درس اخلاق
جلسه 42 27/10/85
اخلاق علمی
نیاز بشر به تعلیمات
صحیح و عالمانه در حقیقت مانند نیاز بشر به آب است. اگر قرآن کریم و مجید الهی حیات
اشیاء را از آب میداند «وَ جَعَلْنا مِنَ
الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»، حیات روح بشر نیز به دانستن مطالب اخلاقی و متخلّق شدن به
آدابالله است. یکی از دلایلی که اخلاق باید زیر بنای علمی داشته باشد، این است که
گاهی انسان برای انجام کاری قصد خیر دارد و ظاهر عمل نیز به نظر خوب میرسد و به
نظر او هم کار درستی است امّا از دیدگاه دین عمل مناسبی محسوب نمیشود.
به عنوان مثال روایت داریم «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ» سؤال پیش میآید که آیا نیّت
کاری بدون عمل به آن کافی است؟ خیر، بنابراین اگر کسی نداند که مبانی اخلاق باید ریشه
علمی داشته باشد (از مرکز علم و حضرات معصومین(علیهم صلوات
المصلّین) گرفته شود) و اخلاق علمی تؤام با
عمل باشد، عمل او دچار اشکال میشود.
بنابراین اخلاق علمی که مطرح میشود، منظور
اخلاق تئوری محض نمیباشد بلکه اخلاق علمی که تؤام با عمل باشد. علمی که نشانه آن،
ظهور در عمل است. چرا که به تعبیر بعضی از متخلّقین به اخلاقالله، در اصل، آن علمی
علم است که در عمل به انسان علم بیاموزد و اگر کسی چنین اخلاق علمی داشته باشد،
موفق است. همانگونه که در روایات وارد شده است « کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ » مردم را دعوت کنید
به غیر از راه زبانتان، خود علم برخاسته از عمل است.
روایت شریف ذیل
قابل توجه است: از حسینبن ابیالعلا روایت شده است که «خَرَجْنَا إِلَى مَکَّةَ نَیِّفٌ وَ عِشْرُونَ رَجُلًا- فَکُنْتُ أَذْبَحُ لَهُمْ
فِی کُلِّ مَنْزِلٍ شَاةً فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَدْخُلَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ
ع قَالَ لِی یَا حُسَیْنُ وَ تُذِلُّ الْمُؤْمِنِینَ قُلْتُ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ
ذَلِکَ فَقَالَ بَلَغَنِی أَنَّکَ کُنْتَ تَذْبَحُ لَهُمْ فِی کُلِّ مَنْزِلٍ شَاةً
قُلْتُ مَا أَرَدْتُ إِلَّا اللَّهَ فَقَالَ أَ مَا کُنْتَ تَرَى أَنَّ فِیهِمْ مَنْ
یُحِبُّ أَنْ یَفْعَلَ فَعَالَکَ فَلَا یَبْلُغُ مَقْدُرَتُهُ ذَلِکَ فَتَتَقَاصَرُ
إِلَیْهِ نَفْسُهُ» بیست نفر از شهر به سوی مکّه خارج شدیم، من در هر منزلی که
وارد میشدم یک گوسفند برای حاجیان ذبح میکردم تا برای اعمال حج قوّت داشته
باشند، وقتی بر وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل داخل شدیم حضرت رو به من کرده
و بیان فرمودند : یا حسین! آیا مؤمنین را ذلیل میکنی؟ تعجّب کردم، گفتم: پناه میبرم
به خدا از اینکه من خواسته باشم که مؤمنین را ذلیل کنم، فرمودند: به من رسیده است
که تو در هر منزلی یک گوسفند ذبح میکردی، عرضه داشتم من جز رضای خدا قصد دیگری
نداشتم، پس حضرت بیان فرمودند: آیا تو فکر نکردی که دیگران هم مانند تو دوست دارند
چنین کاری انجام دهند، امّا قادر به انجام این عمل نیستند و احساس ذلّت کنند؟ و بابت
این احساس، تو مقصّر هستی. عرضه داشتم فهمیدم و گفتم: «قُلْتُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ لَا أَعُودُ» از خدا طلب مغفرت میکنم و دیگر چنین کاری انجام نمیدهم. بنابر این اگر کسی
نداند که کدام عمل، عمل صحیح و اخلاقی است و کدام عمل، عمل غیر صحیح و غیر اخلاقی
است به تصوّر اینکه کار اخلاقی انجام میدهد، مرتکب کار غیر اخلاقی میشود. ذبح
گوسفند در هر منزل برای همسفرانی که زائر مکّه هستند عمل خیر با نیّت خیر است، ولی
چون درست سنجیده نشده به ذلیل کردن مؤمنین که عملی غیر اخلاقی است منجر میشود.
