبر اکرم میفرمایند: اگر شنیدید که کوه در حال
حرکت بود، از مکان خودش تغییر کرد - نه فقط به واسطهی رانش زمین، بلکه هر سال این
تغییر صورت میگیرد که البته نامحسوس است – .
حضرت میفرمایند: اگر شنیدید کوه از مکان خودش حرکت کرده «زال
عن مکانه فصدّقوا» تصدیق کنید، امّا اگر شنیدید که کسی - رجل اینجا
تنها به عنوان مرد نیست بلکه به عنوان هرکسی که این خصوصیت را دارد- از خُلقیات
خودش بیرون رفت قبول نکنید «زال عن خلقه فلا تصدّقوا» برای
اینکه «فإنّه یصبر إلى ما جبل علیه» دوباره برمیگردد.
مولوی هم همین را بیان میکند:
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
لذا از این راه
استدلال کردند که اخلاق همه فطریست و قابل تغییر و تحول نیست. به این حدیث شریف
هم استناد میکنند که پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)
فرمودند: «السعید مَنْ سُعِدَ فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه»[9]
سعادتمند کسی است که در رحم مادر سعادتمند باشد و بدبخت و اهل شقاوت آن
کسی است که در رحم مادر اهل شقاوت و بدبختی است. پس از اول رقم خورده است که یکی
آن گونه سعادتمند باشد و یکی هم اهل شقاوت باشد.
اولین
سؤال از قائلین به اخلاق فطری
در جواب میگوییم: اگر اینگونه باشد، اولین سؤالی که برای
هر دارندهی کمی عقل سلیم به وجود میآید این است: آیا اگر بناست شقی در بطن
مادرش شقی باشد و سعید در بطن مادرش سعید باشد، این جزء عدالت خدا محسوب میشود؟ یا
خدا دیگر نعوذبالله و نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حق، عادل نیست؟ دیگر اصلاً
خدا چطور میتواند کسی که شقی است را در عالم قیامت عذاب کند؟ چون خودش که مقصر
نیست، او در عالم بطن شقی شده است.
یا آن کسی که اهل سعادت شده خیلی هنر نکرده است، خیلی
نباید از باریتعالی طلبکار باشد؛ چون در عالم رحم مادر سعادتمند شده است. در حالیکه
میدانید یکی از مطالبی که در اصول دین شیعه به عنوان اصل بلاعزل وجود دارد، همین
عدل پروردگار عالم است. اهل جماعت عدل پروردگار عالم را به عنوان اصول دین قبول
ندارند، امّا شیعه آن را به عنوان اصول دین قبول دارد.
من زمانی ایرادهایی را که راجع به عدل گرفته شده بود،
بررسی کردم و متوجه شدم تمام ایرادهایی که امروزه بر این مطلب گرفته شده است و با
ظاهر عالم مأبانه هم مطرح میشود، همان اشکالاتی است که در زمان حضرات معصومین هم
برخی از کلامیون با مغالطهکاریهایشان بیان میکردند تا جایی که انسان به صورت
ظاهر فکر میکند آنها درست میگویند، امّا وقتی جواب را از لسان حضرات معصومین (علیهم
صلوات المصلین) میخوانیم، مطلب برای ما اثبات میشود.
در زمان حضرات معصومین به خصوص در سه مقطع زمانی، اوج این
اشکالات و ایرادها بود. یکی زمان وجود مقدس حضرت امام محمد باقر (صلوات الله و
سلامه علیه) باقر العلوم و یکی در زمان وجود مقدس حضرت کاشف الحقائق امام جعفر
صادق (صلوات الله و سلامه علیه) و یکی هم در زمان وجود مقدس قبلهی ایران، صاحب
ایران، حضرت ثامن الحجج آقا علی بن موسی الرضا (صلوات الله و سلامه علیه و علیه
آلاف التحیه و الثناء) و چه جوابهای عالی را این حضرات فرمودند. اما امروزه هم
تمام این سؤالها با قالب جدید تکرار میشود.
پس اولین ایراد این است که اگر بناست «السعید
مَنْ سُعِدَ فی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه» باشد پس
پروردگار عالم نعوذبالله و نستجیر بالله عادل نیست.
جمع
ضدّین
پاسخی که داده میشود این است که اولاً آنچه که بنا بر
فطری بودن بیان میشود این است که بشر در مرحلهی نخست، الهی آفریده شده است؛ چون
عزوجل میفرماید: «فِطْرَتَ اللهَ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها» و
یکی از نکتههای مهمیکه پروردگار عالم به خودش «فَتَبَارَکَ
اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقینَ»[10]
بیان فرمودند این است که بشر ممزوج از نفخهی روح خودش و نفس اماره است. یعنی
ممزوج از نور و ظلمت.
