درس
اخلاق
جلسه35
85/9/8
اخلاق نسبی
علمای اخلاقی
بیان میفرمایند سیئات اخلاقی بیماری های روحند. همان گونه که جسم بیماری های
مخصوص دارد، تمام سیئات هم بیماری های روحند و همان گونه که درمان بیماری های جسمی
به دست مردم نیست بلکه به دست طبیب هست و با نظرات مردم نمیشود آن ها را درمان
کرد، بیماری های روحی را هم با نظر مردم نمیتوان درمان کرد. به تعبیر دیگر بیان میفرمایند
تشخیص، تغییر و تحول بیماری های روحی به دست مردم نیست که مثلاً مردم بگویند فلان
عمل دیگر به عنوان بیماری روحی نیست. از اول خلقت تا به حال و در آینده همیشه تهمت،
دروغ و امثالهم به عنوان مرض روحی است. اگر کسی یا جامعه ای یا گروهی اعلام کنند
که مثلاً دروغ دیگر به عنوان بیماری روحی نیست، این قول حقیقت را تغییر نمیدهد.
مثل این است که کسی مریض باشد در تب بسوزد بعد شخصی بگوید دیگر از امروز به بعد تب
به عنوان مریضی جسمی نیست یا سرماخوردگی به عنوان مریضی جسمی نیست. پس اگر کسی
در تب میسوخت دیگر نباید به او مریض گفت، این حرف دور از عقل است هیچ آدم عاقلی نمیپذیرد
ولو به اینکه گروه کثیری در مورد آن متفق القول بشوند. یا مثلاً بگویند از امروز
به بعد بیماری دیابت بیماری نیست! بیماری همیشه بیماریست و تشخیص بیماری و درمانش
به دست متخصص است. همان گونه که تشخیص و درمان بیماری های جسمی به ید طبیب جسم
است، بیماری های روحی هم همین طور است.
لذا در مقابل
نظر یک عده که قائل به اخلاق نسبی هستند اسلام بیان میفرماید اخلاق کلی است. اخلاق
نسبی چیست؟ در مورد اخلاق نسبی میگویند در حقیقت یک اجتماع یک جامعه بشری خودش میتواند
قوانین اخلاقی را تعیین کند در حالی که امروزه خودشان به این مطلب رسیدند که اخلاق
نسبی در جامعه بشری جواب نداده است. مثلاً اگر در جامعه ای بگویند در کنار ساحل یا
در یک رودخانه یا در کنار دریا بر همه مردم رسم است آنجا که میروند باید برهنه
بشوند هر کسی میتواند بیاید هر کسی نمیتواند نیاید و این منع قانونی و منع
اجتماعی ندارد و دور از اخلاق نیست. اگر بخواهد بیرون با حالت برهنگی بیاید دور از
اخلاق است اما در آن جایی که تعیین شده دور از اخلاق نیست. یا مثلاً اختلاط دختران
و پسران برای علم آموزی آن هم به هر نحوی که دوست دارند دور از اخلاق نیست. یک
جامعه خودش تشخیص میدهد چه چیز اخلاق است چه چیز ضد اخلاق است. به این اخلاق نسبی
میگویند و جوابشان را خودشان دادند، امروزه میبینیم در مدارسی که اختلاط دختر و
پسر است معدل های آن ها و نوع درس خواندن آن ها از لحاظ علمی تغییر کرده و ضعیف
شده است. در انگلستان قریب به پنج سال بلکه بیشتر این طرح اجرا شده که در بعضی از
مدارس خصوصی و بعضی از مدارس دولتی در بعضی از شهرها از جمله در آمستردام و هلند و
در منچستر انگلیس دختران و پسران در دوران دبیرستان و راهنمایی را جدا کردند و
نتیجه گرفتند که دختران راحتند، هم معدل دختران بالا رفته و هم پسران درس خوان شده
اند. بعداً خودشان به این نتیجه رسیدند که اگر انبیاء عظام ادیان الهی بحث دوری از
گناهان را به عنوان عامل اساسی برای حفظ جامعه بشری میدانند درست است.
رسیدن به دنیای خوب
لذا این طور
نیست که ما تصور کنیم اخلاق نسبی است و تصور کنیم که اخلاق برای دست و پا بستن
انسان ها از طرف ادیان الهی است بلکه برعکس اخلاق برای آرامش روح انسان هاست.
