درس اخلاق
جلسه 30
85/6/22
مفتاح خزائن ملکوت
وقتی انسان مطالب علما، عرفا و
فلاسفه را سیر میکند؛ آنچه که همهی آنها به عنوان سر فصل تمام مطالب بیان میکنند، شناخت نفس است.
در مباحث گذشته عرض کردیم اگر کسی نفس را شناخت بر همه چیز غالب میشود. بزرگان نکاتی
راجع به نفس بیان کردند از جمله اینکه شناخت نفس را «من اوجب الواجبات»
میدانند.
در بحث سرّ کلمه، کلمهی بیست وششم حضرت مولاناالعارف علامه حسن زاده آملی (ادام الله ظلهالوارف) ، به نکتهای اشاره میکنند که مطالب در جلسات
گذشته را به خوبی به انسان تفهیم میکند. عرض کردیم در روایت شریف «مَنْ
عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» «قَد» خود تحقیق است، امّا
«فاء» بر سر «قَد» تحقیق مع التحقیق
است؛ یعنی لابد است و لا غیر؛ یعنی حتماً اگرکسی بخواهد خدا را بشناسد، لازمه ی
کار شناخت نفس است. اگر کسی حقیقتاً خود را شناخت، طبعاً عزوجل را میشناسد. لذا
حضرت مولانا العارف میفرماید: هر کسی درست این روایت شریف را فهم کند، جمیع مسائل
اصیل فلسفی و مطالب قویم حکمت؛ یعنی در حقیقت هر آنچه که از مبانی فلسفی است و
قوت و قوام حکمت است را میفهمد.
(اگر
خاطر شریفتان باشد عرض کردیم حکمت بعد از علم حقیقی است نه قرائت. آن چه که ما به
عنوان علم اکتساب میکنیم، قرائت است، علم نیست. علم حقیقی دادنی است «رَبِّ زِدنِی عِلماً» خدایا تو علم مرا زیاد کن. آنچه که ما به عنوان علوم میخوانیم
کتب است که حفظ میکنیم و گاه با تست زدن، گاه با توضیح کتبی و شفاهی، در حقیقت با
درک بعضی از قرائات، کلاس به کلاس و در دانشگاه واحد به واحد جلو میرویم. اما علم
نیست، قرائت است. عزوجل در قرآن کریم و مجید الهی میفرماید «وَ یُزَکّیهِمْ
وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» اول تزکیه است. اگر کسی توانست به حقیقت تزکیه نفس بکند، ورود
به علم الله پیدا میکند و علم خود فتح بابی است برای حکمت.) لذا میفرمایند: اگر
کسی واقعاً «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ» را درک کرد و فهم نمود، طبعاً به مطالب
قویم حکمت، که حکمت در حقیقت رسیدن به آن حقایق علم، حقایق هستی است، میرسد.
بارها و بارها بیان شده است که ما هنوز هم
حکمت آیه «سَخَّرَ لَکُم ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الْأرضِ» را نمیدانیم. اما صورت ظاهر بشر یک مقدار حکمت آن را متوجه
شده. آیه شریفه میفرماید: آسمانها و زمین را برای شما مسخّر کردیم. قبلاً عنوان
تسخیر را به این عنوان میپنداشتند که مثلاً از آسمان برای انسان باران میبارد. اما
بشر بعدها از صورت ظاهری علم و اکتشاف حقایق در عالم هستی فهمید که میتواند آسمانها
را به تسخیر در آورد. چون لفظ «ﺳﺧﺮ» نه به عنوان انزال است، بلکه به عنوان در دست
گرفتن است. آسمان ها و زمین را تسخیر شما کردیم. آیا در 200 سال پیش یا بیشتر
انسان تصور میکرد که بتواند کره ی ماه را تسخیر کند؟ یا با پارههای آهن راحت در
آسمان سیر و سفر کند؟ این همان صورت ظاهری «سَخَّرَ
لَکُم ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الْأرضِ» است. باز هم حکمت را، جز آن ها که بر نفس شناخت پیدا کنند، کسی نمیداند. آنها
که مطالب قویم حکمت متعالی و حقایق متین عرفانی را میتوانند از آن استنباط کنند. لذا
میفرماید: معرفت نفس را مفتاح خزائن ملکوت (کلیه خزائن ملکوت) بیان کردند. پس
برهان شرف این گوهر یگانه که بالاترین گوهر در عالم خلقت است، نفس است که گاهی
بعضی با عنوان روح یا با عنوان قلب از آن یاد میکنند. (اسامی که در جلسات قبل
بیان کردیم).
