درس اخلاق
جلسه 18 85/3/3
تغییر و تحول در
اکتسابیات
در جلسات گذشته راجع به بحث تزکیهی
علمی و سه قولی که در موضوع اخلاق وجود دارد مطالبی بیان شد. یک قول این است که
تمام خلقیات بشر فطری است؛ امّا عدهی دیگری معتقدند اخلاق، فطری نیست و همهی
خلقیات بشر اکتسابی است که ادلهی این دو گروه و جواب ادله را هم بیان کردیم.
قسم سوم، گروهی هستند که بیان میکنند
مقداری از اخلاق فطری است و مقداری اکتسابی است و اشاره کردیم نکتهی مهم این است
که اگر ما این قول را بپذیریم باید بدانیم کدام خلقیات، خلقیات فطری، یعنی درونی
است و کدام خلقیات، خلقیات اکتسابی است. چون اشاره کردیم اگر خلقیات به طور محض فطری
باشد قابل تغییر و تحول نیست و بعید است انسان بتواند خلقیات خودش را از بین ببرد و
اگر هم اکتسابی محض باشد، باز یک ایرادی که بر او وارد است و در جلسهی قبل اشاره
نکردم این است که اکتسابیات قابل تغییر و تحولند یعنی امکان دارد امروز به واسطهی
مسئلهای انسان یکی از خلقیات را کسب کند اما فردا به واسطهی مسئلهای دیگر آن
خلقیات را از بین ببرد. پس خود اکتسابیات هم در معرض تغییر و تحولات است.
لذا ما قول سوم را میپذیریم یعنی در
حقیقت همهی خلقیات اکتسابی نیست و همهی آنها فطری هم نیست؛ منتهای امر نکتهی مهم
و شاخصهی امر اینجاست: کدامیک از خلقیات اکتسابی است و کدامیک اکتسابی نیست و
فطری است.
اولاً ادلهای که برای بطلان دو قول فطری محض و
اکتسابی محض بیان شده است این است که میگویند اگر بنا باشد فقط و فقط فطریات برای
بشر ملاک باشد اصلاً ظهور انبیا و اولیای الهی برای بشر بی معنی خواهد بود.
اگر بناست بشر با تغییر و تحولات،
اکتسابیات را به دست بیاورد و بعد از یک مدتی هم از دست بدهد؛ مثلاً اگر یک زمانی
توفیق نماز شب خواندن را داشت با یک تغییر و تحولی این توفیق نماز شب خواندن از
دست رفت و در معرض گناه قرار گرفت باز باید بگوییم وجود انبیای عظام و ورودشان در
عالم خاکی بی معناست.
یعنی این گونه نیست که ما تصور کنیم
انبیای عظام برای این آمدهاند که فطریات را علی الاطلاق بر بشر یادآوری کنند؛
یعنی بگویند از روز اول چون بناست شما انسان کامل باشید؛ چون بناست خلیفه الله
باشید و تمام خلقیات شما فطری است و باید به آن مراجعه کنید، بناست ما تمام
اکتسابیات را که بدست آوردید از بین ببریم.
هیهات، کار انبیا این نیست که خشم را
در بشر به طور کامل از بین ببرند کار انبیا این نیست که شهوت را در بشر به طور کل
از بین ببرند. اولاً کار انبیا بشارت است و نذیر بودن، همان گونه که پروردگار عالم
به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه بیان میفرمایند «إنّا أرسَلناکَ شاهِداً وَ مُبَشِراً وَ نَذیراً»[1] تو در حقیقت بشارتدهنده و ترسانندهای.
عاملی که برای مباحث فطریات و
اکتسابیات است خود انسان است. بشر میتواند مقامی را برای خودش به وجود بیاورد که
به اصطلاح به فطریات خودش در حد تعادل جواب دهد. اگر بناست خشم در بشر از بین برود
طبیعی است دیگر اصلاً قوهای به نام قوهی دفاع در بشر نخواهد بود. مبنای انبیا هم
این نیست که بخواهند آنچه که درون بشر فی ذاته وجود دارد آن را از بین ببرند. مثلاً
شهوت درون بشر فطری است غضب، فطری است امّا علم، اکتسابی است گر چه علم حقیقی فطری
است.