اخلاق برای رسیدن به دنیای خوب است، نه فقط آخرت. شما میدانید به ما سفارش کرده اند
این آیه شریفه را در قنوت ها بخوانید و به عنوان دعا، درخواست کنید که «رَبَّنا
آتِنا فِی الدُّنیَا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذابَ النّارِ»
اتفاقاً
اخلاق به انسان دنیای حسنه میدهد. نگرش ادیان الهی فقط نگرش اخروی نیست بلکه
برعکس اگر آخرتی هم هست، از همین دنیاست «الدنیا مزرعةُ الآخرة»، همین
فرمایش پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) به عنوان داروی
درد انسان هاست. آن هایی که دنیا را برای آخرت ترک میکنند جزء احمقترین انسان ها
هستند (البته احمقترین اصطلاح فارسی ماست و الّا احمق خودش تمام مطالب را دارد) آن
هایی هم که فقط دنیا را میگیرند و فکر آخرت نیستند از آن ها احمق ترند.
اینکه اول مطلب راجع
به عقل بحث کردیم برای این است که عاقل میداند اگر دنیا نباشد آخرتی هم نیست، اما
کدام دنیا؟ دنیایی که حسن باشد. اتفاقاً یکی از خصایص اخلاق همین است، کاری میکند
دنیا نیکو میشود. وقتی جامعه آرام باشد شما با خیال راحت ناموس خودتان را در کوچه
و خیابان میآورید و او حتی به راحتی بدون شما بیرون میرود، چون جامعه ای که
مبنایش مبنای اخلاقی بود طبیعی است در آن جامعه دیگر فسق و فجور نیست، سیئات نیست،
گناه نیست. اتفاقاً نه تنها در دین ما این مطلب بیان شده بلکه علمای مختلف دیگر
نیز این را گفته اند. جالب است سقراط و افلاطون جمله ای را بیان میکنند که میبینیم
این جمله در حقیقت همان چیزی است که تمام انبیاء بیان میکنند، فرق نمیکند. در
جلسات اول عرض کردم پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)
فرمودند: «اِنّی بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاق» یعنی
من برای تمام کردن مکارم اخلاق مبعوث شدم. این «اُتَمِّمَ» که
بیان میفرماید یعنی انبیاء قبل هم کارشان این بود نه اینکه بعثت من فقط برای همین
قضیه هست بلکه من تمام کننده مکارم اخلاقم. همان مطلبی که قرآن کریم و مجید الهی
بیان میفرماید «لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ» فرقی
بین رسولان الهی نیست همه آن ها یک آئین را آوردند، آن هم آئین الهی و اس و اساس آئین
الهی بر مکارم اخلاق است. لذا بی دلیل نیست که علما از جمله وجود مقدس حضرت
شیخناالاعظم تأکید به این داشتند که انسان حتماً باید دروس اخلاقش بیش از دروس
دیگر باشد، شرکت در مباحث اخلاقیش بیش از مباحث دیگر باشد چرا ؟ چون تزکیه کند.
پیروی از فرمان عقل
اتفاقاً در توقیعی
که حضرت حجه بن الحسن المهدی (عجل الله تعلی فرجه الشریف) به حضرت شیخناالاعظم
دارند در اواخر توقیع مبارکشان همین مطلب است که مردم را از سیئات و گناه بترسانید.
لازمه پرهیز همان بحث اخلاق است. سقراط و افلاطون حسن خلق و فضیلت را علم و حکمت میدانند
یعنی همه علم و حکمت در حسن خلق و در فضائل است. بیان میکردند اگر جهل و نادانی
از میان برداشته شود مردم خوب و بد را بشناسند و هم چنین خیر و شر بخصوص شر را
بشناسند (اینکه ما عرض کردیم که اول باید نفس امّاره را بشناسیم بعد نفس مطمئنه،
این جا هم اشاره میکنند به خصوص شر را بشناسید) مردم طبعاً به خوبی ها میگرایند
و از بدی ها اجتناب میکنند. ارسطو اخلاق پسندیده، فضیلت را در حقیقت پیروی از
فرمان عقل میداند و میگوید آن هایی که اخلاق پسندیده دارند در حقیقت عاقلند.
همان مطالبی که
در روایات بیان کردیم سیئات و بدی ها اگر شناخته شود طبیعی است انسان دیگر مبتلا نمیگردد.
مثلاً اگر کسی بداند فلان عمل برای او مریضی جسمی میآورد دیگر به سراغ آن نمیرود.
