|
پایگاه اطلاع رسانی یاوران امام مهدی
(عج)
www.emammahdy.com
شنبه 3 آذر 1403
آیت الله قرهی(مد ظله العالی)
درس اخلاق
جلسه 32 17/8/85
فرمانده لشگر شیطان
اگر شناخت نفس امّاره برای بشر حاصل نشود صددرصد در منجلاب گناه غوطه خواهد خورد. بزرگان دین و عرفای عظیم الشان بیان کردند آن چه که باعث میشود یک عده در گناه باشند، اما درک این که گناه، گناه است را نکنند این است که به معرفت نرسیده¬اند و طبعاً معرفت نفس برای بشر حاصل نمیشود الّا به این¬که شاخصه¬های نفس را بشناسیم. مهم¬ترین شاخصه نفس، نفس امّاره است، که اگر نفس امّاره شناخته نشود ولو به این¬که انسان بخواهد نفس مطمئنه را بشناسد بعید است بتواند آن را درک کند. لذا علت اصلی این¬که یک عده در منجلاب گناه غوطه میخورند، این است که شناختی نسبت به نفس امّاره ندارند.
در جلسه گذشته دلائلی را عرض کردیم که چرا اول باید نفس امّاره را و بعد نفس مطمئنه را بشناسیم. روایاتی را از وجود مقدس مولی¬الموالی امیرالمؤمنین حضرت علی¬بن¬ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه) اشاره کردیم. مولی¬الموالی فرمودند: فرمانده سپاه و جنود ابلیس، نفس امّاره است. «اَلْهَوی قائِدُ الْجَیْشِ الشَّیْطانِ» این روایت بسیار کوتاه و پر از محتواست. هوای نفس فرمانده لشکر ابلیس است. عرض کردیم هرآن¬چه از بدی¬هاست لشکر ابلیس است و نفس امّاره انسان را به بدی¬ها سوق میدهد چون در مقابل نفس مطمئنه که عبد پروردگار عالم است میایستد. او میخواهد امر بکند، به این خاطر اسمش را نفس امّاره گذاشتند و امر به بدی ها میکند، در مقابلِ باری¬تعالی و اوامر حضرت حق موضع میگیرد، به قول بعضی از عرفای عظیم الشأن در مقابل انسانیتِ انسان قد علم میکند. چرا؟ چون که بارها اشاره کردیم، عزّوجلّ بشر را به عنوان احسن الخالقین و احسن التقویم قرار داد، درحقیقت وجود این انسان چون نفخه روح حضرت حق است به عنوان برترین هاست و شیطان هم معاند بشر است، دشمن بشر است.
سپاهیان لشگر شیطان
به تعبیر قرآن کریم و مجید الهی شیطان، عدو مبین است، این عدو مبین از دو سپاه استفاده میکند.در یک روایت شریف حضرت صادق القول والفعل میفرمایند: «إنَّ الشَّیطان أصحابُهُ فِی نَفسِ الإنسان وَ فِی خارِجه» اصحاب شیطان از نفس انسان است، یکی از عوامل استفاده شیطان از درون انسان میباشد. بیان کردیم شرف انسان به خاطر همین است که چون معجون خوبی¬ها و بدی¬هاست و میتواند بر بدی¬ها غالب شود. وقتی در فراز پایانی دعای صباح بیان میشود «إلهی قَلْبی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسی مَعْیُوبٌ وَ عَقْلی مَغْلُوبُ وَ هَوائی غالِبْ» منظور از هوای غالب، در حقیقت همان هوی و هوس است وقتی غالب میشود که عقل سلیم مغلوب شود، عقل سلیم؛ یعنی همه خوبی¬ها، چون عقل تعبیر به همه خوبی¬ها و هر چه خیر است شده است «العقل خیرٌ مازاد الانسان» پس اگر هوا غالب شود، این عقل مغلوب میشود.
تعابیر زیادی را راجع به عقل گفتند، ملاصدرا (اعلی الله مقامه الشریف) راجع به عقل میگوید: عقل هیئت حقیقی وجود است که در مقابل فرامین حضرت حق مطیع میباشد. دکتر ژوزف فرانسوی بیان میکند: عقل پذیرشگر اوامر دینی است، چون اوامر دینی انسان را به سوی زندگی بهینه، زندگی بسیار خوب راهنمایی میکند. میرداماد (اعلی الله مقامه الشریف) بیان میکند: «عقل خیر فی الخیر» معنی عقل این است: «خیری که در خیر است». عقل همه خوبی¬ها و هوی همه بدی¬ها است.