شاخصهی مهم امت اسلام
لذا بنای انبیای عظام و اولیای الهی
این نیست که به انسان بگویند تو باید شهوتت را سرکوب کنی، یا تو باید غضبت را
سرکوب کنی، بلکه بنای انبیای عظام این است که به او حد وسط را یاد بدهند، کما اینکه
قرآن کریم و مجید الهی شاخصهی مهم امت اسلام را امت وسط میداند «وَ کَذلِکَ جَعَلناکُم أُمّةً وَسَطاً»[2] شما آن امتی هستید که امت وسطید، در حقیقت نه افراط نه
تفریط.
پس اگر کسی تزکیهی علمی نکند همین
میشود که گاه از چاله در میآید و به چاه میافتد. گاهی ﻣﺗﺄسفانه بعضیها برای اینکه
مثلاً با شهوت مقابله کنند، از ازدواج دست میکشند از دوست داشتن همنوع خودشان یا
جنس مخالف دست میکشند در حالی که نمیدانند دوستی هم جنس (اگر کسی این را درک
بکند) عین ترقی است. اما در دوستی باید حد وسط را نگه داشت، انسان افراط نکند که
نعوذ بالله و نستجیر بالله در دوستی کار به جایی برسد که خدای نکرده عفت او دریده شود،
عفت فقط مخصوص زنان نیست بلکه مخصوص مردان هم هست - که ان شاءالله هر کدام از این
مباحث را به جای خود عرض خواهیم کرد، فعلاً تمام این مطالبی را که عرض میکنیم
مقدماتی است برای شناختن علم اخلاق که بدانیم علم اخلاق چیست - لذا اگر حد دوستی
را رعایت نکند گاه ﻣﺗﺄسفانه یک موقعی سر در میآورد میبیند در بستر حرام افتاده خدای
نکرده به عمل بسیار زشت و پست و شنیع لواط گرفتار شده است چون حد دوستی را رعایت
نکرده. اگر کسی اصل دوستی و رفاقت را بخواهد زیر ﺳﺆال ببرد برای اینکه به گناه
دچار نشود در حقیقت مثل آن کسی میماند که به او مسألهای را میدهند عوض اینکه این
مسأله را حل کند چون میبیند نمیتواند، صورت مسأله را پاک کند.
انبیای عظام آمدند تا به ما بگویند
نه افراط کن نه تفریط. جوری نباش که منزوی از خلق باشی، تمام انبیا اصلاً درون خود
خلق بودند و گرچه با خلق بودند اما قلبشان فقط متصل به پروردگار عالم بود. لذا
قرآن کریم و مجید الهی میفرماید: رسولانی را که مبعوث کردیم از خود آنها هستند «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنهُم»[3] پیامبر در بازار خرید و فروش میکرد، پیامبر در میان مردم
بود منزوی نبود، اما در رفاقت گرفتن هم حد تعادل داشت، طوری عمل نمیکرد که فردا
رفاقت آنها دچار مشکل بشود. آنجا که احساس میکرد بعضیها میخواهند از رفاقت سوء
استفاده کنند و رفاقت را درک نمیکنند با آنها قطع رابطه میکرد.
حضرات معصومین (علیهم صلوات المصلین) هر کدام نشانهی
حقیقت دین بودند. حقیقت دین این است که به ما میگوید در همهی رفتار و کردارتان
حد وسط را رعایت کنید؛ منتهای امر حد وسط شناسی هم خودش هنر است. گاه ما فکر میکنیم
که فلان عمل عملی است که اگر انجام بدهیم در حقیقت افراط است در حالی که اگر آن را
انجام ندهیم خودش تفریط است، لذا اینکه انسان بفهمد و درک کند که حد وسط کدام است
خود این نکته هنر است، این هنر را از کجا میتوانیم به دست بیاوریم؟ از اقوال و
افعال حضرات معصومین (علیهم صلوات المصلین).
ما باید کردار حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلین)، اقوال آن حضرات، رفتار آن حضرات را ببینیم چگونه بوده است. در حقیقت اگر
قبول داریم عمل آن حضرات، تمام گفتار و کردارشان حد وسط است، نه افراط میکنند و نه
تفریط میکنند، پس اگر هر چه را آنها انجام دادند، ما هم انجام بدهیم به افراط و
تفریط نمیافتیم.
