درس اخلاق
جلسه38 85/9/29
ارتباط
عمل نیک با توفیق الهی
بشر معمولاً به دو نصیحت احتیاج دارد یک نصیحت درونی است
که نفس است و یک نصیحت بیرونی است که در حقیقت واعظ متقی است. اولین واعظ خود
پروردگار عالم است و اولین وعظش برای انبیاست. اگر کسی به موعظه درونی خودش یعنی آن
نفس الهی جواب بدهد طبعاً از بیرون موعظه پذیر میشود.
حضرت جواد الائمه (علیه السلام) بیان فرمودند «الْمُؤْمِنُ
یَحْتَاجُ إِلَى تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ» طبیعی
است مؤمن بیشتر به سه چیز احتیاج دارد: 1- توفیقی از طرف پروردگار عالم، اگر توفیق
الهی شامل حال ما نبود این را بدانید امشب در محضر حدیث و روایت حضرت جواد الائمه (علیه
السلام) نبودیم. توفیق از خداست همیشه بشر باید بداند محتاج توفیق الهی است. هیچ
کس به تنهایی هیچ موقع موفق به کار خیر نمیشود. گرچه زمینه های توفیق را خود بشر
درست میکند اما اگر خدا توفیق ندهد نمیشود.
لذا در روایات داریم بعضی مواقع بعضی از مؤمنین که دائم شب
خیزی دارند یک موقعی عزّوجل خواب را بر آن ها غلبه میدهد بیخود و بی جهت آن شب توفیق
بلند شدن برای نماز شب را ندارند. آن شخص خیلی ناراحت میشود دنبال علل میگردد.
اتفاقاً هم در روایات داریم خودتان را در معرض اعمال
خودتان قرار دهید، به تعبیری مراقبه و محاسبه نفس، حساب کشی از خودتان بکنید. به
صورت ظاهر خطایی که موجب بلند نشدن در دل شب و قیام برای عشق بازی عندالله باشد را
نمیبیند، در روایات داریم عزّوجل این گونه میخواهد تا طرف مغرور نشود . فکر نکند
خودش بوده گاهی خواب بر او غلبه میکند که بداند اگر توفیقی است از خداست، هیچ کس
چیزی نیست. این را جدی به عنوان یک کد در ذهن خودمان همیشه داشته باشیم هیچ کس در
عالم هیچ چیز نیست دیگر مغرور نمیشویم، دیگر اهل تکبر نمیشویم، دیگر خودخواه نمیشویم.
باید بدانیم هر چه هست توفیق الهی است. مؤمن اتفاقاً احتیاجش بیشتر است. حضرت
جوادالائمه (علیه السلام) میفرماید: «الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى تَوْفِیقٍ
مِنَ اللَّهِ» مؤمن محتاج توفیق از طرف پروردگار عالم است.
نصیحت
پذیر حقیقی
«وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ» دومین مطلب
موعظه کننده درونی میخواهد یعنی اینکه در درون خودش (حالا این را توضیح میدهم
چون بحث ما کشید به اینجا که اخلاق باید شناخت نفس باشد و نفس شقوق دارد و مهم تر
از همه باید نفس امّاره را بشناسیم که اگر آن را شناختیم دیگر برای بشر نفس مطمئنه
حاصل میشود.) موعظه کننده درونی یعنی چه؟ اما بعد از آن «وَ قَبُولٍ
مِمَّنْ یَنْصَحُهُ» یک نیروی نصیحت پذیری نصیحت را قبول کند البته این
حاصل نمیشود الّا به اینکه انسان بفهمد هر چه هست از نفس امّاره است. انسان را بیچاره
میکند. خیلی خوب است که انسان یک روح لطیف داشته باشد، نصیحت پذیر باشد.