اصلاً یک چیز عجیب و غریبی است که در تمام علوم چه به صورت
ظاهر علوم طبیعی و چه علوم الهی مثل فلسفه و کلام و منطق، چه در علم ریاضی و به
اصطلاح هندسه و علوم دیگر ثابت شده و لایتغیر هم هست که هیچگاه دو چیزی که ضد هم
هستند ابداً در یک جا جمع نمیشوند. اگر مواظبت نکردی و میکروب در بدن آمد بدن را
متلاشی میکند، نمیشود میکروب در بدن بماند و اعضاء بدن هم صحیح و سالم، زنده و
عالی حرکت کنند. کم کم میکروب سلول های دیگر را مورد هجمه قرار میدهد بافت بدن را
از بین میبرد و یا تبدیل به مثلاً سرطان میشود که یا باید عضوی را قطع کنی تا به
اعضای دیگر بدن سرایت نکند یا یک زمانی بشر متوجه میشود که کار از کار گذشته است
مگر به اعجاز و اذن الله تبارک و تعالی برگردد و آن مریضی از وجودش برود. صحت و
مریضی نمیتواند با هم جمع شود هیهات.
تاریکی و روشنایی، شب و روز محال است با هم یک جا جمع شوند.
امّا در وجود بشر چنین چیزی هست. مثالش فجر بیان شده است. فجر یک حالت روز و شب
دارد، یک ساعت عجیبی است. لذا بیان کردند ساعت فجر بهترین ساعات است و در آن ساعت
بیدار باشید و چقدر حسنات و رزق و روزی معنوی و مادی همه در آن لحظه به انسان داده
میشود.
پس یکی از اعجازهای باریتعالی هم این بود که بشر را همانگونه
که نفس اماره را در وجود او قرار داده نفخهی روحش را هم در او دمیده است که این
روح را کسی نمیداند چیست. «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرَّوحِ قُلِ الرُّوحُ
مِنْ أَمْرِ رَبّی»[11]
خیلی عجیب است، هیچکس نمیداند الّا قلیل که بنابر بعضی از روایات فقط
معصومین هستند اما عدهای هم معتقدند آنهایی که تالیتلو معصوم هم شدند میدانند -
بشر با تقوا میتواند تالیتلو معصوم بشود-.
لذا خدا وقتی این دو ضد (نفس اماره و روح الهی) را جمع کرد،
گفت: «فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ
الْخالِقینَ». بعضی از علمای عرفان میگویند فقط خدای
متعال زمانی که به بشر «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»[12]
گفت، فتبارک الله نگفت، فتبارک الله را برای این به خودش بیان فرمود که
دید دو چیزی که ضد هماند در حالیکه جمع نقیضین و ضدین محال است، امّا این دو را
با هم جمع کرد و حالا انسان باید بتواند ما بین این دو چیز که هر دو پیچیده در یکدیگر
هستند بالا بیاید و فقط نفخهی روح
الهی شود و نفس اماره را در خودش پایین ببرد.
نکتهی مهمی که اینجا وجود دارد این است که بشر فکر میکند
اگر با تقوا بالا آمد دیگر نفس اماره تمام شده، خیر، حواسمان جمع باشد، نفس اماره
هست منتهای امر نفس اماره مغلوب شده است.
بهترین
دعا
حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف)، امام العارفین، آن
شخصیت عظیمالشّأن از لحاظ عرفان اعجوبهای بود و مردم جز بُعد سیاسی شخصیت ایشان
که به عنوان بنیانگذار این نظام مقدس است نشناختند. وقتی داماد عزیز ایشان؛ آیتالله
اشراقی(رحمت الله علیه) در روز ولادت آقا و مولا و سید و صاحب و سالارمان حضرت حجتبنالحسن
المهدی (صلوات الله و سلامه علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) که دیدند آقا
شادند، عرضه داشتند آقا چه دعایی بکنیم؟ بهترین دعا چیست؟ حضرت با لبخند جواب
دادند: خوب به نظر خودتان چه دعایی بکنید بهتر است؟
گفتند: خدا مقام انبیا را به ما بدهد؟ فرمودند: نه، مقام
شهدا و صدیقین؟ نه، مقام اتقیاء؟ نه، چند دعای دیگر را گفتند، امام فرمودند: نه، گفتند:
آقا جان ما دیگر نمیدانیم چیست؟ فرمودند: فقط یک دعا؛ خدا عاقبتمان را ختم به خیر
کند، برترین دعا این است. میدانی چرا؟ برای اینکه اگر کسی یک لحظه غافل بشود،
همان یک لحظهی غفلت بیچارهاش میکند و دوباره نفس اماره غالب میشود.
پس هیچگاه نفس اماره معدوم نمیگردد بلکه مغلوب است و تا
آمدن لحظهی آخر هم معدوم نیست، الّا در معصومین. تالیتلو معصوم هم کاری میکند
که آن نفس اماره دیگر رمق ندارد، مرده است گاهی میخواهد یک نفسی بکشد امّا نمیتواند.