بعضی عقل را به عنوان نفس مطمئنه هم بیان کردند. گفتند عقل چیست؟ «العقل ما هِیَ ذاتُهُ النَّفسُ المُطمَئِنَّه» ذات عقل در حقیقت نفس مطمئنه است که نفس مطمئنه «هی العقل» بیان شده است؛ یعنی خودش عقل است «النفس المطمئنه هی العقل». در مقابل همه خوبی¬ها، همه بدی¬ها هم در وجود بشر هست. در حقیقت اعجاز حضرت حق هم همین است که همه خوبی¬ها را با بدی¬ها جمع کرده است و به بشر گفته است: بشر اگر توانستی با خوبی¬ها بر همه بدی¬ها پیروز بشوی تو اشرف مخلوقات هستی.
به تعبیر آسید علی آقای قاضی(اعلی الله مقامه الشریف) که بیان میفرمایند: شرافت بشر این است که دائم تا لحظه مرگ در جنگ است. میفرمایند: محراب جایگاه حرب است، جایگاه ستیز. در حالی که میدانید وقتی انسان از پروردگار عالم اذن میگیرد در حقیقت اقامه نماز را رؤیت الحق بیان کردند، دیدن حضرت حق است «الصلوة معراج المومن» .
اما چرا محراب میگویند؛ یعنی انسان در حال حرب است، آن¬جا که دیگر انسان دارد برای دیدار خدا میرود. در حقیقت تعبیری که بزرگان در مورد نماز بیان کردند از جمله آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی (اعلی الله مقامه الشریف) این است که میگویند: «ثِقل العشق الصلوة» مرکز عشق، نماز است. ثقل در این¬جا به معنی مرکز است. تعابیر دیگری دارند، تعبیر خود حضرت امام(اعلی الله مقامه الشریف) آن امام العارفین، این است که میفرمایند: نماز جایگاه عشق بازی بشر با ذوالجلال و الاکرام است. چه تعابیری که بزرگان راجع به نماز کردند. میدانید جایگاه عشق بازی دیگر جایگاه جنگ نیست پس چرا عنوان حرب برای محراب میگویند؟ برای این¬که وقتی انسان میخواهد با محبوب خودش، معشوق خودش خلوت بکند، دشمن اجازه نمیدهد. لذا طبق روایات میگویند بیشترین سپاه را شیطان، در موقع نماز جمع میکند. لذا سِرّ هفت بار الله اکبر که شش بار آن را قبل بیان میکنند و هفتمین بار ورود به نماز است همین است که انسان در جنگ است، وسوسه میکنند، سپاه دشمن حمله ور است،شیطان تمام سپاهش را میآورد که با انسان بجنگد تا انسان در خلوتگاه عشق که تعبیر بعضی این است که نماز خلوتگاه عشق است، ورود پیدا نکند.
یک عده از این سپاه، شیطان درونی است، منظور از درونی بودن چیست؟ مثلاً حسد، دورنی است. کید، درونی است. بخل، درونی است. هرآن¬چه که از بدی¬هاست، سپاه دشمنند، سپاه ابلیس¬اند. ابلیس از این سپاه درونی بهره میبرد. سپاه بیرونی چیست؟ «الجمال فی الدنیا و زینتها و خطیئةَ علی حُبَه» سپاه بیرونی، جمال در دنیا و زینت¬هایی که برای آن میباشد و همچنین خطیئتی که برای حب آن است، یعنی دنیا برای او محبوب شود که «حُبُّ الدُّنیا رأسُ کُلِّ خَطیئَةِ» دنیا رأس همه خطاها میشود. هرچه خطا هست، حب دنیا میشود؛ یعنی جلوه دادن همه دنیا. دنیا همه چیز میشود، دیگر انسان فراموش میکند آخرتی هم وجود دارد در مقابل این آیه شریفه که «والآخِرَةُ خَیْرٌ وَ اَبْقی» است. آخرت هم بهتر است، هم همیشگی است.