در باب شهوت همینطور است اگر کسی
تصور کند بناست شهوت به طور کلی در وجود بشر سرکوب شود اشتباه کرده در حقیقت
انقراض نسل بشر به وجود میآید. هیچ یک از انبیا هم نیامدهاند که به انسانها
بگویند شهوت را سرکوب کنید بلکه آمدهاند بگویند به شهوت حد اعتدال بدهید، با
انتخاب همسر مناسب، هم نسل را حفظ کنید، هم خود را در لجنزارهای گناه و شهوات نیندازید.
فکر نکنید همهی وجود بشر شکم است و زیر شکم (شهوت). اما از آن طرف هم اگر تصور کنید
که بناست به خاطر اینکه مبتلای به این دو چیز نشوید اینها را ترک کنید غلط است،
لذا اینجاست که شرافت علم اخلاق معلوم میشود.
اکسیر اعظم
تعریف علم اخلاق این است چون اخلاق
جمع خلق و خوی است علم اخلاق به ما یاد میدهد چه کنیم که نه افراط کنیم نه تفریط.
لذا بعضی که علم اخلاق را ندارند به تعبیر بعضی از بزرگان در حقیقت خودشان را در
منجلابی فرو میکنند که ولو با علم باشد، گزیدهتر برند کالا. خودشان را بیچارهتر
میکنند. این شرافت علم اخلاق است.
حتی بعضی از به ظاهر غیر اهل دین
اسلام مثل ارسطو و افلاطون جملاتی را راجع به شرافت علم اخلاق دارند. مثلاً نکتهای
را که ارسطو راجع به شرافت علم اخلاق بیان میکند این است که میگوید: علم اخلاق
برای بشر حکم سر برای بدن را دارد، اگر کسی علم اخلاق را نداشته باشد مثل کسی است
که سر نداشته باشد و کسی که سر نداشت بدنی است که به این سو و آن سو میرود نه میبیند
و نه تفکر میکند.
میدانید بهترین اعضا و جوارح بدن در
سر است. چشم که سلطان بدن است، حتی قدرت شنیدن در سر است قدرت بیان کردن در سر است.
اصلاً همهی وجود بشر یک طرف، سر یک طرف. قدرت تفکر در سر است قدرت فرماندهی در سر
است. لذا میدانید اگر کسی سکتهی قلبی را رد کند میتواند زنده باشد اما اگر سکتهی
مغزی را هم بخواهد رد کند احتمال به اینکه بالاخره بعضی از اعضا و جوارح او دچار
فلج بشود هست، چرا؟ چون تمام فرمانها از مغز است، دست او، پای او، همهی اعضا و
جوارح از او فرمان میگیرند. ارسطو بیان میکند: قدرت علم اخلاق برای اعضا و جوارح
بشر نسبت به علوم دیگر، مثل قوهی سر است برای اعضا و جوارح بدن.
افلاطون مَثَل کسی را که علم اخلاق نداشته
باشد و علوم دیگر را بخواهد اکتساب کند، این گونه زده است: حُکمش مثل کسی است که
بیمار است و به او غذایی بدهی که میدانی آن غذا برایش مضر است. مَثَلی که من میتوانم
برای شما بزنم مثل کسی است که مرض قند دارد. آیا شیرینی جات فی ذاته بد است؟ خیر، شیرینی
جات فی ذاته بد نیست اما برای کسی که مرض قند دارد، سم مهلک است. یعنی اگر به او
شیرینی جات بدهی در حقیقت او را به پرتگاه هلاکت فرستادی.
افلاطون میگوید: کسی که بدنش دچار
آسیبها است هر چقدر هم غذای لذیذ به او بدهی در حقیقت او را به سوی مرگ نزدیک
کردی. میگوید: اگر کسی علم اخلاق را نداشته باشد و علوم دیگر را هم اکتساب کند در
حقیقت با آن علوم، خود را به پرتگاه نابودی انسانیت میرساند، چون تازه مغرور میشود
و احساس میکند چیزی دارد. اما اگر علم اخلاق را داشت، اگر فهمید در اخلاق انسان
دیگر نه افراط میکند نه تفریط، علم دیگر برای او مثمر ثمر خواهد بود.
