درس اخلاق
جلسه 26
منشأ
خوشیها و رنجها
در جلسه ی قبل اشاره کردیم که نفس دارای شقوقی است. قرآن
کریم و مجید الهی بحث نفس را برای سؤال و جواب در روز قیامت بیان میفرماید «لا تَجزِی
نَفسٌ عَن نَفسٍ شَیئاً»[1] و
اشاره شد به این که فرق نفس و جسمی که مرکب نفس است همین است.
طبق آیات قرآن کریم و مجید الهی همهی سؤال ها و بازخواستها
و همهی ثوابها و عقابها برای نفس است، منتهای امر طبیعی است که عامل هم اثر
دارد. اینجاست که قرآن کریم و مجید الهی میفرماید فردای قیامت دست به سخن در میآید،
پا به سخن در میآید. چرا سخن میگویند؟ برای بیان عذابی که میکشند. میگویند: ما
علت عذاب را، نفس میدانیم. لذا شاید اینکه بیان شده جسم ذغال میشود و مجدداً
حیات میگیرد برای همین است. درد جسم به خاطر وجود نفس است والّا خود جسم به
تنهایی درد ندارد.
مثالی که میتوان زد مثال عصب است، آن کسی که یک عضوی از
او فلج میشود یا عصبهایش را از دست میدهد درد را حس نمیکند. میدانید خود درد
برای بشر نعمت است. دلیلش چیست؟ چون اگر درد نباشد ما گاهی متوجه مریضی نمیشویم. ممکن
است قوای عصب یکی از اعضای بدن از بین رفته باشد و چون درد را درک نمیکند طبعاً
دچار گرفتاری میشود. مثلاً اگر عصبهای پای انسان از بین رفته باشد، حواسش نباشد
و پای او آتش بگیرد، چون درد را احساس نمیکند یک موقعی نگاه میکند میبیند پایش
دارد میسوزد.
تمثیل دیگری را که میشود بیان کرد این است علمای بزرگوار
از جمله علامه بزرگوار قوچانی (اعلی الله مقامه الشریف) در سیاحت غرب خودش بیان میکند
تا قبل از اینکه از بدن جدا شوم خیلی درد میکشیدم اما وقتی از بدن جدا شدم دیگر
هیچ دردی حس نمیکردم، گویی آرام شدم. یک سری برنامههایی را تلویزیون راجع به آنهایی
که قبض روح شدند و مجدداً به اجسادشان برگشتهاند را نشان میداد. بعضی از اینها میگفتند
ما درد شدید داشتیم، آن زمانی که از این قالب جسمانی بیرون آمدیم اصلاً دیگر درد
احساس نکردیم، وقتی دیدیم درد نداریم نگاه کردیم دیدیم بالای سر جنازهی خودمان
هستیم. نگاه به جنازهی خودمان میکردیم میدیدیم خودمان هستیم اما دیگر درد
نداریم.
درد برای اجسام به واسطهی نفس است. همان طوری که حلاوتها
و شیرینیهایی که جسم هم میبرد به واسطهی نفس است. پس در حقیقت جسم به خودی خود
نه آلام را متوجه میشود و نه حلاوتها را متوجه میشود. لذا اگر بیان میشود
فردای قیامت مجدداً ما معاد جسمانی داریم به خاطر اینکه نفس را عذاب کنند.
شما گاهی در عالم خواب یک موقع احساس میکنید از کوه دارید
میافتید یا از چند طبقه دارید میافتید یا ماشین به شما زد و امثالهم، یک دفعه از
خواب بلند میشوید عرق کردید وحشت زده شدید، از اضطراب ضربان قلبتان شدید شده، اما
نگاه میکنید میببینید در بستر خودتان هستید. دلالت اصلی نفس است. تمام آلام، خوشیها
و زیباییها نفس است.
اگر برای شما مطلب گریهداری بیان کنند این اشکی که شما میریزید،
کسی شما را نزده، وقتی مصیبتی گفته میشود حزن بر شما وارد میشود کسی شما را نزده
و وقتی لطیفهای، مطلبی خندهدار بیان میشود میخندید کسی شما را قلقلک نداده که
بخندید. پس حقایق و لذایذ حقیقی و آلام و دردها و مصائب حقیقی مال نفس است.
لذا با این تفاسیر، عمدهی مطالب برای درک حقایق، نفس است.
