درس اخلاق
جلسه 25 85/4/28
عاقل
حقیقی
آن چه که بشر در جواب سؤال های اُخروی بیان میکند همه
نشأت گرفته از نفس است. گر چه افعال بشر به جسم است اما مرکز این افعال، نفس انسان
است. لذا خطاب اولیه قرآن کریم و مجید الهی برای انسان های متعالی این است «یا أَیَتُهَا
النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَةُ إِرْجِعی إلَی رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَةً فَادْخُلی
فی عِبادی وَادْخُلی جَنَّتی»[1].
گرچه در مباحث اعتقادی بحث مفصلی بین علما وجود داشته و
مطالبی را برای بشر راجع به معاد، که از اصول دین است، بیان کردهاند از جمله بحث
معاد جسمانی، اما آن چه که ملاک است خطاب باری تعالی به نفس بشر است نه به جسم بشر؛
اینکه معاد جسمانی داریم یا نه بحث مجزایی است اما آن چه مسلم است جسم بشر در خدمت
نفس است. اینها ابزار و وسائل نفس بشر هستند.
نفس، حاکم مطلق بر جسم است و پذیرش وحی حضرت حق را میتواند
به عهده گیرد. اگر جسم را میبینید در خدمت به دین قرار میگیرد یا برعکس در خدمت
هوی و هوس و نفس اماره و شهوات و زشتیها و پستیها و رذالتها قرار میگیرد در
حقیقت در خدمت نفس است. یا جنبهی عقلانی حاکم میشود که در حقیقت همان جنبهی
الهی است، نفس مطمئنه میشود. یا جنبهی شیطانی او، هوی و هوسش حاکم میشود و نفس
اماره میشود.
بر اساس آیات قرآن و روایات شریف نفس لوامه هم داریم. نفس
لوامه را به معنای نفس ملامتگر بیان میکنند. آن نفسی که به انسان نهیب میزند. تعابیری
که علمای اخلاق راجع به نفس بیان کردند این است که تمام مسائل نفسانی یا باعث رسیدن
به معارف الهی و رسیدن به باری تعالی است یا برعکس باعث رسیدن به رذائل و پستیها است.
علمای اخلاق میگویند تعبیر این آیهی شریفه است که عزوجل
وقتی فرمود بسم الله الرحمن الرحیم «وَ التِّینِ وَ الزَّیتُونِ وَ الطُّورِ
سینینَ»[2]
«لَقَد خَلَقنَا الإنسانَ فی أحسَنِ التَقویم ثُمَ رَدَّدناهُ أَسفَلِ السافِلینَ»[3] احسن
تقویم را به عنوان نفس مطمئنه گرفتهاند. - انشاءالله با ادلهی قوی اشاره خواهیم
کرد که اصلاً عقل که در روایات راجع به او بحث میشود و معمولاً بشر با لفظ عقل
مأنوس هست و همه از لفظ عقل و فعل عقل خوششان میآید درحقیقت همان اوامر الهی است
شاید یک تعبیری که در اصول فقه شده و راجع به آن مباحث مختلفی را بیان کردند «کٌلٌ
ما حَکَم به العقل حَکَم به الشرع» منظور همین باشد، که جدایی عقل با احکام
الهی هیهات! نمیشود یک جا حکم پروردگار عالم باشد آن جا حکم عقل نباشد. منتها
تعبیر قرآن کریم و مجید الهی که ان شاءالله به شرط حیات به آنها خواهیم پرداخت،
عقل سلیم است. اصلاً عقل چیست که بخواهد سلیم باشد و غیر سلیم؟ آیا ما عقل غیر
سلیم هم داریم؟ آن عقل غیر سلیم را چه بیان میکنند؟ که باید به این ها پرداخت. -
آنهایی که نفس مطمئنه دارند در حقیقت عقل کل هستند. در
حقیقت اگر نگوئیم عقل کل هستند و انقلت راجع به بحث فلسفی و عرفانیاش بیاید میتوانیم
بگوئیم دارای عقل هستند، ذوی العقول هستند. اقل قضیه این است: آنهایی که دارای
نفس مطمئنه هستند دارای عقل سلیم هستند و هر کس دارای عقل سلیم بود بدانید اوامر
پروردگار عالم را بدون چون و چرا میپذیرد. ان شاءالله به شرط حیات بحث خواهیم کرد
اتفاقاً آنهایی که اهل جهل هستند اهل مجادله هستند، چرا که عقل سلیم در مرحلهی
نخست خداشناس است.