بنابراین در اخلاق
باید علمی و سنجیده پیش برویم و حقائق مطالب را از منابع اصلی (حضرات معصومین(علیهم
صلوات المصلّین)) طلب کنیم، در غیر این صورت به تعبیری
گاهی از چاله به چاه میافتیم، یکی از عوامل علمی شدن اخلاق و درست فکر کردن، شرکت
در مجالس وعظ در محضر علمای نورانی است زیرا تذکری است برای آنکه فکر انسان به بدیها
کشیده نشود.
عوامل رهایی از فکر گناه:
1- موعظه
شخصی محضر حضرت
صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) عرضه داشت: یابن رسول الله! گاه
فکر گناه آنچنان مرا عذاب میدهد که احساس میکنم آرام آرام به فعل گناه نزدیک میشوم.
فرمود برای آنکه به فکر گناه مبتلا نشوی در جمع خوبان در مجلس وعظ باش. از وجود
مقدّس مولیالموالی، اسدالله الغالب، علیبن ابیطالب(صلوات اللّه
و سلامه علیه) نیز آمده است که به کمیلبن زیاد
نخعی بیان فرمودند: «یَا کُمَیْلُ الْمُؤْمِنُ مِرْآةُ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّهُ یَتَأَمَّلُهُ وَ یَسُدُّ
فَاقَتَهُ وَ یُجَمِّلُ حَالَتَهُ» ای کمیل! مؤمن آینه مؤمن است چرا که در او به دقت می نگرد،
نیازهایش را برطرف می سازد و حالت او را آراسته می سازد.»
اولیاء الهی میگویند:
یکی از خصایص مجلس وعظ این است که نگاه انسان به چهره مؤمن میافتد و به واسطه تأمّل
در مؤمن حالات گمشده خود را مییابد. لذا وجود مولیالموالی، امیرالمؤمنین، میفرمایند:
«إِنَّ الْوَعْظَ الَّذِی لَا یَمَجُّهُ سَمْعٌ
وَ لَا یَعْدِلُهُ نَفْعٌ مَا سَکَتَ عَنْهُ لِسَانُ الْقَوْلِ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُ
الْفِعْلِ» اگر گوش اندرزی را بشنود و این
اندرز در او سود نکند، بداند که دیگر عامل بیرونی اثرگذار نیست چون «مَا سَکَتَ عَنْهُ لِسَانُ الْقَوْلِ وَ نَطَقَ بِهِ لِسَانُ
الْفِعْلِ» دیگر برای او زبان گفتار باید ساکت
شود و زبان فعل عمل کند در ادامه ایشان میفرمایند: خودتان را در معرض موعظههای
دائم قرار دهید «ایاکم للموعظه التقوی»
خودتان در معرض موعظههای تقوی قرار دهید چون اگر
کسی این حالت را پیدا کرد توفیق دوری از گناه برای او حاصل میشود. زیرا گناه از
فکر شروع میشود و در مجلس موعظه دائم به فکر انسان این تذکّر را میدهند که گناه
بد است لذا اگر کسی خودش را در معرض وعظ قرار دهد مسلّماً دائم از نفس خود مواظبت
میکند.
در حدیث قدسی به
حضرت موسی کلیم خطاب رسید: موسی! به بندگانم بگو خودشان را مانند بندگان ذلیل در
برابر وعظ قرار دهند که بفهمند اگر گناه کنند بیچاره میشوند و این تفکّر مانع
انجام گناه شود. لذا خود حضرت موسی میفرماید که: اول واعظ خداست. قرآن کریم و مجید
الهی هم به این مطلب اشاره کرده است «یا أَیُّهَا
الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» گفته میشود این آیه غیر از
محتوای اصلی، نشانه واعظ بودن خداست.
2- بصیرت به نفس
مطلب دیگری که برای
تنبیه فکر به ما دستور دادند این است: (همانگونه که در تعالیم اسلامی هم به ما
توصیه شده) که دائم به نفسمان بصیر باشیم تا عیوب خود را ببینیم و بشناسیم. مولیالموالی
میفرمایند: «أَبْصَرُ النَّاسِ مَنْ أَبْصَرَ عُیُوبَهُ وَ أَقْلَعَ عَنْ ذُنُوبِهِ» بصیرترین مردم کسی است که به عیوب خودش بصیرتر باشد و
گناهانش را قلع و قمع کند.
