درس اخلاق
جلسه39 85/10/6
وسواس الخناس و آثار
آن در اعمل انسان
در بحث نفس شناسی مهمترین شاخصه و شاخه ی نفس، نفس اماره است. که اگر انسان
بتواند بر آن غلبه کند طبعاً نفس مطمئنه برای انسان حاصل میشود. اگر انسان به نفس
اماره غلبه پیدا کرد، الهی میشود. عمده ی مشکلات بشر هم همین است که نفس اماره
دائم در حال وسوسه کردن است به قدری انسان را وسوسه میکند که انسان یک موقع چشم
باز میکند میبیند جز بدی ها و معاصی چیز دیگری ندارد، در رابطه با سوره ناس این گونه
بیان کردند که سوره ناس قرائتش برای همین است که به انسان بیان کند دائم مواظبت کن.
چون خناس در وجود انسان هست «وَسْواسِ الْخَنَّاسِ
فی صُدُورِ النَّاسِ»، وسواسی است که در حقیقت در
سینه ی انسان ها وجود دارد. «فی صُدُورِ النَّاسِ» یعنی اینکه دائم با شماست. فکر گناه و بدی ها همیشه در
سینه ی انسان هست اگر انسان نتواند بر این فکر بد غلبه کند یقیناً بداند که هیچ
گاه طعم شیرین عبادت و نفس مطمئنه را نخواهد چشید. لذا برای مبارزه با او این گونه
ما را دعوت کردند که اول تفکر گناه را از خودتان بردارید.
وجود مقدس پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی (ص) میفرمایند: «لِکُلِّ قَلبٍ وَسوَسَةٌ فَإِذَا فَتَقَ الوَسوَاسُ حِجَابَ القَلبِ وَ نَطَقَ
بِهِ اللِّسَانُ أُخِذَ بِهِ العَبدُ وَ إذَا لَم یَفتُقِ الحِجَابَ وَ لَم یَنطِق
بِهِ اللِّسَاُن فَلَا حَرَجَ» این روایت شریف در کتاب شریف
سفینة البحار در باب وسواس وجود دارد. میفرمایند: در هر دلی وسوسه وجود دارد
(اولاً فرمایش حضرت لکل قلب است. این طور نیست که تصور کنیم اولیای الهی قلوبشان
دارای وسوسه نیست، بارها عرض کردم، نفس اماره در وجود همه ی انسان ها هست، ولی
اولیای الهی غلبه پیدا کردند بر نفس اماره، راه غلبه پیدا کردن بر نفس اماره این
است که بر این وسوسه قلبی غلبه پیدا کند. پس مرحله ی نخست در هر قلبی وسوسه گر هست.
همان فرمایش باری تعالی است، همان گونه که میدانید منشأ روایات باید قرآن کریم و
مجید الهی باشد. یعنی اگر بخواهیم روایات را تطبیق دهیم که آیا روایات صحیح هست یا
نه، تطبیق به قرآن میدهند. چون روایات، شرح فرمایشات باری تعالی است، لذا همان
بحث وسواسی که «فی صُدُورِ النَّاسِ» است. حضرت بیان میفرمایند «لِکُلِّ قَلبٍ وَسوَسَةٌ» برای همه ی قلوب
هست، اما اگر آن وسوسه پرده دل را بدرد «فَإِذَا فَتَقَ
الوَسوَاسُ حِجَابَ القَلبِ» حجاب قلب را پاره
کند و زبان آن را بیان کند «وَ نَطَقَ بِهِ اللِّسَانُ» آن وقت «أُخِذَ بِهِ العَبدُ» به واسطه ی آن بنده مؤاخذه میشود. یعنی چه؟ یعنی اینکه
اگر فکرش، قلبش طوری شد، این وسوسه وجودش را فرا گرفت، کم کم بر لسان جاری میشود،
و اگر بر لسان جاری شد تبدیل به فعل میشود و اعضاء و جوارح انسان مبتلای به آن
گناه میشوند، منتها مرکزش لسان است. چرا؟ چون وقتی انسان مطلبی را دوست دارد، به
زبان جاری میکند.