وقتی قرآن کریم و مجید الهی بحث نفس را بیان میکند، حتی الهامات را به نفس نسبت میدهد.
الهامات را به جسم نسبت نمیدهد.
الهام
بدی ها و خوبی ها
در سورهی مبارکهی شمس وقتی عزوجل قسمهایی را میخورد «وَالسِّمَاءِ
وَ مَا بَناها وَالأرضِ وَ مَا طَحاها»[2] تا میرسد
به «وَ نَفسٍ وَ ما سَّواها»[3]
سوگند
میخورد به نفس با آن چیزی که او را به این حالت در آورده، و او را به این عظمت و
مرتبت خلق کرده، یعنی به خودش. اولاً نفس را اینجا عزوجل نکره گرفته است برای
اینکه شخص معینی را مد نظر ندارد. منظور نفوس همهی خلایق است. لذا مفسرین عظیم
الشأن بیان میکنند نفس را حضرت حق نکره گرفت که نفس بنده، شما، دیگران گذشتگان و
آیندگان همه را مشمول میشود.
بعد عزوجل میفرمایند «فَأَلهَمَها
فُجورَها وَ تَقواها»[4] (در
جلسه قبل عرض کردیم بعضی میگویند انواع نفس داریم میگویند نفس امّاره، نفس
مطمئنه، نفس لوّامه. گفتیم اینکه بیان میشود نفس امّاره و نفس مطمئنه که قرآن از
زبان پیامبر عظیم الشأن خود یوسف جلیل و کریمش بیان میفرماید «إِنَّ
النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا ما رَحِمَ رَبِّی»[5]
یا
جای دیگر میفرماید «یا أَیَتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَةُ إِرْجِعی إلَی
رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَةً فَادْخُلی فی عِبادی وَادْخُلی جَنَّتی»[6]
نه
اینکه نفوس مختلف داریم، اینها شقوق یک نفس هستند. چرا؟ این آیهی شریفه در سورهی
مبارکهی شمس همین را بیان میفرماید) «وَ نَفسٍ وَ ما سوّاها
فَأَلهَمَها فُجورَها وَ تَقواها» نفس یک نفس است، مائیم که بدیها و خوبیها
را به او الهام کردیم.
دو نکته مفسرین و علمای اخلاق بیان کردهاند که توجه به
این نکات داشته باشید: یک، در حقیقت انسان، هم از خوبیهاست و هم از بدیها «فُجورَها
وَ تَقواها». مطلب دومی که بیشتر مفسرین روی آن تأکید دارند از جمله
علامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) در المیزان بیان میفرمایند این است که
در حقیقت عزوجل چون نفس را از نفخه روح خود قرار داده «نَفَختُ فِیهِ مِن
رُوحِی»[7]
به
او الهام کرده و یاد داده که فلان عمل زشت است، فلان عمل خوب است. فلان عمل، عمل
فاجرین است فلان عمل، عمل متقین است «فَأَلهَمَها فُجورَها وَ تَقواها».
راغب اصفهانی (علیه الرحمه) راجع به فجور بیان میفرمایند
به معنای دریدن پرده حرمت دین است. در حقیقت وقتی شریعت الهی از عمل یا از ترک
عملی نهی کند اگر انسان انجام بدهد، این نسبت به دین، پرده دری است، این را فجور
میگویند. ارتکاب به آن عمل زشت و انجام ندادن عمل خیر، پرده دری نسبت به دین و
نسبت به حضرت حق است.
آن کسی که خدای نکرده نعوذبالله و نستجیر بالله پناه به
ذات حضرت حق میخواهد دزدی کند اولین بار خودش میترسد، میلرزد، پس میداند عمل، عمل
بدی است پس به او الهام شده است. چرا که اگر کسی بیاید اموال او را بردارد خودش هم
بدش میآید. و اگرکسی خوبی کند ولو به اینکه خودش عمل خوب را انجام ندهد عمل خوب
را دوست دارد این همان بحث الهام تقوی است، یعنی حریم نگه داشتن مسائل الهی. نعوذبالله
و نستجیر بالله پناه به ذات حضرت حق، زنا همان افعال و کرداریست که در نکاح صورت
میگیرد اما میداند این عمل، عمل شنیع و زشتی است، خودش مطلع است پس این الهام
است.
