|
پایگاه اطلاع رسانی یاوران امام مهدی
(عج)
www.emammahdy.com
شنبه 3 آذر 1403
یکی از فلسفههای نماز را این¬گونه مطرح کرده اند که انسانها به یاد بیاورند همیشه عبدند
درس اخلاق
جلسه سی و یکم 10/8/85
سقوط از مقام احسنالخالقین به اسفلالسافلین
بیان شد اهم شناخت در بحث شناخت نفس، شناخت نفس امّاره است. نفس امّاره با لقب هوی و هوس هم در قرآن کریم و مجید الهی آمده است.
بیان شد دلیل این¬که اسم آن را نفس امّاره گذاشتهاند این است که در مقابل حضرت حق مطیع نیست. اگر کسی عبد شد، طبعاً در مقابل حضرت حق مطیع است. بشر یا آمر است؛ درحقیقت مولاست، یا مطیع است؛ درحقیقت عبد است. اگر عبد شد، مسلّماً عبودیت، اطاعت محض در مقابل پروردگار عالم است.
عزّوجلّ در قرآن کریم و مجید الهی خود «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» بیان فرموده است. بحث «أَطِیعُوا اللَّهَ» مکرّر در قرآن بیان شده است و در غالب احادیث قدسی نیز بحث «أطعنی أجعلک مثلی» و امثالهم آمده است.
لذا نفس امّاره چون خود را بنده حضرت حق نمیداند، طبیعی است به بشر امر میکند منتها امر او، امر به بدیهاست، درحقیقت مقابله با امر عزّوجل است. چون نمیشود گفت نفس امّاره امر به خوبیها هم میکند. آن کس که خوبی را شناخت، مطیع خوبی میشود و اگر بناست نفس انسان تن به خوبیها دهد، طبیعت قضیه این است که باید اطاعتپذیری او هم بیش از حد باشد امّا نفس امّاره، انسان را به بدیها سوق میدهد و فرمان میدهد، برای اینکه احساس استقلال میکند.
در روایات به ما میگویند: یکی از فلسفههای نماز برای بندگان این است که بندگان همیشه خود را مقیّد به این بدانند که عبد هستند نه مولا. چون میدانید نماز فایدهای برای عزّوجلّ ندارد،
حضرت حق صمد است. صمد به معنای بینیاز مطلق علیالاطلاق است، او همیشه بینیاز است، او از عرش، فرش، ملائکهالله، بندگان و حتّی از عبادت بینیاز است ، گرچه میشود بیان کرد تا به حال کسی به معنای حقیقی معنای «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» را درک نکرده، چون اگر منظور از این آیه شریفه این باشد که باریتعالی بشر را خلق کرد تا او را عبادت کند؛ یعنی نعوذبالله و نستجیربالله نقصی در حضرت حق بوده که به واسطه آن، نقص را جبران کرد.
عزّوجلّ با کنفیکون عالم را خلق میکند و با همان کنفیکون از بین میبرد. معنای نفخه صور همین است. قرآن کریم و مجید الهی هم اشاره به این مطلب دارد، میفرماید: «فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ» . وقتی نفخه صور اتّفاق میافتد همه بشر میمیرند، هر موجودی میمیرد ولو ملائکه، حتّی کوهها هم میمیرند، خورشید میمیرد «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ» . همه از بین میروند؛ یعنی درحقیقت حیات در همه آنها هست و نابود میشوند و در نفخه صور دوم همه آنها زنده میشوند. گرچه اسرافیل(علیه السّلام) هم بعد از نفخه صور اول میمیرد و باذن الله تبارک و تعالی مجدّد زنده شده و آنگاه در نفخه صور دوم باذن الله تبارک و تعالی [میدمد و] همه را احیا میکند. خدایی که به کنفیکون میمیراند و زنده میکند، کما اینکه در سوره بقره به صراحت بیان فرمود: «وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ» شما مردگانی بودید و زنده شدید و بعد میمیرید و دومرتبه زنده میشوید. نشان از این است که عزّوجلّ نیاز به بشر ندارد. خود این عبادت، مقام خضوع و بندگی بشر است. لذا یکی از فلسفههای نماز را این¬گونه مطرح کرده اند که انسانها به یاد بیاورند همیشه عبدند. امّا نفس امّاره به ما میگوید که ما عبد نیستیم.