لذا در تعابیر اعتقادی بر ما واجب دانستهاند که حتماً
اصول اعتقادیمان را باید یاد بگیریم. وقتی از زوایای مختلف بررسی کنیم حتی نسبت
به زوایای اخلاقی، میبینیم حقیقتاً همینطور است اگر کسی خداشناس شد و خدا را
شناخت عمده مطالب همین است که خداشناسی در نفس شناسی بشر خوابیده شده «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد
عَرَفَ رَبَّهُ»[4] (این
فاء بر سر قد تحقیق مع التحقیق است یعنی حتماً این گونه است ولاغیر که اگر کسی خود
را نشناسد یقیناً خدا را نخواهد شناخت.) اگر به ما بگویند توحید شناسی در چه چیز
خلاصه میشود؟ جواب این است: توحید شناسی در شناخت نفس است. اگر کسی به حقیقت نفس
خود را بشناسد پروردگار عالم را هم میشناسد. اصول دین اولش توحید شناسی است. از
چه راه وارد بشویم؟ شناخت نفس. اگر بشر خودش را بشناسد طبعاً عامل مهمی است که
خدای خود را بشناسد.
بشری که بخواهد واقعاً خداشناس شود باید نفس اماره را
بشناسد. باید نفس مطمئنه را بشناسد. باید نفس لوامه را بشناسد و باید بداند اگر
دارای عقل شد در حقیقت دارای نفس مطمئنه است و هر کسی دارای نفس مطمئنه شد دارای
عقل است و عاقل حقیقی مطیع فرامین پروردگار عالم است.
لذا این روایت شریف در اصول کافی جلد اول باب عقل که بیان میکند
عزوجل اول چیزی که خلق کرد عقل بود و وقتی به عقل گفت: بیا، آمد. گفت: برو، رفت. گفت:
بنشین، نشست. گفت: بلند شو، بلند شد، شاید در مرحلهی نخست انسان تصور کند این
اطاعت کور است. اما ما اگر چیزی را بدون تحقیق بدون به اصطلاح حقانیت بخواهیم
بپذیریم در حقیقت در جهل هستیم. این در دین رد شده است و میدانید باری تعالی از جهل
دور است نعوذبالله و نستجیربالله نمیتوانیم ولو به ذره ای نسبت جهل به او بدهیم. چون
عزوجل «عَلیمٌ حَکیمُ»[5] است و
خود عزوجل هم میخواهد خلیفهی خودش، بشر، از جهل دور باشد.
محل
تطهیر روح
بارها اشاره کردهام وقتی آیات قرآن کریم و مجید الهی را راجع
به علم نگاه کنیم آن چنان مباحثی دارد که هیچ یک از کتب الهی ندارد. دلالت بر
اینکه آن ها راجع به علم ندارند این است که تحریف شدهاند و الّا کتب الهی اگر
واقعاً از جانب پروردگار باشند همین مطالبی که قرآن دارد را دارند یا روایات شریف
را وقتی راجع به علم میبینیم مباحثی را بیان میکنند از جمله اینکه ثواب شرکت در
یک جلسهی علمی ولو به اینکه بشر به حد دو دقیقهاش را درک کند (اگر شما ساعتی را
در جلسه علمی نشستید، در یک بحث اخلاقی نشستید ولو به اینکه یک دقیقه را درک کنید)
طبق روایات شریفه از هزار سال عبادت بدون تفکر برتر است.