پس اگر نفسی بد بود یا نفسی خوب بود نه اینکه دو تا نفس
داریم، بلکه همان نفس، بعضی به خوبی میرود و بعضی به بدی. یا به تعبیر اول، خدا انسان
را یک معجونی توأم با خوبیها و بدیها آفرید اگر دقت کرد تأمل کرد تدبر کرد بر
نفس امّاره غالب شد پیروز میشود و عرض هم کردیم ما در روایات نداریم که نفس
امّاره از بین برود بلکه یا غالب است یا مغلوب. لذا اینکه میگویند خدا یک آن، انسان
را به خودش وانگذارد چون گاهی نفس امّاره حرکت میکند و به اصطلاح غالب بر بشر میشود.
پس نفس همان نفس است منتها یک شقش، شق بدیهاست و یک شقش،
شق خوبیهاست. اگر خوبیها حاکم شد طبعاً خیلی از مطالب درست میشود اگر بدیها
حاکم شد خیلی از آن مطالب الهی از بین میرود. چون میدانید وقتی عزوجل بحث الهام
را بیان میفرمایند، الهام در حقیقت برای این است که او را آگاه کنند. وقتی عزوجل
میفرمایند: «فَأَلهَمَها فُجورَها وَ تَقواها» خود تقوی را
راغب (علیه الرحمه) بیان میکند که انسان خود را از آن چه میترسد (در مقابل بدی
ها، در مقابل فجور) در محفظهای قرار میدهد به این تقوی میگویند. در حقیقت به
کمال نفس میرسد.
الهام مصدر اَلهَمَ است، به معنای تصمیم و آگاهی و علمی که
در دل میافتد، خبری که در دل میافتد، الهام میگیرد، که بزرگان دین اشاره کردند:
این افاضهی پروردگار عالم بر بشر است که عزوجل بر بشر خوبی ها و بدیها را الهام
کرده است. پس خود نفس در حقیقت متشکل از خوبیها و بدیهاست. این گونه نیست که
تصور بکنیم یک نفس فقط نفس خوبی است و یک نفس هم نفس بدی است.
اولویت
شناخت بدیها
لذا اگر کسی درصدد تصفیهی بدیها باشد و خوبیها را برای
خودش بخواهد عزوجل تحقیقاً الهام را به او مرحمت میکند و بدیها و خوبیها را به
او یاد میدهد. لذا «فاء» را بر سر «الهمها» این گونه بیان کردند گفتند «فاء» به
معنی تحقیق است. پس به تحقیق اگر فهمید بدیها چیست خودش را در آن ستر عظیم تقوا
قرار میدهد.
چرا اول فجور را آورده؟ «فَأَلهَمَها
فُجورَها وَ تَقواها» چرا اول عزوجل بیان نفرموده ما تقوا را به او الهام
کردیم و بعد هم به او گفتیم بدیها این است؟ به خاطر این است یعنی محققاً این
الهام خواهد بود که چه چیزی بد است و بعد از آن بدیها، تقوا را به او یاد میدهیم
که بدان، از اینها پرهیز کن، مسلماً وقتی پرهیز کند در حصن میآید در یک دژ محکمیکه
به نام تقوا است وقتی وارد شد طبیعی است دیگر دچار گرفتاری نمیشود.
در جواب هفت سوگندی که ابتدای سوره شمس آمده عزوجل بیان
فرموده «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها»[8]
چون
وقتی عزوجل تقوا را از طریق همین نفس به انسان یاد داد مسلماً وقتی نفس را شناخت، خود
به خود به دنبال تقوا میرود. اگر فهمید بدیها چیست خودش را در دژ محکمیبه نام
تقوا میاندازد.
لذا قرآن کریم و مجید الهی بیان میفرماید «وَ تَزَوَّدُوا
فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقوی وَاتَّقُونِ یا اُولِی الاَلبابِ»[9] توشه
آماده کنید بهترین زاد و توشه برای شما تقوا است ای صاحبان خرد. یعنی در حقیقت یک
تعبیر مفسرین عظیم الشأن این است: کسانی که نفس را شناختند صاحب خرد حقیقی خواهند
بود، اولوالالباب میشوند. این که در جلسات قبل هم اشاره کردم اگر ما نفس خودمان
را بشناسیم خیلی از مسائل حل میشود به همین خاطر بود.