یک مثال بزنم، اگر کسی تشنه باشد و در بیابان، عطش بر او غلبه کرده باشد به چشمه
ای یا گودالی که آب دارد برسد تا بخواهد آب بخورد یک نفر به او بگوید مواظب باش در
این گودال سم است مسموم میشوی طبیعی است آن کسی که عاقل است ولو به اینکه تشنگی
امانش را بریده و از عطشی که دارد دیگر خوبی و بدی را تشخیص نمیدهد اما اگر به او
بگویند این آب غیر از اینکه کثیف هم هست در آن سم ریختند طبیعی است آن آب را میریزد
و میگوید صبر میکنم، اگر بناست بمیرم چرا خودم را با سم بکشم. آدم عاقل این را میگوید
که اگر از تشنگی غش هم کردم شاید فرجی شود و یک آب سالم به دستم برسد، جرعه ای از
آن آب را بخورم مجدداً سرحال میآیم. اما نمیآید با دست خودش سم و زهر را بخورد.
این برای بشر یک حالت طبیعی است.
اگر بشر بفهمد
فلان مطلب سم روح است (برای همین است میگوئیم اول باید تشخیص بدهد) طبیعی است به
سوی آن مطلب نمیرود. میدانید علت این که یک عده به سراغ گناه میروند چیست؟ برای
اینکه ظواهر گناه را میبینند نه باطن گناه را و علت اینکه یک عده هم دنبال نیکی
ها نمیروند این است که مطلع نیستند در
حقیقت گناه آن ها را از بین میبرد و خوبی ها مانع پیشرفت نیست بلکه بستر پیشرفت
است. بعضی تصور میکنند اگر به آن ها بگویند فلان عمل را انجام بدهید آن عمل دست و
پای آن ها را در دنیا میبندد، دیگر عامل پیشرفت نیست و دیگر باید از آن ظواهر
دنیا دست بکشند در حالی که عرض شد فرمایش دین این نیست که یک طرف را انسان بگیرد و
طرف دیگر را رها کند «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیَا حَسَنَةً وَ فِی الآخِرَةِ
حَسَنَةً وَ قِنَا عَذابَ النّارِ». برای همین است که انسان ها باید حتماً
بدانند که مصائب کجاست تا دچار مصائب نشوند.
اهانت به کرامت نفسانی
مولی الموالی
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه الصلوه و السلام) میفرمایند «مَن
شَرُفَت نَفسُهُ نَزَّهِهِا عَن دِناءة المَطالب» کسی که
دارای شرافت نفسانی است ضمیر خودش را از خواسته های ذلت آور منزه میکند. عرض
کردیم ما خودمان را نمیشناسیم اینکه بیان میفرمایند «مَن عَرَفَ
نَفسهُ فَقَد عَرَفَ رَبُّه»
برای
این است که اگر ما بشناسیم واقعاً خلیفه الله هستیم اگر ما بفهمیم نفخه روح خدائیم،
طبیعی است عواملی که ما را از مقام اصلی خودمان یعنی خلیفه اللهی دور میکند رها میکنیم.
اگر به کسی بگویند یک شربت عسل به شما میدهیم اما در شربت زهر ریختیم، کدام آدم
عاقلی برای یک لحظه شیرینی، آن شربت زهر را میخورد؟ انسان عاقل آن را رها میکند.
اگر بدانیم رذایل و پستی ها ما را از مقام حقیقی مان پائین میآورد و دیگر آن
انسان حقیقی نخواهیم بود طبیعی است انجام نمیدهیم. اینکه بیان کردیم باید مرحله
نخست نفس امّاره را بشناسیم برای همین است.
مولی الموالی
اسد الله الغالب علی بن ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه) بیان میفرمایند «الکَرَمُ
حُسنُ السَجیة وَ اجتِنابُ الدَنیة» بزرگواری
و کرامت نفس همان اخلاق پسندیده است. یعنی اخلاق پسندیده انسان را بر همان
بزرگواری که داشته یعنی مقام اولیه خود انسان که اشرف مخلوقات بشود، نگه میدارد
اما سیئات برعکس. لذا بیان میفرمایند نه تنها بزرگواری و کرامت نفس باید در آن
مرحله باشد بلکه اس و اساس این نگهداری در این است «وَ اجتِنابُ
الدَنیة» باید از پستی ها دوری کند. پس اگر اول پستی ها را بشناسیم
میتوانیم همان کرامت نفس خودمان را محافظت کنیم. علت این که بیان میشود اول باید
نفس امّاره شناخته شود بعد نفس مطمئنه این است.