نفس امّاره در مقابل فرمان باریتعالی فرماندهی میکند؛ یعنی اگرچه حضرت حق هرچه حرام کرده یا حلال کرده، همه بر روی حکمت است «وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» ، [امّا نفس امّاره به مخالفت با آنها امر میکند]. مثلاً دیگر کسی در عالم نیست که نداند مشروبات الکلی و مسکرات برای بدن، عقل و شعور انسانی مضرّ است.
کسانی که دائمالخمر میشوند، دیگر در دائمالخمری حواسشان نیست و هزار کثافتکاری انجام میدهند. حتّی برای بدن هم ضرر دارد، ششها از کار میافتند، رودهها آن حالت اصلی خود را از دست میدهند، جگر میسوزد، پارهپاره میشود و آرام آرام بر اثر اینکه جگر تکّهتکّه میشود، رنگ زرد میشود و در نهایت اینها با بیعقلی و مستی از دنیا میروند. پس هرچه حضرت حق حرام کرد مسلّماً نفع آن برای بشر است.
امّا اگر فرض کنیم که حضرت حق دوست داشت بعضی از مطالب را حلال کند و بعضی از مطالب را حرام کند. مثلاً بیان میکنند: اگر فرض بگیریم مشروبات الکلی حرام نبود و حلال بود و در مقابل میوه دیگری مثل گلابی یا هلو حرام بود، شیطان و نفس امّاره انسان را به آن طرف ترغیب میکرد؛ یعنی شیء ملاک نیست، -نکته اصلی این است- ملاک این است که چه چیزی را عزّوجلّ حرام کرده، او حلال کند و چه چیزی را عزّوجلّ حلال کرده و او حرام کند.
لذا ببینید وقتی حضرت حق گندم را برای آدم منع کرد، گرچه منع او منع موقت بوده ، امّا شیطان آدم را ترغیب کرد که بهسوی گندم یا بهسوی آن درخت ممنوعه برود، چون ملاک شیطان این است و او به دنبال این است که هرچه خدا گفت مخالف آن را انجام دهد.
ملاک شیطان این نیست که به اصطلاح ضرر دارد، میخواهم انسان را براساس اینکه ضرر دارد منکوب کنم، خیر بالاترین ضرر همین بس که انسان فرمان باریتعالی را انجام ندهد، گرچه حلال و حرام الهی بر روی حکمت است و شکّی در این نیست.
قواعد نفس امّاره که یکی از قواعد شیطان است، این است که هرچه خدا گفت بد است، تو بگو خوب است و هرچه پروردگار عالم گفت خوب است تو بگو بد است. لذا دلیل اینکه بیان میکنند نفس امّاره در مقابل نفس مطمئنه است، همین میباشد. نفس مطمئنه چون به مقام اطمینان، یعنی به مقام علم، معرفت و درک رسیده و مطمئن شده است، اسم آن نفس مطمئنه است. اینگونه نیست که بگوییم نفس مطمئنه همینگونه مطیع محض باریتعالی است.
آنها که مطیع محض میشوند، از مقام معرفتی به اطاعت محض میرسند. آنهایی که میبینید، إنقلت میآورند، دلالت إنقلتها، چرا و چگونه و علّت خواستنها این است که انسان هنوز به آن مقام معرفتی نرسیده و این عیبی هم ندارد. در روایات داریم اشکال و منعی وجود ندارد انسان سؤال کند تا به یک مقام معرفتی بالا برسد. اصلاً خصوصیّت علم این است. نکته مهم این¬که خصوصیّت علم این است که پلّههای ترّقی برای رسیدن به معرفت است. خود علم هدف نیست، بلکه وسیلهای برای رسیدن به معرفت است. لذا آنقدر راجع به علم در روایات آمده است که راجع به چیز دیگری اینقدر روایت نداریم.
