گروه غرب از نگاه غرب خبرگزاری فارس: زن می گفت: «آنها خاموش بودند و با نگاهی مات به مقابلشان زل زده بودند. فقط به جلو خیره شده بودند و هیچ حالتی در چهره شان دیده نمی شد.»
به جهنم خوش آمدید؛ جهنمی که اداره گمرک و حفاظت مرزی آمریکا به وجود آورده است. به این تصویر باید خوب اندیشید. تصویری که تغییر نمی کند. کودکان را از والدینشان جدا می کنند و در قفس می اندازند. در حالی که دیگر رمقی در آنها باقی نمانده است.
زنی که این سخنان را می گفت دکتر سارا گوزا رئیس جدید آکادمی اطفال آمریکاست که به تازگی از چند تاسیسات بازداشتگاهی مهاجران از جمله مرکز پردازش اصلی اداره گمرک و حفاظت مرزی آمریکا در مک آلن تگزاس بازدید کرده است. دکتر گوزا در ان بی سی نیوز می گفت: «اولین چیزی که به محض ورود توجهم را به خود جلب کرده بود، ترکیبی از بوی عرق بدن و ادرار و مدفوع بود.»
چند روز بعدتر هواپیماهای جنگی غرش کنان از فراز پایتخت کشور عبور کردند و طرفداران ترامپ غرق در سر و صدا و هیجان، دیوانه وار فریاد شادی سردادند. آمریکا دوباره عظمت خود را بازیافته، اینطور نیست؟ اما کودکان پشت قفس هورا نمی کشیدند.
روزی بدون کنجکاوی خاصی یکی از ایمیل های یک فرد منسوب به جناح راست را که به شکلی توانسته بود توجهم را به خود جلب کند باز کردم. با دنبال کردن لینک مندرج در آن به گزارشی رسیدم که در بریت بارت انعکاس یافته بود: «اکثریت آمریکاییان خواهان اخراج جمعی خارجی های غیرقانونی می شوند، اگر کنگره در هفته جاری از رسیدن اجماعی در این باره ناکام بماند که رخنه های موجود در سیستم پناهجویی کشور را مسدود کند؛ رخنه هایی که اجازه سرازیر شدن انبوه اتباع خارجی را از طریق مرز آمریکا - مکزیک به داخل کشور می دهند.»
این پاراگراف همچون دیگر پاراگراف های این مطلب مستلزم توجه و تاملی به سزاست. به ناگهان جهنمی قفس دار در مرزهای جنوبی کشور فاقد اهمیت می شود: این جهنم هیچ تاثیر عاطفی بر کسی باقی نمی گذارد. تنها نکته این مقاله انتخاب متفاوت کلمات بود. وقتی مسئله «خارجی های غیرقانونی» مطرح است که از این مرز به درون «سرزمین آزادی» سرازیر می شوند...
یکی از هزار و اندی اظهارنظری که خوانندگان پای این مقاله گذاشته بودند اینگونه شروع می شد: «علاوه بر اینکه این کار از نظر پولی برای ما هزینه دارد، از نظر منابع نیز برایمان هزینه برمی دارد. آیا کالیفرنیا گرفتار بحران کم آبی می شد اگرمیلیون ها خارجی غیرقانونی وجود نداشتند تا از آبی استفاده کنند که برای آمریکاییان واقعی در نظر گرفته شده است؟»
و این هم از تفرقه ملی که آن را چون برش تیغ بر روح و روان جامعه توصیف کرده اند. این غیرقانونی های لعنتی آبی را می آشامند که برای «آمریکاییان واقعی در نظر گرفته شده است.» (آیا قدرت تفرقه افکنانه این کلمه را احساس نمی کنید؟) آیا اکثریت آمریکاییان واقعی حقیقتا از نظر فکری و روانی این چنین گرفتار قفس شده اند، این چنین به دام نادانی و غفلت افتاده اند؟ بعد چه، باید به مهاجران غیرقانونی گفته شود که از آب توالت های ما بیاشامند؟
این کشور – کشوری که «آمریکاییان واقعی» آن را به گونه ای تعریف می کنند که به طور بی پایانی به دفاع از خودشان در برابر جنبه ای پست تر از انسانیت نیاز دارند – کشوری نیست که من به آن باور دارم، بلکه کشوری است که - دست کم در این لحظه - من در آن زندگی می کنم. به وضوح پیداست که روزهای این کشور به دلیل همین نادانی به شماره افتاده و برای مدتی طولانی متبرک باقی نخواهد ماند. بر اساس تعریفی که در تمام زندگی ام داشته ام، ما تنها در صورتی می توانیم زنده بمانیم و غلبه پیدا کنید که دوباره بیاموزیم همه چیز با هم مرتبط است. تمام مردم به یکدیگر مرتبط هستند. اگر ما بیشتر از آنکه دل نگران درک و فهم انسان ها باشیم دلمشغول مرزها باشیم، زیر بار همان نا انسانی که سیاره زمین را با آن ملوث می کنیم خفه خواهیم شد و خواهیم مرد.
و این فهم و درک باید با این شناخت همراه باشد که چیزی به نام «آمریکاییان واقعی» وجود ندارد؛ فقط انسان های واقعی هستند که وجود دارند.
نویسنده:رابرت کولر ( Robert Koehler) نویسنده و روزنامه نگار
منبع:http://yon.ir/rtDrF