لذا وجود مقدس
مولی الموالی این گونه بیان میفرمایند «مَن کَرُمَت عَلَیه نَفسُهُ هَانَت
عَلَیهِ شَهَوَاتُهُ» میدانید
درد بشر برای چیست و میدانید چرا تن به شهوت میدهد؟ برای اینکه از بزرگواری خودش
و کرامت خودش بی خبر است. مولی الموالی میفرمایند: آن انسانی که در خودش احساس
بزرگی و کرامت نفس بکند شهواتش را عامل برای حقیر شدن خودش قرار نمیدهد و لذا
شهوات را حقیر و خوار میشمرد چون میداند این ها باعث میشوند که او را از آن
مقام والا پائین بیاورند. دیدید در دنیا اگر کسی مثلاً رئیس باشد، وزیر باشد، وکیل
باشد، مدیر کلی باشد بعد بیایند او را بردارند و تنزل درجه بدهند معاون او یا مدیر
درجة سه او را مدیر کل بگذارند، بعد بگویند حالا شما به عنوان مدیر درجه سه باش، بعضی
ها که برای خودشان یک احساس شخصیتی میکنند حاضرند استعفا بدهند و بازنشسته بشوند اما نپذیرند، میگویند
این در شأن ما نیست در مقام ما نیست. درحالی که مسأله مسأله دنیوی است. اگر جدی انسان
بداند اشرف مخلوقات است مقامش مقام والاست آن وقت انجام یک عمل زشتی میخواهد او
را از آن مقام بالا به پایین بکشد، «لَقَد خَلَقنَا الإنسانَ فی أحسَنِ التَقویم
ثُمَ رَدَّدناهُ أَسفَلِ السافِلینَ» از آن
مقام احسن به مقام اسفل (هر دو هم باب افعل التفضیل است، احسن یعنی نیکوترین، نیک
داریم نیکوتر داریم و نیکوترین هم داریم، دیگر بالاتر از نیکوترین چیزی نیست، اسفل
یعنی پست ترین، پست و پست تر و پست ترین هم داریم) از آن مقام احسن به مقام اسفل برسانند،
طبیعی است اگر کسی عاقل باشد، اگر کسی برای خودش احساس شخصیت کند، هیچ موقع قبول نمیکند.
مولی الموالی
این گونه بیان میفرمایند «مَن کَرُمَت عَلَیهِ نَفسُهُ لَم یُهِنها
بِالمَعصیَةِ» کسی که به شرافت
معنوی و کرامت نفس خود واقف است مسلماً با ارتکاب به گناه موجبات پستی و اهانت به
خودش را فراهم نمیکند.«لَم یُهِنها بالمعصیة» به واسطه معصیت
باعث اهانت به آن کرامت نفسانی نمیشود. لذا بیان می کنند کسی که بخواهد خودش را
بشناسد این خصوصیت را دارد.
وجود مقدس امام
علی النقی (صلوات الله و سلامه علیه) این گونه بیان میفرمایند، میفرمایند: «مَن
هانَت عَلَیهِ نَفسُهُ فَلَا تَأمَن شَرَّهُ»
کسی
که، خودش را در مقابل مسائل شهوت پست بدارد از شر شیطان ها ایمن نیست از شر خودش
هم در امان نخواهد بود. علمای علم اخلاق بیان میکنند کرامت نفس انسانی به این است
که انسان بداند چه چیزهایی عامل رذالت نفس است. تا عامل رذالت نفس را نداند به
کرامت نمیرسد یا به تعبیر دیگر کرامت را نگه نمیدارد. این مطلب را شنیدید در
رابطه با بیماری های جسمی این را میگویند پیشگیری بهتر از درمان است. یعنی اگر
شما بدانی فلان عمل موجب مریضی شما میشود و پیشگیری کنی مریض نمیشوی تا بخواهی
درمان کنی. اگر ما بدانیم که گناه و سیئات و نفس امّاره باعث از بین بردن کرامت
انسانی ما میشود و تشخیص بدهیم چه چیزهایی گناه است و چه چیزهایی سیئات است طبیعی
است دیگر گناه نمیکنیم و خودمان با دست خودمان عامل این مطلب نمیشویم که آن
کرامت نفسانی را به رذالت نفسانی تبدیل کنیم، خودمان مواظبت میکنیم. لذا این مثال
را برای کسانی که میخواهند خودشان را در این مقام و کرامت نفسانی نگه دارند، بیان
کرده اند، گفته اند برای اینکه بچه را از آتش نگه دارید اول چه می کنید؟ بچه را کنار
بخاری میبرید و دستتان را به سمت بخاری میبرید و میکشید، دست او را جلو میبرید
میکشید که بفهمد این خطر دارد. چند مرتبه که این عمل را درک بکند و بفهمد، اگر
شما در اتاق حواستان جای دیگر رفت بچه که به سمت بخاری رفت میفهمد و برایش ملکه
شده که این شوخی بردار نیست، این برای بازی نیست. اگر انسان بفهمد چه چیزی برای او
ضرر دارد طبیعی است دیگر دنبال آن نمیرود. البته شرطش این است که عاقل باشد.