آنقدر مباحث علمی در دین ما سفارش شده که بیان کردهاند اگر
کسی در مجلس علمی، در مباحث اخلاقی بیاید و در آن جا تکان بخورد، قلبش حرکتی بکند
و تأملی داشته باشد، لحظهای که از آن مجلس علمی خارج میشود روایات شریفه بیان میفرمایند
که او پاک، مانند کسی که توبه کرده از مجلس خارج شده است.
چند جا را بیان کردند محل تطهیر روح است: یکی در قبرستان و
تشیع جنازه؛ به شرط اینکه در تشیع جنازه انسان تصور کند این جنازه را که روی دوش
مردم گذاشتهاند و صدا میزنند بلند بگو: لااله الا الله، جنازهی خودش است. مع
الاسف الان تشیع جنازه در شهر کم شده در حالی که به ما تأکید کردند مردم را برای
تشیع جنازه خبر کنید. روایات میگویند: ما حتماً باید مردم را برای تشیع جنازه خبر
کنیم چون یکی از مواقع تنبّه برای مردم همان تشیع جنازه است. وقتی بنده ببینم
همسایهام، پدرم... از دنیا رفته است الان او را روی دوش گذاشتهاند و بدون تحرک
و بدون اینکه اختیاری برای خودش داشته باشد او را دارند میبرند و در غسالخانه ببیند
بدن او را در آن سنگها گذاشتهاند آب میریزند بدن را این طرف و آن طرف میکنند،
تحرکی ندارد بلند میکنند دست و پایش را در کفن و کافور میپیچند ولی تحرکی ندارد.
او را بر دوش میگیرند مجدداً نماز بر او میخوانند. مجدد بر دوش میگذارند چند
بار تا دم قبر جنازه را میگذارند بلند میکنند و لا اله الا الله میگویند و
ناگهان او را درون قبر فرو میبرند انسان اگر تصور کند این جنازه، جنازهی خودش
است وحشت میکند. در روایات شریف دارد وقتی برمیگردد اگر این حال را داشته باشد و
اشک بریزد مانند آن روزی است که از مادر متولد شده است.
از جاهای دیگر که بیان میکنند انسان پاک میشود مجلس علم
است، مجلس وعظ و تذکر است. وعظ حقیقی که انسان قلبش بلرزد، درک کند. گاهی میشود
بشر این طرف و آن طرف دنبال بدیها میرود، بالاخره زمانه است، محیط است، دوستان و
رفقای ناباب، یک موقعی محیط انسان را میگیرد. میگویند برای اینکه خودتان را جلا
بدهید روحتان را صیقل بدهید در مجلس وعظ بنشینید.
عجیب است حضرات معصومین (علیهم صلوات المصلین) از جمله
وجود مقدس حضرت صادق القول و الفعل امام جعفر صادق (علیه السلام) در مجلسی وارد شد
که جابر بحث اخلاقی میکرد، آرام وارد شد یک گوشه نشست. جابر متوجه حضور آقا نشد. بحثش
را ادامه داد روایاتی را راجع به برزخ و قیامت میخواند. حضرت اشک میریخت اشک بر
محاسن تا به هق هق افتاد آن گاه متوجه حضور آقا شد. با اینکه آنها پاک هستند آنها
معصوم هستند آنها اصلاً در طهارت محض روح هستند آنها عقل کل هستند و عقل محض
هستند، طبعاً ما خیلی بیشتر نیاز داریم. نیاز به اینکه خودمان را تصفیه کنیم و
مجلس وعظ یکی از جاهایی است که برای انسان طهارت روح میآورد و انسان طیب و طاهر میشود.
بارها بیان کردهاند که دو چیز را از شیطان یاد بگیرید: یکی
شیطان خستگی ناپذیر است، کاری ندارد شما بیست سال سی سال چهل سال شصت سال بیشتر
کمتر در مسجد و محراب هستید در مجلس وعظ هستید منتظر مینشیند یک زمانی که هوی و
هوس غالب شود، بلافاصله میآید، خستگی ناپذیر است. خیلی باید مواظب بود.