این مخالفت هوی که بیان میکنند، برای این است که انسان در مقابل بیمعرفتی مخالفت کند. هوی و هوس بیمعرفتی است.
لذا وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «الْهَوَى هُوِیٌّ إِلَى أَسْفَلِ سَافِلِینَ» هوای نفس، انسان را به پستترین و زشتترین چیزها راهنمایی میکند.
مقام بشر، مقام احسن الخالقین است. این را دیگر در قرآن شنیدهاید و خواندهاید، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سینینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلینَ» مقام انسان احسن الخالقین است آن چیزی که انسان را به مقام اسفل السافلین میکشد همین هوی و هوس است.
لذا انسان باید در مرحله نخست نفس امّاره را بشناسد. اول مطلب هم این است که نفس امّاره آن نفسی است که با هرآنچه عزّوجلّ بیان میکند، مخالفت میکند. دوم مطلب این است که چرا نفس امّاره چنین است؟ چون طبق فرمایش مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) نفس امّاره، انسان را به پستترین و زشتترین چیزها راهنمایی میکند؛ یعنی از خوبیها متنفّر میکند.
شخصی محضر حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) آمد و عرضه داشت: آقا جان! چرا بعضی از پرندگان و حیوانات در دل شب هستند و شامگاهان پرواز میکنند و نمیخواهند در روز باشند، بعد به اصطلاح در روز در استراحت هستند مثل خفاش؟ حضرت فرمودند: پروردگار عالم خواست برای انسان تمثیل بزند که اصلاً یک عدّه ظلمات و تاریکیها را دوست دارند. پروردگار عالم این را در قالب تمثیل برای بشر آورد که بشر بفهمد گاهی خودش هم همینطور است، بدیها و پستیها را دوست دارد. چه کسی این کار را میکند؟ نفس امّاره.
نفس امّاره انسان را به پستترین جاها «أَسْفَلَ سافِلینَ» میکشاند؛ یعنی احسن الخالقین به اسفل سافلین تبدیل میگردد. این خصوصیّت نفس امّاره است که امر به بدیها میکند.
ما دو نور نداریم، یک نور داریم. عزّوجلّ نور است «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» -خدا نور آسمانها و زمین است- امّا در مقابل، ظلمات است، ظلمت زیاد داریم. البته این هم حکمتی است. شما در آیهالکرسی میخوانید: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» نور یکی است امّا ظلمات زیاد است که این هم لطف باریتعالی به بشر است. اگر قرار بود ظلمت مطلق در مقابل نور مطلق قرار بگیرد و ظلمات نباشد، دیگر بعید بود اگر بشر به ظلمت برود، بتواند برگردد، دیگر نمیتوانست توبه کند. امّا ظلمات چهرههای مختلف دارد، تاریکیهاست، تاریکیهای اولیه تا نهایت که اگر کسی در قعر ظلمات برود، آنوقت دیگر خدای ناکرده راه خروج ندارد.
مولیالموالی امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) نفس امّاره را به عنوان هوی اینگونه [معرفی میکنند.] ایشان میفرمایند: «الهوی میل النفس الی الشهوه» [هوی و هوس، میل نفس به شهوت است]. شهوت چیست؟ خود لفظ شهوت یعنی خواستههای درونی. اینکه میگویند: انسان شهوات دارد؛ یعنی خواستههای درونی دارد. خواستههای درونی در مقابل خواستههای باریتعالی است.یکی حبّ ریاست دارد، این شهوت ریاست میشود یکی حبّ نساء دارد، این شهوت جنسی میشود، یکی حبّ به مال دارد که قرآن هم اشاره میفرماید: «الَّذِی جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَهُ» پس حبّها مختلف است و فرق می¬کند. لذا شهوت یعنی خواستههای درونی؛ یعنی این هوی و هوس و آنچه که در آن است. لذا خود نفس امّاره و هوی، انسان را به خواستههای درونی که در مقابل خواستههای الهی است دعوت میکند.