لذا بعضی از علمای بزرگوار و حتی
بعضی مثل افلاطون و ارسطو میگویند اصلاً فقط و فقط علم، علم اخلاق است؛ ما بقی
زیر مجموعهی علم است. آنها اینگونه بیان کردند که علم اخلاق علمی است که در
حقیقت اکسیر اعظم در آن است. شرافت علم اخلاق نسبت به علوم دیگر این است که آن کسی
که علم اخلاق را داشته باشد در حقیقت به بالاترین مراتب صفات انسانی میرسد، چون
بشر باید به مراتب صفات انسانیش برسد. اگر کسی علم اخلاق را داشته باشد از آن
خصایص حیوانیت به اوج مراتب برتر از فرشته میرسد. به اوج مراتب برتر از ملک میرسد،
همان چیزی که پروردگار عالم به او «فَتَبَارَکَ اللهُ
أَحسَنُ الخالِقینَ»[4] گفت.
اما آن کسی که علم اخلاق را نداشته
باشد خودش را از مقام برتر از ملک، به مقامی میرساند که بدتر از هر حیوان پست میشود.
بزرگان، علمای عظیمالشأن، آن عرفای عالی مقام، آن خصیصین درگاه حضرت حق وقتی در
مقام نصیحت برای کسانی که زمینهی نصیحت را داشتند بر میآمدند، از جمله آیتالله
بر حق حضرت سلطان العارفین سلطان آبادی بزرگ این گونه بیان میکردند، میفرمودند: ما
باید خودمان را به مقامیبرسانیم که روز اول خدا به ما داد، ما باید طالب مقام
خودمان باشیم، آن مقامی که در حقیقت هر جا میرویم ملائکه بر ما سجده کنند «وَ إذ قُلنَا لِلمَلائِکَةِ اسجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِﻟﺎ
إِبلیسَ»[5] .
ایشان میفرمود: ما بیچارهایم اگر
به خاطر یک ابلیس کاری کنیم که نه تنها ملائکه از مقام سجده کردن بر ما دست بکشند
بلکه کاری کنیم که ملائکه الله به خاطر ابلیس به ما لعن کنند. ابلیس کاری کند که
ما در لجنزارهای گناه در کثافتها در پستیها به جایی برسیم که خطاب پروردگار عالم
به ما برسد «أُولئِکَ کَالأَنعام بَل هُم أضَلُّ»[6] مثل چهارپایانند بلکه گمراهتر.
قرآن کریم و مجید الهی میفرماید آنهایی
که غافلند و مقام خودشان را فراموش کردند، مقامشان به آن جایی میرسد که قرآن کریم
میفرماید :«کَالأَنعام بَل هُم أضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الغَافِلُونَ» اینها مثل چهارپا هستند بلکه بدتر از چهارپایان.
آن عارف عظیمالشأن بیان فرمودند: برای
ما بد است سگی که به صورت ظاهر نجس است اما به خاطر وفایش بر ما لعن کند، بگوید سگ
نفس امارهی تو مرا روسفید کرد من در وجود خودم لااقل وفا دارم اما تو به جایی
رسیدی که حتی بی وفایی. چون اگر بشر مجموعهی خوبیها را ترک کند مسلم بدانید
مجموعهی بدیها را کسب میکند.
از مقام حضیض حیوانیت تا اوج ملکوت
من در مباحث اولیه عرض کردم بزرگان میگویند
تخلیه و تحلیه. اما این نکته به عنوان کد در ذهنتان بماند که میفرمایند هر تخلیهای
که به وجود آمد یعنی اگر یک عمل زشتی را توانستید در خودتان از بین ببرید، بلافاصله
باید جانشین آن عمل بد، عمل خوب بیاید. چرا؟ چون اگر بگویید همهی اعمال بد را میخواهم
یک دفعه از خودم بیرون کنم مسلماً به دلیل خلأیی که در بشر وجود دارد، ناچار است
که یک موقعی به عمل بد دیگری بپردازد. گاه یک عمل بدی را ترک میکند اما ﻣﺗﺄسفانه یا
به عمل بدتری دچار میشود یا نه لااقل آن عمل بد را با عمل بد دیگری عوض میکند، عمل
خوب دیگری را در خودش به وجود نمیآورد.
در مقابل میخواهم این نکته را اشاره
کنم، اگر خوبیها از بشر دور شد لاجرم همهی بدیها در او به وجود میآید. لذا به
خاطر این است که از چهارپا بدتر میشود. بارها به این نکته اشاره کردم، بیان کردند
کلاغ دزدی میکند اما هنوز که هنوز است کسی جفتگیری کلاغ را ندیده است. سگ نجس
است، درندگی میکند اما بسیار باوفا است. اما اگر بشر بی غیرت شد، بی عفت میشود، دزد
میشود، هرچه رذایل و پستی و کثافات است درون خودش جمع میکند و کلکسیون تمام بدیها
میشود. در حالی که حیوانات اینگونه نیستند، چهارپا در همان خلقت خودش است. این
درد بشر است که بدتر از چهارپا میشود.