یک مطلب دیگر که بیان کردهاند اینکه شیطان همیشه بلند
پرواز است نگاه میکند کسانی که به اصطلاح بصورت ظاهر، خوبان عالم هستند بیشتر به
آنها طمع دارد چون کاری با آنها که به سمت گناه دارند میروند، ندارد آنها
دارند خودشان میآیند، گاه سپاه شیطان هم میشوند، عوامل گناه هم میشوند. آن کسی
که نعوذ بالله و نستجیر بالله فیلمهای مبتذل را تبدیل به CD
و پخش میکند خودش عامل شیطان میشود. دیگر شیطان با او کاری ندارد میداند این
خودش شیطان انس است «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ»[6] این
شیطان ناس هست، جزء سپاه شیطان است.
اگر شیطان ما را فریب داد (ولو به اینکه نعوذ بالله و
نستجیر بالله پناه به ذات حضرت حق دچار گناهان کبیره بسیار زیاد هم شدیم حتی نعوذ
بالله و نستجیر بالله در بستر حرام رفتیم پناه به ذات حضرت حق) از رحمت حضرت حق مأیوس
نشویم چون شرکت در این مجالس یک روز اثر خودش را میگذارد. اما شیطان گاهی انسان
را فریب میدهد تو را چه به این مجالس؟! تو که الان در فلان گناه غوطه میخوردی، خودت
را مسخره میکنی یا دین را مسخره میکنی یا اینها را مسخره میکنی. با این سبک و
سیاق میآید و اجازه حرکت را از بشر میگیرد.
لذا با شرکت هفتهای در مجلس وعظ، آن وعظی که عالمانه باشد
اگر حتی بحث اخلاق پیش بیاید اخلاق علمی (به مباحث من درآوردی مباحثی که زهد
ظاهری است اما دور از زهد حقیقی است که گاهی انسان از چالهای به چاه میافتد ورود
پیدا نکند) اثرات مثبتش را میبیند. یکی هم مجلس علم است لذا عقلای عالم در حقیقت
همان کسانی هستند که با علم حقیقی وارد میشوند.
راه نجات
از چه کنم ها!
افلاطون میگوید: آن کسانی که دارای عقل هستند هرگز پیرو
هوی و هوس و شهوت نفسانی خود نیستند. بعضیها هوش را با عقل یکی میدانند این گونه
نیست. مثلاً وقتی میگوییم «اَلخَمرُ حَرامٌ ولو بقطرة» در
روایات شریف هم هست که خمر حرام است، شرب الکل حرام است ولو به قطرهای باشد. نوشیدن
جرعهها اثر خودش را میگذارد انسان از حالی به حال دیگر میشود. اما یک قطره چیست
که حرام است؟ این یک قطره عقل را خراب میکند، درک حقایق را از بین میرود.
حقیقتاً کسانی که به کار عقلانی و علمی حقیقی رسیدهاند -
نه آن چه که قرائت کردهاند، الان تمام اطباء اگر به یک مقام علمی برسند اینها
در حقیقت قرائت است کتب را میخوانند آناتومی بدن را میخوانند بافت شناسی را میدانند
و کتب دیگر، بلد میشوند بعد انجام میدهند. اینها قرائت است، چیزی از خودشان
ندارند علم حقیقی نیست – آنهایی که به اختراعاتی دستیابی پیدا میکنند و میتوانند
ابداع حقیقی داشته باشند یک لحظه شراب نمیخورند.
انیشتن که یهودی بود، برای پروفسور حسابی (اعلی الله مقامه
الشریف) اعتراف کرده بود که من میدانم دین یهود و نصارا به بیراهه رفته و دین
حقیقی نیست. من یک خصلتی را در دین شما دیدم که در دین شما مشروبات الکلی حرام است
و لذا من جز یکی دو بار عنفوان جوانی لب به این نزدم و میدانم در آخر اثر آن را میبینم،
اما اگر به چیزی رسیدم به خاطر اینکه اصلاً لب نمیزدم.