ابلیس طوری دنیا را به انسان جلوه میدهد که انسان فکر میکند همیشه در دنیا جاوید است، فکر میکند هرآن¬چه خوبی هاست در دنیا است. از سپاه درون و سپاه بیرون بهره¬مند میشود. لذا یک عده از مفسرین این گونه گفتند که «قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاس، مَلِکِ النّاس، اِلهِ النّاس، مِنْ شَرٍ الوَسْواسِ الْخَنّاس، اَلَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النّاس، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النْاس» این¬که بیان میکند، «من الجنة»، جنه؛ یعنی همان سپاه بیرونی که شیطان جلوه میدهد و ناس؛ یعنی سپاه درونی؛ یعنی در درون خود مردم است. یک تعبیر این است. لذا از این سپاه شیطان بهره میبرد و بر انسان حمله میکند.
ضرورت شناختِ فرمانده لشگر شیطان
لذا عزیزان، اول باید سپاه شیطان را بشناسیم و بعد راه مقابله با آن را بدانیم. مهم شناخت نیست گرچه شناخت مهم است اما مهم¬تر از آن و آن¬چه که اهمیت بیشتری دارد این است که انسان راه مقابله را بداند. مثلاً همه ما میدانیم حسد بد است، حسادت ریشه اعمال را میسوزاند، حتی لفظ آتش زدن است. اتفاقاً بزرگان دین و عرفا اشاره کرده¬اند که بزرگان الهی میبینند در چهره حسود آتش است و از چشم هایش آتش میبارد، چون واقعاً همه مسایل را میسوزاند اما مهم¬تر از شناخت حسد، این است که بدانیم چگونه با حسد مقابله کنیم. مهم¬تر از شناخت بدی¬ها، راه مقابله با بدی¬هاست.
اگر این را خوب درک بکنیم، تمام است.
یکی از بزرگان بیان میفرمود: حضرت امام(اعلی الله مقامه الشریف) در درس اخلاق شان میفرمودند: تا ما تمام (این لفظ تمام خیلی مهم است) تا ما تمام سپاه نفس امّاره را نشناسیم و با آن¬ها مقابله نکنیم جایز نیست ورود به نفس مطمئنه داشته باشیم. خیلی حرف بزرگیست چرا؟ بنده این طور احساس میکنم که اگر ما همه سپاه را نشناسیم و یکی دوتایش را به تعبیری فراموش کنیم، همان یکی دو تا ریشه میدوانند و در حالی که انسان آرام آرام دارد جلو میرود که نفس مطمئنه را بشناسد، یک جایی برایش منقطع میشود و نه تنها نفس مطمئنه را نمیشناسد، بلکه یک زمانی همه چیز را منکر میشود.
در تاریخ این مطالب آمده است که به فضل الهی داستان¬های آن¬ها را که داستان¬های حقیقی است بیان میکنم که بعضی افراد، بعضی مراحل را برای خودسازی جلو رفتند، اما بعضی مطالب را غافل شدند و چون غافل از بعضی مسائل شدند، گرفتار نفس امّاره شدند با وجود این¬که بعضی از مراحل نفس مطمئنه را طی کرده بودند اما در حقیقت سقوط کردند. به این مرحله، مرحله سقوط میگویند، تاحدی بالا میروند، اما چون نمیدانند از کجا ضربه خوردند سقوط میکنند. لذا بشر باید اول عواملی که باعث می شود نکند از پشت خنجر بخورد را بشناسد و اگر این را نفهمد درک این مسئله برایش مهم نخواهد بود که نفس مطمئنه که مرحله اعلا است، چیست و لذا سقوط میکند.
برای همین است که مولی الموالی در این دو روایت شریف که خواندیم و خیلی هم مشهور است، هم علمای اخلاق و هم عرفا ازآن بهره برداری میکنند، فرمودند «مَعرِفَةُ النَفسِ انفع المعارف» . دقت کنید میخواهم این دو روایت را تطبیق بدهم که چرا آن¬جا انفع المعارف را بیان فرمود و در دومی اعلی المعارف. «مَعْرِفَةُ اللهِ سُبْحانَهُ اَعْلَی الْمَعارُف» . هر دو هم در غررالحکم و هم در اصول کافی است و هم در بحارالانوار است و این روایت شریف را همه بزرگان در مباحث اخلاق¬شان بیان فرمودند و در کتب اخلاقی¬شان تألیف نمودند.