لذا مرحوم آیت الله سلطانآبادی میفرماید:
بشر باید گریه کند، ناله کند که از آن مقام بالای احسن الخالقین به مقام اسفل
السافلین رسید. لذا خیلی از بزرگان میگویند: اگر از شما سؤال کنند که بهترین آیه
و بعد از آن بدترین آیه برای بشر چیست؟ همین آیهی «لَقَد خَلَقنَا الإنسانَ فی أحسَنِ التَقویم ثُمَ رَدَّدناهُ أَسفَلِ السافِلینَ»[7] است. چرا؟ چون از احسن که از هر ملکی برتر میشد، یک دفعه
بیاید پائین پائین پائین تا برسد به اسفل یعنی پستتر از هر پستی.
آن چیزی که باعث میشود انسان از این
مقام حضیض حیوانیت به اوج ملکوت برسد علم
اخلاق است. جداً کدام علمی، کدام فن و دانشی برتر از علم اخلاق است که پستترین
موجودات را به شریفترین موجودات تبدیل میکند؟ شرافت علم اخلاق آن قدر بالاست که
اگر کسی بخواهد برای علم اخلاق وقت بگذارد و کلاسهایی را شرکت کند، هر چقدر هم که
وقت بگذارد کم است. چون اگر بخواهد بدون علم اخلاق وارد هر علمی بشود مسلماً خودش
را بدبخت میکند. اتفاقاً غرور کاذب او را میگیرد و در گمراهی و سرگردانی فرو میرود
یا به واسطهی موفقیتهایی که برای او در کارش، در علمش به وجود میآید مسلماً کبر
و خودبینی در او به وجود میآید که آن وقت بدانید هیچ وقت در مقابل هیچ کس احساس
سر فرود آوردن نخواهد کرد، در مقابل پروردگار عالم هم همین طور است، به جایی میرسد
که احساس میکند تمام این مطالب بیخود است، یادش میرود که از یک نطفه از یک قطرهی
آبی بوده که اگر آن قطرهی آب جایی میریخت باید آن را که عین نجاست بود پاک میکردند،
لباس را آب میکشیدند. یادش میرود که اصلاً هیچ بود، پوچ بود. اصلاً به اطرافش
نگاه نمیکند که بعضیها به واسطهی بعضی از کارهایی که ندانسته انجام دادند تبدیل
به انسانهای ناقص الخلقه شدند و یا به واسطهی بعضی از اعمال دچار بعضی از مسائل
شدند، همهی اینها را فراموش میکند. لذا شرافت علم اخلاق اینجا به درد میخورد.
علم حقیقی و نافع
پیغمبر اکرم حضرت محمد مصطفی (صلی
الله علیه و آله و سلم) راجع به کسانی که علم دارند اما بدون علم اخلاق، بیان میفرمایند:
«قَصم ظهری رجلان عالم متهتک و جاهل متنسک»[8] دو گروه کمرم را شکستند اول، عالمی
که پردهدر است، عالمی که با علم مردم را بیچاره میکند و گروه دوم جاهلهایی که
متعبدند، عبادتی که جاهلانه باشد اصلاً در دین نمیپذیرند. هزاری انسان نماز
بخواند، اصلاً به درد نمیخورد.
اباذر (اعلی الله مقامه الشریف) بیان
میکند: ما از پیامبر شنیدیم «بابٌ مِنَ العلم
نَتَعلَّمه اَحبُّ إِلینا مِن أَلف رَکعَة تَطوعاً»[9] بابی از علم الهی که انسان یاد بگیرد محبوبتر است نزد ما
از هزار رکعت نمازی که با یک حالات به ظاهر خوشی هم باشد (تطوعاً). یک باب علم از
هزار رکعت نماز بهتر است.
لذا باز پیامبر اکرم میفرمایند: آنهایی
که در علمهای به اصطلاح ظاهری، بدون تزکیهی علمی هستند بیچارهاند، اینها به
ظاهر تیزهوشند اما تیزهوشانی که این علم برایشان حاصلی ندارد.