اثر یاد خدا در قرب
الهی
در روایت داریم هر چه بر زبان شما جاری شد، بدانید که اصل و اساسش حب بر آن
مطلب است «اذا فتق الکلام فی لسانک برٌ
أو شَر و هُوَ فی حبک» او مربوط به حب توست. وقتی
پرده کنار رفت و صحبت کردی، کلام بر لسان تو جاری شد، هر چه گفتی از خوبی یا بدی، بدان
به خاطر حبی است که داری! یعنی یا نسبت به آن بدی محبت داری یا نسبت به اون خوبی
محبت داری! مثالی که میتوان زد این است: اگر کسی مثلاً یک جریان سیاسی را دوست
داشته باشد، یک جریان خطی و فکری را دوست داشته باشد، به خاطر حبی که دارد دفاع از
آن خط و گروه بر لسانش جاری میشود و یا اگر از گروه دیگری بدش میآید، اگر مطالبی
را آن گروه مقابل بیان میکند بر اساس آن احساس بدیست که نسبت به آن اشخاص و حبی
که نسبت به طرف مقابل دارد. حال اگر کسی گناهان را بر زبان جاری کرد یعنی آن ها را
دوست دارد، اگر از فسق وفجور حرف زد، نعوذ بالله و نستجیر بالله از مسائل برهنگی
حرف زد یعنی این مسائل را دوست دارد، لذا اولیای الهی یکی از خصایصشان این است که
اصلاً وحشت و تنفر دارند و این مطالب قلب آن ها را به درد میآورد. حتی اگر کسی
مبتلا شود با اینکه خود آن ها نیستند و دیگران مبتلا باشند و آن ها فقط بشنوند، ناراحت
و رنجیده خاطر میشوند. لذا قلب یا همان مرکز تفکر، هر چه هست در آنجاست. آن وقت
بنده مؤاخذه میشود به واسطه ی همان مطالبی که بیان میکند «وَ إذَا لَم یَفتُقِ الحِجَابَ وَ لَم یَنطِق بِهِ اللِّسَاُن فَلَا حَرَجَ» اما اگر این فکر آمد و استغفار کرد، استغفرالله ربی و اتوب
الیه به لسانش جاری شد در حقیقت حجاب را ندرید «لَم یَفتُقِ الحِجَابَ» ( معلوم میشود که
گاهی فکر میآید اما مهم این است که آن حجاب را بدرد یا نه ) و لذا اگر بر لسان
جاری نشد، «فَلَا حَرَجَ»، بر او حرجی نیست.
هر چه هست فکر است. اتفاقاً تمام کسانی که دوست انتخاب میکنند، هر کسی را که
به عنوان دوست یا رفیق انتخاب میکنند، بر اساس تفکراتشان است. لذا بیان میکنند
رفتار انسان بر اساس تفکرش است. مولی الموالی امیر المؤمنین (ع) به مالک اشتر بیان
میفرمایند: هر کسی در گرو عمل خودش است و این عمل در گرو تفکر است، یعنی این عمل
بر اساس تفکر است. اگر کسی فکر بد کرد، طبیعی است، کم کم همان طور که روایات را در
جلسه قبل خواندیم، مبتلای به گناه و دچار این بدی ها میشود. در روایات دیگری
مطالب را بیان میفرمایند، از جمله روایت شریفی است از وجود مقدس خاتم پیامبران
حضرت محمد مصطفی(ص) میفرمایند: اصلاً آن قدر فکر و یاد مهم است که اعمال بستگی به
همان یاد دارد. ایشان ذیل این آیه ی شریفه که عزوجل میفرمایند «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً
کَثیراً» ای اهل ایمان خدا را بسیار یاد
کنید. یاد کنید (ذکر به معنی یاد است). خیلی خدا را یاد کنید. «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً». اول میگوید خدا را ذکر کنید، اما چرا مجدد ذکر را آورده؟ «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً» ذکر به معنی یاد همیشگی است. زیاد به یاد خدا باشید. ایشان میفرمایند: وقتی
فردای قیامت میشود مسلماً متقین اهل نجات و اهل بهشت هستند ومعلوم است که همه به
حال آن ها غبطه میخورند، اما عجیب اینجاست که خود اهل بهشت حسرت میخورند. به چه
چیزی حسرت میخورند؟ میفرماید «إِنَّ أهلَ الجَنَِةِ
لَا یَتَحَسَّّرُونَ عَلَى شَىءٍ فَاتَهُم مِنَ الدُّنیا کَتَحَسُّرِهِم عَلَى سَاعَةِ
مَرَّت مِن غَیرِ ذِکرِ اللَّهِ» اهل بهشت درست است که حسرت میخورند،
اما برای هیچ چیزی به اندازه ی ساعتی که به غیر خدا بر آن ها گذشته حسرت نمیخورند.