یک عده از اول خلقت تا به حال به قدری عالی زندگی کردند و
زندگی میکنند که این ها در حقیقت برای همه بشر و همه خلقت فخرند علتش هم این است،
هیچ موقع احساس غنی بودن نکردند چه کسی نصیحت پذیر است؟ کسی که احساس نکند دیگر از
همه خلق مستغنی شده. اگر کسی احساس غنا کند نصیحت پذیر هم نخواهد بود. نصیحت پذیری
نشانه روح لطیف است. بزرگان در مقابل خشم جُهّال صبر میکردند حتی بعضی مواقع که
بیان میکردند ما میخواهیم شما را نصیحت کنیم مکدر نمیشدند بلکه با روی باز میگفتند
نصیحت کن و بارها شنیدید حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف) آن امام العارفین
وقتی یکی از بچه های دبستانی نامه ای داد محضر حضرت امام و خطاب کرد اماما خواستم
نصیحت کنم بعد شرمم آمد گفتم من کجا و نصیحت کجا و شما کجا و نصیحت دادن به شما
کجا! حضرت امام با دست خط مبارک خودشان نوشتند: فرزند عزیزم من احتیاج به نصیحت
دارم، ای کاش مرا محروم نمیکردی از نصیحت خود و نصیحتم میکردی. (این روح لطیف
ایشان بود.) اینکه بگوید من در مقام امامت امت هستم، من در مقام والائی هستم،
هیهات.
حتی میبینیم در کتاب احادیث القدسیة حضرت شیخ بزرگوار شیخ
حر عاملی (اعلی الله مقامه الشریف) هست که شیطان به حضرت موسی کلیم (ع) گفت میخواهم
نصیحت بکنم. حضرت موسی یک لحظه ماند چی بگوید، خطاب رسید موسی نصیحتش را بپذیر
ببین چه میگوید ولو به اینکه شیطان است اما شاید این یک نکته ای است که میخواهد
به ما انسان ها بگوید که انسان هایی که نصیحت پذیرند و روح لطیفی دارند ولو در
مقابل دشمن اگر در مقام نصیحت در بیاید نه در مقام انحراف دادن نه در مقام منحرف
کردن، در مقام نصیحت در بیاید نصیحت میپذیرند. این نکته خیلی مهمی است.
دومین مطلبی که حضرت جواد الائمه بیان فرمودند این بود: «وَ
وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ» یک واعظی از درون خودش این واعظ درونی چیست؟ واعظ
درونی که مؤمن بخصوص احتیاج به او دارد یعنی رسیدن به آن مقامی که خوبی ها و بدی ها
را درک کند. اتفاقاً برای انسان گاهی پیش میآید، «شخصی آمد محضر حضرت امام صادق (علیه
السلام) عرضه داشت آقاجان گاهی میشود من یک احساس شرم میکنم گویی درون من کسی با
من صحبت میکند و میخواهد من را نصیحت کند و در مقابل خطایی که کردم مدام به من
عتاب میکند. حضرت فرمود این نشانگر این است که هنوز بدی بر تو غالب نشده است.» گاهی
انسان یک خطایی میکند که خودش از خودش بدش میآید که چرا این کار را کردم در شأن
من نبود. من انسانم این همه لطف عزّوجل به من، من را انسان آفرید، حیوان دیگری
نیافرید، من را به عنوان انسان اشرف مخلوقات خلق کرد. بد است از این مقام خودم عوض
اینکه حسن استفاده را بکنم سوء استفاده کردم، از خودش بدش میآید.
تفکر در
عبادت
میفرمایند این عتاب درونی بهترین عاملی است برای اینکه
معلوم شود هنوز نفس امّاره بر انسان غلبه پیدا نکرده. لذا در روایت به ما میگویند
که اگر میخواهید این حالت را تقویت بکنید، نکته مهمش این است که با نفس امّاره با
تفکر در عبادات مبارزه کنید که بیان کردیم اولین عاملی که ما باید بشناسیم که
چگونه مبارزه کنیم با نفس، تفکر است.