عقل با تیزهوشی متفاوت است. لذا افلاطون میگوید: آنهایی
که عالمان عالم هستند، عاقلان عالم هستند و عاقلان عالم دور از بدیها و هوی و هوسها
و شهوات هستند. لذا تعبیری را افلاطون مجدداً راجع به نفس میکند میگوید: صفت نفس
به صفات گوناگون است از جمله صفت درنده خویی و بهیمی - تعبیر عجیبی دارد، بعد راجع
به آن صحبت میکنم که روایات ما چه میگویند - میگوید: قوه سبوعیت در نرمی و
انعطاف پذیری مانند طلا است و قوه بهیمیت در سختی و انعطاف ناپذیری مثل آهن است. بعد
بیان میکند هر کسی در شهوات فرورفته طبعاً خودش را به سختیهای آهن تبدیل کرده و
دیگر عیاری به نام عیار طلا ندارد و بعید است و دشوار است بیرون بیاید. حالا ما
راجع به این موضوع صحبت میکنیم که آیا واقعاً مطلبی که ایشان گفته است صحیح است
یا خیر.
اتفاقاً یکی از مطالبی که شیطان ملعون برای انسان پیش میآورد
همین است میگوید تو یک بار توبه کردی دوبار توبه کردی سه بار توبه کردی چندین بار
توبه کردی اما تو مبتلای به این گناه شدی، دیگر نمیتوانی ترک کنی - البته گاهی هم
بشر همین طور است وقتی مبتلای به یک گناهی میشود دیگر متأسفانه ترک آن برایش سخت
است. گاهی حتی لذت از گناه نمیبرد اما ترکش سخت است. اول انقلاب که فاحشه خانهها
را جمع کردند در شهر نو که پایین میدان گمرک بود، خانههایی که الان تبدیل به پارک
شده، از پیرمردها و پیرزنهایی که آن جا گرفته بودند سؤال کردند شما که به کبر سن رسیدهاید
و دیگر قوهی شهوانی ندارید اینجا چه میکنید؟ گفتند برعکس شهوت هست. درست است به
صورت ظاهر عوامل شهوت دیگر از کار افتاده اما وقتی انسان عادت به یک عمل زشت و
کریهی داشت دیگر نمیتواند ترک کند. گفتند ما در این فاحشه خانههای خودمان جوانها
را به جان هم میانداختیم و از بالا پنجرههایی تعبیه کرده بودیم از آن جا میدیدیم.
مثل حالا نبود مثلاً بتوانند دوربین های مدار بسته کار بگذارند. خودمان را از نگاه
به اینکه اینها مثل خوکان به جان هم میافتند ارضاء میکردیم. دیگر آلات شهوت از
کار افتاده بود، در کبر سن خودمان نمیتوانستیم عمل شنیع و زشت زنا را داشته باشیم
اما با نگاه کردن به عمل زشت اینها خودمان را ارضاء میکردیم. -
لذا وقتی بشر مبتلا به گناهی میشود امکان این هست که دیگر
نتواند ترک کند، باید خیلی مواظب باشد! اینجاست که گفته میشود به یک اخلاق علمی نیاز
داریم.
اگر بنا بشود بگوییم حالا که دیگر مبتلا شدیم، راه بازگشت
هم که وجود ندارد، پس بیشتر گناه کنیم، این یکی از حربههای شیطان است، گاهی شیطان
از همین طریق میآید. میگوید تو دیگر نمیتوانی خودت را کنترل کنی پس یک بار و دو
بار، سه بار، ده بار بیشتر خودت را امتحان کردی، فهمیدی که نفس امارهات را محال
است کنترل کنی پس چرا خودت را اذیت میکنی؟ رهایش کن.