در هیچ جای قرآن کریم و مجید الهی نداریم
که عزوجل بگوید وقتی از تو ﺳﺅال میکنند در جواب بگو امر پروردگار من است. مثلاً
در قرآن کریم و مجید الهی ﺳﺅال میشود «یَسْئَلُونَکَ
عَنِ الخَمرِ وَ المَیسِرِ» بعد جوابهایش را بیان میکند. اما وقتی
که میگوید «یَسْئَلُونَکَ عَنِ
الرُّوحِ»
خطاب میشود «قُلِ
الرُّوحُ مِنْ أمْرِ رَبّی» بگو روح از امر خدای من است. نفس
افضل همهی خلقت پروردگار عالم است و به خاطر همین مطلب هم بشر نفخهی روح خداست و
عزوجل در قرآن کریم و مجید الهی بیان میفرماید «نَفَخْتُ فیهَ
مِنْ رُوحی». در حقیقت «من عرف» یک نکته دیگر را میخواهد بیان کند «کسی که شناخت»؛ یعنی احتمال
شناخت کم است.
در قرآن کریم و مجید الهی بیان میشود «هَلْ یَسْتَوِیَ الَّذینَ یَعْلَمُونَ
وَالَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» آیا آنهایی که میدانند با آنهایی
که نمیدانند یکسانند؟ (بعضی مواقع بعضی ﺳﺆالات را انسان مطرح میکند که جواب در
خود ﺳﺆال است.) عزوجل هم اینجا راجع به علم میخواهد صحبت کند به صورت ﺳﺆالی میگوید
و در خود ﺳﺆال جواب هم نهفته شده است. خدای متعال به این عنوان بیان نکرده که آنهایی
که میدانند عالماند، حالت ﺳﺆالی است؛ میفرماید: آیا آنهایی که میدانند با آنهایی
که نمیدانند یکسانند؟ خود بشر درون نفسش پاسخ میدهد که، نه؛ یکسان نیستند. در بحث
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» که «مَن عَرَفَ»؛ یعنی اگر کسی شناخت (عرف)، من یعرف (کسی که میشناسد) نیست.
عرف فعل ماضی است که در حقیقت میخواهد بیان بکند چه کسی است که بشناسد. چون «مَن»
بر سر فعل ماضی عنوان ﺳﺆالی را هم میدهد، منتها نه به عنوان ﺳﺆالیه به اصطلاح محض،
به عنوان ﺳﺆالی که برای او جوابی درون خود آن ﺳﺆال بیان میکند. چون ﺳﺆالیه محض
نیازی به این است که جوابی از مخاطب بیان شود(خود این «من عرف» در حقیقت بیان این مطلب است.) لذا بیان شد که حتماً انسان
باید مرحله نخست، نفس خودش را بشناسد و بیان کردیم عمده اصلی آن نفس امّاره و نفس
مطمئنّه است و اشاره شد ما مطالب را باید علمی بررسی کنیم.
عارف
بالله، آن کسی که قلبش از حکمت الهی نورانی شده، این نکته را فراموش نمیکند که در
حقیقت آن چیزی که میتواند برای انسان شناخت بهوجود بیاورد اول این است که نفس امّاره
را بشناسد.