مولی الموالی امیر المؤمنین (علیه السلام) بیان فرمود «مَنْ
کَثُرَ فِکْرُهُ فِی اللَّذَّاتِ غَلَبَتْ عَلَیْهِ»
کسی
که فکر لذات را بکند، مسلماً همین فکر عامل غلبه شدن بر او است. اصلاً به ما میگویند
خوبی ها و بدی ها اصلش تفکر است. اینکه میگویند نیت افضل است چون نیت یعنی تفکر
آن چیزی که بر ذهن میگذرد، نیت از عمل برتر است به این خاطر برتر است چون بر ذهن
انسان میگذرد. فکریست که بر ذهن میگذرد لذا فکر را باید کنترل کرد اگر توانستیم فکر
را کنترل کنیم، اگر فکر بد آمد سریع آن را از بین بردیم، مسلم دیگر به گناه نمیافتیم.
همان گونه که بیان کردند وجود نازنینش در رابطه با معاصی بیان فرموند هر کس در
معاصی فکر بکند آن فکر او را به سوی معاصی دعوت میکند.
گاهی این طور است از یک فکر شیطانی شروع میشود مثلاً کسی فکر
میکند که در بانک پول های فراوانی میآید و میرود. بعد، این فکر شیطانی میآید که
حالا چطور میشود مگر، ما هم از این پول داشته باشیم، کم کم میبینی بیچاره شد.
گاهی خلوت های انسان موجب فکر بد میشود باید انسان پرهیز کند اگر فکر شهوت در ذهن
انسان آمد و این فکر را از ذهنش بیرون نکرد طبیعی است آرام آرام شهوت بر او غلیه
پیدا میکند. این فرمایش مولی الموالی است و واقعاً هم همین است انسان هر فکری کند
بر او اثر میگذارد.
در عبادت هم همین طور است این روایت شریف راجع به بحث طاعت
و فکر به طاعت، از وجود مقدس و منور حضرت صادق القول و الفعل امام جعفر صادق (صلوات
الله و سلامه علیه) که بیان فرمودند «یَدْخُلُ رَجُلَانِ الْمَسْجِدَ
أَحَدُهُمَا عَابِدٌ وَ الْآخَرُ فَاسِقٌ»
دو
نفر وارد مسجد میشوند یکی عابد و دیگری فاسق «فَیَخْرُجَانِ
مِنَ الْمَسْجِدِ وَ الْفَاسِقُ صِدِّیقٌ وَ الْعَابِدُ فَاسِقٌ» از
مسجد خارج میشوند آن کسی که عابد بود فاسق میشود. اما آن کسی که فاسق بود انسان
صادق میشود. صدیق یعنی دیگر راست میگوید و هر چه است بین او و خدای خودش درست است،
توبه اش توبه حقیقی است. دلیل چیست میفرمایند «وَ ذَلِکَ
أَنَّهُ یَدْخُلُ الْعَابِدُ الْمَسْجِدَ وَ هُوَ مُدِلٌّ بِعِبَادَتِهِ وَ
یَکُونُ فِکْرُهُ فِی ذَلِکَ» آن عابد وقتی داخل مسجد شد او فقط دلالتش
عبادتش است میگوید من فقط اهل عبادتم و اهل نمازم، مدام مغرور میشود و فکرش به عبادتش
است که من و عبادتم که من و این مطلب. یک موقعی بیان میشود خدایا ممنونم توفیق
دادی و توفیق را از خدا میدانیم، این منعی ندارد شکر هم میکند، سجده شکر هم میکند.
اما کسی فکرش این است که من عابدم. «وَ
یَکُونُ فِکْرَةُ الْفَاسِقِ فِی التَّنَدُّمِ عَلَى فِسْقِهِ فَیَسْتَغْفِرُ
اللَّهَ مِنْ ذُنُوبِهِ» اما فاسق در فکر گناه خودش است. پشیمان است، نادم
است، در این فکر است که با خودم چه کردم عمرم را فنا کردم. چرا این گونه کردم دائم
در این فکر است و استغفار از گناهانش میکند، خدا هم میپذیرد. خود تفکر مهم ترین عامل است.