یعنی میگویند: چرا یک ساعتم در دنیا هدر رفت؟ چون آنجا میفهمند یاد بودن یعنی
دلالت بر حب و هر کس که حبش بیشتر است، طبیعی است قربش هم بیشتر است! شما در دنیا
همین را میبینید، اگر کسی، کسی را دوست دارد، همیشه به یاد اوست، با او در تماس
است، دائم با اوست، اگر سر کار هم بروند یک ساعتی را با هم ملاقات میکنند. اساس
یادها حب است و خود این حب ها لقاء را برای انسان میآورد لذا اهل جنه برای هیچ
چیزی به اندازه آن ساعتی که به غیر یاد خدا هستند حسرت نمیخورند.
یاد خدا و تأثیر آن
در کنترل فکر
خیلی مهم است چه طور یاد کنیم؟ خود قرآن اشاره میکند جلسه قبل اشاره کردیم که
پیغمبر (ص) میفرمایند: یاد گناه انسان را به گناه میکشاند. همین طور مولی
الموالی در غررالحکم بیان فرموده اند: «مَنْ کَثُرَ
فِکْرُهُ فِی الْمَعَاصِی دَعَتْهُ إِلَیْهَا» وقتی کسی به گناه فکر میکند
این فکر، او را به گناه دعوت میکند. چطور با فکر گناه مبارزه بکنیم؟ اینکه انسان
دائم به خدا فکر کند.
ایمانوئل کانت یک روانشناس غربی است. کانت میگوید میدانید چرا انسان ها خواب
میبینند؟ عامل خواب دیدن در شب چیست؟ بشر پیچیده در تفکرات است، لذا وقتی هم که میخوابد
در عالم خواب، همان خوابی را میبیند که فکر میکند. اتفاقاً همین مطلبی که کانت
بیان میکند در روایات اسلامی بهترش را بیان کردند. میفرماین: «فاذکروا الله»
یاد خدا باشید «فان ذکر معکم حتی فی نومکم» چون یاد همیشه با شما هست حتی در
خوابتان. لذا خود پروردگار عالم این گونه میفرمایند «فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ» خوب حالا یاد خدا باشیم؟ اگر بناست فکر دائم با انسان باشد
مسلماً یا فکر بد است یا فکر خوب، اما چه کنیم فکر بد نکنیم؟ سریعاً باید جای فکر
بد، فکر خوب را جایگزین کنیم.
در جلسات اولیه اشاره کردم علمای اخلاق میگویند: مرحله اول تخلیه است بعد
تحلیه هست یعنی جایگزین کردن، در همان مباحث اولیه عرض کردم تخلیه به این معنا
نیست که اول تخلیه کنیم بعد برویم سراغ تحلیه، این غلط است گرچه بعضی از اعاظم
علمای اخلاق این گونه بیان فرمودند اما به نظر میرسد بر اساس آن چیزی که روایات و
آیات الهی میگویند: اگر شما ذهنتان را از شئ خالی کردید چون خالی هست بلافاصله
برای او فکری میآید برای همین اگر فکر بد را خالی کردی سریعاً باید به جای این
فکر بد، فکر خوب را جایگزین بکنی. این مطلب را دکتر ژوزف فرانسوی میگوید اگر شما میخواهید
بر افکار خودتان غالب بشوید، باید آن فکری را که دوست دارید دائم با او باشید و ممارست
داشته باشید تا افکار دیگر برای شما نیاید. برای کسانی که درس میخوانند به خصوص
مثلاً برای کنکور آماده میشوند، میگویند چه کنیم که افکار ما خلجان نداشته باشد
این طرف وآن طرف نرود، مطلبی را که روانشناس ها بیان میکنند تفکر متمرکز است. تفکر
متمرکز چگونه به وجود میآید؟ 1- عمق بخشیدن به آن فکر اساسی خودتان، لذا اگر میخواهیم
فکر بد در ذهنمان نیاید باید فکر الهی را درون خودمان عمیق و دائم داشته باشیم عزوجل
اینطور مثال میزند: «فَاذْکُرُوا اللَّهَ
کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً» اگر میخواهید یاد کنید این طوری باید یاد کنید، مثل یاد کردن از پدرانتان و یا
شدیدتر از آن یاد بکنید. بعضی ها بیان میکنند چرا عزوجل بیان فرموده «کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ» برای آبائکم دو معنی گفته اند: یکی پدر و مادر که جمعاً میشود آبائکم، یکی
اینکه فقط پدر را آبائکم گفتند که به معنی پدرانتان هست. برای اینکه وقتی کسی به
سن عقلایی یعنی سن 40 رسید یا حتی کمتر، آن موقع حس میکند پدر دلسوزتر بوده
وهمیشه یاد پدر هست. لذا میگوید خدا برای شما دلسوزتر است، برای همین یاد خدا
کنید. چطور یاد پدرانتان را میکنید؟ یاد خدا را بکنید و شدیدتراز آن. لفظ شدت که
از صفات معناست نه از صفات لفظ، یعنی ذکر را نمیخواهد بگوید بلکه معنای ذکر را میخواهد
بیان بکند یعنی آن یاد باید عمیق باشد همیشگی باشد تعمق داشته باشد وضعف در او
نباشد تا بتواند بر فکر بد غلبه بکند.