نکته مهمّی که از این روایت میفهمیم این است که تمام پستیها و رذایل هم در وجود بشر وجود دارند، اینطور نیست که اینها نباشند.
شهوات یعنی خواستههای درونی نفس. نفس امّاره در مقابل نفس مطمئنه است. نفس امّاره به خاطر چه چیز امر میکند؟ نفس امّاره فقط به خاطر اینکه امر پروردگار عالم را زیر پا بگذارد، امر میکند که این کار را انجام بده –ولو به اینکه آن کار خوب باشد امّا در مقابل امر پروردگار عالم باشد- چون در مقابل امر پروردگار عالم است، معلوم میشود این بدیها درون انسان هست. نفس امّاره فقط انسان را به آن شهوت یعنی خواستههای درونی راهنمایی میکند. لذا مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «الهوی میل النفس الی الشهوه» هوی و هوس یعنی میل انسان به خواستههای درونی و میل نفس. نفس، انسان را به خواستههای درونی در مقابل خواستههای الهی میکشد.
اشاره کردیم بشر واقعاً معجون الهی است و یکی از دلایلی که عزّوجلّ به خود «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» بیان فرموده است، همین است. [البته این گوشهای از آن دلایل است نه همه آنها]، چون یک مطالبی هست که اگر بیان شود همه ما به تعبیر عامیانه داغ میکنیم و کافر میشویم، درک نمیکنیم مطلب چیست. امّا یک پرده آن این است که ای انسان! تو معجون الهی هستی و به تو «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ» گفته شد، تو کسی هستی که درون تو هم خوبیها و هم بدیها جمع شده، معجون الهی هستی که هیچ موجودی اینگونه نیست. شیئی به نام عقل، ناظمالقوا در وجود توست که اگر خواستی این طرفی و اگر نخواستی آن طرفی روی، ضمن اینکه اختیار هم به تو دادیم ولی به دیگران ندادیم. این برای بشر یک نکته بسیار عجیب است، هیچ موجودی مثل ما این مطلب را ندارد.
اگر در شناخت نفس امّاره خود دقّت کنیم و جلوگیری بکنیم، طبیعی است راه را برای پرورش نفس مطمئنه باز کردیم. نفس مطمئنه اینگونه نیست که خوار و ذلیلی باشد که بدون استدلال مطیع شده باشد، خیر، بلکه چون به مقام اطمینان رسیده مطمئنه است؛ یعنی عالم را به عنوان پلکان ترقّی برای رسیدن به معرفت الله قرار داده است. اگر کسی این را فهمید میتواند نفس مطمئنه را هم تربیت کند امّا شرط این است که نفس امّاره را بشناسد.
فرمانده لشکر ابلیس
در فرمایشات حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) راه شناخت هوی و هوس و نفس امّاره را به ما بیان کردند، از جمله اینکه بیان کردند: نفس امّاره برای شیطان به عنوان فرمانده لشکر است.
بیان کردم نفس امّاره یکی از قوای شیطان محسوب میشود. . وجود مقدّس امیرالمؤمنین، علیبن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «الْهَوَى قَائِدُ جَیْشِ الشَّیْطَانِ» -حدیثی کوتاه، امّا پر از معنا- هوی و هوس فرمانده لشکر ابلیس است، یعنی چه؟ یعنی وقتی کسی فرمانده لشکر بود، لشکر تحت نظر اوست و شیطان فقط از طریق فرمانده وارد میشود و جیش به دست خود فرمانده است. از همین فرمایش حضرت معلوم میشود تمام آن جیوش هوی و هوس –فرمانده جیوش شیطان هم که هوی و هوس است- درون خود انسان است، چون هوی خواسته درونی انسان است.