میدانید چرا انفع در مقابل اعلی است؟ انفع یعنی نافع¬ترین، چیزی که انسان به دردش میخورد. خلّص کلام؛ یعنی آن چیزی که به درد بشر میخورد، معرفت نفس است. اما آن چیزی که انسان را بالا میبرد (اعلی یعنی بالا بردن) بالاترین معارفی که انسان را خیلی بالا میبرد، معرفت باری تعالی است. (اتفاقاً جالب است هر دو را با افعل التفضیل بیان فرمودند و شما عزیزان بهتر از من میدانید که باب افعل التفضیل یعنی برتر از آن نداریم. انفع یعنی نافع ترین. نافع، نافع تر، نافع ترین. دیگر بعد از نافع ترین چیزی نداریم.) نافع ترین چیزی که به درد انسان میخورد، معرفت نفس است. شناخت پیدا کنیم که نفس امّاره چیست؟ نفس مطمئنه چیست؟ نفس لوّامه چیست؟ که مهم این¬ها همان نفس امّاره است و اشاره کردیم اگر نفس امّاره را بشناسیم، برای شناخت نفس¬های دیگر خود به خود راه باز میشود.
انفع بالا نیست؛ یعنی برای شما نفع دارد که شما را بالا ببرد. خودش چیزی نیست. آن وقت اگر انفع را در مقابل اعلی بگذارید، متوجه میشوید. انفع به دردمان نمیخورد، بالابرنده نیست، انفع عامل پلکان رفتن است. چون اگر کسی انفع را نشناسد که همان معرفه النفس است، اگر کسی نافع¬ترین معارف را که معرفه النفس است را نشناسد طبعاً اگر بخواهد از پلکان اعلی المعارف بالا برود که شناخت حضرت حق، نهایت قضیه است و اعلایش آن¬جاست، نمیتواند. یعنی باید از آن علی شروع کنیم، بعد عالی و اعلی. از یک جایی شروع کنی حد وسط برسی و بعد هم به آن اعلایش برسی. که همه هم از خوبی¬هاست، همه هم از علوّ است، همه هم از بالا رفتن است. اگر انسان نفس امّاره را نشناسد، امکان دارد تا وسط راه بیاید و یا به تعبیر دیگر این که پله¬ها را بالا میرود اما یک موقعی وسط راه، حتی به آن انتها که دارد میرسد، به پشت بام شناخت که دارد میرسد، همان جا وسط راه سقوط میکند. طبیعی است این سقوط کُشنده است. لذا باید انسان اول نفس امّاره را بشناسد.
راهبر سپاه شیطان
روایت دیگری در غررالحکم این مطلب را برای ما بیان میفرماید: که چرا ما نفس امّاره را باید بشناسیم؟ ما فعلاً راجع به دلایل شناخت نفس اماره آن هم از دیدگاه حضرات معصومین صحبت میکنیم تا بعد إن شاءالله به فضل الهی وقتی ورود پیدا کردیم شما آن¬قدر زمینه برایتان آماده باشد که پذیرش مطالب برای شما راحت باشد و بتوانید به فضل الهی پیشرفت داشته باشید. مولی¬الموالی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) میفرمایند که: «الهَوی مَطَّیةُ الفِتَن» . هوای نفس، راهوار فتنه هاست؛ یعنی راه را برای فتنه¬ها باز میکند. پس اگر هوای نفس راه را برای همه فتنه¬ها باز میکند؛ یعنی قشنگ جلو میرود، خوبی¬ها و نیکی¬ها را از بین میبرد که همه بدی¬ها راحت جلو بروند.
حضرت مولی الموالی میفرمایند: هوی «مَطَّیةُ الفِتَن» است. مطیه از طی است و طی را هم این طور بیان میکنند: کسی که راحت بتواند جاده را باز کند تا دیگران پیش روی کنند.
در جنگ این طور است، معمولاً یک عده جلوتر میروند و مین¬ها را خنثی میکنند و راه را باز میکنند. شناسایی میکنند که وقتی انسان حرکت کرد بتواند سریع بر دشمن پیروز شود. راه بازکن سپاه دشمن، نفس امّاره و هوی و هوس است. لذا باید آن را بشناسیم که اگر آن را نشناسیم طبیعتاً او راه را باز میکند، ما هم غافل از آن هستیم. میدانید مَثَلش چیست؟ علمای عظیم الشأن میگویند: مَثَلش، مثل این است که دشمن درونی، به تعبیر بچه¬های جبهه، ستون پنجم دشمن است. یعنی در وجود انسان نافذ است، دارد راه را باز میکند، انسان هم آن را نمی¬شناسد، بعد می¬خواهد مقابله کند ولی نمی¬داند اول باید این نفس امّاره را که راه را برای دشمن باز می کند و دشمن، همه بدی¬هاست، باید بشناسد. پس ضرورت شناختن نفس امّاره یا همان هوی و هوس به خاطر این است که او راه گشای همه بدی¬هاست. لذا اگر او را بشناسیم خیلی از مطالب¬مان حل میشود و راحت میشویم، جدی همین طور است.