آیت الله آقا سید علی قاضی آن عارف عظیم الشان به آقا سید هاشم حداد گفته بود
اگر تو فقط فکرت یک جا متمرکز شود دیگر هیچ چیزی برای تو لذت بخش نخواهد بود و هیچ
چیزی برای تو هراس آور نخواهد بود الّا به اینکه شما چون دائم در فکر او هستید
چیزی متوجه نمیشوی. بعد این گونه تمثیل زدند فرمودند: دیدید مادری که فرزند از
دست داده باشد و در مصیبت بزرگی قرار گرفته باشد آن قدر در آن مصیبت فکر میکند
احتمال دارد منزل آتش بگیرد اما متوجه نشود. امکان دارد کسی وارد بشود اما متوجه
نشود. میفرماید: تفکر عمیق در پروردگار عالم شما را از خلق میبُرد در حالی که با
خلق هم هستید. تفکر عمیق به پروردگار عالم، مبتلای به گناه نمیکند و اما بر عکسش
هم هست. دیدید بعضی ها نعوذ با الله و نستجیربا الله پناه به ذات حضرت حق به قدرت
وقوت شهوت میرسند به قدری فکر در شهوت میکنند طبیعی است، به قول مولی الموالی در
غررالحکم «دعته الیها» این فکر او را به سوی این عمل دعوت میکند. دچار عمل شنیع کثافت میشود،
حواسش نیست چه کسی آمد و رفت. حتی موقعی مثلاً بعضی ها بیان کردند، گاهی این ها که
به این کثافات دچار میشوند بقدری در تفکر گناهشان هستند و در آن عمل زشت و شنیع
خودشان هستند که در ماشین را باز میکنی، حواسشان نیست مشغول به کثافت کاری خودشان
هستند. چرا؟ چون فکر از همه جا منقطع است. وقتی فکر از همه منقطع شد و فقط به یک جا
تمرکز کرد دیگر انسان اطرافش را درک نمیکند، نه گرما حالیش میشود نه سرما. گاهی
دیدید بعضی ها این عشق های مجازی کوفتی برایشان پیش میآید، میرود یک ساعت، دو
ساعت، سه ساعت، یک ظهر تا شب، سر خیابان میایستد
که فلان مثلاً رفیقه اش را ببیند فقط در حد یک نگاه. نه دیگر سرما حالیش میشود نه
گرما، نه گرسنگی حالیش میشود نه تشنگی، چرا؟ چون تمرکز یک جاست. ایشان فرمود اگر
فکرت خدا باشد دیگر ازهیچ چیز هراس ندارید. شنیدید آقا سید هاشم حداد (اعلی الله) دستش
را در آتش میکرد و آن آهن گداخته را درمیآورد، دستش نمیسوخت اتفاقاً این بخاطر تفکر
به پروردگار عالم است فکرش یک جاست گر چه هرکس فکرش را یک جا متمرکز کند همین میشود.
مرتاض ها برای چه میتوانند گاه از روی میخ داغ بگذرند و فلان اعمال را انجام
بدهند برای اینکه در آن لحظه خود را خالی میکنند و فکرشان یک جاست. اگر ما هم
خواستیم فکر گناه نکنیم فکرمان را باید یکجا متمرکز کنیم، آن هم بیاد خدا بودن.