تمام
خیرات
لذا مولی الموالی امیر المؤمنین در بحث فکر نکته عالی را
بیان میفرمایند «جُمِعَ الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی ثَلَاثِ خِصَالٍ النَّظَرِ
وَ السُّکُوتِ وَ الْکَلَامِ»
تمام
خیرات جمع شده در سه چیز است، نگاه کردن، سکوت کردن و کلام، «فَکُلُّ نَظَرٍ
لَیْسَ فِیهِ اعْتِبَارٌ فَهُوَ سَهْوٌ» اما منظور از نظر چیست؟ نظر یعنی
آن نظری که از روی عبرت باشد اگر نظری در او عبرت نباشد باطل است. انسان به آسمان ها
و زمین نگاه کرد و در آن ها تفکر کند، روایاتی داریم که نظر کردن به آسمان ها و
زمین چقدر عالی است از وجود مقدس صادق القول و الفعل راجع به حضرت ابیذر که حضرت
صادق القول و الفعل امام جعفر صادق (صلوات الله و سلامه علیه) میفرماید «کَانَ
أَکْثَرُ عِبَادَةِ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ التَّفَکُّرَ وَ
الِاعْتِبَارِ» بیشترین عبادت
حضرت ابیذر که رحمت خداوند بر او باد در این بود: اندیشه، تفکر و عبرت گرفتن و الاعتبار.
نظر کردن به آسمان ها و عبرت گرفتن، عبرت گرفتن از بعضی کاخ ها که بوده و خراب شده
است.
اتفاقاً یکی از مطالبی که برای مردم است مثلاً میگویند
همه رفتند این کاخ ها مانده مثلاً تخت جمشید و امثالهم. آیا این باقیمانده ها برای
این است که فقط فخر کنیم که ما بنای چندین هزار ساله داریم و چه داریم؟ نه، خدا میخواهد
بگوید ببین من پاره هایی را نگه داشتم به شما بگویم ببینید کاخ ها چه شدند. همه
رفتند اما مقداری را نگه داشتم از زمانی که شماها نبودید و در عالم ذر بودید و
حالا که آمدید ببینید چه کاخ های عظیمی بوده، چه زحماتی کشیدند اما رفتند، اهرام
مصر چه کسانی بودند و کجا رفتند، از این عبرت بگیریم و تفکر کنیم. حضرت میفرمایند
اگر کسی نظر میکند و عبرت نمیگیرد این در فراموشی است. «وَ کُلُّ
کَلَامٍ لَیْسَ فِیهِ ذِکْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ» و کلامی که در
او ذکر نباشد یعنی یاد نباشد لغو است. (ذکر همین سبحان الله گفتن است، الله اکبر
گفتن، الحمدالله گفتن و صلوات بر محمّد و آل محمّد است. اما اصل ذکر یعنی یاد خدا
بودن، به یاد قدرت نمایی باری تعالی بودن.)
گفته اند بهلول یک آینه دستش بود هی در کوچه و برزن راه میرفت
و به خودش نگاه میکرد، جلوی مردم مدام میگفت «الله جلّ جلاله
و عظُم شأنه خلق الخلائق بقدرته» و یک عده هم میخندیدند بعد میگفت آینه
را بگیرید ببینید چقدر خدا عالی خلقت کرده است، میگفتند بهلول را ببینیم؟ میگفت
بله بهلول را ببینید میگفتند ما که بهلول را نمیبینیم خودمان را میبینیم میگفت
یک مقدار تفکر کن من را میبینی بعد میگفت خدا را میبیند. آینه را دستش گرفت رفت
پیش هارون گفت آمدم خدا را به تو نشان دهم، عکس خدا .گفت منو ببین عکس خداست، خودت
را ببین عکس خداست.