تمثیل زدیم، گفتیم مولیالموالی
امیراﻟﻣﺆمنین میفرماید «اِجتِنابُ السَّیِئاتِ أولی مِن إکتِسابِ
الحَسَناتِ» دوری جستن از سیئات بهتر از کسب حسنات است. هر چه حسنات را
کسب کنی اما مبتلا به یک سیئه بشوی تمام حسناتت را بر باد دادی. مثالش را این گونه
بیان کردیم: کسی خانهای را یا به اصطلاح برجی را بسازد اما با یک بمب خراب کند، ساخت
برج طول میکشد امّا بمب در یک لحظه تمام آن را از بین میبرد. پس اگر کسی حسنات
را برای خودش کسب کند ولی نداند چه چیزی سیئه است، نه اینکه بخواهد سیئهای را
انجام بدهد، به خاطر اینکه نمیداند سیئه چیست ناخودآگاه با یک گناهی، سیئهای، یک
خطایی یا یک ذنبی، تمام حسناتش را نابود میکند. مثلش را اینجور میتوانیم بزنیم:
بچهای را در یک انبار پنبه بگذارند و این بچه نداند بازی کردن با کبریت موجب
احتراق است. تمام زحمت کشاورز با یک کبریت کشیدن از بین برود، چون بچه نمیداند. گاه
بشر همین حالت را دارد، وقتی نفس امّاره را نشناسد ولو به اینکه با نفس مطمئنّه
کارهای خوبی را انجام بدهد ولی امکان دارد با نفس امّاره خرابش کند.
گاه انسانها روی محبتی که نسبت به آل
الله دارند، نسبت به وجود قطب عالم امکان حضرت بقیه الله الاعظم مهدی موعود (صلوات
الله و سلامه علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارند، امکان دارد به
واسطه این حب جشنی هم بگیرند اما نمیدانند گاه اُسّ و اساس این جشن، مبنایش بر
گناه است. مثلاً گاه رعایت نمیشود چراغانی ها را با برقی که از بیت المال است، انجام
میدهند. به جای آنکه از برق منزل خودشان استفاده کنند از تیر برقها و چراغهایی
که در بیرون است گرفتهاند. یا در این جشنها به گناه آلوده میشوند به تصور اینکه
حب آل الله نجات بخش است. حب آل الله برای کسی نجات بخش است که از آل الله اطاعت بکند
و معرفت به آل الله داشته باشد. بزنند، برقصند و کارهای خلاف شرع انجام دهند؛ این میشود
دشمنی با خدا. پس ابتدا باید نفس امّاره را بشناسیم. بیان شد اگر نفس امّاره را
نشناسیم مسلّماً نا خودآگاه به بدی ها دچار میشویم.
خلّص همه خوبی ها
گاهی این طور است یعنی نمیخواهیم و نمیدانیم،
چرا یکباره مبتلا میشویم. اگر روایت شریفی را که در جلسهی گذشته بیان کردیم، مد
نظر بگیریم خیلی از مطالب حل میشود. خلّص آن را بیان میکنم. «مردی خدمت پیامبر آمد
گفت یا رسول الله راه شناخت و معرفت حق چیست؟ فرمود: معرفت نفس. گفت: یا رسول الله
طریقهی رضای حق چیست؟ فرمود: مخالفت با نفس، «سَخَطُ النَّفسِ». گفت: یا رسول الله
طریقهی وصل به حق چیست؟ فرمود: اگر کسی بخواهد وصل به حضرت حق بشود، باید از نفسش
دور بشود. «هِجرَةُ النَّفسِ». یا رسول الله طریقه طاعت حضرت حق چیست؟ فرمود:در مقابل نفست
سرکش باشی «عصیان النفس». یا رسول الله طریقه یاد حضرت حق چیست؟ فرمود:فراموش کردن نفس. «نسیان
النفس» یا رسول الله
طریقه قرب حضرت حق چیست؟ فرمود: دوری جستن از نفس، هر که میخواهد قرب حضرت حق
پیدا کند باید تبعد از نفس داشته باشد. «التباعد من
النفس» یا رسول الله طریقه انس با حضرت حق چیست؟
فرمود: از نفس امّاره وحشت داشتن. «الوحشة من النفس»
یا رسول الله طریقه رسیدن به این مطالب چیست؟ فرمود: استعانت
به حضرت حق از نفس «الاستعانة بالحق علی النفس»» .