فرمایش معصومین در
درمان فکر گناه
شخصی محضر حضرت امام صادق (ع) عرضه داشت آقاجان فکر گناه بیچاره ام کرده گاهی خودم
بدم میآید که چرا این قدر پستم، رذلم، من انسانم، انسان بعنوان اشرف مخلوقات، چرا
باید فکرم، فکر بد باشد. چه کنم گرفتارم راه نجات را نمیدانم، دلم میخواهد اما نمیتوانم
. چه کنم که دیگر فکر گناه نکنم و دچار این بلیه نباشم؟ حضرت فرمودند: اگراطاعت
خدا را بکنی، ذکر خدا کردی ولو به اینکه نماز و روزه و تلاوت قرآنت کم باشد. اگر
اطاعت امر پروردگار عالم را نکنی، ذکر خدا را نکردی اگر چه نماز و روزه و تلاوت
قرآنت بسیار باشد. خیلی حرف بزرگی است. بعد فرمودند: اگر راهش را میخواهی، خود
قرآن گفته است. عزوجل این گونه فرمودند: «وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خیفَةً وَ
دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ
الْغافِلینَ إِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ
یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ». یکی از عواملی که باعث میشود انسان از گناه دور شود تضرع
است. خدا را در ضمیر خود با تضرع و بیم یاد کن این فرمایش باری تعالی که بیان
میفرماید: (در نفس خودت )برای این است که انسان باید گاهی خلوت بکند، دل شب بلند
شود خلوت بکند. حتی همین الان که شما نشستی درون خودت فرو برو چه کردی چرا یک عده میتوانند
همه ی آسمان ها و زمین را سیر کنند آینده را ببیند.
میدانید حاج شیخ فضل الله نوری هم همین حالت را داشت و این را از حضرت سلطان
العارفین گرفته بود. حضرت سلطان العارفین به حاج شیخ فضل الله نوری گفته بود پسرم
اسمت چیست؟ گفت: من فضل الله هستم در حالی که جوان بود گفت تو همان شیخ فضل الله
نوری هستی که در تهران به دارت میزنند. حضرت سلطان آبادی بزرگ معروف به سلطان
العارفین آینده را میبیند. حاج شیخ فضل الله نوری هم وقتی میخواستند به دارش
بزنند بیان کرد میبینم مشروطه از هم میپاشد، میبینم سلاطین میآیند اما باز میبینم
خون های به ناحق ریخته شده مجدداً احیاء و آن چیزی را که به عنوان مشروطیت میخواستیم
حاکم خواهد شد. این ها را به خادم خودش گفت: برایش سخت بود اورا بالای دار ببرند و
پسرش پایین دار کف بزند. حضرت سلطان آبادی بزرگ به او گفته بود که آن موقع اخم میکنی
ولی ناراحت نباش، پیغمبر آن موقع میآید بعداً خادمش تعریف کرد وقتی بالای دار رفت
ابتدا ناراحت بود اما همان لحظه دید لبخند بر لبان حضرت شیخ نقش بست. درعکس هم
همین طور است که حضرت شیخ دارد میخندد. همان طور که خبر داده بود پیامبر به
استقبالش آمده بودند.
پس تضرع، یاد خدا بودن باعث میشود
انسان به یاد گناه نباشد. وقتی پدر حاج آقای ابوترابی آیت الله سید عباس ابوترابی
که خدا هم خودش را و هم پدرش را با اولیاء و انبیاء محشور کند محضر آشیخ جعفر
مجتهدی (اعلی الله مقامه) رسیدند و پرسیدند راجع به فرزندشان که چه خبر، شهید شده
یا نه؟ گفت: نه فردا ساعت 12 صدای اورا میشنوی . ایشان مطالب را میدید. انسان باید
بگوید خدایا چرا یک عده به آن مقام رسیدند ما نه؟ عامل، گناه است لذا باید همیشه
انسان خدا را یاد بکند، منتها با تضرع و بیم. در بامدادان و شامگاهان یاد کن خدا را
و از غفلت زدگان نباش. جدی اگر عزیزان میخواهید یاد خدا در دلتان تقویت شود ولو به
دو رکعت نماز، دل شب بیدار شوید و بخوانید. خیلی یاد خدا را در دل انسان تقویت میکند.