علامه طباطبایی(اعلی الله مقامه الشریف) میفرمودند: جا دارد انسان بیست الی چهل سال فقط روی نفس امّاره کار کند و نفس امّاره را بشناسد و بعد به دنبال معارف دیگر برود. آخر ما خیلی دوست داریم بگوییم چه طور میشود پرده¬ها از جلوی چشم¬های بعضی¬ها برداشته میشود. عزیزان! به خصوص شما جوانان عزیز و باصفا، درست است آن¬ها، خوب است، کسی نمیگوید آن¬ها بد است اما گاهی ما راه را بیراهه میرویم. اگر فکر کنیم مثلاً هزار تا فلان ذکر را بگوئیم، ذکر یونسیه را مثلاً هزار بار بگوییم، آن هم بدون استاد، یک دفعه پرده¬ها از جلوی چشم¬هایمان برداشته میشود و مثلاً چنین و چنان می¬شود، هیهات! اتفاقاً گاهی ما این کارها را انجام میدهیم بعد میبینیم خبری نشد آن وقت میدانید ضررش چیست؟ ضررش این است که ما نسبت به اذکار بی اعتماد میشویم. بدانید بلاشک این را میگویم و دقت بفرمایید همه اذکار اثرات خودشان را دارند. هر ذکری هم مخصوص یک کاری است و بدانید آن ذکر طبیعتاً کار خودش را میکند. سؤال، پس چرا برای آن شخص کاری نمیکند؟ برای این که ما راه را بیراهه رفتیم. مثلش را من این گونه میزنم مثل این است: که یک بچه-ای که تازه به دنیا میآید، شما بهترین غذایی که بزرگسالان میخورند، و بهترین طعامی که دوست دارید، بهترین برنج و خورشت را به بچه بدهید، این بچه طبیعی است هلاک میشود. اول بچه باید شیر مادرش را بخورد، یک شش ماه که گذشت، تازه باید غذا دادن به او را شروع کنید آن هم چگونه؟ یک دفعه نمیآیید به او غذایی را که سر سفره میخورید بدهید. معده بچه نمیتواند هضم بکند، کشش ندارد. آرام آرام فرنی می¬دهید و... بشر هم همین¬طور است اگر فکر کردیم مثلاً فلان کتاب را نوشته اند، که من بارها بیان کردم این کتاب ها برای ما مُهلک است.
مثلاً فلان عارف آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی، آیت الله قاضی، آسید هاشم حداد، حتی عارفانی مثل آشیخ رجبعلی خیاط و دیگران، این ها فلان عمل را گفتند انجام بدهیم و انجام میدادند مثلاً چهل روز با فلان عمل امام زمان(روحی له الفداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف) را میدیدند.
بیچاره کسی که این کتاب را خواند. با صدق هم شروع میکند این اعمال را انجام دادن اما بعد میبیند خبری نشد، دوباره انجام میدهد، سه باره انجام میدهد، میبیند خبری نشد، از همه چیز زده میشود، میگوید شاید اصلاً این مطالب دروغ است. نه عزیزم دروغ نیست، اتفاقاً صدق محض است منتهای امر کسی که هنوز اعمال خودش را بلد نیست، من اشاره کردم ما هنوز احکام شکّیات خودمان را نمیدانیم، نمازمان را نمیدانیم بعد یک دفعه میخواهیم برویم آن طبقه بالا که عرفا رفتند. مثلش را بارها این طور بیان کردم، گفتم مثلاً کسی که هنوز اعداد را نمیشناسد، شما یک مسئله جبر را به او بدهید، یک مسئله آنالیز بدهید یک مسئله فیزیک بدهید، خوب این درک نمیکند، این هنوز نمیداند 2+2 چهار میشود اصلاً مثبت و منفی و ضرب را نمیشناسد، تقسیم را نمیشناسد، بعد تو برایش یک مسئله بزرگ به اصطلاح هندسی را بگویی، میفهمد؟ نه.