شخصی به محضر مولی الموالی رسید گفت آقا
جان اگر بخواهم همهی خوبی ها را در یک جمله جمع بکنم، خلّص همهی خوبیها چیست؟ فرمود
«معرفت النفس» شناخت نفس. گفت: آقا جان این شناخت از کجا حاصل بشود؟ فرمود شناخت
نفس این است که «انت تعلم بالنفس الاماره» این نفس امّاره را بشناسیم. اگر به نفس امّاره آگاهی پیدا
کنیم همه ی مطالب درست میشود.
در یک روایت شریف از وجود مقدس
امیرالمؤمنین آن موقع که داشت به شهادت میرسید به فرزندان و به شیعیانش، وصیت کرد
فرمود «اللهَ اللهَ فِی الجِهَادِ لِلأنفُسِ» خدا را خدا را به جهاد با نفستان «فَهِیَ أَعدَی العَدُوِّ
لَکُم» دشمنترین دشمنان
بر شماست «إِنَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی» عزوجل بیان فرمود «إِنَّ النَّفسَ
لَأمَارَةٌ بِالسُّوءِ إلّا ما رَحِمَ رَبّی» «وَ إنَّ
أَوَّلَ المَعَاصِی تَصدِیقُ النَّفسِ وَ الرُّکُونُ إِلَی الهَوی» و اولین گناه این است که نفست را تصدیق کنی (اینجا معلوم میشود
منظور همان نفس امّاره است. چون ذیل این آیه «إِنَّ النَّفسَ لَأمَارَةٌ بِالسُّوءِ» بیان فرمودند.) میفرمایند «اللهَ اللهَ لا تَرغَبُوا فِی الدُّنیا» رغبت به دنیا نداشته باشید «فَإّنَّ الدُّنیا
هِیَ رَﺃسِ الخَطایا» معلوم میشود اولین کاری که نفس امّاره میکند ترغیب انسان
به سوی دنیاست. حتی بعضی بیان کردند خود نفس امّاره یعنی رغبت به دنیا. چرا؟ چون
امیرالمؤمنین میفرماید «وَ إنَّ أَوَّلَ
المَعَاصِی تَصدِیقُ النَّفسِ» اول همهی گناهان تصدیق نفس است. بعد، میفرماید «فَإّنَّ الدُّنیا هِیَ رَﺃسِ الخَطایا» که در حقیقت رﺃس همه ی خطاها دنیا است که دنیا از نفس امّاره
است. دنیا از «دنی» است، نفس امّاره هم دنیست «ان ادنی الدنی نفس الاماره» به درستی که دنی
ترین دنی ها، پست ترین پست ها نفس امّاره است. دنیا هم من الدنی است. «حُبُّ الدُّنیَا رَﺃسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»، همهی خطاها از دنیاست. فرمود «أَوَّلَ المَعَاصِی تَصدِیقُ النَّفسِ» تصدیق النفس؛ یعنی تصدیق الدنیا. انسان به دنیا ترغیب داشته
باشد. رغبت به معنی علاقه است «الرغبه بمعنی العلقه» همان چیزی که من وشما هم
داریم یعنی علاقه مند هستیم. اینکه تعبیر جان کندن را به کار میبرند، برای این
است که انسان علاقه دارد. علقه به معنی وابستگی است؛ یعنی به دنیا وابسته شده، نمیتواند
از اینجا برود. لذا سخت است، جان کندن به وجود میآید. از طرفی ملک الموت به امر
عزوجل میخواهد جان را بگیرد، از طرف دیگر خود این جان نمیخواهد بیرون برود چون
به این دنیا علاقه مند شده است.)