حتّی نفس اماره امکان دارد انسانی مانند آیت الله العظمی صاحب
رسائل و مکاسب، شیخ انصاری (اعلی الله مقامه الشریف) را هم وسوسه کند. آن زمانی که
وضع حمل همسر ایشان بود و هیچ در خانه نداشت، ماما و کسانی که میخواستند کمک آقا
کنند آمده بودند با اینکه وجوهات در دست ایشان بود و مرجع تقلیدی که نایب وجود
مقدس آقاست و همهی عالم به واسطهی فیض وجود مقدس آقا در دست اوست، یک لحظه با
خود گفت خوب حالا به عنوان قرض از وجود مقدس آقا بر میدارم الان آقا وضعیت را میدانند
بالاخره من باید از مهمانها پذیرایی کنم، صبح برمیگردانم. تا خواست بردارد گفت
حالا از کجا معلوم که همین امشب از دنیا نرفتی؟ فردا چگونه میخواهی قرض را بدهی؟
فردا آیتالله العظمی مازندرانی به شیخ عظیمالشأن گفت: آقا
من دیشب شیطان را در خواب دیدم حالتی مثل رؤیای صادقه که هنوز تمام بدنم میلرزد، دیدم
شیطان طنابهای مختلفی در دست دارد و یک طناب بسیار کلفت و ضخیم و طویلی هم داشت
ولی پاره شده بود. گفتم این طنابی که پاره شده و از همه کلفتتر است، چیست؟ گفت
این را میخواستم گردن شیخ بیندازم هر چه کردم نشد و او طناب را پاره کرد. آقا چه
کردید که اینطوری شد؟ جریان را تعریف کرد.
ببینید نفس اماره مغلوب شده پس معدوم نیست این اشتباه نشود.
عزوجل بشر را پیچیده در فطرتالله و نفس اماره آفریده. فطرت یعنی اصل و اساس بر
نفخهی الهی است، امّا نفس اماره هم هست. خوب حالا که این گونه است باید چه کرد؟
عزیزان! در جلسهی نخست بیان کردیم در مرحلهی اول تخلیه
است و بعد تحلیه، سوم تجلیه و بعد هم فنا. بعد از این مطالب مراقبه، شدیدترین مطلب
است. اگر بخواهیم این مطالب را درک کنیم این روایت شریف را همیشه باید مد نظر
داشته باشیم، این روایت بسیار عالی در وجود بشر باید رخنه کند و آن اینکه ما
نباید علم زده شویم و نه عابد جاهل باشیم.
پیغمبر اکرم، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)
فرمودند: «قصم ظهری رجلان عالم متهتک و جاهل متنسک»[13]
در این بیان و فرمایش حضرت، قصم (با صاد) یعنی آن شکستنی که درست نمیشود.
- ما یکجا داریم که وجود مقدس و منور حضرت سیدالشهداء ابیعبدالله، آقا امام حسین
(صلوات الله و سلامه علیه) در کنار جسم مطهر تالیتلو معصوم حضرت سلمانساز، آن
قمربنیهاشم، ابالفضل العباس (صلوات الله و سلامه علیه) همان آقایی که وجود مقدس
حضرت سجاد (علیه الصلوه و السلام) فرمود تمام شهدا، حتی شهدای کربلا به مقام عمویم
غبطه میخورند «یغبطه سائر الشهداء»، در کنار آن
جسم مطهر فرمود «الان انکسر ظهری» کمرم شکست، اما
این قصم یعنی شکستنی که دیگر درست شدنی نیست –
.
میفرمایند: دو گروه کمر من را طوری میشکنند که دیگر نمیشود
درستش کرد: گروه اول عالم متهتک (پردهدر و بیحیا)، گاهی بعضی نعوذبالله،
نستجیربالله یک خطاهایی دارند امّا بالاترین خطا میدانید کدام است؟ در روایات
داریم حتی از همهی گناهان کبیره، کبیرهتر این است که انسان گناه را علنی انجام
بدهد و حیا نکند «لَا حَیَاءَ لِمَنْ لَا دِینَ لَهُ»[14] دین ندارد آن کسی که حیا ندارد و
پرده در میشود. گناه بد است اما آن کسی که مخفی گناه کبیره انجام بدهد بهتر از آن
کسی است که یک گناه صغیره را علناً انجام بدهد و اصلاً خجالت نکشد. گروه دیگر هم
آن زاهد جاهل.
لذا اگر اینطور باشیم باختیم. آیتالله العظمیآقا سید
علی آقای قاضی، آن عارف بی بدیل بیان فرمودند: - این نکته را شاگردان ایشان از
جمله آن سید عظیمالشأن و عارف بزرگوار آقا سید هاشم حداد (اعلی الله مقامه الشریف)
بیان فرمودند - هر کس این را منشأ کار خودش قرار بدهد مسلماً راههای سخت و
ناهموار را برای خودش باز میکند. ادامهی مطلب را انشاءالله در جلسهی بعد بررسی
خواهیم کرد.
[1] سوره آل عمران، آیه 164–
سوره جمعه، آیه 2
[5] بحارالانوار، ج64، ص 121
[9] متشابه القرآن، ج1، ص178- الزهد، ص14
[14] کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج:1، ص: 571