اگر بخواهیم به اعلی المعارف که معرفت¬الله است برسیم که البته من این را در جلسه قبل بیان کردم که این معرفت نفس همان معرفت¬الله است که وجود مقدس پیغمبر اکرم حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلم) بیان میفرماید: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» یعنی چه؟ اشاره کردم، گفتم «فا» بر سر «قد» آمده، طبیعی است این جا تحقیق مع التحقیق است؛ یعنی بدان تو نفس خودت را هم نمیتوانی کامل بشناسی چطور میخواهی ادعا کنی که باری تعالی را میشناسی.
به نظر می¬آید اگر همه معنای این روایت این نباشد، حداقل یک تعبیرش این است. پس اول باید انسان نفس خودش را بشناسد «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ» باید تحقق پیدا کند و چون «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ» تحقق پیدا نکرده، طبیعی است نمیتواند به معرفت الله برسد. پس یکی از دلائلی که چرا باید نفس امّاره را بشناسم این است که چون هوای نفس به قول مولی الموالی «مطیه الفتن» میشود، راهبر فتنه¬ها و دشمنی¬هایی که در درون انسان هستند، می شود، لذا ما اول باید این را بشناسیم چون امکان دارد خیلی جلو برویم و بعد که این را نشناسیم، یک جایی ضربه به ما بزند و ما سقوط کنیم.
راه مقابله با سپاه دشمن
یکی دیگر از دلائل شناخت نفس امّاره این است که مولی¬الموالی امیرالمؤمنین بیان میفرمایند: «ما ضادَ الْعَقْلُ کَالْهَوی» چیزی همچون هواپرستی در مقابل عقل ضدیت ندارد. یعنی چه؟ مگر ما نگفتیم عقل یعنی همه خوبی¬ها. تعابیر بزرگان را بیان کردیم. اگر میخواهیم بفهمیم چه چیزی درمقابل خوبی¬ها قد علم میکند، هوا و هوس است، نفس امّاره است. پس به خاطر همین انسان اول باید دشمن شناس باشد.
تعبیر خوبی را بعضی از بزرگان بیان میکنند، میگویند: اول چیزی که برای یک شهر می ساختند که محکم¬ترین و بادقت ترین بود که البته قدیم این طور بوده و حالا به سبک و سیاق دیگری است، دروازه شهر بود. دروازه شهر محکم¬ترین و بزرگ¬ترین درها را داشت، و باید اول هم دروازه را می ساختند. دروازه ای که میتوانی بسازی تا عقل مغلوب نشود، این است که نفس امّاره را بشناسی و مهم¬تر از شناخت هم این است که مقابلش را برایش بسازیم. مثال بزنم، الآن در عالم، ارتش¬های دنیا، سلاح¬هایی را میسازند، بعد بعضی¬ها میآیند ضد آن سلاح را میسازند. مثلاً در مقابل موشک¬های بالستیک موشک¬هایی را میسازند، که بتوانند با آن¬ها مقابله کنند.
مقابله با دشمن عقل این است که اول بدانی او کیست تا بتوانی در مقابلش، ضدش را بسازی، لذا امیرالمؤمنین میفرمایند: «ما ضادَ الْعَقْلُ کَالْهَوی».
مولی¬الموالی امیرالمؤمنین در روایت دیگری از غررالحکم میفرمایند: «مِن حَقِّ العاقل» هر عاقلی یک حقی دارد. (این روایت خیلی قشنگ است) یعنی بر عاقل واجب است که این کار را انجام بدهد «اَن یَقْهَرَ هواهُ قَّبلَ ضِدِّهِ» بر هوای نفس خودش غلبه کند، قبل از اینکه دشمن خودش؛ یعنی دشمن بیرونی غلبه کند. ضد را معمولاً میگویند آن¬چه که بیرون است «الضد معناه غیرَ غیر». غیر از آن غیر، یعنی غیر خودت، مقابل تو ضد میشود؛ یعنی قبل از این که ببینی، دشمن بیرونی چیست دشمن درونی را ببین. عاقل این است که دشمن درونیش را بشناسد. پس اول باید نفس امّاره را بشناسیم.