معنای نفس اماره
راجع به نفس امّاره میفرماید «إِنَّ النَّفسَ لَأمَارَةٌ بِالسُّوءِ أَی ﺗَﺄمُرُ بِالسُّوءِ» ؛ یعنی نفس امّاره امر کننده به بدیهاست.
عرض کردم چرا به آن نفس اماره میگویند برای اینکه این نفس امر میکند، برای اینکه
عبد نیست اگر عبد باشد، امر نمیکند، امر معمولاً از مولاست. وقتی بر کسی امر را
تعریف میکنند، میگویند امر از بالا بر زیردست است، امر از کسی است که استعلا
دارد بر کسی که دون است. «الامر طلب الفعل ممن هو دونه علی سبیل
الاستعلا» نفس امّاره را امّاره میگویند چون
استعلا میکند و امر میکند، برای اینکه برای خودش در حقیقت یک شخصیتی قائل است، میگوید
من هستم. در حالی که نفس مطمئنه چون در مقام اطمینان است، عبد محض پروردگار عالم
است. نفس مطمئنه در مقابل پروردگار عالم خاضع و خاشع است و هر چه از خوبیهاست را
به واسطه معرفتی که دارد پذیرفته است و برای همین نفس امّاره انسان را به بدی ها و
سوء امر میکند. «الامر طلب الفعل ممن هو دونه علی سبیل الاستعلا» امر خواستن کار است «طلب الفعل». خواستن کار، از کسی که
پست تر از خودش است به خاطر اینکه او بر سبیل استعلاست. نفس امّاره چون خودش را
در مقام استعلا میداند، طلب فعل میکند منتها طبیعی است طلب فعل او، طلب بدیهاست.
اما عبد هیچگاه خودش را بر سبیل استعلا نمیبیند. همیشه خودش را در مقابل حضرت حق
مطیع میبیند «وَ مَن یُطِعِ اللهَ وَ الَّرسُولَ فَاُولئِکَ
مَعَ الَّذینَ أنعَمَ اللهُ». عبد حقیقی مطیع محض خداست «عبدی اطعنی اجعلک مثلی» بر اساس اطاعت من
است که تو را مثل خودم قرار میدهم.
ذیل یکی از روایات شریف راجع به احوال
برزخ و قبر و عذاب، حضرت شیخنا الاعظم حضرت مفید عزیز (سلام الله علیه و روحی
له فداه) نکتهای را اشاره میکند و آن این است که «الهوی داع إلَی القَبیح» هوی وهوس که بر نفس غالب میشود انسان را
به قبیح، به بدی دعوت میکند. بعد خطاب عزوجل این است «یُحَذِّرُکُمُ اللهُ نَفسَهُ» خدای متعال انسانها
را از نفسشان بر حذر میدارد. میگوید مواظب نفس باشید. بعد میفرماید: روح با نفس
متفاوت است. «الروح فعبارة عن معان» روح معانی متعددی دارد «احدها الحیاة» یکی از آن ها حیات جاویدان است امّا نفس
امّاره انسان را به بدیها دعوت میکند. لذا در روایات هم به ما میگویند دعا کنید
و در دعاهایتان همیشه از نفس امّاره بنالید.
پناه به تو از هوای نفس!