حالا راه شناخت نفس که اشاره کردیم طبق آیات قرآن کریم و
مجید الهی طبعاً دو قطب مهمش نفس امّاره و نفس مطمئنه هست، چیست و از کجا شروع
کنیم؟ طبق آیه شریفه که بیان میفرماید «فَأَلهَمَها فُجورَها وَ تَقواها»
معلوم
میشود انسان باید نفس امّاره را خوب بشناسد. دلیل چیست؟ دلیل این است تا ما بدیها
را نشناسیم نمیتوانیم با بدیها مقابله کنیم.
عرض کردم یکی از خوّاص اخلاق علمی همین است که گاهی انسان
اگر بخواهد به دنبال تزکیه نفس خودش برود امکان دارد از چاله به چاه بیفتد امّا
اگر رعایت کرد، شناخت پیدا کرد، بدیها را شناخت، دیگر از یک بدی به بدی دیگر نمیافتد.
لذا اگر شناخت نفس امّاره به دست بیاید به نظر میرسد انسان به نفس مطمئنه نزدیک
میشود. اگر چه بعضی بیان میکنند اگر انسان نفس امّاره را شناخت و بر او غالب شد
خود به خود به نفس مطمئنه رسیده است. بالاخره بعد از شناخت نفس امّاره باید نفس
مطمئنه را بشناسیم. به نظر میآید راه اول شناخت بدی هاست.
در رابطه با این مطلب به ما این گونه بیان کردهاند که اگر
کسی بدیها را شناخت، میداند مثلاً قوهی غضب که یکی از قوای الهی است، خودش قوه
خوبی است نه اینکه فی ذاته بد باشد امّا میداند کجا خرجش کند. یا اگر فهمید چه
چیزی شهوات نفس است، آن شهوتی که ما به ظاهر شهوت جنسی میگوییم فی ذاته برای
تکثیر نفس خوب است. در باب نکاح داریم «تَنَاکَحُوا تَنَاسَلُوا»[10].
امّا
اگر نداند فلان عمل عمل زشتی است، قاطی میکند کدام عمل عمل خوب است و کدام بد.
مولی الموالی امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) میفرمایند «اِجتِنابُ
السَّیِئاتِ أولی مِن إکتِسابِ الحَسَناتِ»[11]
دوری
جستن از همهی بدیها، زشتیها و گناهان از کسب حسنات بهتر است. معلوم میشود هنوز
شناخت پیدا نکردیم که بدیها چیست، متوجه نشدیم، چون اگر فهمیده بودیم به جای
اینکه بخواهیم حسنه جمع کنیم اول سعی میکردیم به قول مولی الموالی اجتناب السیئات
را داشته باشیم. معلوم میشود که ما درک حقایق نکردیم.
«إلهی قَلبی مَحجُوبٌ وَ نَفسی مَعیُوبٌ وَ عَقلی مَغلُوبٌ
وَ هَوائی غالِبٌ»[12]
چون
هوا غالب میشود دیگر عقل مغلوب است یعنی انسان حقایق را درک نمیکند. لذا چون ما
بدیها را به طور کامل متأسفانه نمیدانیم و حتی، نمیخواهیم ریز بگوییم، کلیاتش
را هم متأسفانه بعضاً نمیدانیم.
مقام
آمرزش
به ما دستور دادند اگر خواستید بر نفس خود غلبه بکنید زیاد
«أستَغفِرُاللهَ
رَبّی وَ أتُوبِ إلَیه»[13]
بگویید.
«أعُوذُ
بِاللهِ السَّمیعِ العَلِیمِ مِن هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَ أعُوذُ بِاللهِ أن یَحضُرُونِ
إِنَّ اللهَ هُوَ السَّمیعُ العَلیمُ»[14] را
بگویید.