چون دل شب هیچ کس نیست، روز احتمال خدای نکرده وساوس شیطان و ریا هست اما دل شب
هیچ کس نیست انسان است وخودش، از خدا این مطلب را بخواهید، آن وقت ببینید چه خواهد
شد؟
حضرت فرمود اگر ناراحتی که فکرگناه تو را بیچاره کرده قرآن بخوان، یکی از
مطالبی که بیان کردند خواندن قرآن از رو است. خود قرآن نور است شما حتماً دیدید سی
دی که به نام شهادت آب هست، آب اگر برایش قرآن بخوانند مولکول هایش تغییر میکند
یعنی حالت زیبا میگیرد. اگر مسایل زشت برای او بیان شود در میکروسکوپ نگاه میکنی
میبینی حالتش عوض شده است. خود قرآن نور است، قرآن بخوانید. قرآن اثر عجیبی در
تطهیر روح انسان دارد. در به اصطلاح مواظبت از فکر بد دارد.
حضرت باقرالعلوم وقتی حماس بن عون سئوال
کرد: آقا چه عاملی باعث شده دیگر توفیق لذت بردن از عبادت را ندارم؟ حضرت فرمودند:
تو حفظ قرآن کردی اما حفظ را رها کردی، قرآن تو را توبیخ میکند اولین توبیخ این
است که لذت عبادت را از تو میگیرد دیگر خوشت نمیآید. قرآن خیلی خوب است، نور است،
وقتی انسان از عبادت لذت نبرد ، طبیعی است کاهل نماز میشود نماز نمیخواند. یک
موقع میخواند یک موقع نمیخواند، حوصله ندارد. در حالی که اگر نگاه بکنی خود
نمازهای ما خیلی هم با طمانینه بخوانیم، آرام آرام بخوانیم، پنج دقیقه بیشتر طول نمیکشد.
پنج دقیقه در مقابل بیست و چهار ساعت که هر ساعت شصت دقیقه است. اما انسان چه میشود
حوصله نماز خواندن ندارد؟ ممکن است بیکار باشد هیچ کس هم کاری با او ندارد اما چه میشود
انسان حوصله نماز خواندن ندارد؟ حضرت میفرماید: یکی ازعوامل این است که انسان با
قرآن نیست. عزیزان قرآن برای ختم ها، برای عروسی ها، برای آن لحظه که عروس و داماد
میخواهند عقد بخوانند و... نیست. اگر با قرآن باشیم تفکر بد از بین میرود. حضرت
باقرالعلوم امام محمد باقر (ع) میفرمایند: اگر این حالت را داشتی قرآن خواندی
مسلم فکر بد به سراغت نمیآید یا اگر بیاید اجازه عمل نمیدهد چون خود قرآن نور
است. نور و ظلمت با هم دیگر جمع نمیشوند آن هم نور قرآن. نور قرآن طبق روایات
ظلمات را میشکند تعبیر خوبی نیست اما در مثال مناقشه نیست. دیدید بعضی مواقع که
جائی هست دل شب چراغ های مه شکن را روشن میکنند. اگر میخواهیم فکر بد را بشکنیم قرآن
بخوانیم خیلی خوب است، عجیب نوری دارد. این روایات بیان میکنند که اگر با قران
بودید فکر بد هم نمیکنید.
مطلب دیگر را به عنوان غافلین بیان میفرمایند. یکی از مطالبی که باعث میشود
فکر بد بر ذهن انسان بیاید غفلت است. اما اگر یاد خدا همیشه با آدم باشد غافل نمیشود.
سخت است ولی اگر انسان رعایت بکند شیرین است.
نتیجه کنترل فکر
غفلت زده
عرض کردم ما همیشه در حال جنگیم. قرآن به صراحت بیان کرده شیطان دشمن است «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ» دشمن آشکار شماست دشمن همیشه
دشمنی میکند چه کسی تا حالا از دشمن محبت و رافت دیده است؟ دشمن اگر محبت بکند
محبتش برای این است که تو را فریب بدهد و به دام بیندازد. دیدید صیاد دانه میپاشد
که صید خود را به دست بیاورد؟ پس دانه ای که میریزد این دانه برای محبت نیست،
برای جلب صید است. ما همیشه درحال جنگیم، همیشه باید آماده باش باشیم غافل نباشیم.