همة این روایات دارد به ما توصیه می¬کند که اول نفس امّاره را بشناسیم. اتفاقاً این مطلب را که عرض کردم، یک عده میخواهند حکمت¬ها را بالا بروند، اما نمیتوانند بعداً میگویند، دروغ است. این¬جا مولی¬الموالی میفرمایند: نه تنها دروغ نیست بلکه شما بلد نبودید چه کار کنید. (این روایت شریف را یادداشت بفرمایید که آن را به عنوان الگوی کار خودتان قرار بدهید.) حضرت میفرمایند: «اِغْلِبِ الشَّهْوَةَ تَکْمُلُ لَکَ الْحِکْمَةُ» اول بر شهوت و هوای نفس خود غلبه کن. (باید بشناسی تا غلبه کنی. پس معلوم میشود اول باید بشناسی، بعد غلبه کنی.) چرا «اِغْلِبِ الشَّهْوَةَ»؟ تا حکمت برای تو کامل گردد. : «اِغْلِبِ الشَّهْوَةَ تَکْمُلُ لَکَ الْحِکْمَةُ» یعنی اگر بشناسی و بعد مرحله دومی که اشاره کردم، راه مبارزه¬اش را بدانی و برآن غالب شوی، آن موقع میتوانی حکمت¬ها را کامل کنی. عرفا اگر توانستند به حِکَم برسند به خاطر این است.
لذا قرآن کریم و مجید الهی میفرماید: «وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» . حکمت را نمیشود بدون تزکیه بدست آورد. پس اول تو غلبه پیدا کن. تا نشناسیم چطور میتوانیم غلبه پیدا کنیم؟ باید بشناسیم تا بتوانیم برآن غلبه پیدا کنیم. لذا مولی¬الموالی میفرمایند: «اِغْلِبِ الشَّهْوَةَ» بر شهوت و هوای نفس خودت غلبه کن، «تَکْمُلُ لَکَ الْحِکْمَةُ». «النفس الامّاره هی الشهوة» نفس امّاره همین است. خود شهوت را هم نفس امّاره میدانند. چون عرض کردیم فکر نکنیم شهوت فقط مسئله جنسی است، نه، حتی شهوت مال و شهوت قدرت هم داریم. لذا گفته میشود شهوات همه برخواسته از نفس امّاره هستند. اگر توانستیم بر شهوت غلبه کنیم به حکمت میرسیم. خدا همه ما را از شرور نفس امّاره مان محافظت بفرماید.
اگر دقت نکنیم آن وقت میبازیم تأمل در این مطلب باید داشته باشیم. در روایتی میفرمایند: دشمن درونی از مسائل بیرونی بهره میبرد. با دشمن بیرونی روی هم میریزند، تا بر عقل تو غلبه پیدا کنند و به نظر میآید همین است که انسان باید بر شهوتش غالب بشود.
نمونه ای که الآن میبینیم، تکنولوژی بسیار خوب است، علم بسیار عالی است. پیشرفت علمی در دوران وجود مقدس آقا غوغا میکند. بیان کردند همه این علوم با شاخ و برگی که دارد یک شاخه از هفتاد و دو شاخه علمی است. یعنی علم فیزیک و جبر و شیمی و هندسه و هر آن¬چه که در عالم داریم، همه این فناوری هایی که هست همه تازه یک شاخه است، این ها برگ و گل¬های آن شاخه هستند و هفتاد و یک شاخه دیگرش، در زمان وجود مقدس آقاست. یا به تعبیر دیگر این¬ها همه حرف است.
علم خیلی عالی است اما گاهی که بیان میکنند دشمن درونی با دشمن بیرونی همکاری میکنند همین است، از تکنولوژی بهره¬وری سوء به جای بهره¬وری بهینه می کند. میبینید مثلاً نعوذ بالله، نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حق از سی¬دی هایی که میشود بهره¬وری بهینه کرد برای فیلم های مبتذل استفاده میشود. از همین تلفن همراه که میشود بهترین استفاده را کرد شیاطین خارجی به نفس امر میکنند.