امشب شب اول ماه رجب المرجب است به این مناسبت این مطلب را
عرض میکنم. یکی از مطالبی که بیشتر در این ماه بیان کردند، بگویید «أستَغفِرُاللهَ
رَبّی وَ أتُوبِ إلَیه» یا «استغفرالله ربی و اسئله التوبه» هست، که
اقلاً انسان در روز صد مرتبه بگوید. چرا؟چون وقتی ماه مبارک رمضان آمد، میدانید
ماه مبارک رمضان را ضیافت الله، مهمانی خدا میگویند. وقتی انسان مهمانی میرود چه
میکند؟ وقتی شما به یک مهمانی مهم میروید، وقتی دعوت شده باشید چه طور میشوید
چه حالی دارید؟ اگر مثلاً یکی از مراجع شما را دعوت کند یا یک کارت ملاقات رهبر
فرزانه انقلاب را داشته باشید، آیا اگر فرض بگیریم کسی مکانیک هست با آن لباس
مکانیکی، لباسی که روغنی هست، بلند میشود برود؟ خیر طبیعی است اول لباسها را در
میآورد، استحمام میکند، آن وقت لباس نو میپوشد حرکت میکند. حالا اگر این
مهمانی خصوصی بود، ضیافتالله یعنی خصوصی بودن. در این مهمانی خصوصی مسلّم انسان
اول کاری که میکند خودش را میشوید لباسهای کثیف را بیرون میاندازد
و لباس نو میپوشد، خود را معطر به عطر میکند و به محضر میزبان ورود پیدا میکند.
درحقیقت ماه رجب المرجب ماه پاکسازی روح و جسم از گناه است.
انسان باید خیلی استغفار بگوید. چون اگر کسی در لجن زار بیفتد با آن لباسهای لجنی
که بو میدهد به مهمانی یک انسانی که متشخص هست نمیرود. ولو به اینکه شما لباس را
پوشیده باشید، در خیابان ماشین رد بشود و لجنهای بیرون را بر لباس و سر و صورت
شما بریزد. با آن لباس شما به عروسی نمیروید، به آن تالار نمیروید. برمیگردید
خودتان را تا دیر نشده میشویید.
در ماه مبارک رجب المرجب اول باید خودمان را بشوییم. اگر
منتظر باشیم ماه مبارک رمضان بیاید فکر کنیم در ماه مبارک رمضان ما به استغفار میرسیم
اشتباه است. در ماه مبارک رمضان باید جزء کسانی باشیم که دیگران را میآمرزند، به
مقام آمرزش دیگران برسیم.
لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان میفرمایند: «أیُّهَا
النَّاسُ إنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إلَیْکُمْ شَهْرُ اللهِ بَالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ
وَ الْمَغْفِرَةِ»[15] اوّلاً
«قَدْ
أَقْبَلَ» اقبال، یعنی رو آوردن. گویی ماه مبارک رمضان خودش مشتاقتر
هست بر ما. لذا برای همین بیان شده نگویید رمضان، اقلاً بگویید شهر رمضان، ماه
مبارک رمضان. «قَدْ أَقْبَلَ إلَیْکُمْ شَهْرُ اللهِ بَالْبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ
وَ الْمَغْفِرَةِ» با برکت و رحمت و مغفرت. ماه مبارک رمضان سه دهه است، میگویند
دهه اول دهه برکت، دهه دوم دهه رحمت و دهه سوم دهه مغفرت است. مگر ما اول نباید
آمرزیده بشویم پس چرا دهه آخر را مغفرت میگوید؟ این مغفرت یعنی به مقام مغفرت
برسی. تو هم به آن مقامی برسی که مقام آمرزش است. لذا آنهایی که در ضیافت الله
وارد میشوند مسلماً دیگر هیچ گاه خارج نمیشوند.
وقتی در ضیافت الله برکت بر آنها نازل شد و از رحمت باری
تعالی چشیدند و فهمیدند همه جا رحمت باری تعالی است خود به مغفرت میرسند. امّا
استغفار از ذنوب در ماه رجب المرجب است. میگویند ماه رجب المرجب شستشوی گناهان، ماه
شعبان المعظم پوشیدن لباس نوی تقوا و ماه مبارک رمضان ورود به ضیافت الله. آن
مغفرت با این فرق میکند. پس اول باید نفس امّاره را بشناسیم تا بدانیم چه چیزهایی
گناه است بعد به دژ تقوا ورود پیدا کنیم، آن گاه به ضیافت الله وارد میشویم.