لذا پیامبر نمیخواهد تبلیغ به بلاهت
بودن کند، بلکه همانطور که میدانید آن قدر در اسلام روایت راجع به علم است که در
هیچ مکتب و هیچ دینی نیست. دیگر بالاتر از این نیست که در اسلام اصلاً ما چیزی به
اسم فارغ التحصیل نداریم. اسلام میگوید «اطلبوا
العلم من المهد إلى اللّحد[10]» طلب علم از گهواره
تا گور. بگردید، ببینید کدام یک از ادیان چنین حرفی میزند، هیچ جای دیگر نداریم. آن
قدر راجع به علم روایت داریم که در هیچ جا چنین مطلبی نداریم.
در انجیل حقیقی در سوره سابع عشر
پروردگار عالم به حضرت عیسی بن مریم میفرماید «وَیلٌ لِمَن سَمِعَ بِالعِلمِ وَ لَم یَطلُبهُ»[11] وای بر آن کس که علم را میفهمد،
میشنود چقدر درجات دارد و چقدر عالی است، اما طلب نمیکند «کَیفَ یُحشَرُ مَعَ الجُهَّالِ إلَی النَّارِ» چگونه او با جاهلان در آتش جهنم محشور میشود.
باز میفرماید: «اطلُبُو العِلمَ وَ تَعَلَّمُوهُ» طلب علم
کنید و یاد دهید «فَإنَّ العِلمَ إِن لَم یُسعِدکُم لَم
یُشقِکُم» خصوصیت علم این است که اگر شما را
سعادتمند نکند، اقل قضیه شما را شقی نمیکند «وَ إِن لَم یَرفَعکُم لَم یَضَعکُم» اگر شما را
بالا نبرد اقلاً ضایع نمیکند، پائین نمیآورد «وَ إن لَم یُغنِکُم لَم یُفقِرکُم» اگر شما را
غنی نکند، تا حالا کسی را علم فقیر نکرده است.
برعکس آنهایی که علم دارند غنیاند.
امکان دارد یک تاجر به خاطر یک لحظه غفلت چکهایش در بازار یا کارخانه یا در جایی
که هست زمین بخورد - که خدا برای هیچ احدی نیاورد - در اوج سرمایهدار بودن به
صورت ظاهری، در اوج عزت؛ عزت ظاهری، عزت حقیقی این نیست اما به صورت ظاهر، یک دفعه
احساس پوچی کردن.
اما شما نگاه کنید، گر چه راجع به
علم نباید معاملهی مادی کرد، اما آن کسی که اقلاً علم دارد مثلاً دیدهاید تدریس
خصوصی میگذارد، چون این یک سرمایهی درونی است، علم اگر انسان را غنی نکند، فقیر
نمیکند. «وَ إن لَم یَنفَعکُم لَم یَضُرَّکُم»
اگر نفع نرساند (که میرساند) ضرر به انسان نمیرساند.
«وَ لَا تَقُولُوا نَخَافُ أن نَعلَمَ
فَلَا نَعمَلَ» بیان نکنید که ما میترسیم یاد
بگیریم اما عمل نکنیم. چون بعضیها به خاطر اینکه نکند عمل نکنند به دنبال علم نمیروند.
این هم یکی از حربههای شیطان است، شیطان حربههای زیادی دارد، وسوسهگر ماهری است.
میگوید تو که نمیتوانی، برای چه میخواهی دنبال آن بروی؟ اما میفرماید طوری
نباشد که بترسی اگر یاد بگیری، عمل نمیکنی.
«وَلکِن قُولُوا نَرجُوا أن نَعلَمَ وَ
نَعمَلَ» بلکه بگو امیدوارم یاد بگیرم و عمل
هم بکنم. «وَالعِلمُ یَشفَعُ لِصاحِبِهِ» یکی از خصوصیات علم این است که صاحبش را شفاعت میکند. «وَ حَقُّ عَلَی اللهِ أَن لَا یُخزِیَهُ» و حق است بر خدا که او را ذلیل نکند.
«إِنَّ اللهَ تَعالی یَقُولُ یَومَ
القِیامَةِ» فردای قیامت پروردگار عالم بیان میفرماید «یَا مَعشَرَ العُلَمَاءِ مَا ظَنُّکُم بِرَبِّکُم» ای گروه علما ظن و گمان شما به پروردگارتان چه بوده است؟ «فَیَقُولُونَ ظَنُّنا أَن یَرحَمنا وَ یَغفِرَ لَنَا» - حتی عالم حقیقی هم این گونه نمیگوید که من ظن و گمانم
به علمم است، من علم داشتم - میگویند ظن و گمان ما این بود که «أَن یَرحَمنا وَ یَغفِرَ لَنَا» تو به ما رحم
میکنی و تو ما را میآمرزی.