شخصی محضر آیتالله
العظمی گلپایگانی رسید و گفت من در برزخ گرفتارم. فرمودند: چرا؟ گفت: چون گرفتار
فکرهای بد میشوم و شک میکنم و نمیتوانم خوبی و بدی امور را به درستی تشخیص دهم -که
البته این حالت خودش گناهی است که عامل گناهان دیگر میشود- بیان فرمودند: هر زمان
که در مسئلهای شک کردی سریع نفست را به اینکه به خطا رفته است متهم کن و به دنبال
گناهی که روز قبل انجام دادی بگرد. فکر بد زمانی پیش میآید که انسان بصیر به نفس
خود نباشد. امّا اگر بصیر به نفس خود باشد، فکر بد نیز به وجود نمیآید. لذا میفرمایند:
«أَبْصَرُ النَّاسِ مَنْ أَبْصَرَ عُیُوبَهُ وَ
أَقْلَعَ عَنْ ذُنُوبِهِ» اگر کسی به عیوب
خود فکر نکند، خود آن فکر عامل جهل میشود و به جای فکر به پروردگار عالم و کمالات
به گناه میاندیشد و در نهایت این اندیشهها انسان را به انجام عمل بد و گناه میکشاند
همانگونه که مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «جَهْلُ الْمَرْءِ
بِعُیُوبِهِ مِنْ أَکْبَرِ ذُنُوبِهِ و هو عامل فکر علی ذنب و العمل بذنوبه» جهل انسان به عیوبش از گناهان
کبیره است و آن جهل عامل فکر به گناه و عمل به آن گناه میشود.
در کتاب احادیثالقدسیه
شیخ حر عاملی(اعلی
اللّه مقامه الشّریف) آمده است که یکی از عابدین از
بنیاسرائیل یک شب برای نماز شب خواب ماند و هنگام نماز صبح-با کیفیتی که در گذشته
بوده است- بیدار شد در آن لحظه به نفس خود خطاب و عتاب کرد که هر چه میکشم از تو
نفس بد است که مرا بیچاره کردی، چه انجام دادی که من دیشب نتوانستم برای نماز شب قیام
کنم. بسیار ناراحت بود، باریتعالی به حضرت موسی کلیم(علی نبیّنا
و آله و علیه الصّلوة و السّلام) خطاب کرد: موسی! این
عتاب عابد و این عتاب او با صد سال عبادت برابری میکند. بنابراین اگر کسی به نفس
خود بصیر نباشد هم فکرش گناهآلود میشود و هم در عمل به گناه میافتد.
3- دوست خوب
یکی از عوامل دیگر
که انسان میتواند به واسطه آن فکر خود را کنترل کند، انتخاب دوست و مصاحب خوب است.
از این رو امام علی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «ایاک لصحبه لانهم یأتوک بالذنوب» دور باد بر تو از صحبت چرا که آنها تو را به سمت گناهان
میکشانند.
4- ندیدن عوامل گناه
یکی دیگر از عوامل
پیشگیری از فکر کردن به گناه، ندیدن عوامل گناه است. از این رو بزرگان بیان میکنند
که عوامل گناه موجب فکر کردن به گناه میشود و مصاحب بد یکی از مواردی است که
عوامل گناه را ایجاد میکند مثلاً پناه بر خدا اگر دوستی با انسان دائم حرفهای رکیک
و زشت بزند، این خود عامل میشود که فکر انسان به سمت آن حرفهای زشت کشانده شود. بر
همین اساس است که مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) در حدیث دیگری بیان فرمودند: «إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَةَ الْأَشْرَارِ» بر تو باد که از مصاحبت با
اشرار دوری جویی، بعضی از افراد شر (فکر بد) را به جان انسان میاندازند.
آسیّد هاشم حدّاد(اعلی
اللّه مقامه الشّریف) گفت محضر محضر آیتالله قاضی(اعلی
اللّه مقامه الشّریف) نشسته بودیم، شخصی سؤالی را با
صدای آرام از آقا پرسیدند ایشان خلاف همیشه جواب او را با صدای بلند به نحوی که دیگران
هم شنیدند، دادند و فرمودند که طبیعی است که رفیق بد، افکار بد برای انسان درست میکند
و افکار بد، فعل بد را برای انسان تولید میکند، زاده فکر بد عمل کردن به آن است. بعد
فرمودند رفیقت را ترک کن. سپس بیان کردند که این مطلب را بلند گفتم برای اینکه تو
خوبی، رفیقت را ترک کن ببین چه میشود. زمانی که او رفت از آقا موضوع را پرسیدیم
فرمودند که او میگفت من شبها دچار فکرهای پلید و زشت میشوم و فهمیدم که یکی از
دوستان جوانش در روز وقتی او را ملاقات میکند، حرفهای ناجور میزند و با آن حرفهای
بد او را دچار فکرها و خوابهای زشت میکند و در نهایت به بدی میکشاند، وقتی کسی
حرفهای زشت برای انسان تعریف کند که مثلاً فلان شب، فلان فیلم را دیدم که فلان
مطلب در آن بود، فلانجا فلان پوستر است، درآن سایت فلان عکسهاست، فلان فیلمهاست
حتّی اگر قادر به دیدن هم نباشد، قبل از آنکه ببیند در فکرش میسازد و تحریکش میکند.