در روایتی وجود مقدس حضرت صادق القول و
الفعل تعقیبات بعد از نماز را بیان میکنند. میفرمایند موقعی که از نماز فارغ شدید
این گونه بیان کنید «الَّلهُمَّ إِنّی اَدِینُکَ بِطَاعَتِکَ
وَ وِلَایَتِکَ وَ وِلَایَةِ رَسُولِکَ وَ وِلَایَةِ الاَئِمَةِ علیهم صلوات
المصلین مِن أوَّلِهِم أِلی آخِرِهِم» (دعا طولانی است) تا به اینجا میرسد که
بگو «وَ اَسئَلُکَ اَن تَعصِمَنی مِن مَعَاصِیکَ» مرا از معاصَی خودت نگه دار، گناه نکنم. «وَ لَا تَکِلنَی إِلَی نَفسِی طَرفَةِ عَینٍ اَبَداً مَا
أحیَیتَنَی» یک چشم بر هم زدن من را به نفس امّاره وانگذار،
تا زنده هستم. «لَا اَقَلَ مِن ذَلِکَ وَ لَا أکثَرَ» نه کمتر، نه بیشتر، مرا مواظبت کن «إِنَّ
النَّفسَ لَأمَارَةٌ بِالسُّوءِ إلّا ما رَحِمتَ» مگر تو رحم کنی «یا أرحَمَ الرَّاحِمینَ».
«لَا تَکِلنَی إِلَی نَفسِی» که در دعا بیان میشود،
میگویند اگر نفس مطمئنه بالا باشد و نفس امّاره در مقابل نفس مطمئنه قرار بگیرد، آن
قدر نفس امّاره ناراحت است که مغلوب شده است. منتظر یک لحظه است، یک زمینهای باز
بشود، یک روزنهای باز بشود آن وقت ببین چگونه غالب میشود. آن وقت همان میشود که
انسان بیان میکند که خدایا عقل من مغلوب است و هوای من غالب است. «وَ لَا تَکِلنَی إِلَی نَفسِی طَرفَةِ عَینٍ اَبَداً»؛ یعنی فقط منتظر یک لحظه است اگر یک لحظه غالب بشود چنان
ستیز میکند و چنان بیرحمانه حرکت میکند که امکان دارد غلبه کند.
بعضی از اعاظم ذیل این آیه «أَشِدَّاءَ عَلَی الکُفّارِ رُحَمَاءَ بَینَهُم» بیان میکنند اولین کفر، کفران نعمت است و نفس امّاره کفران
نعمت میکند. لذا باید همیشه بر او غالب شد، یک لحظه اگر انسان غافل بشود تمام است.
لذا در دعا به ما بیان کردند که مواظب باشید. این دعا، دعای داخل شدن به ماه مبارک
رمضان است. میگویند این دعا را انسان موقعی که ماه مبارک رمضان نزدیک میشود با
یک حالت زجر وناله و فغان بخواند. چرا؟ چون هر کسی ماه مبارک رمضان را درک نکند، بیچاره
است. حضرت صادق القول و الفعل فرمود: «آن کسی که ماه مبارک رمضان از او بگذرد و
آمرزیده نشود، آمرزیده نخواهد شد مگر اینکه عرفه را درک کند». یکی از جملات این
دعا این است «یَا اللهُ یَا رَبّاهُ أعُوذُ بِکَ مِن
هَویً» ای خدا، ای رب من پناه به تو از هوای
نفس «قَد غَلَبَنی» که بر من غلبه
کرده «وَ مِن عَدُوٍّ» و از این دشمن «قَدِ استَکلَبَ عَلَیَّ وَ مِن دُنیا قَد تَزَیَّنَت لِی» از این دشمنی که بر من مانند کلب حاکم شده و از دنیا که
برای من خودش را تزئین کرده. اولاً اگر کسی بفهمد دنیا چه معنی دارد که عرض کردیم
دنیا به معنی پست «دنی» است، پست هر چقدر خودش را آرایش بکند و تزئین بکند؛ انسان
رغبت پیدا نمیکند مگر یک کسی باشد که خودش هم پست باشد. تمثیلی را بعضی از عرفای
عظیماﻟﺷﺄن و علمای اخلاق میزنند، میگویند اگر کسی عقب افتاده ذهنی باشد مریض
شده باشد بوی تعفن بدهد و کرم بر بدنش افتاده باشد. اما این انسان لباس نو بپوشد، خودش
را آرایش بکند. آیا عاقلی رغبت میکند که با او همبستر شود؟ مثالی که این دوره میشود
زد این است که کسی مطلع باشد یک زن بد کارهی بیحیایی مبتلای به بیماری ایدز هم
هست. او با آرایش خودش شما را دعوت میکند به اینکه شما هم مبتلا به ایدز بشوید. کدام
انسان سلیم العقلی این مطلب را میپذیرد؟ دنیا این است، تزئین میکند در حالی که
پست است.