اهل رجب
ابی روحه الحضرمی میگوید شنیدم وجود مقدس و منور حضرت
صادق القول و الفعل (صلوات الله و سلامه علیه) بیان فرمودند «إذا کَانَ یَوُم
القِیَامَةِ»[16] آن موقعی که
قیامت بر پا میشود، «نَادَی مُنادٍ مِن بُطنَانِ العَرشِ» یک
منادی از درون عرش ندا میدهد، «أینَ الرَّجَبِیُّونَ» اهل
رجب المرجب کجایند «فَیَقُومُ اُنَاسٌ تُضِیءُ وُجُوهُهُم لِأهلِ الجَمعِ عَلَی
رُؤُسِهِم تِیجَانُ المُلکِ مَکَلَّلَةً بّالدُّرِّ وَ الیَاقُوتِ»
مردمانی که صورتهایشان برای تمام این مردم میدرخشد قیام میکنند و بر سر آنها
یک تاج، از ملک پادشاهی است که به درّ و یاقوت هست «مَعَ کِلِّ واحِدٍ
مِنهُم ألفَ مَلَکٍ عَن یَمِینِهِ وَ ألفَ مَلَکٍ عَن یَسَارِهِ» با هر
کدام از آنها هزار ملک سمت راست و هزار ملک سمت چپشان است «وَ یَقُولُونَ هَنیِئاً
لَکَ کَرَامَةُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ یا عَبدَاللهِ» میگویند گوارای
وجود شما باشد کرامت پروردگار عالم ای بنده خدا «فَیَأتِی النِّداءُ
مِن عِندِ اللهِ جَلَّ جَلَالَهُ» یک ندا از طرف خود پروردگار عالم میآید
«عِبَادُی
وَ إِمَائِی» بندگان من «وَ عِزَّتی وَ جَلَالِی لَأکرِمَنَّ مَثوَاکُم
وَ لَأُجزِلَنَّ عَطَایَاکُم وَ لَأوتِیَنَّکُم مِنَ الجَّنَةِ غُرَفاً تَجرِی مِن
تَحتِهَا الأنهارُ خَالِدینَ فیها نِعمَ أجرُ العامِلینَ» بندگان من، امروز
میخواهم غرفههایی را از جنت، از بهشت به شما عطا کنم و ببخشم که در آنها
نهرهایی جاری است و همیشه در آن مخلد هستید این اجر عمل شماست «إِنَّکُم
تَطَوَّعتُم بِالصَّومِ لِی فِی شَهرِ عَظَّمتُ حُرمَتَهُ» شما در این ماه
رجب روزه گرفتید، خودتان را در این شهر با عظمت در روزه قرار دادید و حرمت آن را
نگه داشتید «وَ أوجَبتُ حَقَّهُ» من هم بر خودم
واجب میدانم حقش را ادا کنم «مَلَائِکَتِی أدخِلُوا عِبَادِی وَ إِمَائِیِ
الجَنَّةَ» ای ملائکه من اینها را داخل به بهشت بکنید «ثُمَّ
قَالَ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصادق صلوات الله و سلامه علیه هَذَا لِمَن صَامَ مِن
رَجَبٍ شَیئاً» این برای آن کسی است که در ماه رجب روزه بگیرد «وَ لَو
یَوماً وَاحِداً فِی أوَّلِهِ أَو وَسَطِهِ أو آخِرِهِ» روز اول یا
نیمه ماه یا آخر ماه.
ما امشب اول از خدا بخواهیم ما را برای ماه رجب المرجب
آماده کند. بگوییم پروردگارا اگر بخواهی با عدالت برخورد بکنی طبعاً ما نباید وارد
بشویم امّا تو قدرت داری.
یک روایت عجیبی است مولی الموالی میفرمایند «اَلعَدلُ
أَنَّکَ إذَا ظَلَمتَ اَنصَفتَ وَالفَضلُ أنَّکَ إذَا قَدَرتَ عَفَوتَ»[17] عدل آن
است موقعی که به تو ظلم شد، تو انصاف به خرج بدهی (یعنی بیش از حد چیزی نگویی یک
بدی میبینی ده تا بدی اضافه نکنی) امّا فضل این است که انسان در قدرت باشد بعد
عفو کند.)