چرا باید نفس امّاره را بشناسیم؟ یک جواب دیگر این است، برای این¬که هرچه هست درون خود ماست، از بیرون نیست. ما باید خودمان را بشناسیم و بفهمیم همه مصائب و مصالح درون ما خوابیده و مشکلات از خود ماست نه از بیرون و اگر شیطان هم میآید، کارش این است که وسوسه میکند؛ یعنی سراغ فرمانده میرود، چه کسی فرمانده است؟ هوی و هوس. شیطان به هوی میگوید: از جیش خودت استفاده کن. پس معلوم میشود نیروها درونیست.
گفتند بهلول گناهکاران را در زندان جمع کرده بود گنهکارهایی که کارها کردند یکی دزدی کرده، یکی کلاهبرداری کرده، یکی به ناموس مردم نگاه کرده، اینها را جمع کرد. رفت و گفت یکی یک آینه به دستشان بدهید آینه را داد و گفت دهانهایتان را باز کنید، دهانهایشان را باز کردند. حالا آن زندانبان دارد میخندد هارون الرشید یک معرکه و مضحکهای برایش پیدا شده و دارد میخندد گفت آینهها را ببرید به سمت خودتان و دهانهایتان را باز کنید و به من بگویید چه گناهی کردید تا آمدند بگویند گفت نه ببندید چون وقتی شما بخواهید دهانهایتان را باز کنید و صحبت کنید اصلاً حرف نزنید و دهانتان باز باشد و حرف بزنید گناه خودش را معلوم نمیکند خندید گفت هرچه هست درون خود شماست آینه به دست بگیرید و خودتان خودتان را ببینید و از درون ببینید.
مشکل، خود بشر است.
مشکل از بیرون نیست. ما معالأسف چراغ به دست گرفتیم و از بیرون میخواهیم دزد قافله را پیدا کنیم. دزد قافله درون خود ماست. دزد ایمان ما درون خود ماست؛ هوی و هوس است.
حسد که به عنوان یکی از جیوش هوی و هوس و نفس امّاره است، درون خود ماست. غیبت، تهمت، بدبینی، نگاه بد به ناموس دیگران درون خود ماست، اگر دستمان خلاف میکند، گوشمان خلاف میشنود، فکر بد میکنیم درون خود ماست. اگر بشر خوب تأمّل کند هر عمل زشتی از بیرون نیست امّا ما متأسّفانه سلاح به دست گرفتهایم و میخواهیم دشمن را در بیرون پیدا کنیم، دشمن درون خود ماست.
بیدلیل نیست که پیامبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بعد از آن جنگ فرمودند: «علیکم بالجهاد الاکبر» بر شما باد به جهاد اکبر. عرضه داشتند: یا رسولالله! جهاد اکبر چیست؟ فرمودند: جهاد اکبر مبارزه با نفس است. این نفس امّاره هر چه میکند به خود بشر است و در درون خود بشر است.
لذا از این روایت که «الْهَوَى قَائِدُ جَیْشِ الشَّیْطَانِ» هوای نفس، فرمانده لشکر ابلیس است؛ میفهمیم که این لشکر در حقیقت درون خود انسان است. این لشکر از درون دارد حمله میکند. میدانید بدترین دشمن هم دشمنی است که در خود انسان باشد و خنجر از پشت بزند. شیطان فقط میآید انسان را وسوسه میکند.