تفکر، انسان خودش را ببیند ما چه هستیم؟ چطوری داریم حرکت میکنیم؟
با کدام باتری و با کدام برق؟ این اصواتی که به گوش ما میرسد؟ این چه قدرتی که
این اصوات را میگیرد؟ این دیدن، این چشم، این بو که وقتی در فضای منزل یا بیرون میپیچد
ما نمیبینیم این چطوری میآید؟ دیدید در تخیل بشر این است وقتی برای بچه ها فیلم
هایی را درست میکنند اسمش را کارتون میگذارند، یک شکلی را درست میکنند که حالت
یک بخاری است که مثلاً دارد بو میکشد بو که دیدنی نیست، چیست؟ این ها همه عظمت
خداوند است.
تفکر، ذکر یعنی یاد خدا بودن «وَ کُلُّ
کَلَامٍ لَیْسَ فِیهِ ذِکْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ»و هر کلامی که
یاد خدا در او نباشد پس آن سخن لغو است. «وَ کُلُّ سُکُوتٍ لَیْسَ فِیهِ
فِکْرَةٌ» چون فرمودند «النَّظَرِ وَ السُّکُوتِ وَ الْکَلَامِ» اما
سکوتی در آن فکر نباشد «فَهُوَ غَفْلَةٌ» آن غفلت است، تفکر
بهترین مطلب برای انسان است بعد حضرت میفرمایند «فَطُوبَى لِمَنْ
کَانَ نَظَرُهُ عَبَراً وَ سُکُوتُهُ فِکْراً وَ کَلَامُهُ ذِکْراً وَ بَکَى عَلَى
خَطِیئَتِهِ وَ أَمِنَ النَّاسُ شَرَّهُ» خوشا به حال آن کسی که نگاهش
عبرت است و سکوتش توأم با فکر است و کلامش ذکر است و به خطایی که میکند گریه کند
و مردم هم از شرّ او در امان باشند.
مراحل
پنج گانه غلبه بر نفس اماره
اگر انسان جدی بخواهد بر نفس امّاره اش غلبه پیدا کند اولین
مرحله فکر است کما اینکه اگر بخواهد اهل عبادت و طاعت هم بشود اولین مرحله فکر است.
قرآن کریم و مجید الهی هم بیان میفرمایند. راه مبارزه با نفس امّاره را بزرگان
این گونه بیان میکنند. حضرت شیخناالاعظم حضرت مفید عزیز (روحی له الفداه و سلام
الله علیه) میفرمایند: پنج مرحله برای مبارزه با نفس است که اولین مرحله اش این
است در مقابل فکر بد فکر خوب بکنند و بعد میفرماید بالاتر از این اصلاً بشر نباید
اجازه بدهد فکر بد به ذهنش بیاید، مگر میشود؟ بله، این آیات را بیان فرمودند و
فرمودند این آیات را بخوانید «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی
أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ
بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ
لَکافِرُونَ» به قول فرمایش
مولی الموالی امیرالمؤمنین همین تفکر در گناه باعث میشود فرد به گناه بیفتد، او
را دعوت به گناه میکند، «مَنْ کَثُرَ فِکْرُهُ فِی الْمَعَاصِی
دَعَتْهُ إِلَیْهَا» عامل تفکر به گناه این است که تفکر در خلقت نمیکند.
عزّوجل میفرمایند آیا در پیش خود تفکر نکردند تا حکمت را پی ببرند که خدا آسمان
ها و زمین و آنچه در بین آن هاست را جز به حق یعنی به مصلحت( منظور از حکمت و حق مصلحت
و حکمت است) و تا وقت و حد معینی نیافریده و بسیاری از مردم به لقاء پروردگار خود به
کلی کافر و بی عقیده اند، یعنی می رسند به لقاء اما کافرند. تفکر در خلقت عامل میشود
که انسان تفکر در گناه نکند.