گاه برعکس به من و شما وعدهی بیخود میدهد میگوید مگر
نرفتی پای مجلس وعظ و اخلاق؟ مگر نشنیدی چه گفت؟ گفت: اگر یک بار، دوبار، سه بار،
ده بار، توبه شکستی بازآ. بشر را فریب میدهد، یک امید و به اصطلاح روزنهی ظاهری
به بشر نشان میدهد، انسان را دائم مشغول به گناه نگه میدارد. بالاخره عیبی ندارد
خدا ارحم الراحمین است، عیب ندارد اگر صد بار توبه شکستی بازآ. با این فریب دادن
انسان را مشغول به گناه میکند. خوب باید چه کنیم؟
اگر بگویم دیگر تو مبتلا به گناه شدی یک بار و دو بار و ده
بار و بیشتر خودت را امتحان کردی به یک گناه عادت کردی و مبتلا شدهای دیگر چه
توبهای؟ اگر این جور بگوییم این وسوسهی شیطان است. اگر هم بگوییم عیب ندارد ولو
به اینکه صد بار مبتلا شدی برگرد باز هم میگوییم احتمال به این هست که این هم
وسوسهی شیطان باشد. پس چه کنیم؟ اینجاست که عرض کردم اگر کسی مبانی اخلاق علمی در
دستش باشد، میتواند از این مرحلههای سخت چه کنم چه کنم بیرون بیاید.
عزیزان! یقین بدانید برای هر دو یک جواب هست. وقتی بررسی
کردیم خودتان متوجه میشوید، برای هر دوی این مراحل جواب این است هیچ کاری نباید
بکنیم الا به اینکه نفس خود را بشناسیم. تنها راه، شناخت نفس است، به دنبال شناخت نفس
باشیم. چندین مرتبه عرض کردم که اگر ما واقعاً نفس را بشناسیم عمدهی راه را رفتیم.
گوهرهای
ناب
تعبیری را حضرت شیخناالاعظم حضرت مفید عزیز (روحی له
الفداء و سلام الله علیه) دارد فرمودند: به عدد انفس بشر از نفس، تعبیر و تعریف
شده است. اما ما که نمیتوانیم به همهی این تعابیر و تعاریف برسیم و بررسی کنیم. اقلاً
وقتش نیست عمر بشر کوتاه است چشم بهم بزنیم عمر تمام شد. چه کنیم؟ باید بیاییم
شناخت نفس را از دیدگاه عاقلترین افراد بررسی کنیم.
شما در بحث تقلید هم همین را میگویید. میگویید از مجتهد
اعلم تقلید کنیم. اگر خواستید نفس را بشناسید باید تعابیر عاقلترین افراد نسبت به
نفس و تعاریف آنها را بررسی کنید. تعابیری بالاتر و تعاریفی بالاتر از تعابیر خود
قرآن، یعنی کلام پروردگار عالم در مرحلهی اول صاحب خلق عقل و بعد عقلای کل، حضرات
معصومین دیگر نداریم. ما باید اینها را بررسی کنیم. البته بد نیست گاهی کنارش مطالبی
را که دیگران گفتهاند بررسی کنیم. چرا؟ چون وقتی اقوال دیگران را دیدیم میفهمیم
ما در کنار چه گوهری هستیم و خود خبر نداریم.
مثلاً یک جای خوش آب و هوایی هست. بهترین آب با طعم خوب و
مواد معدنی دارد، بهترین هوا اما چون عادت کرده نه قدر آب را میداند نه قدر هوا را.
اما وقتی یک جایی رفت که هوای بد و آب بد دارد قدر آن جا را میداند. مثل این میماند
که ما در محضر معصومین باشیم، قدر معصومین را ندانیم.
چرا وجود مقدس حضرت حجت غائب است؟ به خاطر اینکه قدر
ندانستیم. مثل این که ما در محضر یک استاد خوبی باشیم مطالب عرفانی دائم در
اختیارمان باشد قدر نمیدانیم اما اگر دور افتادیم و بعد مطالبی را از دور شنیدیم رفتیم
دیدیم خبری نیست تازه قدر آن مطالب برایمان معلوم میشود.