«فَیَقُولُ الله تَعالی فَإِنِّی قَد
فَعَلتُ إِنِّی استَودَعتُکُم حِکمَتِی لَا لِشَرِّ أَرَدتُهُ بِکُم بَل لِخَیرٍ أَرَدتَهُ
بِکُم» خداوند بیان میکند: من حکمتم را
قرار دادم نه آن که برای شما شر باشد بلکه خواستم خیر باشد «فَادخُلُوا فِی صَالِحِ عِبَادِی إِلَی جَنَّتِی بِرَحمَتِی» داخل شوید در عباد صالح من در جنتی که به رحمت من است.
روایات راجع به علم زیاد است اما عرض
کردیم بعضی از بزرگان بیان کردهاند که اصلاً علم حقیقی علم اخلاق است، ما بقی زیر
مجموعهی علم اخلاق است. شاید شما بگویید علوم دیگر هم به درد بشر میخورد و همین
طور هم هست و باید باشد، خود حضرات معصومین آن علوم را هم تدریس میکردند. اما اگر
آن علوم بدون علم اخلاق باشد، میفرمایند « البلاهة
... ادنى الى الخلاص من فطانة بتراء»[12] آن کسی که کودن است به نجات و
رستگاری نزدیکتر است از آن تیزهوش بی حاصل.
ببینید چقدر راجع به علم روایت داریم
و یک نمونه هم خواندم، اما اگر بنا باشد که علمی بدون تزکیه باشد آن کسی که کودن
است به نجات و رستگاری، به خلاص شدن نزدیکتر است از آن تیز هوش بی حاصل؛ یعنی آن
کسی که علم دارد اما تزکیه نکرده، خودش را بدبخت کرده است. غرور علمی او را میگیرد.
میشود «العلم حجاب الاکبر» این علم برایش حجاب میشود. دیگر فکر میکند خبری است.
یادم نمیرود با علامه محمد تقی
جعفری (اعلی الله مقامه الشریف) محضر پروفسور حسابی (اعلی الله مقامه) رسیدیم ایشان نکتهای را اشاره کردند، فرمودند: آن چیزی که
باعث شد من - اولاً خودشان میگفتند اینکه لقب پروفسور به من دادند اصلاً نمیفهمم
یعنی چه، این حرفها را قبول نداشت - چیزی به دست بیاورم به خاطر رعایت کردن اخلاق
بوده است. من بسیار به مادرم احترام میگذاشتم - پدر ایشان به خاطر رسیدن به یک
وزارتی، مادر ایشان را در لبنان با بچهها تنها گذاشت که جریانی دارد - هر چه مادر
گفت، ما گوش دادیم احترام گذاشتیم. فرمود: در اوجی که همه نوع شهوات برای من فراهم
بود در اروپا و در خود لبنان که به عنوان عروس خاورمیانه بود، یک بار دستم به
نامحرمی دراز نشد.
این علم علمی است که باقی میماند. این
علم، علم الهی است. لذا این علم میشود علم شرافت اخلاق. اما اگر بنا باشد علمی بدون
اینها باشد، طبیعی است امروزه میبینید به دنبال این میگردند که چه وسیلهای را
برای از بین بردن بشر به کار گیرند، اینکه چه کنیم که خود باشیم و دیگران نباشند.
لذا عنایت به این مطلب داشته باشیم که شرافت علم اخلاق نسبت به علوم دیگر چقدر برتر
است.
حالا چگونگی ورود به اینها را بیان
خواهیم کرد که اول، شناخت قوای خودمان است، ما چند تا قوا داریم؟ قوای عقل چیست؟
قوای دیگر چیست؟ که ان شاءالله به فضل الهی اینها را به مرور بررسی خواهیم کرد.
والسلام علی من اتبع الهدی
[1] سوره احزاب، آیه 45- سوره فتح، آیه 8
[10] شرح مصباح الشریعة، ترجمه عبد الرزاق گیلانى، ص: 605
[11] بحارالانوار, ج 1, ص 186
[12] شرح أصول الکافی (صدرا) ، ج: 1، ص: 229