ما هم عرضه بداریم پروردگارا، چه کسی قادرتر از تو و
قدرتمندتر از توست؟ قدرت دست توست، عفو هم دست تو است، «الهنا ربنا
عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک، یا کریم» تو در اوج قدرت با فضلت برخورد
بکن نه با عدلت. ما هیچ هستیم. مگر جسممان را خودمان خلق کردیم؟ چه ادعایی میتوانیم
داشته باشیم؟ خیلی ادعا بکنیم آخرش درون قبر تمام مطالب از بین میرود. در اوج
قدرت ظاهری دنیا باشیم، در قبر همهاش از بین میرود. قدرت به دست اوست او هم میداند
ما ضعیف هستیم چیزی نداریم. وقتی بیان میکنند کره زمین در مقایسه با کرات دیگر
مثل یک عدس است که در کره زمین خودمان بیندازیم ما دیگر توی این عدس چه محسوب میشویم؟
ما چه هستیم که بخواهیم ادعا داشته باشیم؟ همه دنیا را داشته باشیم هیچ نیست عدس
داریم. امّا اگر واقعاً انسان بفهمد و دائم عجز خود را به پروردگار عالم بیان کند
و عرضه بدارد که ما اصلاً چطور هستیم مگر میتوانیم عذاب بشویم؟ عرضه به پروردگار
عالم بداریم بگوییم خدایا تو قادرترین هستی، این را ولیّ خودت، حجّت خودت، بیان
فرموده، «اَلعَدلُ أَنَّکَ إذَا ظَلَمتَ اَنصَفتَ وَالفَضلُ أنَّکَ إذَا
قَدَرتَ عَفَوتَ» فضل این است که انسان در قدرت باشد بعد عفو کند. قادرتر از
تو در عالم چه کسی هست؟ ما قادر نیستیم ما ضعیف هستیم.
انسان به پروردگار عالم این گونه بیان کند بگوید: من بد
کردم، میدانم ذلیل هستم، اما قدرت در دست تو هست، مرا ببخش. اگر ببخشی فضل کردی، عذاب
بدهی که خیلی مهم نیست عقاب بکنی که هنر نیست چون شما قدرت در دستت هست، همه کار
میتوانی بکنی امّا اگر ببخشی مهم است.
در شرح نهج البلاغه این گونه بیان کردهاند «إلهی کَیفَ
لا یحسن منی الظن و قد حسن منک المنّ»[18]،
خدایا
چگونه به تو حسن ظن نداشته باشم درحالی که تو منت میگذاری مرحمت میکنی. نزد آن
عارف عظیم الشأن آمد، تا وارد شد از پروردگار عالم خواست که ستر عیوبش را برای او
انجام بدهد توکل بر خدا کرد «یا ستار العیوب استر عیوبی» گفت و
وارد شد. گفت چرا تو را نمیبینم؟ چرا متوجه نمیشوم؟ گفت از خدا خواستم که عیوبم
معلوم نشود.
از خدا بخواهیم بگوییم: «الهی کیف لا
یحسن منی الظن و قد حسن منک المنّ» تو منت میگذاری، نیکیها از توست
«الهی ان عاملتنا بعدلک لم یبق لنا حسنه» اگر تو بخواهی با عدلت با ما
برخورد بکنی، هیچ حسنهای نداریم. عرض کردم، از ساحت قدس حضرات معصومین عذرخواهی
کنیم امّا حقیقت این است اگر بخواهد به عدل باشد هیچ کس ولو انبیاء هم عملی ندارند
چون دست را چه کسی خلق کرده؟ خود خدا، آن زبانی که ذکر میگوید را چه کسی خلق
کرده؟ خود خدا. کسی نمیتواند چیزی بگوید، اگر به عدلت باشد هیچ حسنهای نداریم «و إِن انلتنا
فضلک لم یبق لنا سیئه» امّا اگر تو بخواهی با فضلت با ما برخورد کنی آن وقت
هیچ گناهی باقی نمیماند.
ماه رجب المرجب با ولادت امام باقر العلوم رسید از حضرتشان
بخواهیم توسل بجوییم، تمسک بجوییم. ولادت امیرالمؤمنین مولی الموالی است. اینکه
بیان فرمودند ماه رجب ماه من است شاید به خاطر همین باشد، میدانید رسالت به ولایت
تمام میشود. فرمود مَثَل من و برادرم امیرالمؤمنین مَثل هارون و موسی است. در
حقیقت ما باید خودمان را از ذنوب شستشو بدهیم تا إنشاءالله به ولایت ناب برسیم.
[6] سوره فجر، آیات 30- 27
[7] سوره حجر، آیه 29- سوره ص، آیه 72
[10] مستدرک الوسائل، ج 14، ص 153
[12] بحارالانوار، ج 84، ص 339
[13] اصول کافی، ج 3، ص 311
[14] بحارالانوار، ج 83، ص 267
[15] وسایل الشیعه، ج10، ص313
[16] بحارالانوار، ج 94، باب 55
[17] غررالحکم، حدیث 10207