دین ما هم همین است اگر فرمایشات حضرات معصومین (علیهم
صلوات المصلین) را، فرمایشات اعاظم دین مثل حضرت شیخناالاعظم (روحی له الفداء) و
اعاظم دیگر مثل سید رضی سید مرتضی و شیخ طوسی و... حضرت امام (اعلی الله مقامه
الشریف) و عرفای بزرگوار دیگر را در کنار کلامهای دیگران بگذاریم تازه میفهمیم
چه طلای نابی در دست داریم و خودمان قدرش را نمیدانیم. از این جهت بد نیست. نه
اینکه بخواهیم از کلام آنها استفاده کنیم که بگوییم آنها هم این مطالب را تأیید
کردند یا نه. هیهات! این مطالب خودش درست هست ما نمیخواهیم از آنها مؤید بیاوریم،
اگر هم گاهی بعضی از مطالب را میگوییم آنها هم عین این مطلب را گفتند میخواهیم
بگوییم ببینید هزار و چهارصد سال پیش کجا و علم بشر که محدود بوده و روز به روز به
اوج رسیده و امروز کجا؟ آن موقع حضرت آن کلام را بیان فرموده، حالا تازه در این
زمان به این مطلب رسیدهاند. پس اگر هم گاهی بیان میشود، منظور این است نه اینکه
بخواهیم بگوییم ببینید کلام چقدر درست است که امروزی ها بیان کردند. کلام معلوم
است درست است منتهای امر امروزیها با این همه ادعایشان تازه رسیدند. و الا حقانیت
حق همیشه وجود دارد.
حق را نمیشود با باطل مقایسه کرد. مثل اینکه بگویید
روشنایی با خاموشی. از یک جهت بله، یکی بگوید ببینید روشنایی چقدر خاصیت دارد و
ظلمت خاصیت ندارد اما بگوید روشنایی را ببین مؤیدش جناب ظلمت است. ظلمت چطور میتواند
مؤید نور باشد؟! محال است. پس اگر در چه کنم چه کنمها ماندیم جواب اینجاست که
باید نفس را بشناسیم.
ان شاءالله راجع به این موضوع در جلسات بعد صحبت خواهیم
کرد. به فضل الهی مطالب در آینده شیرینتر خواهد شد. میتوانیم از همین الان هم
بلافاصله مطالب اخلاقی راجع به حسد، راجع به چیزهای دیگر را ورود پیدا کنیم و
روایات را بیان کنیم. داستانها و مثالها و مطالبی که از بزرگان هست را بیان کنیم
اما نمیخواهیم به سرعت این طور وارد شویم. اجازه بدهید اول نفس را بشناسیم.
این نکته را به یاد داشته باشید مطالبی مثل مباحث اخلاق
نظری مُسَکن است، اخلاق نیست. مباحث اخلاق نظری مسکن برای نفس است و اخلاق حقیقی
نیست. میدانید مسکن تا یک مدتی درد را تسکین میدهد اما اثرش که رفت درد عود میکند
اما اخلاق علمی و شناخت نفس درمان است نه تسکین. مثلاً اگر کسی سرطان دارد اگر
قرص بخورد صورت ظاهر آرام میشود اما سرطان خوب نمیشود، پیشروی میکند، درمان
باید کرد. درمان حقیقی چیست؟ شناخت نفس است و اخلاق علمی.
لذا من خواهشی که از شما بزرگواران دارم که تا به حال این
جلسات را تأمل و تحمل کردید استدعای عاجزانه دارم همین طور تحمل و تأمل بکنید تا
بعدها ان شاءالله شیرینیاش را خواهید دید. آن چه که از قول معصومین (علیهم صلوات
المصلین) و حضرت شیخناالاعظم شیخ مفید (روحی له الفداء) تعلیم داده شده و آن چه که
از افعال دیگران بیان شده را ببینید چیست، مقایسه کنید آن وقت میفهمید زیربنایی
کار کردن مهم است. تسکین بدرد نمیخورد اگر چه تسکین هم خوب است بالاخره بشر مسکن
هم نیاز دارد اما اگر هم دائم بنا باشد مسکن بزنیم یواش یواش اثر خود را از دست میدهد
هی دُز دارو باید زیاد شود دیگر اثرش از بین میرود. درمان مهم است.
والسلام علی من اتبع الهدی
[1] سوره فجر، آیات 30- 27
[4] بحارالانوار، ج 2، ص 32