شک نکنید حالا اشاره خواهم کرد و این را به عنوان قصه و داستان ندانید، حقیقتی است که امر میکنند تو میتوانی از این استفاده کنی، یک موقع میبینی در مجلس عروسی خدای نکرده یک زنی که شیطان صفت میشود، از ناموس مردم فیلم برداری میکند. خوب در مجلس عروسی معمولاً خانم¬ها معلوم است آن وضعیت خاص که هستند، فیلمبرداری میکند و از فن¬آوری دیگر، بلوتوث استفاده میکند و... یعنی بشر از علم بر ضد بشر برای نفس امّاره برای هواها و هوس¬ها، بدی¬ها و پلیدی¬ها و زشتی¬ها استفاده میکند. در حالی که خود علم به ما هو علم بسیار عالی است. اما طوری میشود که از این فناوری بسیار عالی بهره¬های سوء میشود. شرم آور است.
برای همین است که باید بشناسیم نفس امّاره چیست و اگر نفس امّاره را بشناسیم بعد راه مقابله-اش را بدانیم، باور کنید عزیزان، می رسیم به همان چیزی که حضرت شیخنا الاعظم حضرت مفید عزیز (روحی له الفداه و سلام الله علیه) بیان فرمودند که فرمودند: اگر انسان به خصوص در این زمان به این هواها و هوس¬ها غلبه پیدا بکند، راهی طی می کند که بالاتر از عرفای دیگر میشود.
دیگر بالاتر از وجود مقدس شیخنا الاعظم نداریم که آقا آن¬طور برایشان نامه بنویسند. اما فرمایش ایشان این بوده که میتوانید حتی برتر بشوید. میفرمایند چون آن زمان عرفا خیلی بودند و مسایل و وسایل گناه هم کمتر بود، حالا زیاد است. پس باید بشناسیم و راه مقابله¬اش را هم بدانیم، آن وقت است که پیروز میشویم.
یکی از اعاظم میفرمود: امام میفرمودند که ما باید اول تا نهایت بشناسیم و اگر نشناسیم فایده-ای ندارد جلو برویم. همان تعبیری که اشاره کردم که دیگر نمیخواهم برگردم. میگفتند: آقا با این حساب خیلی مشکل است. فرمودند: نه، مشکل هست اما با توکل به خدا پیش میرود. حقیقتاً همین¬طور است باید انسان تلاش بیشتری بکند. خیلی آسان نگیریم.
این است که من عرض کردم اخلاق باید علمی باشد، باید بدانیم از کجا باید شروع کنیم. اگر در هر جلسه ای یا این¬جا، بیاییم راجع به مثلاً فلان مطلب عرفانی صحبت کنیم یا فقط بگوییم آقا حسد این است. حسد نکنیم، حسود نباشیم ولی نگوییم از کجا باید شروع کنیم، راه مقابله¬اش چیست، به درد نمیخورد. کلی گویی نمیشود کرد. باید در مسایل اخلاقی ریز شد. باید دانست از کجا باید شروع کرد و راه عملی¬اش چیست تا بتوانیم با دشمن¬مان خوب مقابله کنیم.
ما یک دشمنی به قول قرآن داریم که اگر قرآن نمیگفت باورمان نمیشد. قرآن به ما بیان فرموده است «إنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌ مَبینٌ» او دشمن آشکار است. یعنی علناً اعلان جنگ کرده، علناً گفته «فَبِعِزَّتِکَ لَأَغْوِیَنَّهُم أجْمَعینَ» به عزّتت همه را به اغوا میکشم. وقتی کسی علناً اعلان جنگ داده است، ما باید او را بشناسیم. اگر همین طور بنشینیم آن وقت خانه را به دشمن داده ایم، دست دشمن است. سپاه دشمن حاکم بر خانه دل که خدا باید حاکم باشد، میشود. از آن طرف هم بخواهیم با زبان بخواهیم مثلاً ذکر یونسیه بگوییم، به فلان مطلب برسیم و بعد هم که نمیرسیم میگوییم این¬ها چرت و پرت است.
من شنیدم این مطلبی را که عرض میکنم، میگویند آقا این ها چرت و پرت نیست؟ گاهی هم الفاظ بد میگویند. چرا؟ چون درک نکرده است، حق هم دارد. لذا عزیزان این راه را باید آرام آرام جلو برویم. درست است که شناخت یک یک مطالب را باید بیان بکنیم، اما همین حوصله¬ای که به خرج میدهید تا یک مطلب را إن شاءالله به فضل الهی بدانیم بهتر از این است که بخواهیم بعضی مسائل را جلو برویم اما خوب متوجه نشویم.
|
|
|