شناخت نفس امّاره و مبارزه با آن
وجود مقدّس مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) در روایتی دلیل این¬که انسان باید با نفس امّاره مبارزه کند را بیان میفرمایند، ایشان میفرمایند: «لَوْ صُمْتَ الدَّهْرَ کُلَّهُ وَ قُمْتَ اللَّیْلَ کُلَّهُ ثُمَّ قُتِلْتَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ أَوْ قَالَ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ لَمَا بَعَثَکَ اللَّهُ إِلَّا مَعَ هَوَاکَ بَالِغاً مَا بَلَغَ إِنْ فِی جَنَّةٍ فَفِی جَنَّةٍ وَ إِنْ فِی نَارٍ فَفِی نَارٍ» -این فرمایش حضرت عجیب مطلب را به انسان نشان میدهد- اگر تو همه دهر (روزگاران، کل روزگار و همه زندگی) روزه بگیری و همه شبها را برای نماز شب قیام کنی و در میان رکن و مقام کشته شوی ولی خدا تو را با هوای نفس محشور و مبعوث کند، اگر هوای دل تو الهی بود، به بهشت میروی وگرنه به جهنّم میروی. «بَعَثَکَ اللَّهُ إِلَّا مَعَ هَوَاکَ بَالِغاً مَا بَلَغَ إِنْ فِی جَنَّةٍ فَفِی جَنَّةٍ وَ إِنْ فِی نَارٍ فَفِی نَارٍ»؛ یعنی عزّوجلّ برای هر کسی به خواستههای درونی او نگاه میکند، اگر خواستههای درونی او تبدیل به نفس امّاره شد، در جهنّم کشیده میشود ولو به اینکه نماز شب هم بخواند.
یکی از اولیاء الهی بیان میکرد: من در مراحل اولیه به خودم شک بردم که چگونه بعضی از مطالب برای من بهوجود میآید درحالیکه من نه اهل نماز شب هستم نه مطالبی و فقط واجبات الهی را رعایت میکنم. به محضر آسیّد علی قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) رسیدم و عرضه داشتم: آقا! من ماندهام، بعضی از مطالب برای من بهوجود آمده، موضوع چیست؟ فرمودند: تو إن شاءالله به نماز شب موفّق خواهی بود، همیشه هم برای شما هست، منتهای امر علّت اصلی این است که هیچگاه به هوی و هوس و نفس امّاره خود جواب مثبت ندادهای، ولو به اینکه نماز شب بخوانی امّا اگر به نفس امّاره جواب مثبت بدهی تمام است.
چه کسانی را داشتیم معالأسف در همین کسوت روحانیّت، در همین لباس مقدّس با یک حسد خود را بیچاره کردند. اگر کسی فکر کند بهترین است و از او خوشسخنتر و عالمتر نیست، همان از من، یعنی هلاکت و سقوط. شک نکنید بدترین افراد کسی است که بگوید: از من، تا لفظ «از» را آورد دیگر به «من» نرسیده، بدانید هلاک میشود و طبیعی است در مقابل بعضی که مثلاً دیگران درباره آنها میگویند: او بهتر است، حسادت میکند. آنوقت این حسد ولو به اینکه اهل نماز شب باشد، تمام اعمالش را میسوزاند. مگر روایت نداریم که حسد اعمال را میسوزاند همانگونه که آتش چوبها را میسوزاند. پس مهمتر از همه این است که انسان بر هوی و هوسش غالب شود.
شناخت نفس امّاره
مجدداً جواب دیگری برای این سؤال که چرا باید با نفس امّاره مبارزه کنیم؟ با توجّه به این فرمایش مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان کنیم. اگر ما با نفس امّاره مبارزه نکنیم و اول نفس امّاره را نشناسیم و سراغ نفس مطمئنه یا مسایل دیگر برویم، به بیراهه میرویم. امکان دارد اهل نماز شب هم بشویم، چون مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) نمیفرمایند اهل نماز شب نیستید، امّا نماز شب ما پوک و بیروح است؛ یعنی ما نباید فکر کنیم هرکس موفّق به نماز شب شد، اهل بهشت است. اگر شبخیزی بدون معرفت باشد، بدانید خصوصیّت آن این است که مداوم نیست، یعنی گاهی هوسانه است.