در بحارالانوار است (فعلاً بحث نفس امّاره
است، به وجود دنیا نمیخواهیم بپردازیم آن را به موقع بیان خواهیم کرد.) دنیا گفته
من آن پیرزن عفریتهای هستم که با آرایش ظاهری خودم، نقاب جوانی میزنم. اما به
هیچ کس هم اجازه نمیدهم که از من بهرهوری کند. به خودم وابستهاش میکنم اما
هلاکش میکنم. ما برای کسی که جوان از دنیا میرود مینویسیم جوان ناکام، در حالی
که این حرف اشتباه است. کام به دین است نه به چند سال زنده بودن. اصلاً نوشتن این
لفظ، لفظ غلطیست. کام حقیقی این است که انسان بفهمد کیست.
بعد بیان میکند «وَ مِن دُنیا قَد تَزَیَّنَت لِی وَ مِنَ نَفسِ أمَارَةٍ بِالسُّوءِ
إلّا ما رَحِمَ رَبّی فَإِن کُنتَ سَیِّدی َقد رَحِمتَ مِثلی فاَرحَمنی»
خدایا چه کسی مثل من نیازمند رحمت است پس به من رحم کن. خیلی
در دعا به ما گفتند که نفس امّاره بدترین و هلاک آورترین مطلب برای شماست. در دعای
هفته که در ملحقات دعایی است از وجود مقدس حضرت سید الساجدین میگوید «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ الحَمدُللهِ وَ الحَمدُ حَقُّهُ
کَما یَستَحِقُّهُ حَمداً کَثیراً وَ أعُوذُ بِهِ مِن شَرِّ نَفسی» پناه به خدا از شر
نفس خودم، نه از شیطان، نه از کسان دیگر «إِنَّ النَّفسَ
لَأمَارَةٌ بِالسُّوءِ إلّا ما رَحِمَ رَبّی» بعد میگوید «وَ أعُوذُ بِهِ مِن
شَرِّ الشَّیطَانِ الَّذی یَزیدُنی ذَنباً إلی ذَنبی» اما اول نفس امّاره را بیان میکند. اگر کسی نفس امّاره را بشناسد، میفهمد
که از شیطان بیرونی بدتر است. لذا در این حدیث شریف، به صورت دعا به ما تعلیم میدهند
که اول نفس امّاره را بگو بعد شیطان بیرونی. اول بگو «أعُوذُ بِهِ مِن شَرِّ نَفسی» بعد بگو «وَ أعُوذُ بِهِ مِن شَرِّ الشَّیطَانِ الَّذی یَزیدُنی ذَنباً
إلی ذَنبی» آن شیطانی که گناه مرا همین طور اضافه میکند.
در خود روایت هم داریم که فردا در محاجّهای که بین انسان و شیطان است، شیطان میگوید
من کارهای نبودم هر کاری کردی خودت کردی، من فقط و فقط تو را دعوت میکردم، نفس
امّاره تو آماده بود. من وسوسهات میکردم، نمیتوانی تقصیر من بیاندازی. لذا اگر
نفس امّاره را بشناسیم خیلی از مطالب حل میشود. امّاره است به خاطر اینکه عبد
نیست و خودش را در مقام استعلا میبیند. «طلب الفعل ممن هو دونه علی سبیل
الاستعلا». اما اینکه نفس امّاره از چه چیز تشکیل شده را در جلسات بعد باید
بشناسیم.
والسلام علی من التبع الهدی