روایتی از مولیالموالی(صلوات
اللّه و سلامه علیه) هم برای مؤمنین و هم غیر مؤمنین
ذکر شده است که بسیار عالیست، ایشان میفرمایند: «الصَّدِیقُ أَقْرَبُ الْأَقَارِبِ» دوست خویشاوندترینِ خویشاوندان است، چرا؟ زیرا در دوستی،
خویشاوندی روحی ایجاد میشود که این نوع خویشاوندی در فامیلهای همخون کم رفت و
آمد، به وجود نمیآید. امّا وقتی دوست اقرب شد، قرب (چنان نزدیکی که گویی با او یکی
شده است) او را آنقدر نزدیک میکند که ناخودآگاه تأثیر مستقیم از او میگیرند
مانند استاد که گاهی گفتار و کردارش کاملاً اثرگذار است، مانند زمانی که عدّهای
به دلیل داشتن زهد بیجا دائم با اخم با مردم برخورد میکردند و سرهایشان را به
نحوی خاص، طوری که انگشتنمای دیگران میشدند، پایین میانداختند و همه اینها به
خاطر این بود که استادشان اینگونه عمل میکرد و بر روی آنها اثر گذاشته بود.
کانت میگوید: گاه
رفتارهای اجتماعی چنان آرام آرام اثر میگذارد که بعد از چند سال خواسته یا ناخواسته
عملی را که فلان شخص یا فلان گروه انجام میدادند، انجام میدهد بنابراین دوستان
و همنشینانی که افکار و افعال بد داردند با آن حالات پلید، فکر انسان را به پلیدی
میکشانند و منحرف میکنند و مسلّم است وقتی فکر منحرف شد کار تمام است، زیرا فکر
زمینه عمل است.
5- خلوت شب
یکی از مسائل دیگری
که برای کنترل نفس و فکر بیان میکنند، خلوت کردن درونی در شب است. دو چیز را باید
از شیطان ملعون آموخت: یکی همّت بلند و دیگری خستگیناپذیری است. هنگام روز در
اجتماعات هر لحظه شیطان به علّت کمی تمرکز و آماده بودن شرایط، انسان را به گناهانی
مثل ریا و غیبت و... میکشاند امّا در شب چون آن عوامل کمتر است زمان خوبیست برای
خلوت درونی، برای همین است که فرمودهاند «التفکر افضل من سبعین سنه عباده» تفکّر بالاتر از هفتاد سال عبادت است، مانند
داستان آن زاهد بنیاسرائیلی که لحظهای تفکّر و عتاب او را متوجّه معایب نفسش
ساخت و عبادت هفتاد ساله برایش رقم زد.
علّامه طباطبائی(اعلی
اللّه مقامه الشّریف) به بعضی از اساتید بیان میفرمودند:
پنج عامل اصلی را برای کنترل فکرتان رعایت کنید، یکی از آن عوامل این است که در
شبانهروز ساعتی را برای تأمّل در درونتان قرار دهید که بتوانید فکرتان را کنترل
کنید، کنترل فکر خیلی مهم است، واقعاً اگر کسی کنترل فکر داشته باشد تمام مباحث
اخلاق آرام آرام برای او ملکه میشود، بر همین اساس مولیالموالی، امیرالمؤمنین،
علیبن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: کسی که خودش، خودش را پند ندهد (یعنی تأمّل درونی نداشته باشد)
پند دیگران را هم قبول نمیکند. یعنی کسی که واقعاً نخواهد در خود تأمّل کند، پند
دیگران را هم نمیفهمد، پندناپذیر میشود بنابراین انسان باید تأمّل درونی داشته
باشد، این مطالب نسخههایی است که از حضرات معصومین(علیهم صلوات
المصلّین) و بزرگان دین برای ما پیچیده شده
است.