مگر ما ماه مبارک رمضان یک ماه تمرین نکردیم شبها برای سحر بلند شویم؟ آیا بعد از ماه مبارک رمضان هم توفیق این را داریم که نیمه شب بلند شویم؟ گرچه آن موقع هم که بلند میشدیم به خاطر شکم بود که سحری بخوریم و یک موقعی خدای ناکرده در طی روز گرسنه نشویم. ولو به اینکه مستحب هم هست وقتی انسان سحر بلند میشود، یک یا دو لقمهای بخورد امّا دل شب برای خود نماز است. آیا وقتی ماه مبارک رمضان سحرها بلند میشدیم که یک توفیق اجباری برای ما بود، موفق به نماز شب بودیم؟ این هم یک مطلب خیلی مهم است. اگر فرض مثال هم انسان نماز شب بخواند، یکی از مطالب این است اگر نفس امّاره را نشناسیم اعمال مستحبی دیگر اصلاً به درد ما نمیخورد، تازه گاهی هم منقطع میشود و گاهی هم خودش مایه غرور میشود. برای همین اول باید انسان نفس امّاره را بشناسد.
چرا باید اول نفس امّاره را بشناسیم؟ چون اگر نفس امّاره را نشناسیم ولو به اینکه هر شب نماز شب بخوانیم، هرروز هم روزه باشیم امّا میلمان با نفس امّاره باشد، مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: فردای قیامت شما با آن میل محشور میشوید. کما اینکه به ما میگویند: اگر شما یک تکّه سنگ را هم دوست داشته باشید، با همان سنگ محشور میشوید.
لذا به ما میگویند: در رفاقتها مواظبت کنید. معیار رفاقتها و دوستیها چیست؟ نعوذبالله و نستجیربالله معیار آن پول است؟ یا صورت و ظاهر زیبا است که آن هم بعد از یک مدّتی که پا به سن بگذارد چروک میشود و پیر میگردد و از آن حالت میرود؟ معیار دوستیها چیست؟ چون روایت داریم هرکس هر چیزی را دوست داشته باشد، با آن محشور میشود.
اگر من و شما وجود مقدّس آقایمان را دوست داشته باشیم و اسم آقایمان را بر زبان جاری کنیم ولو به اینکه در زمان حیاتمان هم خدای ناکرده موفق به زیارت جمال پرنورش نشویم، فردای قیامت با آقایمان محشور میشویم. روایت اینگونه میگوید، چون کلام حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) کلام الهی است خلاف نیست. لذا در دوستیهایمان باید دقّت کنیم و معمولاً بشر اعمال خود را بر اساس معیارها و دوستیهایی که دارد انتخاب میکند.
مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: هوی و هوس این است که امکان دارد عمل انسان عمل الهی نباشد و حتّی اگر در دل شب نماز شب میخواند، برای بهدست آوردن چیزی باشد. بعضی نماز شب را میخوانند به خاطر اینکه عشقبازی کنند امّا بعضی برای اینکه میگویند: در دل شب یک چیزی میدهند، نماز میخوانند.
نوع عمل خیلی مهم است. بعضیها که الهی بودند، فقط میبینند خدا چه چیزی میخواهد، میخواهد بدهد یا ندهد، آنها طلبکار نیستند، اصلاً آنها چیزی نمیخواهند.
جوانهای عزیز! شما الآن در وجودتان ملکه کنید که هر عملی را انجام میدهید لله باشد و رضایت حضرت حق در آن باشد، نه برای اینکه به مقامات برسید.
بعضیها اعمالی را انجام میدهند، گاهی هم انسان میشنود، مثلاً یک شخصی چون نمیداند تقوا چیست و بدون معلّم هم جلو میرود، خودش را گرفتار کرده است برای اینکه به مقامات برسد.