میدانید چرا بعضی از ادعیه را بنام دعاهای خواب داریم؟ بعضی را حضرت حاج شیخ
عباس قمی (اعلی) در مفاتیح آورده قبل از خواب مثلاً فلان دعا را بخونید چرا؟ دعای
قبل از خواب یعنی چه؟ دعای قبل از خواب یعنی اینکه بدانید شیطان آن قدر قوی هست که
امکان دارد در خواب شما هم نفوذ پیدا کند. لذا گاهی انسان اگر متوجه نباشد، مواظب
نباشد، خدای نکرده روزش هم که روز شیطانی باشد، شب خواب های شیطانی میبیند. لذا
به ما میگویند حتی موقع خواب هم دعا بخوانید. یعنی چه؟ یعنی شما غافل نباشید چون
شیطان غافل نیست.
نتیجه کنترل فکر چیست؟ اگر کسی جدی توانست فکرش را کنترل کند بداند تمام عرش و
فرش در دست اوست. بر همه عالم مسلط میشود در حالی که هیچ کس هم نمیداند چرا؟ چون
آن ها که با خدا هستند در عالمِ خودنمایی نیستند وقتی فکر فکر الهی شد، دیگر فکر ریا
کنار میرود، فکر منیت کنار میرود، فکر تکبر کنار میرود، هرچه بدی هست کنار میرود.
مسلم هرچه بدی کناررفت انسان الهی میشود. خدای متعال همه خلقت را در اختیار او میگذارد
درحالی که هیچ کس خبرندارد.
حضرت سلطان آبادی بزرگ رو کرد به حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی گفت اسمت چیست؟
گفت من عبدالکریم حائری یزدی هستم. گفت: به به همان عبدالکریم حائری یزدی که مؤسس
حوزه علمیه قم میشود. حالا حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در سن 22و23سالگی است. آینده
اش را میگوید. پرسیدند؟ آقا شما چه کردی که این طور شدی و از چه زمانی این طور
شدی؟ فرمود من از سن 18سالگی غیب را میبینم. برای اینکه من سعی کردم از همان سنین
هر موقع فکر گناه به سمتم میآید با او مبارزه کنم. ایشان میگفتند من یک موقعی که
فکر گناه به سراغم میآمد یک جایی به
اصطلاح خلوت مثل بیابان میرفتم، با خودم دعوا میکردم، سر خودم داد میزدم، دعوا میکردم
که خجالت بکش تو میخواهی به فکر گناه مبتلا شوی؟ بیچاره میشوی، بدبخت میشوی، با
خودم این طور میگفتم آن قدر مبارزه کردم و دائم با قرآن بودم تا به اینجا رسیدم.
فکر خدایی، علم خدای،
رنگ خدایی
عزیزان هیچ کدام از علوم هیچ رنگی ندارد اگر رنگ خدائی به آن ها ندهیم هیچ علمی،
حتی علوم حوزوی یا علوم دیگر فیزیک، شیمی، طب همه علوم را اگر رنگ خدائی ندهی هیچ
فایده ای ندارد تازه حجاب هم میشود. اما اگر برسید به اینکه فکرتان را کنترل کنید
مسلم بدانید آن علوم هم به دست میآید. من خودم یکی از اعاظم دین را دیدم در حالی که
هندسه مثل موم توی دستش بود. مطالب به اصطلاح رادیکال ها، رادیکال در رادیکال و مسائل
دیگر را بیان میکرد. بعد عرضه داشتیم آقا شما چطورشد، درستان را چطور خواندید؟ چه
کار کردید؟ فرمودند خواندن که خواندم اما آن چیزی که من خواندم و بدون استاد توانستم
این بود که با خدا بودم، فکر خدا بودم، یاد خدا بودم یک جریانی هم تعریف کردند
فرمودند تا زنده ام نه اسم ببرید و نه بیان بکنید که خیلی جریان عجیبی بود. انسان
اگر بخواهد میتواند، آن وقت علوم به دست اوست. شخصی میگفت با آیت الله حق شناس
(اعلی الله مقامه) رفتیم دکتر، ایشان به زبان انگلیسی شروع کرد صحبت کردن من خیلی
تعجب کردم بعد شروع کرد فرانسوی صحبت کردن من باز متعجب شدم این پیرمرد کجا؟ چگونه
یاد گرفته؟ آمدیم توی ماشین گفتم آقا این زبان را از کجا دارید؟ اشاره کرد اینجا، تقوا
بیاید فکر بد برود. ایشان یک لفظی همیشه داشتند، همیشه به طلبه ها میفرمودند آقا
جونم فکر خدا باش فکر هیچ چیزی نباش خدا همه چیز را برایت درست میکند. زندگیت را درست
میکند فکر زندگی نباش. بعد میفرمودند اینکه میگویم فکر زندگی نباش نه اینکه به
بطالت در خانه ات بشینی نه، فکر زندگیت را هم رنگ خدایی بهش بده بگو خدا چون تو
گفتی برو حرکت کن، من حرکت میکنم دیگر برکتش دست توست رزاق اوست. میگفت فکر
خدایی بیاید همۀ فکرها کنار میرود و خدا هم همه چیز را برایت درست میکند. همۀ عالم
در دست انسان تسخیر میشود. علوم دیگر هم میآید منتها بزرگان چون در رشتۀ خودشان
هستند دخالت در مطالب نمیکنند.