دومین مرحله تفکر در این است که هر چیزی بالاخره وقت معین
دارد. حضرت جواد الائمه که امشب شب شهادت آن حضرت است میفرمایند اگر کسی درک این
مطلب را بکند که هر چه هست گذراست، عمر میگذرد، قدرت میگذرد، جوانی میگذرد،
شهوت میگذرد صد در صد اگر این فکر را بکند دیگر مبتلای به گناه نمیشود. لذا این
نکته را باز در آیه شریفه دیگری عزّوجل بیان میکنند (اتفاقاً این را داریم که در
دل شب که بلند میشوید این را بخوانید حضرات معصومین و اولیای الهی نگاه به آسمان میکردند
و قبل از وضو گرفتن و بعد از وضو گرفتن این آیات را میخواندند) «إِنَّ
فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ
لِأُولِی الْأَلْبابِ» بدرستی
که این اختلاف در آسمان ها و زمین قیامتی است، هر روز یک خبر جدیدی میدهند.
در خبرها بیان شد بیش از سیصد هزار سیاره جدید در یک
کهکشان جدیدی که پیدا کرده اند وجود دارد. این ها همه قدرت باری تعالی است که تازه
دارند مقداری از آن را میفهمند. خلقت آسمان ها و رفت و آمد ها، اختلاف شب و روز،
شب و روز چیست؟ خدا چه کار میکند، این ها را میبینید، این ها نشانه هایی برای «اولی
الالباب» صاحبان خرد و عقل است. «الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ
قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ
الْأَرْضِ» کسانی
که در خواب، در بستر قیام میکنند، در دل شب بلند میشوند که این ها جدی اهل صفا هستند
از همه چیز بریده اند.
راهی به
سوی غلبه بر نفس اماره
آقاسید هاشم حداد میگفت که: آیت الله قاضی بیان کردند:
یکی از عنایات و رحمت های پروردگار عالم به بشر این است که این آیات را خوب متوجه
نمیشود والّا اگر بفهمد این آیات چه میگویند باید همان موقع قبض روح شود. بیخود
نیست مولی الموالی رنگش متغیر میشد، اشک هایش جاری میشد، سراسیمه بلند میشد.
قنبر یک جریانی را بیان میکند، میگوید: وقتی شبی با مولایم بودم، مولایم را مثل
بچه ای که مادرش را از دست داده میدیدم. خیلی افسرده بلند میشد یک حالاتی که جز
از بچه ها نمیدیدم آن هم در دل شب با خدا، آن مرد با ابهت، با عظمت، اما گویی کسی
است که مادر مرده است.
حضرت سید الساجدین را هم بیان کردند وقتی کسی به آن حالت میدید
وحشت داشت. یا وقتی برای بی بی دو عالم خبر دادند که مولی الموالی غش کرده یا از
دنیا رفته. پرسیده بودند در چه حالی بود؟ عرضه داشتند در حال سجده نماز بودند، بی
بی فرمودند: نه از دنیا نرفته. «قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى
جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».
اصل این است که تفکر کنید. تفکر در خلقت باعث میشود که
انسان دیگر در گناه تفکر نکند، «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» گویی
اصلاً به این مقام میرسند که درک میکنند خلقت باطل نیست، «سُبْحانَکَ
فَقِنا عَذابَ النَّارِ» چرا میگویند فقنا عذاب النار؟ یک معنایش این است: برای
اینکه نکند آتش های جهل بیاید، آتش های غرور بیاید، آتش های شهوت بیاید، این ها را
دور کنند. لذا حضرت صادق القول و الفعل امام جعفر صادق (علیه السلام) میفرماید «أَفْضَلُ
الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَکُّرِ فِی اللَّهِ وَ فِی قُدْرَتِهِ»
بهترین
عبادت ها مداومت بر تفکر درباره خدا و قدرت اوست.