این روایت شریف
در بحارالانوار از وجود مقدس پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و
سلم) است که بیان میفرمایند: انبیاء آمدند به انسان ها یاد بدهند که چه چیزی آن ها
را به بدی ها سوق میدهد و چه چیزی از آن بدی ها دور میکند. لذا آن هایی که اهل
کرامت نفس هستند برای خودشان فرض میدانند که مرحله نخست عوامل تخریب زندگی سالم
را بدانند.
مولی الموالی میفرمایند
«النفس
الدنیة لاتنفکّ عن الدنائات»
انسان
دنی النفس از پستی و دنائت جدا نمیشود و همیشه داخل گناه فرو میرود. چرا؟ یک
نکته ای را وجود مقدس حضرت ثامن الحجج، قبله ایران، آقا علی بن موسی الرضا (علیه
آلاف التحیه و الثناء) بیان میفرمایند و آن این است که میفرمایند «لِاَنَهُ
جاهِلٌ عن دینه» چون شخص دنی از
دین خودش جاهل است. نمیداند و خبر ندارد این دین در حقیقت مجموعه قوانین الهی
برای رشد و نمو اوست نه برای محصور کردن او. عرض کردم اگر شما در بیابان عطش وجود
شما را گرفته باشد، اگر چاله آبی را ببینید و بخواهید آب بخورید یک نفر به شما
بگوید در این آب سم ریختند، آیا این آب را میخورید؟ نه، حاضرید تشنگی را تحمل کنید
اما سم نخورید. حضرت ثامن الحجج میفرمایند آن کسی که دنی است جاهل به دین است.
مولی الموالی بیان میفرمایند آن کسی که کریم است عامل به دین است، یعنی نقطه
مقابل جاهل است. «اَلکَریم یَری مَکارمَ اَفعالِهِ دینا عَلَیهِ یَقضیه وَ
دَیناً لَهُ» انسان
کریم النفس و بزرگوار مکارم اعمال را بر خودش فرض میداند و دِین انسانی خودش هم
تلقی میکند و خودش را به ادای آن مسائل دینی و مکارم اخلاقی موظف میکند. یعنی نه
تنها دین او را محصور نمیکند بلکه همان طور که بیان شد بستری را برای پرورش درست میکند.