علامه حسن زاده آملی (ادام الله ظله الوارف) مولانا العارف ایشان بارها و بارها
انترن ها (دانشجویان پزشکی) میخواستند تز پزشکی شان را بنویسند مراجعه به ایشان میکردند
چون انسان خدایی شود همه چیز دردست اوست همۀ علوم را میدانند. البته این ها دنبال
علوم نبودند. اگر فکرمان این باشد که خدایی بشویم که بخواهیم همه چیز را به دست
بیاوریم دیگر خدایی نیست. خدایی شدن یعنی اینکه انسان فقط خدا را در نظر بگیرد،
خودبخود این ها میآید. حالا اگر هم نیامد انسان نباید بگوید این چه فکر خدایی است
مگر نگفتند اگر کسی یاد خدا باشه مثلاً20تا علم به دست میآورد، پس معلوم میشود
از اول فکر خدا نبودی، فکر آن 20تا علم بودی. فکر خدایی بودن یعنی اینکه فقط خدا،
رضای خدا. اگر این طور بشوی خیلی عالی میشود.
حضرات معصومین همین طور بودند چرا ما میگوییم باقرالعلوم؟ همۀ حضرات علوم
دستشان بود منتها راضی به رضای خدا بودند یک زمانی اصلاً لب به سخن نمیگشودند یک
زمانی مثل وجود مقدس حضرت باقرالعلوم، حضرت باقرین، صادقین، حضرت باقرالعلوم و امام
جعفر صادق چون دعای مومنین «اللهم اشتغل
ظالمین بظالمین» مستجاب شده بود این ها علوم را بیان
کردند. برای مردم جبر گفتند، شیمی گفتند، آنالیز گفتند، فیزیک را مبنای هسته ایش
را بیان فرمود. در هر هسته ای هسته ای هست، بیان فرمود درهر اتمی اتمی هست بیان
فرمود «لکل شئء ذره و لذره ذره اخری» برای هرذره ای، ذره ای است میدانید اول کسی که کشف اتم کرد
وجود مقدس حضرت صادق (ع)است. فرمود برای هر ذره ای، ذره ای و برای هر ذره ای، ذرۀ
دیگری است. اصلاً خود اتم را اگر بشکافی درونش باز اتم است. چه چیزی اتم را میشکافد؟
حتی ایشان به اشاره بیان فرمودند این ها چیست؟ چون همۀ وجود این انسان ها، فکرشان
خدا بود. طبیعی است آن ها که معصوم هم هستند یک لحظه هم فکر غیرخدا نبودند و فقط
همه چیز هم برای خدا، اصلاً این علوم را نمیخواستند. برای خدا بودند خدا مامور کرده
این ها پذیرفتند این ها مطیع خدا هستند. علوم را هم اگر میگیرند به واسطه اینکه
خدا میگوید میدهم، میگویند چشم. اگر این گونه شویم چه خواهد شد؟
موضوع:
اهمیت کنترل فکر در مبارزه با نفس
نکات کلیدی:
1. تفکر عمیق دربارۀ باری تعالی عامل مهم کنترل فکر
2. عوامل تقویت تفکر به خداوند 1. شب خیزی و تضرع 2. تلاوت قرآن