حضرت شیخنا الاعظم در آن پنج نکته دوری از نفس امّاره میفرمایند:
عامل دور شدن از تفکر در گناه، تفکر در خلقت است. لذا انسان متوجه میشود این
فرمایش حضرت ثامن الحجج آقا علی بن موسی الرضا (صلوات الله و سلامه علیه) را که میفرمایند:
«لَیْسَ
الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَکُّرُ
فِی أَمْرِاللَّهِ عَزَّوَجَلَّ» عبادت
در بسیار نماز خواندن نیست در بسیار روزه گرفتن نیست. عبادت تفکر در امر پروردگار
است. و اینکه حضرت صادق القول و الفعل (علیه السلام) هم بیان فرمودند ابیذر اکثر
عبادتش همان تفکر و عبرت گرفتن بود.
این پیش میآید که اگر کسی عبادت را تفکر در خلقت ببینید
وقتی رو به گناه بیاورد یا تفکر در گناه در ذهنش بیاید خجالت میکشد چون تمام عالم
را ناظر بر فعل خود میبیند. اگر کسی واقعاً این مطلب را متوجه شود، در حقیقت همه
مسائل حل میشود. این ها چه کسانی هستند، آن هایی که تفکر در خلقت باری تعالی میکنند.
آن وقت این طور افراد اگر فکر گناه بیاید میفهمند، میبینند عالم را، چون آیه را عرض
کردم این آیه شریفه بیان میفرماید «یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ
وَ الْأَرْضِ» یقولون «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» میگویند
باطل نیافریدی، باطل خلق نکردی، گویی همه چیز را میبیند.
یک نفر آمد محضر حضرت صاق القول و الفعل (علیه السلام) و
گفت آقا چه کنم فکر گناه دیوانه ام کرده، شهوت من را بیچاره کرده، دائم فکر شهوت
هستم، حضرت فرمودند «الصّوم» (میدانید در روایت هم داریم روزه بگیرید،
روزه قدرت شهوت را خیلی کم میکند.) گفت: آقا روزه هم میگیرم اما همین که افطار میکنم
یک ساعتی نگذشته همه فکر من شهوت میشود. حضرت فرمودند: برای این است که خلقت را
نظاره نمیکنی و برای این است که تو خلقت را باطل پنداشتی. «ما خَلَقْتَ هذا
باطِلاً» اگر انسان در امور خلقت تفکر کند، طبیعی است اگر به قدرت
تفکر برسد، تمام عالم باز میشود. بعد حضرت فرمودند: میدانی کسانی که تفکر در
قدرت میکنند پرده ها از جلوی چشمشان کنار زده میشود، این ها خجالت میکشند. حضرت
یوسف خدا را دید، ملائکه را دید، ارواح را دید، اما زلیخا نمیدید احساس میکرد
خلوت کرده همه درها را بسته کسی نیست منم و او. اماحضرت یوسف میدید حتی همین آینه
ها نظاره گر او هستند همه خلقت دارای روح است متوجه میشود.
لذا تفکر در خلقت عامل میشود هر موقع فکر گناه بیاید چون
پرده ها کنار زده میشود انسان به گناه دچار نشود. یعنی حتی از فکر گناه هم بدش میآید.
ببینید قدرت حضرات معصومین کجاست که وقتی جوادالائمه در موقع شهادت حضرت ثامن
الحجج آمدند هیچ چیزی مانع او نبود. وقتی از حضرت علامه مجلسی (اعلی الله مقامه
الشریف) سوال کردند چطور میتواند انسان این کار را انجام بدهد؟ (طی الارض) آیا
فقط به اذن الله تبارک و تعالی است یا قدرت درونی هست؟ فرمود طبیعی است به اذن
الله تبارک و تعالی است اما این را به شما بگویم معصوم که جای خودش را دارد غیر
معصوم هم میتواند. اگر انسان بتواند روح را تزکیه کند به جایی میرسد که عالم مسخر
او میشود وقتی چیزی در تسخیر قرار گرفت دیگر مسلم است دیوار و غیر دیوار ندارد.