انسان برای اینکه خدا گفته است باید اعمال را انجام دهد. اگر به مقام معرفت برسیم عملمان را برای خدا انجام میدهیم ولو به اینکه سی سال، چهل سال، پنجاه سال هم چیزی به ما ندهند مهم نیست. مگر اصلاً ما برای خواستن، عمل انجام میدهیم؟ معلوم میشود معامله کردیم. ما خود خدا را دوست نداریم معاملهگریم.
معالأسف انسان میشنود، شخصی سه ماه تابستان را روزه گرفته است و اصلاً گوشت هم نمیخورد، میگوید گوشتها چنین است، لبنیات هم نمیخورد گفته است: ضرر دارد. چای شیرین و کمرنگ با نان خالی میخورد که آخر هم کار او به جنون کشیده شده است. جنونش این است که گفته: علّامه طباطبایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را دارند در عالم برزخ عذاب میکنند چون لقاءالله را قبول داشته. خواب حجّت است. زیارت جامعه -که اصلاً وهابیها مخالف با زیارت جامعه هستند- برای وهابیهاست.
طرف هنوز احکام اولیهاش را بلد نیست نمیداند شک بین سه و چهار چیست، امّا میگوید من رفتم کتابهای فلان آقای عارف را خواندم، زندگینامه آقای آشیخ جعفر مجتهدی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را خواندم. اولاً این کتابها بدون معلّم ضرر دارد. ما تکلیف الهی خود را انجام بدهیم. خیلی از اینها دکّان بازار است. نمیخواهم بگویم آن بزرگان دکّان و بازار راه انداخته بودند، خیر، آنها ملاک من نیستند، خیلیها هم که این کتابها را چاپ میکنند، برای پولش چاپ میکنند، چون میبینند فعلاً مردم دارند میخوانند و بازارش خوب است. مدام زندگینامه فلان عارف را میخوانند که فلانی چه کرد، مثلاً دویست و پنجاه و هفت بار گفت: «استغفرالله ربی و اسئله التوبه»، یک شبه وجود مقدّس آقا را دید.
بزرگان دینی چه زحماتی کشیدند، هنوز آقا را ندیدند، آنوقت تو میخواهی یک شبه برسی؟! احکام اولیهات را نمیدانی، نماز واجب الهی را نمیدانی، وضویت غلط است، نمازت غلط است، شکّیات را بلد نیستی، آنوقت میخواهی دنبال این مطالب راه بیفتی؟
عزیزان! کسی که به درجه اجتهاد نرسیده، باید مرجع تقلید داشته باشد. سراغ مراجعتان بروید و دنبال این و آن نروید. اینها دکّان است، دنبال مرجع تقلید باشید وإلّا فریب میخورید. این مشی هوی و هوس بلد نیست چه کار کند، برای اینکه میخواهد به یک مقامی برسد و فکر هم میکند با این اعمال به مقامی میرسد، هیهات. صددرصد «یُعْطِی مَنْ یَشَاءُ» خدا به آن که بخواهد بدهد، میدهد «یُعِزُّ مَن یَشاءُ» همه چیز به دست خودش است.
من نمیخواهم ذکر را منکوب کنم، خودم قائل به این هستم که ذکر پلکان ترقّی بشر است امّا اینکه بگوییم فلان ذکر را اگر هزار بار انجام دادیم، دیگر حتماً وجود مقدّس آقا را میبینیم، همه اینها وهم است، آنوقت انسان در وهمیات است.
مواظب باشید، فقط بفهمید نفس امّاره چیست، اگر انسان واقعاً مطلب را درک کند دیگر خودشان مرحمت میکنند. جدّاً ما خیلی به توسّل به وجود مقدّس آقا نیاز داریم. با وجود این دکّان و بازارها و مطالب، جداً انسان باید متوسّل شود که فریب نخورد.
|
|
|