شِکوه امام زمان (عج)
من نکته ای را
از توقیع مبارک حضرت عرض کنم که مقداری از فرمایشات مولایمان حضرت صاحب العصر و
الزمان حجه ابن الحسن العسگری (صلوات الله و سلامه علیه) به شیخناالاعظم حضرت شیخ
مفید عزیز است که چه زیبا بیان میکنند، برای هیچ احدی این مطلب را ندارند. انسان
باید در دین همین گونه باشد، مخلص. حضرتش این گونه مینویسند «بِسمِ
اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ أَمّشا بَعدُ سَلَامٌ عَلَیکَ أَیُّهَا المَولَی
المُخلِصُ فِی الدِّینِ. اَلمَخصُوصُ فِینَا بِالیَقِینِ. فَإِنَّا نَحمَدُ إِلَیکَ
اللهَ الَّذی لَا إِلهَ إِلّا هُوَ وَ نَسئَلُهُ الصَّلاةَ عَلَی سَیِّدِنَا وَ
مَولَانَا نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ» حضرت
روی پاکت نامه به عنوان مینویسند «لِلاَخِ السَدید وَ الوَلِیِ الرَشید
الشیخ المفید ابی عبدالله محمد ابن محمد ابن نعمان اَدامَ اللهُ اِعزازَه مِن مُستودِعِ
العَهدِ المَأخوذُ عَلی» این نامه از ناحیه من است نامه ای به برادر با ایمان
و دوست رشید همیشگی خودم دوست نیرومند خودم (ولی، در اینجا به معنی دوست یعنی رفیق
است، انسان به جائی برسد که رفیق حجت خدا بر زمین شود) بعد میفرمایند: خدا عزتت
را روزافزون کند سلام بر تو ای کسی که دوست مخلص ما در دین هستی و مخصوص برای ما
هستی یعنی خدا تو را برای ما قرار داد. «اَلمَخصُوصُ فِینَا» انسان
مخصوص برای آقایش بشود. حضرت شیخناالاعظم مفید عزیز (روحی له الفداه و سلام الله
علیه) امام زاده نبوده، معصوم نبوده، از آل طاها نبوده، از آل یاسین نبوده اما میبینیم
چه مقامی پیدا میکنند به کجا میروند، فقط به خاطر همین رعایت تقوا به جائی میرسد
که حضرت بیان میفرمایند ما در مورد نعمت وجود تو خداوند یکتا را سپاس میگذاریم،
الله اکبر! ما معمولاً میگوییم باید خدا را سپاس بگذاریم که حجت خدا بر روی زمین
مولایمان آقایمان سید و صاحب و سالارمان حضرت حجه بن الحسن المهدی (صلوات الله و
سلامه علیه) به عنوان آخرین حجتی که خلص همه انبیاء و همه معصومین (علیهم صلوات
المصلین) است به عنوان امام ماست و حیات ما در دوران امامت و ولایت آن حضرت است،
آن وقت ببینید حضرتش بیان میفرمایند: ما در مورد نعمت وجود تو خداوند یکتا را
سپاسگزاریم. این مرد الهی که خاک پایش سرمه چشمم باد چه کرد که به این مقام رسید؟
فقط یک مطلب، خودش بیان میفرماید از آن لحظه که خود را شناختم هیچ مکروهی از من
سر نزد.
حضرت در این
توقیع یک جایی یک شکوه ای دارد که من مقداری از آن را بیان میکنم. اولاً حضرت به
وجود نازنین شیخ عزیزش (که اول کسی که او را مفید نامید وجود مقدس آقا بود چون نام
ایشان محمد بن محمد بن نعمان هست) گفت سلام مرا به شیعیانم برسان، بگو از احوال آن
ها باخبرم اما یک مطلبی را هم بیان میفرمایند، میفرمایند: از خطاها و گناهانی که
بندگان صالح خداوند از آن ها دوری میکنند باخبرم ولی از آن هایی که اکثر شما هم
مرتکب آن شدید هم باخبرم، از عهد شکنی های شما با خبرم از لغزش های شما باخبرم و
بعد میفرمایند: پس بترسید «اتقوالله» از خدا بترسید
و با تقوای خودتان به ما خاندان رسالت مدد برسانید، حضرت این مدد را میخواهد. بعد
حضرت راجع به اخلاق فرمایشی دارند و میفرمایند: سعی کنید اعمال شما طوری باشد که
شما را به ما نزدیک کند ما دوست داریم شما به ما نزدیک شوید و از گناهانی که موجب
نارضایتی ما میشود دوری بجوئید. در زندگی تقوا و اخلاق را سرلوحه کار خودتان قرار
دهید. خود حضرت بیان میفرمایند: ای شیخ مفید خداوند شما را با الهامات غیبی خود
ارشاد و توفیقات خودش را در سایه رحمت بی پایانش نصیب گرداند، برای مردم موعظه کن
و اخلاق بگو. این فرمایش حضرت است؛ این قدر نیاز به اخلاق هست که حضرت هم اشاره میکنند.
إن شاءالله از
جلسات بعد ورود به مطلب پیدا میکنیم. تا به حال دنبال این بودیم که بشناسیم و مهم
این است که اول نفس امّاره و اینکه شقوق آن چه هست را بشناسیم. به فضل الهی اول
مطلبی که باید به عنوان کلید و شاه کلید قضیه بشناسیم این است که به نفس امّاره
شناخت پیدا کنیم تا مبتلا نشویم و اگر نفس امّاره را نشناسیم بدانید هرگز نفس
مطمئنه را نخواهیم شناخت.